Forwarded from #ایران_پاد
⭕️آزادی در لیبرالیسم و سوسیالیسم
تفاوت مکاتب سیاسی بسته به نوع دیدگاههای فردی و اجتماعی است . تفاوتهای اصلی آزادی لیبرالیسم و نظامهای سوسیالیستی در دیدگاههای آنها نسبت به آزادی فردی، اقتصاد، و نقش دولت در جامعه است.
▪️آزادی فردی:
🔻در لیبرالیسم، آزادی فردی اهمیت زیادی دارد. این ایدئولوژی تاکید دارد که افراد باید حق انتخاب و تصمیمگیری آزادانه در زمینههای مختلف زندگی خود (از جمله اقتصاد، فرهنگ و سیاست) داشته باشند. لیبرالیسم معمولا از بازار آزاد و رقابت برای ایجاد فرصتهای برابر حمایت میکند.
🔻 در نظامهای سوسیالیستی، آزادی فردی ممکن است بهطور نسبی محدود شود تا از منافع جمعی و عدالت اجتماعی حمایت شود. سوسیالیستها معمولا بر این باورند که رفاه اجتماعی باید در اولویت باشد و تاکید بیشتری بر همبستگی اجتماعی و کاهش نابرابریها دارند.
▪️اقتصاد و مالکیت:
🔻لیبرالیسم از بازار آزاد و مالکیت خصوصی حمایت میکند. در این سیستم، بخش عمدهای از تولید و توزیع کالاها و خدمات توسط بخش خصوصی انجام میشود و دولت نقش کمی در کنترل اقتصاد دارد.
🔻سوسیالیسم معمولا از مالکیت عمومی یا دولتی در منابع و ابزارهای تولید حمایت میکند. در این سیستم، دولت معمولا نقش زیادی در مدیریت و تنظیم اقتصاد ایفا میکند و هدف آن، کاهش نابرابریها و تامین نیازهای اساسی همه افراد است.
▪️نقش دولت:
🔻 در لیبرالیسم، نقش دولت معمولا محدود به حفاظت از حقوق فردی، اجرای قوانین و تامین امنیت است. دولت بهطور کلی دخالت زیادی در امور اقتصادی و اجتماعی ندارد.
🔻 در نظامهای سوسیالیستی، دولت نقش بیشتری در اداره اقتصاد و توزیع منابع دارد. دولت ممکن است در برنامهریزی اقتصادی، تامین خدمات اجتماعی و کاهش شکافهای اقتصادی دخالت زیادی کند.
▪️برابری و نابرابری:
🔻لیبرالیسم معمولا بهدنبال برابری در فرصتهاست، نه لزوما در نتایج. این بدان معناست که افراد ممکن است در نتیجه تواناییها و تلاشهای خود موفق یا ناموفق باشند.
🔻در سوسیالیسم، تلاش بر این است که تفاوتهای اقتصادی و اجتماعی کاهش یابد و همه افراد از حقوق و رفاه برابر برخوردار شوند. این سیستم بهدنبال کاهش فقر و نابرابری است.
▪️بهطور کلی، لیبرالیسم بر آزادی فردی و رقابت آزاد تاکید دارد، در حالی که سوسیالیسم بیشتر به همبستگی اجتماعی، برابری و نقش پررنگ دولت در کنترل منابع و رفاه اجتماعی متمرکز است.
https://t.me/IRAN_PAD
تفاوت مکاتب سیاسی بسته به نوع دیدگاههای فردی و اجتماعی است . تفاوتهای اصلی آزادی لیبرالیسم و نظامهای سوسیالیستی در دیدگاههای آنها نسبت به آزادی فردی، اقتصاد، و نقش دولت در جامعه است.
▪️آزادی فردی:
🔻در لیبرالیسم، آزادی فردی اهمیت زیادی دارد. این ایدئولوژی تاکید دارد که افراد باید حق انتخاب و تصمیمگیری آزادانه در زمینههای مختلف زندگی خود (از جمله اقتصاد، فرهنگ و سیاست) داشته باشند. لیبرالیسم معمولا از بازار آزاد و رقابت برای ایجاد فرصتهای برابر حمایت میکند.
🔻 در نظامهای سوسیالیستی، آزادی فردی ممکن است بهطور نسبی محدود شود تا از منافع جمعی و عدالت اجتماعی حمایت شود. سوسیالیستها معمولا بر این باورند که رفاه اجتماعی باید در اولویت باشد و تاکید بیشتری بر همبستگی اجتماعی و کاهش نابرابریها دارند.
▪️اقتصاد و مالکیت:
🔻لیبرالیسم از بازار آزاد و مالکیت خصوصی حمایت میکند. در این سیستم، بخش عمدهای از تولید و توزیع کالاها و خدمات توسط بخش خصوصی انجام میشود و دولت نقش کمی در کنترل اقتصاد دارد.
🔻سوسیالیسم معمولا از مالکیت عمومی یا دولتی در منابع و ابزارهای تولید حمایت میکند. در این سیستم، دولت معمولا نقش زیادی در مدیریت و تنظیم اقتصاد ایفا میکند و هدف آن، کاهش نابرابریها و تامین نیازهای اساسی همه افراد است.
▪️نقش دولت:
🔻 در لیبرالیسم، نقش دولت معمولا محدود به حفاظت از حقوق فردی، اجرای قوانین و تامین امنیت است. دولت بهطور کلی دخالت زیادی در امور اقتصادی و اجتماعی ندارد.
🔻 در نظامهای سوسیالیستی، دولت نقش بیشتری در اداره اقتصاد و توزیع منابع دارد. دولت ممکن است در برنامهریزی اقتصادی، تامین خدمات اجتماعی و کاهش شکافهای اقتصادی دخالت زیادی کند.
▪️برابری و نابرابری:
🔻لیبرالیسم معمولا بهدنبال برابری در فرصتهاست، نه لزوما در نتایج. این بدان معناست که افراد ممکن است در نتیجه تواناییها و تلاشهای خود موفق یا ناموفق باشند.
🔻در سوسیالیسم، تلاش بر این است که تفاوتهای اقتصادی و اجتماعی کاهش یابد و همه افراد از حقوق و رفاه برابر برخوردار شوند. این سیستم بهدنبال کاهش فقر و نابرابری است.
▪️بهطور کلی، لیبرالیسم بر آزادی فردی و رقابت آزاد تاکید دارد، در حالی که سوسیالیسم بیشتر به همبستگی اجتماعی، برابری و نقش پررنگ دولت در کنترل منابع و رفاه اجتماعی متمرکز است.
https://t.me/IRAN_PAD
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️حسین فردوست یار خائن
🔻شاید هیچ شخصی به اندازه حسین فردوست از خاندان پهلوی توجه ندید و به درجه بهترینها بلحاظ موقعیت های فردی و اجتماعی نرساند.
وبه جرات میتوان گفت هیچ شخصی به اندازه حسین فردوست به خاندان پهلوی خصوصا محمدرضاشاه خیانت و نمک نشناسی نکرد.
اگر رضاشاه و محمدرضاشاه نبودند شاید حسین فردوست عادی ترین و حتی اسفناک ترین وضع عمرش را سپری میکرد.
🔻خاندان پهلوی خدمات و امتیازات زیادی به حسین فردوست داده بودند، چون او یکی از نزدیکترین دوستان محمدرضا شاه از دوران کودکی بود. این رابطه از دوران مدرسه نظام در سوئیس آغاز شد و تا سالهای میانی حکومت پهلوی ادامه پیدا کرد.
▪️مهمترین خدمات و موقعیتها:
🔸1. تحصیل در سوئیس در کنار ولیعهد
فردوست در دوران کودکی به همراه محمدرضا شاه برای تحصیل به مدرسه لهروز در سوئیس فرستاده شد. انتخاب او برای همراهی ولیعهد، نشوندهنده اعتماد بسیار بالای رضا شاه به خانواده فردوست بود.
🔸2. مناصب مهم اطلاعاتی و امنیتی
محمدرضا شاه بعد از رسیدن به سلطنت، حسین فردوست رو در پستهای حساس منصوب کرد:
▫️رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه:
یکی از مهمترین نهادهای اطلاعاتی که شخصا زیر نظر شاه اداره میشد. این دفتر از ساواک هم مهمتر بود و اطلاعات مستقیم به شاه میداد.
▫️جانشین ریاست ساواک برای مدتی:
زمانی که ارتشبد نصیری در سفر بود یا شرایط خاص پیش میآمد، فردوست عملا مسئول ساواک میشد.
🔸3. دسترسی به شخص شاه
فردوست از معدود افرادی بود که بدون وقت قبلی میتوانست به دیدار شاه برود. این رابطه نزدیک باعث شد بسیاری از وزرا و درباریان از او حساب ببرند.
🔸4. امنیت مالی و نفوذ
او تا پیش از انقلاب، از نظر مالی در رفاه کامل بود. همچنین نفوذ بسیار زیادی در نهادهای نظامی، اطلاعاتی و حتی دربار داشت. از ارتباط با ارتش گرفته تا نظارت بر تصمیمات مهم کشور.
🔸5. حمایت در زمان بازنشستگی
بعد از کنار رفتن نسبی از ساواک و دفتر ویژه، شاه همچنان از فردوست حمایت کرد. حقوق بالا، خانه سازمانی، و مصونیت از انتقاد رسمی، از جمله امتیازاتی بود که داشت.
🔺با وجود این همه لطف و اعتمادی که خاندان پهلوی به فردوست داشتند، رفتار او بعد از انقلاب (همکاری با نظام جدید و افشاگری علیه شاه) عملا بسمت خیانت رفت
🔻خیانتهای حسین فردوست به خاندان پهلوی یکی از بحثبرانگیزترین موضوعات در تاریخ معاصر ایران است. او از نزدیکترین افراد به محمدرضا شاه پهلوی بود و سالها در رأس نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشور قرار داشت. اما بعد از انقلاب ۱۳۵۷، برخلاف بسیاری از چهرههای پهلوی، بازداشت نشد و بعدها با جمهوری اسلامی همکاری کرد.
"خیانتها" را مرور میکنیم:
🔸1. گزارش دهی به ساواک و حذف رقبای احتمالی:
فردوست سالها در راس دفتر ویژه اطلاعات شاه بود. گفته میشود او از موقعیت خود برای کنترل اطلاعات رسیده به شاه استفاده میکرد و برخی گزارشهای مهم را حذف یا تحریف میکرد. برخی معتقدند او عمدا اطلاعات ناقص یا نادرست به شاه میداد تا تصمیمگیریهای اشتباه بگیرد یا اطرافیان وفادار شاه را کنار بزند.
🔸2. عدم هشدار درباره بحران انقلاب:
با اینکه فردوست یکی از ارشدترین مقامات اطلاعاتی بود، در سالهای منتهی به انقلاب ۱۳۵۷، هیچ هشدار جدی یا مؤثری به شاه نداد. برخی این سکوت را عامدانه میدانند و نوعی خیانت به شاه تلقی میکنند.
🔸3. باقی ماندن در ایران بعد از انقلاب:
برخلاف اکثر چهرههای نظام شاهنشاهی، فردوست پس از انقلاب از کشور فرار نکرد و توسط جمهوری اسلامی بازداشت نشد. این مسئله باعث شد بسیاری او را به "همکاری از قبل" با نیروهای انقلابی متهم کنند.
🔸4. همکاری با جمهوری اسلامی:
او پس از انقلاب با دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی همکاری کرد و حتی کتابی تحت عنوان "خاطرات حسین فردوست" منتشر شد که در آن به افشاگریهایی علیه شاه، ساواک، و خاندان پهلوی پرداخت. برخی معتقدند بخشهایی از این کتاب زیر نظر نهادهای امنیتی نوشته یا ویرایش شده است.
🔸5. اتهام جاسوسی برای شوروی:
در برخی منابع ادعا شده که فردوست روابط پنهانی با کا.گ.ب (سازمان اطلاعاتی شوروی) داشته و اطلاعات مهمی را از درون حکومت پهلوی به شوروی منتقل میکرده. اگر این ادعا درست باشد، خیانت او در سطح بسیار گستردهتری قرار میگیرد.
🔸6. اعلام بیطرفی ارتش برای مقابله :
در اوج درگیری های بهمن ماه ۵۷ ، فردوست در صدور اعلامیه بیطرفی ارتش در صبح ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، نقش تعیینکننده داشت.
▪️شاید به جرات میتوان گفت که یکی از فشارهای روحی شاه پس از ۵۷ ظهور خیانتهای فردوست بود که تاب تحمل بیماری را برایش دشوار نموده بود.
https://t.me/IRAN_PAD
🔻شاید هیچ شخصی به اندازه حسین فردوست از خاندان پهلوی توجه ندید و به درجه بهترینها بلحاظ موقعیت های فردی و اجتماعی نرساند.
وبه جرات میتوان گفت هیچ شخصی به اندازه حسین فردوست به خاندان پهلوی خصوصا محمدرضاشاه خیانت و نمک نشناسی نکرد.
اگر رضاشاه و محمدرضاشاه نبودند شاید حسین فردوست عادی ترین و حتی اسفناک ترین وضع عمرش را سپری میکرد.
🔻خاندان پهلوی خدمات و امتیازات زیادی به حسین فردوست داده بودند، چون او یکی از نزدیکترین دوستان محمدرضا شاه از دوران کودکی بود. این رابطه از دوران مدرسه نظام در سوئیس آغاز شد و تا سالهای میانی حکومت پهلوی ادامه پیدا کرد.
▪️مهمترین خدمات و موقعیتها:
🔸1. تحصیل در سوئیس در کنار ولیعهد
فردوست در دوران کودکی به همراه محمدرضا شاه برای تحصیل به مدرسه لهروز در سوئیس فرستاده شد. انتخاب او برای همراهی ولیعهد، نشوندهنده اعتماد بسیار بالای رضا شاه به خانواده فردوست بود.
🔸2. مناصب مهم اطلاعاتی و امنیتی
محمدرضا شاه بعد از رسیدن به سلطنت، حسین فردوست رو در پستهای حساس منصوب کرد:
▫️رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه:
یکی از مهمترین نهادهای اطلاعاتی که شخصا زیر نظر شاه اداره میشد. این دفتر از ساواک هم مهمتر بود و اطلاعات مستقیم به شاه میداد.
▫️جانشین ریاست ساواک برای مدتی:
زمانی که ارتشبد نصیری در سفر بود یا شرایط خاص پیش میآمد، فردوست عملا مسئول ساواک میشد.
🔸3. دسترسی به شخص شاه
فردوست از معدود افرادی بود که بدون وقت قبلی میتوانست به دیدار شاه برود. این رابطه نزدیک باعث شد بسیاری از وزرا و درباریان از او حساب ببرند.
🔸4. امنیت مالی و نفوذ
او تا پیش از انقلاب، از نظر مالی در رفاه کامل بود. همچنین نفوذ بسیار زیادی در نهادهای نظامی، اطلاعاتی و حتی دربار داشت. از ارتباط با ارتش گرفته تا نظارت بر تصمیمات مهم کشور.
🔸5. حمایت در زمان بازنشستگی
بعد از کنار رفتن نسبی از ساواک و دفتر ویژه، شاه همچنان از فردوست حمایت کرد. حقوق بالا، خانه سازمانی، و مصونیت از انتقاد رسمی، از جمله امتیازاتی بود که داشت.
🔺با وجود این همه لطف و اعتمادی که خاندان پهلوی به فردوست داشتند، رفتار او بعد از انقلاب (همکاری با نظام جدید و افشاگری علیه شاه) عملا بسمت خیانت رفت
🔻خیانتهای حسین فردوست به خاندان پهلوی یکی از بحثبرانگیزترین موضوعات در تاریخ معاصر ایران است. او از نزدیکترین افراد به محمدرضا شاه پهلوی بود و سالها در رأس نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشور قرار داشت. اما بعد از انقلاب ۱۳۵۷، برخلاف بسیاری از چهرههای پهلوی، بازداشت نشد و بعدها با جمهوری اسلامی همکاری کرد.
"خیانتها" را مرور میکنیم:
🔸1. گزارش دهی به ساواک و حذف رقبای احتمالی:
فردوست سالها در راس دفتر ویژه اطلاعات شاه بود. گفته میشود او از موقعیت خود برای کنترل اطلاعات رسیده به شاه استفاده میکرد و برخی گزارشهای مهم را حذف یا تحریف میکرد. برخی معتقدند او عمدا اطلاعات ناقص یا نادرست به شاه میداد تا تصمیمگیریهای اشتباه بگیرد یا اطرافیان وفادار شاه را کنار بزند.
🔸2. عدم هشدار درباره بحران انقلاب:
با اینکه فردوست یکی از ارشدترین مقامات اطلاعاتی بود، در سالهای منتهی به انقلاب ۱۳۵۷، هیچ هشدار جدی یا مؤثری به شاه نداد. برخی این سکوت را عامدانه میدانند و نوعی خیانت به شاه تلقی میکنند.
🔸3. باقی ماندن در ایران بعد از انقلاب:
برخلاف اکثر چهرههای نظام شاهنشاهی، فردوست پس از انقلاب از کشور فرار نکرد و توسط جمهوری اسلامی بازداشت نشد. این مسئله باعث شد بسیاری او را به "همکاری از قبل" با نیروهای انقلابی متهم کنند.
🔸4. همکاری با جمهوری اسلامی:
او پس از انقلاب با دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی همکاری کرد و حتی کتابی تحت عنوان "خاطرات حسین فردوست" منتشر شد که در آن به افشاگریهایی علیه شاه، ساواک، و خاندان پهلوی پرداخت. برخی معتقدند بخشهایی از این کتاب زیر نظر نهادهای امنیتی نوشته یا ویرایش شده است.
