#تاریخ_حوزه
⭕️ میخواهیم برویم فلسطین
.. آن وقت صحبت شد که ایران هم میخواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد. در آن زمان مرحوم آیتالله حاج سید محمدتقی خوانساری از کسانی بود که با آیتالله کاشانی علیه به رسمیت شناختن اسرائیل همراه بود و آقای حاجآقا رضا صدر هم در همین جهت فعالیت میکرد. حاجآقا رضا صدر به آقای سید جواد حسنی که اهل نجفآباد بود و طلبه خوب و متدینی هم بود گفته بود که بیاید علیه به رسمیتشناختن اسرائیل صحبت کند. ایشان آمده بود در مدرسه فیضیه روی حجرالانقلاب ایستاده بود و برای جمعیت زیادی از طلبهها سخنرانی کرده بود و گفته بود الآن یهودیها دارند مسلمانان را میکشند و ما ساکت نشستهایم، از فردا من برای رفتن به فلسطین حرکت میکنم، هر کس خواست بیاید اسمنویسی کند. در مدرسه فیضیه دفتر گذاشتند و طلبهها یکییکی برای حرکت به فلسطین میآمدند اسم مینوشتند؛ حالا با چه اسلحهای؟ با چه امکاناتی؟ طلبهای که پانزده قران شهریه دارد! بالاخره تندتند اسم مینوشتند.
▪️ آن وقت یک جمعیتی را راه انداخته بودند رفته بودند جلوی در خانه آقای بروجردی که مثلاً ما میخواهیم برویم فلسطین، آقای بروجردی هم فرموده بودند انشاءالله اقدام میکنیم. همین سبب شده بود که دولت هم به دست و پا افتاده بود و آجودان شهربانی کل کشور تیمسار ابوالقاسم ایزدی را فرستاده بودند پیش آقای بروجردی، البته دروغ گفته بودند ولی در ذهن آقای بروجردی القا کرده بودند که ما به رسمیت نشناختهایم. بالاخره آقای بروجردی متقاعد شدند که جلوی حرکت و سروصدای طلاب را بگیرند، با آیتالله حاج سید محمدتقی خوانساری و بعضی علمای دیگر جلسه تشکیل دادند و جلوی حرکت طلاب را گرفتند.
📚 خاطرات آیتالله حسینعلی منتظری، نشر اینترنتی، صفحه ۷۴
@antioligarchie
⭕️ میخواهیم برویم فلسطین
.. آن وقت صحبت شد که ایران هم میخواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد. در آن زمان مرحوم آیتالله حاج سید محمدتقی خوانساری از کسانی بود که با آیتالله کاشانی علیه به رسمیت شناختن اسرائیل همراه بود و آقای حاجآقا رضا صدر هم در همین جهت فعالیت میکرد. حاجآقا رضا صدر به آقای سید جواد حسنی که اهل نجفآباد بود و طلبه خوب و متدینی هم بود گفته بود که بیاید علیه به رسمیتشناختن اسرائیل صحبت کند. ایشان آمده بود در مدرسه فیضیه روی حجرالانقلاب ایستاده بود و برای جمعیت زیادی از طلبهها سخنرانی کرده بود و گفته بود الآن یهودیها دارند مسلمانان را میکشند و ما ساکت نشستهایم، از فردا من برای رفتن به فلسطین حرکت میکنم، هر کس خواست بیاید اسمنویسی کند. در مدرسه فیضیه دفتر گذاشتند و طلبهها یکییکی برای حرکت به فلسطین میآمدند اسم مینوشتند؛ حالا با چه اسلحهای؟ با چه امکاناتی؟ طلبهای که پانزده قران شهریه دارد! بالاخره تندتند اسم مینوشتند.
▪️ آن وقت یک جمعیتی را راه انداخته بودند رفته بودند جلوی در خانه آقای بروجردی که مثلاً ما میخواهیم برویم فلسطین، آقای بروجردی هم فرموده بودند انشاءالله اقدام میکنیم. همین سبب شده بود که دولت هم به دست و پا افتاده بود و آجودان شهربانی کل کشور تیمسار ابوالقاسم ایزدی را فرستاده بودند پیش آقای بروجردی، البته دروغ گفته بودند ولی در ذهن آقای بروجردی القا کرده بودند که ما به رسمیت نشناختهایم. بالاخره آقای بروجردی متقاعد شدند که جلوی حرکت و سروصدای طلاب را بگیرند، با آیتالله حاج سید محمدتقی خوانساری و بعضی علمای دیگر جلسه تشکیل دادند و جلوی حرکت طلاب را گرفتند.
📚 خاطرات آیتالله حسینعلی منتظری، نشر اینترنتی، صفحه ۷۴
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️داستان یک نوار
"... برخلاف تهمت هایی که به ما زده می شود، واقعیت این است که حزب ما از آغاز شروع این حرکت از مبارزاتِ آیت الله خمینی پشتیبانی کرد.
مهم ترین کاری که ما انجام دادیم انتشار سخنرانی آیت الله خمینی در مسجد فیضیه قم از طریق" رادیو پیك ایران" بود. جریان از این قرار بود که "آصف رزم دیده" مطلع شد که امام خمینی قصد چنین سخنرانی ای را دارد ، در زمان سخنرانی بالای درخت رفت و سخنرانی را ضبط کرد و نوار آن را به وسیله "پرویز حکمت جو" به خارج از کشور فرستاد.
این نوار به دست ما رسید و " رادیو پیك ایران" به کرات آن را پخش کرد و شنوندگان رادیو در ایران، افغانستان و منطقه خلیج فارس این سخنرانی را شنیدند.
این اقدام بازتاب وسیع داشت تا حدی که" شاه" در کتاب "انقلاب سفید" نوشت: « رادیوهای آوارگان بی وطن حزب سابق توده... از این شخص به کرات با عنوان آیت الله تجلیل کردند و مقام او را به اصطلاح معروف به عرش رسانیدند.»
📚خاطرات نورالدین کیانوری ( رهبر حرب منحله توده ) ص ۴۲۸ و۴۲۹
@antioligarchie
⭕️داستان یک نوار
"... برخلاف تهمت هایی که به ما زده می شود، واقعیت این است که حزب ما از آغاز شروع این حرکت از مبارزاتِ آیت الله خمینی پشتیبانی کرد.
مهم ترین کاری که ما انجام دادیم انتشار سخنرانی آیت الله خمینی در مسجد فیضیه قم از طریق" رادیو پیك ایران" بود. جریان از این قرار بود که "آصف رزم دیده" مطلع شد که امام خمینی قصد چنین سخنرانی ای را دارد ، در زمان سخنرانی بالای درخت رفت و سخنرانی را ضبط کرد و نوار آن را به وسیله "پرویز حکمت جو" به خارج از کشور فرستاد.
این نوار به دست ما رسید و " رادیو پیك ایران" به کرات آن را پخش کرد و شنوندگان رادیو در ایران، افغانستان و منطقه خلیج فارس این سخنرانی را شنیدند.
این اقدام بازتاب وسیع داشت تا حدی که" شاه" در کتاب "انقلاب سفید" نوشت: « رادیوهای آوارگان بی وطن حزب سابق توده... از این شخص به کرات با عنوان آیت الله تجلیل کردند و مقام او را به اصطلاح معروف به عرش رسانیدند.»
📚خاطرات نورالدین کیانوری ( رهبر حرب منحله توده ) ص ۴۲۸ و۴۲۹
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️ تو حق نداری اينقدر خوشگل باشی؛ امام موسی صدر به روايت سيمين دانشور؛
موسی صدر خیلی خوشتیپ بود. حالا لیبی (قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش، نمیدونم. غروب بود. موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشمهای خاکستری، درشت، زیبا، لباس آخوندیش هم شیک، از این سینه کفتریها، من در رو باز کردم. گفتم «ببینم! شما امامی؟ پیغمبری؟ تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی.» خندید. گفت: جلال[ آل احمد] هست؟ گفتم: آره، بیا تو. اومد تو. نیمام که همیشه اینجا بود... دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم.
▪️ نیما [نیما یوشیج] تو خاطراتش نوشته «سیمین محو جلال امام موسی صدر شد و چایی ما رو خودش نداد و منم چایی نخوردم.».
موسی صدر ۳-۴ روز اینجا موند. نیما خیلی حسودیش شد. نیما خیلی وسواسی بود، باید چایی رو خودم میریختم. تفاله نداشته باشه، سرش هم اینقد خالی باشه، خودمم چای رو میدادم بهش. من محو جمال صدر شدم. خیلی زیبا بود. بعد ۳-۴ روز موند و ما رفتیم قم. او رئیس نهضت امل در لبنان بود. «سووشون» رو او به عربی ترجمه کرد. آورده بود برامون. بعد ما رو به قم دعوت کرد که دیگه بیرونی و اندورنی بود ولی میدیدمش، شام و نهار اینا میدیدمش.
📚مجله ی گوهران، شماره ی ۱۳ و ۱۴.
https://t.me/horalhistory/403
@antioligarchie
⭕️ تو حق نداری اينقدر خوشگل باشی؛ امام موسی صدر به روايت سيمين دانشور؛
موسی صدر خیلی خوشتیپ بود. حالا لیبی (قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش، نمیدونم. غروب بود. موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشمهای خاکستری، درشت، زیبا، لباس آخوندیش هم شیک، از این سینه کفتریها، من در رو باز کردم. گفتم «ببینم! شما امامی؟ پیغمبری؟ تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی.» خندید. گفت: جلال[ آل احمد] هست؟ گفتم: آره، بیا تو. اومد تو. نیمام که همیشه اینجا بود... دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم.
▪️ نیما [نیما یوشیج] تو خاطراتش نوشته «سیمین محو جلال امام موسی صدر شد و چایی ما رو خودش نداد و منم چایی نخوردم.».
