🔻 تفاوتهاي كوچك دانشگاهي
🔻 سيدحسن اسلامياردكاني
💠 سهشنبه 17 ارديبهشت در سمپوزيومي شركت كردم كه به زبان آلماني بود و از مباحث آن چندان چيزي دستگيرم نشد، اما منش استادان در اينجا بار ديگر سنت استادي و معناي دانشگاهي بودن را برايم آشكارتر كرد و بسيار به من آموخت. 80 سال قبل نازيها در حمله به اتريش، دانشكده الهيات دانشگاه گراتس را تعطيل كردند. امروز به همين مناسبت جلسهاي برقرار شده است و همه استادان دانشكده، به اضافه هيات رييسه دانشگاه و اسقف شهر و رييس شوراي شهر در اينجا گرد آمدهاند تا به اين مناسبت گپ و گفتي داشته باشند.
💠 عنوان سمپوزيوم يا ضيافت اين است؛ «رهيافتهاي تاريخي، پيوند امروزين و چالشهاي آينده». جلسه ساعت 9 صبح در سالن دانشكده شروع ميشود؛ سالني ساده اما با سقفي بلند و با صندليهاي پلاستيكي و فلزي معمولي كه حتي جايي براي تكيه دادن دستها ندارد. رييس دانشگاه، كريستوف هيل به همه خوشامد ميگويد و سخنرانان را يكييكي دعوت ميكند تا بيايند و بحث خود را ارايه كنند. مانند يك مجري عمل ميكند نه آنكه بعد از خوشامدگويي به بهانه يك جلسه «مهم» اينجا را ترك كند. عجيب آنكه اينجا يا كسي گوشي ندارد يا بلد نيست با آن بازي كند.
💠 در طول دو ساعت و اندي كه در جلسه هستم، دست هيچ كس گوشي ديده نميشود و صداي هيچ زنگي شنيده نميشود. البته ناگهان صداي گوشي خودم را ميشنوم، انتظار نداشتم كه اينجا هم گوشيم زنگ بزند، شتابان آن را خاموش ميكنم. يكي از سخنرانان بحثي مفصل درباره كليسا و سياست ارايه ميكند و ميگويد كه يوهانس اوده تنها استاد دانشگاه و كشيشي بود كه صريحا با نازيها مخالفت كرد. دست آخر سوال و جواب در ميگيرد. پيرمردي فرتوت و لرزان با عصايي در دست وارد ميشود. با احترام جايي به او ميدهند بنشيند. دستش را براي پرسش بلند ميكند.
💠 به او فرصت ميدهند و برميخيزد و با حوصله شروع ميكند به پرسش و اعتراض. از ميزبان و راهنمايم، پروفسور وينتر، ميپرسم او كيست؟ ميگويد: پروفسور ليپمان است كه بازنشسته شده است و من هم شاگردش بودم. برايم عجيب است كه حتي پس از بازنشستگي از دانشگاه دست نكشيده است و حوصله جر و بحث را به خوبي دارد. همه نشستهاند و به سخنرانان توجه دارند.
💠 اينجا دانشگاه است به معناي «كانتيِ» آن يعني اجتماع دانشمندان. هر كس در كاري خبره است و از آن سخن ميگويد و از آن منظر به مسائل مينگرد. رييس تا آخر جلسه باقي است. وقفه كوتاهي داده ميشود براي قهوه و چاينوشي. گفتوگو در ميگيرد و از من ميپرسند و من از ديگران ميپرسم. همه بحثها حول محور مباحث امروز است. يكي از شخصيتهايي كه محور بحث امروز بوده است و كتابي نيز به مناسبت او نوشته و امروز معرفي ميشود، يوهانس اوده است كه يكي از ويژگيهايش داشتن چندين مدرك دكتري است. يعني آنكه وي بهطور مشخص چهار بار رساله متمايز نوشت و چهار تز متفاوت عرضه كرد و چهار بار دكتر شد. به همين سبب در عنوان كتابي كه امروز معرفي شده و ناشر آن دانشگاه گراتس است، چنين آمده است: «دكتر، دكتر، دكتر، دكتر يوهانس اوده» (DDDDr. Johannes Ude). هم گرفتن دكتراي متعدد در اين سنت اروپايي امري رايج بوده است و هم اشاره به آن در معرفي شخص.
💠 اين اوده از آن شخصيتهاي ارزنده و در عين حال متفاوت كشور اتريش است كه آشكارا با نظام نازي در هنگام حاكميتشان در افتاد و پروايي از عواقب آن نداشت. دانشگاه گراتس حدود 30 هزار دانشجو دارد و رييس آن كه آلماني است گاه با دوچرخه در شهر رفت و آمد ميكند. همچنين استادان آن گاه از ايتاليا ميآيند و گاه از آلمان. به نحوي گويي اين دانشگاه بينالمللي است و استادان در حال جابهجايي مكرر. كسي از گراني و اقتصاد و سياست نميگويد. همه سخن از عرصه و رشته تخصصي خود ميگويند. نميدانم چون وضع اقتصادي آنها خوب است و ثبات دارند و شكمشان سير است خوب دانشوري و علمورزي ميكنند يا چون خوب علمورزي كردهاند، آرام آرام كشورشان را به سمت ثبات پيش بردهاند.
منبع: کانال تلگرامی سیدحسن اسلامی اردکانی
💢 برای حمایت از پویش ملی دوباره دانشگاه می توانید به نشانی اینترنتی زیر مراجعه فرمایید.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 سيدحسن اسلامياردكاني
💠 سهشنبه 17 ارديبهشت در سمپوزيومي شركت كردم كه به زبان آلماني بود و از مباحث آن چندان چيزي دستگيرم نشد، اما منش استادان در اينجا بار ديگر سنت استادي و معناي دانشگاهي بودن را برايم آشكارتر كرد و بسيار به من آموخت. 80 سال قبل نازيها در حمله به اتريش، دانشكده الهيات دانشگاه گراتس را تعطيل كردند. امروز به همين مناسبت جلسهاي برقرار شده است و همه استادان دانشكده، به اضافه هيات رييسه دانشگاه و اسقف شهر و رييس شوراي شهر در اينجا گرد آمدهاند تا به اين مناسبت گپ و گفتي داشته باشند.
💠 عنوان سمپوزيوم يا ضيافت اين است؛ «رهيافتهاي تاريخي، پيوند امروزين و چالشهاي آينده». جلسه ساعت 9 صبح در سالن دانشكده شروع ميشود؛ سالني ساده اما با سقفي بلند و با صندليهاي پلاستيكي و فلزي معمولي كه حتي جايي براي تكيه دادن دستها ندارد. رييس دانشگاه، كريستوف هيل به همه خوشامد ميگويد و سخنرانان را يكييكي دعوت ميكند تا بيايند و بحث خود را ارايه كنند. مانند يك مجري عمل ميكند نه آنكه بعد از خوشامدگويي به بهانه يك جلسه «مهم» اينجا را ترك كند. عجيب آنكه اينجا يا كسي گوشي ندارد يا بلد نيست با آن بازي كند.
💠 در طول دو ساعت و اندي كه در جلسه هستم، دست هيچ كس گوشي ديده نميشود و صداي هيچ زنگي شنيده نميشود. البته ناگهان صداي گوشي خودم را ميشنوم، انتظار نداشتم كه اينجا هم گوشيم زنگ بزند، شتابان آن را خاموش ميكنم. يكي از سخنرانان بحثي مفصل درباره كليسا و سياست ارايه ميكند و ميگويد كه يوهانس اوده تنها استاد دانشگاه و كشيشي بود كه صريحا با نازيها مخالفت كرد. دست آخر سوال و جواب در ميگيرد. پيرمردي فرتوت و لرزان با عصايي در دست وارد ميشود. با احترام جايي به او ميدهند بنشيند. دستش را براي پرسش بلند ميكند.
💠 به او فرصت ميدهند و برميخيزد و با حوصله شروع ميكند به پرسش و اعتراض. از ميزبان و راهنمايم، پروفسور وينتر، ميپرسم او كيست؟ ميگويد: پروفسور ليپمان است كه بازنشسته شده است و من هم شاگردش بودم. برايم عجيب است كه حتي پس از بازنشستگي از دانشگاه دست نكشيده است و حوصله جر و بحث را به خوبي دارد. همه نشستهاند و به سخنرانان توجه دارند.
💠 اينجا دانشگاه است به معناي «كانتيِ» آن يعني اجتماع دانشمندان. هر كس در كاري خبره است و از آن سخن ميگويد و از آن منظر به مسائل مينگرد. رييس تا آخر جلسه باقي است. وقفه كوتاهي داده ميشود براي قهوه و چاينوشي. گفتوگو در ميگيرد و از من ميپرسند و من از ديگران ميپرسم. همه بحثها حول محور مباحث امروز است. يكي از شخصيتهايي كه محور بحث امروز بوده است و كتابي نيز به مناسبت او نوشته و امروز معرفي ميشود، يوهانس اوده است كه يكي از ويژگيهايش داشتن چندين مدرك دكتري است. يعني آنكه وي بهطور مشخص چهار بار رساله متمايز نوشت و چهار تز متفاوت عرضه كرد و چهار بار دكتر شد. به همين سبب در عنوان كتابي كه امروز معرفي شده و ناشر آن دانشگاه گراتس است، چنين آمده است: «دكتر، دكتر، دكتر، دكتر يوهانس اوده» (DDDDr. Johannes Ude). هم گرفتن دكتراي متعدد در اين سنت اروپايي امري رايج بوده است و هم اشاره به آن در معرفي شخص.
💠 اين اوده از آن شخصيتهاي ارزنده و در عين حال متفاوت كشور اتريش است كه آشكارا با نظام نازي در هنگام حاكميتشان در افتاد و پروايي از عواقب آن نداشت. دانشگاه گراتس حدود 30 هزار دانشجو دارد و رييس آن كه آلماني است گاه با دوچرخه در شهر رفت و آمد ميكند. همچنين استادان آن گاه از ايتاليا ميآيند و گاه از آلمان. به نحوي گويي اين دانشگاه بينالمللي است و استادان در حال جابهجايي مكرر. كسي از گراني و اقتصاد و سياست نميگويد. همه سخن از عرصه و رشته تخصصي خود ميگويند. نميدانم چون وضع اقتصادي آنها خوب است و ثبات دارند و شكمشان سير است خوب دانشوري و علمورزي ميكنند يا چون خوب علمورزي كردهاند، آرام آرام كشورشان را به سمت ثبات پيش بردهاند.
منبع: کانال تلگرامی سیدحسن اسلامی اردکانی
💢 برای حمایت از پویش ملی دوباره دانشگاه می توانید به نشانی اینترنتی زیر مراجعه فرمایید.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
🔻 آزمون جامع! مناسک مانع!
🔻علی خورسندی طاسکوه، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبائی
🔸 آموزش عالی به جای فرایندمحوری به مناسک زدگی گرفتار آمده است. مناسک زدگی به قدری فرایندهای یاددهی-یادگیری را به حاشیه برده است که امر تربیت آکادمیک و نظریهپردازی های اصیل دانشگاهی، اگر نگوییم محال، به مناسکی عادتی و کم اثر تبدیل شده است. در آموزش عالی ایران مناسک آموزشی و علمی متعددی را تجربه و اجرا می کنیم. یکی از مناسکی که به بطور سنتی به سندرم سیاست آموزشی ما تبدیل شده است، اجرای ناسازگون «آزمون جامع» است. آزمون جامع یکی از سنت های قدیمی آموزش دانشگاهی در سیستم آموزش عالی امریکای شمالی (امریکا و کانادا) بوده است. باوجوداین، بسیاری از دانشگاهها از سایر کشورها از مناطق مختلف جهان این سنت را تبعیت و تجربه کرده اند. آزمون جامع ابتدائا «متن-محور» بود و منطق آن اثبات صلاحیت آموزشی و تسلط معلوماتی دانشجوی دکتری بر متون آموزشی تخصصی برای انتقال به دوره بعدی بود. در حقیقت، آزمون جامع، سنجه ای برای انتقال از یک مرحله تحصیلی یعنی دانشجوی دکتری بودن (PhD Student) به مرحله دیگری بنام کاندیدتوری دکتری بودن (PhD Candidate) است.