🔸5. اتهام جاسوسی برای شوروی:
در برخی منابع ادعا شده که فردوست روابط پنهانی با کا.گ.ب (سازمان اطلاعاتی شوروی) داشته و اطلاعات مهمی را از درون حکومت پهلوی به شوروی منتقل میکرده. اگر این ادعا درست باشد، خیانت او در سطح بسیار گستردهتری قرار میگیرد.
🔸6. اعلام بیطرفی ارتش برای مقابله :
در اوج درگیری های بهمن ماه ۵۷ ، فردوست در صدور اعلامیه بیطرفی ارتش در صبح ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، نقش تعیینکننده داشت.
▪️شاید به جرات میتوان گفت که یکی از فشارهای روحی شاه پس از ۵۷ ظهور خیانتهای فردوست بود که تاب تحمل بیماری را برایش دشوار نموده بود.
https://t.me/IRAN_PAD
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️نقش بنی صدر در سازمان مجاهدین
🔻مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق، در برههای از اوایل دهه ۶۰ خورشیدی از نزدیکی با ابوالحسن بنیصدر، نخستین رئیسجمهور ایران پس از انقلاب، بهرهبرداری سیاسی کرد. پس از عزل بنیصدر در خرداد ۱۳۶۰، او به همراه رجوی از ایران گریخت و به فرانسه رفت. این همپیمانی، هرچند در ظاهر بهعنوان یک اتحاد برای مقابله با جمهوری اسلامی مطرح میشد، در واقع بیشتر به نفع رجوی تمام شد.
سوءاستفاده رجوی از بنیصدر:
🔸مشروعیتبخشی به مجاهدین:
رجوی با نزدیکی به بنیصدر، که هنوز در میان برخی از مردم و نیروهای سیاسی دارای مشروعیت و وجهه بود، تلاش کرد تا سازمان مجاهدین را به عنوان یک نیروی مشروع در مبارزه با جمهوری اسلامی معرفی کند.
🔸جذب حمایت سیاسی و بینالمللی:
حضور بنیصدر در کنار رجوی در پاریس، در تبلیغات سیاسی مجاهدین تاثیرگذار بود و باعث میشد که این سازمان بهعنوان نیرویی با پایگاه سیاسی قابلتوجه در خارج از کشور معرفی شود.
🔸همزیستی موقتی با اهداف متفاوت:
رجوی به دنبال تقویت سازمان و جذب نیرو و منابع بود، در حالی که بنیصدر هدفش بازگشت به حاکمیت مردمسالارانه بود. این اختلافات بعدها به جدایی آنها انجامید.
🔸کنار گذاشتن بنیصدر:
پس از مدتی که رجوی به هدف تثبیت موقعیت سازمان در خارج رسید، عملا بنیصدر را کنار گذاشت و خط سیاسی سازمان را به طور کامل تحت کنترل خود گرفت.
⭕️اختلافات رجوی و بنیصدر
این اتحاد که از ابتدا بیشتر جنبه تاکتیکی داشت، بهدلیل تفاوتهای عمیق در بینش سیاسی، روش مبارزه و هدف نهایی، به سرعت دچار بحران شد.
🔻مهمترین دلایل اختلاف و جدایی آنها :
🔸1. تفاوت در منش سیاسی و ایدئولوژی:
بنیصدر باور به جمهوریت، حقوق بشر، آزادی بیان و حاکمیت قانون داشت. او مخالف مبارزه مسلحانه کور و خشونت گسترده بود.
رجوی اما به مشی مسلحانه و سرنگونی تمامعیار نظام جمهوری اسلامی با روشهای نظامی معتقد بود و سازمانش ساختار فرقهگونهای پیدا کرده بود که با دمکراسی در تضاد بود.
🔸2. نگاه به رهبری
بنیصدر خود را نمایندهی یک حرکت ملی میدانست و به همکاری ائتلافی باور داشت.
رجوی، اما، سازمان را در محور همهچیز میدید و عملا هیچ رقیب یا شریک قدرتی را در کنار خود تحمل نمیکرد. پس از مدتی، رجوی خواستار تابعیت کامل بنیصدر از خط سیاسی سازمان شد، که او نپذیرفت.
🔸3. رویکرد تبلیغاتی و رفتاری مجاهدین
بنیصدر از خشونتهای سازمان، از جمله عملیات انتحاری و ترور، انتقاد میکرد و آن را غیراخلاقی میدانست.
همچنین، او نسبت به رفتار فرقهای مجاهدین و سانسور درونی سازمان واکنش منفی داشت.
🔸4. انشعاب و جدایی نهایی
در سال ۱۳۶۲، بنیصدر رسما راه خود را از رجوی و مجاهدین جدا کرد. پس از آن، انتقادات صریحی از رفتارهای سازمان منتشر کرد، از جمله در کتابها و مصاحبههایی که بعدها انجام داد.
این جدایی ضربهای به وجهه بینالمللی سازمان مجاهدین بود، زیرا حضور بنیصدر به آنها ظاهری سیاسیتر و نه صرفا نظامی میداد.
https://t.me/IRAN_PAD
🔻مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق، در برههای از اوایل دهه ۶۰ خورشیدی از نزدیکی با ابوالحسن بنیصدر، نخستین رئیسجمهور ایران پس از انقلاب، بهرهبرداری سیاسی کرد. پس از عزل بنیصدر در خرداد ۱۳۶۰، او به همراه رجوی از ایران گریخت و به فرانسه رفت. این همپیمانی، هرچند در ظاهر بهعنوان یک اتحاد برای مقابله با جمهوری اسلامی مطرح میشد، در واقع بیشتر به نفع رجوی تمام شد.
سوءاستفاده رجوی از بنیصدر:
🔸مشروعیتبخشی به مجاهدین:
رجوی با نزدیکی به بنیصدر، که هنوز در میان برخی از مردم و نیروهای سیاسی دارای مشروعیت و وجهه بود، تلاش کرد تا سازمان مجاهدین را به عنوان یک نیروی مشروع در مبارزه با جمهوری اسلامی معرفی کند.
🔸جذب حمایت سیاسی و بینالمللی:
حضور بنیصدر در کنار رجوی در پاریس، در تبلیغات سیاسی مجاهدین تاثیرگذار بود و باعث میشد که این سازمان بهعنوان نیرویی با پایگاه سیاسی قابلتوجه در خارج از کشور معرفی شود.
🔸همزیستی موقتی با اهداف متفاوت:
رجوی به دنبال تقویت سازمان و جذب نیرو و منابع بود، در حالی که بنیصدر هدفش بازگشت به حاکمیت مردمسالارانه بود. این اختلافات بعدها به جدایی آنها انجامید.
🔸کنار گذاشتن بنیصدر:
پس از مدتی که رجوی به هدف تثبیت موقعیت سازمان در خارج رسید، عملا بنیصدر را کنار گذاشت و خط سیاسی سازمان را به طور کامل تحت کنترل خود گرفت.
⭕️اختلافات رجوی و بنیصدر
این اتحاد که از ابتدا بیشتر جنبه تاکتیکی داشت، بهدلیل تفاوتهای عمیق در بینش سیاسی، روش مبارزه و هدف نهایی، به سرعت دچار بحران شد.
🔻مهمترین دلایل اختلاف و جدایی آنها :
🔸1. تفاوت در منش سیاسی و ایدئولوژی:
بنیصدر باور به جمهوریت، حقوق بشر، آزادی بیان و حاکمیت قانون داشت. او مخالف مبارزه مسلحانه کور و خشونت گسترده بود.
رجوی اما به مشی مسلحانه و سرنگونی تمامعیار نظام جمهوری اسلامی با روشهای نظامی معتقد بود و سازمانش ساختار فرقهگونهای پیدا کرده بود که با دمکراسی در تضاد بود.
🔸2. نگاه به رهبری
بنیصدر خود را نمایندهی یک حرکت ملی میدانست و به همکاری ائتلافی باور داشت.
رجوی، اما، سازمان را در محور همهچیز میدید و عملا هیچ رقیب یا شریک قدرتی را در کنار خود تحمل نمیکرد. پس از مدتی، رجوی خواستار تابعیت کامل بنیصدر از خط سیاسی سازمان شد، که او نپذیرفت.
🔸3. رویکرد تبلیغاتی و رفتاری مجاهدین
بنیصدر از خشونتهای سازمان، از جمله عملیات انتحاری و ترور، انتقاد میکرد و آن را غیراخلاقی میدانست.
همچنین، او نسبت به رفتار فرقهای مجاهدین و سانسور درونی سازمان واکنش منفی داشت.
🔸4. انشعاب و جدایی نهایی
در سال ۱۳۶۲، بنیصدر رسما راه خود را از رجوی و مجاهدین جدا کرد. پس از آن، انتقادات صریحی از رفتارهای سازمان منتشر کرد، از جمله در کتابها و مصاحبههایی که بعدها انجام داد.
این جدایی ضربهای به وجهه بینالمللی سازمان مجاهدین بود، زیرا حضور بنیصدر به آنها ظاهری سیاسیتر و نه صرفا نظامی میداد.
https://t.me/IRAN_PAD
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️شلیک به استبداد
🔻ترور ناصرالدین شاه زمینه ساز مشروطه
▪️ترور ناصرالدین شاه قاجار توسط میرزا رضای کرمانی در دوازدهم اردیبهشت ۱۲۷۵ در شهر ری تهران رخ داد. میرزا رضا کرمانی، که از مخالفان حکومت ناصرالدین شاه بود و به دلایل مختلف سیاسی و اجتماعی از جمله ظلمهای شاه و سیاستهای نادرست او علیه مردم ناراضی بود، اقدام به ترور شاه کرد.
او در حالی که شاه در حال ورود به حیاط خلوت ارگ سلطنتی بود، به او نزدیک شد و با شلیک یک گلوله، ناصرالدین شاه را به قتل رساند. این عمل باعث تغییرات عمدهای در تاریخ ایران شد و پس از مرگ شاه، سلسله قاجاریه به سرنوشت متفاوتی دچار شد.
میرزا رضا کرمانی پس از این اقدام توسط ماموران دستگیر شد و در نهایت اعدام شد. این ترور باعث شد تا حکومت قاجاریه در ایران در دورهای بحرانی قرار گیرد و زمینه را برای تحولاتی دیگر مانند انقلاب مشروطه فراهم کند.
ترور ناصرالدین شاه تاثیرات عمیقی بر تحولات سیاسی ایران داشت، اگرچه این ترور بهطور مستقیم منجر به انقلاب مشروطه نشد، اما زمینهساز برخی از تحولات مهم در تاریخ ایران و مسیر مشروطهخواهی گردید. در اینجا چند نکته کلیدی در مورد تاثیر این رویداد بر مشروطهخواهی آورده شده است:
🔸زوال قدرت مطلقه شاهان قاجار:
مرگ ناصرالدین شاه باعث شد تا خلا قدرتی در دربار قاجار ایجاد شود. ناصرالدین شاه که به مدت ۴۸ سال حکمرانی کرده بود، توانسته بود قدرت مطلقه خود را تحکیم کند. پس از مرگ او، جانشینانش به ویژه مظفرالدین شاه (که در زمان او مشروطهخواهی به اوج خود رسید) نتوانستند همانند او بر وضعیت کشور تسلط داشته باشند و همین امر باعث تضعیف قدرت مرکزی و ایجاد فرصتی برای جنبشهای مردمی شد.
🔸افزایش نارضایتی مردم از حکومت: ناصرالدین شاه به دلیل فساد، ظلم و بیتوجهی به رفاه عمومی مورد نارضایتی گستردهای قرار داشت. ترور او نشاندهنده اعتراضات و نارضایتیهایی بود که به شکلی گستردهتر در جامعه وجود داشت. این نارضایتیها به تدریج به جنبشهای آزادیخواهی و اصلاحطلبانه تبدیل شدند که نهایتا به انقلاب مشروطه انجامید.
🔸فشارهای خارجی و اقتصادی:
در دوره ناصرالدین شاه، ایران تحت نفوذ و سلطه کشورهای خارجی همچون انگلستان و روسیه قرار داشت. قراردادهای ننگینی که در زمان او بسته شد، به شدت اقتصاد و حاکمیت ایران را تحت فشار قرار داد. این وضعیت اقتصادی و سیاسی به اعتراضات گسترده مردم و نخبگان ایرانی منجر شد و افکار مشروطهخواهی را تقویت کرد.
🔸ظهور روشنفکری و نخبگان سیاسی:
پس از مرگ ناصرالدین شاه، گروههای مختلفی از روشنفکران و نخبگان سیاسی و فرهنگی آغاز به فعالیت کردند. بسیاری از این گروهها خواهان اصلاحات سیاسی و اجتماعی بودند. برخی از این نخبگان از جمله میرزا ملکم خان، ناصرالدین شاه را به دلیل عدم توجه به اصلاحات و حقوق مردم نقد کرده و بر لزوم تغییرات اساسی تأکید داشتند.
🔸مشروطهخواهی و انقلاب مشروطه:
ترور ناصرالدین شاه همچنین نوعی تغییر در شیوه نگاه به حکومت و مشروطهخواهی را به همراه داشت. مرگ او و ضعف جانشینانش، فضایی را برای جنبشهای مشروطهخواهانه فراهم کرد. در دوران مظفرالدین شاه، اعتراضات بیشتر و جنبش مشروطهخواهی به اوج خود رسید. مشروطهخواهان خواهان ایجاد نظامی قانونی و پارلمانی بودند که در آن شاه فقط به عنوان یک مقام تشریفاتی باقی بماند و امور کشور تحت نظارت مجلس و قوانین قرار گیرد. نهایتا در سال ۱۹۰۶ (۱۲۸۵ هجری شمسی) انقلاب مشروطه به وقوع پیوست.
▪️ اگرچه ترور ناصرالدین شاه بهطور مستقیم منجر به مشروطهخواهی نشد، اما بهطور غیرمستقیم و در نتیجه تضعیف حکومت مرکزی، افزایش نارضایتیها و ظهور جنبشهای اصلاحطلبانه، به تحولات بنیادینی در ایران انجامید که نهایتا به انقلاب مشروطه و تغییرات سیاسی و اجتماعی گستردهای در کشور منجر شد.
https://t.me/IRAN_PAD
🔻ترور ناصرالدین شاه زمینه ساز مشروطه
▪️ترور ناصرالدین شاه قاجار توسط میرزا رضای کرمانی در دوازدهم اردیبهشت ۱۲۷۵ در شهر ری تهران رخ داد. میرزا رضا کرمانی، که از مخالفان حکومت ناصرالدین شاه بود و به دلایل مختلف سیاسی و اجتماعی از جمله ظلمهای شاه و سیاستهای نادرست او علیه مردم ناراضی بود، اقدام به ترور شاه کرد.
او در حالی که شاه در حال ورود به حیاط خلوت ارگ سلطنتی بود، به او نزدیک شد و با شلیک یک گلوله، ناصرالدین شاه را به قتل رساند. این عمل باعث تغییرات عمدهای در تاریخ ایران شد و پس از مرگ شاه، سلسله قاجاریه به سرنوشت متفاوتی دچار شد.
میرزا رضا کرمانی پس از این اقدام توسط ماموران دستگیر شد و در نهایت اعدام شد. این ترور باعث شد تا حکومت قاجاریه در ایران در دورهای بحرانی قرار گیرد و زمینه را برای تحولاتی دیگر مانند انقلاب مشروطه فراهم کند.
ترور ناصرالدین شاه تاثیرات عمیقی بر تحولات سیاسی ایران داشت، اگرچه این ترور بهطور مستقیم منجر به انقلاب مشروطه نشد، اما زمینهساز برخی از تحولات مهم در تاریخ ایران و مسیر مشروطهخواهی گردید. در اینجا چند نکته کلیدی در مورد تاثیر این رویداد بر مشروطهخواهی آورده شده است:
🔸زوال قدرت مطلقه شاهان قاجار:
مرگ ناصرالدین شاه باعث شد تا خلا قدرتی در دربار قاجار ایجاد شود. ناصرالدین شاه که به مدت ۴۸ سال حکمرانی کرده بود، توانسته بود قدرت مطلقه خود را تحکیم کند. پس از مرگ او، جانشینانش به ویژه مظفرالدین شاه (که در زمان او مشروطهخواهی به اوج خود رسید) نتوانستند همانند او بر وضعیت کشور تسلط داشته باشند و همین امر باعث تضعیف قدرت مرکزی و ایجاد فرصتی برای جنبشهای مردمی شد.
🔸افزایش نارضایتی مردم از حکومت: ناصرالدین شاه به دلیل فساد، ظلم و بیتوجهی به رفاه عمومی مورد نارضایتی گستردهای قرار داشت. ترور او نشاندهنده اعتراضات و نارضایتیهایی بود که به شکلی گستردهتر در جامعه وجود داشت. این نارضایتیها به تدریج به جنبشهای آزادیخواهی و اصلاحطلبانه تبدیل شدند که نهایتا به انقلاب مشروطه انجامید.
🔸فشارهای خارجی و اقتصادی:
در دوره ناصرالدین شاه، ایران تحت نفوذ و سلطه کشورهای خارجی همچون انگلستان و روسیه قرار داشت. قراردادهای ننگینی که در زمان او بسته شد، به شدت اقتصاد و حاکمیت ایران را تحت فشار قرار داد. این وضعیت اقتصادی و سیاسی به اعتراضات گسترده مردم و نخبگان ایرانی منجر شد و افکار مشروطهخواهی را تقویت کرد.
🔸ظهور روشنفکری و نخبگان سیاسی:
پس از مرگ ناصرالدین شاه، گروههای مختلفی از روشنفکران و نخبگان سیاسی و فرهنگی آغاز به فعالیت کردند. بسیاری از این گروهها خواهان اصلاحات سیاسی و اجتماعی بودند. برخی از این نخبگان از جمله میرزا ملکم خان، ناصرالدین شاه را به دلیل عدم توجه به اصلاحات و حقوق مردم نقد کرده و بر لزوم تغییرات اساسی تأکید داشتند.
