پویش ملی دوباره دانشگاه
2.16K subscribers
70 photos
51 videos
43 files
445 links
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
Download Telegram
Forwarded from Mehran Mohamadi
بدون شرح !
Forwarded from Rabnews.ir
آمار داوطلبان گروه‌های آزمایشی در کنکور ۱۳۹۹ و قبل از آن و پرسش بنیادین هربرت اسپنسر که چه دانشی برای یادگیری ارزشمندتر است؟

دکتر مصطفی قادری، دانشیار مطالعات برنامه درسی دانشگاه علامه طباطبائی

آمار داوطلبان گروه‌های آزمایشی کنکور سراسری سال ۱۳۹۹ نشان می‌دهد که گروه تجربی با ۵۹۴هزار و ۲۶۹ داوطلب تقریبا نصف داوطلبان کنکور را تشکیل می‌دهند و گروه‌های آزمایشی علوم انسانی، زبان‌های خارجی (هشتاد درصد زبان انگلیسی)، ریاضی و هنر به ترتیب در رتبه‌های دوم تا پنجم قرار دارند.

نکته مهم حجم بالای شرکت‌کنندگان گروه آزمایشی زبان خارجی با تاکید بر زبان و ادبیات انگلیسی است که روزبه‌روز بالاتر می‌رود و اکنون استقبال از زبان‌های خارجی و اکثرا زبان انگلیسی بیش از گروه ریاضی و فنی و هنر شده است.

طبق این آمارها که حقایق بسیار روشنی را آشکار می‌سازند، از نظر خانواده‌ها و دانش‌آموزان ایرانی دانش ارزشمند دانشی است که با بازار کار و یافتن شغل و کسب درآمد رابطه مستقیمی داشته باشد. طبیعی است که رکود استقبال از رشته‌های ریاضی و فنی در پی رکود صنعت در کشور و کار و شغل و درآمد در آن اتفاق افتاده است و به همین منوال رکود استقبال از رشته‌های هنری در پی رکود صنعت توریسم، هنرهای دستی، هنرهای زیبا، سینما و غیره اتفاق افتاده است؛ اما پرسش اساسی این است که دلیل رشد داوطلبان زبان خارجی و به‌ویژه زبان انگلیسی با توجه به حملاتی که در سال گذشته به آموزش و یادگیری انحصاری زبان انگلیسی در کشور شد چه بوده است؟ مگر نه آنکه خانواده‌های ایرانی تمایل زیادی به ارتباط و کسب تجربه از محیط‌های فراملی و بین‌المللی دارند.

مسیر چند سال اخیر نشان می‌دهد که از نظر والدین و دانش‌آموزان ایرانی هر علمی ارزش یادگیری، صرف هزینه و زمان را ندارد و بهتر است عمر و جوانی نسل جدید را برای یادگیری رشته‌ها و دانش‌هایی که ارزش شغلی و اقتصادی ندارند، صرف نکنیم. در حقیقت والدین خواهان نسل سوم دانشگاه‌ها، یعنی دانشگاه‌های کارآفرین، هستند.

به‌عبارتی هر چند والدین و دانش‌آموزان ایرانی طی دهه اخیر به دانش‌هایی که با بازار کار مرتبط است پاسخ روشن و مثبتی داده‌اند اما نظام آموزش عمومی و عالی ما به این درخواست‌ها بی‌اعتنا یا در قبال پاسخ عملی به آن‌ها ناتوان بوده است. برخی نیز به اشتباه تمایلات اقتصادی خانواده‌ها و دانش‌آموزان را در انتخاب دانش ارزشمند نقد کرده و از ارزش دانش‌های فرهنگی، هنری و فنی سخن می‌گویند. پاسخ روشن است، دولت چه تلاشی برای بهبود عرضه محصولات فرهنگی، هنری و فنی در داخل و صحنه‌های بین‌المللی نموده است تا دانش‌آموزان عمر ارزشمند خود را صرف این هنرها سازند.

به هر حال، هر گونه به این واکنش‌ها بنگریم، پاسخ والدین و دانش‌آموزان به سوال هربرت اسپنسر که چه دانشی برای یادگیری در مدرسه و دانشگاه ارزشمندتر است، دقیق‌تر و واقعی‌تر از کنش برنامه‌ریزان و مدیران آموزشی و اقتصادی است.
@Rabnews
بی‌سوادی را تبلیغ می‌کنند چون پول دارند


عصرایران؛ مصطفی داننده- تلویزیون ایران دوران عجیبی را سپری می‌کند. رسانه به ظاهر ملی که خیلی‌ها آن را میلی می‌دانند رسما تبدیل به کلاس‌های کنکور شده است و تقلب را به دانش آموزان کنکوری یاد می‌دهد.

می‌گوییم تقلب چون آنها به دانش آموزان به صورت رسمی یاد می‌دهند برای زدن تست‌های کنکور اصلا احتیاجی به فهم درس ندارند. استراتژی آنها این است؛ چند قاعده را یاد بگیرید و بعد به جلسه کنکور بروید.

خیلی فکر نکنید این موسسات کنکور موافق برگزاری کنکور هستند نه، آنها از برگزار نشدن این آزمون استقبال می‌کنند چون می‌تواند به لطایف الحیل از مردم پول بگیرند. آنتن تلویزیون در صورت لغو کنکور پر می‌شود از تبلیغاتی که در آن گفته می‌شود:« نگران فراموشی درس‌هایی که خواندید هستید؟ ما با شما هستیم ، با فرستادن ...»

بچه‌ها با این شیوه‌ها وارد دانشگاه می‌شوند و آنجا می‌فهمند که چقدر به معنای واقعی کلمه بی‌سواد هستند. دانش آموزی که زبان انگلیسی را حدود 80 درصد می‌زند، توانایی بیان 5 جمله ساده را ندارد، چون یاد گرفته است بر اساس فرمول تست بزند.
تلویزیون چون پول می‌گیرد و درآمد خوبی از این ماجرا دارد به راحتی آنتن خود را در اختیار کسانی می‌دهد که تلاش می‌کنند بی‌سوادی را در ایران نهادینه کنند.

افرادی که هنوز در حال ترویج این تفکر هستند که تنها راه موفقیت رفتن به دانشگاه است. آنها از تلاش دانش آموزان برای رفتن به دانشگاه برای خود برج و بارو می‌سازند. تلویزیون هم به آنها کمک می‌کند.

صداوسیما به زمین و زمان ایراد می‌گیرد اما خود بزرگ‌ترین ترویج کننده رفتارهای مغایر با فضیلت است. تلویزیون به جای اینکه وقت خود را به کسانی اختصاص دهد که توانسته‌اند استعداد خود را کشف کنند و در مسیر موفقیت گام بردارند، در حال تبلیغ کنکور است.

آنقدر کنکور را بزرگ کرده‌اند که دانش آموزان در استرس کنکور شب و روز ندارند. کنکور یک مسیر است مانند هزار مسیر دیگر برای رسیدن به موفقیت. در این میان اما چون مسیر کنکور پر پول است توسط موسسات کنکور و حالا صداوسیما به عنوان مسیر خوشبختی یاد می‌شود.

دانشگاه تنها مقصد موفقیت نیست. چه کسان هستند که بدون حتی یک روز نشستن پشت میز دانشگاه موفق ترین افراد جامعه هستند و چه دانشگاه رفته‌های موفقی هم هستند که بدون رفتن به کلاس‌های کنکور طی طریق کرده‌اند.

فعلا کاری نمی‌شود کرد. هر چه ما بگوییم فایده ندارد. موسسات کنکور پول دارند و قدرت و ما فقط قلم! قطعا قدرت پول هزاران برابر قدرت قلمی است که هیچ سودی مادی برای طرف مقابل ندارد. بالاخره تلویزیون درآمد میلیاردی از تبلیغ موسسات کنکور دارد. به نظر شما با این درآمد آنها می‌توانند نگران زندگی فرزندان این سرزمین باشند؟


💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
ذهن‌های انباری و پایان‌نامه‌های کشکولی
🖋 حامد صفایی‌پور

بیشتر پایان‌نامه‌ها و البته مقاله‌ها، به ویژه در رشته‌های علوم انسانی و مطالعات دینی که من بررسی کرده‌ام، کم ارزش و کشکولی است. نگارشِ کشکولی سه گام اساسی دارد: نخست باید یک موضوع انتخاب کنید، در گام بعد، هر مطلبی، در هر منبعی، و به هر وسیله‌ای پیدا کردید، جایی – مثلا در یک فیش تحقیقاتی قایم کنید تا در گام سوم، همه این فیش‌های گرانمایه را با ذوق و خلاقیت بهم رسانده و پایان‌نامه‌ای برهم بزنید. چنین اثری از دور، همچون درخت کریمس است، البته منهای درختش؛ که شعر، حکایت، شرح و حدیث بزرگان، آن را آراسته اما دو غایبِ بزرگ دارد که جایشان خالی است.

