📚 انتشارات بهنشــر 📖
📚 روایت های سریالی چنارها مرا به خاطر می سپارند ✍️ عابدین زارع نام داستان: گنگ خواب دیده 📍 قسمت هفتم راستی یادته بار آخری که میخواستی بری مشهد، کاروان یه نفر کم داشت، دلم میخواست بیام؛ اما لطفالله تنها میموند، تو هم یه جوری گفتی بیا که یعنی نیا…
📚 روایت های سریالی
چنارها مرا به خاطر می سپارند
✍️ عابدین زارع
نام داستان: گنگ خواب دیده
📍 قسمت هشتم
- بچهم بیقراره. بیقرار!
زیور نگاهش گره خورد به صورت معصومانه لطفالله که قبر پدرش را بغل گرفته و نگاهش را دوخته به قدمگاه و انگار چیزی میگوید که در گفتار نمیگنجد.
لطف الله در یک اتاق فلزی نیمه تاریک، گوشهای کز کرده و ناله می کند. تسبیح دانه درشت یاقوتی رنگ هم در دستش مچاله می شود و چرق چرق می کند. صدایی آرام توی اتاقک میپیچد و حال و هوای لطفالله را عوض میکند. تبسمی روی لبانش نقش میبندد و نالهاش قطع میشود. از جایش بلند میشود و از پشت پنجره بزرگ که میلههای فلزی توی قابش جوش خورده، به بیرون نگاه میکند تا منبع صدا را ببیند.
چنگ می اندازد به میله فلزی و میلهها یک آن فرو میریزد و پنجره باز میشود و نور کم سویی به درون اتاقک هجوم میآورد و صدا با شدت بیشتری فضای اتاقک را پر می کند که با لحنی آرام و با طمانینه، او را خطاب قرار می دهد: «لطف الله ... لطف الله»
لطف الله دست راستش را به بیرون دراز میکند و فریاد می زند: «آ...آ...آ»
زیور از خواب می پرد. صورتش خیس عرق شده و نفس نفس می زند.
لحظهای چشمانش را میبندند و اشک از چشمانش جاری میشود. دلش میخواهد فریاد بزند اما میترسد شوهر و بچهاش از خواب بیدار شوند.
پلکهایش را باز میکند و از سایه روشن اشک هایش، نگاهش تلاقی میکند به قاب عکس روبرو که خودش و پدرش دست به سینه ایستاده و پس زمینه عکس، مرقد مطهر امام رضا است.
عکسی از سال های دور؛ وقتی که دختر بچهای بیش نبود. برای چند لحظه به تصویر میخکوب می شود و آرام آرام پلکهایش روی هم سوار می شوند...
ننه خاور ساک سفر را آماده می کند و میآید توی ایوان. لطف الله بر میگردد به اتاق و یک پیراهن و شلوار بر می دارد و می چپاند توی ساک لباس ننه و زیپ ساک را می بندد.
علیداد کنار در قلعه ایستاده و منظر زائران است و مردم ده آمدهان بدرقه و هر کس مسافرش را بغل گرفته و میبوسد و انها هم با چشمهای خیس حلالیت میطلبند.
عین الله ساک ننه و زنش را کول گرفته تا پیش ماشین می آید. ننه از او میخواد تا که مواظب لطف الله باشد و نگذارد جایی برود گم و گور شود تا او از سفر برگردد.
عین الله پشت سر هم «چشم» میگوید و به مادرش اطمینان میدهد که خیالش از بابت لطف الله راحت باشد و با فراغ بال به زیارت امام رضا برود.
محوطه شلوغ شده و سید قاسم شال سبزی انداخته دور گردنش و کتابش را گرفته توی دست و چاوشی می خواند:
ما نزد حضرت شاه خراسان میرویم
با سر و جان در بر سلطان ایمان میرویم
قبله هشتم، امام هشتمین باشد رضا
ما به نزد آن شهنشاه غریبان میرویم
به ضامن الغربا، حضرت رضا، صلوات!
همه با صدای بلند صلوات میفرستند و زنها و مرهایی که آرزوی زیارت به دلشان مانده، از گوشه چشم اشک میریزند.
ننه و کوکب و حسن سوار ماشین میشوند و ننه خاور از کنار پنچره چشم به راه زیور است تا بیاید.
چند دقیقه مانده به حرکت زیور از راه میرسد.
عین الله میرود پیشبازش تا با او صحبت می کند. زیور می آید تا توی ماشین و روی ننه و زن برادرش را میبوسد و خداحافظی می کند.
