آموزشکده توانا
57.9K subscribers
30.1K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
زادروز پرویز شاپور

احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که می‌گفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شده‌است. این واژه‌ی انتخابی ِ شاملو در دایره‌ی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.

#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخ‌زاد، شاعر ایرانی که نوه‌ی خاله‌ی مادرش بود ازدواج کرد. زندگی‌ای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.

از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.

برخی از کاریکلماتورهای شاپور:

وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند.

اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.

به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.

به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.

قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست.

قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.

زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی‌رود.

هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد.

باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.

فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر می‌کند.

فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین می‌شود.

برای اینکه پشه‌ها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می‌گذارم.

گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.

روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند!

🔘یاد نوازش‌های پر از صمیمیت تو می‌افتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست می‌کند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را می‌خواهم و نمی‌خواهم، نمی‌خواهم زیرا بدبختی را از من می‌گیری و می‌خواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرف‌های من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس می‌کنم. می‌دانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. می‌دانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمی‌شود. نمی‌توانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمی‌نویسم. پرویز امروز برف می‌آید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را می‌بینم یادم می‌آید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشم‌هایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگ‌ها و اعصابم احساس می‌کنم. کاش این برف روی گور من می‌آمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا می‌کردم و پرویز به من نخند حرف‌هایم را مسخره نکن به خدا دلم می‌خواهد به یک جایی فرار کنم که گذشته‌ام را نبینم و دلم می‌خواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
.
🔸از نامه های #فروغ_فرخزاد به پرویز شاپور


@Tavaana_TavaanaTech
سالگرد پرویز شاپور

احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که می‌گفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شده‌است. این واژه‌ی انتخابی ِ شاملو در دایره‌ی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.

#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخ‌زاد، شاعر ایرانی که نوه‌ی خاله‌ی مادرش بود ازدواج کرد. زندگی‌ای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.

از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.

برخی از کاریکلماتورهای شاپور:

وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند.

اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.

به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.

به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.

قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست.

قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.

زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی‌رود.

هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد.

باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.

فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر می‌کند.

فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین چمی‌شود.

برای اینکه پشه‌ها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می‌گذارم.
.
🔸از نامه‌های #فروغ_فرخزاد به #پرویز_شاپور:

🔘یاد نوازش‌های پر از صمیمیت تو می‌افتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست می‌کند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را می‌خواهم و نمی‌خواهم، نمی‌خواهم زیرا بدبختی را از من می‌گیری و می‌خواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرف‌های من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس می‌کنم. می‌دانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. می‌دانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمی‌شود. نمی‌توانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمی‌نویسم. پرویز امروز برف می‌آید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را می‌بینم یادم می‌آید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشم‌هایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگ‌ها و اعصابم احساس می‌کنم. کاش این برف روی گور من می‌آمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا می‌کردم و پرویز به من نخند حرف‌هایم را مسخره نکن به خدا دلم می‌خواهد به یک جایی فرار کنم که گذشته‌ام را نبینم و دلم می‌خواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.

@Tavaana_TavaanaTech