🔸مشروطهخواهی و انقلاب مشروطه:
ترور ناصرالدین شاه همچنین نوعی تغییر در شیوه نگاه به حکومت و مشروطهخواهی را به همراه داشت. مرگ او و ضعف جانشینانش، فضایی را برای جنبشهای مشروطهخواهانه فراهم کرد. در دوران مظفرالدین شاه، اعتراضات بیشتر و جنبش مشروطهخواهی به اوج خود رسید. مشروطهخواهان خواهان ایجاد نظامی قانونی و پارلمانی بودند که در آن شاه فقط به عنوان یک مقام تشریفاتی باقی بماند و امور کشور تحت نظارت مجلس و قوانین قرار گیرد. نهایتا در سال ۱۹۰۶ (۱۲۸۵ هجری شمسی) انقلاب مشروطه به وقوع پیوست.
▪️ اگرچه ترور ناصرالدین شاه بهطور مستقیم منجر به مشروطهخواهی نشد، اما بهطور غیرمستقیم و در نتیجه تضعیف حکومت مرکزی، افزایش نارضایتیها و ظهور جنبشهای اصلاحطلبانه، به تحولات بنیادینی در ایران انجامید که نهایتا به انقلاب مشروطه و تغییرات سیاسی و اجتماعی گستردهای در کشور منجر شد.
https://t.me/IRAN_PAD
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️کمونیسم ناجی یا عامل فلاکت
کمونیسم، بهویژه در شکلهای مختلف آن که در کشورهای مختلف اجرا شد، نتوانست کارگران را از فلاکت نجات دهد به دلایل مختلف. برخی از این دلایل عبارتند از:
🔻عدم تحقق وعدههای اقتصادی:
بسیاری از رژیمهای کمونیستی وعدههای بزرگی برای بهبود شرایط زندگی کارگران و کاهش فقر دادند، اما نتوانستند به این وعدهها عمل کنند. برخی از این رژیمها به دلیل مشکلات اقتصادی داخلی، تحریمهای بینالمللی، و سوءمدیریت منابع نتوانستند رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی را فراهم کنند.
🔻تمرکز بیش از حد بر ایدئولوژی:
بسیاری از حکومتهای کمونیستی در تلاش بودند تا ایدئولوژی مارکسیستی-لنینیستی را بهطور کامل در همه ابعاد زندگی پیاده کنند. این تمرکز بر ایدئولوژی و نه بر نیازهای واقعی و فوری مردم منجر به بیتوجهی به مسائل عملی مانند بهبود زیرساختها، آموزش، و بهداشت شد.
🔻دیکتاتوری و سرکوب سیاسی:
در بسیاری از کشورها که کمونیسم پیادهسازی شد، از جمله شوروی سابق و چین تحت رهبری مائو، حکومتهای کمونیستی بهطور فزایندهای دیکتاتوری و سرکوبگر شدند. آزادیهای فردی محدود شد، و نقد و اعتراضات به شدت سرکوب گردید. این وضعیت نه تنها رفاه اجتماعی را تضعیف کرد، بلکه باعث بروز فساد و نارضایتی عمومی شد.
🔻ناکارآمدی در برنامهریزی اقتصادی:
بسیاری از اقتصادهای کمونیستی بهطور متمرکز و دستوری برنامهریزی میشدند که اغلب به ناکارآمدی و کمبود منابع منجر میشد. در این سیستمها، کارگران معمولا هیچگونه انگیزهای برای افزایش بهرهوری نداشتند، چرا که تمامی سودهای اضافی به دولت منتقل میشد.
🔻نبود رقابت و ابتکار عمل:
در سیستمهای کمونیستی، اکثر صنایع تحت مالکیت دولت بودند و رقابت محدود یا غیرموجود بود. این وضعیت باعث کاهش کیفیت تولیدات و نبود نوآوریهای ضروری برای رشد اقتصادی میشد.
🔻موانع جهانی و جنگها:
جنگهای جهانی، جنگ سرد، و تحریمهای بینالمللی باعث شد تا کشورهای کمونیستی نتوانند بهطور موثر با دیگر کشورهای صنعتی رقابت کنند. این مشکلات خارجی بهویژه در مورد اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای بلوک شرق تاثیر زیادی داشتند.
▪️در نهایت، ترکیبی از این عوامل باعث شد که کمونیسم در عمل نتواند به هدف اصلی خود، یعنی بهبود شرایط زندگی کارگران و پایان دادن به فقر، دست یابد.
متاسفانه هنوز در کشور ما چپ های ایرانی درصدد انقلاب پرولتاریا هستند و خود را ناجی کارگران میدانند .
چپهای ایرانی هیچگاه اندوه کارگر ایرانی را درک نمیکنند و کارگران ایرانی نیز هیچ گونه درکی از حمایتشان احساس نمیکنند.
https://t.me/IRAN_PAD
کمونیسم، بهویژه در شکلهای مختلف آن که در کشورهای مختلف اجرا شد، نتوانست کارگران را از فلاکت نجات دهد به دلایل مختلف. برخی از این دلایل عبارتند از:
🔻عدم تحقق وعدههای اقتصادی:
بسیاری از رژیمهای کمونیستی وعدههای بزرگی برای بهبود شرایط زندگی کارگران و کاهش فقر دادند، اما نتوانستند به این وعدهها عمل کنند. برخی از این رژیمها به دلیل مشکلات اقتصادی داخلی، تحریمهای بینالمللی، و سوءمدیریت منابع نتوانستند رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی را فراهم کنند.
🔻تمرکز بیش از حد بر ایدئولوژی:
بسیاری از حکومتهای کمونیستی در تلاش بودند تا ایدئولوژی مارکسیستی-لنینیستی را بهطور کامل در همه ابعاد زندگی پیاده کنند. این تمرکز بر ایدئولوژی و نه بر نیازهای واقعی و فوری مردم منجر به بیتوجهی به مسائل عملی مانند بهبود زیرساختها، آموزش، و بهداشت شد.
🔻دیکتاتوری و سرکوب سیاسی:
در بسیاری از کشورها که کمونیسم پیادهسازی شد، از جمله شوروی سابق و چین تحت رهبری مائو، حکومتهای کمونیستی بهطور فزایندهای دیکتاتوری و سرکوبگر شدند. آزادیهای فردی محدود شد، و نقد و اعتراضات به شدت سرکوب گردید. این وضعیت نه تنها رفاه اجتماعی را تضعیف کرد، بلکه باعث بروز فساد و نارضایتی عمومی شد.
🔻ناکارآمدی در برنامهریزی اقتصادی:
بسیاری از اقتصادهای کمونیستی بهطور متمرکز و دستوری برنامهریزی میشدند که اغلب به ناکارآمدی و کمبود منابع منجر میشد. در این سیستمها، کارگران معمولا هیچگونه انگیزهای برای افزایش بهرهوری نداشتند، چرا که تمامی سودهای اضافی به دولت منتقل میشد.
🔻نبود رقابت و ابتکار عمل:
در سیستمهای کمونیستی، اکثر صنایع تحت مالکیت دولت بودند و رقابت محدود یا غیرموجود بود. این وضعیت باعث کاهش کیفیت تولیدات و نبود نوآوریهای ضروری برای رشد اقتصادی میشد.
🔻موانع جهانی و جنگها:
جنگهای جهانی، جنگ سرد، و تحریمهای بینالمللی باعث شد تا کشورهای کمونیستی نتوانند بهطور موثر با دیگر کشورهای صنعتی رقابت کنند. این مشکلات خارجی بهویژه در مورد اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای بلوک شرق تاثیر زیادی داشتند.
▪️در نهایت، ترکیبی از این عوامل باعث شد که کمونیسم در عمل نتواند به هدف اصلی خود، یعنی بهبود شرایط زندگی کارگران و پایان دادن به فقر، دست یابد.
متاسفانه هنوز در کشور ما چپ های ایرانی درصدد انقلاب پرولتاریا هستند و خود را ناجی کارگران میدانند .
چپهای ایرانی هیچگاه اندوه کارگر ایرانی را درک نمیکنند و کارگران ایرانی نیز هیچ گونه درکی از حمایتشان احساس نمیکنند.
https://t.me/IRAN_PAD
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️رد ادعای واگذاری مناطق سه گانه :
#شط_العرب ، #آرارات ، #دشت_ناامید توسط
رضاشاه
هروقت خواستید مصادره به مطلوب رو در قالب مثال برای کسی توضیح بدهید میتوانید این داستان خسرو معتضد را نقل کنید که جداشدن شط العرب و آرارات و دشت ناامید را به پیمان سعدآباد مرتبط میکند.
و اما تحلیل این کلیپ:
سه ادعا در خصوص واگذاری مناطق زیر صورت گرفت:
🔸کوههای آرارات
🔸شط العرب
🔸دشت ناامید
🔸کوههای آرارات (آرارات بزرگ و کوچک) که امروزه در خاک ترکیه قرار دارند، در گذشته بخشی از سرزمینهای تحت نفوذ ایران بهشمار میرفتند، بهویژه در دورههای تاریخی پیش از قاجار. اما بهطور مشخص، در دوره قاجار و در پی جنگهای ایران و روس و تغییرات ژئوپولیتیکی منطقه، بخشهایی از قفقاز و نواحی شرقی آناتولی از کنترل ایران خارج شد.
در قرن نوزدهم، مرزهای ایران و عثمانی (ترکیه امروزی) در مناطق مختلف، از جمله نواحی اطراف کوههای آرارات، در پی جنگها و معاهدات متعدد تغییر یافت. این تغییرات در نهایت منجر به خروج کوههای آرارات از قلمرو ایران شد.
تحولات مرزی در قرن نوزدهم
▫️1. معاهدههای گلستان (1813) و ترکمانچای (1828): این معاهدات عمدتا به تعیین مرزهای ایران و روسیه میپرداختند و تاثیر مستقیمی بر مرزهای ایران و عثمانی نداشتند.
▫️2. جنگهای ایران و عثمانی: در اواسط قرن نوزدهم، جنگهای متعددی بین ایران و عثمانی رخ داد که به تغییراتی در مرزهای دو کشور انجامید.
▫️3. قراردادهای مرزی: در سال 1869 میلادی /1228 خورشیدی، قرارداد مرزی بین ایران و عثمانی منعقد شد که به موجب آن، مرزهای دو کشور در نواحی مختلف، از جمله اطراف کوههای آرارات، مشخص گردید.
🔸شط العرب (که به نام ارونده رود هم شناخته میشود) رودخانهای است که از تلاقی دو رودخانه دجله و فرات در جنوب عراق شکل میگیرد و وارد آبهای خلیج فارس میشود. در طول تاریخ، شط العرب و نواحی اطراف آن همیشه مورد مناقشه و اختلاف میان ایران و عراق بوده است.
در ابتدا و در دوران پیش از اسلام، شط العرب بخش مهمی از سرزمینهای ایران بود و بیشتر در قلمرو امپراتوریهای ایرانی قرار داشت. از جمله، در دورههای هخامنشی و ساسانی، این ناحیه جزء خاک ایران بهشمار میرفت.
بعد از فتح عربها و تاسیس خلافت اسلامی، منطقه تحت سلطه خلافتهای مختلف قرار گرفت و مرزهای جغرافیایی در منطقه تغییر کرد. اما از نظر تاریخی، در دوران حکومتهای مختلف ایرانی (از جمله ساسانیان) تا دوران سلطنت صفویان، شط العرب معمولا جزء سرزمین ایران بوده است. اما با گذشت زمان و تغییرات سیاسی و جغرافیایی در دوره های پس از آن ، شط العرب به مرز میان ایران و عراق تبدیل شد. در معاهده 1937 (معاهده سعدآباد)، مرزهای آبی و خاکی این رودخانه فقط به رسمیت شناخته شد .
بنابراین، شط العرب از ابتدا بهطور تاریخی در قلمرو ایران بوده و پس از تحولات سیاسی و تقسیمات مرزی، از دوره صفویه به بعد به مرز مشترک ایران و عراق تبدیل شده بود.
🔸دشت ناامید
بدنبال واگذاری افغانستان در دوره محمدشاه قاجار ، مرز بین ایران و افغانستان تعیین حدود نشده بود و این دشت که یک صحرای خالی از سکنه بود باید توسط مامورین دولتین مین گذاری میشد در حدود ۳۷۰ کیلومتر که هیچ اقدامی صورت نگرفت .
رضاشاه صرفا برای تعیین حدود مناطق واگذاری شده در سال 1314 پیشنهاد داد تا حدود مرزی کشورها کاملا مشخص شود که با توافق دولت ایران و افغانستان حاکم از کشور ترکیه تعیین شد تا مرز بین دو کشور تعیین حدود شود
⭕️پیمان سعدآباد که در 1316 (1937) در کاخ سعدآباد تهران به امضای چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و افغانستان رسید، یک پیمان عدم تعرض و حسن همجواری بود. هدف اصلی آن جلوگیری از مداخله در امور داخلی یکدیگر، احترام به مرزهای مشترک، و عدم تجاوز نظامی بود.
▪️مفاد اصلی پیمان
بر اساس این پیمان، کشورهای امضاکننده متعهد شدند:
▫️از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری کنند.
▫️مرزهای مشترک را محترم شمارند.
▫️در صورت بروز اختلافات بینالمللی مرتبط با منافع مشترک، با یکدیگر مشورت کنند.
▫️از هرگونه عملیات متجاوزانه علیه یکدیگر پرهیز کنند.
▪️درواقع در دوره رضاشاه هیچکدام از این موارد تحت مالکیت ایران نبود وقبل از رضاشاه جدا شدو جدا شدن آنها هیچ ارتباطی به پیمان سعدآباد نداشت.
فرافکنی معتضد صرفا برای تخریب رضاشاه است و الا او به عنوان یک تاریخ نگار کاملا به این موضوع واقف است.
https://t.me/IRAN_PAD
#شط_العرب ، #آرارات ، #دشت_ناامید توسط
رضاشاه
هروقت خواستید مصادره به مطلوب رو در قالب مثال برای کسی توضیح بدهید میتوانید این داستان خسرو معتضد را نقل کنید که جداشدن شط العرب و آرارات و دشت ناامید را به پیمان سعدآباد مرتبط میکند.
و اما تحلیل این کلیپ:
سه ادعا در خصوص واگذاری مناطق زیر صورت گرفت:
🔸کوههای آرارات
🔸شط العرب
🔸دشت ناامید
🔸کوههای آرارات (آرارات بزرگ و کوچک) که امروزه در خاک ترکیه قرار دارند، در گذشته بخشی از سرزمینهای تحت نفوذ ایران بهشمار میرفتند، بهویژه در دورههای تاریخی پیش از قاجار. اما بهطور مشخص، در دوره قاجار و در پی جنگهای ایران و روس و تغییرات ژئوپولیتیکی منطقه، بخشهایی از قفقاز و نواحی شرقی آناتولی از کنترل ایران خارج شد.
در قرن نوزدهم، مرزهای ایران و عثمانی (ترکیه امروزی) در مناطق مختلف، از جمله نواحی اطراف کوههای آرارات، در پی جنگها و معاهدات متعدد تغییر یافت. این تغییرات در نهایت منجر به خروج کوههای آرارات از قلمرو ایران شد.
تحولات مرزی در قرن نوزدهم
▫️1. معاهدههای گلستان (1813) و ترکمانچای (1828): این معاهدات عمدتا به تعیین مرزهای ایران و روسیه میپرداختند و تاثیر مستقیمی بر مرزهای ایران و عثمانی نداشتند.
▫️2. جنگهای ایران و عثمانی: در اواسط قرن نوزدهم، جنگهای متعددی بین ایران و عثمانی رخ داد که به تغییراتی در مرزهای دو کشور انجامید.
▫️3. قراردادهای مرزی: در سال 1869 میلادی /1228 خورشیدی، قرارداد مرزی بین ایران و عثمانی منعقد شد که به موجب آن، مرزهای دو کشور در نواحی مختلف، از جمله اطراف کوههای آرارات، مشخص گردید.
🔸شط العرب (که به نام ارونده رود هم شناخته میشود) رودخانهای است که از تلاقی دو رودخانه دجله و فرات در جنوب عراق شکل میگیرد و وارد آبهای خلیج فارس میشود. در طول تاریخ، شط العرب و نواحی اطراف آن همیشه مورد مناقشه و اختلاف میان ایران و عراق بوده است.
در ابتدا و در دوران پیش از اسلام، شط العرب بخش مهمی از سرزمینهای ایران بود و بیشتر در قلمرو امپراتوریهای ایرانی قرار داشت. از جمله، در دورههای هخامنشی و ساسانی، این ناحیه جزء خاک ایران بهشمار میرفت.
بعد از فتح عربها و تاسیس خلافت اسلامی، منطقه تحت سلطه خلافتهای مختلف قرار گرفت و مرزهای جغرافیایی در منطقه تغییر کرد. اما از نظر تاریخی، در دوران حکومتهای مختلف ایرانی (از جمله ساسانیان) تا دوران سلطنت صفویان، شط العرب معمولا جزء سرزمین ایران بوده است. اما با گذشت زمان و تغییرات سیاسی و جغرافیایی در دوره های پس از آن ، شط العرب به مرز میان ایران و عراق تبدیل شد. در معاهده 1937 (معاهده سعدآباد)، مرزهای آبی و خاکی این رودخانه فقط به رسمیت شناخته شد .
بنابراین، شط العرب از ابتدا بهطور تاریخی در قلمرو ایران بوده و پس از تحولات سیاسی و تقسیمات مرزی، از دوره صفویه به بعد به مرز مشترک ایران و عراق تبدیل شده بود.