نخستین غایب بزرگ در یک اثر کشکولی، خود جنابِ پژوهشگر است که در افق این دموکراسیِ پوپولیستیِ منابع، محو شده است؛ کسی از او خبری ندارد و صدای او شنیده نمی‌شود. غایبِ بزرگ دوم، «روش پژوهش» است که تنها با ندید گرفتن آن، امکان هم‌نشینی این زیورآلات ممکن است.

هم، صدای نویسنده و هم، صلای روش، تنها با #تربیت_عقلانی پژوهشگر شنیده می‌شود. اگر غالب پژوهش‌ها به فقدان این دو جنبه دچارند، از این‌روست که تربیت پژوهشگرِ خوش فکر و تیزفکر در برنامه درس و مَدرس و مُدرس جایی ندارد. از کوزۀ نظام حافظه-محورِ کنکوری و بولتن-محور آموزش عالی، جز چنین ثمراتی بیرون نمی‌آید. #ذهن_انباری که مدرسه می‌سازد و پایان‌نامۀ کشکولی، که دانشگاه از آن حظ می‌برد، دو روی سکه ای است که در ضراب‌خانه آموزش حافظه‌محور ضرب شده است.

چه کنیم؟ چند راه حل فردی آن، این است که در هر رشته ای درس می‌خوانید، موضوعِ «روش تحقیق» و «راستی‌آزمایی» مُدعیات آن رشته را جدی بگیرید. سعی کنید #تفکر_پژوهشی خود را ارتقاء دهید. از روش تحقیق (به حق رسیدن) در رشته تحصیلی خودتان آگاه شوید. سطح مهارت#تفکر_نقادانه و #استدلال‌ورزی خود را، که مهارتی بنیادی در ارتقاء تفکر پژوهشی است، ارتقاء دهید. با مطالعه آثار تحقیقی تراز اول، شامۀ تحقیقاتی خود را دربارۀ روش و منش این آثار تیز کنید و البته، به خواندن آثار سست و بی‌مایه رو تُرش نمایید.

چند راه حل اجتماعی آن هم این است که بر اساس منطق تحقیق و روش‌شناسی هر رشته دانشگاهی، انتظارات از دانشجو و اساتید را تعدیل و بابِ مقاله‌سازی و پایان‌نامۀ کشکولی را ببندیم. در مدارس نیز دانشجویانِ فردا را به روش‌ها و مهارت‌هایی مجهز کنیم که کار دیگری جز کشکول‌نویسی از آن‌ها بیاید. خلاصه، شرِّ سیطرۀ کمیت را از سر الگوها و پارادایم‌های تربیتی و آموزشی این کشور کم کنیم.

منبع: تیزفکری

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
کنکور یا شکنجه؟
🖋 احمد زیدآبادی

پسر کوچک من پرهام امسال کنکوری است. چند روز پیش، بعد از شرکت در یک کنکور آزمایشی اینترنتی، سؤالات درس‌های عمومی را پیش من آورد تا در مورد غلط یا درستی گزینه‌هایش توضیح دهم.

یاللعجب! همین که چشمم به سؤالات افتاد سرم گیج رفت! مشتی اطلاعات حاشیه‌ای و غیرکاربردی و بی‌اهمیت را در کلافی غامض و مبهم و بی سر و ته و سرگیجه‌آوری در قالب گزینه‌های چهارگانه چنان در هم پیچانده بودند که فقط با رمل و اسطرلاب می‌شد در بارۀ درستی یا نادرستی‌شان نظر داد!

این نوع سؤالات نه فقط حاوی هیچ نوع دانش مفید و کارآمدی نیست، بلکه دانش‌آموز را هم کلاً از هر نوع علم و دانش و آگاهی واقعی بیزار می‌کند!
گفته می‌شود پشت این معرکه "مافیای کنکور" پنهان شده است. من در این باره چیزی نمی‌دانم و قضاوتی هم نمی‌کنم، به همین دلیل روی سخن‌ام با برگزارکنندگان کنکور در وزارت علوم است! آنها به چه حقی به جای طرح پرسش‌های روشن و منطقی و مفید، بچه های بیگناه مردم را به آموختن چنین لاطائلاتی وادار می‌کنند؟ به واقع آموختن این ریزه‌کاری‌های بی‌ثمر، مگر غیر از شکنجه و بردگی فکری دانش‌آموزان بینوا نام دیگری هم دارد؟
اصولاً بر چه اساسی، یک دانش‌آموز برای موفقیت در کنکور باید ذهن خود را مشغول این مارپیچ‌های آزاردهنده و بی‌حاصل کند؟

سال 62 که من کنکور دادم، پرسش‌ها عموماً واضح، عقلایی و حاوی اطلاعات مفید بود. در این مدت چه اتفاقی افتاده است که سؤالات کنکور تا این حد بی‌معنی و مبهم و پیچیده و مزخرف شده است؟

من نمی‌دانم در آزار و اذیت دانش آموزان چه لذتی نهفته است که این روند مخرب ظاهراً سال به سال هم تشدید می‌شود!

منبع: نگاه متفاوت

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Forwarded from سخنرانی‌ها
✍️ امیر ناظمی

🖊ماشین کشتاری به نام کنکور

خبر هولناک بود: یک دانش‌آموز به دلیل نارضایتی‌اش از کنکور دست به خودکشی زد! او اکنون تنها نمادی از کشتاری است که سالیانه به بهانه کنکور بر سر نسلی از جوانان هوار می‌شود! بسیاری دیگر در روزهای پیش یا ناکامی‌های روزهای بعد کنکور به همین سرنوشت دچار می‌شوند!

⭕️سیاست کنکوری
سیاست‌های «کنکوری» برآمده از فرضی است که انسان‌ها قابل رتبه‌بندی هستند! و بهترین مبنای این رتبه‌بندی چیزی است به نام هوش!
@sokhanranihaa
باورمندان به این ایده همان‌هایی هستند که وقتی کیارستمی فوت کرد اظهار کردند مگر رتبه‌اش در کنکور چند بوده است! به همین وقاحت!

این سیاست رتبه‌بندی انسان‌ها بنیان هر سیاستی است که اجازه می‌دهد کسی زنده بماند و کسی بمرید! پیش‌نیاز همان سیاستی که در جداسازی آموزشی برخی از سایرین بروز می‌یابد؛ همان جایی که جامعه تبدیل به تافته‌های جدابافته‌ای می‌شود که برخی برابرتر از دیگران می‌شوند!

⭕️رد علمی سیاست کنکوری
صرف‌نظر از همه استدلال‌های اخلاقی و اجتماعی که در رد رتبه‌بندی و جداسازی انسان‌ها وجود دارد؛ اما این برای باورمندان به رده‌بندی انسان‌ها کافی نیست؛ باید برای آنان استدلالی از جنس خودشان آورد!

مطالعات علمی متفاوتی نشان می‌دهند که رتبه‌بندی‌های انسانی بر اساس هر آزمونی دارای اشکال است. برخی از مطالعات عبارتند از:

1️⃣ چیزی به نام هوش عمومی وجود ندارد. تنوع هوش بالاست و به عنوان مثال کسی که هوش ریاضی بالایی دارد؛ الزاما دارای هوش جغرافیایی یا هوش موسیقیایی بالایی نیست. به همین استدلال هیچ آزمونی که بتواند یک فرد را بر حسب توانمندی عمومی بسنجد وجود ندارد. در حقیقت هر هوشی آزمون تخصصی خود را دارد.