راننده مینشیند پشت فرمان.
ماشین دود می کند و راه می افتد و گرد و خاک راه می اندازد.
ماشین دور و دورتر می شود تا از پیچ گردنه ناپدید می شود.
چند لحظه بعد، یک ماشین دولتی با دو سرنشین وارد ده میشود...
🖇 قسمت آخر این داستان را در کانال انتشارات بهنشر بخوانید.
@behnashr
چنارها مرا به خاطر می سپارند
✍️ عابدین زارع
نام داستان: گنگ خواب دیده
📍 قسمت هشتم
- بچهم بیقراره. بیقرار!
زیور نگاهش گره خورد به صورت معصومانه لطفالله که قبر پدرش را بغل گرفته و نگاهش را دوخته به قدمگاه و انگار چیزی میگوید که در گفتار نمیگنجد.
لطف الله در یک اتاق فلزی نیمه تاریک، گوشهای کز کرده و ناله می کند. تسبیح دانه درشت یاقوتی رنگ هم در دستش مچاله می شود و چرق چرق می کند. صدایی آرام توی اتاقک میپیچد و حال و هوای لطفالله را عوض میکند. تبسمی روی لبانش نقش میبندد و نالهاش قطع میشود. از جایش بلند میشود و از پشت پنجره بزرگ که میلههای فلزی توی قابش جوش خورده، به بیرون نگاه میکند تا منبع صدا را ببیند.
چنگ می اندازد به میله فلزی و میلهها یک آن فرو میریزد و پنجره باز میشود و نور کم سویی به درون اتاقک هجوم میآورد و صدا با شدت بیشتری فضای اتاقک را پر می کند که با لحنی آرام و با طمانینه، او را خطاب قرار می دهد: «لطف الله ... لطف الله»
لطف الله دست راستش را به بیرون دراز میکند و فریاد می زند: «آ...آ...آ»
زیور از خواب می پرد. صورتش خیس عرق شده و نفس نفس می زند.
لحظهای چشمانش را میبندند و اشک از چشمانش جاری میشود. دلش میخواهد فریاد بزند اما میترسد شوهر و بچهاش از خواب بیدار شوند.
پلکهایش را باز میکند و از سایه روشن اشک هایش، نگاهش تلاقی میکند به قاب عکس روبرو که خودش و پدرش دست به سینه ایستاده و پس زمینه عکس، مرقد مطهر امام رضا است.
عکسی از سال های دور؛ وقتی که دختر بچهای بیش نبود. برای چند لحظه به تصویر میخکوب می شود و آرام آرام پلکهایش روی هم سوار می شوند...
ننه خاور ساک سفر را آماده می کند و میآید توی ایوان. لطف الله بر میگردد به اتاق و یک پیراهن و شلوار بر می دارد و می چپاند توی ساک لباس ننه و زیپ ساک را می بندد.
علیداد کنار در قلعه ایستاده و منظر زائران است و مردم ده آمدهان بدرقه و هر کس مسافرش را بغل گرفته و میبوسد و انها هم با چشمهای خیس حلالیت میطلبند.
عین الله ساک ننه و زنش را کول گرفته تا پیش ماشین می آید. ننه از او میخواد تا که مواظب لطف الله باشد و نگذارد جایی برود گم و گور شود تا او از سفر برگردد.
عین الله پشت سر هم «چشم» میگوید و به مادرش اطمینان میدهد که خیالش از بابت لطف الله راحت باشد و با فراغ بال به زیارت امام رضا برود.
محوطه شلوغ شده و سید قاسم شال سبزی انداخته دور گردنش و کتابش را گرفته توی دست و چاوشی می خواند:
ما نزد حضرت شاه خراسان میرویم
با سر و جان در بر سلطان ایمان میرویم
قبله هشتم، امام هشتمین باشد رضا
ما به نزد آن شهنشاه غریبان میرویم
به ضامن الغربا، حضرت رضا، صلوات!
همه با صدای بلند صلوات میفرستند و زنها و مرهایی که آرزوی زیارت به دلشان مانده، از گوشه چشم اشک میریزند.
ننه و کوکب و حسن سوار ماشین میشوند و ننه خاور از کنار پنچره چشم به راه زیور است تا بیاید.
چند دقیقه مانده به حرکت زیور از راه میرسد.
عین الله میرود پیشبازش تا با او صحبت می کند. زیور می آید تا توی ماشین و روی ننه و زن برادرش را میبوسد و خداحافظی می کند.
راننده مینشیند پشت فرمان.