🔸دشت ناامید
بدنبال واگذاری افغانستان در دوره محمدشاه قاجار ، مرز بین ایران و افغانستان تعیین حدود نشده بود و این دشت که یک صحرای خالی از سکنه بود باید توسط مامورین دولتین مین گذاری میشد در حدود ۳۷۰ کیلومتر که هیچ اقدامی صورت نگرفت .
رضاشاه صرفا برای تعیین حدود مناطق واگذاری شده در سال 1314 پیشنهاد داد تا حدود مرزی کشورها کاملا مشخص شود که با توافق دولت ایران و افغانستان حاکم از کشور ترکیه تعیین شد تا مرز بین دو کشور تعیین حدود شود
⭕️پیمان سعدآباد که در 1316 (1937) در کاخ سعدآباد تهران به امضای چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و افغانستان رسید، یک پیمان عدم تعرض و حسن همجواری بود. هدف اصلی آن جلوگیری از مداخله در امور داخلی یکدیگر، احترام به مرزهای مشترک، و عدم تجاوز نظامی بود.
▪️مفاد اصلی پیمان
بر اساس این پیمان، کشورهای امضاکننده متعهد شدند:
▫️از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری کنند.
▫️مرزهای مشترک را محترم شمارند.
▫️در صورت بروز اختلافات بینالمللی مرتبط با منافع مشترک، با یکدیگر مشورت کنند.
▫️از هرگونه عملیات متجاوزانه علیه یکدیگر پرهیز کنند.
▪️درواقع در دوره رضاشاه هیچکدام از این موارد تحت مالکیت ایران نبود وقبل از رضاشاه جدا شدو جدا شدن آنها هیچ ارتباطی به پیمان سعدآباد نداشت.
فرافکنی معتضد صرفا برای تخریب رضاشاه است و الا او به عنوان یک تاریخ نگار کاملا به این موضوع واقف است.
https://t.me/IRAN_PAD
Telegram
attach 📎
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️فهمیده های ۵۷
▪️در جریان آشوبهای ۱۳۵۷، فهمیده هایی بودند که طرفدار بازگشت شاه یا ادامه حکومت پهلوی بودند، اما تعداد دقیقی از آنها مشخص نیست زیرا فضای سیاسی آن زمان بسیار متشنج، کنترلشده و آمیخته با سانسور و سرکوب بود.
🔸برخی از طبقات متوسط شهری، تکنوکراتها، کارکنان دولت، ارتش و افرادی که به روند نوسازی اقتصادی در دوران پهلوی پی برده بودند، حامی نظام شاهنشاهی بودند. این قشر از مردم کاملا به جریان پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی و افق روشنی که در انتظار کشور ایران بود پی برده بودند.
🔸برخی از مردم بهدلیل علاقه به شاه و ترس بیثباتی و آنچه ممکن بود بعد از سقوط حکومت پهلوی پیش بیاید، به ادامه سلطنت گرایش داشتند. اما در بحرانی فرو رفته بودند که با رفتن شاه و قوانین عامدانه بختیار ، جهت جلوگیری از حمایت شاه در خیابان به بهانه کشتار دسته جمعی مجبور به سکوت شدند.
🔸انقلاب ۵۷ یک حرکت تودهای و بسیار گسترده بود که میلیونها نفر را در سراسر کشور دربر گرفت. تظاهرات میلیونی، اعتصابات سراسری، و پشتیبانی گسترده از روحانیت، نشاندهنده آن بود که بخش عمدهای از مردم خواهان تغییر حکومت بودند. اما این تغییر ریشه در خوراک فکری بود که اپوزیسیون های مختلف با استفاده از جهل عمومی مردم با بکار بستن واژه هایی که عموما به عدالت اجتماعی مربوط میشد ، افکار مردم را القا کرده بودند که مردم از آنچه در جهان وجود دارد ، محروم هستند.
🔸همیشه تحولات اجتماعی و انقلابات سیاسی رو به پیشرفت نیست . اگر بخواهیم به فلسفه اصلی هر انقلابی توجه کنیم عموما گام بلند در راستای همسو شدن با جهان است . انقلاب ۱۹۷۹ ایران بمانند برخی از انقلابات جهان نظیر ۱۹۴۹ چین ، ۱۹۱۷ روسیه ، ۱۹۶۵ زیمباوه ، ۱۹۷۵ کامبوج ، گامی بلند بسوی واپسگرایی و عقب ماندگی بود که موجبات ازبین بردن اجتماع و همچنین نیروی انسانی بود
▪️در دوران منتهی به آشوبهای ۱۳۵۷، گروهها و جریانهای سیاسی متعددی در ایران فعال بودند که هر یک دیدگاه خاص خود را درباره حکومت شاه و آینده کشور داشتند:
🔻۱. روحانیت (به رهبری خمینی)
موضع: مخالف سرسخت حکومت شاه.
هدف: سرنگونی نظام سلطنتی و استقرار حکومت اسلامی.
پشتیبانی: گستردهترین پشتوانه مردمی، بهویژه در میان اقشار سنتی و مذهبی.
نقش کلیدی: نقش رهبریکننده در سازماندهی اعتراضات و تظاهرات سراسری.
🔻۲. جبهه ملی ایران (ملیگرایان)
شخصیتهای مهم: دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار.
موضع: خواهان اصلاحات گسترده و کاهش قدرت شاه؛ اغلب از سلطنت مشروطه حمایت میکردند.
نگرش به انقلاب: ابتدا پشتیبان اعتراضات بودند، اما برخی مانند بختیار در آخرین لحظات برای نجات سلطنت تلاش کردند.
🔻۳. نهضت آزادی ایران
رهبری: مهدی بازرگان.
موضع: مخالف شاه، اما با دیدگاه اسلامی معتدل و نزدیک به تفکرات دینی و دموکراتیک.
نقش: پل ارتباطی بین روشنفکران مذهبی و روحانیت.
🔻۴. سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین)
ایدئولوژی: ترکیبی از اسلام و مارکسیسم.
موضع: مسلحانه علیه حکومت شاه، بهشدت مخالف سلطنت.
بعد انقلاب: بهتدریج با جمهوری اسلامی نیز وارد تقابل شدند.
🔻۵. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
ایدئولوژی: مارکسیست-لنینیست.
موضع: مسلحانه علیه حکومت پهلوی.
پشتیبانی: عمدتا در میان دانشجویان و روشنفکران چپگرا.
🔻۶. حزب توده ایران
ایدئولوژی: کمونیست، وابسته به شوروی.
موضع: در گذشته سرکوب شده بود، اما در سالهای آخر از انقلاب پشتیبانی کرد.
نقش: تاثیر محدود در دوران انقلاب بهدلیل سابقه سرکوب و کاهش نفوذ.
▪️در مجموع، تقریبا همه این گروهها با محمدرضا شاه مخالف بودند، این مخالفت هیچکدام با قصد تحقق شعارهای عوام گرایانه نظیر آزادی و عدالت اجتماعی نبود بلکه نوعی رقابت برسر تصاحب قدرت سیاسی بود.
اکثریت خاموشی که طرفدار نظام پادشاهی با حاکمیت پهلوی بودند از ترس سرکوب شدن در فضای پیچیده آن دوران ، کاملا آگاه بودند که سرانجام حاکمیت ارتجاعی به کجا ختم خواهد شد.
🔺نسلهایی تباه شد تا فریب خوردگان زیر سایه مرتجعین سرخ و سیاه دریافتند که حاکمیت محمدرضاشاه پهلوی ، بهترین الگو برای تحقق همان شعارهایی بود که برای نابودیش به خیابانها ریخته بودند.
و تنها فهمیده های ۵۷ بودند که به آن پی میبردند.
https://t.me/IRAN_PAD
▪️در جریان آشوبهای ۱۳۵۷، فهمیده هایی بودند که طرفدار بازگشت شاه یا ادامه حکومت پهلوی بودند، اما تعداد دقیقی از آنها مشخص نیست زیرا فضای سیاسی آن زمان بسیار متشنج، کنترلشده و آمیخته با سانسور و سرکوب بود.
🔸برخی از طبقات متوسط شهری، تکنوکراتها، کارکنان دولت، ارتش و افرادی که به روند نوسازی اقتصادی در دوران پهلوی پی برده بودند، حامی نظام شاهنشاهی بودند. این قشر از مردم کاملا به جریان پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی و افق روشنی که در انتظار کشور ایران بود پی برده بودند.
🔸برخی از مردم بهدلیل علاقه به شاه و ترس بیثباتی و آنچه ممکن بود بعد از سقوط حکومت پهلوی پیش بیاید، به ادامه سلطنت گرایش داشتند. اما در بحرانی فرو رفته بودند که با رفتن شاه و قوانین عامدانه بختیار ، جهت جلوگیری از حمایت شاه در خیابان به بهانه کشتار دسته جمعی مجبور به سکوت شدند.
🔸انقلاب ۵۷ یک حرکت تودهای و بسیار گسترده بود که میلیونها نفر را در سراسر کشور دربر گرفت. تظاهرات میلیونی، اعتصابات سراسری، و پشتیبانی گسترده از روحانیت، نشاندهنده آن بود که بخش عمدهای از مردم خواهان تغییر حکومت بودند. اما این تغییر ریشه در خوراک فکری بود که اپوزیسیون های مختلف با استفاده از جهل عمومی مردم با بکار بستن واژه هایی که عموما به عدالت اجتماعی مربوط میشد ، افکار مردم را القا کرده بودند که مردم از آنچه در جهان وجود دارد ، محروم هستند.
🔸همیشه تحولات اجتماعی و انقلابات سیاسی رو به پیشرفت نیست . اگر بخواهیم به فلسفه اصلی هر انقلابی توجه کنیم عموما گام بلند در راستای همسو شدن با جهان است . انقلاب ۱۹۷۹ ایران بمانند برخی از انقلابات جهان نظیر ۱۹۴۹ چین ، ۱۹۱۷ روسیه ، ۱۹۶۵ زیمباوه ، ۱۹۷۵ کامبوج ، گامی بلند بسوی واپسگرایی و عقب ماندگی بود که موجبات ازبین بردن اجتماع و همچنین نیروی انسانی بود
▪️در دوران منتهی به آشوبهای ۱۳۵۷، گروهها و جریانهای سیاسی متعددی در ایران فعال بودند که هر یک دیدگاه خاص خود را درباره حکومت شاه و آینده کشور داشتند:
🔻۱. روحانیت (به رهبری خمینی)
موضع: مخالف سرسخت حکومت شاه.
هدف: سرنگونی نظام سلطنتی و استقرار حکومت اسلامی.
پشتیبانی: گستردهترین پشتوانه مردمی، بهویژه در میان اقشار سنتی و مذهبی.
نقش کلیدی: نقش رهبریکننده در سازماندهی اعتراضات و تظاهرات سراسری.
🔻۲. جبهه ملی ایران (ملیگرایان)
شخصیتهای مهم: دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار.
موضع: خواهان اصلاحات گسترده و کاهش قدرت شاه؛ اغلب از سلطنت مشروطه حمایت میکردند.
نگرش به انقلاب: ابتدا پشتیبان اعتراضات بودند، اما برخی مانند بختیار در آخرین لحظات برای نجات سلطنت تلاش کردند.
🔻۳. نهضت آزادی ایران
رهبری: مهدی بازرگان.
موضع: مخالف شاه، اما با دیدگاه اسلامی معتدل و نزدیک به تفکرات دینی و دموکراتیک.
نقش: پل ارتباطی بین روشنفکران مذهبی و روحانیت.
🔻۴. سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین)
ایدئولوژی: ترکیبی از اسلام و مارکسیسم.
موضع: مسلحانه علیه حکومت شاه، بهشدت مخالف سلطنت.
بعد انقلاب: بهتدریج با جمهوری اسلامی نیز وارد تقابل شدند.
🔻۵. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
ایدئولوژی: مارکسیست-لنینیست.
موضع: مسلحانه علیه حکومت پهلوی.
پشتیبانی: عمدتا در میان دانشجویان و روشنفکران چپگرا.
🔻۶. حزب توده ایران
ایدئولوژی: کمونیست، وابسته به شوروی.
موضع: در گذشته سرکوب شده بود، اما در سالهای آخر از انقلاب پشتیبانی کرد.
نقش: تاثیر محدود در دوران انقلاب بهدلیل سابقه سرکوب و کاهش نفوذ.
▪️در مجموع، تقریبا همه این گروهها با محمدرضا شاه مخالف بودند، این مخالفت هیچکدام با قصد تحقق شعارهای عوام گرایانه نظیر آزادی و عدالت اجتماعی نبود بلکه نوعی رقابت برسر تصاحب قدرت سیاسی بود.
اکثریت خاموشی که طرفدار نظام پادشاهی با حاکمیت پهلوی بودند از ترس سرکوب شدن در فضای پیچیده آن دوران ، کاملا آگاه بودند که سرانجام حاکمیت ارتجاعی به کجا ختم خواهد شد.
🔺نسلهایی تباه شد تا فریب خوردگان زیر سایه مرتجعین سرخ و سیاه دریافتند که حاکمیت محمدرضاشاه پهلوی ، بهترین الگو برای تحقق همان شعارهایی بود که برای نابودیش به خیابانها ریخته بودند.
و تنها فهمیده های ۵۷ بودند که به آن پی میبردند.
https://t.me/IRAN_PAD
Telegram
attach 📎
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️التقاطی های اسلامی
در شهریور ۱۳۵۶ طلبه جوان ۲۵ ساله ای بنام اکبر گودرزی اهل الیگودرز گروهکی را شکل داد بنام #فرقان
گروهک فرقان یک گروه اسلامگرای تندرو و مسلح در ایران بود که همزمان با آشوبهای اواخر دهه ۵۰ فعالیت میکرد. این گروه تفسیری خاص و افراطی از اسلام داشت و مخالف روحانیت سنتی بود.
رهبر گروه، اکبر گودرزی، یک طلبه جوان و کمسواد بود که خود را مفسر قرآن میدانست
🔻ایدئولوژی: فرقان با نگاهی التقاطی، برداشتهایی از اسلام، مارکسیسم، و اندیشههای مدرن داشت. اعضای آن معتقد بودند روحانیت رسمی از اسلام اصیل منحرف شده است. و منشا پیدایش این تفکر ، برداشت نادرست از اندیشه های شریعتی بود . که پس از انحلال فرقان گروه آرمان مستضعفین شکل گرفت تا اندیشه های درست شریعتی را نشان دهند.
در جریان آشوبهای ۵۷ گروهک فرقان با آرم و لوگوی خود وارد دستجات تظاهرات میشدند و با شعارهای کلیشه ای عدالت محوری خواستار سرنگونی نظام شاهنشاهی بودند
🔻گروهک فرقان در دوران پس از انقلاب ، یکی از گروههای افراطی بود که در ابتدا به عنوان یک جنبش اصلاحطلبانه و مخالف با روحانیت سنتی شناخته میشد، اما پس از مدتی اقدامات تروریستی خود را آغاز کرد. این گروه در واقع ترکیبی از ایدئولوژیهای مختلف از جمله اسلامگرایی تندرو و مارکسیسم داشت و قصد داشت به نوعی ساختار جدیدی از حکومت اسلامی را ایجاد کند که متفاوت از آنچه در جمهوری اسلامی ایران پیریزی شده بود، باشد.
🔻فرقان بر این باور بود که اکثر علما و روحانیون شیعه از مسیر واقعی اسلام منحرف شدهاند که باید اسلام را به شکلی انقلابی و رادیکال تفسیر کرد که بر اساس آن، حکومت اسلامی در دست مردم (بدون نفوذ روحانیت) قرار گیرد.
فرقان نسبت به روحانیت ایران، به ویژه خمینی، که در آن زمان رهبری انقلاب را بر عهده داشت، اعتراض داشت و روحانیون را به عنوان مفسران نادرست از قرآن و اسلام میشناختند.
🔸آمیزش ایدئولوژیهای مارکسیستی و اسلامی: ایدئولوژی گروه فرقان نوعی آمیزه از مارکسیسم و اسلام بود. این گروه معتقد بود که انقلاب اسلامی ایران میتواند به یک انقلاب اجتماعی و اقتصادی تبدیل شود که در آن فقر و بیعدالتی اجتماعی به چالش کشیده شوند. در این میان، مفاهیم سوسیالیستی مانند مبارزه طبقاتی و حقوق فقرا در کنار مفاهیم اسلامی همچون مبارزه با ظلم و فساد گنجانده شده بود.
تفاوت فرقان با سازمان مجاهدین بر الویتها بود
اگرچه هردو آمیخته ای از مارکسیسم و اسلام بود اما مجاهدین خلق مارکسیسم را زیربنا میدانستند و اسلام را روبنا اما فرقان اسلام را زیربنا و مارکسیسم را روبنا میدانست
🔸اقدامات تروریستی و ترورهای سیاسی:
گروه فرقان در اولین سالهای پس از انقلاب، اقدام به ترورهای مختلفی کرد:
در اوایل اردیبهشت پس از کشتن سپهبد قرنی رئیس ستاد مشترک ارتش ، مطهری بیانیه تندی در دهم اردیبهشت علیه آنها صادر میکند . دو روز پس از این بیانیه ، مطهری در ۱۲ اردیبهشت ۵۸ با شلیک سه گلوله از سوی حمید نیکنام( فرمانده شاخه نظامی گروهک) کشته میشود.
در اواخر آذرماه ۵۸ محمد مفتح ، توسط علی نوری ترور میشود.
گروهک فرقان که کلا شش نفر بودند در دیماه ۵۸ دستگیر ودر خرداد ۱۳۵۹ تیرباران میشوند.
در کل سال ۵۶ تا ۶۱ دو سازمان شکل گرفته بود، یکی #فرقان و دیگری #آرمان_مستضعفین
آرمانی ها خودشان را شاگردان و وارثان شریعتی میدانستند حتی پسر شریعتی یعنی احسان هم عضوشان بود
🔸تفاوت فرقان و آرمانی ها در جهت گیری هایشان نسبت به روحانیت بود. فرقانی ها معتقدبودند، باید روحانیت رو از مردم بگیریم و آرمانی ها معتقد بودند باید مردم رو از روحانیت بگیریم.