2️⃣ هیچ ابزار قابل اتکایی برای سنجش هوش وجود ندارد. حتی برای سنجش یک هوش خاص هم نمی‌توان ابزاری داشت تا از آن طریق بتوان به طور مطمئنی رتبه‌بندی درستی داشت.

3️⃣ هوش امری برساختی است. در بسیاری از مطالعات آن‌چه در یک فرهنگ مصداق هوش دانسته می‌شود در فرهنگ دیگری می‌تواند برخلاف آن تعبیر شود. به این ترتیب حتی اگر موارد ۱و۲ نیز مورد قبول نباشد؛ باز هم آزمون‌های کلی‌نگر ناکارآمد است.

4️⃣ هوش حل یک مساله با سرعت بیشتر و خلاقیت حل همان مساله از روش دیگری است. آزمون‌ها اگر حتی بتوانند ۳مورد بالا را حل کنند؛ برای سنجش خلاقیت بسیار ناتوان‌تر هستند.

5️⃣ انواع هوش به مرور زمان کشف می‌شوند. همه انواع هوش در زمان ما قابل شناسایی نیستند و آینده آبستن فهم جدید از هوش‌های دیگر است.

و اما استدلال زیر از حوزه جامعه‌شناسی می‌آید و تکان‌دهنده‌تر از سایر استدلال‌ها:

6️⃣ افرادی که آموزش مناسب‌تر می‌بینند، تست‌های هوش را بهتر می‌زنند! این یعنی آن‌که تست‌های هوش، واقعا تست‌های سنجش هوش ذاتی (ژنتیک) نیستند؛ بلکه آن‌چه را می‌سنجد میزان یادگیری است و یادگیری بیش از هوش ژنتیکی، از برخورداری از آموزش، وضعیت خانوادگی، برخورداری‌های مالی و ... تاثیر می‌پذیرد. به زبان ساده‌تر کنکور بیش از هوش تابع سرمایه خانوادگی افراد است! بیش از هر عاملی!

این همان چیزی است که برخوردارها را متوهم می‌کند!

⭕️ کنکور نماد گیر افتادن در گذشته
کنکور در ایران همچنان برگزار می‌شود! این تلخ‌ترین واقعیت ایران است، تلخ‌تر از گران شدن ارز و تحریم! کنکور برگزار می‌شود تا ته‌مانده‌های خلاقیت را به رگبار ببندد، «خدای کشتار» است این کنکور.

کنکور تلخ است چون نماد چسبیدن ابلهانه‌ی ما به چیزی است که بلدیم! ما دچار «وابستگی مسیر» شده‌ایم؛ یعنی حاضر نیستیم مسیر گذشته را تغییر دهیم.

کنکور اما یکی از بزرگترین کسب‌وکارهای ایران است. و ما آماده ورود به دوران جدید نیستیم؛ چراکه حاضر نیستیم در باورهایمان بازاندیشی کنیم. اگر بپذیریم که انسان هوش‌های متنوعی دارد و این هوش‌ها الزاما با همدیگر همبستگی ندارد؛ یعنی پذیرفته‌ایم که هیچ ابزاری برای رتبه‌بندی نیست.

واقعیت آن است که «هیچ آزمونی آن‌قدر منصفانه نیست که انسان‌ها را رتبه‌بندی کند» و برای همین است که به قول اسکات پیج در کتاب «تفاوت» می‌شود گفت: «پذیرش تنوع است که ما را به وضعیت بهتر می‌رساند».
دیگر دوران هر سیاستی که برپایه‌ی رتبه‌بندی میان انسان‌ها و گروه‌ها باشد، گذشته است؛ سیاست‌ها باید برپایه‌ی احترام به تنوع‌ها و تفاوت‌ها باشد.

می‌توانست همین کرونا بهانه ما باشد برای گذار از این حماقت‌هایمان؛ اما نشد! پذیرش دانشگاه‌ها در دنیای توسعه‌یافته چگونه است؟ آزمون SAT در آمریکا چه تفاوت‌هایی دارد؟ آیا آزمون‌های استانداردی مانند المپیادهای دانش‌آموزی یا جوایز معتبری مانند جایزه خوارزمی نمی‌توانست ابزارهایی برای پذیرش بخشی از صندلی‌ها باشد؟ حتما می‌توانست؛ اگر ما کمی عاقل‌تر بودیم.

.
🆑کانال سخنرانی ها
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @I_D_Network
🌹
⁉️ کلاس درس را با «نام و یاد خدا» شروع نمی‌کنم!
🖋 وحید احسانی

[این یادداشت مجزّا، در عین حال، در حُکم قسمت چهارم و پایانی از سلسله نوشتاری با عنوان «چگونه می‌توانیم هم مسلمان باشیم و هم ناکارآمد؟! (با تأکید بر نظام آموزش عالی)» نیز است].

در جلسۀ اوّل درس «ترویج و آموزش کشاورزی» دانشگاه علمی-کاربردی جهادکشاورزی کرمانشاه، پس از سلام و احوال پرسی، چنین آغاز کردم:

«کلاس را با «نام خدا» شروع نمی‌کنم! حق دارید که تعجّب کنید، چون در جامعۀ ما حتّی مدرسان بی‌دین و بی‌اعتقاد هم یا از روی ریا و تظاهر کلاس‌شان را با نام خدا شروع می‌کنند یا اگر جز این است، بهانه به دست کسی نداده و به گونه‌ای رفتار می‌کنند که شاگردان فکر کنند استاد نه از روی عمد، بلکه از روی فراموشی نام خدا را نبرده است. من امّا اتّفاقاً اصرار دارم بگویم این که کلاس را با نام خدا شروع نمی‌کنم از روی فراموشی نیست، بلکه عامدانه و آگاهانه چنین می‌کنم. علّت این کارم را توضیح خواهم داد، عجالتاً از شما می‌خواهم این مسئله را از ذهن‌تان خارج کنید تا کمی دربارۀ کلاسی که قرار است با هم داشته‌باشیم گفتگو کنیم. بعد از آن، دربارۀ علّت شروع نکردن کلاس با نام خدا هم توضیح خواهم داد.

قرار است در ترم جاری، حدود 34 ساعت از عمرمان را با هم در قالب این کلاس بگذرانیم. با این کلاس و این بخش از عمرمان چگونه می‌خواهیم مواجه بشویم؟ بله، می‌دانم که این کلاس در یک فضای ایزوله برگزار نمی‌شود؛ هر یک از ما با مسائل و مشکلاتی مواجه‌ایم که حتّی اگر خودمان نخواهیم، فکر آنها ما را راحت نگذاشته و با ما به کلاس می‌آیند. دچار چه نگرانی‌ها و دغدغه‌هایی هستیم که نمی‌گذارند بر کلاس و محتوای درس تمرکز کنیم؟»

در این جا بحث را به مسائل و مشکلات کشاندم و اجازه دادم دانشجویان اندکی درد دل کنند. یکی از مسائل اقتصادی گفت، دیگری از بیکاری، آن یکی از عدم وجود شرایط ازدواج و غیره. به این ترتیب، یخ کلاس خیلی زود ذوب شد، سطح مشارکت بالا رفت و کلاس رونق گرفت. بحث مسائل و مشکلات شخصی را جمع کرده و گفتم:

«علاوه بر مسائل و مشکلات شخصیِ هر یک از ما، خود این کلاس نیز یک کلاس ایده‌آل نیست. منظورم فقط فضای فیزیکی کلاس مانند نور، صندلی‌ها، امکانات و امثال آن نیست، منظورم این است که این کلاس جزئی از یک نظام آموزشی معیوب است که در آن نه استعدادها و علائق دانشجویان چندان لحاظ می‌شوند، نه ارتباط چندانی با محیط بیرونی و اشتغال دارد، نه مُدرّسان آنگونه‌اند که باید باشند، نه سرفصل‌ها به‌روز هستند، و نه هزار ویژگی دیگر که باید داشته‌باشد ولی ندارد».