ماشین دود می کند و راه می افتد و گرد و خاک راه می اندازد.
ماشین دور و دورتر می شود تا از پیچ گردنه ناپدید می شود.
چند لحظه بعد، یک ماشین دولتی با دو سرنشین وارد ده میشود...
🖇 قسمت آخر این داستان را در کانال انتشارات بهنشر بخوانید.
@behnashr
#اطلاعیه | نشست با موضوع «بازآفرینی تجربههای جنگ ۱۲ روزه در روایت و ادبیات داستانی»
✨ همراه با:
رونمایی و جشن امضای کتاب تهران- تلآویو بدون توقف
🎙با حضور:
علی اصغر عزتی پاک؛ نویسنده و منتقد
جمعی از نویسندگان کتاب
▫️ دوشنبه ۸ دیماه ۱۴۰۴ - ساعت ۱۵:۳۰
▫️شیراز، میدان کوزه گری، بوستان جوان، پردیس سینمایی استاد امین تارخ
@behnashr
✨ همراه با:
رونمایی و جشن امضای کتاب تهران- تلآویو بدون توقف
🎙با حضور:
علی اصغر عزتی پاک؛ نویسنده و منتقد
جمعی از نویسندگان کتاب
▫️ دوشنبه ۸ دیماه ۱۴۰۴ - ساعت ۱۵:۳۰
▫️شیراز، میدان کوزه گری، بوستان جوان، پردیس سینمایی استاد امین تارخ
@behnashr
#اخبار_به_نشر
♦️روایت هشت داستان از زندگی امام کاظم (ع) برای کودکان/ کتاب «نامه به حاکم ناشناش» منتشر شد
«نامه به حاکم ناشناس» جلد نهم مجموعه هشت بهشت است که هر یک از کتابهای این مجموعه به بیان داستان گونه زندگی چهارده معصوم(ع) پرداخته است.
این کتاب حاوی هشت داستان دلنشین این اثر از لحظات زندگی امام کاظم (ع)، سیره رفتاری و کرامات امام کاظم (ع) است که بههمراه تصاویر ساده و زیبا، برای کودکان و نوجوانان ۱۰ تا ۱۵ ساله چاپ شده است.(ادامه دارد)
🗞خبرگزاری صدا و سیما
🗞خبرگزاری کیهان
🗞خبرگزاری آنا
🗞خبرگزاری مهر
🗞خبرگزاری آستان نیوز
🗞خبرگزاری اقتصاد ایران
🗞پایگاه شبکه خبر
🗞خبرگزاری قدس
@behnashr
♦️روایت هشت داستان از زندگی امام کاظم (ع) برای کودکان/ کتاب «نامه به حاکم ناشناش» منتشر شد
«نامه به حاکم ناشناس» جلد نهم مجموعه هشت بهشت است که هر یک از کتابهای این مجموعه به بیان داستان گونه زندگی چهارده معصوم(ع) پرداخته است.
این کتاب حاوی هشت داستان دلنشین این اثر از لحظات زندگی امام کاظم (ع)، سیره رفتاری و کرامات امام کاظم (ع) است که بههمراه تصاویر ساده و زیبا، برای کودکان و نوجوانان ۱۰ تا ۱۵ ساله چاپ شده است.(ادامه دارد)
🗞خبرگزاری صدا و سیما
🗞خبرگزاری کیهان
🗞خبرگزاری آنا
🗞خبرگزاری مهر
🗞خبرگزاری آستان نیوز
🗞خبرگزاری اقتصاد ایران
🗞پایگاه شبکه خبر
🗞خبرگزاری قدس
@behnashr
📚 کتاب حدیث شریف کساء
به همراه زیارت آل یاسین و دعای فرج
این کتاب در قطع نیم جیبی و جیبی با کیفیت بسیار خوب، خط خوانا و ترجمه روان منتشر شده است.
حدیث شریف کساء توسط جابربن عبدالله انصاری و از حضرت زهرا(س) نقل شده است.
این حدیث گویای واقعهای است که در خانه شریف آن مکرمه اتفاق افتاده و مشتمل بر بیان فضایل پنج تن آل عباست که ذکر فضایل آنها از روی ارادت و محبت بالاترین عبادت به شمار میآید.
💬 به ادمین پیام دهید تا مشخصات کتاب و تصاویری از صفحات داخلی برای شما ارسال کند.