🔸آیا آزمون جامعی که ما هم اکنون در دانشگاههای کشور شاهد هستیم، به معنای واقعی کلمه شایستگی های «پژوهشی» و دانش «روشی» دانشجویان دکتری را برای ورود به دنیای پژوهشگری می سنجد؟! پاسخ صریح این نوشتار این است که آزمون جامع کنونی ما به معنی واقعی کلمه «ارزشیابی جامع» نیست؛ در عوض، مناسکی است مانع که نه تنها در اثبات توانمندی دانشجویان دکتری در زمینه پژوهش و نگارش علمی کم و کاستی های زیادی دارد، بلکه منشا چالش های قابل اعتنایی برای تربیت دانشگاهی و شایسته سنجی دانشجویان دکتری است.
🔸 اولین مساله آزمون جامع کنونی «تناقض کارکردی» آن است. فرایند و رویکرد آزمون جامع در دانشگاههای ما متن-محور و اطلاعات سنجی است؛ اما چشم انداز سیاستی و رویکرد آکادمیک دانشگاههای ما پژوهش-محور و دانش-سنجی است. در این معنا، آزمون جامعی که متن-محور یا مبتنی بر انباشت معلومات است، سرند مناسبی برای غربالگری تسلط پژوهشی و روشی دانشجویان دکتری در تراز دانشگاه پژوهشی نیست. دومین چالشی که از قِبل آزمون جامع متوجه دانشجویان است، فشارهای روان-شناختی ناخواسته ای است که ببار می آورد. تمرین مکرر محفوظات و فرمولهای بی روح، دلهرگی های الکی و تشویش خاطرهای بی اساس ناشی از آزمون جامع، نشاط دوره دانشجویی و انگیزه های کاوشگری آکادمیک را از دانشجویان سلب نموده است. آزمون جامع با رویکرد موجود دانشجویان را از منظر اکتشافگری علمی و تولید محصولات دانشی اصیل خسته و بی انگیزه می کند. به عبارتی، آسیب حداقلی دانشجویان از آزمون جامع و تمرین مکرر محفوظات و معلومات، ذایل شدن انرژی روانی و سرمایه فکری و زوال ظرفیت های ذهنی دانشجویان برای مساله یابی، مساله گشایی و ظهور و بروز خلاقیت های علمی و تولید دانش های اصیل است.
متن کامل را در لینک زیر یا ارسال بعدی دنبال بفرمایید: http://www.dobaredaneshgah.ir/ShowArticle/138
💢 برای حمایت از پویش ملی دوباره دانشگاه می توانید به نشانی اینترنتی زیر مراجعه فرمایید.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻علی خورسندی طاسکوه، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبائی
🔸 آموزش عالی به جای فرایندمحوری به مناسک زدگی گرفتار آمده است. مناسک زدگی به قدری فرایندهای یاددهی-یادگیری را به حاشیه برده است که امر تربیت آکادمیک و نظریهپردازی های اصیل دانشگاهی، اگر نگوییم محال، به مناسکی عادتی و کم اثر تبدیل شده است. در آموزش عالی ایران مناسک آموزشی و علمی متعددی را تجربه و اجرا می کنیم. یکی از مناسکی که به بطور سنتی به سندرم سیاست آموزشی ما تبدیل شده است، اجرای ناسازگون «آزمون جامع» است. آزمون جامع یکی از سنت های قدیمی آموزش دانشگاهی در سیستم آموزش عالی امریکای شمالی (امریکا و کانادا) بوده است. باوجوداین، بسیاری از دانشگاهها از سایر کشورها از مناطق مختلف جهان این سنت را تبعیت و تجربه کرده اند. آزمون جامع ابتدائا «متن-محور» بود و منطق آن اثبات صلاحیت آموزشی و تسلط معلوماتی دانشجوی دکتری بر متون آموزشی تخصصی برای انتقال به دوره بعدی بود. در حقیقت، آزمون جامع، سنجه ای برای انتقال از یک مرحله تحصیلی یعنی دانشجوی دکتری بودن (PhD Student) به مرحله دیگری بنام کاندیدتوری دکتری بودن (PhD Candidate) است.
🔸آیا آزمون جامعی که ما هم اکنون در دانشگاههای کشور شاهد هستیم، به معنای واقعی کلمه شایستگی های «پژوهشی» و دانش «روشی» دانشجویان دکتری را برای ورود به دنیای پژوهشگری می سنجد؟! پاسخ صریح این نوشتار این است که آزمون جامع کنونی ما به معنی واقعی کلمه «ارزشیابی جامع» نیست؛ در عوض، مناسکی است مانع که نه تنها در اثبات توانمندی دانشجویان دکتری در زمینه پژوهش و نگارش علمی کم و کاستی های زیادی دارد، بلکه منشا چالش های قابل اعتنایی برای تربیت دانشگاهی و شایسته سنجی دانشجویان دکتری است.
🔸 اولین مساله آزمون جامع کنونی «تناقض کارکردی» آن است. فرایند و رویکرد آزمون جامع در دانشگاههای ما متن-محور و اطلاعات سنجی است؛ اما چشم انداز سیاستی و رویکرد آکادمیک دانشگاههای ما پژوهش-محور و دانش-سنجی است. در این معنا، آزمون جامعی که متن-محور یا مبتنی بر انباشت معلومات است، سرند مناسبی برای غربالگری تسلط پژوهشی و روشی دانشجویان دکتری در تراز دانشگاه پژوهشی نیست. دومین چالشی که از قِبل آزمون جامع متوجه دانشجویان است، فشارهای روان-شناختی ناخواسته ای است که ببار می آورد. تمرین مکرر محفوظات و فرمولهای بی روح، دلهرگی های الکی و تشویش خاطرهای بی اساس ناشی از آزمون جامع، نشاط دوره دانشجویی و انگیزه های کاوشگری آکادمیک را از دانشجویان سلب نموده است. آزمون جامع با رویکرد موجود دانشجویان را از منظر اکتشافگری علمی و تولید محصولات دانشی اصیل خسته و بی انگیزه می کند. به عبارتی، آسیب حداقلی دانشجویان از آزمون جامع و تمرین مکرر محفوظات و معلومات، ذایل شدن انرژی روانی و سرمایه فکری و زوال ظرفیت های ذهنی دانشجویان برای مساله یابی، مساله گشایی و ظهور و بروز خلاقیت های علمی و تولید دانش های اصیل است.
متن کامل را در لینک زیر یا ارسال بعدی دنبال بفرمایید: http://www.dobaredaneshgah.ir/ShowArticle/138
💢 برای حمایت از پویش ملی دوباره دانشگاه می توانید به نشانی اینترنتی زیر مراجعه فرمایید.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
آزمون_جامع_مناسک_مانع_خورسندی.pdf
294.8 KB
نقدی بر آزمون جامع- دکتر خورسندی طاسکوه
✅ دانشگاه برکلی با انتشار اطلاعیهای اعلام کرد که جان سرل (John Searle) فیلسوف نامدار فلسفهی ذهن و زبان به خاطر «آزار جنسی» در محیط دانشگاه دیگر امکان استفاده از عنوان استاد این دانشگاه و دسترسی به ساختمانهای این دانشگاه را نخواهد داشت و از جامعهی دانشگاهی برکلی به کلی اخراج شده است.
✅ به امید اینکه قوانین و آییننامههای دقیق، سختگیرانه و پیشرو برای منع انواع «آزار جنسی» در ایران در مجلس، نهادهای حکمرانی، دانشگاهها و محیطهای کار غیردولتی نیز تصویب و با جدیتی مشابه اجرا شود. شخصا چند استاد دانشگاه در دانشگاههای برتر ایران را میشناسم که علیرغم موارد مکرر آزار جنسی در محیط دانشگاهی، یا قربانیانشان (در نبود چنین قوانین و رویههای شفافی) جرات اعتراض پیدا نکردند و یا در مواردی که اعتراض کردند هیچ عواقب پرهزینهای برای آن استادان نداشت و همچنان در بهترین دانشگاههای ایران در حال تدریساند. در صورت جدیت در اجرای این ضوابط ضد آزار جنسی، حتی فیلسوفی جهانی در تراز جان سرل هم باید از دانشگاه اخراج شود.
منبع: کانال تلگرمی محمدرضا جلایی پور
💢 برای حمایت از پویش ملی دوباره دانشگاه می توانید به نشانی اینترنتی زیر مراجعه فرمایید.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
✅ به امید اینکه قوانین و آییننامههای دقیق، سختگیرانه و پیشرو برای منع انواع «آزار جنسی» در ایران در مجلس، نهادهای حکمرانی، دانشگاهها و محیطهای کار غیردولتی نیز تصویب و با جدیتی مشابه اجرا شود. شخصا چند استاد دانشگاه در دانشگاههای برتر ایران را میشناسم که علیرغم موارد مکرر آزار جنسی در محیط دانشگاهی، یا قربانیانشان (در نبود چنین قوانین و رویههای شفافی) جرات اعتراض پیدا نکردند و یا در مواردی که اعتراض کردند هیچ عواقب پرهزینهای برای آن استادان نداشت و همچنان در بهترین دانشگاههای ایران در حال تدریساند. در صورت جدیت در اجرای این ضوابط ضد آزار جنسی، حتی فیلسوفی جهانی در تراز جان سرل هم باید از دانشگاه اخراج شود.
منبع: کانال تلگرمی محمدرضا جلایی پور
💢 برای حمایت از پویش ملی دوباره دانشگاه می توانید به نشانی اینترنتی زیر مراجعه فرمایید.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
دانشگاه ایرانی به نقد شالودهشکنانه نیازمند است؛ مدیریت دانشگاه ایرانی باید تغییر کند
دکتر سیدجواد میری منیق
پایگاه خبری رب
وقت آن رسیده است وزیر علوم سنت حسنهای را به دست خویش در ساحت مدیریت آکادمیک جاری کند و تن به مدیریتهای ارگانیک بدهد و از مدیران مکانیک که مانند «عقل منفصل» در پژوهشگاهها و دانشگاههای کشور رفتار میکنند، استفاده ننماید.
اجازه دهید پیش از بسط موضوع به نکتهای در باب چرایی نقد مصداقی (و اشاره به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) خویش بگویم تا سوءتفاهمی ایجاد نگردد. من بر این باورم که دانشگاه ایرانی نیازمند نقد شالودهشکنانه است ولی همزمان مخالف نقدهای «فضایی» هستم که ریشه در خاک و زمینه دانشگاه در ایران ندارد و دائما به بوردیو و آلن بدیو ارجاع میدهد، کانه تجربه دانشگاه فرانسوی ربطی به وضع دانشگاه ایرانی دارد.
به نظر من، نقدهای فضایی دو علت عمده دارند؛ یا ناقد در پی خودنمایی است که من فوکو و بوردیو و هابرماس میدانم و «تو» نمیدانی یا علتش این است که ناقد شهامت روبهروشدن و مواجهه با وضعیت آکادمیک در ایران ندارد. اما من نقدهایم را مصداقی میگویم چون پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بستری بوده است که در این دهسال من از خلال آن با سازوکار علم در ایران درگیر شدهام و خودِ این تعامل را من موضوع تأمل قرار میدهم و کسانی که با «جامعهشناسیِ جامعهشناسی» بهمثابه یک «زیر-دیسیپلین» آشنا هستند، میفهمند من از کدام منظر در حال ساماندهی نقد آموزش عالی در ایران هستم.