موسی صدر ۳-۴ روز اینجا موند. نیما خیلی حسودیش شد. نیما خیلی وسواسی بود، باید چایی رو خودم میریختم. تفاله نداشته باشه، سرش هم اینقد خالی باشه، خودمم چای رو میدادم بهش. من محو جمال صدر شدم. خیلی زیبا بود. بعد ۳-۴ روز موند و ما رفتیم قم. او رئیس نهضت امل در لبنان بود. «سووشون» رو او به عربی ترجمه کرد. آورده بود برامون. بعد ما رو به قم دعوت کرد که دیگه بیرونی و اندورنی بود ولی میدیدمش، شام و نهار اینا میدیدمش.
📚مجله ی گوهران، شماره ی ۱۳ و ۱۴.
https://t.me/horalhistory/403
@antioligarchie
Telegram
لینکدان دفتر تاریخ شفاهی حوزه
#تاریخ_حوزه
⭕️ فدائیان اسلام و انتخابات سال ۱۳۳۰؛ «به امر حضرت نواب صفوی دخالت در این انتخابات وظیفه برادران فدائیان اسلام نمی باشد.»
🔻متن اطلاعیه فدائیان اسلام درباره انتخابات:
"هو العزیز. به نام مقدس اعلی حضرت صاحب جلالت پادشاه غائب جهان حضرت ولی عصر عجل الله فرجه، بنابر فرمان صریح حضرت سید مجتبی نواب صفوی و بیان مذکورشان، برادران فدائیان اسلام در سراسر ایران از دخالت در انتخابات و هرگونه تماس نزدیکی با معرکه های انتخاباتی احتراز کامل نموده و همچنان با ثبات قدم در برابر انحرافات افکار و گمراهی های تاریک و مظالم دنیا تا واژگون شدن اساس هر انحراف و گمراهی و ظلمی، به یاری خدای توانا مقاومت خواهند کرد.
به یاری خدای توانا، فدائیان اسلام."
@antioligarchie
⭕️ فدائیان اسلام و انتخابات سال ۱۳۳۰؛ «به امر حضرت نواب صفوی دخالت در این انتخابات وظیفه برادران فدائیان اسلام نمی باشد.»
🔻متن اطلاعیه فدائیان اسلام درباره انتخابات:
"هو العزیز. به نام مقدس اعلی حضرت صاحب جلالت پادشاه غائب جهان حضرت ولی عصر عجل الله فرجه، بنابر فرمان صریح حضرت سید مجتبی نواب صفوی و بیان مذکورشان، برادران فدائیان اسلام در سراسر ایران از دخالت در انتخابات و هرگونه تماس نزدیکی با معرکه های انتخاباتی احتراز کامل نموده و همچنان با ثبات قدم در برابر انحرافات افکار و گمراهی های تاریک و مظالم دنیا تا واژگون شدن اساس هر انحراف و گمراهی و ظلمی، به یاری خدای توانا مقاومت خواهند کرد.
به یاری خدای توانا، فدائیان اسلام."
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️آغاز و انجام دفتر انقلاب
پیش از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی یک شب خواب دیدم به منزل اخوی (عالم ربّانی) آقا سید علی اکبر هاشمی رفته ام . یک بسته کتاب شبیه الفیه ابن مالک جلوی ایشان بود.
گفتند : این کتاب الفیه امام خمینی است که در علائم ظهور گفته اند و همه آن ها ظاهر شده و تنها سه تای دیگر آن مانده است. بعد به من گفتند یکی از آنها را بردار .
کتاب را که برداشتم دیدم اول کتاب رنگ زرد (صفراء لونها تسرّ الناظرین) داشت و خیلی جذّاب و جالب بود، اما انتهای کتاب پاره و موجب تنفّر بود.
خواب را این گونه تعبیر کردم که آن قسمت اول کتاب که خوش آب و رنگ بود اوایل انقلاب بوده که مردم همه یک رنگ و یک صدا در دفاع از اسلام و دین حرکت می کردند، و قسمت آخر آن مربوط به جریانات بعدی است که پیدا شد و چند دستگی ها و غیره ...
📚یادنامه آیت الله مرحوم سید اسماعیل هاشمی (نماینده مجلس خبرگان ) ، اداره ارشاد اسلامی اصفهان. ص ۶۹
@antioligarchie
⭕️آغاز و انجام دفتر انقلاب
پیش از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی یک شب خواب دیدم به منزل اخوی (عالم ربّانی) آقا سید علی اکبر هاشمی رفته ام . یک بسته کتاب شبیه الفیه ابن مالک جلوی ایشان بود.
گفتند : این کتاب الفیه امام خمینی است که در علائم ظهور گفته اند و همه آن ها ظاهر شده و تنها سه تای دیگر آن مانده است. بعد به من گفتند یکی از آنها را بردار .
کتاب را که برداشتم دیدم اول کتاب رنگ زرد (صفراء لونها تسرّ الناظرین) داشت و خیلی جذّاب و جالب بود، اما انتهای کتاب پاره و موجب تنفّر بود.
خواب را این گونه تعبیر کردم که آن قسمت اول کتاب که خوش آب و رنگ بود اوایل انقلاب بوده که مردم همه یک رنگ و یک صدا در دفاع از اسلام و دین حرکت می کردند، و قسمت آخر آن مربوط به جریانات بعدی است که پیدا شد و چند دستگی ها و غیره ...
📚یادنامه آیت الله مرحوم سید اسماعیل هاشمی (نماینده مجلس خبرگان ) ، اداره ارشاد اسلامی اصفهان. ص ۶۹
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️... سید محمود موسوی نژاد درباره فضای قم در حوالی سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ می گوید :
مبارزات از سال ۱۳۴۱ با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی كه اسدالله علم به مجلس برد آغاز شد، در این لایحه سوگند به كتاب آسمانی، به جای سوگند به قرآن مطرح شده بود كه باعث شد علما و مراجع ازجمله امام خمینی (ره)، آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی و... علیه این اقدام اطلاعیه دهند. دو ماه مبارزه طول كشید تا علم شكست خورد و امام (ره) فرمودند باید در سرلوحه روزنامههایتان بنویسید كه سوگند جز به قرآن قابل اجرا نیست. بعد از آن شاه با انقلاب سفید قصد داشت مفادی شش مادهای را به رفراندوم بگذارد كه باز هم آقایان اعتراض كردند و امام (ره) نیز با این مساله خیلی تند برخورد كردند.
پس از اعتراض تند آیتالله خمینی به انقلاب سفید شاه، عدهای از طلبهها و مردم در قم تظاهرات كردند و شعار میدادند: " ما پیرو قرآنیم/ رفراندوم نمیخواهیم"
https://www.irna.ir/news/83196069
@antioligarchie
⭕️... سید محمود موسوی نژاد درباره فضای قم در حوالی سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ می گوید :
مبارزات از سال ۱۳۴۱ با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی كه اسدالله علم به مجلس برد آغاز شد، در این لایحه سوگند به كتاب آسمانی، به جای سوگند به قرآن مطرح شده بود كه باعث شد علما و مراجع ازجمله امام خمینی (ره)، آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی و... علیه این اقدام اطلاعیه دهند. دو ماه مبارزه طول كشید تا علم شكست خورد و امام (ره) فرمودند باید در سرلوحه روزنامههایتان بنویسید كه سوگند جز به قرآن قابل اجرا نیست. بعد از آن شاه با انقلاب سفید قصد داشت مفادی شش مادهای را به رفراندوم بگذارد كه باز هم آقایان اعتراض كردند و امام (ره) نیز با این مساله خیلی تند برخورد كردند.
پس از اعتراض تند آیتالله خمینی به انقلاب سفید شاه، عدهای از طلبهها و مردم در قم تظاهرات كردند و شعار میدادند: " ما پیرو قرآنیم/ رفراندوم نمیخواهیم"
https://www.irna.ir/news/83196069
@antioligarchie
ایرنا
نگذاشتیم « تخت جمشید » را به نام انقلاب تخریب كنند
شیراز- ایرنا- آیت الله «سید محمود موسوی نژاد » هرچند زاده نیشابور است اما نام این شاگرد امام راحل (ره) به واسطه تاثیرگذاری و خدمت رسانی سالیان بسیار در دیار فارس، با نام شهر مرودشت در هم تنیده است.
#تاریخ_حوزه
⭕️ آیت الله علوی بروجردی: من این قصه را بارها گفتهام ؛ مرحوم آیت الله بروجردی در بروجرد که بودند، محله یهودینشین جمعیت زیادی داشت. خود یهودیها برای من چنین نقل میکردند:
«مرحوم آیت الله بروجردی زمانی که بروجرد بودند و هنوز به قم نیامده بودند، قبرستان یهودیها از شهر فاصله داشت و در این فاصله محلههای مسلماننشین بود. وقتی هر یهودی از دنیا میرفت و میخواستند جنازهاش را به قبرستان ببرند، یک مشت بچه مسلمان جمع میشدند و به جنازه یهودی ها سنگ میزدند. آیت الله بروجردی که عالم مشهوری بودند، به آنها تذکر دادند و تأکید کردند، اما گوش ندادند. ایشان در منبر گفتند، باز هم فایدهای نداشت. تا اینکه آیت الله بروجردی سفارش کرده بودند وقتی یک یهودی میمیرد، به من خبر بدهید. وقتی که افراد جنازه آن یهودی را تشییع میکردند، ایشان دنبال این جنازه تا قبرستان یهودیها میرفتند. به احترام ایشان دیگر کسی به جنازه سنگ نمیزد. چندین سال این کار را تکرار کردند تا این رسم سنگزدن به جنازه یهودی فراموش شد و از بین رفت.»