بنابراین، فرقان به حذف و ترور روحانیت رو آورد و آرمانی ها به کار فرهنگی علیه روحانیت اعتقاد داشتند
🔸البته کوشش برای پیوند اسلام و مارکسیست در ایران از مشروطه آغاز شده بود و سوسیالیست های خداپرستی نظیر محمد نخشب در این راه نقش بزرگی داشتند
اما در دهه ۴۰ و ۵۰ جنبش های رهایی بخش که ژان پل سارتر و فرانتس فانون و امه سزر رهبرانش بودند با تاکید بر مارکسیسم اومانیستی و خوانشی اگزیستانسیالیستی از مارکسیسم راه را برای آمیختن دوغ و دوشاب هموار کردند
▪️و نتیجه این شد:
سازمان مجاهدین، فرقان، آرمان مستضعفین و ... که ناخواسته به روحانیت خدمت کردند
آنها ابزارهای مفهومی تجددستیزی و ضدیت با مدرنیته را با کمک گرفتن از اندیشه های شریعتی در اختیار روحانیت قرار دادند.
https://t.me/IRAN_PAD
ویدئو : مصاحبه اکبر گودرزی پس از دستگیری
در شهریور ۱۳۵۶ طلبه جوان ۲۵ ساله ای بنام اکبر گودرزی اهل الیگودرز گروهکی را شکل داد بنام #فرقان
گروهک فرقان یک گروه اسلامگرای تندرو و مسلح در ایران بود که همزمان با آشوبهای اواخر دهه ۵۰ فعالیت میکرد. این گروه تفسیری خاص و افراطی از اسلام داشت و مخالف روحانیت سنتی بود.
رهبر گروه، اکبر گودرزی، یک طلبه جوان و کمسواد بود که خود را مفسر قرآن میدانست
🔻ایدئولوژی: فرقان با نگاهی التقاطی، برداشتهایی از اسلام، مارکسیسم، و اندیشههای مدرن داشت. اعضای آن معتقد بودند روحانیت رسمی از اسلام اصیل منحرف شده است. و منشا پیدایش این تفکر ، برداشت نادرست از اندیشه های شریعتی بود . که پس از انحلال فرقان گروه آرمان مستضعفین شکل گرفت تا اندیشه های درست شریعتی را نشان دهند.
در جریان آشوبهای ۵۷ گروهک فرقان با آرم و لوگوی خود وارد دستجات تظاهرات میشدند و با شعارهای کلیشه ای عدالت محوری خواستار سرنگونی نظام شاهنشاهی بودند
🔻گروهک فرقان در دوران پس از انقلاب ، یکی از گروههای افراطی بود که در ابتدا به عنوان یک جنبش اصلاحطلبانه و مخالف با روحانیت سنتی شناخته میشد، اما پس از مدتی اقدامات تروریستی خود را آغاز کرد. این گروه در واقع ترکیبی از ایدئولوژیهای مختلف از جمله اسلامگرایی تندرو و مارکسیسم داشت و قصد داشت به نوعی ساختار جدیدی از حکومت اسلامی را ایجاد کند که متفاوت از آنچه در جمهوری اسلامی ایران پیریزی شده بود، باشد.
🔻فرقان بر این باور بود که اکثر علما و روحانیون شیعه از مسیر واقعی اسلام منحرف شدهاند که باید اسلام را به شکلی انقلابی و رادیکال تفسیر کرد که بر اساس آن، حکومت اسلامی در دست مردم (بدون نفوذ روحانیت) قرار گیرد.
فرقان نسبت به روحانیت ایران، به ویژه خمینی، که در آن زمان رهبری انقلاب را بر عهده داشت، اعتراض داشت و روحانیون را به عنوان مفسران نادرست از قرآن و اسلام میشناختند.
🔸آمیزش ایدئولوژیهای مارکسیستی و اسلامی: ایدئولوژی گروه فرقان نوعی آمیزه از مارکسیسم و اسلام بود. این گروه معتقد بود که انقلاب اسلامی ایران میتواند به یک انقلاب اجتماعی و اقتصادی تبدیل شود که در آن فقر و بیعدالتی اجتماعی به چالش کشیده شوند. در این میان، مفاهیم سوسیالیستی مانند مبارزه طبقاتی و حقوق فقرا در کنار مفاهیم اسلامی همچون مبارزه با ظلم و فساد گنجانده شده بود.
تفاوت فرقان با سازمان مجاهدین بر الویتها بود
اگرچه هردو آمیخته ای از مارکسیسم و اسلام بود اما مجاهدین خلق مارکسیسم را زیربنا میدانستند و اسلام را روبنا اما فرقان اسلام را زیربنا و مارکسیسم را روبنا میدانست
🔸اقدامات تروریستی و ترورهای سیاسی:
گروه فرقان در اولین سالهای پس از انقلاب، اقدام به ترورهای مختلفی کرد:
در اوایل اردیبهشت پس از کشتن سپهبد قرنی رئیس ستاد مشترک ارتش ، مطهری بیانیه تندی در دهم اردیبهشت علیه آنها صادر میکند . دو روز پس از این بیانیه ، مطهری در ۱۲ اردیبهشت ۵۸ با شلیک سه گلوله از سوی حمید نیکنام( فرمانده شاخه نظامی گروهک) کشته میشود.
در اواخر آذرماه ۵۸ محمد مفتح ، توسط علی نوری ترور میشود.
گروهک فرقان که کلا شش نفر بودند در دیماه ۵۸ دستگیر ودر خرداد ۱۳۵۹ تیرباران میشوند.
در کل سال ۵۶ تا ۶۱ دو سازمان شکل گرفته بود، یکی #فرقان و دیگری #آرمان_مستضعفین
آرمانی ها خودشان را شاگردان و وارثان شریعتی میدانستند حتی پسر شریعتی یعنی احسان هم عضوشان بود
🔸تفاوت فرقان و آرمانی ها در جهت گیری هایشان نسبت به روحانیت بود. فرقانی ها معتقدبودند، باید روحانیت رو از مردم بگیریم و آرمانی ها معتقد بودند باید مردم رو از روحانیت بگیریم.
بنابراین، فرقان به حذف و ترور روحانیت رو آورد و آرمانی ها به کار فرهنگی علیه روحانیت اعتقاد داشتند
🔸البته کوشش برای پیوند اسلام و مارکسیست در ایران از مشروطه آغاز شده بود و سوسیالیست های خداپرستی نظیر محمد نخشب در این راه نقش بزرگی داشتند
اما در دهه ۴۰ و ۵۰ جنبش های رهایی بخش که ژان پل سارتر و فرانتس فانون و امه سزر رهبرانش بودند با تاکید بر مارکسیسم اومانیستی و خوانشی اگزیستانسیالیستی از مارکسیسم راه را برای آمیختن دوغ و دوشاب هموار کردند
▪️و نتیجه این شد:
سازمان مجاهدین، فرقان، آرمان مستضعفین و ... که ناخواسته به روحانیت خدمت کردند
آنها ابزارهای مفهومی تجددستیزی و ضدیت با مدرنیته را با کمک گرفتن از اندیشه های شریعتی در اختیار روحانیت قرار دادند.
https://t.me/IRAN_PAD
ویدئو : مصاحبه اکبر گودرزی پس از دستگیری
Telegram
attach 📎
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️وطن ، عشق ماست
🔹وطن، تنها واژهای نیست که بر زبان میآید؛ وطن، تپش دل هر ایرانیست. ایران، سرزمینی ست که در رگهای ما جاری ست، بسان خون، بسان عشق، بسان نفس. هر کوه و دشتی، هر رود و دریاچهای، خاطرهای ست از گذشتگان و امیدی ست برای آیندگان.
🔹وطن یعنی لبخند مادر در حیاط خانه پدری، یعنی بوی نان داغ در صبحگاه محلهای قدیمی. وطن یعنی اشکهایی که برای کشته شدگان آزادی ریخته شد، دلهایی که برای عزت این خاک تپید و خونهایی که برای آزادی جاری گشت.
🔹ایران، این سرزمین کهن، با تاریخ زرین و دلهایی استوار، آشیانهای ست که حتی اگر دور باشیم، دلهایمان برایش میتپد. وطن دوستی یعنی در هر قدم، به فکر ساختن فردایی روشنتر برای ایران بودن، یعنی حفظ خاک، فرهنگ و شرف ایرانی.
🔹سرزمین من، ایران، حریم غیرت و شرافت است.
خاکی که با خون دلیران آبیاری شده، جایی برای دخالت بیگانه نیست.
اینجا قلبهایی میتپد که قرنها در برابر طوفانها ایستادهاند.
نه با تهدید میلرزیم، نه با فریب خام میشویم؛
چرا که عشق به وطن، در رگهای ما جاری ست.
بیگانه اگر چشم طمع به این خاک بدوزد.
🔹با موج خشم مردمانی روبهرو میشود که
آموختهاند از تاریخشان:
ایران را باید با جان پاس داشت.
ما فرزندان ایرانیم؛
نمیگذاریم دست ناپاکی به گنجینه غیرتمان برسد.
این وطن، ارث پدران ماست و امانت فرزندان مان.
دخالت بیگانه، زخمی ست که بر پیکر آزادی نمی نشیند؛
و ما، سینهمان را سپر میکنیم تا این خاک بماند، آزاد و سرافراز.
🔹در دل ایرانی، همیشه شوق ایران است؛ حتی اگر دور، حتی اگر خسته، باز هم دل در گرو این خاک دارد. چرا که ایران، تنها یک نام نیست؛
ایران، هویت ماست، عشق ماست، سرنوشت ماست.
https://t.me/IRAN_PAD
🔹وطن، تنها واژهای نیست که بر زبان میآید؛ وطن، تپش دل هر ایرانیست. ایران، سرزمینی ست که در رگهای ما جاری ست، بسان خون، بسان عشق، بسان نفس. هر کوه و دشتی، هر رود و دریاچهای، خاطرهای ست از گذشتگان و امیدی ست برای آیندگان.
🔹وطن یعنی لبخند مادر در حیاط خانه پدری، یعنی بوی نان داغ در صبحگاه محلهای قدیمی. وطن یعنی اشکهایی که برای کشته شدگان آزادی ریخته شد، دلهایی که برای عزت این خاک تپید و خونهایی که برای آزادی جاری گشت.
🔹ایران، این سرزمین کهن، با تاریخ زرین و دلهایی استوار، آشیانهای ست که حتی اگر دور باشیم، دلهایمان برایش میتپد. وطن دوستی یعنی در هر قدم، به فکر ساختن فردایی روشنتر برای ایران بودن، یعنی حفظ خاک، فرهنگ و شرف ایرانی.
🔹سرزمین من، ایران، حریم غیرت و شرافت است.
خاکی که با خون دلیران آبیاری شده، جایی برای دخالت بیگانه نیست.
اینجا قلبهایی میتپد که قرنها در برابر طوفانها ایستادهاند.
نه با تهدید میلرزیم، نه با فریب خام میشویم؛
چرا که عشق به وطن، در رگهای ما جاری ست.
بیگانه اگر چشم طمع به این خاک بدوزد.
🔹با موج خشم مردمانی روبهرو میشود که
آموختهاند از تاریخشان:
ایران را باید با جان پاس داشت.
ما فرزندان ایرانیم؛
نمیگذاریم دست ناپاکی به گنجینه غیرتمان برسد.
این وطن، ارث پدران ماست و امانت فرزندان مان.
دخالت بیگانه، زخمی ست که بر پیکر آزادی نمی نشیند؛
و ما، سینهمان را سپر میکنیم تا این خاک بماند، آزاد و سرافراز.
🔹در دل ایرانی، همیشه شوق ایران است؛ حتی اگر دور، حتی اگر خسته، باز هم دل در گرو این خاک دارد. چرا که ایران، تنها یک نام نیست؛
ایران، هویت ماست، عشق ماست، سرنوشت ماست.
https://t.me/IRAN_PAD
Telegram
attach 📎
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️اصلاح طلبان ، خائنین به مردم
🔸اصلاحطلبان که در ابتدا خود را حامی عدالت و مردمسالاری معرفی میکردند، امروز در سایه فساد و بیتوجهی به درد و رنج مردم، گویی دیگر هیچ ارتباطی با شعارهایی که روزگاری فریاد میزدند ندارند.
آنها که در آغاز با وعدههای بهبود وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردم به میدان آمدند، امروز در زیر فشار قدرت و منافع خود، به فراموشی سپردهاند آنچه که زمانی بر زبان میبردند. این گروه که خود را مصلح معرفی میکردند، در عمل هیچگاه برای حل مشکلات اساسی مردم کاری نکردند؛ بلکه همواره به پشتگرمی قدرت، تنها در پی حفظ جایگاه خود بودند.
🔸چه کسی میتواند فراموش کند زمانی که اصلاحطلبان، در موقعیتهایی حساس، بهجای ایستادگی در برابر فساد، فقط منافع خود را در نظر گرفتند؟ چه کسی میتواند باور کند که کسانی که زمانی از آزادی، عدالت و حقوق مردم سخن میگفتند، امروز در برابر مشکلات و ظلمهایی که بر سر مردم میآید، ساکت و بیتفاوت ایستادهاند؟
تاریخ شاهد خواهد بود که این گروه از کسانی که برای اصلاح کشور آمده بودند، به کسانی تبدیل شدند که به جای اصلاح، تنها به روند فساد و بیعدالتی دامن زدند. خیانت به مردم، دورویی در سیاستها و بیتوجهی به خواستههای واقعی مردم، چیزی است که از آنها به یاد خواهد ماند.
🔸شما آمدید با نام "اصلاح" ، با لبخند، با وعده، با شعارهایی که طنین آن در دلهای زخمی ما امید آفرید. اما آنچه بر جای گذاشتید، نه اصلاح بود، نه صداقت، نه شجاعت. فقط سکوت بود در وقت فریاد، فقط معامله بود در وقت مقاومت.
کاش همیشه سکوت میکردید...
روزی روزگاری، مردم دلشان را به وعدههایی خوش کردند؛ وعده آزادی، عدالت، شفافیت، و احترام به کرامت انسان. اصلاحطلبان آمدند با پرچم امید، با چهرههایی که حرف از تغییر میزدند، با شعارهایی که سالها در دلهای خسته ریشه دوانده بود. اما آنچه ماند، نه اصلاح بود و نه حتی تلاشی برای آن. فقط وعده ماند و ویرانی.
🔸شما که قرار بود زبان مردم باشید، چرا در بزنگاه ها، زبانتان بریده شد؟
شما که مدعی شجاعت در برابر استبداد بودید، چرا در حساس ترین لحظات، کنار مردم نایستادید؟
رای مردم را گرفتید، پشت تریبونها رفتید، اما بهجای ایستادگی، معامله کردید؛ با قدرت، با جناح مقابل، با منافع شخصی.
بهجای ایستادن در کنار مردم، پشت میزهای قدرت نشستید، دستهایتان را با آنانی که فریاد مردم را خفه میکنند درهم گره زدید، و با نگاهی از بالا، به درد ما خندیدید.
🔸مردم نه از سر عشق، بلکه از سر ترس و ناچاری به شما امید بستند. شما را برگزیدند تا شاید، فقط شاید، کمی از رنج شان کم شود. اما هر بار، وقتی وقت عمل رسید، شما یا جا خالی کردید یا به حاشیه امن قدرت پناه بردید. و باز مردم ماندند و سفره های خالی شان، و شما ماندید و کرسی های چسبانتان.
شما نه اصلاح کردید و نه حتی به مسیر اصلاح وفادار ماندید. شما تنها لباس متفاوتی از همان ساختار پوسیده شدید؛ تنها با کلماتی زیباتر، اما بیروحتر.
شما بازی را ادامه دادید، نقش اپوزیسیون دروغین را بازی کردید، و هر بار مردم را به پای صندوقها کشاندید، برای هیچ. برای توجیهِ آنچه نباید توجیه میشد. برای دادن مشروعیت به ساختاری که خود، بخشی از فسادش بودید.
🔸شما نه فقط شکست خوردید، بلکه خیانت کردید؛ به اعتماد، به امید، به آینده.
ما مردم، نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم. نه خیانت را، نه سکوت را، نه لبخندهای تلخی را که پشت آن هزار فریب نهفته بود.
شما را نه دشمن، بلکه خائنی میدانیم که از میان ما برخاست
روزی فرا خواهد رسید که همه چیز را بی پرده بازگو خواهیم کرد.
روزی که باید پاسخ دهید.
نه به ما، بلکه به تاریخ.
https://t.me/IRAN_PAD
▪️تاریخ خیانت را فراموش نخواهد کرد...!!!
🔸اصلاحطلبان که در ابتدا خود را حامی عدالت و مردمسالاری معرفی میکردند، امروز در سایه فساد و بیتوجهی به درد و رنج مردم، گویی دیگر هیچ ارتباطی با شعارهایی که روزگاری فریاد میزدند ندارند.
آنها که در آغاز با وعدههای بهبود وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردم به میدان آمدند، امروز در زیر فشار قدرت و منافع خود، به فراموشی سپردهاند آنچه که زمانی بر زبان میبردند. این گروه که خود را مصلح معرفی میکردند، در عمل هیچگاه برای حل مشکلات اساسی مردم کاری نکردند؛ بلکه همواره به پشتگرمی قدرت، تنها در پی حفظ جایگاه خود بودند.