اما پس از این مقدمات، اجازه دهید نکتهای در باب دو مفهوم «مکانیک» و «ارگانیک» بگویم. صورت این دو مفهوم را من از دورکهایم به عاریت گرفتهام و تلاش میکنم آنها را به «هنر مدیریت در آموزش عالی» ربط بدهم و قصدم بسط نظریه دورکهایم درباره سنت و مدرنیته نیست. در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، من دوران دکتر مهدی گلشنی، دکتر حمید آیتالهی، دکتر صادق آیینهوند و دکتر قبادی را تجربه کردهام. بنابراین فکر میکنم به اندازه کافی فهمی از مدیریت در ساحت علم را دارا میباشم و به اندازه وسع خویش نقد خود را سامان خواهم داد.
تمامی این مدیران از بیرون از پژوهشگاه به ریاست آن انتخاب شدهاند و تجربه پیشین همه این عزیزان که دوستان خود من هم هستند از نوع «آموزشی» بوده است در حالیکه دالمحوری پژوهشگاه «پژوهشی» است. وزارت علوم در این دهسالی که من از نزدیک سازوکار این پژوهشگاه را مورد مطالعه قرار دادهام به انحاء گوناگون و بهصورت سیستماتیک «صغارت مدیریتی» را بر ساختار این بزرگترین نهاد پژوهشی کشور تحمیل کرده است و اکثر اعضای محترم این پژوهشگاه نیز این حس صغارت در حوزه مدیریت پژوهشگاه را «درونی» کردهاند کانه هیچکدام از اعضای این پژوهشگاه قادر به مدیریت این نهاد نیست، حال آنکه افراد توانا، دانا، متعهد و کاردان در این پژوهشگاه وجود دارند و وزارت علوم باید این رویه غلط که، مثلا عضو هیأتعلمی دانشکده ادبیات تربیت مدرس، ریاست پژوهشگاه علوم انسانی را بهعهده بگیرد نسخ کند و اجازه رشد مدیریتی به اعضای خود پژوهشگاه بدهد.
چرا این چرخش مهم است؟ زیرا مدیریت یک هنر است و مدیریت دانایی هنری بس ظریف و پیچیده و هنگامیکه فردی از بیرون مجموعه به پژوهشگاه با لابیهای گوناگون تحمیل میشود، نوع ارتباط این مدیر بیرونی با بدنه پژوهشگاه بهصورت مکانیکی و بدون حس تعلق است. زیرا او هر لحظه ممکن است منفصل از مدیریت و به دانشگاه خود بازگردد کما اینکه بسیاری افراد که با مرحوم دکتر آیینهوند در کسوت مشاور و معاون و معاضد آمده بودند و پستهای خوبی هم گرفته بودند ناگهان ناپدید شدند. اما اعضای هیأتعلمی پژوهشگاه جزئی از بدنه این نهاد هستند و حس تعلق و ارگانیک به پژوهشگاه دارند و وقتی در ریاست خانه خود قرار میگیرند تمامی تلاش خود را خواهند کرد تا «حس تعلق ارگانیک» و حس بههم پیوستگی در پژوهشگاه را بالا ببرند و از آن مهمتر پاسخگو به پژوهشگاه باشند نه اینکه بدهکار لابیهای بیرونی باشند که هیچ تعهد سازمانی به پژوهشگاه ندارند. به سخن دیگر، وقت آن رسیده است وزیر علوم «سنت حسنهای» را به دست خویش در ساحت مدیریت آکادمیک جاری کند و تن به مدیریتهای ارگانیک بدهد و از مدیران مکانیک که مانند «عقل منفصل» در پژوهشگاهها و دانشگاههای کشور رفتار میکنند، استفاده ننماید.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
دکتر سیدجواد میری منیق
پایگاه خبری رب
وقت آن رسیده است وزیر علوم سنت حسنهای را به دست خویش در ساحت مدیریت آکادمیک جاری کند و تن به مدیریتهای ارگانیک بدهد و از مدیران مکانیک که مانند «عقل منفصل» در پژوهشگاهها و دانشگاههای کشور رفتار میکنند، استفاده ننماید.
اجازه دهید پیش از بسط موضوع به نکتهای در باب چرایی نقد مصداقی (و اشاره به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) خویش بگویم تا سوءتفاهمی ایجاد نگردد. من بر این باورم که دانشگاه ایرانی نیازمند نقد شالودهشکنانه است ولی همزمان مخالف نقدهای «فضایی» هستم که ریشه در خاک و زمینه دانشگاه در ایران ندارد و دائما به بوردیو و آلن بدیو ارجاع میدهد، کانه تجربه دانشگاه فرانسوی ربطی به وضع دانشگاه ایرانی دارد.
به نظر من، نقدهای فضایی دو علت عمده دارند؛ یا ناقد در پی خودنمایی است که من فوکو و بوردیو و هابرماس میدانم و «تو» نمیدانی یا علتش این است که ناقد شهامت روبهروشدن و مواجهه با وضعیت آکادمیک در ایران ندارد. اما من نقدهایم را مصداقی میگویم چون پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بستری بوده است که در این دهسال من از خلال آن با سازوکار علم در ایران درگیر شدهام و خودِ این تعامل را من موضوع تأمل قرار میدهم و کسانی که با «جامعهشناسیِ جامعهشناسی» بهمثابه یک «زیر-دیسیپلین» آشنا هستند، میفهمند من از کدام منظر در حال ساماندهی نقد آموزش عالی در ایران هستم.
اما پس از این مقدمات، اجازه دهید نکتهای در باب دو مفهوم «مکانیک» و «ارگانیک» بگویم. صورت این دو مفهوم را من از دورکهایم به عاریت گرفتهام و تلاش میکنم آنها را به «هنر مدیریت در آموزش عالی» ربط بدهم و قصدم بسط نظریه دورکهایم درباره سنت و مدرنیته نیست. در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، من دوران دکتر مهدی گلشنی، دکتر حمید آیتالهی، دکتر صادق آیینهوند و دکتر قبادی را تجربه کردهام. بنابراین فکر میکنم به اندازه کافی فهمی از مدیریت در ساحت علم را دارا میباشم و به اندازه وسع خویش نقد خود را سامان خواهم داد.
تمامی این مدیران از بیرون از پژوهشگاه به ریاست آن انتخاب شدهاند و تجربه پیشین همه این عزیزان که دوستان خود من هم هستند از نوع «آموزشی» بوده است در حالیکه دالمحوری پژوهشگاه «پژوهشی» است. وزارت علوم در این دهسالی که من از نزدیک سازوکار این پژوهشگاه را مورد مطالعه قرار دادهام به انحاء گوناگون و بهصورت سیستماتیک «صغارت مدیریتی» را بر ساختار این بزرگترین نهاد پژوهشی کشور تحمیل کرده است و اکثر اعضای محترم این پژوهشگاه نیز این حس صغارت در حوزه مدیریت پژوهشگاه را «درونی» کردهاند کانه هیچکدام از اعضای این پژوهشگاه قادر به مدیریت این نهاد نیست، حال آنکه افراد توانا، دانا، متعهد و کاردان در این پژوهشگاه وجود دارند و وزارت علوم باید این رویه غلط که، مثلا عضو هیأتعلمی دانشکده ادبیات تربیت مدرس، ریاست پژوهشگاه علوم انسانی را بهعهده بگیرد نسخ کند و اجازه رشد مدیریتی به اعضای خود پژوهشگاه بدهد.
چرا این چرخش مهم است؟ زیرا مدیریت یک هنر است و مدیریت دانایی هنری بس ظریف و پیچیده و هنگامیکه فردی از بیرون مجموعه به پژوهشگاه با لابیهای گوناگون تحمیل میشود، نوع ارتباط این مدیر بیرونی با بدنه پژوهشگاه بهصورت مکانیکی و بدون حس تعلق است. زیرا او هر لحظه ممکن است منفصل از مدیریت و به دانشگاه خود بازگردد کما اینکه بسیاری افراد که با مرحوم دکتر آیینهوند در کسوت مشاور و معاون و معاضد آمده بودند و پستهای خوبی هم گرفته بودند ناگهان ناپدید شدند. اما اعضای هیأتعلمی پژوهشگاه جزئی از بدنه این نهاد هستند و حس تعلق و ارگانیک به پژوهشگاه دارند و وقتی در ریاست خانه خود قرار میگیرند تمامی تلاش خود را خواهند کرد تا «حس تعلق ارگانیک» و حس بههم پیوستگی در پژوهشگاه را بالا ببرند و از آن مهمتر پاسخگو به پژوهشگاه باشند نه اینکه بدهکار لابیهای بیرونی باشند که هیچ تعهد سازمانی به پژوهشگاه ندارند. به سخن دیگر، وقت آن رسیده است وزیر علوم «سنت حسنهای» را به دست خویش در ساحت مدیریت آکادمیک جاری کند و تن به مدیریتهای ارگانیک بدهد و از مدیران مکانیک که مانند «عقل منفصل» در پژوهشگاهها و دانشگاههای کشور رفتار میکنند، استفاده ننماید.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
نامه سرگشاده به وزیر علوم
مجتبی عمادی
🌟نامه حاضر (پیوست در ادامه همین نوشتار) به منظور آسیب شناسی آموزش عالی و ارائه راه حل هایی، از سوی یک عضو هیئت علمی دانشگاه سطح دو (سه در ابتدا) نوشته شده است. جرقه اصلی نگارش نامه حاضر با ابلاغ سند تبعیض آمیز"آیین نامه راه اندازی و ارزشیابی دوره های دکترای تخصصی" به شماره عتف-آ-2202 زده شد. البته نامه حاضر محدود به همین آیین نامه نمانده است.
🌟در نامه، ابتدا در 14 بند مبتنی بر اصول قانون اساسی، سیاست های کلی علم و فناوری، سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، سند چشم انداز 20 ساله کشور در افق 1404، نقشه جامع علمی کشور، بیانیه گام دوم انقلاب، عصر چهارم انقلاب صنعتی، بیانیه لیما، اقتصاد دانش، اهداف توسعه پایدار مصوب مجمع عمومی سازمان ملل، موج سوم آموزش عالی، نسل های مختلف دانشگاهها، آمایش سرزمین، اکوسیستم کارآفرینی و شاخص رقابت پذیری، چالش های کشور از دیدگاههای مختلف، و جایگاه علمی ایران، رسالت، ماموریت و تکالیف حوزه آموزش عالی را به همراه چالش های مختلفی که این حوزه با آن در قرن 21 مواجه شده است، بازگو نموده ام.
🌟در بخش پایانی نامه بر پایه محورهای 14 گانه اشاره شده، پیشنهادهایی در قالب 11 بند شامل یکپارچگی آموزش عالی و ایجاد "دانشگاه بدون صفت"، تغییر و تحول در هیئت های ممیزه و آیین نامه ارتقاء، ابطال رویه موجود در سطح بندی دانشگاهها و راه اندازی دوره های دکترای تخصصی، راه اندازی سامپک، چابکی در تاسیس و راه اندازی رشته های جدید چند رشته ای، بین رشته ای، و فرارشته ای؛ آزادی و استقلال آکادمیک به شرط همراهی با عناصر شفافیت، تعامل و همگرایی با جامعه؛ تربیت دانش آموختگان چابک چند مهارتی مبتنی بر یادگیری کارآمد؛ تهیه برنامه ای جامع، کارآمد و عملیاتی و با بازخوردهای مناسب اصلاح شونده جهت بهبود فضای کسب و کار برای اشتغال دانش آموختگان با مشارکت و همراهی کارآمد هیئت محترم دولت؛ همترازی حقوق ماهانه اساتید در دانشگاههای وزارت علوم و بهداشت؛ شایسته سالاری در انتصاب ها و استخدام، و به روزرسانی راههای ارتباطی با اعضای محترم ستادی وزارت علوم و نحوه شرکت در جلسات در تهران مطرح شده است.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
مجتبی عمادی
🌟نامه حاضر (پیوست در ادامه همین نوشتار) به منظور آسیب شناسی آموزش عالی و ارائه راه حل هایی، از سوی یک عضو هیئت علمی دانشگاه سطح دو (سه در ابتدا) نوشته شده است. جرقه اصلی نگارش نامه حاضر با ابلاغ سند تبعیض آمیز"آیین نامه راه اندازی و ارزشیابی دوره های دکترای تخصصی" به شماره عتف-آ-2202 زده شد. البته نامه حاضر محدود به همین آیین نامه نمانده است.