@antioligarchie
⭕️ آیت الله علوی بروجردی: من این قصه را بارها گفتهام ؛ مرحوم آیت الله بروجردی در بروجرد که بودند، محله یهودینشین جمعیت زیادی داشت. خود یهودیها برای من چنین نقل میکردند:
«مرحوم آیت الله بروجردی زمانی که بروجرد بودند و هنوز به قم نیامده بودند، قبرستان یهودیها از شهر فاصله داشت و در این فاصله محلههای مسلماننشین بود. وقتی هر یهودی از دنیا میرفت و میخواستند جنازهاش را به قبرستان ببرند، یک مشت بچه مسلمان جمع میشدند و به جنازه یهودی ها سنگ میزدند. آیت الله بروجردی که عالم مشهوری بودند، به آنها تذکر دادند و تأکید کردند، اما گوش ندادند. ایشان در منبر گفتند، باز هم فایدهای نداشت. تا اینکه آیت الله بروجردی سفارش کرده بودند وقتی یک یهودی میمیرد، به من خبر بدهید. وقتی که افراد جنازه آن یهودی را تشییع میکردند، ایشان دنبال این جنازه تا قبرستان یهودیها میرفتند. به احترام ایشان دیگر کسی به جنازه سنگ نمیزد. چندین سال این کار را تکرار کردند تا این رسم سنگزدن به جنازه یهودی فراموش شد و از بین رفت.»
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️ «انکار معاد»
یادم هست مباحثهای داشتیم، دو نفر از مسجد جامعیهای تهران آمده بودند و در جلسه بحث نشسته بودند. مباحثه هم داخل مسجد بود، خواستیم اینها نباشند. حاج آقا مصطفی گفت: چکار کنیم که اینها بروند؟
گفتم: تو یک فکری بکن. پذیرفت. نقشهای ریخت.
رو به من کرد و گفت :شما ادله رجعت را دیدهای و با دقت مطالعه کردهای؟
گفتم: بله آقا! ادله رجعت را به دقّت مطالعه کردهام از ادله معاد سستترند. آن آقایان وقتی این سخن را از من شنیدند با ناراحتی برخاستند که مجلس را ترک کنند و در همان حال گفتند: «اینها کی هستند که در ادله معاد هم مناقشه میکنند؟!»
این موضوع در قم پیچیده و همه جا مشهور شد.
📚 مصاحبه مجله حوزه با مرحوم سید جلالالدین آشتیانی درباره مصطفی خمینی
پانوشت : مرحوم مصطفی خمینی اول آبان ۱۳۵۶ فوت کرد.
@antioligarchie
⭕️ «انکار معاد»
یادم هست مباحثهای داشتیم، دو نفر از مسجد جامعیهای تهران آمده بودند و در جلسه بحث نشسته بودند. مباحثه هم داخل مسجد بود، خواستیم اینها نباشند. حاج آقا مصطفی گفت: چکار کنیم که اینها بروند؟
گفتم: تو یک فکری بکن. پذیرفت. نقشهای ریخت.
رو به من کرد و گفت :شما ادله رجعت را دیدهای و با دقت مطالعه کردهای؟
گفتم: بله آقا! ادله رجعت را به دقّت مطالعه کردهام از ادله معاد سستترند. آن آقایان وقتی این سخن را از من شنیدند با ناراحتی برخاستند که مجلس را ترک کنند و در همان حال گفتند: «اینها کی هستند که در ادله معاد هم مناقشه میکنند؟!»
این موضوع در قم پیچیده و همه جا مشهور شد.
📚 مصاحبه مجله حوزه با مرحوم سید جلالالدین آشتیانی درباره مصطفی خمینی
پانوشت : مرحوم مصطفی خمینی اول آبان ۱۳۵۶ فوت کرد.
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️ مطهِّرات (پاک کننده ها)
هر روز یک کیسه بزرگ نامه برای دفتر می آوردند.مردم درخواست ها و مطالباتشان را از طریق این نامه ها به آدرس امام در قم ارسال می کردند که ما آنها را تفکیک و تقسیم می کردیم . در میان این نامه ها کاریکاتورهایی بود که تصویر امام را به شکل های توهین آمیز کشیده بودند... از آقای یزدی سوال کردیم که با این کاریکاتورها چه کنیم؟ ایشان با تحکّم گفتند که همه را دور بریزید.
در یکی از ملاقات ها به امام گفتم که ما مجموعه ای از این کاریکاتورها داریم و میخواستیم از شما هم کسب تکلیف کنیم که با آنها چه کنیم؟ ایشان
فرمودند:چیزی از آن ها خدمت شما هست؟ تصادفا یکی از آنها همراهم بود . یک کاریکاتور رنگی بود که امام را به شکل توهین آمیزی کشیده بود .کاریکاتور را از جیبم بیرون آوردم و به ایشان دادم .ایشان نگاهی به آن کردند و داخل جیب شان گذاشتند. بعد از آن هر بار که برای دادن گزارش خدمت شان می رسیدیم می فرمودند : چیزی از آن مطهَّرات خدمت تان هست؟
💢منبع : مصاحبه ی دفتر تاریخ شفاهی حوزه با حسین سلیمانی یکی از اعضاء دفتر امام خمینی
@antioligarchie
⭕️ مطهِّرات (پاک کننده ها)
هر روز یک کیسه بزرگ نامه برای دفتر می آوردند.مردم درخواست ها و مطالباتشان را از طریق این نامه ها به آدرس امام در قم ارسال می کردند که ما آنها را تفکیک و تقسیم می کردیم . در میان این نامه ها کاریکاتورهایی بود که تصویر امام را به شکل های توهین آمیز کشیده بودند... از آقای یزدی سوال کردیم که با این کاریکاتورها چه کنیم؟ ایشان با تحکّم گفتند که همه را دور بریزید.
در یکی از ملاقات ها به امام گفتم که ما مجموعه ای از این کاریکاتورها داریم و میخواستیم از شما هم کسب تکلیف کنیم که با آنها چه کنیم؟ ایشان
فرمودند:چیزی از آن ها خدمت شما هست؟ تصادفا یکی از آنها همراهم بود . یک کاریکاتور رنگی بود که امام را به شکل توهین آمیزی کشیده بود .کاریکاتور را از جیبم بیرون آوردم و به ایشان دادم .ایشان نگاهی به آن کردند و داخل جیب شان گذاشتند. بعد از آن هر بار که برای دادن گزارش خدمت شان می رسیدیم می فرمودند : چیزی از آن مطهَّرات خدمت تان هست؟
💢منبع : مصاحبه ی دفتر تاریخ شفاهی حوزه با حسین سلیمانی یکی از اعضاء دفتر امام خمینی
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️ مگر من گفتم؟!
"روزی به منزل آیتالله شریعتمداری رفتم و به آقای فیض مشکینی - پیشکار ایشان - گفتم: با حضرت آقا عرض خصوصی دارم. ایشان من را به داخل راهنمایی کرد. خدمت ایشان رفتم و عرض کردم: با شما عرضی بسیار خصوصی دارم و نمیخواهم هیچ کسی باشد. با اشاره ایشان، آقای فیض از اتاق خارج شدند. عرض کردم: آقا! من یک عرضی دارم. گاهی میشود که انسان از مصالح خودش به خاطر مصالح مسلمین میگذرد. بعد داستان نماز تراویح مردم کوفه و درخواست امام جماعت از امام علی (ع) برای اقامه نماز تروایج و مخالفت نکردن امیرالؤمنین (ع) با مردم را مثال زدم. به ایشان گفتم: فرض میکنیم حق با شما باشد. درست است که ایشان در بدو ورود به ایران، قول تشکیل مجلس مؤسسان را دادند ولی بنا به ملاحظاتی و مسائلی میخواهند مجلس خبرگان ایجاد کنند. شما به خاطر مصلحت امّت از حقتان صرفنظر کنید. ایشان فرمودند: خیلی خوب، گذشتم.
بعد گفتم: آقا! یک عرض دیگر هم دارم و آن اینکه در انتخابات مجلس خبرگان هم شرکت کنید. ایشان گفتند: خیلی خوب، حالا به موقعش. سپس گفتم: عرض سوّمی هم دارم. فرمود: آن دیگر چیست؟ گفتم: اگر اجازه دهید به صورت مصاحبه یا ابتدا به ساکن، خودتان کتباً شرکت در انتخابات خبرگان را اعلام کنید. ایشان با این حرف من برافروخته شدند و فرمودند: این را دیگرنه! من دیدم اگر اصرار بورزم، ممکن است دو نتیجه قبلی را هم از دست بدهم، لذا دیگر اصرار نکردم.
هنگامی که نزد امام خمینی رسیدم، داستان ملاقات خودم با آیتالله شریعتمداری و گفتگو با ایشان را گزارش کردم. بعد گفتم: آقا! یک عرض خصوصی هم خدمت شما دارم و آن اینکه بالاخره بشر تحت تأثیر قرار میگیرد. من شنیدهام وقتی ایشان برای اقامه جماعت به مسجد طباطبایی میرفتند، کسی از طرفداران شما مشتش را داخل اتومبیل ایشان کرده، به طرف ایشان گرفته و گفته است: بگو درود بر خمینی، بگو درود بر خمینی! امام فرمودند: مگر من گفتم چنین کاری بکند؟ عرض کردم: شما نفرمودید، با این حال شما بفرمایید کسی این کارها را نکند. دیگر این که وقتی شما در فیضیه جلوس دارید، مردم بعد از ملاقات با شما به طرف منزل آیتالله شریعتمداری میروند و شعار میدهند حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله. بهتر است اینها به طرف دیگری بروند. رفتن آنها به منزل ایشان مفهوم خوبی ندارد. ایشان فرمودند: مگر من گفتم بروند؟ تقریباً دیدم قانع شدند.. "
📚 سرگذشت و خاطرات سید محمد آل طه ، نشر عروج، ص ۱۳۱
@antioligarchie
⭕️ مگر من گفتم؟!