در این مرحله، دوباره اجازه دادم دانشجویان در بحث شرکت کرده و ایرادهایی که از نظام آموزشی می‌شناسند را بیان کنند. دوباره درد دل دانشجویان باز شد و بحث رونق گرفت. پس از اندکی، این بحث را نیز جمع کرده و گفتم:

«خب، حالا با وجود همۀ این واقعیت‌ها و مسائل و مشکلات، چگونه می‌خواهیم با این کلاس مواجه شویم و چگونه می‌خواهیم این بخش از عمرمان را سپری کنیم؟ انواع رویکردهایی که می‌توانیم نسبت به این کلاس در پیش بگیریم را می‌توانیم در قالب دو دستۀ کلّی تقسیم بندی کنیم:

یک رویکرد این است که با خود بگوییم، حالا که نه نظام آموزشی آنگونه است که باید باشد، نه علائق و استعدادهای ما لحاظ شده‌است، نه اطمینانی هست که اگر درس را خوب یاد بگیریم آموخته‌های‌مان در آینده و در محیط شغلی به کارمان بیایند، نه مدرس آنگونه‌است که باید باشد، نه خیالمان از کمبودهای مالی آرام می‌گیرد و نه ده‌ها شرایط دیگر که باید فراهم باشد ولی فراهم نیست، ما هم کلاس را سَرسَری بگیریم. یعنی از یک سو، شما دانشجویان فقط به فکر این باشید که «با کمترین زحمت به نمرۀ پایان ترم» برسید و از سوی دیگر، من نیز فقط به فکر این باشم که «با کمترین زحمت به دستمزدم برسم».

ادامه یادداشت را در فرسته (پست) بعدی مطالعه بفرمایید. 👇

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
ادامۀ یادداشت «کلاس درس را با نام و یاد خدا شروع نمی‌کنم!»
بخش اوّل را از اینجا مطالعه بفرمایید.

در مقابل، رویکرد دیگر این است که با خود بگوییم، با توجه به تمام مسائل و مشکلات متنوّع و متعدّدی که وجود دارند و به هر حال بر کمّ و کیف این کلاس تأثیرگذار هستند، بهترین شیوه‌ای که می‌توانیم این کلاس را برگزار کنیم کدام است و بهترین استفاده‌ای که می‌توانیم ببریم کدام؟ فرض کنید الان جلسۀ پایانی کلاس است، کلاس ما و این بخش از عمرمان می‌تواند در حالت‌های مختلفی سپری شده‌باشد، یعنی به هر حال، برای کیفیت و کارآمدی کلاس ما یک بازه (طیف) قابل تصوّر است. ممکن است به علّت مسائل و مشکلات پیش‌گفته، هر چقدر هم که تلاش کنیم، این کلاس نتواند از سطح مشخّصی بهتر برگزار شود. یک حداقل‌هایی هم وجود دارند که به هر حال مجبوریم رعایتشان کنیم. مثلاً چه بخواهیم و چه نخواهیم مجبوریم دفعاتی در کلاس حاضر شویم، امتحان بگیریم و امثال آن. حرفم این است که میان این کف و آن سقف، دست خود ماست که کلاس‌مان را چگونه دائر کنیم و این بخش از عمرمان را چگونه سپری کنیم. این که وضعیت این کلاس از میان هزاران سطح متفاوتی که می‌تواند به خود بگیرد، چگونه باشد، نه دست مسئولان نظام آموزشی است، نه دست مسئولان نظام است، نه دست آمریکا و اسرائیل است، نه دست مردم خارج از این کلاس است و نه در دست هیچ کس دیگری؛ برآیند تصمیم‌ها و اقدامات همۀ کسانی که از بیرون این کلاس بر آن تأثیر گذارند این بوده که نهایتاً یک سقف برای آن ایجاد کرده‌اند که کلاس بهتر از آن سقف نمی‌تواند باشد، امّا این که وضعیت کلاس در کجای فاصلۀ میان آن سقف تا بی‌کیفیت‌ترین و بی‌ثمرترین حالت ممکن باشد، فقط و فقط در حیطۀ تأثیرگذاری خود ماست.

این نوع مواجهه با کار که با وجود علم به مسائل و مشکلات متعدّد بخواهیم آن کار را به بهترین (با کیفیت‌ترین و تأثیرگذارترین) وجه ممکن انجام بدهیم، اسمش «رویکرد بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» است و رویکرد مقابل –که در مواجه با هر کاری بنای‌مان فقط بر این باشد که با کمترین زحمت به بیشترین منفعت برسیم- رویکرد «به اسم شیطان رجیم»!

نظامی (علیه الرّحمه) می‌فرماید: «بسم اللّه الرّحمان الرّحیم / هست کلید در گنج حکیم». اگر «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» کلید در گنج بی‌پایان خداوند است، پس چرا مایی که شاید هیچ کجای دیگر دنیا به اندازه‌مان «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» نمی‌گویند بهره‌مان از گنج حکیم اینقدر اندک است؟! بله، بسم اللّه الرّحمن الرّحیم واقعاً کلید گنج هستی است امّا نه فقط یک لقلقۀ زبانی، بلکه مشروط به این که واقعاً رویکردمان به هر کاری چنین باشد که بخواهیم آن کار را به بهترین وجه ممکن انجام بدهیم.

متأسفانه بیشتر ما در بیشتر موارد در حالی در ابتدای کارها نام خدا را به زبان می‌آوریم که نوع مواجهه‌مان با آن کار از نوع «به اسم شیطان رجیم» است و این «به سُخره گرفتن نام خدا» است.

حال که بحث به اینجا رسید، کلاسی که عمداً با «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» شروع نکرده‌بودم را «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» ادامه می‌دهم. بله، من نیز با مسائل و مشکلات متعدّد و متنوّعی درگیرم، من نیز درآمدم از همین یک کلاس درس و یک کار پاره‌وقت دیگر است، من نیز زن و بچه دارم، من نیز نگران آینده هستم و غیره، امّا با تمام این ها، حال که تدریس این کلاس را پذیرفته‌ام، تصمیم گرفته‌ام با توکّل بر خدا تلاش کنم آن را به بهترین وجه ممکن برگزار کنم. البته چون من فقط یکی از اعضای این جمع هستم، حاصل و خروجی کلاس به نوع مواجه شما نیز بستگی دارد، هر چند، شما هر گونه که بخواهید با این کلاس روبرو شوید، من تصمیم خودم را گرفته‌ام و «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» خودم را گفته‌ام».

متن کامل این یادداشت (1950 کلمه) را می‌توانید از طریق سایت پویش ملّی دوباره دانشگاه (پیوند زیر) مطالعه بفرمایید 👇
کلاس درس را با نام خدا شروع نمی‌کنم!

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔳 ماشین کشتاری به نام کنکور!
🖋 امیر ناظمی