🌟در نامه، ابتدا در 14 بند مبتنی بر اصول قانون اساسی، سیاست های کلی علم و فناوری، سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، سند چشم انداز 20 ساله کشور در افق 1404، نقشه جامع علمی کشور، بیانیه گام دوم انقلاب، عصر چهارم انقلاب صنعتی، بیانیه لیما، اقتصاد دانش، اهداف توسعه پایدار مصوب مجمع عمومی سازمان ملل، موج سوم آموزش عالی، نسل های مختلف دانشگاهها، آمایش سرزمین، اکوسیستم کارآفرینی و شاخص رقابت پذیری، چالش های کشور از دیدگاههای مختلف، و جایگاه علمی ایران، رسالت، ماموریت و تکالیف حوزه آموزش عالی را به همراه چالش های مختلفی که این حوزه با آن در قرن 21 مواجه شده است، بازگو نموده ام.
🌟در بخش پایانی نامه بر پایه محورهای 14 گانه اشاره شده، پیشنهادهایی در قالب 11 بند شامل یکپارچگی آموزش عالی و ایجاد "دانشگاه بدون صفت"، تغییر و تحول در هیئت های ممیزه و آیین نامه ارتقاء، ابطال رویه موجود در سطح بندی دانشگاهها و راه اندازی دوره های دکترای تخصصی، راه اندازی سامپک، چابکی در تاسیس و راه اندازی رشته های جدید چند رشته ای، بین رشته ای، و فرارشته ای؛ آزادی و استقلال آکادمیک به شرط همراهی با عناصر شفافیت، تعامل و همگرایی با جامعه؛ تربیت دانش آموختگان چابک چند مهارتی مبتنی بر یادگیری کارآمد؛ تهیه برنامه ای جامع، کارآمد و عملیاتی و با بازخوردهای مناسب اصلاح شونده جهت بهبود فضای کسب و کار برای اشتغال دانش آموختگان با مشارکت و همراهی کارآمد هیئت محترم دولت؛ همترازی حقوق ماهانه اساتید در دانشگاههای وزارت علوم و بهداشت؛ شایسته سالاری در انتصاب ها و استخدام، و به روزرسانی راههای ارتباطی با اعضای محترم ستادی وزارت علوم و نحوه شرکت در جلسات در تهران مطرح شده است.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
VazirOlumNameh.pdf
202.5 KB
متن کامل نامه سرگشاده به وزیر محترم علوم در خصوص آسیب شناسی آموزش عالی و ارائه پیشنهادهایی جهت مرتفع شدن مسائل و چالش های مطرح شده.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چشم در چشم دانشگاه علم به حراج میرود!
چرا در مقابل این همه تقلب و سرقت علمی صدایی از دانشگاه و استادان بلند نمیشود؟
گزارش خبرگزاری ایرنا را از سرقت علمی استادان و دانشجویان میبینید (کانال رب، خبرهای علوم تربیتی)
💢 برای حمایت از پویش ملی دوباره دانشگاه می توانید به نشانی اینترنتی زیر مراجعه فرمایید.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
چرا در مقابل این همه تقلب و سرقت علمی صدایی از دانشگاه و استادان بلند نمیشود؟
گزارش خبرگزاری ایرنا را از سرقت علمی استادان و دانشجویان میبینید (کانال رب، خبرهای علوم تربیتی)
💢 برای حمایت از پویش ملی دوباره دانشگاه می توانید به نشانی اینترنتی زیر مراجعه فرمایید.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
روزگاری معین...
با یادِ استادِ فقید دکتر محمّد معین
▪️اگر شما به شوخی، در یکی از روزنامهها، مکتبی ادبی عرضه کنید که اصحابِ آن مکتب، مدّعی شوند که «موسیقی شعر» خود را با «طنینِ بالِ بشهها» تنظیم میکنند، بعد از چند روز، در دانشگاههای ایران، معلّمانِ جوانِ بیتجربه در باب مکتبِ pashaism مقالاتی خواهند نگاشت تا از تحوّلات ادبی عصر و مدرنیسمِ زمانه عقب نمانده باشند. وزارت علوم هم به استناد چنان مقالاتی آنان را به رتبهٔ استادی ارتقا میدهد. بسیاری از مراجع غیردانشگاهی ایران نیز متأسفانه دستِ کمی از این معلمانِ جوانِ دانشگاهی ندارند که الجاهِلُ اِمّا مُفرِطٌ أو مُفَرِّطٌ
روزگاری زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نگهبانانی از نوع محمدعلی فروغی و ملکالشعرای بهار و عبّاس اقبال و دهخدا و نفیسی و فروزانفر و معین و خانلری داشت.
اینان گنجوران گذشته و معماران آیندهٔ این زبان و فرهنگ بودند. بسیاری از کسانی که امروز خود را جانشینان این بزرگان میشمارند از خواندن کتابها و مقالاتی که به نام خود چاپ کردهاند عاجزند. آزمونِ این کار، اگر مصالح سیاسی اجازه دهد، کار دشواری نخواهد بود.
محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، ص ۲۱–۲۰
#محمد_معین
۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ رشت
۱۳ تیر ۱۳۵۰ تهران
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
روزگاری معین...
با یادِ استادِ فقید دکتر محمّد معین
▪️اگر شما به شوخی، در یکی از روزنامهها، مکتبی ادبی عرضه کنید که اصحابِ آن مکتب، مدّعی شوند که «موسیقی شعر» خود را با «طنینِ بالِ بشهها» تنظیم میکنند، بعد از چند روز، در دانشگاههای ایران، معلّمانِ جوانِ بیتجربه در باب مکتبِ pashaism مقالاتی خواهند نگاشت تا از تحوّلات ادبی عصر و مدرنیسمِ زمانه عقب نمانده باشند. وزارت علوم هم به استناد چنان مقالاتی آنان را به رتبهٔ استادی ارتقا میدهد. بسیاری از مراجع غیردانشگاهی ایران نیز متأسفانه دستِ کمی از این معلمانِ جوانِ دانشگاهی ندارند که الجاهِلُ اِمّا مُفرِطٌ أو مُفَرِّطٌ
روزگاری زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نگهبانانی از نوع محمدعلی فروغی و ملکالشعرای بهار و عبّاس اقبال و دهخدا و نفیسی و فروزانفر و معین و خانلری داشت.
اینان گنجوران گذشته و معماران آیندهٔ این زبان و فرهنگ بودند. بسیاری از کسانی که امروز خود را جانشینان این بزرگان میشمارند از خواندن کتابها و مقالاتی که به نام خود چاپ کردهاند عاجزند. آزمونِ این کار، اگر مصالح سیاسی اجازه دهد، کار دشواری نخواهد بود.
محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، ص ۲۱–۲۰
#محمد_معین
۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ رشت
۱۳ تیر ۱۳۵۰ تهران
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
🔻 توهم دانش
🔻 دکتر سیدحسن اسلامی اردکانی
🔸 مقالهای با خودش آورده بود که به انگلیسی بود و مثلاً در یک مجله خارجی منتشر شده بود. پرسیدم: «مقاله را دادید برایتان ترجمه کردند؟» پاسخ داد: «نه خودم نوشتم!» دوباره پرسیدم: «یعنی برایتان ترجمه نکردند و خودتان نوشتید؟» گفت: «بله.» یکی از همکاران گفت: «پس کمی از این مقاله را بخوانید!» و او شروع کرد اما حتی قادر نبود جمله اول مقاله را بخواند. برگشت که توضیح بدهد محتوای این مقاله چیست! گفتم: «نیازی به توصیف محتوا نیست، بخوانید!» دیدم نمیتواند ادامه دهد. گفتم: «این تعبیر که در سطر اول آمده است یعنی چه؟» سکوت.
🔸 جلسه مصاحبه آزمون دکتری بود که امسال برگزار شد و یکی از مصاحبه کنندگان بودم. افراد مختلفی از این دست میآمدند و میرفتند. دیگری آمد و نشست. پرسیدم: «موضوع پایاننامهتان چه بود؟» گفت: «پایاننامه ندارم!» گفتم: «یعنی چه که پایاننامه ندارید؟» گفت: «آموزشمحور بودم.» پرسیدم: «مقالهای، نوشته منتشر شدهای دارید؟» پاسخ داد: «هیچ ندارم!» کارنامهاش مانند دل مؤمنان سفید بود. نه نوشتهای داشت و نه مقالهای و نه اطلاعات منسجم و مشخصی در رشتهای که مدعی داشتن کارشناسی ارشد در آن بود. خواستیم که متنی انگلیسی بخواند. حتی حاضر نشد بخت خود را بیازماید. با این حال میخواست وارد مقطع دکتری شود.
🔸 آن یکی هم پایاننامه داشت و هم مقاله انگلیسی و این یکی هیچ کدام. با این حال، کمابیش یکسان بودند. نه بحثی را نیک بلد بودند، نه قادر به طرح یک مسأله مشخص بودند و نه اطلاعات عمومی قابل توجهی داشتند و نه دانش زبانی خوبی داشتند. این بخشی از بدنه آموزشی کشور است که از دانشوری و دانش تنها مدرکش را دارد و در درازمدت دچار توهم دانش میشود و باور میکند که چون مدرک دارد پس دانش هم دارد.
🔸 واقع آن است که تعداد قابل توجهی از کسانی که وارد دانشگاه میشوند و با مدرک قبولی آن را ترک میکنند، از دانش تخصصی رشته خود، مهارتهای اساسی چون خواندن متون تخصصی و زبان یا نگارش مقالات فنی، و توان تحلیلی که لازمه دانشوری است بیبهره هستند و ظاهراً جز مدرک نشانی از دانشوری در آنها دیده نمیشود.
🔸 دانشوری در گرو داشتن دانش است. دانش صرفاً اطلاعات و معلومات نیست. چیزی است فراتر از آن که وجود شخص را دگرگون میکند. این دگرگونی زمانی حاصل میشود که به تعبیر ریچارد پیترز، از مهمترین فیلسوفان تربیتی قرن بیستم، چهار ویژگی در شخص فراهم گردد. نخست آنکه شخص مجموعهای از دانش مرتبط و همراه با فهم مفهومی داشته باشد، به گونهای که دانش او صرفاً دادهها و اطلاعاتی گسسته نباشد. دوم آنکه این دانش مجموعهای راکد، کرخت و بیاثر در حاشیه زندگی شخص نباشد بلکه بر نگرش و فهم شخصی او تأثیر بگذارد و شیوه نگرش او را به مسائل تغییر دهد. سوم آنکه شخص بر اثر این دانش به چشماندازی شناختی دست پیدا کند. سرانجام آنکه کارآمدی و دانش شخص به یک عرصه منحصر نشود و او را در عرصههای دیگر نیز توانمند سازد. (Richard Peters, Ethics and Education, London, Allen and Unwin, 1966)
🔸 حتی اگر بخشی از این ویژگیها را بپذیریم، میتوانیم نتیجه بگیریم که بخشی از بدنه آموزش عالی فعلی به جای دانش گستری و تربیت علمی به توهم دانش دامن میزند.
