📚 انتشارات به‌نشــر 📖
429 subscribers
3.37K photos
360 videos
187 files
1.73K links
🔹اخبار و تازه‌های نشر
🔹مسابقات کتابخوانی
🔹برنامه‌های ترویجی کتاب محور
🔹پیشنهاد مطالعه بهترین کتاب‌ها
🔽
پیامگیر تلگرام
@behnashr_pr
اینستاگرام
https://www.instagram.com/behtarinhaye_nashr
☎️۰۵۱۳۷٦۵۲۰۰۸
📩۳۰۰۰۳۲۰۹
خرید آنلاین
🌐 www.behnashr.com
Download Telegram
#یک_قسمت_از_یک_کتاب

🐍روزی و روزگاری مردی و ماری در سرزمین افسانه‎ها با هم دوست شدند. دوستی مرد ومار مدت‌ها ادامه داشت. هر گاه مرد بیرون از خانه از کنار خرابه‌ای می‌گذشت، دور از چشم این و آن، سر به لانه مار نزدیک می‌کرد و حال مار را می‌پرسید. مار هم از این دوستی خوشحال بود و از این که میان آدم‌ها دوستی داشت و هم‌زبانی، راضی و خرسند بود.

🐍در یکی از روزهای خلوت و بی‌سر و صدا که مرد به لانه مار رفت و با او احوالپرسی کرد، مار گفت: «صبر کن! برایت چیزی دارم.» بعد از توی لانه‌اش سکه طلایی آورد و به مرد داد. مرد پرسید« برای چی به من سکه دادی؟»
مار گفت: «در این چند وقت، تو را دوست مهربان و وفاداری دیدم. از این به بعد هر وقت که توانستم به تو سکه‌ای می‌دهم فقط این ماجرا بین خودمان بماند.»

👴🏼مرد خوشحال شد و سکه را گرفت و رفت. روزهای بعد هم دوباره و سه باره مرد سراغ مار آمد و از او سکه گرفت. یک روز پسر جوان مرد از پدرش پرسید: «پدر چند وقت است که وضع زندگی ما خوب شده، چطور صاحب پول و پَله‌ شده‌‎ای؟»
پدر نگاه تندی به پسرش انداخت و گفت: «تو کاری به این کارها نداشته باش، اگر لازم بود، خودم به تو می‎گفتم.»


👱🏼پسر فهمید که خبرهایی هست؛ ولی کجا و چطور نمی‌دانست. برای همین تصمیم گرفت مواظب پدر باشد تا خبردار شود که آن همه پول از کجا می‌آید. این بود که یک روز سایه به سایه پدر به راه افتاد...


📖ادامه داستان در👇
📚 #قصه_ما_مثل_شد 📚
👈جلد دوم 👉
🦋از #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده: #محمد_میرکیانی 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: وزیری📘
📙شمارگان: 2000 نسخه📙
💰قیمت: 70 هزار ریال💰

#داستان_نوجوان


👈این #کتاب را می‌توانید از www.Behnashr.com و فروشگاه‌های #کتاب #به_نشر #انتشارات_آستان_قدس_رضوی تهیه کنید.




🆔 @behnashr
📩30003209

http://uupload.ir/files/h5pe_1.jpg
#یک_قسمت_از_یک_کتاب

🔸رستم به مناجات درآمد که ناگاه از دور باغی نمایان شد و چون نزدیک آمد، خوش‌باغی به هوای لطیف و حوض آبی دید و چهار درخت دید که سایه افکنده و بر لب حوض فرش‌های پاکیزه گسترانیده و صراحی می ناب نهاده، سفره نیز نهاده و تنبوری بر شاخه درخت آویخته بود.


🔸رستم شکر باری تعالی را به جا آورد و از رخش فرود آمد، بر کنارحوض نشسته و از آن مرغ‌های بریان تناول نموده، بعد از آن تنبور را از شاخ درخت برداشت و پیاله چندی درکشید، گفت: «بار خدایا! همه چیزی مهیا کردی و یک ساقی گل‎چهره نیز برسان.»


🔸و در این سخن بود که نازنینی چون سرو خرامان از کنار باغ نمودار شد. به نزد رستم آمد؛ سلام کرد و گفت: «ای جوان! خوش آمدی و کلبه ما را منور ساختی»...


📚 #طومار_جامع_نقالی_شاهنامه 📚
🖊نویسنده: #محمدشریف_نایگلی 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: وزیری📘
📙شمارگان: 500 نسخه📙
💰قیمت: 250 هزار ریال💰


👈این #کتاب را می‌توانید از www.Behnashr.com و فروشگاه‌های #کتاب #به_نشر #انتشارات_آستان_قدس_رضوی تهیه کنید.


🆔 @behnashr
📩30003209

http://uupload.ir/files/4yds_1.jpg