📚 انتشارات به‌نشــر 📖
415 subscribers
3.51K photos
378 videos
212 files
1.85K links
🔹اخبار و تازه‌های نشر
🔹مسابقات کتابخوانی
🔹برنامه‌های ترویجی کتاب محور
🔹پیشنهاد مطالعه بهترین کتاب‌ها
🔽
پیامگیر تلگرام
@behnashr_pr
اینستاگرام
https://www.instagram.com/behtarinhaye_nashr
☎️۰۵۱۳۷٦۵۲۰۰۸
📩۳۰۰۰۳۲۰۹
خرید آنلاین
🌐 www.behnashr.com
Download Telegram
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#قصه_های_روضه👈اهل محل فکر کرده‌اند که روضه عالم محل از فردا شب شروع می‌شود، به همین خاطر مردم نیامده‌اند و حالا تنها صاحب‌خانه حضور دارد و منبری دعوت‌شده! ...
@behnashr
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#اعترافات_غلامان 👈ما سی ‌غلام بودیم که بنابود بی‌رحمانه محاکمه شویم. آنقدر شلاق‌بخوریم که پوست‌تنمان از گوشتمان جدا شود...
@behnashr
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#سیری_در_گلزار_مثنوی 👈پادشاهی با یاران خود به شکار رفت و در مسیر شکارگاه چشمش به کنیزکی زیبا افتاد که دل و دینش را به یغما برد...
@behnashr
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#چگونه_کتاب_بخوانیم 👈همیشه لازم نیست شما به تنهایی وحدت موضوع کتاب را کشف کنید. اغلب نویسنده در این کار به شما کمک می‌کند...
@behnashr
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#جگر_گرگ 👈 صبح جمعه همه را آزاد کردند. چیزی گیرشان نیامده بود. تنها چندوعده، ناهار و شام ضرر کردند. قانون می‌گفت باید به متهم یا حتی مجرم غذا داد...
@behnashr
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#در_سال_های_دور 👈 حبیب بی‌اختیار با تکیه به درِ بسته واگن نشست. صورتش سرخ شد. مینو دست او را گرفت: «پاشو مرد. باز هم که وارفتی.» زبان حبیب به تته‌پته افتاده بود...
@behnashr
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#افسانه_های_ایرانی 👈ننه‌سرما سه‌پسر داشت.دی، بهمن واسفند که باکمک آن‌ها قدرت‌نمایی می‌کرد.مردم روستا که ازکارهای او به‌تنگ آمدند،شکایت خود را پیش نوروزمحمد بردند...
@behnashr
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#ایرانیان_و_حضرت_معصومه 👈از داخل حرم صدای تلاوت قرآن و ذکر و گریه و درخواست بلند است. درچنین غوغایی، شماری از زائران پیشانی ‌خود را برمیله‌های‌ضریح می‌گذارند و...
@behnashr
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#مردمان_قصه_کنند 👈مشهد به آتش کشیده شده است؛ بوی دود و آتش همه شهر را گرفته، روس‌ها گنده‌لات‌ها را اجیر کرده‌اند تا این غائله را به پا کنند...
@behnashr
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#کت_ولیعهدی 👈نگاهش را هُل‌داد به‌طرف دیوارها. دیوارهای‌خالی انگار چشم داشتند. سرمای تنهایی سُرخورد توی‌تنش. تنهایی‌مثل‌سایه تعقیبش می‌کرد...
@behnashr
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#پیکار_سرنوشت 👈سوت بلند قطار نشانه آن بود که به ایستگاه شهر کوتاباتو نزدیک می‌شوند. احمد چشم‌هایش را باز کرد. حرف‌های آن دو مرد افکارش را پریشان کرده بود...
@behnashr
#پیشنهاد_مطالعه_آخر_هفته
#سه_سوت 👈سر برگرداندم. کسی نبود؟! یعنی چه؟! از دوچرخه پیاده شدم واطراف را با دقت نگاه کردم.هیچ‌کس نبود ولی خودم شنیدم؛یعنی کسی بدون منظور،سوت زده؟! آن هم دو تک‌سوت!
@behnashr