"روزی به منزل آیتالله شریعتمداری رفتم و به آقای فیض مشکینی - پیشکار ایشان - گفتم: با حضرت آقا عرض خصوصی دارم. ایشان من را به داخل راهنمایی کرد. خدمت ایشان رفتم و عرض کردم: با شما عرضی بسیار خصوصی دارم و نمیخواهم هیچ کسی باشد. با اشاره ایشان، آقای فیض از اتاق خارج شدند. عرض کردم: آقا! من یک عرضی دارم. گاهی میشود که انسان از مصالح خودش به خاطر مصالح مسلمین میگذرد. بعد داستان نماز تراویح مردم کوفه و درخواست امام جماعت از امام علی (ع) برای اقامه نماز تروایج و مخالفت نکردن امیرالؤمنین (ع) با مردم را مثال زدم. به ایشان گفتم: فرض میکنیم حق با شما باشد. درست است که ایشان در بدو ورود به ایران، قول تشکیل مجلس مؤسسان را دادند ولی بنا به ملاحظاتی و مسائلی میخواهند مجلس خبرگان ایجاد کنند. شما به خاطر مصلحت امّت از حقتان صرفنظر کنید. ایشان فرمودند: خیلی خوب، گذشتم.
بعد گفتم: آقا! یک عرض دیگر هم دارم و آن اینکه در انتخابات مجلس خبرگان هم شرکت کنید. ایشان گفتند: خیلی خوب، حالا به موقعش. سپس گفتم: عرض سوّمی هم دارم. فرمود: آن دیگر چیست؟ گفتم: اگر اجازه دهید به صورت مصاحبه یا ابتدا به ساکن، خودتان کتباً شرکت در انتخابات خبرگان را اعلام کنید. ایشان با این حرف من برافروخته شدند و فرمودند: این را دیگرنه! من دیدم اگر اصرار بورزم، ممکن است دو نتیجه قبلی را هم از دست بدهم، لذا دیگر اصرار نکردم.
هنگامی که نزد امام خمینی رسیدم، داستان ملاقات خودم با آیتالله شریعتمداری و گفتگو با ایشان را گزارش کردم. بعد گفتم: آقا! یک عرض خصوصی هم خدمت شما دارم و آن اینکه بالاخره بشر تحت تأثیر قرار میگیرد. من شنیدهام وقتی ایشان برای اقامه جماعت به مسجد طباطبایی میرفتند، کسی از طرفداران شما مشتش را داخل اتومبیل ایشان کرده، به طرف ایشان گرفته و گفته است: بگو درود بر خمینی، بگو درود بر خمینی! امام فرمودند: مگر من گفتم چنین کاری بکند؟ عرض کردم: شما نفرمودید، با این حال شما بفرمایید کسی این کارها را نکند. دیگر این که وقتی شما در فیضیه جلوس دارید، مردم بعد از ملاقات با شما به طرف منزل آیتالله شریعتمداری میروند و شعار میدهند حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله. بهتر است اینها به طرف دیگری بروند. رفتن آنها به منزل ایشان مفهوم خوبی ندارد. ایشان فرمودند: مگر من گفتم بروند؟ تقریباً دیدم قانع شدند.. "
📚 سرگذشت و خاطرات سید محمد آل طه ، نشر عروج، ص ۱۳۱
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️فرار به عراق
[ سید محمود دعایی: ] آن ایام مصادف بود با جشن های تاجگذاری شاه. من خدمت آقای هاشمی رفسنجانی رفتم و ایشان به من گفت: ما می خواهیم به عنوان روحانیت و علاقمندان امام بیانیه ای علیه این جشن ها صادر کنیم، از شما می خواهیم که اعلامیه ها را منتشر کنید.
گفتم: بسیار خوب، ایشان متنی را نوشت، من آن را آوردم به قم و با آقایان ربانی شیرازی و منتظری هماهنگ کردم. آنها متن را دیدند و پسندیدند. متن را تحت عنوان "عزایی به نام جشن" تکثیر کردم و در ده هزار نسخه به تهران آوردم و آنها را با راهنمایی آقای هاشمی به منزل یکی از طلاب فراری که در شهرستان لو رفته و به تهران آمده بود و آقای هاشمی جایی را برای ایشان اجاره کرده بود، بردم.
آقای هاشمی گفت: یک روحانی است که الان فراری است و در اینجا زندگی می کند، شما بروید پهلوی ایشان اعلامیه ها را توزیع کنید.
با توجه به حساسیتی که رژیم شاه داشت تصمیم گرفتیم اعلامیه ها را از طریق پست توزیع کنیم. دفتر تلفنی را که دارای آدرس های مختلف ادارات و بنگاه ها و موسسات مختلف بود برداشتم و خودکار شش رنگ هم با شش نوک تهیه کرده و با رنگ های متفاوت در پشت پاکت ها آدرس نوشتم.
خود من در خیابان لاله زار پاکت ضخیم تهیه کرده بودم که وقتی اعلامیه داخل آن می رود از پشتش پیدا نباشد. ما در آن منزل در مدت یک هفته نامه ها را آماده کردم و از طریق یکی از دوستان بازاری به صندوق های متعدد پست انداختیم. البته تمبر زیاد گرفته بودیم و همه آنها را تمبر زدیم.
در جریان توزیع این نامه ها، یک نفر توسط ساواک دستگیر شد. او روحانی متواری در تهران را که آقای مرتضوی نامی بود لو داده بود. البته آقای مرتضوی اسم من را نمی دانست، چون وقتی من وارد منزل ایشان شدم خودم را موسوی معرفی کردم. فقط آقای هاشمی از هویت واقعی من مطلع بود. آقای هاشمی هم لو رفته بود. آقای مرتضوی تحت شکنجه، ناگزیر اسم و مشخصات ما را داده بود. البته آقای هاشمی توضیحات خوبی داده بودند و گفته بودند که یک روحانی از قم آمد و گفت ما می خواهیم کار بکنیم، من هم آقای مرتضوی را به ایشان معرفی کردم و از ماهیت کار و اقدامات آنها آگاه نبودم.
به هر حال ساواک به شدت دنبال یک نفر موسوی نام کرمانی بود. در یک اقدام همگانی هر چه موسوی شناخته شده بود، دستگیر شد. حتی یک آقای موسوی بود که کرمانی و طرفدار آقای شریعتمداری بود، او را هم دستگیر کرده بودند. او گفته بود شما حتی دوست و دشمن خودتان را تشخیص نمی دهید.
من در قم بودم که دیدم هرچه موسوی هست دارند می گیرند. دوستان من متوجه شدند که امکان دستگیری من هم هست، بنابراین به خاطر این که من و آن کانون های مقاومت و مبارزاتی که من با آنها در تماس بودم در امنیت بمانند خواستار هجرت من به عراق شدند. علی الخصوص آقای هاشمی از زندان پیغام دادند که به فلانی بگویید به هر قیمتی که هست از ایران فرار کند.
📚خاطرات سید محمود دعایی، چاپ و نشر عروج، ص ۸۵ ,۸۶
@antioligarchie
⭕️فرار به عراق
[ سید محمود دعایی: ] آن ایام مصادف بود با جشن های تاجگذاری شاه. من خدمت آقای هاشمی رفسنجانی رفتم و ایشان به من گفت: ما می خواهیم به عنوان روحانیت و علاقمندان امام بیانیه ای علیه این جشن ها صادر کنیم، از شما می خواهیم که اعلامیه ها را منتشر کنید.
گفتم: بسیار خوب، ایشان متنی را نوشت، من آن را آوردم به قم و با آقایان ربانی شیرازی و منتظری هماهنگ کردم. آنها متن را دیدند و پسندیدند. متن را تحت عنوان "عزایی به نام جشن" تکثیر کردم و در ده هزار نسخه به تهران آوردم و آنها را با راهنمایی آقای هاشمی به منزل یکی از طلاب فراری که در شهرستان لو رفته و به تهران آمده بود و آقای هاشمی جایی را برای ایشان اجاره کرده بود، بردم.
آقای هاشمی گفت: یک روحانی است که الان فراری است و در اینجا زندگی می کند، شما بروید پهلوی ایشان اعلامیه ها را توزیع کنید.
با توجه به حساسیتی که رژیم شاه داشت تصمیم گرفتیم اعلامیه ها را از طریق پست توزیع کنیم. دفتر تلفنی را که دارای آدرس های مختلف ادارات و بنگاه ها و موسسات مختلف بود برداشتم و خودکار شش رنگ هم با شش نوک تهیه کرده و با رنگ های متفاوت در پشت پاکت ها آدرس نوشتم.
خود من در خیابان لاله زار پاکت ضخیم تهیه کرده بودم که وقتی اعلامیه داخل آن می رود از پشتش پیدا نباشد. ما در آن منزل در مدت یک هفته نامه ها را آماده کردم و از طریق یکی از دوستان بازاری به صندوق های متعدد پست انداختیم. البته تمبر زیاد گرفته بودیم و همه آنها را تمبر زدیم.
در جریان توزیع این نامه ها، یک نفر توسط ساواک دستگیر شد. او روحانی متواری در تهران را که آقای مرتضوی نامی بود لو داده بود. البته آقای مرتضوی اسم من را نمی دانست، چون وقتی من وارد منزل ایشان شدم خودم را موسوی معرفی کردم. فقط آقای هاشمی از هویت واقعی من مطلع بود. آقای هاشمی هم لو رفته بود. آقای مرتضوی تحت شکنجه، ناگزیر اسم و مشخصات ما را داده بود. البته آقای هاشمی توضیحات خوبی داده بودند و گفته بودند که یک روحانی از قم آمد و گفت ما می خواهیم کار بکنیم، من هم آقای مرتضوی را به ایشان معرفی کردم و از ماهیت کار و اقدامات آنها آگاه نبودم.
