نیاز نداری بذار، نیازداری بردار!
چند #شهروند در #شیراز دیواری با نام مهربانی ایجاد کرده اند تا مردم لباسهای بلااستفاده شان را آنجا بیاویزند تا نیازمندان بدون واسطه آنها را بردارند. روی این #دیوار نوشته شده: «نیاز نداری بذار، نیاز داری بردار.»
عکس:طاهره رخ بخش- فرارو
امین برنجکار-خبزگزاری مهر
تصاویر بیشتر http://bit.ly/1ObaiJA
دیوار #مهربانی کم کم دارد به تمام ایران می رسد، در طی هفته های گذشته عکس هایی از مشهد و اصفهان هم در فضای مجازی منتشر شده است. بادا که حس #همدلی و #نوعدوستی در ایران بیشتر شود.
@Tavaana_TavaanaTech
چند #شهروند در #شیراز دیواری با نام مهربانی ایجاد کرده اند تا مردم لباسهای بلااستفاده شان را آنجا بیاویزند تا نیازمندان بدون واسطه آنها را بردارند. روی این #دیوار نوشته شده: «نیاز نداری بذار، نیاز داری بردار.»
عکس:طاهره رخ بخش- فرارو
امین برنجکار-خبزگزاری مهر
تصاویر بیشتر http://bit.ly/1ObaiJA
دیوار #مهربانی کم کم دارد به تمام ایران می رسد، در طی هفته های گذشته عکس هایی از مشهد و اصفهان هم در فضای مجازی منتشر شده است. بادا که حس #همدلی و #نوعدوستی در ایران بیشتر شود.
@Tavaana_TavaanaTech
tavaana.org
نیاز نداری بذار، نیازداری بردار | Tavaana Article
دیوار مهربانی در شیراز عدهای جوان ناشناس دیواری با نام مهربانی در شیراز ایجاد کرده اند تا مردم لباسهای بلااستفاده شان را آنجا بیاویزند و فقرا بدون واسطه آنها را بردارند.
گاهی میتوان #تعاون و #نوعدوستی و #دیگردوستی و بسیاری از صفات نیک انسانی را از #کودکان آموخت. کودکی، همان زمانی که غم کم است و زور خدا بیشتر است و سادگی از همه جا میتراود. در این ویدئو کوتاه، کودکی پس از چند روز بیماری به جمع دوستان خود در مهد #کودک میپیوندد. واکنش کودکان و تعامل انسانی آنها رشکبرانگیز است.
شما چه فکر میکنید؟
وقتی که من بچه بودم،
پرواز یک بادبادک
میبردت از بام های سحرخیزی پلک
تا
نارنجزاران خورشید
آه،
آن فاصله های کوتاه.
. . .
وقتی که من بچه بودم،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد.
وقتی که من بچه بودم،
زور خدا بیشتر بود.
وقتی که من بچه بودم،
مردم نبودند.
وقتی که من بچه بودم
غم بود،
اما
کم بود.
ــ اسماعیل خویی
@Tavaana_TavaanaTech
شما چه فکر میکنید؟
وقتی که من بچه بودم،
پرواز یک بادبادک
میبردت از بام های سحرخیزی پلک
تا
نارنجزاران خورشید
آه،
آن فاصله های کوتاه.
. . .
وقتی که من بچه بودم،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد.
وقتی که من بچه بودم،
زور خدا بیشتر بود.
وقتی که من بچه بودم،
مردم نبودند.
وقتی که من بچه بودم
غم بود،
اما
کم بود.
ــ اسماعیل خویی
@Tavaana_TavaanaTech