Forwarded from کاروان بازدید خانواده شهدا
#دلنوشته #زکات_دیدار
#زکات_دیدار
بسم رب الزينب
همسر شهید :
روایت اول :
من دانشجوی روانشناسی بودم و آقا رضا دانشجوی الکترونیک بودند ... در دانشگاه باهم آشنا شدیم وقتی خواستگاريم اومد نه سربازی رفته بود و نه کار داشت ،فقط دانشجو بود ... پیش استادم رفتم برای مشاوره .. گفتم خواستگار دارم با این شرایط قبول کنم یا رد کنم ??!! استادم گفت از اتاق برو بیرون، ازبچه دو ساله بپرسی میدونه جواب چی میشه !!!
در این مدت آشنایی سی بار استخاره گرفتم و هر سی بار خوب اومد ....
روایت دوم :
برای بار دوم که فیلم مختار را پخش کردند داشتیم قسمت آخر فیلم رو میدیم (قسمت آخر فیلم رو در سری اول پخش فیلم ندیده بودیم ) من خیلی احساسی شده بودم و به مختار می گفتم آفرین آفرین ...
همسرم بهم گفت منم رفتم سوریه به منم همین آفرین آفرین رو بگو ..
دیگه نتونستم چیزی بگم
سکوت کردم
روایت سوم :
خیلی بی قرار بودم ...اینو خانواده و دوستانم بهم ميگفتند و خودم دلیلش رو نمیدونستم. ..
شب 23ام ماه مبارک رمضان بود ،
خودم در خانه برای بچه ها روضه خوندم و هر سه تايي گریه میکردیم
خیلی گریه کردیم و دلیل این همه گریه رو نميدونستيم ...
روز 24ام ماه مبارک رمضان همسرم به شهادت رسیدند ....
چقدر زیبا خداوند برگزيدگانش را انتخاب میکند ...
همسر شهید و خود شهید
خدایا رمز و راز گزينشت را به ما بیاموز
P🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
✏️ به قلم خانم فاطمه رفیعی
۱دیماه ٩۵
#زکات_دیدار
#شهید_رضا_کارگر_برزی
#رضا_کارگر_برزی
@karevane_shohada
@Toluehagh_ir
#زکات_دیدار
بسم رب الزينب
همسر شهید :
روایت اول :
من دانشجوی روانشناسی بودم و آقا رضا دانشجوی الکترونیک بودند ... در دانشگاه باهم آشنا شدیم وقتی خواستگاريم اومد نه سربازی رفته بود و نه کار داشت ،فقط دانشجو بود ... پیش استادم رفتم برای مشاوره .. گفتم خواستگار دارم با این شرایط قبول کنم یا رد کنم ??!! استادم گفت از اتاق برو بیرون، ازبچه دو ساله بپرسی میدونه جواب چی میشه !!!
در این مدت آشنایی سی بار استخاره گرفتم و هر سی بار خوب اومد ....
روایت دوم :
برای بار دوم که فیلم مختار را پخش کردند داشتیم قسمت آخر فیلم رو میدیم (قسمت آخر فیلم رو در سری اول پخش فیلم ندیده بودیم ) من خیلی احساسی شده بودم و به مختار می گفتم آفرین آفرین ...
همسرم بهم گفت منم رفتم سوریه به منم همین آفرین آفرین رو بگو ..
دیگه نتونستم چیزی بگم
سکوت کردم
روایت سوم :
خیلی بی قرار بودم ...اینو خانواده و دوستانم بهم ميگفتند و خودم دلیلش رو نمیدونستم. ..
شب 23ام ماه مبارک رمضان بود ،
خودم در خانه برای بچه ها روضه خوندم و هر سه تايي گریه میکردیم
خیلی گریه کردیم و دلیل این همه گریه رو نميدونستيم ...
روز 24ام ماه مبارک رمضان همسرم به شهادت رسیدند ....
چقدر زیبا خداوند برگزيدگانش را انتخاب میکند ...
همسر شهید و خود شهید
خدایا رمز و راز گزينشت را به ما بیاموز
P🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
✏️ به قلم خانم فاطمه رفیعی
۱دیماه ٩۵
#زکات_دیدار
#شهید_رضا_کارگر_برزی
#رضا_کارگر_برزی
@karevane_shohada
@Toluehagh_ir