#پیرمرد_خنزرپنزری_یا_قاری_قرآن :
▪️ شب های جمعه با دندان های زرد و افتاده اش《قرآن》میخواند ، گویا از همین راه نان خودش را درمیاورد .
به چشم خودم دیدم که جای دندان های چرک زرد و کرم خوردهٔ پیرمرد که از لایش《آیات عربی》بیرون می آمد روی لپ زنم بود .
آری جای دوتا دندان زرد کرم خورده که از لایش《آیه های عربی》بیرون میآمد ، جای دندان های او را روی صورت زنم دیده بودم .
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Akhondkhar👳♂
▪️ شب های جمعه با دندان های زرد و افتاده اش《قرآن》میخواند ، گویا از همین راه نان خودش را درمیاورد .
به چشم خودم دیدم که جای دندان های چرک زرد و کرم خوردهٔ پیرمرد که از لایش《آیات عربی》بیرون می آمد روی لپ زنم بود .
آری جای دوتا دندان زرد کرم خورده که از لایش《آیه های عربی》بیرون میآمد ، جای دندان های او را روی صورت زنم دیده بودم .
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Akhondkhar👳♂
وقتي ماه محرم و صفر مي آمد هنگام جولان و خود نمائي آبجي خانم ميرسيد، در هيچ روضه خواني نبـود كـه او در بالاي مجلس نباشد. در تعزيه ها از يكساعت پيش از ظهر براي خودش جا ميگرفت، همه روضـه خوانهـا او را ميشناختند و خيلي مايل بودند كه آبجي خانم پاي منبر آنها بوده باشد تا مجلس را از گريه، ناله و شيون خـودش گرم بكند. بيشتر روضه ها را از بر شده بود ، حتي از بسـكه پـاي وعـظ نشسـته بـود و مسـئله مي دانسـت اغلـب همسايه ها مي آمدند از او سهويات خودشان را مي پرسيدند ، سفيده صبح او بود كه اهل خانه را بيدار مي كـرد ، اول مي رفت سر رختخواب خواهرش به او لگد مي زد مي گفت : ‹‹ لنگه ظهر است ، پس كي پـا مي شـوي نمـازت را بكمـرت بزني؟ ›› آن بيچاره هم بلند می شد خواب آلود وضو می گرفـت و می ايسـتاد بـه نمـاز كـردن. از اذان صـبح ، بانـگ خروس ، نسيم سحر ، زمرمه نماز ، يك حالت مخصوصي، يك حالت روحانی به آبجی خانم دست می داد و پـيش وجدان خويش سر افراز بود. با خودش مي گفت: اگر خدا من را نبرد به بهشت پس كی را خواهد بـرد ؟
#آبجی_خانم
#صادق_هدایت
@Akhondkhar👳♂
#آبجی_خانم
#صادق_هدایت
@Akhondkhar👳♂