ثبت سفارش آنلاین در سایت
🌐www.behnashr.ir
🆔 @behnashr_admin
🛍 خرید حضوری از کتابفروشی های به نشر
(آدرس تمامی مراکز فروش)
@behnashr
به همراه زیارت آل یاسین و دعای فرج
این کتاب در قطع نیم جیبی و جیبی با کیفیت بسیار خوب، خط خوانا و ترجمه روان منتشر شده است.
حدیث شریف کساء توسط جابربن عبدالله انصاری و از حضرت زهرا(س) نقل شده است.
این حدیث گویای واقعهای است که در خانه شریف آن مکرمه اتفاق افتاده و مشتمل بر بیان فضایل پنج تن آل عباست که ذکر فضایل آنها از روی ارادت و محبت بالاترین عبادت به شمار میآید.
💬 به ادمین پیام دهید تا مشخصات کتاب و تصاویری از صفحات داخلی برای شما ارسال کند.
ثبت سفارش آنلاین در سایت
🌐www.behnashr.ir
🆔 @behnashr_admin
🛍 خرید حضوری از کتابفروشی های به نشر
(آدرس تمامی مراکز فروش)
@behnashr
📘 صحیفه سجادیه | با ترجمه فارسی
صحیفه سجادیه تنها کتاب دعا نیست؛ می تونه مرجعی باشه که در هر حال و هر زمان، پاسخی برای دل آدمی پیدا میکنه؛ از روزهای اندوه و گرفتاری تا لحظههای آرامش، شکر و امید.😌
در دعاهای این اثر گرانسنگ، امام سجاد(ع) به ما یاد میده چگونه با پروردگار خود نجوا کنیم؛ گاهی برای رفع غم، گاهی برای شکر نعمت، زمانی از بیم آینده و گاهی هنگام درماندگی و طلب راهچاره.👌
📚 این کتاب ارزشمند مشتمل بر ۵۴ دعا و نیایش از امام سجاد(ع) با موضوعاتی متنوع و کاربردی است.
💬 به ادمین پیام دهید تا مشخصات و تصاویری از صفحات کتاب برای شما ارسال کند.
🌐 www.behnashr.ir
🆔 @behnashr_admin
🛍 خرید حضوری از کتابفروشی های بهنشر
(آدرس تمامی مراکز فروش)
@behnashr
صحیفه سجادیه تنها کتاب دعا نیست؛ می تونه مرجعی باشه که در هر حال و هر زمان، پاسخی برای دل آدمی پیدا میکنه؛ از روزهای اندوه و گرفتاری تا لحظههای آرامش، شکر و امید.😌
در دعاهای این اثر گرانسنگ، امام سجاد(ع) به ما یاد میده چگونه با پروردگار خود نجوا کنیم؛ گاهی برای رفع غم، گاهی برای شکر نعمت، زمانی از بیم آینده و گاهی هنگام درماندگی و طلب راهچاره.👌
📚 این کتاب ارزشمند مشتمل بر ۵۴ دعا و نیایش از امام سجاد(ع) با موضوعاتی متنوع و کاربردی است.
💬 به ادمین پیام دهید تا مشخصات و تصاویری از صفحات کتاب برای شما ارسال کند.
🌐 www.behnashr.ir
🆔 @behnashr_admin
🛍 خرید حضوری از کتابفروشی های بهنشر
(آدرس تمامی مراکز فروش)
@behnashr
مسیح یک شاخه گل محمدی به من می دهد و میگوید: این گل را بو کن ویکتور. معجزه تو این جاست!
🌸 همزمان با میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) چاپ دوم کتاب داستانی«بهترین کریسمس من» منتشر شد.
این کتاب داستان پسر بچهای مسیحی است که از مسیح مقدس آرزوی معجزهای دارد، با ماجراهایی که در قصه بیان میشود او با حضرت محمد(ص) که مسیح هم از آمدن او خبر داده آشنا میشود.
🔻برای داشتن این کتاب زیبا به سایت یا فروشگاههای کتاب به نشر مراجعه کنید
www.behnashr.ir
#انتشارات_به_نشر
#بهترین_کریسمس_من
@behnashr
🌸 همزمان با میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) چاپ دوم کتاب داستانی«بهترین کریسمس من» منتشر شد.
این کتاب داستان پسر بچهای مسیحی است که از مسیح مقدس آرزوی معجزهای دارد، با ماجراهایی که در قصه بیان میشود او با حضرت محمد(ص) که مسیح هم از آمدن او خبر داده آشنا میشود.
🔻برای داشتن این کتاب زیبا به سایت یا فروشگاههای کتاب به نشر مراجعه کنید
www.behnashr.ir
#انتشارات_به_نشر
#بهترین_کریسمس_من
@behnashr