به هر حال ساواک به شدت دنبال یک نفر موسوی نام کرمانی بود. در یک اقدام همگانی هر چه موسوی شناخته شده بود، دستگیر شد. حتی یک آقای موسوی بود که کرمانی و طرفدار آقای شریعتمداری بود، او را هم دستگیر کرده بودند. او گفته بود شما حتی دوست و دشمن خودتان را تشخیص نمی دهید.
من در قم بودم که دیدم هرچه موسوی هست دارند می گیرند. دوستان من متوجه شدند که امکان دستگیری من هم هست، بنابراین به خاطر این که من و آن کانون های مقاومت و مبارزاتی که من با آنها در تماس بودم در امنیت بمانند خواستار هجرت من به عراق شدند. علی الخصوص آقای هاشمی از زندان پیغام دادند که به فلانی بگویید به هر قیمتی که هست از ایران فرار کند.
📚خاطرات سید محمود دعایی، چاپ و نشر عروج، ص ۸۵ ,۸۶
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️ ما اهل کوفه نیستیم!
[ مسلم ملکوتی:] وقتی وارد تبریز شدم و برای اولین بار به عنوان امام جمعه در جمع نمازگزاران تبریز حضور یافتم، آقای مشکینی و بعضی از آقایان دیگر از قم و تهران حاضر بودند. نخست آقای مشکینی صحبت کرد. بعد من به جایگاه رفتم.
در آغاز خطبه اول، خودم را معرفی کردم. با توجه به فضای آشفته تبریز که در ماه های گذشته ایادی حزب خـلق مسلمان، محراب نماز جمعه را در این شهر به آتش کشیده بودند و آیت الله مدنی را در یکی از میدان های شهر در داخل کیوسک شهربانی زندانی کرده و انواع و اقسام هتک حرمت و جسارت در حق ایشان روا داشته بودند و در نهایت آن عالم بزرگ چند روز پیش به شهادت رسیده بود، ناگهان ماجرای قـیام کـربلای حسینی و اعـزام حـضرت مسـلـم بـن عـقیل از طـرف امام حسین {ع} به اهل کوفه در ذهنم تداعی شد و خطاب به نمازگزاران حاضر، عرض کردم: نام من مسلم است و بنده را امـام بـه سـوى شـما فرستاده است تا از شما در دفاع از آرمان های امام و انقلاب بیعت بگیرم. با توجه به اطلاعاتی که من از سوابق تاریخی و انقلابی شما مردم تبریز دارم امیدوارم در این بیعت و در دفاع از حریم انقلاب و رهبری مـوفق باشید و در برابر دشمنان پیروز و سربلند شوید.
در این هنگام انبوه نمازگزاران حاضر، یک صدا و با شور و احساسات انقلابی و به صـورت خودجوش فریاد برآوردند که «ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند» و چند لحظه ای آن را ادامه دادند. این شعار یکی از شعارهای مهم و ماندگار دوران انقلاب شد که برای اولین بار از این مجلس آغاز شد و تا به امروز هم ادامه دارد و یکی از شعارهایی است که واقعاً سرتاسری و به شعور تبدیل شده است.
📚خاطرات آیت الله مسلم ملکوتی، تدوین عبدالرحیم اباذری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۳۴ - ۲۳۵
@antioligarchie
⭕️ ما اهل کوفه نیستیم!
[ مسلم ملکوتی:] وقتی وارد تبریز شدم و برای اولین بار به عنوان امام جمعه در جمع نمازگزاران تبریز حضور یافتم، آقای مشکینی و بعضی از آقایان دیگر از قم و تهران حاضر بودند. نخست آقای مشکینی صحبت کرد. بعد من به جایگاه رفتم.
در آغاز خطبه اول، خودم را معرفی کردم. با توجه به فضای آشفته تبریز که در ماه های گذشته ایادی حزب خـلق مسلمان، محراب نماز جمعه را در این شهر به آتش کشیده بودند و آیت الله مدنی را در یکی از میدان های شهر در داخل کیوسک شهربانی زندانی کرده و انواع و اقسام هتک حرمت و جسارت در حق ایشان روا داشته بودند و در نهایت آن عالم بزرگ چند روز پیش به شهادت رسیده بود، ناگهان ماجرای قـیام کـربلای حسینی و اعـزام حـضرت مسـلـم بـن عـقیل از طـرف امام حسین {ع} به اهل کوفه در ذهنم تداعی شد و خطاب به نمازگزاران حاضر، عرض کردم: نام من مسلم است و بنده را امـام بـه سـوى شـما فرستاده است تا از شما در دفاع از آرمان های امام و انقلاب بیعت بگیرم. با توجه به اطلاعاتی که من از سوابق تاریخی و انقلابی شما مردم تبریز دارم امیدوارم در این بیعت و در دفاع از حریم انقلاب و رهبری مـوفق باشید و در برابر دشمنان پیروز و سربلند شوید.
در این هنگام انبوه نمازگزاران حاضر، یک صدا و با شور و احساسات انقلابی و به صـورت خودجوش فریاد برآوردند که «ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند» و چند لحظه ای آن را ادامه دادند. این شعار یکی از شعارهای مهم و ماندگار دوران انقلاب شد که برای اولین بار از این مجلس آغاز شد و تا به امروز هم ادامه دارد و یکی از شعارهایی است که واقعاً سرتاسری و به شعور تبدیل شده است.
📚خاطرات آیت الله مسلم ملکوتی، تدوین عبدالرحیم اباذری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۳۴ - ۲۳۵
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️ این آقا انقلابی نیست!
[ آیت الله مهدوی کنی:] یک نفر از طرف آقای خلخالی از شهر کُرد نزد من آمد که حکمی روی یک کاغذ پاره با خط و امضای آقای خلخالی دستش بود. محتوای آن این بود که این آقا مامورند که تمام اموال یکی از خان ها و ارباب های شهر کُرد را توقیف کند. حال این که خان کجاست؟ اموالش چی هست؟ منقول است یا غیر منقول؟ معلوم نبود چون در حکم دادستان بایستی محدوده اموال معلوم و مشخص باشد تا حقوق مردم محفوظ بماند.
این آقا گفت که به من نیرو بدهید، می خواهم بروم این اموال را توقیف کنم. بنده با آن که اول انقلاب بود و از قوانین و مقررات خیلی سر در نمی آوردم، با این حال به همان روال طبیعی آخوندی و فقهی خودمان گفتم : آقا! من این حکم را قبول ندارم. بنده هيچ نیرویی به شما نمی دهم. یعنی چه؟ شما ممکن است بروی و هزار خانه را هم به نام خانه آن آقای خان توقیف کنی، کسی نمی تواند بگوید نیست؟ چون قاضی ننوشته است که کجا؟ کدام خیابان؟ محدوده اش کجاست؟ سندش چيست؟
یک چنین برخوردهایی داشتیم، لذا از اول انقلاب من را جزو محافظه کارها می دانستند و می گفتند این آقا انقلابی نیست و من هم نمی خواستم آن گونه انقلابی باشم.
📚 خاطرات آیت الله مهدوی کنی، تدوین غلامرضا خواجه سروی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۳۴
@antioligarchie
⭕️ این آقا انقلابی نیست!
[ آیت الله مهدوی کنی:] یک نفر از طرف آقای خلخالی از شهر کُرد نزد من آمد که حکمی روی یک کاغذ پاره با خط و امضای آقای خلخالی دستش بود. محتوای آن این بود که این آقا مامورند که تمام اموال یکی از خان ها و ارباب های شهر کُرد را توقیف کند. حال این که خان کجاست؟ اموالش چی هست؟ منقول است یا غیر منقول؟ معلوم نبود چون در حکم دادستان بایستی محدوده اموال معلوم و مشخص باشد تا حقوق مردم محفوظ بماند.
این آقا گفت که به من نیرو بدهید، می خواهم بروم این اموال را توقیف کنم. بنده با آن که اول انقلاب بود و از قوانین و مقررات خیلی سر در نمی آوردم، با این حال به همان روال طبیعی آخوندی و فقهی خودمان گفتم : آقا! من این حکم را قبول ندارم. بنده هيچ نیرویی به شما نمی دهم. یعنی چه؟ شما ممکن است بروی و هزار خانه را هم به نام خانه آن آقای خان توقیف کنی، کسی نمی تواند بگوید نیست؟ چون قاضی ننوشته است که کجا؟ کدام خیابان؟ محدوده اش کجاست؟ سندش چيست؟
یک چنین برخوردهایی داشتیم، لذا از اول انقلاب من را جزو محافظه کارها می دانستند و می گفتند این آقا انقلابی نیست و من هم نمی خواستم آن گونه انقلابی باشم.
📚 خاطرات آیت الله مهدوی کنی، تدوین غلامرضا خواجه سروی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۳۴
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️آیت الله کرباسی و ایجاد بَست عمومی
آیتالله کرباسی [از عالمان قرن ۱۳ هجری در اصفهان در دوران قاجار] خانه خویش و برخی از شاگردان خود را به نام این که منزل خود اوست، «بَست» قرار داده بود و هر کس از سوی عوامل حکومتی و دیگر زورگویان مورد تعدی قرار میگرفت، در همان لحظه به یکی از این خانهها پناه میبرد.
حاکم وقت اصفهان به وی پیغام داد: «خواهش میکنم معین بفرمایید که «بست» شما از کجا تا کجاست و تا کی ادامه خواهد داشت؟ زیرا دست و بال مأموران ما به کلی بسته شده است».