خبر هولناک بود: یک دانش‌آموز به دلیل نارضایتی‌اش از کنکور دست به خودکشی زد! او اکنون تنها نمادی از کشتاری است که سالیانه به بهانه کنکور بر سر نسلی از جوانان هوار می‌شود! بسیاری دیگر در روزهای پیش یا ناکامی‌های روزهای بعد کنکور به همین سرنوشت دچار می‌شوند!
⭕️سیاست کنکوری
سیاست‌های «کنکوری» برآمده از فرضی است که انسان‌ها قابل رتبه‌بندی هستند! و بهترین مبنای این رتبه‌بندی چیزی است به نام هوش!
باورمندان به این ایده همان‌هایی هستند که وقتی کیارستمی فوت کرد اظهار کردند مگر رتبه‌اش در کنکور چند بوده است! به همین وقاحت! این سیاست رتبه‌بندی انسان‌ها بنیان هر سیاستی است که اجازه می‌دهد کسی زنده بماند و کسی بمیرد! پیش‌نیاز همان سیاستی که در جداسازی آموزشی برخی از سایرین بروز می‌یابد؛ همان جایی که جامعه تبدیل به تافته‌های جدابافته‌ای می‌شود که برخی برابرتر از دیگران می‌شوند!
⭕️رد علمی سیاست کنکوری
صرف‌نظر از همه استدلال‌های اخلاقی و اجتماعی که در رد رتبه‌بندی و جداسازی انسان‌ها وجود دارد؛ اما این برای باورمندان به رده‌بندی انسان‌ها کافی نیست؛ باید برای آنان استدلالی از جنس خودشان آورد!
مطالعات علمی متفاوتی نشان می‌دهند که رتبه‌بندی‌های انسانی بر اساس هر آزمونی دارای اشکال است. برخی از مطالعات عبارتند از:
1️⃣ چیزی به نام هوش عمومی وجود ندارد. تنوع هوش بالاست و به عنوان مثال کسی که هوش ریاضی بالایی دارد؛ الزاما دارای هوش جغرافیایی یا هوش موسیقیایی بالایی نیست. به همین استدلال هیچ آزمونی که بتواند یک فرد را بر حسب توانمندی عمومی بسنجد وجود ندارد. در حقیقت هر هوشی آزمون تخصصی خود را دارد.
2️⃣ هیچ ابزار قابل اتکایی برای سنجش هوش وجود ندارد. حتی برای سنجش یک هوش خاص هم نمی‌توان ابزاری داشت تا از آن طریق بتوان به طور مطمئنی رتبه‌بندی درستی داشت.
3️⃣ هوش امری برساختی است. در بسیاری از مطالعات آن‌چه در یک فرهنگ مصداق هوش دانسته می‌شود در فرهنگ دیگری می‌تواند برخلاف آن تعبیر شود. به این ترتیب حتی اگر موارد ۱و۲ نیز مورد قبول نباشد؛ باز هم آزمون‌های کلی‌نگر ناکارآمد است.
4️⃣ هوش حل یک مساله با سرعت بیشتر و خلاقیت حل همان مساله از روش دیگری است. آزمون‌ها اگر حتی بتوانند ۳مورد بالا را حل کنند؛ برای سنجش خلاقیت بسیار ناتوان‌تر هستند.
5️⃣ انواع هوش به مرور زمان کشف می‌شوند. همه انواع هوش در زمان ما قابل شناسایی نیستند و آینده آبستن فهم جدید از هوش‌های دیگر است.
6️⃣ و اما استدلالی که از حوزه جامعه‌شناسی می‌آید و تکان‌دهنده‌تر از سایر استدلال‌ها:افرادی که آموزش مناسب‌تر می‌بینند، تست‌های هوش را بهتر می‌زنند! این یعنی آن‌که تست‌های هوش، واقعا تست‌های سنجش هوش ذاتی (ژنتیک) نیستند؛ بلکه آن‌چه را می‌سنجد میزان یادگیری است و یادگیری بیش از هوش ژنتیکی، از برخورداری از آموزش، وضعیت خانوادگی، برخورداری‌های مالی و ... تاثیر می‌پذیرد. به زبان ساده‌تر کنکور بیش از هوش تابع سرمایه خانوادگی افراد است! بیش از هر عاملی!
این همان چیزی است که برخوردارها را متوهم می‌کند!
⭕️ کنکور نماد گیر افتادن در گذشته
کنکور در ایران همچنان برگزار می‌شود! این تلخ‌ترین واقعیت ایران است، تلخ‌تر از گران شدن ارز و تحریم! کنکور برگزار می‌شود تا ته‌مانده‌های خلاقیت را به رگبار ببندد، «خدای کشتار» است این کنکور.
کنکور تلخ است چون نماد چسبیدن ابلهانه‌ی ما به چیزی است که بلدیم! ما دچار «وابستگی مسیر» شده‌ایم؛ یعنی حاضر نیستیم مسیر گذشته را تغییر دهیم. کنکور اما یکی از بزرگترین کسب‌وکارهای ایران است. و ما آماده ورود به دوران جدید نیستیم؛ چراکه حاضر نیستیم در باورهایمان بازاندیشی کنیم. اگر بپذیریم که انسان هوش‌های متنوعی دارد و این هوش‌ها الزاما با همدیگر همبستگی ندارد؛ یعنی پذیرفته‌ایم که هیچ ابزاری برای رتبه‌بندی نیست. واقعیت آن است که «هیچ آزمونی آن‌قدر منصفانه نیست که انسان‌ها را رتبه‌بندی کند» و برای همین است که به قول اسکات پیج در کتاب «تفاوت» می‌شود گفت: «پذیرش تنوع است که ما را به وضعیت بهتر می‌رساند».
دیگر دوران هر سیاستی که برپایه‌ی رتبه‌بندی میان انسان‌ها و گروه‌ها باشد، گذشته است؛ سیاست‌ها باید برپایه‌ی احترام به تنوع‌ها و تفاوت‌ها باشد. می‌توانست همین کرونا بهانه ما باشد برای گذار از این حماقت‌هایمان؛ اما نشد! پذیرش دانشگاه‌ها در دنیای توسعه‌یافته چگونه است؟ آزمون SAT در آمریکا چه تفاوت‌هایی دارد؟ آیا آزمون‌های استانداردی مانند المپیادهای دانش‌آموزی یا جوایز معتبری مانند جایزه خوارزمی نمی‌توانست ابزارهایی برای پذیرش سهمی بر اساس رزومه باشد؟ حتما می‌توانست؛ اگر ما کمی عاقل‌تر بودیم.
منبع: شبکه توسعه

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
@sokhanranihaa - صدای حراج آبرو و اعتبار یک ملت را می‌شنوید - کانال…
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی

تماس تلفنی خبرنگار شهروند با دو فروشنده مدرک دانشگاهی!

چنانچه از دغدغه‌مندان نظام آموزش عالی کشور و ایران بوده و این آمادگی را دارید که با برخی وقایع بسیار تلخ پشت پرده روبرو شوید، حتماً گوش دهید.

منبع: کانال سخنرانی‌ها

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
⁉️ «داروی تلخ» نظام آموزش عالی برای چرخش از «مسیر نفت‌بنیان» به «مسیر دانش‌بنیان»
🖋 وحید احسانی

نظام آموزش عالی ایران از ابتدای شکل‌گیری عمدتاً در مسیر «نفت‌بنیان» حرکت کرده‌است. از ویژگی‌های این مسیر می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

- تأکید و تمرکز بر کمّیت‌ها و ظواهر (تعداد دانشگاه، تعداد دانشجو، تعداد مقاله و غیره)؛
- تکیه بر رانت و تشویق و تنبیه بیرونیِ متّکی به نفت برای حرکت دادن دانشگاهیان در مسیر دلخواه؛
- فروکاستن علم و پژوهش به حفظ کردن برخی گزاره‌های علمی؛
- فاقد ارتباط محسوس با بطن جامعه، صنعت، کشاورزی و غیره؛
- عدم استقلال در برابر قدرت و سیاست؛
- به حاشیه‌راندن علوم انسانی-اجتماعی؛
- سلطۀ نگرش فنّی-مهندسی (شامل سیاست‌گذاران و مدیرانی که عمدتاً از همین حیطه‌ها بوده‌اند)؛
- ناکارآمدی و عدم اثربخشی؛
- و غیره

نظام آموزش عالی ایران در مسیر «نفت‌بنیان» خود، هنگام مواجه شدن با هر مفهوم نوین، آن را استحاله کرده و ماکتی نمایشی (فاقد ماهیت و کارکرد نمونۀ اصلی) از آن را با تکیه بر رانت نفت و با استفاده از شاخص‌های کمّی، سطحی و ظاهری ایجاد کرده‌است. به عنوان مثال، در این مسیر «آموزش» به «حفظ کردن و نمره گرفتن»، «کنکور» به «روش‌های تست‌زنی»، «پژوهش» به «مقاله‌نویسی»، «دانش بنیان شدن» به «تعداد شرکت‌های دانش‌بنیان» و غیره فروکاسته شده‌اند.

موضوع «مسئولیت اجتماعی دانشگاه‌ها» که اخیراً مورد تأکید و توجه زیادی قرار گرفته‌است نیز به همان ترتیب در معرض این آفت قرار دارد که در مسیر نفت‌بنیان، به تعدادی شاخص کمّی و نمایشی فروکاسته شود.

مسئله و پرسش اصلی این است که «نظام آموزش عالی ایران برای چرخش از مسیر نفت‌بنیان به مسیر دانش‌بنیان چه کار باید بکند؟».

از آنجا که مسیرهای «نفت‌بنیان» و «دانش‌بنیان» با یکدیگر تفاوت ماهُوی بنیادینی دارند، نظام آموزش عالی کشور برای قرار گرفتن در مسیر دانش‌بنیان باید تغییرات بسیار متعدّد و متنوّعی داشته‌باشد. در این جا، آنچه بیشتر اهمّیت دارد، «نقطۀ شروع یا به عبارتی اوّلین گام برای تحقق این تحوّل اساسی است».