منبع: صفحه آخر روزنامه اعتماد، 19 تیر 1398
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 دکتر سیدحسن اسلامی اردکانی
🔸 مقالهای با خودش آورده بود که به انگلیسی بود و مثلاً در یک مجله خارجی منتشر شده بود. پرسیدم: «مقاله را دادید برایتان ترجمه کردند؟» پاسخ داد: «نه خودم نوشتم!» دوباره پرسیدم: «یعنی برایتان ترجمه نکردند و خودتان نوشتید؟» گفت: «بله.» یکی از همکاران گفت: «پس کمی از این مقاله را بخوانید!» و او شروع کرد اما حتی قادر نبود جمله اول مقاله را بخواند. برگشت که توضیح بدهد محتوای این مقاله چیست! گفتم: «نیازی به توصیف محتوا نیست، بخوانید!» دیدم نمیتواند ادامه دهد. گفتم: «این تعبیر که در سطر اول آمده است یعنی چه؟» سکوت.
🔸 جلسه مصاحبه آزمون دکتری بود که امسال برگزار شد و یکی از مصاحبه کنندگان بودم. افراد مختلفی از این دست میآمدند و میرفتند. دیگری آمد و نشست. پرسیدم: «موضوع پایاننامهتان چه بود؟» گفت: «پایاننامه ندارم!» گفتم: «یعنی چه که پایاننامه ندارید؟» گفت: «آموزشمحور بودم.» پرسیدم: «مقالهای، نوشته منتشر شدهای دارید؟» پاسخ داد: «هیچ ندارم!» کارنامهاش مانند دل مؤمنان سفید بود. نه نوشتهای داشت و نه مقالهای و نه اطلاعات منسجم و مشخصی در رشتهای که مدعی داشتن کارشناسی ارشد در آن بود. خواستیم که متنی انگلیسی بخواند. حتی حاضر نشد بخت خود را بیازماید. با این حال میخواست وارد مقطع دکتری شود.
🔸 آن یکی هم پایاننامه داشت و هم مقاله انگلیسی و این یکی هیچ کدام. با این حال، کمابیش یکسان بودند. نه بحثی را نیک بلد بودند، نه قادر به طرح یک مسأله مشخص بودند و نه اطلاعات عمومی قابل توجهی داشتند و نه دانش زبانی خوبی داشتند. این بخشی از بدنه آموزشی کشور است که از دانشوری و دانش تنها مدرکش را دارد و در درازمدت دچار توهم دانش میشود و باور میکند که چون مدرک دارد پس دانش هم دارد.
🔸 واقع آن است که تعداد قابل توجهی از کسانی که وارد دانشگاه میشوند و با مدرک قبولی آن را ترک میکنند، از دانش تخصصی رشته خود، مهارتهای اساسی چون خواندن متون تخصصی و زبان یا نگارش مقالات فنی، و توان تحلیلی که لازمه دانشوری است بیبهره هستند و ظاهراً جز مدرک نشانی از دانشوری در آنها دیده نمیشود.
🔸 دانشوری در گرو داشتن دانش است. دانش صرفاً اطلاعات و معلومات نیست. چیزی است فراتر از آن که وجود شخص را دگرگون میکند. این دگرگونی زمانی حاصل میشود که به تعبیر ریچارد پیترز، از مهمترین فیلسوفان تربیتی قرن بیستم، چهار ویژگی در شخص فراهم گردد. نخست آنکه شخص مجموعهای از دانش مرتبط و همراه با فهم مفهومی داشته باشد، به گونهای که دانش او صرفاً دادهها و اطلاعاتی گسسته نباشد. دوم آنکه این دانش مجموعهای راکد، کرخت و بیاثر در حاشیه زندگی شخص نباشد بلکه بر نگرش و فهم شخصی او تأثیر بگذارد و شیوه نگرش او را به مسائل تغییر دهد. سوم آنکه شخص بر اثر این دانش به چشماندازی شناختی دست پیدا کند. سرانجام آنکه کارآمدی و دانش شخص به یک عرصه منحصر نشود و او را در عرصههای دیگر نیز توانمند سازد. (Richard Peters, Ethics and Education, London, Allen and Unwin, 1966)
🔸 حتی اگر بخشی از این ویژگیها را بپذیریم، میتوانیم نتیجه بگیریم که بخشی از بدنه آموزش عالی فعلی به جای دانش گستری و تربیت علمی به توهم دانش دامن میزند.
منبع: صفحه آخر روزنامه اعتماد، 19 تیر 1398
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
Forwarded from دکتر نعمت الله فاضلی
@DrNematallahFazeli
📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی با عنوان
🔶پیوند «فساد سیستمی» با «دانش رسمی»🔶
✅ ایرنا، 1 تیر 98
🔵 دکتر فاضلی در این یادداشت به این پرسش پاسخ می دهد که آیا پیوندی میان تحصیل کردگی و فساد وجود دارد؟ اگر از این زاویه نگاه کنیم که همه یا اغلب اختلاسکنندهها، تحصیلکردهاند، لابد باید به این بیندیشیم که میان تحصیل کردن و اختلاس همبستگی هست.
✅ فساد امروزه از طرق مختلف انجام میشود، اما یکی از راههای آن نظام آموزش عالی است که دانش رسمی را گسترش میدهد.
🔻1- «دانش فاسد» خود یکی از زمینههای گسترش و تداوم فساد است.
🔻دانش فاسد، همان «دانش رسمی» است که دانشگاهها به تولید انبوه آن مشغولند.
🔻2- «نیروی انسانی فاسد» دارای مدرک تحصیل رسمی از دیگر عوامل فساد است.
🔻 به حاشیه راندن دانش و نیروی کارآمد نه تنها خود شکلی از فساد نظام یافته است، بلکه زمینهای برای شکلگیری فساد بیشتر و تداوم آن است.
✅ یکی از مفاهیمی که به کمک آن میتوان مخاطرات دانش رسمی در ایران را توضیح داد، پیوند میان این دانش با مقوله فساد است.
🔻در ایران مخاطرات دانش عمدتاً ریشه در دانش رسمی دارد.
🔻وقتی در نظام آموزشی کشوری افراد را بدون تفکر مستقل، بدون تفکر انتقادی، بدون حس مسئولیت اجتماعی و بدون توجه به ارزشها و باورهای دموکراتیک و انسانی اصیل پرورش دهیم، این افراد تحصیلکرده در اولین فرصت که نصیب شان شود، اختلاس و فساد می کنند.
✅ آموزش عالی ایران نظام اداری را کارآمد نکرده است، زیرا:
🔻نیروهای دانشآموخته از شایستگیهای دانشگاهی کافی برخوردار نیستند.
🔻نیروهای کارآمد و شایسته در جای واقعیشان در نظام اداری قرار نمیگیرند.
✅ شاخص جهانی فساد در ایران در صورتی اصلاح می شود که:
🔻اراده ملی برای «شایسته سالاری» در نظام سیاسی و مدیریتی کشور شکل بگیرد.
🔻قوانین و شیوههای جذب و عزل و نصب نیروی انسانی بر پایه «رقابت معرفتی» و «شایستگی» انجام شود.
🔵 سازمان در ایران امروز ما راه دیگری برای بازاندیشی و سازماندهی مجدد خود جز از طریق توجه و تکیه بر دانش ندارد.
https://bit.ly/2Okpmv2
📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی با عنوان
🔶پیوند «فساد سیستمی» با «دانش رسمی»🔶
✅ ایرنا، 1 تیر 98
🔵 دکتر فاضلی در این یادداشت به این پرسش پاسخ می دهد که آیا پیوندی میان تحصیل کردگی و فساد وجود دارد؟ اگر از این زاویه نگاه کنیم که همه یا اغلب اختلاسکنندهها، تحصیلکردهاند، لابد باید به این بیندیشیم که میان تحصیل کردن و اختلاس همبستگی هست.
✅ فساد امروزه از طرق مختلف انجام میشود، اما یکی از راههای آن نظام آموزش عالی است که دانش رسمی را گسترش میدهد.
🔻1- «دانش فاسد» خود یکی از زمینههای گسترش و تداوم فساد است.
🔻دانش فاسد، همان «دانش رسمی» است که دانشگاهها به تولید انبوه آن مشغولند.
🔻2- «نیروی انسانی فاسد» دارای مدرک تحصیل رسمی از دیگر عوامل فساد است.
🔻 به حاشیه راندن دانش و نیروی کارآمد نه تنها خود شکلی از فساد نظام یافته است، بلکه زمینهای برای شکلگیری فساد بیشتر و تداوم آن است.
✅ یکی از مفاهیمی که به کمک آن میتوان مخاطرات دانش رسمی در ایران را توضیح داد، پیوند میان این دانش با مقوله فساد است.
🔻در ایران مخاطرات دانش عمدتاً ریشه در دانش رسمی دارد.
🔻وقتی در نظام آموزشی کشوری افراد را بدون تفکر مستقل، بدون تفکر انتقادی، بدون حس مسئولیت اجتماعی و بدون توجه به ارزشها و باورهای دموکراتیک و انسانی اصیل پرورش دهیم، این افراد تحصیلکرده در اولین فرصت که نصیب شان شود، اختلاس و فساد می کنند.
✅ آموزش عالی ایران نظام اداری را کارآمد نکرده است، زیرا:
🔻نیروهای دانشآموخته از شایستگیهای دانشگاهی کافی برخوردار نیستند.
🔻نیروهای کارآمد و شایسته در جای واقعیشان در نظام اداری قرار نمیگیرند.
✅ شاخص جهانی فساد در ایران در صورتی اصلاح می شود که:
🔻اراده ملی برای «شایسته سالاری» در نظام سیاسی و مدیریتی کشور شکل بگیرد.
🔻قوانین و شیوههای جذب و عزل و نصب نیروی انسانی بر پایه «رقابت معرفتی» و «شایستگی» انجام شود.
🔵 سازمان در ایران امروز ما راه دیگری برای بازاندیشی و سازماندهی مجدد خود جز از طریق توجه و تکیه بر دانش ندارد.
https://bit.ly/2Okpmv2
ایرنا
پیوند «فساد سیستمی» با «دانش رسمی»
تهران- ایرنا- یکی از امور آشکار درباره جامعه معاصر ایران وجود «فساد سیستمی» در نظام اداری آن است. یکی دیگر از امور آشکار هم این است که این فساد را عموماً افرادی انجام میدهند که نه تنها «آقازاده» بلکه «تحصیلکرده» هم هستند. نیازی نیست اسامی اختلاسکنندهها…
🔻 تشویش اذهان عمومی
🔻 سیدحسن اسلامی اردکانی (استاد دانشگاه ادیان و مذاهب)
🔸 شنیدن تعبیر «تشویش اذهان عمومی» در رسانهها و از زبان مقامات شاید عادی باشد، اما شنیدن آن از زبان دانشگاهیان کمی تو ذوق میزند. تصور کنید پس از تأمل و تحقیق مقالهای دانشگاهی در نشریهای تخصصی منتشر میکنید و یک همکار دانشگاهی با دیدن آن مقاله، به جای هر گونه نقد محتوایی یا صوری نوشتهتان، شما را متهم کند که با این مقاله دست به «تشویش اذهان عمومی» زدهاید. این جاست که به تعبیر رایج مغز شما «هنگ» میکند که این دیگر چه تعبیر و چه ادبیات و چه شیوه برخورد دانشگاهی است! بنیاد علمورزی بر بحث و گفتگو است و مسنجمترین شکل بحث و گفتگو از طریق کتابت و نشر حاصل میشود. تا زمانی که اثری منتشر نشود نمیتوان پیشبینی کرد که مدعیات این نوشته چقدر درست است و تا چه میزان نادرست و چه تأثیری بر جامعه خواهد گذاشت. حال هنگامی که یک دانشگاهی با دیدن نوشتهای به جای تحلیل و پاسخ این گونه به نوشته شما بتازد، نشانه آشکاری است از زوال منطق دانشگاهی و سرشت علمورزی.
