به نام ایران
8.01K subscribers
14.3K photos
22K videos
22 files
742 links
هدف: رسیدن به جامعه سکولار و دموکرات
تلاش برای اتحاد بین تمامی اقوام ایرانی و تمام ادیان
مسیحی یهودی مسلمان آتئیست زرتشتی بهایی و...
همه در کنار هم برای میهنی آزاد

فعالیت های خود را به آیدی زیر ارسال نمایید

@babakirani7373
Download Telegram
#تلنگر

کشوری را میشناسم که ریختن " کنجد " بر روی " بربری " برای مردمانش یک " آپشن " محسوب میشود در آن کشور مردمانش بجای حل مشکلاتشان
سعی میکنند به بهترین شکل ممکن، زندگی خود را با آن تطبیق دهند ...

در آنجا مردم خانه رو به آفتاب را گرانتر میخرند و بعد با هفت لایه پرده ، تمام پنجره ها را میپوشانند ...

جالب است در آن کشور یک دختر کنار خیابان ... میتواند مهمترین عامل یک ترافیک سنگین باشد !!! در آن کشور اگر آدمها دلشان بگیرد باید بروند قبرستان ...بیمارستان...تیمارستان یا آسایشگاه سالمندان !!!
تا بفهمند غمهای بزرگتری هم هست ...
نکند که دلشان هوای شادی بکند ...

همه در آنجا برای هر تغییر و هر اتفاقی
بدنبال منجی اند ...هر کسی غیر از خودشان ... !!!
در آن کشور تفاوت بین شادی کردن و عزاداری را تنها با دیدن محل برخورد دستها میتوان فهمید ...

هر کسی که گفته : آن کشور از جهان ‌سوم است یقین دارم تا سه بیشتر بلد نبوده بشمارد😐

@be_eshghe_vatan
#تلنگر 📚

مشکل تو به ما ربطی ندارد!

موشی در خانه ی مزرعه دار تله ی موش دید!

به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد.

آنها گفتند: مشکل تو به ما ربطی ندارد!

ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید...

از مرغ برایش سوپ درست کردند!

گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند!

نهایتا زن تلف شد.

گاو را برای مراسم ترحیم کشتند ودر این مدت...

موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد و به مشکلی که به دیگران ربطی نداشت فکر می کرد.
#سکوت_یعنی_نابودي

@be_eshghe_vatan
#تلنگر
🔴آیا شما در انتخابات شرکت میکنید؟

🔹 بله من در انتخابات شرکت میکنم تا دست بیگانه به من و کشورم مسلط نباشد .

@be_eshghe_vatan
#تلنگر 📚

یه شب مهمون داشتیم
کفش ها توی حیاط جفت شده بود، همشون مرتب بودن به جز یک کفش که پاشنه هاش خوابونده شده بود.

هرکس میخواست بیاد تو حیاط اون کفش ها رو میپوشید.
میدونی چرا؟
چون پاشنه هاش خوابونده شده بود.

یه کم که فکر کردم دیدم بعضی از ما آدم ها مثل همین کفش های پاشنه خوابونده هستیم.

برامون مهم نیست کی سوارمون میشه.

یادت باشه که اگر سر خم کنی، اگر خودت به خودت احترام نذاری، اگر ضعیف باشی، همه میخوان ازت سواری بگیرن و کسی هم بهت احترام نمیذاره.

کفشِ پاشنه خوابونده نباشید ...

@be_eshghe_vatan
#تلنگر

اگر نادان‌ها تحقیرمان کردند
ما لبخند بزنیم به سطحی نگریشان
و اعتماد به‌نفس‌مان را تقویت کنیم

اگر تنگ نظران کارمان را بی‌ارزش شمارند
ما مصمم‌تر شویم که داریم کاری می‌کنیم
که مورد تنگ نظری واقع شده و این خود دستاورد کمی نیست.

گاهی حسادت برخی، مهر تاییدی است بر درستی کارمان...

اگر کج‌اندیشان دلسردمان کنند ، ما ناامیدی را به مبارزه با امید دعوت کنیم و انگیزه‌ها را مرور می‌کنیم

اگر اطرافیان بجای همراهی دشمنی کنند
ما خوداتکایی را تمرین کنیم و خوشبین و صبور باشیم.

@be_eshghe_vatan
#تلنگر 📚

من اکثر اوقات که در مسیر دانشگاه و خانه تردد میکردم، از بقالی (سوپر مارکت) که تو مسیرم بود و خانمی در آن فروشنده بود کاکائو به قیمت ۵۰ سنت میخریدم و به مسیر خودم ادامه می دادم .

در یکی از روزها قیمت جدیدی برای همان نوع از کاکائو که بر روی آن ۶۰ سنت نوشته شده بود در قفسه دیگری قرار داده بودند توجه مرا به خود جلب کرد

برای من جای تعجب داشت و از او پرسیدم آیا فرقی بین این دو رقم جنس وجود دارد؟
در پاسخ ، به من گفت :
نه، همان نوع و همان کیفیت است !!
پس دلیل چیست؟!
چرا قیمت کاکائو در قفسه ای ۵۰ و در دیگری به قیمت ۶۰ به فروش می رسد؟

در پاسخ به من گفت :
به تازگی در کشور نیجریه، که کاکائو برای ما صادر میکرد
اتفاق جدیدی رخ داده که همراه با افزایش قیمت کاکائو برای ما بود

این جنس جدید قیمت فروش اش ۶۰ سنت و قبلی را چون قبلا خریدیم همان ۵۰ سنت است.

به او گفتم با این وضعیت کسی از شما جنس جدید خرید نمی کند تا زمانی که جنس قبل کامل به فروش نرود.
او گفت: بله، من می دانم

من به او گفتم: بیا یه کاری بکن همه جنس ها را قاطی کن و با قیمت جدید بفروش با این کار کسی نمی تواند متوجه شود و جنس قدیم از جنس جدید‌ را تشخیص دهد.

در پاسخ در گوشی به من گفت : مگه شما دزدید؟؟

شگفت زده شدم از آنچه او به من گفت
و مسیر خودم را پیش گرفتم و رفتم
در حالی که همیشه این سوال در گوش من تکرار می شود
و ذهن مرا در گیر کرده است که :

آیا من دزدم ؟؟!!
این چه اخلاق و کرداری است؟!

@be_eshghe_vatan
🔵 #تلنگر 📚
امتحان پایانی درس فلسفه بود.
استاد فقط یک سوال مطرح کرده بود! سوال این بود:
شما چگونه می توانید مرا متقاعد کنید که صندلی جلوی شما نامرئی است؟

تقریباً یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ های خود را در برگه 
امتحانی شان بنویسند، به غیر از یک دانشجوی که تنها 10 ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد!

چند روز بعد که استاد نمره های دانشجویان را اعلام کرد، آن دانشجو بالاترین نمره
کلاس را گرفته بود!
او در جواب فقط نوشته بود:
«کدام صندلی؟!»

مسائل ساده را پیچیده نکنید!

@be_eshghe_vatan