نقطۀ شروع و اوّلین گام برای فاصله گرفتن نظام آموزش عالی ایران از مسیر نفت‌بنیان و قرار گرفتن در مسیر دانش‌بنیان کدامست؟! در اوّلین قدم، چه تغییری باید رخ بدهد تا تغییرات بعدی بتوانند به مرور محقق شوند؟

اگر بپذیریم که واقعیت بیرونی نظام آموزش عالی ایران، نمود و بروز نگرش و رویکرد درونیِ حاکم بر آن است، در اوّلین گام، باید در این نگرش و رویکرد تغییری اساسی رخ بدهد. «مسیر نفت‌بنیان» در واقع نمودِ بیرونی «نگرش و رویکرد نفت‌بنیان» است. بنابراین، پرسش مورد نظر را می‌توان به شکل زیر بازنویسی کرد:

«نظام آموزش عالی ایران چگونه می‌تواند نگرش و رویکرد نفت‌بنیان خود را اصلاح و دانش‌بنیان کند؟». تحقق این مهم، نیازمند نوشیدن «داروی تلخ» است. تا زمانی که نظام آموزش عالی داروی تلخ مورد نظر را ننوشیده‌باشد، هر تغییر دیگری هم که اعمال کند (برای رفع نواقص پیشین یا در راستای لحاظ کردن مفاهیم نوینی که در آینده مورد توجه قرار می‌گیرند مانند مسئولیت اجتماعی)، این تغییرات جدید باز هم در قالب رویکرد و مسیر «نفت‌بنیان» (نمایشی و ناکارآمد) خواهند بود.

در مقاله‌ای با عنوان "«داروی تلخِ» نظام آموزش‌وپژوهش کشور برای چرخش از «مسیر نفت‌بنیان» به «مسیر دانش‌بنیان»" -که به تازگی در فصلنامۀ ترویج علم منتشر شده‌ و در معرض نقد سایرین قرار گرفته‌است- به این موضوع پرداخته و منظور از «داروی تلخِ شفابخش» را توضیح داده‌ام.

تفاوت مسیرهای «نفت‌بنیان» و «دانش‌بنیان» را نیز پیش از این به تفصیل در مقاله‌ای با عنوان "«توسعۀ دانش‌بنیان» یا «شبه‌دانش نفت‌بنیان»: مسئله این است" -منتشر شده در فصلنامۀ رهیافت، سال 1395- شرح داده بودم.

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Forwarded from سهام نیوز
صد هزار دکتر بیکار

✍️فرهاد قنبری
شریعتی نیاسر، معاون وزیر علوم: «به طور طبیعی دانش آموختگان دکتری آینده شغلی خود را در دانشگاه می‌بینند.."
"در مقطع دکتری، ۱۰۰ هزار دانشجوی دکتری مشغول به تحصیل هستند که از این تعداد چهار هزار نفر جذب دانشگاه شده‌اند"

چند نکته:
۱- در ایران دانشگاه به عنوان ضربه گیر بحران عظیم بیکاری عمل می کند و بسیاری از جوانان جویای کار را به امید کسب تخصص و آینده شغلی بهتر به خود جذب می کند.

۲- ایران به نسبت جمعیت بیش از پنج برابر کشورهای توسعه یافته دانشگاه دارد. دانشگاه در ایران نه به عنوان یک کانون علمی آموزشی بلکه به عنوان یک بنگاه اقتصادی عمل می کند. این بنگاه اقتصادی با استخدام عده قلیلی کارمند در قالب "استاد" و نیروهای اداری در قبال فروش مدرک در طی روندی چند ساله، میلیاردها تومان سود نصیب سرمایه گذاران خود می کند. نمونه اعلاء چنین بنگاهی دانشگاه آزاد، غیر انتفاعی و پیام نور و فراگیر است.

۳- در ایران ارتباطی میان جامعه و دانشگاه وجود ندارد و هر کدام برای خود جزیره هایی جدا از هم هستند که ساز خود را می نوازند. به عنوان مثال جامعه با این شرایط مدیریتی اصلا به فارغ التحصیل تاریخ، فلسفه، علوم سیاسی و جامعه شناسی و امثالهم نیازی ندارد و اصلا آنها را به رسمیت نمی شناسد اما سالیانه هزاران نفر دانشجوی این رشته ها وارد دانشگاه و پله به پله مدارک دانشگاهی را طی کرده و در پایان سن جوانی با مدرک دکتری در دست و بیکار و افسرده و عصبانی به جامعه پس فرستاده می شوند.

۴- بهترین روش برای به تاخیر انداختن بحران بیکاری، تشویق دانشجویان به تحصیل در مقاطع بالاتر است. در این روش هم بازار فروش مدرک بیشتر شده و هم پول بیشتری را از متقاضیان مدرک بالاتر دریافت می شود‌

۵- به علت فضای خاص جامعه، ایده آل فارغ التحصیلان دکتری بسیاری از رشته های علوم انسانی، استخدام در همان سیکل دانشگاهی بی معنی به عنوان "استاد_کارمند" است. در واقع جامعه هیچ نیازی به فارغ التحصیل این رشته ها جز ادامه دادن این سیکل احساس نیاز نمی کند.

۷- شرایط حاکم در بسیاری از رشته های علوم انسانی نه پرورش جامعه شناس و اندیشمند سیاسی و متفکر و فیلسوف و تحلیلگر تاریخی بلکه پرورش کارمند برای اداره برق و ثبت احوال و.. شهرستان است که آن هم بیشتر از تخصص به سابقه عضویت در بسیج دانشجویی، پرس و جو از امین و امام جماعت محل، میزان اشراف به رساله احکام، سربه زیر بودن در دانشگاه و امثالهم بستگی دارد.

۸- اغلب دانشجویان دوره دکتری در رشته های علوم انسانی دو دسته هستند. یک: کارمندان و سیاسیون و مدیرانی با سابقه کاری بالا که برای پرستیژ و بالا رفتن حکم حقوقی و پست مدیریتی نیاز به برچسب دکتری دارند و حضورشان در دانشگاه برای دریافت مدرک است و نه چیزی چندانی از رشته تخصصی خود می دانند و نه نیازی به دانستن احساس می کنند. (در دوره دکتری علوم سیاسی همکلاسی هایی داشتم که نام حسین بشریه را نشنیده یا هانا آرنت را هانا آر،نت می گفتند و فکر می کردند والتر بنیامین بچه هم محل بابک احمدی است. یا در موردی همکلاسی داشتم که معنی واژه "الیت" را نمی دانست)
گروه دوم دانشجویانی هستند که از مقطع لیسانس به صورت پیوسته در همان رشته تحصیل کرده و به امید کسب موقعیت شغلی و اجتماعی بهتر به تحصیل در مقاطع بالاتر هم ادامه داده و در پایان با هزاران فشار روانی و گیرهای عجیب و غریب با مدرکی در دست به خانه بازگشته و در اسنپ یا مزرعه و مغازه پدری مشغول فعالیت می شوند..

@Sahamnewsorg
💢«تغییر رشته» فرزندان هیات علمی ممنوع شد.

طی ابلاغ بخشنامه جدید سهمیۀ فرزندان هیات علمی «تغییر رشته» فرزندان هیات علمی ممنوع شد.

«مطابق بخشنامه جدید فرزندان هیات علمی میتوانند به دانشگاه شهر محل فعالیت والدین خود انتقالی بگیرند و حق تغییر رشته را نخواهند داشت. تداوم سهمیه ی ناعادلانه ی انتقالی برای این افراد درصورتی تصویب شده که دانشجویان برتر کنکور برای انتقالی به شهرهای خود با مصیبت های زیادی مواجه هستند و در صورت موافقت نیز ملزم به پرداخت شهریه نجومی هستند».