🔸 شخص دانشگاهی دادستان نیست، اما نقش دروازهبانی علم را دارد. یعنی هر دانشگاهی موظف است در حوزه دانایی خود، اگر با اثری مواجه شد که آن را نادرست یا مبتنی بر مقدمات و دادههایی خطا میدانست، به نقد آن بپردازد و بدین ترتیب، از سلامت فضای علمی دفاع کند. اما این کار زمانی ممکن میشود که پیشاپیش مانع نشر آثار گوناگون علمی نشویم. اصطلاح «تشویش اذهان عمومی» که متأسفانه از برخی دانشگاهیان گاه میشنوم، افزون بر ابهامات گستردهای که دارد، اصولاً با منطق علم و دانشوری میانهای ندارد.
🔸 طبق گفته معروف «إن حیاه العلم بالنقد و الرد» سرشت علمورزی و زایندگی آن در گرو نقادی و به چالش کشیدن است. رندال کالینز مقدمه کتاب جامعهشناسی فلسفهها را این گونه آغاز میکند «حیات فکری در درجه اول سراسر تعارض و عدم وفاق است. تعارض کارمایه حیات فکری است.»
(The sociology of philosophies: A Global theory of intellectual change, Randal Collins, Cambridge, the Belknap Press of Harvard University Press, 2002, p.1)
🔸 هر اثر جدی که در جامعه علمی منتشر میشود، به میزان جدیتش، یافتهها و مسلمات یک عرصه را به چالش میکشد و اگر قرار باشد که هیچ اثری نداشته باشد و تعارضی ایجاد نکند، نمیتوان آن را کاری قابل توجه در فرایند رشد علم دانست. اعضای جامعه علمی وحدت مکانیکی ندارند که در آن هر کس در سازگاری کامل با دیگران و در عین حال بیتوجه به کار دیگران کار علمی خود را دنبال کند. جامعه علمی میدان رقابت و تنازع عالمانه است و در این میدان کسی چیزی میگوید که ممکن است دیگران را خوش نیاید. تغییر پارادایمها یا سرمشقهای علمی به خوبی بیانگر تحولات بحرانی است که علم از سر میگذراند. لذا بیتوجه به همه این دقایق، عرصه علم را با امامزاده یکی گرفتن و خود را نه گسترنده عرصه علمی که متولی امامزاده دانستن، خطایی است که نتیجه اش آن میشود که اگر کسی مطلبی منتشر کرد که با متولیگری این یا آن شخص ناسازگار افتاد، بلافاصله با تعبیر تشویش اذهان عمومی او را ساکت و منکوب کنند.
منبع: کانال تلگرامی سیدحسن اسلامی اردکانی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 سیدحسن اسلامی اردکانی (استاد دانشگاه ادیان و مذاهب)
🔸 شنیدن تعبیر «تشویش اذهان عمومی» در رسانهها و از زبان مقامات شاید عادی باشد، اما شنیدن آن از زبان دانشگاهیان کمی تو ذوق میزند. تصور کنید پس از تأمل و تحقیق مقالهای دانشگاهی در نشریهای تخصصی منتشر میکنید و یک همکار دانشگاهی با دیدن آن مقاله، به جای هر گونه نقد محتوایی یا صوری نوشتهتان، شما را متهم کند که با این مقاله دست به «تشویش اذهان عمومی» زدهاید. این جاست که به تعبیر رایج مغز شما «هنگ» میکند که این دیگر چه تعبیر و چه ادبیات و چه شیوه برخورد دانشگاهی است! بنیاد علمورزی بر بحث و گفتگو است و مسنجمترین شکل بحث و گفتگو از طریق کتابت و نشر حاصل میشود. تا زمانی که اثری منتشر نشود نمیتوان پیشبینی کرد که مدعیات این نوشته چقدر درست است و تا چه میزان نادرست و چه تأثیری بر جامعه خواهد گذاشت. حال هنگامی که یک دانشگاهی با دیدن نوشتهای به جای تحلیل و پاسخ این گونه به نوشته شما بتازد، نشانه آشکاری است از زوال منطق دانشگاهی و سرشت علمورزی.
🔸 شخص دانشگاهی دادستان نیست، اما نقش دروازهبانی علم را دارد. یعنی هر دانشگاهی موظف است در حوزه دانایی خود، اگر با اثری مواجه شد که آن را نادرست یا مبتنی بر مقدمات و دادههایی خطا میدانست، به نقد آن بپردازد و بدین ترتیب، از سلامت فضای علمی دفاع کند. اما این کار زمانی ممکن میشود که پیشاپیش مانع نشر آثار گوناگون علمی نشویم. اصطلاح «تشویش اذهان عمومی» که متأسفانه از برخی دانشگاهیان گاه میشنوم، افزون بر ابهامات گستردهای که دارد، اصولاً با منطق علم و دانشوری میانهای ندارد.
🔸 طبق گفته معروف «إن حیاه العلم بالنقد و الرد» سرشت علمورزی و زایندگی آن در گرو نقادی و به چالش کشیدن است. رندال کالینز مقدمه کتاب جامعهشناسی فلسفهها را این گونه آغاز میکند «حیات فکری در درجه اول سراسر تعارض و عدم وفاق است. تعارض کارمایه حیات فکری است.»
(The sociology of philosophies: A Global theory of intellectual change, Randal Collins, Cambridge, the Belknap Press of Harvard University Press, 2002, p.1)
🔸 هر اثر جدی که در جامعه علمی منتشر میشود، به میزان جدیتش، یافتهها و مسلمات یک عرصه را به چالش میکشد و اگر قرار باشد که هیچ اثری نداشته باشد و تعارضی ایجاد نکند، نمیتوان آن را کاری قابل توجه در فرایند رشد علم دانست. اعضای جامعه علمی وحدت مکانیکی ندارند که در آن هر کس در سازگاری کامل با دیگران و در عین حال بیتوجه به کار دیگران کار علمی خود را دنبال کند. جامعه علمی میدان رقابت و تنازع عالمانه است و در این میدان کسی چیزی میگوید که ممکن است دیگران را خوش نیاید. تغییر پارادایمها یا سرمشقهای علمی به خوبی بیانگر تحولات بحرانی است که علم از سر میگذراند. لذا بیتوجه به همه این دقایق، عرصه علم را با امامزاده یکی گرفتن و خود را نه گسترنده عرصه علمی که متولی امامزاده دانستن، خطایی است که نتیجه اش آن میشود که اگر کسی مطلبی منتشر کرد که با متولیگری این یا آن شخص ناسازگار افتاد، بلافاصله با تعبیر تشویش اذهان عمومی او را ساکت و منکوب کنند.
منبع: کانال تلگرامی سیدحسن اسلامی اردکانی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
✳️ گزیدهای از مهمترین نکات بیان شده در مصاحبه با دکتر سید جواد میری:
◀️ چطور ممکن خواهد بود وزارت علوم با ابزارهایی که انتخاب کرده است، بتواند اهداف نظام را برآورده سازد.
◀️ سازوکار ابزار ISI را اگر شما مطالعه کنید متوجه خواهید شد که این بیش از آنکه یک مکانیسم علمی باشد، صنعت پول پارو کردن است.
◀️ همه میدانیم که ISI هیچ مبنایی ندارد. این چرا باید در شورای تحول علوم انسانی و شورای عالی انقلاب فرهنگی و... پذیرفته شود؟ مگر میشود ابزاری را که از اساس مبتنی بر مسائل فسادآور است، به گونهای در سازوکار علم کشور جا کنیم و بعد هم بخواهیم با اتکا به آن به آرمانها و اهدافمان برسیم؟
◀️ آموزشوپرورشی که دولتی بوده و میبایست روی آن نظارت شود تا تعلیم و تربیت جامعه به درستی انجام شود، با مدارس غیرانتفاعی از زیر نظر خارج شده است و حالا معلوم نیست چه اتفاقی دارد آنجا میافتد.
◀️ انگلستان را اگر نگاه کنید ۱۰۰ سال قبل محصولات بسیاری را به تمام دنیا صادر میکرد، اما الان نگاه کنید دیگر کمتر کارخانهای جز هواپیماسازی و بعضاً کشتیسازی در انگلستان وجود دارد. تقریباً چیزی تولید نمیکند که بخواهد بفروشد در عوض یکی از صنعتهای بزرگ انگلستان «علم» است.
◀️ شما اگر نهاد دانشگاهها و مؤسسات مختلفی را که زیر نظر وزارت علوم هستند در اکناف کشور رصد کنید متوجه خواهید شد که اینها تبدیل به بنگاه کارآفرینی شدهاند. طرف هیچ جا کار پیدا نمیکند در دانشگاه استخدامش میکنند!
◀️ وضعیت داد میزند که در این سیستم عقلانیتی وجود ندارد.
◀️ دانشکده جامعهشناسی دانشگاه بریستول کلاً هفت یا هشت تا هیئت علمی، حدود ۱۱۰ تا ۱۲۰ دانشجوی دکتری و فوقلیسانس و ۲۰۰ تا ۳۰۰ تا لیسانس داشت با این وجود در این دانشکده کلاً یک نفر دفتردار و دو نفر هم برای کارهای دفتری حضور داشتند.
◀️ به نظرم دستاوردهای IT فرصتهایی ایجاد خواهد کرد که نتیجهاش تغییر ساختار امروزی دانشگاه خواهد بود.
◀️ دانشگاه، درسها و کلاسها را خالی از هر گونه معنویت کرده است و صرفاً خواسته است به چند درس اندیشه اسلامی و نهجالبلاغه و تفسیر قرآن جبران کند، ولی هیچ کدام از اینها دردی دوا نمیکند و دانشجوها بیشتر به چشم کمکی برای ارتقای معدلشان نگاه میکنند.
◀️ کسی که دکترای برق یا دکترای جامعهشناسی میگیرد الزاماً انسان آکادمیک نشده است. تفکر به نظر من، شأنش با مدرک نیست بهویژه که امروز چیزی به نام مدرکفروشی هم داریم. منظورم هم مدرکی است که به صورت قاچاقی و جعلی میفروشند و هم مدرکی که به صورت رسمی در دانشگاههای مختلفی که مانند قارچ در هر کوچه رشد کردهاند، به دانشجو در واقع میفروشند.
◀️ در نظام آکادمیک ما چیزی به نام مردود شدن در سطح دکتری و فوقلیسانس وجود ندارد. در انگلستان اگر در دفاع دکتری مردود میشدی، هفت تا ۱۰ سال اجازه نداشتی در هیچ کدام از دانشگاههای انگلستان ثبتنام کنی.
◀️ شما نهاد دانشگاه را از غرب گرفتهای، اما به لوازمش پایبند نبودی و بدتر از آن خواستهای این نهاد را با نظام حوزوی متحد کنی که با ندانمکاری حوزه را هم از بین برده و نهایتاً به اینجا رسیدهایم که هر حجتالاسلامی دوست دارد یک دکتری هم کنار اسمش باشد و اگر نتواند مقالهاش را در سیستم دانشگاهی ISI چاپ کند، حجتالاسلامیاش هم زیر سؤال میرود.
◀️ حوزه علمیه عملاً تبدیل به دانشگاه دروس دینی و کاملاً مدرکگرا و کلاسی شده است.
◀️ مهمترین لازمه تغییر، تفکر آزاد است. یعنی تفکری که در قید و بند خوشایند این جناح و آن جناح و این مسئول و آن مسئول نباشد.
◀️ یکی دیگر از پاشنه آشیلهای ما این است که سقف اندیشه را تصمیمات سیاسی و جناحی تعیین میکند در حالی که این باید برعکس باشد و اندیشمندان راه و چاه کشور و روش سیاستمداران را مشخص کنند.