آیتالله کرباسی در جوابش گفته بود: «"بست" من نیست، به امام زمان عجل الله تعالی فرجه تعلق دارد و از نظر مکانی، مشرق و مغرب را دربر میگیرد و به لحاظ زمانی، تا روز قیامت ادامه دارد و تا ستم تو و کارگزارانت هست، این «بست» هم توسط «من و علمای پس از من» وجود دارد».
http://noo.rs/q5Nyf
@antioligarchie
⭕️آیت الله کرباسی و ایجاد بَست عمومی
آیتالله کرباسی [از عالمان قرن ۱۳ هجری در اصفهان در دوران قاجار] خانه خویش و برخی از شاگردان خود را به نام این که منزل خود اوست، «بَست» قرار داده بود و هر کس از سوی عوامل حکومتی و دیگر زورگویان مورد تعدی قرار میگرفت، در همان لحظه به یکی از این خانهها پناه میبرد.
حاکم وقت اصفهان به وی پیغام داد: «خواهش میکنم معین بفرمایید که «بست» شما از کجا تا کجاست و تا کی ادامه خواهد داشت؟ زیرا دست و بال مأموران ما به کلی بسته شده است».
آیتالله کرباسی در جوابش گفته بود: «"بست" من نیست، به امام زمان عجل الله تعالی فرجه تعلق دارد و از نظر مکانی، مشرق و مغرب را دربر میگیرد و به لحاظ زمانی، تا روز قیامت ادامه دارد و تا ستم تو و کارگزارانت هست، این «بست» هم توسط «من و علمای پس از من» وجود دارد».
http://noo.rs/q5Nyf
@antioligarchie
hawzah.net
کرباسی، محمّد ابراهیم
محمّد ابراهیم در سنین نوجوانی در پرتو اهتمام سید محمّد بید آبادی به طهارت قلب و صفای باطن مبادرت ورزید و بر اثر این تمرین های معنوی، شایستگی دریافت معارفی را در خود پدید آورد که در محضر اساتیدی برجسته، آن ها را فعلیت بخشید یا به تکمیل آنها مبادرت نمود.
#تاریخ_حوزه
⭕️ تحصن در کلیسای سن ماری پاریس
[حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور :]
در یکی از شب هایی که جلسه عمومی در منزل داشتیم، شهید محمد منتظری در آستانه اذان صبح در زد. در حالی که اورکت پوشیده بود ،یک ساک روی یک دوش و ساکی به دوش دیگر و یک ساک هـم بـه گردن آویخته و اینها هم پر از نوار و اعلامیه و نشریه و کتاب بود.
من با محمد نشستم و گفتم: موضوع چیه؟ گفت: که ما در پاریس با زحمـت زیادی یک کلیسا گرفتیم و عده ای از طلاب سـوری، افغانی، پاکستانی، لبنانی و عده ای از دانشجویان در آنجا تحصن کردند و رادیو و تلویزیون فرانسه هم می خواهد بیاید و فیلمبرداری کند.
گفتم: تحصن برای چیه؟ گفت: به خاطر مخالفت و ضدیت با نظام طاغوتی شاه. و ادامه داد: درخواستی که من دارم اینست که از طلابی که اینجا هستند تعدادی ببریم تا در آن تحصن شرکت کنند. سپس اضافه کرد : اگر طلاب اینجا حاضر نشوند بیایند لااقل برادرها اگر لباس اضافی دارند، قبا و عبا و عمامه یک چمدان لباس به من بدهید ببریم آنجا و عده ای از دانشجویان را به لباس روحانی ملبس کنیم.
جوابی که آنجا دادم این بود که من با ایـن کـار موافقم به شرط اینکه امام منع نکنند یا امام سکوت کنـد یـا اجـازه بدهند که برادرها شرکت کنند و اگر منع کردند ما اجازه نمی دهیم کسی بیاید.
گفت: آن با من، من خودم از امام اجازه می گیرم.
گفتم: شما اجازه را بگیر بقیه کارها با من.
دوستانی بودند که برای این مسافرت آمادگی داشتند، چون از ماهیت کار اطلاع نداشتند. آقای منتظری صبح رفت خدمت امام و وقتـی بیرون آمد، من دیدم خیلی پکره.
گفتم: چی شد؟ گفت: من رفتم خدمت امام و از مبارزات و فعالیت دانشجویان خارج کشور گفتم و پیشنهاد کردم که طلاب اینجا هم در تحصن به وجود آمده در یکی از کلیساها شـرکت کنند. امام رو کرد به من و گفت: شما مدتی است که درس و بحث را رها کردید، بیا یک مقدار درس بخوان. او ادامه داد: مثل اینکه سقف اتـاق روی سر من خراب شد. من از جا در رفتم گفتم: آقا دیگران در خـارج مبارزه بکنند ما اینجا بنشینیم درس بخوانیم، معلومات اضافه کنیم؟ بـاز هم امام فرمود: که یک مقدار درست را ادامه بده. آقای منتظری بـه من گفت: شما اون طرح دوم ،تهیه لباس را پیاده کن.
ما هم این کار را کردیم و گفتیم که هر کس قبا، عبا و ردای اضافی چه سید و چه شیخ دارد بدهند. دو تا چمدان برای ایشان آماده کردیم. ولی من خـودم ماهيـت موضوع را نفهمیدم که این چه بود که شهید منتظری آنقدر اصرار داشت و امام با این قاطعیت رد کرد.
در نهایت گفتم: بـالاخره امام چه فرمودند؟ ما دوستان می توانیم شرکت کنیم.
گفت: نه. فرمودند: اگر یک نفر از دوستان من در این تحصن شرکت کنند، من طردش خواهم کرد و بنابراین شما پیشنهاد نکن و هیچ کس هم نیاد.
به هر حال او لباس ها را برداشت برد و در عکس هایی که بعدا در روزنامه ها چاپ شـد، مـا دیدیم کسانی از جمله محمد غرضی ، به لباس روحانی ملبس هستند. مسأله برای من جای سؤال داشت که چرا امام مخالفت کردند؟ بـه عبـارتی تحصنی است علیه رژیم طاغوتی و امام هم دارند با رژیم شاهنشاهی مقابله می کنند، چطور امام حاضر نشدند که یکی از دوستانشان در ایـن تحصن شرکت کند.
بعدها که من ایران آمدم و انقلاب پیروز شد به ایـن نتیجه رسیدم که آن تحصن برای آزادی مهدی هاشمی بود. سید مهدی هاشمی به واسطه قتل آقای شمس آبادی محکوم به اعدام شد. آنها به عنوان اینکه شمس آبادی طرفدار شاه و مخالف امام است ایـن کـار را کردند و در نجف هم اینگونه منعکس شد و عده ای از دوستان منجملـه همین آقای محمد منتظری اعتقادشان بر این بود که این کار، کـار خـوبی بوده و یکی از مخالفین را از بین برده اند.
بعد که سید مهدی را دستگیر کردند و از او اعتراف گرفتند حکم اعدامش در آمد. این واقعیت ها را امام می فهمید. ماها نمی دانستیم که پشت پرده چیه. به هر حال حکم اعدامی که از طرف دستگاه برای سید مهدی هاشمی در آمده بود لغو، ولی متأثر از آن تحصن نبود.
📚خاطرات حجتالاسلام فردوسی پور، تدوین فرامرز شعاع حسینی، رحیم روح بخش، چاپ و نشر عروج، ص ۱۸۱ - ۱۸۳
@antioligarchie
⭕️ تحصن در کلیسای سن ماری پاریس
[حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور :]
در یکی از شب هایی که جلسه عمومی در منزل داشتیم، شهید محمد منتظری در آستانه اذان صبح در زد. در حالی که اورکت پوشیده بود ،یک ساک روی یک دوش و ساکی به دوش دیگر و یک ساک هـم بـه گردن آویخته و اینها هم پر از نوار و اعلامیه و نشریه و کتاب بود.
من با محمد نشستم و گفتم: موضوع چیه؟ گفت: که ما در پاریس با زحمـت زیادی یک کلیسا گرفتیم و عده ای از طلاب سـوری، افغانی، پاکستانی، لبنانی و عده ای از دانشجویان در آنجا تحصن کردند و رادیو و تلویزیون فرانسه هم می خواهد بیاید و فیلمبرداری کند.
گفتم: تحصن برای چیه؟ گفت: به خاطر مخالفت و ضدیت با نظام طاغوتی شاه. و ادامه داد: درخواستی که من دارم اینست که از طلابی که اینجا هستند تعدادی ببریم تا در آن تحصن شرکت کنند. سپس اضافه کرد : اگر طلاب اینجا حاضر نشوند بیایند لااقل برادرها اگر لباس اضافی دارند، قبا و عبا و عمامه یک چمدان لباس به من بدهید ببریم آنجا و عده ای از دانشجویان را به لباس روحانی ملبس کنیم.
جوابی که آنجا دادم این بود که من با ایـن کـار موافقم به شرط اینکه امام منع نکنند یا امام سکوت کنـد یـا اجـازه بدهند که برادرها شرکت کنند و اگر منع کردند ما اجازه نمی دهیم کسی بیاید.
گفت: آن با من، من خودم از امام اجازه می گیرم.
گفتم: شما اجازه را بگیر بقیه کارها با من.
دوستانی بودند که برای این مسافرت آمادگی داشتند، چون از ماهیت کار اطلاع نداشتند. آقای منتظری صبح رفت خدمت امام و وقتـی بیرون آمد، من دیدم خیلی پکره.