منبع: کانال تلگرامی دانشگاه رازی

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 تجارت علمی!
🔹 در حیاط دانشگاه بودم که خانم و آقای میانسالی به من نزدیک شدند. خانم گفت که دو مقاله نوشته است و از من می‌خواهد در انتشار آنها «مساعدت» کنم و نیازمند «اکسپت» یا پذیرش است تا بتواند دفاع کند. کمی گفت‌وگو کردیم و توضیح دادم فرآیند ارسال و داوری مقالات چگونه است. بعد پرسیدم که اگر مقاله فرستاده باشید، من بلافاصله برای داوری ارسال می‌کنم. خانم گفت که هنوز مقاله را ارسال نکرده و خواستار «مساعدت» من است. تصورش از سردبیر، یک خان سنتی بود که هرگونه بخواهد در میان «رعیت» خود عمل می‌کند. گفتم که من به شیوه دیگری عمل می‌کنم و مقالات را برای داوران می‌فرستم و پس از تایید آنها برای چاپ اقدام می‌کنم. گفت: «ولی بالاخره شما سردبیر مجله هستید!» توضیح دادم که وظیفه من در مقام سردبیر چیست و گفتم عمده کسانی که این روزها مقاله علمی پژوهشی می‌نویسند و مصداق «فقط بلدم مقاله علمی پژوهشی بنویسم» هستند (فصلنامه نقد کتاب اخلاق، علوم تربیتی و روانشناسی، شماره 3-4، بهار و تابستان 1395)، برای رفع مشکل شخصی خودشان مقاله می‌نویسندیا خواستار دفاع از رساله خودشان هستند، یا برای جذب از سوی دانشگاه به مقاله علمی پژوهشی نیاز دارند یا برای ارتقا و کسب مرتبه علمی.
🔹 آن خانم گفت: «می‌شود ما مساعدتی به مجله کنیم و پذیرش بگیریم؟» متوجه نشدم مقصودش چیست، اما حدس زدم که می‌خواهد پول نقد بدهد. گفتم: «ما جز هزینه داوری و پس از تایید، هزینه ویرایش و نشر پولی دریافت نمی‌کنیم.» بعد گفت می‌خواهم مطمئن شوم چاپ می‌کنید تا مقاله را برای‌تان بفرستم. گفتم که هیچ تضمینی نیست و داوری هم زمان می‌برد. بعد پیشنهاد کردم که اگر عجله دارند برای مجلات دیگر بفرستند. آن خانم گفت مجلات دیگر نیز همین جوری هستند و سردبیر یک مجله که حاضر شد «اکسپت» بدهد، از ما «سی و دو میلیون تومان» خواست. گفتم: «سی و دو میلیون تومان؟!» گفت: «بله و تازه می‌گفت که باتوجه به نرخ تورم، این نرخ عادلانه است! ما هم فرهنگی هستیم و واقعا این پول را نداریم بدهیم! اگر کمتر بود، حرفی نداشتیم!» من مانده بودم چه بگویم. تازه متوجه شدم جدای از تنکی و بی‌بار و برگی و بیماری مقالات «نا»علمی پژوهشی، این مساله زمینه‌ای برای تجارت و منبع درآمدی ناجوانمردانه شده است. سال‌ها است که دیگر به غالب مقالات علمی پژوهشی اعتمادی ندارم و آنها را مجعولاتی فریبنده می‌دانم. این مطلب را در جاهای مختلف بازگفته‌ام (مانند «فربهی یا آماس؛ تحلیل ساختار مقالات (نا)علمی-پژوهشی در علوم انسانی» فصلنامه روش‌شناسی علوم انسانی، شماره 74-75، بهار و تابستان 1392) اما انتظار نداشتم که برخی مجلات علمی پژوهشی به بنگاه‌هایی برای کسب درآمد نامشروع تبدیل شوند. تصور کنید دانشجویی در این فضا و با این منطق، سفارش بدهد برایش مقاله بنویسند. سپس پول بدهد برایش چاپ کنند. بعد با سلام و صلوات و شیرینی و پسته «مثلا» دفاع کند و مدرک دکترا بگیرد و بعد جذب دانشگاه شود و بعد مدرس و استادیار و دانشیار و استاد تمام و... بحق گفته‌اند که «خانه از پای‌بست ویران است».
سید حسن اسلامی اردکانی ستون #در_ستایش_جزییات / صفحه آخر روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Forwarded from Rabnews.ir
دکتر رضا پورحسین: ‏تبلیغ ‎دانشگاه پیام‌نور بین تبلیغات بیمه و پنجره دوجداره در رادیو تعجب‌آور و بیانگر افت ‎آموزش عالی است. اگر تعداد صندلی‌ها بسیار بیشتر از داوطلبان است، فکری دیگری بکنید؛ مثل کاهش تعداد واحدهای دانشگاهی.
@Rabnews
Forwarded from کانال خبر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺دانشگاه آزاد بوشهر انباری از پایان نامه‌های دانشجویان را به ضایعاتی‌ها فروخته است!
"خرخونای بدبخت"! جمله ایست که کارگر ضایعاتی، صاحبان پایان‌نامه‌ها را با آن خطاب می‌کند!

🔹ما گفتیم و گذشتیم
اما مسئولان، شما بشنوید، بگریید و نگذرید...

@khabar_channeI
science and Pseudoscience.pdf
10.8 MB
چگونه علم را از شبه‌علم متمایز کنیم؟
✍️رضا منصوری
۱۴ شهریور ۱۳۹۹

اسلایدها و فایل سخنرانی با عنوان «چگونه علم را از شبه‌علم متمایز کنیم؟». ارائه شده در باشگاه فیزیک، سوم شهریور ماه ۱۳۹۹

فایل سخنرانی در آپارات
فایل سخنران در یوتیوب

منبع: کانال رضا منصوری

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 آیا کسی نیست که ما را در مقابل گروکشان یاری کند؟!
(نشانی از بی اعتمادی و ناکارآمدی)
🔹 ترس، غم، شادی خشم و لذت عواطف بنیادین انسان است. نهادهای اجتماعی (مذهب، سیاست، خانواده، آموزش و پرورش و ...) در طول تاریخ با شناخت این عواطف از آنها جهت رشد انسان یا مهار غیر اخلاقی و غیر عقلانی انسان و به دام انداختن انسان و انسانیت استفاده کرده اند. نمونه های فراوانی از این گونه استفاده و سوء استفاده ها را در تاریخ ادیان، مذاهب و جوامع می توان دید. گویا نظام آموزش عالی نیز قصد کرده است از این عواطف به شکل غیر اخلاقی و غیر انسانی سوء استفاده کند، هر چند در نظام اداری کشور این موضوع به روالی معمول تبدیل شده است و با بلاتکلیف نگاه داشتن انسانها و استفاده از عاطفه ترس و زیرمجموعه آن اضطراب به مدیریت ناصحیح انسان ها می پردازند. این روشها ممکن است برای کوتاه مدت بتواند مشکلات اداری برخی دولت ها را حل کند اما در بلند مدت به زیان سلامت و پیشرفت و توسعه جامعه است.
🔹 ترس می تواند عامل محرک بسیار قدرتمندی باشد، و انسان ها را وادار به انجام کارهای بسیار چه خوب و چه بد بکند. اگر بخواهیم از نزدیک نگاهی به این پدیده بیندازیم می بینیم که نظام آموزش عالی با گروکشی اساتید دانشگاه را وادار به تولید مقالات و کارهای علمی می کند. کارهای علمی و مقالاتی که بر مبنای ترس و اضطراب از اخراج یا عدم دریافت ترفیع و ارتقاء انجام شده اند نه به این دلیل که نیاز واقعی جامعه یا مسئله واقعی علمی است، هر چند که برخی از کارهای صورت گرفته این ویژگیها را دارند. اما این شیوه برخورد در همین سطح باقی نمی ماند، اساتید نیز به گروکشی از دانشجویان می پردازند، و آنها را وادرا به نوشتن مقاله می کنند. این جریان خزنده و مرموز ترس و اضطراب سراسر فعالیت ها را مسموم می کند، و اندک اندک انسان ها را به ماشینهایی بی اراده تبدیل می کند که هدف آنها حفظ بقاء است در برخی از مواقع به هر قیمتی، و در این فرایند دیگر خبری از آزادی و خودشکوفایی، شادی و لذت به عنوان انگیزه های اصیل انسانی نیست. از خواجه حافظ شیراز در روی سخنم با سیاستگذاران وزارت علوم و کل نظام اداری کشور وام می گیرم و به ایشان می گویم:
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از معنی گفتیم و همین باشد.
در همین راستا از زبان همکاران عزیزم نیز این نکته را یادآور می شوم که:
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Forwarded from رضا منصوری
تدریس لاشهء علم در دانشگاه‌ها: هَزل یا خَلطِ مفهوم‌های ناهمزمان
✍️رضا منصوری
۲۸ شهریور ۱۳۹۹
rmansouri.ir
این نقل قول از آقای آملی، استاد حوزه، را در «دیدار با بعضی استادان علوم دینی دانشگاه‌های ترکیه» اخیرا و دوباره خواندم به نقل از اینستای ایشان، این‌که «علم لاشه مرده‌ای ‌است که قابل اسلامی شدن نیست».
قبلا نوشته‌ام که وضعیت فرهنگی و معرفتی ایران را می‌شود با عنوان «چندگِنی فرهنگی» بیان کرد؛ مفهوم «ناهمزمانی فرهنگی» را هم به‌کار بردم که ناشی از ناهمزمانی مفهوم‌ها است . اهل علمِ جدید، دانشگران، این گزارهء آقای آملی را معمولا هَزل می‌انگارند؛ و به دلایل سیاسی با لبخندی نامرئی، شاید هم تلخند، از آن می‌گذرند.