🔸چه کسی میتواند فراموش کند زمانی که اصلاحطلبان، در موقعیتهایی حساس، بهجای ایستادگی در برابر فساد، فقط منافع خود را در نظر گرفتند؟ چه کسی میتواند باور کند که کسانی که زمانی از آزادی، عدالت و حقوق مردم سخن میگفتند، امروز در برابر مشکلات و ظلمهایی که بر سر مردم میآید، ساکت و بیتفاوت ایستادهاند؟
تاریخ شاهد خواهد بود که این گروه از کسانی که برای اصلاح کشور آمده بودند، به کسانی تبدیل شدند که به جای اصلاح، تنها به روند فساد و بیعدالتی دامن زدند. خیانت به مردم، دورویی در سیاستها و بیتوجهی به خواستههای واقعی مردم، چیزی است که از آنها به یاد خواهد ماند.
🔸شما آمدید با نام "اصلاح" ، با لبخند، با وعده، با شعارهایی که طنین آن در دلهای زخمی ما امید آفرید. اما آنچه بر جای گذاشتید، نه اصلاح بود، نه صداقت، نه شجاعت. فقط سکوت بود در وقت فریاد، فقط معامله بود در وقت مقاومت.
کاش همیشه سکوت میکردید...
روزی روزگاری، مردم دلشان را به وعدههایی خوش کردند؛ وعده آزادی، عدالت، شفافیت، و احترام به کرامت انسان. اصلاحطلبان آمدند با پرچم امید، با چهرههایی که حرف از تغییر میزدند، با شعارهایی که سالها در دلهای خسته ریشه دوانده بود. اما آنچه ماند، نه اصلاح بود و نه حتی تلاشی برای آن. فقط وعده ماند و ویرانی.
🔸شما که قرار بود زبان مردم باشید، چرا در بزنگاه ها، زبانتان بریده شد؟
شما که مدعی شجاعت در برابر استبداد بودید، چرا در حساس ترین لحظات، کنار مردم نایستادید؟
رای مردم را گرفتید، پشت تریبونها رفتید، اما بهجای ایستادگی، معامله کردید؛ با قدرت، با جناح مقابل، با منافع شخصی.
بهجای ایستادن در کنار مردم، پشت میزهای قدرت نشستید، دستهایتان را با آنانی که فریاد مردم را خفه میکنند درهم گره زدید، و با نگاهی از بالا، به درد ما خندیدید.
🔸مردم نه از سر عشق، بلکه از سر ترس و ناچاری به شما امید بستند. شما را برگزیدند تا شاید، فقط شاید، کمی از رنج شان کم شود. اما هر بار، وقتی وقت عمل رسید، شما یا جا خالی کردید یا به حاشیه امن قدرت پناه بردید. و باز مردم ماندند و سفره های خالی شان، و شما ماندید و کرسی های چسبانتان.
شما نه اصلاح کردید و نه حتی به مسیر اصلاح وفادار ماندید. شما تنها لباس متفاوتی از همان ساختار پوسیده شدید؛ تنها با کلماتی زیباتر، اما بیروحتر.
شما بازی را ادامه دادید، نقش اپوزیسیون دروغین را بازی کردید، و هر بار مردم را به پای صندوقها کشاندید، برای هیچ. برای توجیهِ آنچه نباید توجیه میشد. برای دادن مشروعیت به ساختاری که خود، بخشی از فسادش بودید.
🔸شما نه فقط شکست خوردید، بلکه خیانت کردید؛ به اعتماد، به امید، به آینده.
ما مردم، نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم. نه خیانت را، نه سکوت را، نه لبخندهای تلخی را که پشت آن هزار فریب نهفته بود.
شما را نه دشمن، بلکه خائنی میدانیم که از میان ما برخاست
روزی فرا خواهد رسید که همه چیز را بی پرده بازگو خواهیم کرد.
روزی که باید پاسخ دهید.
نه به ما، بلکه به تاریخ.
https://t.me/IRAN_PAD
▪️تاریخ خیانت را فراموش نخواهد کرد...!!!
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️فلسفه قدیم یونانی و جدید آلمانی
تقابل فلسفه یونانی و آلمانی یکی از جذابترین مباحث در تاریخ اندیشه است. این دو سنت فلسفی، هرچند هر دو ریشه در عقلگرایی دارند، اما در رویکرد، زبان، اهداف و مفهوم انسان و جهان تفاوتهای بنیادینی دارند
🔸۱. نگاه به انسان و جهان
🔺فلسفه یونانی (بهویژه افلاطون و ارسطو):
جهان را نظممند، عقلانی و دارای غایتی مشخص میبیند.
انسان موجودی عقلانی است که باید با فضیلت زیستن به هماهنگی با نظم کیهانی برسد.
🔺فلسفه آلمانی (بهویژه کانت، هگل، شوپنهاور، نیچه):
بیشتر بر خودآگاهی، تاریخ، اراده، و بحرانهای فردی تمرکز دارد.
انسان نه فقط موجودی عقلانی بلکه موجودی متضاد، پر از کشمکش درونی و در جستجوی معناست.
🔸۲. منبع شناخت و معرفت
🔺یونانیان باستان:
تاکید بر عقل بهعنوان ابزار شناخت واقعیت.
اهمیت شکل و صورت و طبیعت چیزها.
🔺آلمانیها (بهویژه از کانت به بعد):
تاکید بر سوژه و ساختار ذهن.
معرفت نه کشف، بلکه ساختن واقعیت است (کانت: "عقل خود قانونگذار طبیعت است").
🔸۳. رویکرد به اخلاق
🔺یونانی، سقراط، افلاطون، ارسطو:
فضیلتگرایی و اخلاق مبتنی بر طبیعت و عقل.
🔺آلمانی
کانت:
اخلاق وظیفهگرا ؛ عمل اخلاقی از روی وظیفه و قانون عقلی.
نیچه:
نقد شدید اخلاق سنتی؛ دفاع از "اخلاق سروران" در برابر "اخلاق بردگان".
🔸۴. زبان و سبک بیان
🔺یونانیان:
سادهتر، نظاممندتر، و بر گفتوگو و جدل (دیالکتیک) مبتنی.
🔺آلمانیها:
زبان پیچیده، انتزاعی و گاه دشوارفهم؛ بهویژه در آثار هگل و هایدگر.
🔸۵. هدف فلسفه
🔺فلسفه یونانی:
رسیدن به زندگی نیک و هماهنگ با طبیعت.
🔺فلسفه آلمانی:
خودفهمی انسان، نقد عقل، و تحول تاریخی روح
بدون فلسفه یونانی، فلسفه آلمانی هم وجود نداشت . انگار تمام فیلسوفان جهان در گفت و گو با فیلسوفان یونانی هستند
▪️در ایران هم البته به نوعی این اتفاق افتاد و همه فیلسوفان در گفت و گو با فلسفه خسروانی (پیش از اسلام) بودند، اما این گفت و گو را مشخصا در سهروردی می بینیم
سهروردی در قالب فلسفه نوخسروانی این فلسفه را احیا کرده بود
▪️در ایران باستان معتقد بودند زروان خواست که باردار شود اما بعد دچار تردید شد. از خواستش اهورامزدا و از تردیدش اهریمن زاده شد
▪️اهورا مزدا بعدها در دین زرتشتی به خدای اصلی تبدیل شد. اهورامزدا مظهر نور بود. سهروردی با استناد به آیاتی نظیر الله نور السموات و الارض و الله مشکوه النور گفت : زرتشتیان درست می گفتند و خدا نور است و چون آتش مظهر نورانیت هست، پرستش به سوی آتش، آتش پرستی نیست
سهروردی حتی در فلسفه خودش بسیاری از کلمات زرتشتی و اوستایی را به کار گرفت و اساس فلسفه خودش را بر مبنای نور قرار داد.
و بعدها فارابی هم در فلسفه خودش به نوعی نظریه شاهی آرمانی و ایران شهری را تدوین میکند...
درواقع فلسفه شرق و غرب وامدار فلاسفه یونانی بودند.
https://t.me/IRAN_PAD
تقابل فلسفه یونانی و آلمانی یکی از جذابترین مباحث در تاریخ اندیشه است. این دو سنت فلسفی، هرچند هر دو ریشه در عقلگرایی دارند، اما در رویکرد، زبان، اهداف و مفهوم انسان و جهان تفاوتهای بنیادینی دارند
🔸۱. نگاه به انسان و جهان
🔺فلسفه یونانی (بهویژه افلاطون و ارسطو):
جهان را نظممند، عقلانی و دارای غایتی مشخص میبیند.
انسان موجودی عقلانی است که باید با فضیلت زیستن به هماهنگی با نظم کیهانی برسد.
🔺فلسفه آلمانی (بهویژه کانت، هگل، شوپنهاور، نیچه):
بیشتر بر خودآگاهی، تاریخ، اراده، و بحرانهای فردی تمرکز دارد.
انسان نه فقط موجودی عقلانی بلکه موجودی متضاد، پر از کشمکش درونی و در جستجوی معناست.
🔸۲. منبع شناخت و معرفت
🔺یونانیان باستان:
تاکید بر عقل بهعنوان ابزار شناخت واقعیت.
اهمیت شکل و صورت و طبیعت چیزها.
🔺آلمانیها (بهویژه از کانت به بعد):
تاکید بر سوژه و ساختار ذهن.
معرفت نه کشف، بلکه ساختن واقعیت است (کانت: "عقل خود قانونگذار طبیعت است").
🔸۳. رویکرد به اخلاق
🔺یونانی، سقراط، افلاطون، ارسطو:
فضیلتگرایی و اخلاق مبتنی بر طبیعت و عقل.
🔺آلمانی
کانت:
اخلاق وظیفهگرا ؛ عمل اخلاقی از روی وظیفه و قانون عقلی.
نیچه:
نقد شدید اخلاق سنتی؛ دفاع از "اخلاق سروران" در برابر "اخلاق بردگان".
🔸۴. زبان و سبک بیان
🔺یونانیان:
سادهتر، نظاممندتر، و بر گفتوگو و جدل (دیالکتیک) مبتنی.
🔺آلمانیها:
زبان پیچیده، انتزاعی و گاه دشوارفهم؛ بهویژه در آثار هگل و هایدگر.
🔸۵. هدف فلسفه
🔺فلسفه یونانی:
رسیدن به زندگی نیک و هماهنگ با طبیعت.
🔺فلسفه آلمانی:
خودفهمی انسان، نقد عقل، و تحول تاریخی روح
بدون فلسفه یونانی، فلسفه آلمانی هم وجود نداشت . انگار تمام فیلسوفان جهان در گفت و گو با فیلسوفان یونانی هستند
▪️در ایران هم البته به نوعی این اتفاق افتاد و همه فیلسوفان در گفت و گو با فلسفه خسروانی (پیش از اسلام) بودند، اما این گفت و گو را مشخصا در سهروردی می بینیم
سهروردی در قالب فلسفه نوخسروانی این فلسفه را احیا کرده بود
▪️در ایران باستان معتقد بودند زروان خواست که باردار شود اما بعد دچار تردید شد. از خواستش اهورامزدا و از تردیدش اهریمن زاده شد
▪️اهورا مزدا بعدها در دین زرتشتی به خدای اصلی تبدیل شد. اهورامزدا مظهر نور بود. سهروردی با استناد به آیاتی نظیر الله نور السموات و الارض و الله مشکوه النور گفت : زرتشتیان درست می گفتند و خدا نور است و چون آتش مظهر نورانیت هست، پرستش به سوی آتش، آتش پرستی نیست
سهروردی حتی در فلسفه خودش بسیاری از کلمات زرتشتی و اوستایی را به کار گرفت و اساس فلسفه خودش را بر مبنای نور قرار داد.
و بعدها فارابی هم در فلسفه خودش به نوعی نظریه شاهی آرمانی و ایران شهری را تدوین میکند...
درواقع فلسفه شرق و غرب وامدار فلاسفه یونانی بودند.
https://t.me/IRAN_PAD
Telegram
attach 📎
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️ناممکن مقدر
محکوم به مرگ ، قبل از تولد
جنبش دوم خرداد ۱۳۷۶ بهعنوان نقطه عطفی در تاریخ سیاسی معاصر ایران شناخته میشود؛ نقطه ای که در آن، بخش گستردهای از جامعه با امید به تغییر، اصلاحات، آزادیهای مدنی و بازسازی رابطه دولت و ملت، به حمایت از جریان اصلاحطلبی برخاست. اما این حرکت اجتماعی و سیاسی، با وجود دستاوردهای کوتاه مدت، نتوانست به آرمان های اولیه خود دست یابد و سرانجام به شکستی تلخ و عبرت آموز انجامید.
🔻در ایران، اصلاحات هرگز یک مسیر نبود؛ یک توهم بود، سرابی در بیابانی خشک و بی امید. مردمی که هر بار دل بستند، هر بار فریب خوردند، و هر بار، با دست خود، امیدی را که ساخته بودند، به گور سپردند. هر بار که صدای تغییر برخاست، دیواری بلندتر، محکمتر، بیرحمتر در برابرش قد علم کرد.
🔻ساختار سیاسی ایران همچون قلعهای سنگی ست که بر گورستان رویاها بنا شده.
هر روزنهای که برای نور باز میشود، با سنگ و آجر سانسور، تهدید، تبعید و سرکوب پوشانده میشود. در این سرزمین، اصلاحطلب، نه معمار تغییر که زندانی امیدهای واهیست. کسی که میداند راهی نیست، اما وانمود میکند هست
کسی که پل میسازد، اما آنسوی پل، تنها پرتگاهی ست، بی انتها.
🔻این شکست، تصادفی نبود. اصلاحات در ایران به استخوان بندی قدرت برخورده است؛ به جایی که قانون، تفسیر میشود نه اجرا، و رای مردم تنها تا جایی اعتبار دارد که با خواست قدرت هماهنگ باشد. در این نظام، هر جنبش اصلاحی، از درون خنثی میشود، پیش از آنکه حتی بتواند بر زمین ریشه بدواند.
🔻اینجا سرزمین تجربههای ناقص است، تجربههایی که پیش از بلوغ، در نطفه خفه میشوند. دوم خرداد، جنبش سبز، انتخابات های پرشور... همه و همه زخمی بر تن حافظه جمعی ما. زخمی که هر بار تازه میشود، هر بار عمیقتر میسوزد.
🔻در سرزمین من، اصلاح، واژهای ست خسته…
کهنه، شکسته، و غرق در خون امیدهای بیپناه.
هر بار که نسیمی از تغییر وزیدن گرفت،
طوفان ساختار، با خشم آمد و هر چه جوانه بود، ریشهکن کرد.
🔻اصلاحات در ایران، رویایی ست که پیش از بیداری، در خواب خفه میشود.
صدای مردمی که خواستند، صبور بودند، رای دادند،
اما به جایش سهمشان، سکوت بود، زندان بود، مرز و مرگ و تبعید.
حاکمیت، همان سنگ سختی ست که هیچ قطره ای، حتا اگر هزار سال هم ببارد، در آن نفوذ نمیکند.
🔻این ساختار، نه با رای میلرزد، نه با منطق، نه با اخلاق.
سکونش، عمیقتر از زخمهای ماست.
هر بار که نسلی برخاست، بر دوشش تابوتی از آرزوها حمل کرد.
تابوت دوم خرداد
تابوت سبز
تابوت دی...
و هیچکس نبود که بپرسد:
چرا همیشه تابوت میسازیم، نه خانه؟
🔻در این سرزمین، تو یا باید دروغ بگویی،
یا خاموش بمانی.
یا در دل ساختار، بیصدا فرسوده شوی،
یا بیرون از آن، برای همیشه حذف شوی.
▪️اینجا اصلاح ممکن نیست.
یا باید ساختار را درهم شکست
یا برای همیشه دروغ گفت.
https://t.me/IRAN_PAD
محکوم به مرگ ، قبل از تولد
جنبش دوم خرداد ۱۳۷۶ بهعنوان نقطه عطفی در تاریخ سیاسی معاصر ایران شناخته میشود؛ نقطه ای که در آن، بخش گستردهای از جامعه با امید به تغییر، اصلاحات، آزادیهای مدنی و بازسازی رابطه دولت و ملت، به حمایت از جریان اصلاحطلبی برخاست. اما این حرکت اجتماعی و سیاسی، با وجود دستاوردهای کوتاه مدت، نتوانست به آرمان های اولیه خود دست یابد و سرانجام به شکستی تلخ و عبرت آموز انجامید.
🔻در ایران، اصلاحات هرگز یک مسیر نبود؛ یک توهم بود، سرابی در بیابانی خشک و بی امید. مردمی که هر بار دل بستند، هر بار فریب خوردند، و هر بار، با دست خود، امیدی را که ساخته بودند، به گور سپردند. هر بار که صدای تغییر برخاست، دیواری بلندتر، محکمتر، بیرحمتر در برابرش قد علم کرد.
🔻ساختار سیاسی ایران همچون قلعهای سنگی ست که بر گورستان رویاها بنا شده.
هر روزنهای که برای نور باز میشود، با سنگ و آجر سانسور، تهدید، تبعید و سرکوب پوشانده میشود. در این سرزمین، اصلاحطلب، نه معمار تغییر که زندانی امیدهای واهیست. کسی که میداند راهی نیست، اما وانمود میکند هست
کسی که پل میسازد، اما آنسوی پل، تنها پرتگاهی ست، بی انتها.
🔻این شکست، تصادفی نبود. اصلاحات در ایران به استخوان بندی قدرت برخورده است؛ به جایی که قانون، تفسیر میشود نه اجرا، و رای مردم تنها تا جایی اعتبار دارد که با خواست قدرت هماهنگ باشد. در این نظام، هر جنبش اصلاحی، از درون خنثی میشود، پیش از آنکه حتی بتواند بر زمین ریشه بدواند.
🔻اینجا سرزمین تجربههای ناقص است، تجربههایی که پیش از بلوغ، در نطفه خفه میشوند. دوم خرداد، جنبش سبز، انتخابات های پرشور... همه و همه زخمی بر تن حافظه جمعی ما. زخمی که هر بار تازه میشود، هر بار عمیقتر میسوزد.