◀️ یکی دیگر از مشکلاتی که به نظرم باید رفع شود مستقل شدن بودجههای علمی از مدیران سیاسی است. الان مدیریت منابع دانشگاهی در دست مدیران علمی نیست بلکه در دست مدیرانی است که گرایشات جناحی و سیاسی شدید دارند و هر بار با عوض شدن دولتها در بودجه دانشگاهها و مؤسسات تغییرات اساسی ایجاد میشود.
◀️ اگر نخواهیم به نقدها توجه کنیم و همچنان در آموزش عالی راهی را برویم که تا کنون رفتهایم هر چند شاید موفقیتهایی حاصل شود، اما نمیتوانیم قلههای دانش را فتح کنیم.
منبع: کانال تلگرامی نگارههای محمدصادق عبداللهی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
◀️ چطور ممکن خواهد بود وزارت علوم با ابزارهایی که انتخاب کرده است، بتواند اهداف نظام را برآورده سازد.
◀️ سازوکار ابزار ISI را اگر شما مطالعه کنید متوجه خواهید شد که این بیش از آنکه یک مکانیسم علمی باشد، صنعت پول پارو کردن است.
◀️ همه میدانیم که ISI هیچ مبنایی ندارد. این چرا باید در شورای تحول علوم انسانی و شورای عالی انقلاب فرهنگی و... پذیرفته شود؟ مگر میشود ابزاری را که از اساس مبتنی بر مسائل فسادآور است، به گونهای در سازوکار علم کشور جا کنیم و بعد هم بخواهیم با اتکا به آن به آرمانها و اهدافمان برسیم؟
◀️ آموزشوپرورشی که دولتی بوده و میبایست روی آن نظارت شود تا تعلیم و تربیت جامعه به درستی انجام شود، با مدارس غیرانتفاعی از زیر نظر خارج شده است و حالا معلوم نیست چه اتفاقی دارد آنجا میافتد.
◀️ انگلستان را اگر نگاه کنید ۱۰۰ سال قبل محصولات بسیاری را به تمام دنیا صادر میکرد، اما الان نگاه کنید دیگر کمتر کارخانهای جز هواپیماسازی و بعضاً کشتیسازی در انگلستان وجود دارد. تقریباً چیزی تولید نمیکند که بخواهد بفروشد در عوض یکی از صنعتهای بزرگ انگلستان «علم» است.
◀️ شما اگر نهاد دانشگاهها و مؤسسات مختلفی را که زیر نظر وزارت علوم هستند در اکناف کشور رصد کنید متوجه خواهید شد که اینها تبدیل به بنگاه کارآفرینی شدهاند. طرف هیچ جا کار پیدا نمیکند در دانشگاه استخدامش میکنند!
◀️ وضعیت داد میزند که در این سیستم عقلانیتی وجود ندارد.
◀️ دانشکده جامعهشناسی دانشگاه بریستول کلاً هفت یا هشت تا هیئت علمی، حدود ۱۱۰ تا ۱۲۰ دانشجوی دکتری و فوقلیسانس و ۲۰۰ تا ۳۰۰ تا لیسانس داشت با این وجود در این دانشکده کلاً یک نفر دفتردار و دو نفر هم برای کارهای دفتری حضور داشتند.
◀️ به نظرم دستاوردهای IT فرصتهایی ایجاد خواهد کرد که نتیجهاش تغییر ساختار امروزی دانشگاه خواهد بود.
◀️ دانشگاه، درسها و کلاسها را خالی از هر گونه معنویت کرده است و صرفاً خواسته است به چند درس اندیشه اسلامی و نهجالبلاغه و تفسیر قرآن جبران کند، ولی هیچ کدام از اینها دردی دوا نمیکند و دانشجوها بیشتر به چشم کمکی برای ارتقای معدلشان نگاه میکنند.
◀️ کسی که دکترای برق یا دکترای جامعهشناسی میگیرد الزاماً انسان آکادمیک نشده است. تفکر به نظر من، شأنش با مدرک نیست بهویژه که امروز چیزی به نام مدرکفروشی هم داریم. منظورم هم مدرکی است که به صورت قاچاقی و جعلی میفروشند و هم مدرکی که به صورت رسمی در دانشگاههای مختلفی که مانند قارچ در هر کوچه رشد کردهاند، به دانشجو در واقع میفروشند.
◀️ در نظام آکادمیک ما چیزی به نام مردود شدن در سطح دکتری و فوقلیسانس وجود ندارد. در انگلستان اگر در دفاع دکتری مردود میشدی، هفت تا ۱۰ سال اجازه نداشتی در هیچ کدام از دانشگاههای انگلستان ثبتنام کنی.
◀️ شما نهاد دانشگاه را از غرب گرفتهای، اما به لوازمش پایبند نبودی و بدتر از آن خواستهای این نهاد را با نظام حوزوی متحد کنی که با ندانمکاری حوزه را هم از بین برده و نهایتاً به اینجا رسیدهایم که هر حجتالاسلامی دوست دارد یک دکتری هم کنار اسمش باشد و اگر نتواند مقالهاش را در سیستم دانشگاهی ISI چاپ کند، حجتالاسلامیاش هم زیر سؤال میرود.
◀️ حوزه علمیه عملاً تبدیل به دانشگاه دروس دینی و کاملاً مدرکگرا و کلاسی شده است.
◀️ مهمترین لازمه تغییر، تفکر آزاد است. یعنی تفکری که در قید و بند خوشایند این جناح و آن جناح و این مسئول و آن مسئول نباشد.
◀️ یکی دیگر از پاشنه آشیلهای ما این است که سقف اندیشه را تصمیمات سیاسی و جناحی تعیین میکند در حالی که این باید برعکس باشد و اندیشمندان راه و چاه کشور و روش سیاستمداران را مشخص کنند.
◀️ یکی دیگر از مشکلاتی که به نظرم باید رفع شود مستقل شدن بودجههای علمی از مدیران سیاسی است. الان مدیریت منابع دانشگاهی در دست مدیران علمی نیست بلکه در دست مدیرانی است که گرایشات جناحی و سیاسی شدید دارند و هر بار با عوض شدن دولتها در بودجه دانشگاهها و مؤسسات تغییرات اساسی ایجاد میشود.
◀️ اگر نخواهیم به نقدها توجه کنیم و همچنان در آموزش عالی راهی را برویم که تا کنون رفتهایم هر چند شاید موفقیتهایی حاصل شود، اما نمیتوانیم قلههای دانش را فتح کنیم.
منبع: کانال تلگرامی نگارههای محمدصادق عبداللهی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان شنیدنی دکتر کیوان فر، عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی در چهارمین همایش مرجعیت علمی
* ما برای حل مشکلات مان نیاز به لیسانس های عملگرا داریم. *
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
* ما برای حل مشکلات مان نیاز به لیسانس های عملگرا داریم. *
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
سهمیه ی پنهان، تبعیض آشکار
🔘دکتر غلامرضا اکرمی
✍️سال ها است که موضوع سهمیه ها در کنکور سراسری محل توجه و نقد افکار عمومی، مطبوعات و رسانه های مختلف قرار گرفته است و هر ساله با اعلام نتایج کنکور و تعیین رشته دوباره داغ می شود.
یکی از این سهمیه ها، سهمیه ی فرزندان هیئت علمی دانشگاه ها است که گاه حتی به فرزندان کارکنان و کارمندان دانشگاه ها تعمیم داده می شود. لازم به یادآوری است که آنچه به عنوان سهمیه ی فرزندان هیئت علمی دانشگاه ها، در جامعه و رسانه ها مطرح است، چیزی نیست که در دفترچه و فرم ثبت نام کنکور سراسری قید شده باشد، بلکه منظور از این سهمیه، امتیاز و تسهیلاتی است که در امر نقل و انتقال دانشجویان دانشگاه و همچنین تغییر رشته برای فرزندان اعضای هیئت علمی در نظر گرفته شده است.
مبنای این امتیاز و تسهیلات که سال ها است از آن استفاده می شود مصوبه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی است. این امتیاز و تسهیلات بر اساس شکایت بازرسی کل کشور، از سوی دیوان عدالت اداری ملغی اعلام شده است، ولی این امتیاز در هیئت دولت دوباره تصویب گردید و همچنان مورد استفاده است.
این امتیاز هر چند رسماً سهمیه نیست، اما در حقیقت نوعی سهمیه ی با تاخیر، پنهان و استتار شده و صد البته تبعیضی آشکار است که با عدالت آموزشی، نخبه گزینی و شایسته سالاری در تناقض است. برخی از مسئولان دینفع در دفاع از این امتیاز (سهمیه ) این گونه استلال می کنند که این جا به جایی یا تغییر رشته چون بعد از قبولی کنکور اتفاق می افتد عملاً حقی از کسی ضایع نمی شود و مثلاً اگر دانشگاهی در رشته ای 8 نفر اعلام ظرفیت داشته حالا بعد از کنکور و در جریان نقل و انتقال یا تغییر رشته یک نفر به کلاس اضافه می شود....در جواب این استدلال باید گفت که اگر آن کلاس و رشته ظرفیت یک نفر دیگر را داشت چرا در دفترچه ی تعیین رشته ی کنکور به جای 8نفر ، 9نفر اعلام ظرفیت نشد؟!
اینکه وزیر محترم علوم هم در مصاحبه ایی اعلام کردند که رسانه ها قضیه ی سهمیه ی فرزندان هیئت علمی را بزرگ نمایی می کنند نیز حرف درستی نیست، چراکه تبعیض و استفاده از رانت حتی اگر در مورد یک نفر هم رخ دهد امری مذموم و قابل نقد است چراکه ممکن است تبدیل به یک رویه، جریان و حق مسلم گردد. این موضع گیری وزیر محترم علوم در حالی است که به گفته ی خود ایشان در سال گذشته 1500نفر از فرزندان اعضای هیئت علمی، از این امتیاز و تسهیلات برای منتقل شدن به دانشگاه دیگر [شما بخوانید پرش به دانشگاه بهتر] و یا تغییر رشته [شما بخوانید جهش به رشته ی برتر] استفاده کرده اند که البته بر خلاف نظر جناب وزیر این عدد کمی نیست.
سوالی که در نزد افکار عمومی و همچنین رسانه ها مطرح است و بی جواب می ماند این است که چرا دیگران نباید از این امتیاز پرش و جهش برخوردار گردند:
*گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل
✅نتیجه گیری
همانگونه که اشاره شد این امتیاز، یک «سهمیه پنهان و تبعیض آشکار» است که دیوان عدالت اداری و حتی در مواردی مجلس آن را مردود اعلام کرده اند. استمرار این تبعیض و تاکید و فلسفه بافی برای آن، شأن وزارت علوم و اساتید محترم دانشگاه را به عنوان گروه مرجع و اصلاح گر جامعه در نزد افکار عمومی مخدوش می کند، لذا بایسته و شایسته است که خود وزارت علوم پا بر روی نفس و منفعت طلبی خود بگذارد و این رویه ی غلط را تصحیح و اصلاح کند.
💢 کانال پویش دوباره دانشگاه آماده دریافت نظرات همکاران هیات علمی در مورد مطلب فوق است.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔘دکتر غلامرضا اکرمی
✍️سال ها است که موضوع سهمیه ها در کنکور سراسری محل توجه و نقد افکار عمومی، مطبوعات و رسانه های مختلف قرار گرفته است و هر ساله با اعلام نتایج کنکور و تعیین رشته دوباره داغ می شود.
یکی از این سهمیه ها، سهمیه ی فرزندان هیئت علمی دانشگاه ها است که گاه حتی به فرزندان کارکنان و کارمندان دانشگاه ها تعمیم داده می شود. لازم به یادآوری است که آنچه به عنوان سهمیه ی فرزندان هیئت علمی دانشگاه ها، در جامعه و رسانه ها مطرح است، چیزی نیست که در دفترچه و فرم ثبت نام کنکور سراسری قید شده باشد، بلکه منظور از این سهمیه، امتیاز و تسهیلاتی است که در امر نقل و انتقال دانشجویان دانشگاه و همچنین تغییر رشته برای فرزندان اعضای هیئت علمی در نظر گرفته شده است.