گفتم: چی شد؟ گفت: من رفتم خدمت امام و از مبارزات و فعالیت دانشجویان خارج کشور گفتم و پیشنهاد کردم که طلاب اینجا هم در تحصن به وجود آمده در یکی از کلیساها شـرکت کنند. امام رو کرد به من و گفت: شما مدتی است که درس و بحث را رها کردید، بیا یک مقدار درس بخوان. او ادامه داد: مثل اینکه سقف اتـاق روی سر من خراب شد. من از جا در رفتم گفتم: آقا دیگران در خـارج مبارزه بکنند ما اینجا بنشینیم درس بخوانیم، معلومات اضافه کنیم؟ بـاز هم امام فرمود: که یک مقدار درست را ادامه بده. آقای منتظری بـه من گفت: شما اون طرح دوم ،تهیه لباس را پیاده کن.
ما هم این کار را کردیم و گفتیم که هر کس قبا، عبا و ردای اضافی چه سید و چه شیخ دارد بدهند. دو تا چمدان برای ایشان آماده کردیم. ولی من خـودم ماهيـت موضوع را نفهمیدم که این چه بود که شهید منتظری آنقدر اصرار داشت و امام با این قاطعیت رد کرد.
در نهایت گفتم: بـالاخره امام چه فرمودند؟ ما دوستان می توانیم شرکت کنیم.
گفت: نه. فرمودند: اگر یک نفر از دوستان من در این تحصن شرکت کنند، من طردش خواهم کرد و بنابراین شما پیشنهاد نکن و هیچ کس هم نیاد.
به هر حال او لباس ها را برداشت برد و در عکس هایی که بعدا در روزنامه ها چاپ شـد، مـا دیدیم کسانی از جمله محمد غرضی ، به لباس روحانی ملبس هستند. مسأله برای من جای سؤال داشت که چرا امام مخالفت کردند؟ بـه عبـارتی تحصنی است علیه رژیم طاغوتی و امام هم دارند با رژیم شاهنشاهی مقابله می کنند، چطور امام حاضر نشدند که یکی از دوستانشان در ایـن تحصن شرکت کند.
بعدها که من ایران آمدم و انقلاب پیروز شد به ایـن نتیجه رسیدم که آن تحصن برای آزادی مهدی هاشمی بود. سید مهدی هاشمی به واسطه قتل آقای شمس آبادی محکوم به اعدام شد. آنها به عنوان اینکه شمس آبادی طرفدار شاه و مخالف امام است ایـن کـار را کردند و در نجف هم اینگونه منعکس شد و عده ای از دوستان منجملـه همین آقای محمد منتظری اعتقادشان بر این بود که این کار، کـار خـوبی بوده و یکی از مخالفین را از بین برده اند.
بعد که سید مهدی را دستگیر کردند و از او اعتراف گرفتند حکم اعدامش در آمد. این واقعیت ها را امام می فهمید. ماها نمی دانستیم که پشت پرده چیه. به هر حال حکم اعدامی که از طرف دستگاه برای سید مهدی هاشمی در آمده بود لغو، ولی متأثر از آن تحصن نبود.
📚خاطرات حجتالاسلام فردوسی پور، تدوین فرامرز شعاع حسینی، رحیم روح بخش، چاپ و نشر عروج، ص ۱۸۱ - ۱۸۳
@antioligarchie
Forwarded from آنتی الیگارشی (ادمین)
#تاریخ_حوزه
⭕️ ای امام زمان، مگر یه همچو نایبی به خواب ببینی!
... یک روز دیگر هم قرار بود ملاقات باشد. پیرمردی برای خودش معرکه گرفته بود؛ شعار میداد، شعر میخواند، دم میداد و بقیه سینه میزدند. رفتم بالای در و گفتم: « پدر جان ملاقات نیست.» بعد رو کرد به مردم و گفت: «مردم! همه با هم بگویید ما منتظر خمینی هستیم، هیچ جا نمیریم همینجا هستیم.» مردم هم شروع به شعار دادن کردند.
خدمت آشیخ حسن آقا صانعی رفتم و گفتم : "جمعیت زیاد است و نمیروند." ایشان به عرض امام رساندند. امام فرمودند در را باز کنید مردم بیایند. مردم ریختند داخل حیاط. آن پیرمرد آمد و جلوی پنجره ایستاد، کاغذی درآورد و به زبان لری شروع به شعر خواندن کرد. من نزدیک امام ایستاده بودم. از شعرش چیزی متوجه نشدم، ولی جملهای گفت که یادم نمیرود. گفت: «ای امام زمان، مگر یه همچو نایبی به خو [خواب] ببینی!»
📚 برای تاریخ میگویم ، خاطرات محسن رفیق دوست، نشر سوره مهر، جلد ۱
@antioligarchie
⭕️ ای امام زمان، مگر یه همچو نایبی به خواب ببینی!
... یک روز دیگر هم قرار بود ملاقات باشد. پیرمردی برای خودش معرکه گرفته بود؛ شعار میداد، شعر میخواند، دم میداد و بقیه سینه میزدند. رفتم بالای در و گفتم: « پدر جان ملاقات نیست.» بعد رو کرد به مردم و گفت: «مردم! همه با هم بگویید ما منتظر خمینی هستیم، هیچ جا نمیریم همینجا هستیم.» مردم هم شروع به شعار دادن کردند.
خدمت آشیخ حسن آقا صانعی رفتم و گفتم : "جمعیت زیاد است و نمیروند." ایشان به عرض امام رساندند. امام فرمودند در را باز کنید مردم بیایند. مردم ریختند داخل حیاط. آن پیرمرد آمد و جلوی پنجره ایستاد، کاغذی درآورد و به زبان لری شروع به شعر خواندن کرد. من نزدیک امام ایستاده بودم. از شعرش چیزی متوجه نشدم، ولی جملهای گفت که یادم نمیرود. گفت: «ای امام زمان، مگر یه همچو نایبی به خو [خواب] ببینی!»
📚 برای تاریخ میگویم ، خاطرات محسن رفیق دوست، نشر سوره مهر، جلد ۱
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️در زمان آیت الله بروجردی( متوفی ۱۳۴۰ ه.ش) در قم از هیچ خانه ای صدای رادیو یا تلویزیون بلند نبود.
ظاهرا در ماه رمضان، آقای انصاری_در مسجد امام حسن عسکری (ع)، بالای منبر گفته بود که: " تجار قم! حاجیان قم! همشهری ها! می دانید آن چیست که ساعت ۹ شب در قم بلند می شود و ساعت ۱۲ شب می خوابد؟" همه خندیده بودند. آقای انصاری فرموده بودند :" آنتن های تلویزیون های شما است که از ترس آقای بروجردی می خوابانید و ساعت ۹ شب بلند می کنید و دو مرتبه، ساعت ۱۲ شب می خوابانید".
💢دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه
@antioligarchie
پانوشت ▪️اولین فرستنده تلویزیونی در ایران ۱۳۳۷ تاسیس شد و روزانه۴ ساعت برنامه پخش می کرد.
⭕️در زمان آیت الله بروجردی( متوفی ۱۳۴۰ ه.ش) در قم از هیچ خانه ای صدای رادیو یا تلویزیون بلند نبود.
ظاهرا در ماه رمضان، آقای انصاری_در مسجد امام حسن عسکری (ع)، بالای منبر گفته بود که: " تجار قم! حاجیان قم! همشهری ها! می دانید آن چیست که ساعت ۹ شب در قم بلند می شود و ساعت ۱۲ شب می خوابد؟" همه خندیده بودند. آقای انصاری فرموده بودند :" آنتن های تلویزیون های شما است که از ترس آقای بروجردی می خوابانید و ساعت ۹ شب بلند می کنید و دو مرتبه، ساعت ۱۲ شب می خوابانید".
💢دفتر تاریخ شفاهی حوزه علمیه
@antioligarchie
پانوشت ▪️اولین فرستنده تلویزیونی در ایران ۱۳۳۷ تاسیس شد و روزانه۴ ساعت برنامه پخش می کرد.
#تاریخ_حوزه
⭕️به نظرم یکی از عجیبترین خاندانهای آخوند تاریخ ایران، خاندان پدری سید حسن امامی تهرانی، امام جمعه تهران در دوران محمدرضا شاه پهلوی بود.
وی از خاندان خاتون آبادی بود و پدرانش پشت به پشت از دوران صفویه تا اواخر پهلوی امام جمعه اصفهان و تهران و معتمد دربار بودند.
یکی از اجدادش، میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران در دوران ۳ شاه قاجار، فتحعلی شاه، محمدشاه و ناصرالدین شاه بود
جد دیگرش میرزا زینالعابدین، هم امام جمعه تهران بود و هم داماد ناصرالدین شاه.
حدود ۴۰۰ سال پیوستگی و بودن در جریان قدرت با وجود تغییر حکومتها واقعا شگفتانگیز است.
🀄️وحید بهمن
#twitter
@antioligarchie
پانوشت ۱▪️دکتر محمد مصدق هم داماد همین خانواده ( زین العابدین تهرانی امام جمعه وقت تهران) بود.
پانوشت ۲▪️میرزا ابوالقاسم تهرانی ( پدر زین العابدین) از روحانیون بانفوذ عصر خود بود و پس از آنکه امیرکبیر قدرت روحانیون را محدود ساخت، به صف مخالفان امیر پیوست.
⭕️به نظرم یکی از عجیبترین خاندانهای آخوند تاریخ ایران، خاندان پدری سید حسن امامی تهرانی، امام جمعه تهران در دوران محمدرضا شاه پهلوی بود.
وی از خاندان خاتون آبادی بود و پدرانش پشت به پشت از دوران صفویه تا اواخر پهلوی امام جمعه اصفهان و تهران و معتمد دربار بودند.
یکی از اجدادش، میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران در دوران ۳ شاه قاجار، فتحعلی شاه، محمدشاه و ناصرالدین شاه بود
جد دیگرش میرزا زینالعابدین، هم امام جمعه تهران بود و هم داماد ناصرالدین شاه.