🔻در سرزمین من، اصلاح، واژهای ست خسته…
کهنه، شکسته، و غرق در خون امیدهای بیپناه.
هر بار که نسیمی از تغییر وزیدن گرفت،
طوفان ساختار، با خشم آمد و هر چه جوانه بود، ریشهکن کرد.
🔻اصلاحات در ایران، رویایی ست که پیش از بیداری، در خواب خفه میشود.
صدای مردمی که خواستند، صبور بودند، رای دادند،
اما به جایش سهمشان، سکوت بود، زندان بود، مرز و مرگ و تبعید.
حاکمیت، همان سنگ سختی ست که هیچ قطره ای، حتا اگر هزار سال هم ببارد، در آن نفوذ نمیکند.
🔻این ساختار، نه با رای میلرزد، نه با منطق، نه با اخلاق.
سکونش، عمیقتر از زخمهای ماست.
هر بار که نسلی برخاست، بر دوشش تابوتی از آرزوها حمل کرد.
تابوت دوم خرداد
تابوت سبز
تابوت دی...
و هیچکس نبود که بپرسد:
چرا همیشه تابوت میسازیم، نه خانه؟
🔻در این سرزمین، تو یا باید دروغ بگویی،
یا خاموش بمانی.
یا در دل ساختار، بیصدا فرسوده شوی،
یا بیرون از آن، برای همیشه حذف شوی.
▪️اینجا اصلاح ممکن نیست.
یا باید ساختار را درهم شکست
یا برای همیشه دروغ گفت.
https://t.me/IRAN_PAD
Telegram
attach 📎
Forwarded from #ایران_پاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜ ایـن دیـر مغـان ته چــک ایران قدیـــــم است
اینجاست که من بی چک و بی چانه بمیرم.
#پاینده_ایران
#جاوید_شاه
#ایران_پاد
https://t.me/IRAN_PAD
اینجاست که من بی چک و بی چانه بمیرم.
#پاینده_ایران
#جاوید_شاه
#ایران_پاد
https://t.me/IRAN_PAD
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️احترام رژیم به اعضای سازمان مجاهدین
مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقفی از اعضای رده بالای سازمان مجاهدین خلق بودند طی سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۴، عمده فعالیتهای سازمان ماهیتی تروریستی داشت و مجید شریف واقفی در هسته مرکزی و تصمیم گیر سازمان فعالیت میکرد
مرتضی صمدیه لباف در چند عملیات بمبگذاری از جمله انفجار کارگاه لندرور و انفجار دکل برق شرکت داشت آخرین اقدام او ترور سرتیپ زندی پور، رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری بود.
در سال ۱۳۵۴ سازمان دچار انشعاب شد هسته ی اول متشکل از نیروهای اسلامگرا مانند: مسعود رجوی، موسی خیابانی، مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف بود
شاخه دوم به رهبری تقی شهرام و بهرام آرام مشی مارکسیستی را در پیش گرفت و اعلام کرد که سازمان از این پس صرفا با ایدئولوژی مارکسیستی به فعالیت خود ادامه خواهد داد.
مارکسیستها ، اعضای مخالف این خط مشی جدید را که همچنان بر باورهای اسلامی پایبند بودند مرتجع خوانده و اقدام به حذف فیزیکی آنان کردند .
مجید شریف واقفی یکی از قربانیان این تصفیه درون سازمانی بود. او توسط اعضای مارکسیست ترور و جسدش در جاده کرج سوزانده شد.
برای حذف مرتضی صمدیه لباف نیز نقشهای طراحی شد تا او را در خیابان گرگان ترور کنند اما تیر آنها به هدف نخورد. صمدیه لباف توسط ساواک دستگیر و پس از بازجویی و محاکمه، اعدام شد.
رژیم جمهوری اسلامی پس از انقلاب به پاس پایبندی این اعضای اسلامگرای سازمان به آرمانهای مذهبی نام دانشگاه آریامهر را به "دانشگاه صنعتی شريف " تغییر داد همچنین در شهر اصفهان خیابانی به نام مرتضی صمدیه لباف نامگذاری شد تا یاد او زنده بماند .
https://t.me/IRAN_PAD
مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقفی از اعضای رده بالای سازمان مجاهدین خلق بودند طی سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۴، عمده فعالیتهای سازمان ماهیتی تروریستی داشت و مجید شریف واقفی در هسته مرکزی و تصمیم گیر سازمان فعالیت میکرد
مرتضی صمدیه لباف در چند عملیات بمبگذاری از جمله انفجار کارگاه لندرور و انفجار دکل برق شرکت داشت آخرین اقدام او ترور سرتیپ زندی پور، رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری بود.
در سال ۱۳۵۴ سازمان دچار انشعاب شد هسته ی اول متشکل از نیروهای اسلامگرا مانند: مسعود رجوی، موسی خیابانی، مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف بود
شاخه دوم به رهبری تقی شهرام و بهرام آرام مشی مارکسیستی را در پیش گرفت و اعلام کرد که سازمان از این پس صرفا با ایدئولوژی مارکسیستی به فعالیت خود ادامه خواهد داد.
مارکسیستها ، اعضای مخالف این خط مشی جدید را که همچنان بر باورهای اسلامی پایبند بودند مرتجع خوانده و اقدام به حذف فیزیکی آنان کردند .
مجید شریف واقفی یکی از قربانیان این تصفیه درون سازمانی بود. او توسط اعضای مارکسیست ترور و جسدش در جاده کرج سوزانده شد.
برای حذف مرتضی صمدیه لباف نیز نقشهای طراحی شد تا او را در خیابان گرگان ترور کنند اما تیر آنها به هدف نخورد. صمدیه لباف توسط ساواک دستگیر و پس از بازجویی و محاکمه، اعدام شد.
رژیم جمهوری اسلامی پس از انقلاب به پاس پایبندی این اعضای اسلامگرای سازمان به آرمانهای مذهبی نام دانشگاه آریامهر را به "دانشگاه صنعتی شريف " تغییر داد همچنین در شهر اصفهان خیابانی به نام مرتضی صمدیه لباف نامگذاری شد تا یاد او زنده بماند .
https://t.me/IRAN_PAD
Telegram
attach 📎
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️روحانیت ، عامل بی ثباتی در تاریخ ایران
از وقتی که روحانیت در درون ایران رخنه کرد جرقه های فتنه و ناامیدی روشن شد . هرجا که مسیری یافتند برای القای اندیشه های مسموم خود ، جامعه را رو به انحطاط کشاندند
حمله اعراب به ایران و موفقیت شان فقط شکل قضیه بود . این حکومت پیش از حمله اعراب از درون دچار فروپاشی شده بود در بین تمام سلسلههای باستانی ایران تنها در حکومت ساسانیان بود که روحانیون زرتشتی وارد حکومت شدند و اصطلاحا دین و سیاست یکی شد روحانیون زرتشتی چنان وارد دستگاه حکومت شدند که حتی بر شاه هم نفوذ داشتند شاه را در بسیاری از موارد میکشتند هیچ آیینی به جز آیین زرتشتی اجازه تبلیغ نداشت و باقی ادیان و اندیشه ها به شدت سرکوب میشدند
🔸در زمان بهرام یکم بود که پیامبر ایرانی به اسم مانی ظهور کرد بهرام یکم به دستور #کرتیر روحانی بلندپایه زرتشتی مانی را در زندان به قتل رساند پوستش رو کند درونش را پر از کاه کرد
🔸در زمان قباد یکم و بعد خسران حکومت ساسانی با جنبش اجتماعی به نام مزدک روبرو شد در تیسفون پایتخت ساسانیان صد هزار مزدکی را به بهانه مناظره جمع کرد و تمامی ۱۰۰ هزار نفر را بقتل رساند و مثل درخت سر و ته در زمین چال کرد و صد هزار نفر مانویان و مزدکیان به دلیل شدت سرکوب از ایران فرار کرده و به عربستانی پناه بردند که در آن زمان حکومت واحدی نداشت
بعدها در زمان حمله اعراب به ایران همین مانویها و مزدکی هایی که مورد تعقیب آزار قرار گرفته بودند نه به دلیل اینکه وطن پرست نبودند بلکه به دلیل انتقام از خاندان ساسانی به عراق کمک کردند که ایران را فتح کنند
آنچه بهرام پنجم ساسانی به بهرام گور معروف شد این بود که برای جلب رضایت روحانیون زرتشتی که آن زمان در بیشترین میزان نفوذ بود، دستور داد که اجساد بزرگان مسیحی را از قبر در بیاورند و استخوانهای بزرگان و کشیشان مسیح را در سطح شهر بریزند و اینچنین شد که نارضایتی از حکومت انقدر بالا گرفت که حمله اعراب جز جرقهای برای فرو ریختن این حکومت نبود
@IRAN_PAD
از وقتی که روحانیت در درون ایران رخنه کرد جرقه های فتنه و ناامیدی روشن شد . هرجا که مسیری یافتند برای القای اندیشه های مسموم خود ، جامعه را رو به انحطاط کشاندند
حمله اعراب به ایران و موفقیت شان فقط شکل قضیه بود . این حکومت پیش از حمله اعراب از درون دچار فروپاشی شده بود در بین تمام سلسلههای باستانی ایران تنها در حکومت ساسانیان بود که روحانیون زرتشتی وارد حکومت شدند و اصطلاحا دین و سیاست یکی شد روحانیون زرتشتی چنان وارد دستگاه حکومت شدند که حتی بر شاه هم نفوذ داشتند شاه را در بسیاری از موارد میکشتند هیچ آیینی به جز آیین زرتشتی اجازه تبلیغ نداشت و باقی ادیان و اندیشه ها به شدت سرکوب میشدند
🔸در زمان بهرام یکم بود که پیامبر ایرانی به اسم مانی ظهور کرد بهرام یکم به دستور #کرتیر روحانی بلندپایه زرتشتی مانی را در زندان به قتل رساند پوستش رو کند درونش را پر از کاه کرد
🔸در زمان قباد یکم و بعد خسران حکومت ساسانی با جنبش اجتماعی به نام مزدک روبرو شد در تیسفون پایتخت ساسانیان صد هزار مزدکی را به بهانه مناظره جمع کرد و تمامی ۱۰۰ هزار نفر را بقتل رساند و مثل درخت سر و ته در زمین چال کرد و صد هزار نفر مانویان و مزدکیان به دلیل شدت سرکوب از ایران فرار کرده و به عربستانی پناه بردند که در آن زمان حکومت واحدی نداشت
بعدها در زمان حمله اعراب به ایران همین مانویها و مزدکی هایی که مورد تعقیب آزار قرار گرفته بودند نه به دلیل اینکه وطن پرست نبودند بلکه به دلیل انتقام از خاندان ساسانی به عراق کمک کردند که ایران را فتح کنند
آنچه بهرام پنجم ساسانی به بهرام گور معروف شد این بود که برای جلب رضایت روحانیون زرتشتی که آن زمان در بیشترین میزان نفوذ بود، دستور داد که اجساد بزرگان مسیحی را از قبر در بیاورند و استخوانهای بزرگان و کشیشان مسیح را در سطح شهر بریزند و اینچنین شد که نارضایتی از حکومت انقدر بالا گرفت که حمله اعراب جز جرقهای برای فرو ریختن این حکومت نبود
@IRAN_PAD
Forwarded from #ایران_پاد
🔹در بین سلسله های باستانی ایران ، امپراطوری ساسانی حکومتی دینی و سرکوبگر بود برای نخستین بار روحانیون زرتشتی به صورت گسترده وارد دستگاه حکومت شدند و نفوذ بسیار زیادی بر نهاد سلطنت و شخص پادشاه داشتند در اواسط عمر حکومت کار به جایی رسید که اگر روحانیون زرتشتی از اقدامات پادشاه راضی نبودند، او را به زندان می انداخته و یا میکشتند سه روحانی به نام #تنسر، #آذرباد مهر اسپندان و در راس آنها #کرتیر نقش زیادی در ایدئولوژیک سازی حکومت ساسانی داشتند.
دین زرتشتی به عنوان تنها دین رسمی کشور شناخته شد و پیروان باقی اندیشه ها و ادیان به قتل رسیده یا مورد تعقیب و آزار شدید قرار می گرفتند. به همین دلایل نارضایتی از حکومت آنقدر بالا گرفت و امپراطوری از درون تا مرز فروپاشی رفت حمله اعراب تنها جرقه ای بود که امپراطوری عظیم ساسانی از هم بپاشد.
▪️مردم با آغوش باز اسلام را نپذیرفته بودند که اگر اینگونه بود هزاران جنایت فجیع در کتب تاریخی به ثبت نمیرسید اما آنچه که دولت قدرتمند ساسانی را تضعیف کرده بود دخالت و جنایات فاجعانه روحانیون بود که تا آن زمان در دربار شاهی نفوذ پیدا نکرده بودند
تاریخ ثابت نمود هرجا که روحانیون مذهبی در مرکز قدرتی نفوذ کند و قدرت پیدا کند ، افکار جاه طلبانه دیکتاتوری و فاشیستی خود را به بالاترین نحو ممکن انجام خواهد داد.
▪️اقتباس از منابع:
ایران در زمان ساسانیان / آرتور کریستین سن
تاریخ ایران کمبریج / جلد سوم / ساسانیان
@IRAN_PAD
دین زرتشتی به عنوان تنها دین رسمی کشور شناخته شد و پیروان باقی اندیشه ها و ادیان به قتل رسیده یا مورد تعقیب و آزار شدید قرار می گرفتند. به همین دلایل نارضایتی از حکومت آنقدر بالا گرفت و امپراطوری از درون تا مرز فروپاشی رفت حمله اعراب تنها جرقه ای بود که امپراطوری عظیم ساسانی از هم بپاشد.
▪️مردم با آغوش باز اسلام را نپذیرفته بودند که اگر اینگونه بود هزاران جنایت فجیع در کتب تاریخی به ثبت نمیرسید اما آنچه که دولت قدرتمند ساسانی را تضعیف کرده بود دخالت و جنایات فاجعانه روحانیون بود که تا آن زمان در دربار شاهی نفوذ پیدا نکرده بودند
تاریخ ثابت نمود هرجا که روحانیون مذهبی در مرکز قدرتی نفوذ کند و قدرت پیدا کند ، افکار جاه طلبانه دیکتاتوری و فاشیستی خود را به بالاترین نحو ممکن انجام خواهد داد.
▪️اقتباس از منابع:
ایران در زمان ساسانیان / آرتور کریستین سن
تاریخ ایران کمبریج / جلد سوم / ساسانیان
@IRAN_PAD
Forwarded from #ایران_پاد
🔹همان روحانیت اما این بار در دوره قاجار تاثیر مخرب خودرا برجای گذاشت و باعث شکل گیری عهدنامههای گلستان (۱۸۱۳) و ترکمانچای (۱۸۲۸) گردید.
در زمان جنگهای ایران و روس، روحانیت شیعه (از جمله شخصیتهایی مانند آقا سید محمد مجتهد تبریزی) نقش مهمی در تحریک احساسات مذهبی مردم علیه "کفار روس" ایفا کرد.
این حمایتها موجب جهاد مردمی و بسیج نیروهای داوطلب شد، اما چون فاقد فرماندهی منسجم و تجهیزات مدرن بود، در برابر ارتش منظم و نیرومند روسیه کارآمد نبود.
علما، جهاد علیه روسیه را تکلیف شرعی میدانستند، اما برنامهریزی یا هماهنگی نظامی نداشتند. این مجتهد متعصب بی مغز اعلام کرده بود که امام زمان دستور جهاد علیه کفار روسی را داده و در حین جنگ به یاریمان خواهد آمد .
در این حمایت مذهبی از جنگ، و نه راهبرد نظامی نیروی ایران شکست خورد و تاوان آن از دست دادن بخشهای زیادی از اراضی ایران منجرشد
🔹عباس میرزا که چهره درخشان تاریخ ایران محسوب میشود در پی مدرن کردن ارتش ایران بود اما همین علما با اصلاحات نظامی و سیاسی عباسمیرزا (ولیعهد وقت) که تلاش میکرد ارتش را مدرن کند، مخالفت یا تردید نشان دادند؛ چون این اصلاحات را تقلید از غرب و تهدیدی برای ارزشهای اسلامی میدانستند.
🔹مشروطه ۱۲۸۵ اگرچه با تلاش روحانیت انجامید اما هدف روحانیت مشروطه نبود بلکه تاسیس عدالت خانه ای بود تا محکمه از آن خود کنند و به هرآنکه به مقدسات روحانیت توهین میکنند مجازات کنند . مشروطه ایران حاصل تلاش متفکران و اندیشمندان ایرانی نظیر میرزاملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و میرزا یوسف خان مستشارالدوله و آخوندزاده و تقی زاده و امثالهم بودند و روحانیت به طمع برپایی عدالت خانه آنها را در اجتماع مردمی یاری کردند.
@IRAN_PAD
در زمان جنگهای ایران و روس، روحانیت شیعه (از جمله شخصیتهایی مانند آقا سید محمد مجتهد تبریزی) نقش مهمی در تحریک احساسات مذهبی مردم علیه "کفار روس" ایفا کرد.
این حمایتها موجب جهاد مردمی و بسیج نیروهای داوطلب شد، اما چون فاقد فرماندهی منسجم و تجهیزات مدرن بود، در برابر ارتش منظم و نیرومند روسیه کارآمد نبود.
علما، جهاد علیه روسیه را تکلیف شرعی میدانستند، اما برنامهریزی یا هماهنگی نظامی نداشتند. این مجتهد متعصب بی مغز اعلام کرده بود که امام زمان دستور جهاد علیه کفار روسی را داده و در حین جنگ به یاریمان خواهد آمد .