https://telegra.ph/تدریس-لاشهء-علم-در-دانشگاه‌ها-هزل-یا-خلط-مفهوم‌های-ناهمزمان-09-18
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مقایسۀ هوشمندانه و تأمّل‌برانگیز چشم‌اندازها و اهداف دانشگاه‌های ما با چشم‌اندازها و اهداف دانشگاه‌های آنها را در این برش کوتاه از سخنان دکتر سعید کیوانفر (معاون برنامه‌ریزی و توسعۀ منابع دانشگاه فردوسی) بشنوید.

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
«حفظیات بی‌مسئولیت» توهم است
🖋 محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی

رؤسای هفت انجمن علمی علوم اجتماعی نامه‌ای به وزیر آموزش و پرورش نوشته‌اند و به مجاز شدن استخدام دانش‌آموختگان سطح 2 و 3 حوزه علمیه برای دبیری تاریخ و علوم اجتماعی اعتراض کرده‌اند. «چرا کسانی فکر می‌کنند قرار دادن دانش‌آموختگان رشته‌های غیرمرتبط – از جمله سطح 2 و 3 حوزه علمیه – در جایگاه تدریس تاریخ و علوم اجتماعی درست است؟» یک پاسخ، کاملاً روشن، صریح و مؤثر است: رابطه قدرت. کسانی به پشتوانه قدرت به علم و تخصص توجه نمی‌کنند؛ اما ریشه دیگری هم دارد و فقط رابطه قدرت نیست.

قدرت از ترس آبرویش، مدعی نشاندن آدم‌های غیرمتخصص هر سطحی از علوم حوزوی به جای پرستار، پزشک، مهندس، برنامه‌نویس و ... نمی‌شود. قدرت می‌داند که افکار عمومی را نمی‌شود برای نشاندن غیرمتخصصان در جای پزشک و مهندس توجیه کرد، اما فکر می‌کند متخصص علوم دینی می‌تواند تاریخ و علوم اجتماعی هم تدریس کند، و به این ترتیب هر دو تخصص علوم دینی و علوم اجتماعی و تاریخ را کم‌اعتبار می‌کند. چرا؟

یک. یک کلمه حداقل از دوره دبیرستان در ذهن دانش‌آموزان می‌کنند: «حفظیات». هر دانش‌آموزی که درس نمی‌خواند، حال و حوصله ریاضی و فیزیک نداشت، صرف‌نظر از این‌که چه قابلیتی داشت، می‌گفتند «برود حفظیات بخواند.» ادبیات، تاریخ، جغرافیا، دینی، فلسفه، اقتصاد و علوم انسانی و اجتماعی را یک‌جا با این کلمه مزخرف «حفظیات» جمع می‌بستند و یک‌کاسه داخل گونی‌ای می‌ریختند که می‌شد روی دوش هر غیرمتخصصی گذاشت.

مورخ، جامعه‌شناس، فیلسوف، اقتصاددان‌ (یک کم کمتر چون با ریاضیات هم سروکار دارند)،‌ عالم علوم سیاسی، مردم‌شناس، ادیب، جغرافی‌دان و ... همه انگار حافظه‌اند، ذخائر حفظیات که از سر ناتوانی در علوم دیگر، چون نمی‌توانسته‌اند ریاضی یاد بگیرند، زیست‌شناسی و آناتومی و فیزیولوژی بفمند، سر از حفظیات درآورده‌اند.

از پیرمرد روستایی پرسیده بودند فلانی – از بستگانش - چه رشته‌ای می‌خواند، با بی‌میلی گفته بود «نمی‌دونوم، میگن عنقول و منقول می‌خونه.» (الهیات در دانشگاه تهران «معقول و منقول» نامیده می‌شد. معقول (فلسفه و حکمت) و منقول (فقه) را شامل می‌شد.)‌ برخی تصورشان درباره علوم انسانی و اجتماعی همین قدر ساده‌انگارانه است.

دو. مهندس ساختمان اگر اشتباه کند، مسئولیت‌ دارد؛ یک نفر می‌میرد یا چهار نفر زیر آوار می‌مانند؛ اما برخی در این فکرند که علوم انسانی و اجتماعی هیچ مسئولیتی ندارد؛ تاریخ را هر جور دلت خواست درس بده، هر چه دل تنگت می‌خواهد به اسم علوم اجتماعی بگو، فلسفه هم که متر و معیار ندارد، چه اهمیتی دارد و چه مسئولیتی؟

واژه «حفظیات» گمراه‌کننده است. جامعه‌شناسان، مورخان، روان‌شناسان و بقیه علوم اجتماعی و انسانی که حتماً در گام‌های بعدی سراغ‌شان می‌روند، چیزی حفظ نمی‌کنند، اگر هم ادیبان یا بقیه اصحاب علوم انسانی و اجتماعی چیزی حفظ کنند، به جهت «حفظیات» بودن این علوم و دانش‌ها نیست. اشتباه به عرض رسانده‌اند. این‌ها هم مثل بقیه علوم عرصه خلاقیت، تحلیل، مفهوم‌سازی، مدل‌سازی، پژوهش بی‌طرفانه، اخلاق علمی، تحلیل پیچیدگی و کار تجربی روش‌مند مبتنی بر آزمایش، مشاهده، تاریخ‌پژوهی و گردآوری دقیق داده و تولید اطلاعات است.

علوم انسانی و اجتماعی هم مسئولیت دارند، مسئولیت تمدنی دارند. هویت، تاریخ، عقل معاش و تدبیر سیاسی، توسعه، نظام‌سازی برای اداره حکومت، کرامت انسانی، اخلاق، آسیب‌های جامعه انسانی، معناسازی، و تدوین سازوکارهای اداره جوامع با این علوم است. تهی کردن این علوم، تهی کردن جامعه و عاقبت توسعه‌نیافتگی است

شما شاید نمی‌شناسید، ولی ما دیده‌ایم که مغزهای علوم انسانی و اجتماعی جهان و ایران، اندازه بزرگان ریاضیات، پزشکی و مهندسی زحمت کشیده‌اند، خلاقیت داشته‌اند، برخی جهان را تکان داده‌اند، چیزی هم حفظ نمی‌کرده‌اند. باور کنید فیلسوف، جامعه‌شناس، مورخ، اقتصاددان، روان‌شناس، روانکاو، استراتژیست سیاسی و بین‌المللی شدن، که کار علوم انسانی و اجتماعی است، آسان نیست، به اندازه بقیه علوم تخصص، کوشش، تجربه، استعداد و هوش می‌خواهد؛ درست همان گونه که متخصص فقه، اصول، الهیات و اندیشمند دینی بزرگ شدن به هوش، سخت‌کوشی، خلاقیت و حتی وارستگی نیاز دارد. علوم انسانی و اجتماعی «حفظیات بی‌مسئولیت» نیستند.

منبع: دغدغۀ ایران (کانال تلگرامی دکتر محمّد فاضلی)

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah