نسرین شاکرمی، مادر نیکا:
با شکستن کتیبه مزار نیکایرقهرمان، فقط چهرهی پلید خود را نمایانتر و مجازات خود را سنگینتر میکنید
آیدا، خواهر جاویدنام نیکا شاکرمی، ضمن انتشار تصویری از کتیبه شکستهشده مزار نبکا، مطلب زیر را از قول مادرش منتشر کرد:
«حرامزادههای ظالم، با شما هستم؛
پلیدهای متعفنی که بوی گندتان دنیا را به مخاطره انداخته؛ آلتمغزهای هرزه و فاسدی که دروغگویی، دزدی، خیانت، هوسرانی و هرزگی، توطئه و غارت و ناامنی، تجاوز و کشتار و هر آنچه فساد و خرابکاری و پلیدیست را رواج داده و میخواهید تمام دنیا را برای همیشه به لجن خود آلوده و گرفتار کنید.
با تمام تهمتهای کثیفی که فقط میتوانست از ذهنهای بیمار، متعفن و پلید شما ساخته و پرداخته شود و با لشکر سایبری و هرزههای بیمقدار خودفروشتان، نتوانستید ما را مانند خودتان فاسد و خراب کنید.
تلاشهای مذبوحانهتان فقط صحهای بود بر حقانیت نیکای قهرمان، و راستگویی و درستکاری ما، و رسواییهای هر چه بیشتر و شرمآور خودتان.
حالا هم با شکستن کتیبهی مزار نیکای قهرمان، چیزی از بزرگی و حقانیتش کم نکردهاید؛ بلکه فقط چهرهی پلید خود را نمایانتر و مجازات خود را سنگینتر میکنید. دور نیست آن روز که در آتش خشم بزرگ ملت باغیرت و فهیم ایران، که همه چیز را ثبت میکنند و به خاطر میسپارند تا از آن تاریخ، سرنوشت و شرافت خود را بازسازی کنند، زندهزنده بسوزید و حتی خاکستر کثیفتان هم از صحنهی روزگار محو شود و لعن و نفرین ابدی برای عبرت همگان برایتان بماند.
شما فقط موشهای بیمار طاعونزدهای هستید که بهزودی توسط شیرمردانی خردمند و توانا، سمپاشی شده و در تونلهای کثیفتان به فاضلاب تاریخ میپیوندید. دنیا از شر وجود بیوجودتان پاک باد.»
#نیکا_شاکرمی #نسرین_شاکرمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
با شکستن کتیبه مزار نیکایرقهرمان، فقط چهرهی پلید خود را نمایانتر و مجازات خود را سنگینتر میکنید
آیدا، خواهر جاویدنام نیکا شاکرمی، ضمن انتشار تصویری از کتیبه شکستهشده مزار نبکا، مطلب زیر را از قول مادرش منتشر کرد:
«حرامزادههای ظالم، با شما هستم؛
پلیدهای متعفنی که بوی گندتان دنیا را به مخاطره انداخته؛ آلتمغزهای هرزه و فاسدی که دروغگویی، دزدی، خیانت، هوسرانی و هرزگی، توطئه و غارت و ناامنی، تجاوز و کشتار و هر آنچه فساد و خرابکاری و پلیدیست را رواج داده و میخواهید تمام دنیا را برای همیشه به لجن خود آلوده و گرفتار کنید.
با تمام تهمتهای کثیفی که فقط میتوانست از ذهنهای بیمار، متعفن و پلید شما ساخته و پرداخته شود و با لشکر سایبری و هرزههای بیمقدار خودفروشتان، نتوانستید ما را مانند خودتان فاسد و خراب کنید.
تلاشهای مذبوحانهتان فقط صحهای بود بر حقانیت نیکای قهرمان، و راستگویی و درستکاری ما، و رسواییهای هر چه بیشتر و شرمآور خودتان.
حالا هم با شکستن کتیبهی مزار نیکای قهرمان، چیزی از بزرگی و حقانیتش کم نکردهاید؛ بلکه فقط چهرهی پلید خود را نمایانتر و مجازات خود را سنگینتر میکنید. دور نیست آن روز که در آتش خشم بزرگ ملت باغیرت و فهیم ایران، که همه چیز را ثبت میکنند و به خاطر میسپارند تا از آن تاریخ، سرنوشت و شرافت خود را بازسازی کنند، زندهزنده بسوزید و حتی خاکستر کثیفتان هم از صحنهی روزگار محو شود و لعن و نفرین ابدی برای عبرت همگان برایتان بماند.
شما فقط موشهای بیمار طاعونزدهای هستید که بهزودی توسط شیرمردانی خردمند و توانا، سمپاشی شده و در تونلهای کثیفتان به فاضلاب تاریخ میپیوندید. دنیا از شر وجود بیوجودتان پاک باد.»
#نیکا_شاکرمی #نسرین_شاکرمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍51💔15👌2🕊1
«ساعت ۱۸:۳۰ غروب بود که با اصرارهای فراوانی که روی پدرم برای دیدن مزار نیکا داشتم، بالاخره پدرم مرا پیش نیکا شاکرمی برد. انگار در آن پنج دقیقهای که سر بر سنگ مزار شکسته نیکا گذاشتم، زندگی و آرامش را به من داده بودند. در آن پنج دقیقه به هیچ چیز جز بودن در کنار نیکا و حس کردنش فکر نمیکردم.
چون میدانستم پنجشنبهها مأموران ضحاک همیشه بر سر مزارها حضور دارند، نخواستم مادرم با من بیاید. من و پدرم به حضور نیکا رفتیم که پنج دقیقه بعد، دو تا ماشین مشکی پژو به سمت من و پدرم حملهور شدند و گفتند که به چه دلیل اینجا هستم. متأسفانه نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و با آنها بحث نکنم. ناگهان یکی از مأمورها، سنگ مزار کندهشده نیکا که روی مزارش بود را برداشت و محکم به زمین کوبید و آن را چندین تکه کرد.
چند نفر ما را به زور و با ضرب باتوم به داخل ماشین بردند و با چشمهای بسته، ما را به محلی که هرگز نفهمیدیم کجاست بردند. وقتی رسیدیم، دختر دیگری همسن خودم آنجا حضور داشت که هرگز نفهمیدم جرم او چیست، اما معلوم بود که او هم به دلیل سیاسی بازداشت شده بود.
از من بازجویی کردند و مرا مورد ضرب و شتم با باتوم قرار دادند. صبح همان روز، پدرم را با چشمهای بسته در ملایر کنار ماشینش رها کردند، اما من را همچنان بازداشت نگه داشتند و مدام گوشیام را چک میکردند. تهدیدم کردند که اگر این موضوع را رسانهای کنم، هرگز دست از سرم برنخواهند داشت.
صبح امروز، بعد از آزادی پدرم، با چشمهای بسته محل بازداشت من را تغییر دادند و مرا از ملایر به قم منتقل کردند. به پدر و مادرم زنگ زدند و گفتند به آدرسی که میفرستیم، حضور پیدا کنید.
اکانت تلگرام و سیمکارتم را از من گرفتند و مرا با آنهمه درد و کبودی که در اثر ضربههای باتوم بود، رها کردند. تنها به جرم اینکه خواستم بر سر مزار نیکا شاکرمی، دختری که او را مانند خودم میدیدم، بروم. دختری که همسن خودم بود، همشهری خودم بود.
در کجای قانون نوشته شده که رفتن بر سر مزار یک دختر ۱۶ ساله، جرم است؟»
ـ توانا جان، عکس و روایت بالا روایت یکی از دوستان منه که رفته بود سر مزار نبکا
نخواستم همه عکسها رو بفرستم چون فکر کنم معذب بشه. پاش، کمرش و کلا همه بدنش آسیب دیده و کبود شده.
بدتر از وضع دستش، دوتا بازوشه که ضربههای خیلی محکمی خورد. اما فقط هم بازو نیست، جاهای مختلف بدنش آسیب دیده. بهحدی که اصلاً نمیتونه راه بره. پاش، مخصوصاً زانوش، ضربه شدیدی خورده. درد داره و حالش خوب نیست.
#نیکا_شاکرمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
چون میدانستم پنجشنبهها مأموران ضحاک همیشه بر سر مزارها حضور دارند، نخواستم مادرم با من بیاید. من و پدرم به حضور نیکا رفتیم که پنج دقیقه بعد، دو تا ماشین مشکی پژو به سمت من و پدرم حملهور شدند و گفتند که به چه دلیل اینجا هستم. متأسفانه نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و با آنها بحث نکنم. ناگهان یکی از مأمورها، سنگ مزار کندهشده نیکا که روی مزارش بود را برداشت و محکم به زمین کوبید و آن را چندین تکه کرد.
چند نفر ما را به زور و با ضرب باتوم به داخل ماشین بردند و با چشمهای بسته، ما را به محلی که هرگز نفهمیدیم کجاست بردند. وقتی رسیدیم، دختر دیگری همسن خودم آنجا حضور داشت که هرگز نفهمیدم جرم او چیست، اما معلوم بود که او هم به دلیل سیاسی بازداشت شده بود.
از من بازجویی کردند و مرا مورد ضرب و شتم با باتوم قرار دادند. صبح همان روز، پدرم را با چشمهای بسته در ملایر کنار ماشینش رها کردند، اما من را همچنان بازداشت نگه داشتند و مدام گوشیام را چک میکردند. تهدیدم کردند که اگر این موضوع را رسانهای کنم، هرگز دست از سرم برنخواهند داشت.
صبح امروز، بعد از آزادی پدرم، با چشمهای بسته محل بازداشت من را تغییر دادند و مرا از ملایر به قم منتقل کردند. به پدر و مادرم زنگ زدند و گفتند به آدرسی که میفرستیم، حضور پیدا کنید.
اکانت تلگرام و سیمکارتم را از من گرفتند و مرا با آنهمه درد و کبودی که در اثر ضربههای باتوم بود، رها کردند. تنها به جرم اینکه خواستم بر سر مزار نیکا شاکرمی، دختری که او را مانند خودم میدیدم، بروم. دختری که همسن خودم بود، همشهری خودم بود.
در کجای قانون نوشته شده که رفتن بر سر مزار یک دختر ۱۶ ساله، جرم است؟»
ـ توانا جان، عکس و روایت بالا روایت یکی از دوستان منه که رفته بود سر مزار نبکا
نخواستم همه عکسها رو بفرستم چون فکر کنم معذب بشه. پاش، کمرش و کلا همه بدنش آسیب دیده و کبود شده.
بدتر از وضع دستش، دوتا بازوشه که ضربههای خیلی محکمی خورد. اما فقط هم بازو نیست، جاهای مختلف بدنش آسیب دیده. بهحدی که اصلاً نمیتونه راه بره. پاش، مخصوصاً زانوش، ضربه شدیدی خورده. درد داره و حالش خوب نیست.
#نیکا_شاکرمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔58👍4