در این حمایت مذهبی از جنگ، و نه راهبرد نظامی نیروی ایران شکست خورد و تاوان آن از دست دادن بخشهای زیادی از اراضی ایران منجرشد
🔹عباس میرزا که چهره درخشان تاریخ ایران محسوب میشود در پی مدرن کردن ارتش ایران بود اما همین علما با اصلاحات نظامی و سیاسی عباسمیرزا (ولیعهد وقت) که تلاش میکرد ارتش را مدرن کند، مخالفت یا تردید نشان دادند؛ چون این اصلاحات را تقلید از غرب و تهدیدی برای ارزشهای اسلامی میدانستند.
🔹مشروطه ۱۲۸۵ اگرچه با تلاش روحانیت انجامید اما هدف روحانیت مشروطه نبود بلکه تاسیس عدالت خانه ای بود تا محکمه از آن خود کنند و به هرآنکه به مقدسات روحانیت توهین میکنند مجازات کنند . مشروطه ایران حاصل تلاش متفکران و اندیشمندان ایرانی نظیر میرزاملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و میرزا یوسف خان مستشارالدوله و آخوندزاده و تقی زاده و امثالهم بودند و روحانیت به طمع برپایی عدالت خانه آنها را در اجتماع مردمی یاری کردند.
@IRAN_PAD
Forwarded from #ایران_پاد
🔻فریدون آدمیت (تاریخنگار و مشروطهپژوه) نقش روحانیت در جنگهای ایران و روس را ناکارآمد و سطحی میداند.
او تاکید میکند که روحانیون تنها از منظر مذهبی، شعار جهاد دادند، اما درک سیاسی از موقعیت ایران نداشتند. بهنظر او، یکی از موانع نوسازی سیاسی و نظامی در دوره عباسمیرزا، نگرش سنتی و ضدغربی بخشی از علما بود.
🔻احمد کسروی پژوهشگر و تاریخ نگار عصرمشروطه در کتاب "تاریخ هجدهساله آذربایجان" اشاره میکند که بسیاری از علمای تبریز و قفقاز مردم را به جهاد تشویق کردند، اما پس از شکست، مسئولیت را به گردن نگرفتند.
او معتقد است که علما بیشتر به منافع خود میاندیشیدند و نه باهوش بودند و نه خیرخواه.
او به نقش مخرب برخی علمای وابسته به دربار نیز اشاره دارد که مشروعیت شکستها را دینی جلوه دادند.
🔻عباس امانت (استاد تاریخ ایران ) در آثار خود بهویژه در کتاب" قبله عالم"، اشاره میکند که جنگ با روسیه نقطه برخورد سنت و مدرنیته بود.
روحانیت شیعه، بهطور تاریخی به حکومت قاجار مشروعیت میداد، ولی درک محدودی از دیپلماسی مدرن داشت.
او نقش عباسمیرزا را در تلاش برای اصلاح ارتش مثبت ارزیابی میکند، اما تاکید دارد که هم روحانیت و هم بخشی از اشراف با این اصلاحات مخالفت میکردند.
🔻حمید عنایت (اندیشمند علوم سیاسی) در کتاب " اندیشه سیاسی در اسلام معاصر" به فضای سیاسی دوران قاجار اشاره دارد و میگوید:
"روحانیت از یک سو در غیاب نهادهای مدنی، نقش رهبری معنوی داشت؛ اما از سوی دیگر، در برابر تحولات نوگرایانه و تجددطلبی نیز ایستادگی میکرد."
▪️روحانیت آن دوره مسئول مستقیم از دست رفتن قفقاز نبود، اما با مقاومت در برابر اصلاحات، بیتفاوتی به دیپلماسی، و تمرکز صرف بر جهاد مذهبی، نقشی غیرمستقیم در تضعیف دولت ایفا کرد.
🔹با همه این تجربیات تاریخی ایران ، آنکه نگاه مدرنیته و باز داشت و از آسیب های رخنه روحانیت در هردستگاه سیاسی و اجتماعی آگاه شده بود #رضاشاه بود که عرصه را در هر نقطه اجرایی روحانیت بست و راه مدرنیته و تجدد و ملی گرایی را درپیش گرفت
افسوس که سگهای هار تاریخ سیاسی جهان ، روس و انگلیس ، تجدد خواهی ایران را نشانه افول تسلط بر ایران دیدند و مسیر ترقی برای مدت کوتاهی بستند.
اگرچه محمدرضاشاه فردی بسیار متجدد و رشدیافته در تجدد اروپایی به روی کار آمد اما ۱۲ سال از عمر سیاسی تاریخ ایران (۱۳۲۰_۱۳۳۲) بدستان ۱۶ نخست وزیری حاکمیت داشت که یکی از پرتلاطم ترین عصر تاریخ ایران بشمار آمد و بی ثباتی سیاسی به اوج خود رسید تا جریان ۲۸ مرداد ۳۲ موجبات بدست گیری سلطنت بهمراه حاکمیت شاه شد.
🔹بنیادگرایی از سال ۱۳۲۰ دوبار جوانه زد و حوزه فعالیت دینی رشد کرد. و شاه پهلوی که درمسیر تفکرات پدر ، دنبال مدرنیته بود ، مردمش بدون آگاهی تاریخی از معضلات دخالت روحانیت در ایران به ندای خمینی و روحانیت لبیک گفتند و ۴۶ سال با تمامی ترفندهای مذهبی برای زنده نگهداشتن بنی امیه و بنی عباس و حاکمیت ترکان عثمانی ، قرون وسطای هزارساله اروپا را در ایران زنده نگهداشتند.
و اکنون با تمام آگاهی های امروز به یمن فضای مبارزاتی مجازی ، آنچه که نظام را پابرجا و جنبش را در رکود نگهداشته ناآگاهی هایی ست که به روزرسانی شده که در بخشهای بعدی خواهیم پرداخت.
@IRAN_PAD
او تاکید میکند که روحانیون تنها از منظر مذهبی، شعار جهاد دادند، اما درک سیاسی از موقعیت ایران نداشتند. بهنظر او، یکی از موانع نوسازی سیاسی و نظامی در دوره عباسمیرزا، نگرش سنتی و ضدغربی بخشی از علما بود.
🔻احمد کسروی پژوهشگر و تاریخ نگار عصرمشروطه در کتاب "تاریخ هجدهساله آذربایجان" اشاره میکند که بسیاری از علمای تبریز و قفقاز مردم را به جهاد تشویق کردند، اما پس از شکست، مسئولیت را به گردن نگرفتند.
او معتقد است که علما بیشتر به منافع خود میاندیشیدند و نه باهوش بودند و نه خیرخواه.
او به نقش مخرب برخی علمای وابسته به دربار نیز اشاره دارد که مشروعیت شکستها را دینی جلوه دادند.
🔻عباس امانت (استاد تاریخ ایران ) در آثار خود بهویژه در کتاب" قبله عالم"، اشاره میکند که جنگ با روسیه نقطه برخورد سنت و مدرنیته بود.
روحانیت شیعه، بهطور تاریخی به حکومت قاجار مشروعیت میداد، ولی درک محدودی از دیپلماسی مدرن داشت.
او نقش عباسمیرزا را در تلاش برای اصلاح ارتش مثبت ارزیابی میکند، اما تاکید دارد که هم روحانیت و هم بخشی از اشراف با این اصلاحات مخالفت میکردند.
🔻حمید عنایت (اندیشمند علوم سیاسی) در کتاب " اندیشه سیاسی در اسلام معاصر" به فضای سیاسی دوران قاجار اشاره دارد و میگوید:
"روحانیت از یک سو در غیاب نهادهای مدنی، نقش رهبری معنوی داشت؛ اما از سوی دیگر، در برابر تحولات نوگرایانه و تجددطلبی نیز ایستادگی میکرد."
▪️روحانیت آن دوره مسئول مستقیم از دست رفتن قفقاز نبود، اما با مقاومت در برابر اصلاحات، بیتفاوتی به دیپلماسی، و تمرکز صرف بر جهاد مذهبی، نقشی غیرمستقیم در تضعیف دولت ایفا کرد.
🔹با همه این تجربیات تاریخی ایران ، آنکه نگاه مدرنیته و باز داشت و از آسیب های رخنه روحانیت در هردستگاه سیاسی و اجتماعی آگاه شده بود #رضاشاه بود که عرصه را در هر نقطه اجرایی روحانیت بست و راه مدرنیته و تجدد و ملی گرایی را درپیش گرفت
افسوس که سگهای هار تاریخ سیاسی جهان ، روس و انگلیس ، تجدد خواهی ایران را نشانه افول تسلط بر ایران دیدند و مسیر ترقی برای مدت کوتاهی بستند.
اگرچه محمدرضاشاه فردی بسیار متجدد و رشدیافته در تجدد اروپایی به روی کار آمد اما ۱۲ سال از عمر سیاسی تاریخ ایران (۱۳۲۰_۱۳۳۲) بدستان ۱۶ نخست وزیری حاکمیت داشت که یکی از پرتلاطم ترین عصر تاریخ ایران بشمار آمد و بی ثباتی سیاسی به اوج خود رسید تا جریان ۲۸ مرداد ۳۲ موجبات بدست گیری سلطنت بهمراه حاکمیت شاه شد.
🔹بنیادگرایی از سال ۱۳۲۰ دوبار جوانه زد و حوزه فعالیت دینی رشد کرد. و شاه پهلوی که درمسیر تفکرات پدر ، دنبال مدرنیته بود ، مردمش بدون آگاهی تاریخی از معضلات دخالت روحانیت در ایران به ندای خمینی و روحانیت لبیک گفتند و ۴۶ سال با تمامی ترفندهای مذهبی برای زنده نگهداشتن بنی امیه و بنی عباس و حاکمیت ترکان عثمانی ، قرون وسطای هزارساله اروپا را در ایران زنده نگهداشتند.
و اکنون با تمام آگاهی های امروز به یمن فضای مبارزاتی مجازی ، آنچه که نظام را پابرجا و جنبش را در رکود نگهداشته ناآگاهی هایی ست که به روزرسانی شده که در بخشهای بعدی خواهیم پرداخت.
@IRAN_PAD
Forwarded from #ایران_پاد
@IRAN_PAD
در طول تاریخ، روحانیون، جای آنکه فانوسهایی باشند در تاریکی و روشنکننده راه مردم ، تکیهگاهی برای مظلومان شوند وصدایی عدالتخواهی گردند ، سنگلاخی شدند در مسیر هموار که آسودگی را به تلاطم روزگار بدل کردند.
در گذر قرنها، آنگاه که مردم از فقر و ظلم به ستوه آمده بودند، برخی از این جامه پوشان، به جای همراهی، به سکوت پناه بردند.
و بدتر از آن، گاه سکوتشان، مهر تاییدی بود بر ظلم. گاه فتوای شان، زنجیری تازه بود بر دست و پای آزادی و پیشرفت
آنجا که باید صدای عدالت میشدند، صدای قدرت شدند.
آنجا که باید دیوار ستم را بشکنند، دیواری شدند میان مردم و روشنایی.
تغییر را بدعت نامیدند.
آگاهی را کفر خواندند.
و آزادی را فتنه.
و اینچنین بود که ملتی، به جای پرواز، در گرداب جهل و تعصب گرفتار آمد.
اما دردناکترین حقیقت آن است که مردم، هنوز فریب شان را میخورند.
و همین فریب، گاه به ابزاری بدل شد که نردبان قدرت کردند
ما به ایمان مردم توهین نمیکنیم.
هرکسی آزادست هردینی را برای عبادت خود برگزیند
سخن ما، با آنان است که در نام خدا، به جای عشق، نفرت کاشتند؛ به جای علم، جهل؛ و به جای نجات، نابودی.
تا زمانی که حقیقت قربانی تقدس ساختگی شود،
تا زمانی که صدای مردم، زیر عبای تزویر خفه شود،
ایران، زخمی خواهد ماند...
زخمی از جنس اعتماد خیانت شده.
@IRAN_PAD
در طول تاریخ، روحانیون، جای آنکه فانوسهایی باشند در تاریکی و روشنکننده راه مردم ، تکیهگاهی برای مظلومان شوند وصدایی عدالتخواهی گردند ، سنگلاخی شدند در مسیر هموار که آسودگی را به تلاطم روزگار بدل کردند.
در گذر قرنها، آنگاه که مردم از فقر و ظلم به ستوه آمده بودند، برخی از این جامه پوشان، به جای همراهی، به سکوت پناه بردند.
و بدتر از آن، گاه سکوتشان، مهر تاییدی بود بر ظلم. گاه فتوای شان، زنجیری تازه بود بر دست و پای آزادی و پیشرفت
آنجا که باید صدای عدالت میشدند، صدای قدرت شدند.
آنجا که باید دیوار ستم را بشکنند، دیواری شدند میان مردم و روشنایی.
تغییر را بدعت نامیدند.
آگاهی را کفر خواندند.
و آزادی را فتنه.
و اینچنین بود که ملتی، به جای پرواز، در گرداب جهل و تعصب گرفتار آمد.
اما دردناکترین حقیقت آن است که مردم، هنوز فریب شان را میخورند.
و همین فریب، گاه به ابزاری بدل شد که نردبان قدرت کردند
ما به ایمان مردم توهین نمیکنیم.
هرکسی آزادست هردینی را برای عبادت خود برگزیند
سخن ما، با آنان است که در نام خدا، به جای عشق، نفرت کاشتند؛ به جای علم، جهل؛ و به جای نجات، نابودی.
تا زمانی که حقیقت قربانی تقدس ساختگی شود،
تا زمانی که صدای مردم، زیر عبای تزویر خفه شود،
ایران، زخمی خواهد ماند...
زخمی از جنس اعتماد خیانت شده.
@IRAN_PAD
Forwarded from #ایران_پاد
⭕️قهرمانان ملی فراموش نمیشوند
🔹در دل تاریخ معاصر ایران، نامی میدرخشد که با عزت، اقتدار، و بنیان گذاری ایرانی نوین گره خورده است: رضاشاه پهلوی، مردی که از دل خاک برخاست و ایران را از منجلاب قرون وسطایی بهسوی تمدن، قانون، آموزش نوین، و استقلال ملی هدایت کرد.
🔹تخریب مقبره او، نه تنها هتک حرمت به پیکر مردی بود که ستونهای ایران نو را بنا نهاد، بلکه توهینی آشکار به وجدان تاریخی یک ملت است. مردی که ارتش ملی ساخت، آموزش همگانی را پایه گذاشت، حجاب اجباری را برداشت، و با قدرت بیمانندش بساط ارتجاع هزار ساله را درهم کوبید.
🔹صادق خلخالی و همراهانش، در آن روزهای بی قانونی و هیجان کور، با بولدوزر بر سنگهای مقبره تاختند، اما هرگز نتوانستند خاطره رضاشاه را از ذهن و دل مردم پاک کنند. مقبره را ویران کردند، اما شرف، اراده و نام جاوید رضاشاه، در حافظه ملت ماندگار ماند.
🔹تخریب مقبره یک پادشاه ملیگرا، نه انقلاب است و نه عدالت؛ بلکه نشانی از حقد، جهل و انتقامجویی حقیرانه بود.
رضاشاه مردی بود که به جای تعارف، ساخت. بهجای شعار، عمل کرد. در زمانی که کشور لقمه ای آماده برای استعمار بود، او علم استقلال را برافراشت و ایران را از گور عقب ماندگی تاریخی بیرون کشید. چنین شخصیتی، سزاوار احترام است، نه بولدوزر.
🔹و امروز، پس از دههها، نامش از نو بر زبانها جاری ست. جوانان ایران که حتی روزگار او را ندیدند، فریاد میزنند:
"رضاشاه، روحت شاد!"
و این، زندهترین گواه آن است که یاد مردان بزرگ با آجر و خاک نابود نمیشود.
@IRAN_PAD
🔹در دل تاریخ معاصر ایران، نامی میدرخشد که با عزت، اقتدار، و بنیان گذاری ایرانی نوین گره خورده است: رضاشاه پهلوی، مردی که از دل خاک برخاست و ایران را از منجلاب قرون وسطایی بهسوی تمدن، قانون، آموزش نوین، و استقلال ملی هدایت کرد.
🔹تخریب مقبره او، نه تنها هتک حرمت به پیکر مردی بود که ستونهای ایران نو را بنا نهاد، بلکه توهینی آشکار به وجدان تاریخی یک ملت است. مردی که ارتش ملی ساخت، آموزش همگانی را پایه گذاشت، حجاب اجباری را برداشت، و با قدرت بیمانندش بساط ارتجاع هزار ساله را درهم کوبید.
🔹صادق خلخالی و همراهانش، در آن روزهای بی قانونی و هیجان کور، با بولدوزر بر سنگهای مقبره تاختند، اما هرگز نتوانستند خاطره رضاشاه را از ذهن و دل مردم پاک کنند. مقبره را ویران کردند، اما شرف، اراده و نام جاوید رضاشاه، در حافظه ملت ماندگار ماند.
🔹تخریب مقبره یک پادشاه ملیگرا، نه انقلاب است و نه عدالت؛ بلکه نشانی از حقد، جهل و انتقامجویی حقیرانه بود.
رضاشاه مردی بود که به جای تعارف، ساخت. بهجای شعار، عمل کرد. در زمانی که کشور لقمه ای آماده برای استعمار بود، او علم استقلال را برافراشت و ایران را از گور عقب ماندگی تاریخی بیرون کشید. چنین شخصیتی، سزاوار احترام است، نه بولدوزر.
🔹و امروز، پس از دههها، نامش از نو بر زبانها جاری ست. جوانان ایران که حتی روزگار او را ندیدند، فریاد میزنند:
"رضاشاه، روحت شاد!"
و این، زندهترین گواه آن است که یاد مردان بزرگ با آجر و خاک نابود نمیشود.
@IRAN_PAD
Telegram
attach 📎