حدود ۴۰۰ سال پیوستگی و بودن در جریان قدرت با وجود تغییر حکومتها واقعا شگفتانگیز است.
🀄️وحید بهمن
@antioligarchie
پانوشت ۱▪️دکتر محمد مصدق هم داماد همین خانواده ( زین العابدین تهرانی امام جمعه وقت تهران) بود.
پانوشت ۲▪️میرزا ابوالقاسم تهرانی ( پدر زین العابدین) از روحانیون بانفوذ عصر خود بود و پس از آنکه امیرکبیر قدرت روحانیون را محدود ساخت، به صف مخالفان امیر پیوست.
#تاریخ_حوزه
⭕️پهلوان بازی و صیغه کردن ممنوع!
[ آیت الله نجم الدین طبسی به نقل از پدرِ خود : ]
روزی مرحوم آیت الله حاج شیخ[عبدالکریم حائری یزدی] در جلسه درس شرکت کردند در حالی که چهرهاش بسیار گرفته بود به طوری که ما هم نگران شدیم، بر فراز منبر قدری تامل کردند و استخاره گرفتند، سپس فرمودند:
واقع مطلب هرکس میخواهد پهلوان بازی کند برود یزد، و هر کس هم میخواهد زن صیغه کند برود ولایت خودش، چون این جا جای این حرفها نیست!
قضیه این بود که یکی از طلبه ها به ورزش خانه رفته بود و یکی دیگر از طلبه ها هم صیغه کرده بود و شیخ مطلع شده بود.
مسلما مُتعه، حرام شرعی نیست اما چون ابتدای تشکیل حوزه بود و اگر مردم با چنین کارهایی از طلاب مواجه میشدند، قطعا حوزه زمین میخورد. در مورد ورزش آن زمان مردم این کارها را دور از شأن طلاب علوم دینی میدانستند!
💢سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا
@antioligarchie
⭕️پهلوان بازی و صیغه کردن ممنوع!
[ آیت الله نجم الدین طبسی به نقل از پدرِ خود : ]
روزی مرحوم آیت الله حاج شیخ[عبدالکریم حائری یزدی] در جلسه درس شرکت کردند در حالی که چهرهاش بسیار گرفته بود به طوری که ما هم نگران شدیم، بر فراز منبر قدری تامل کردند و استخاره گرفتند، سپس فرمودند:
واقع مطلب هرکس میخواهد پهلوان بازی کند برود یزد، و هر کس هم میخواهد زن صیغه کند برود ولایت خودش، چون این جا جای این حرفها نیست!
قضیه این بود که یکی از طلبه ها به ورزش خانه رفته بود و یکی دیگر از طلبه ها هم صیغه کرده بود و شیخ مطلع شده بود.
مسلما مُتعه، حرام شرعی نیست اما چون ابتدای تشکیل حوزه بود و اگر مردم با چنین کارهایی از طلاب مواجه میشدند، قطعا حوزه زمین میخورد. در مورد ورزش آن زمان مردم این کارها را دور از شأن طلاب علوم دینی میدانستند!
💢سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا
@antioligarchie
⭕️ تاریخ بدانیم!
سیدجواد نقوی خبرنگار فرهیختگان نوشت:
چند وقتی است که تحت تاثیر، شبکه منوتو و با افکار سلطنت طلبی مصدق را چپ و مارکسیست و عامل بدبختی ایران را تفکرات مصدقی معرفی میکنند.
احمد سمیعی که خود از اهالی حزب توده بوده است و سالها در حزب توده فعالیت داشته است در آخرین کتابی که از خاطرات او منتشر شده است، نشان میدهد هنوز به حزب توده علاقه قلبی دارد. اما به صراحت میگوید در حق مصدق بی انصافی صورت گرفت، حزب توده توان کودتا علیه شاه را در مراحلی داشت و این مصدق بود که میدانست حزب توده کشور را به شوروی واگذار خواهد کرد و به این جهت مانع کودتا شد و با رفتار و سیاست خود ایران را از خطری بزرگ نجات داد.
این روایت سمیعی نشان میدهد مصدق چپی یا برچسبهای اینچنینی کاملا برای اهداف سیاست زده خاصی طراحی شده است. مصدق تا سالها سوژه طنز نقاشها و اهل هنر حزب توده بود و او را یک فرد طرفدار سرمایه داری و آمریکا معرفی میکردند و اگر امروز قصد دارند او را به گونهای خاص معرفی کنند در پی اهداف خاصی هستند.
https://t.me/farhikhteganonline/215872
#نقد_و_نظر
دیروز برای یک برنامه رفتم با موضوع " آیا #مصدق همچنان قهرمان ملی است؟" میهمان ها از صادق زیباکلام تا خسرو معتضد و مجری آقای بارسقیان، ابتدای نشست برنامه ای پخش شد که از چند نفر در خیابان با نشان دادن تصاویر مصدق، شریعتی و یک نفر دیگه پرسیده بودن اینا رو میشناسید؟ اکثرا گفتن نه!
چند روز پیش از یک استادی با واسطه شنیدم می گفت دانشجوهای مقطع لیسانس احمدی نژاد، موسوی و کروبی رو نمیشناختند و شناختی هم از سازمانی به نام مجاهدین خلق و فردی به اسم مسعود رجوی و ... نداشتند، این ها که رجال اخیر هستند، مثبت و منفی رجال محل نزاع نیست، مرگ #تاریخ_معاصر و #سیاست_روز در میان علائق مطالعاتی و پیگیری نسل جدید مراد هست،
این بی علاقگی به تاریخ معاصر به وجود آورنده یک بحران هویتی می شود، مردم ایران دیگر در امروز زندگی می کنند و ارتباطشان با همین بیست سال پیش قطع شده، تاریخ صد سال گذشته که بماند...تاریخ معاصر دیگر در میان علائق نسل جدید نیست و چرایش را علمای علم اجتماع و ... باید کنکاش کنند
🀄️سید روح ا...امین آبادی
#twitter
@antioligarchie
سیدجواد نقوی خبرنگار فرهیختگان نوشت:
چند وقتی است که تحت تاثیر، شبکه منوتو و با افکار سلطنت طلبی مصدق را چپ و مارکسیست و عامل بدبختی ایران را تفکرات مصدقی معرفی میکنند.
احمد سمیعی که خود از اهالی حزب توده بوده است و سالها در حزب توده فعالیت داشته است در آخرین کتابی که از خاطرات او منتشر شده است، نشان میدهد هنوز به حزب توده علاقه قلبی دارد. اما به صراحت میگوید در حق مصدق بی انصافی صورت گرفت، حزب توده توان کودتا علیه شاه را در مراحلی داشت و این مصدق بود که میدانست حزب توده کشور را به شوروی واگذار خواهد کرد و به این جهت مانع کودتا شد و با رفتار و سیاست خود ایران را از خطری بزرگ نجات داد.
این روایت سمیعی نشان میدهد مصدق چپی یا برچسبهای اینچنینی کاملا برای اهداف سیاست زده خاصی طراحی شده است. مصدق تا سالها سوژه طنز نقاشها و اهل هنر حزب توده بود و او را یک فرد طرفدار سرمایه داری و آمریکا معرفی میکردند و اگر امروز قصد دارند او را به گونهای خاص معرفی کنند در پی اهداف خاصی هستند.
https://t.me/farhikhteganonline/215872
#نقد_و_نظر
دیروز برای یک برنامه رفتم با موضوع " آیا #مصدق همچنان قهرمان ملی است؟" میهمان ها از صادق زیباکلام تا خسرو معتضد و مجری آقای بارسقیان، ابتدای نشست برنامه ای پخش شد که از چند نفر در خیابان با نشان دادن تصاویر مصدق، شریعتی و یک نفر دیگه پرسیده بودن اینا رو میشناسید؟ اکثرا گفتن نه!
چند روز پیش از یک استادی با واسطه شنیدم می گفت دانشجوهای مقطع لیسانس احمدی نژاد، موسوی و کروبی رو نمیشناختند و شناختی هم از سازمانی به نام مجاهدین خلق و فردی به اسم مسعود رجوی و ... نداشتند، این ها که رجال اخیر هستند، مثبت و منفی رجال محل نزاع نیست، مرگ #تاریخ_معاصر و #سیاست_روز در میان علائق مطالعاتی و پیگیری نسل جدید مراد هست،
این بی علاقگی به تاریخ معاصر به وجود آورنده یک بحران هویتی می شود، مردم ایران دیگر در امروز زندگی می کنند و ارتباطشان با همین بیست سال پیش قطع شده، تاریخ صد سال گذشته که بماند...تاریخ معاصر دیگر در میان علائق نسل جدید نیست و چرایش را علمای علم اجتماع و ... باید کنکاش کنند
🀄️سید روح ا...امین آبادی
@antioligarchie
Telegram
روزنامه فرهیختگان
🔴 تاریخ بدانیم!
سیدجواد نقوی خبرنگار فرهیختگان نوشت:
🔻چند وقتی است که تحت تاثیر، شبکه منوتو و با افکار سلطنت طلبی مصدق را چپ و مارکسیست و عامل بدبختی ایران را تفکرات مصدقی معرفی میکنند.
🔻احمد سمیعی که خود از اهالی حزب توده بوده است و سالها در حزب توده…
سیدجواد نقوی خبرنگار فرهیختگان نوشت:
🔻چند وقتی است که تحت تاثیر، شبکه منوتو و با افکار سلطنت طلبی مصدق را چپ و مارکسیست و عامل بدبختی ایران را تفکرات مصدقی معرفی میکنند.
🔻احمد سمیعی که خود از اهالی حزب توده بوده است و سالها در حزب توده…