#نکته
🔻ماجرای تکفیر میرزا یحیی دولت آبادی
...در این موقع، حاج میرزا یحیی دولت آبادی برای تبلیغات انتخاباتی به اصفهان آمده بود و منزل برادرش ،میرزا احمد دولت آبادی [ ساکن بود]. شبها منبر میرفت و هرشب مطالبی سیاسی، اجتماعی، ادبی[ را] بیان میکرد و برای شخص من بسیار ارزنده و آموزنده بود و مرا علاقمند کرده بود که همهشب از مجلس وعظ او استفاده کنم.
در آن زمان حاجی آقا نورالله مسجد شاهی که آیتاللهِ مطلقِ اصفهان بود، کاندیدای دیگری برای انتخابات مجلس شورای ملّی داشت در نتیجه اصطکاک بین این دو نفر رخ داده بود و هر دو نفر به نفع خود و کوبیدن طرفِ دیگر جدّاً اقدام میکردند.
بر حسب تصادف، دختری چهارده پانزده ساله از ارامنه یِ جلفا مسلمان شده بود و حاجی آقا نورالله در سنّ هفتادسالگی او را به عقدِ ازدواج خود درآورده بود. هرچند این عمل از نظر شریعت اسلام بدون اشکال است، ولی از نظر اجتماع شایسته یِ یکنفر آیتالله، آن هم با آن سنّ و سال نبود. لذا مورد انتقاد مردم واقع شده بود و در گوشه و کنار، صحبتهائی درباره یِ آیتالله میشد.
شبی این موضوع را میرزا یحیی دولتآبادی بالای منبر مطرح کرد و بدون ذکرِ نامِ آیت الله نورالله ، عاملِ چنین عملی را بسیار نکوهش کرد و مخصوصاً روی سنّ طرفین ازدواج تکیه کرد و از این موضوع چنین استفاده کرد که صاحبان این اعمال جز شهوتپرستی و شهوترانی مرامی ندارند...
روزِ بعد، از طرفِ ایادیِ حاج آقا نورالله صحبت از کفر و الحاد حاجی میرزا یحیی دولتآبادی به میان آمد و هو و جنجالی به پا کردند.
در صورتی که حاجی میرزا یحیی دولت آبادی اگر کافر شده بود هم قضیه یِ مهمی رخ نداده بود که این قدر آشوب در شهر برپا کنند، میلیون ها کافر در دنیا هستند یک نفر هم به آنها اضافه می شد ولی چه می شود کرد آشوبگران دردِ دیگری داشتند و آن را دردِ دین معرفی می کردند...
من در همان حداثت سن [ جوانی] تشخیص کردم احکام کفر و فسق و غیره که درباره یِ بعضی اشخاص صادر شده و می شود از چه قماش است و از کجاها سرچشمه می گیرد و ارزش واقعیِ این قبیل احکام را به خوبی دریافتم.
📚داستانهائی از پنجاه سال، ص۷۱/#مهدوی_اصفهانی
@antioligarchie
🔻ماجرای تکفیر میرزا یحیی دولت آبادی
...در این موقع، حاج میرزا یحیی دولت آبادی برای تبلیغات انتخاباتی به اصفهان آمده بود و منزل برادرش ،میرزا احمد دولت آبادی [ ساکن بود]. شبها منبر میرفت و هرشب مطالبی سیاسی، اجتماعی، ادبی[ را] بیان میکرد و برای شخص من بسیار ارزنده و آموزنده بود و مرا علاقمند کرده بود که همهشب از مجلس وعظ او استفاده کنم.
در آن زمان حاجی آقا نورالله مسجد شاهی که آیتاللهِ مطلقِ اصفهان بود، کاندیدای دیگری برای انتخابات مجلس شورای ملّی داشت در نتیجه اصطکاک بین این دو نفر رخ داده بود و هر دو نفر به نفع خود و کوبیدن طرفِ دیگر جدّاً اقدام میکردند.
بر حسب تصادف، دختری چهارده پانزده ساله از ارامنه یِ جلفا مسلمان شده بود و حاجی آقا نورالله در سنّ هفتادسالگی او را به عقدِ ازدواج خود درآورده بود. هرچند این عمل از نظر شریعت اسلام بدون اشکال است، ولی از نظر اجتماع شایسته یِ یکنفر آیتالله، آن هم با آن سنّ و سال نبود. لذا مورد انتقاد مردم واقع شده بود و در گوشه و کنار، صحبتهائی درباره یِ آیتالله میشد.
شبی این موضوع را میرزا یحیی دولتآبادی بالای منبر مطرح کرد و بدون ذکرِ نامِ آیت الله نورالله ، عاملِ چنین عملی را بسیار نکوهش کرد و مخصوصاً روی سنّ طرفین ازدواج تکیه کرد و از این موضوع چنین استفاده کرد که صاحبان این اعمال جز شهوتپرستی و شهوترانی مرامی ندارند...
روزِ بعد، از طرفِ ایادیِ حاج آقا نورالله صحبت از کفر و الحاد حاجی میرزا یحیی دولتآبادی به میان آمد و هو و جنجالی به پا کردند.
در صورتی که حاجی میرزا یحیی دولت آبادی اگر کافر شده بود هم قضیه یِ مهمی رخ نداده بود که این قدر آشوب در شهر برپا کنند، میلیون ها کافر در دنیا هستند یک نفر هم به آنها اضافه می شد ولی چه می شود کرد آشوبگران دردِ دیگری داشتند و آن را دردِ دین معرفی می کردند...
من در همان حداثت سن [ جوانی] تشخیص کردم احکام کفر و فسق و غیره که درباره یِ بعضی اشخاص صادر شده و می شود از چه قماش است و از کجاها سرچشمه می گیرد و ارزش واقعیِ این قبیل احکام را به خوبی دریافتم.
📚داستانهائی از پنجاه سال، ص۷۱/#مهدوی_اصفهانی
@antioligarchie