مبنای این امتیاز و تسهیلات که سال ها است از آن استفاده می شود مصوبه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی است. این امتیاز و تسهیلات بر اساس شکایت بازرسی کل کشور، از سوی دیوان عدالت اداری ملغی اعلام شده است، ولی این امتیاز در هیئت دولت دوباره تصویب گردید و همچنان مورد استفاده است.
این امتیاز هر چند رسماً سهمیه نیست، اما در حقیقت نوعی سهمیه ی با تاخیر، پنهان و استتار شده و صد البته تبعیضی آشکار است که با عدالت آموزشی، نخبه گزینی و شایسته سالاری در تناقض است. برخی از مسئولان دینفع در دفاع از این امتیاز (سهمیه ) این گونه استلال می کنند که این جا به جایی یا تغییر رشته چون بعد از قبولی کنکور اتفاق می افتد عملاً حقی از کسی ضایع نمی شود و مثلاً اگر دانشگاهی در رشته ای 8 نفر اعلام ظرفیت داشته حالا بعد از کنکور و در جریان نقل و انتقال یا تغییر رشته یک نفر به کلاس اضافه می شود....در جواب این استدلال باید گفت که اگر آن کلاس و رشته ظرفیت یک نفر دیگر را داشت چرا در دفترچه ی تعیین رشته ی کنکور به جای 8نفر ، 9نفر اعلام ظرفیت نشد؟!
اینکه وزیر محترم علوم هم در مصاحبه ایی اعلام کردند که رسانه ها قضیه ی سهمیه ی فرزندان هیئت علمی را بزرگ نمایی می کنند نیز حرف درستی نیست، چراکه تبعیض و استفاده از رانت حتی اگر در مورد یک نفر هم رخ دهد امری مذموم و قابل نقد است چراکه ممکن است تبدیل به یک رویه، جریان و حق مسلم گردد. این موضع گیری وزیر محترم علوم در حالی است که به گفته ی خود ایشان در سال گذشته 1500نفر از فرزندان اعضای هیئت علمی، از این امتیاز و تسهیلات برای منتقل شدن به دانشگاه دیگر [شما بخوانید پرش به دانشگاه بهتر] و یا تغییر رشته [شما بخوانید جهش به رشته ی برتر] استفاده کرده اند که البته بر خلاف نظر جناب وزیر این عدد کمی نیست.
سوالی که در نزد افکار عمومی و همچنین رسانه ها مطرح است و بی جواب می ماند این است که چرا دیگران نباید از این امتیاز پرش و جهش برخوردار گردند:
*گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل
✅نتیجه گیری
همانگونه که اشاره شد این امتیاز، یک «سهمیه پنهان و تبعیض آشکار» است که دیوان عدالت اداری و حتی در مواردی مجلس آن را مردود اعلام کرده اند. استمرار این تبعیض و تاکید و فلسفه بافی برای آن، شأن وزارت علوم و اساتید محترم دانشگاه را به عنوان گروه مرجع و اصلاح گر جامعه در نزد افکار عمومی مخدوش می کند، لذا بایسته و شایسته است که خود وزارت علوم پا بر روی نفس و منفعت طلبی خود بگذارد و این رویه ی غلط را تصحیح و اصلاح کند.
💢 کانال پویش دوباره دانشگاه آماده دریافت نظرات همکاران هیات علمی در مورد مطلب فوق است.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
◀️ عیب کار کجاست؟
◀️ پرویز ناتل خانلری
سالنامهٔ کیان، سال 1340
🔸 در کارهای فرهنگی هنوز هم نفهمیدهایم کدام یک لازمتر و فوریتر است. از تجمّل هیچ پرهیز نمیکنیم. هنوز نیمی از کودکانِ کشور وسیلهٔ تحصیل ندارند و آنها که دارند غالباً زیر سقفهای شکسته مینشینند، و گاهی قربانی شوق آموختن میشوند، اما بناهای مجلل گرانبها میسازیم، دانشکدههای دروغین بر پا میکنیم که نه معلّم و نه وسیلهٔ کار دارد و تازه معلوم نیست که این دانشکدهها اگر روزی راست دربیاید و شاگردانِ خوبی پرورش دهد، فارغالتّحصیلانِ آنها چه باری از دوش ملّت برمیدارند و تا کجا مورد استفاده قرار بگیرند. مقداری از پول کشور برای تحصیل گروه بزرگی از کودکان و جوانان به خارج میرود اما در داخل کشور آنقدر پول نداریم که دیوار کهنهٔ یک دبستانِ ناقص را تعمیر کنیم. بارها نوشتهایم که سواد داشتن مانند غذاخوردن از حقوقِ نخستینِ افرادِ بشر است و مهمترین وظیفهٔ دولت آن است که این حقوقِ ابتدایی را برای همهٔ افراد ملت با تساوی تامین کند.
🔸 تصوّرِ غلطی که از سالها پیش در ذهن اولیای دولت ما و از آنجا در اندیشهٔ اکثر مردم این سرزمین حاصل شده است و آن اینکه هر کودکی به دبستان رفت باید با درجهٔ دکتری از دانشگاه بیرون بیاید. بر اساس همین اشتباه و خطاست که وزارتِ فرهنگ ما بر عهدهٔ خود میداند که هر ده و شهر که دبستان تأسیس میکند هر سال کلاسهای بالاتری ترتیب بدهد و اگر نتوانست مردم عریضه و تلگراف میفرستند و اعتراضها میکنند که پس فرزاندان ما چه کنند. اما در هزارها نقطهٔ دیگر هنوز کلاس اول دبستان تأسیس نشده است و کودکان از وسیلهٔ آموختن الفبا هم محروم هستند. مثالی میآوریم. پدری ده فرزند دارد و درآمد مختصری که با آن میتواند برای همهٔ فرزندان خود نان و پنیر فراهم کند. اگر این پدر تمام درآمد خود را در آن صرف کند که به یک یا دو فرزند خود فسنجان بخوراند و فرزندان دیگرش از گرسنگی تلف شوند شما به رفتار او جز جهل و ظلم چه نامی خواهید داد؟
🔸 روشی که دستگاهِ فرهنگی ما پیش گرفته است با رفتارِ این پدر بیشباهت نیست. تأسیس دانشگاههای متعدّد آنهم ناقص و نادرست و صرف بودجهٔ هنگفتی در این راه در حالی که هنوز نتوانستهایم برای همهٔ کودکان کشور وسیلهٔ آموختن الفبا را فراهم کنیم درست با این مثال تطبیق میکند. علت این روش این است که هنوز باور نکردهایم و ایمان نیاوردهایم سواد داشتن برای هر فردی از ضروریات نخستین حیات است. هنوز نفهمیدهایم که پیشرفتهای اجتماعی بی حصول این مقدمه ممکن نیست. هنوز توجه نداریم که حکومت دمکراسی برای ملّتی که رای خودش را نمیتواند بنویسد نیز غیرعملی است و به شوخی شباهت دارد.
🔸 به این امر ایمان نداریم و به این سبب است که سرمایه و همت و وقت خود را در ریا و تظاهر و تجمّل صرف میکنیم. هر وقت راه درست را شناختیم تند از آن خواهیم گذشت و بسیار زود به منزل مقصود خواهیم رسید.
منبع: کانال شفیعی کدکنی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
◀️ پرویز ناتل خانلری
سالنامهٔ کیان، سال 1340
🔸 در کارهای فرهنگی هنوز هم نفهمیدهایم کدام یک لازمتر و فوریتر است. از تجمّل هیچ پرهیز نمیکنیم. هنوز نیمی از کودکانِ کشور وسیلهٔ تحصیل ندارند و آنها که دارند غالباً زیر سقفهای شکسته مینشینند، و گاهی قربانی شوق آموختن میشوند، اما بناهای مجلل گرانبها میسازیم، دانشکدههای دروغین بر پا میکنیم که نه معلّم و نه وسیلهٔ کار دارد و تازه معلوم نیست که این دانشکدهها اگر روزی راست دربیاید و شاگردانِ خوبی پرورش دهد، فارغالتّحصیلانِ آنها چه باری از دوش ملّت برمیدارند و تا کجا مورد استفاده قرار بگیرند. مقداری از پول کشور برای تحصیل گروه بزرگی از کودکان و جوانان به خارج میرود اما در داخل کشور آنقدر پول نداریم که دیوار کهنهٔ یک دبستانِ ناقص را تعمیر کنیم. بارها نوشتهایم که سواد داشتن مانند غذاخوردن از حقوقِ نخستینِ افرادِ بشر است و مهمترین وظیفهٔ دولت آن است که این حقوقِ ابتدایی را برای همهٔ افراد ملت با تساوی تامین کند.
🔸 تصوّرِ غلطی که از سالها پیش در ذهن اولیای دولت ما و از آنجا در اندیشهٔ اکثر مردم این سرزمین حاصل شده است و آن اینکه هر کودکی به دبستان رفت باید با درجهٔ دکتری از دانشگاه بیرون بیاید. بر اساس همین اشتباه و خطاست که وزارتِ فرهنگ ما بر عهدهٔ خود میداند که هر ده و شهر که دبستان تأسیس میکند هر سال کلاسهای بالاتری ترتیب بدهد و اگر نتوانست مردم عریضه و تلگراف میفرستند و اعتراضها میکنند که پس فرزاندان ما چه کنند. اما در هزارها نقطهٔ دیگر هنوز کلاس اول دبستان تأسیس نشده است و کودکان از وسیلهٔ آموختن الفبا هم محروم هستند. مثالی میآوریم. پدری ده فرزند دارد و درآمد مختصری که با آن میتواند برای همهٔ فرزندان خود نان و پنیر فراهم کند. اگر این پدر تمام درآمد خود را در آن صرف کند که به یک یا دو فرزند خود فسنجان بخوراند و فرزندان دیگرش از گرسنگی تلف شوند شما به رفتار او جز جهل و ظلم چه نامی خواهید داد؟
🔸 روشی که دستگاهِ فرهنگی ما پیش گرفته است با رفتارِ این پدر بیشباهت نیست. تأسیس دانشگاههای متعدّد آنهم ناقص و نادرست و صرف بودجهٔ هنگفتی در این راه در حالی که هنوز نتوانستهایم برای همهٔ کودکان کشور وسیلهٔ آموختن الفبا را فراهم کنیم درست با این مثال تطبیق میکند. علت این روش این است که هنوز باور نکردهایم و ایمان نیاوردهایم سواد داشتن برای هر فردی از ضروریات نخستین حیات است. هنوز نفهمیدهایم که پیشرفتهای اجتماعی بی حصول این مقدمه ممکن نیست. هنوز توجه نداریم که حکومت دمکراسی برای ملّتی که رای خودش را نمیتواند بنویسد نیز غیرعملی است و به شوخی شباهت دارد.
🔸 به این امر ایمان نداریم و به این سبب است که سرمایه و همت و وقت خود را در ریا و تظاهر و تجمّل صرف میکنیم. هر وقت راه درست را شناختیم تند از آن خواهیم گذشت و بسیار زود به منزل مقصود خواهیم رسید.
منبع: کانال شفیعی کدکنی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
1. Three Letters.pdf
579.2 KB
🔹 وای به روزی که بگندد نمک!
💠 روابط عمومی دانشگاه شیراز چند روز پیش (سوم شهریور 98)، درگذشت یکی از اعضای هیات علمی جوان این دانشگاه، با نام دکتر پویان چنگیزی را منتشر کرد. آن مرحوم، قبل از مرگ، در تیرماه 98، در نامه ای سرگشاده خطاب به مسئولین امر با عنوان «کمدی-تراژدی فراواقع در بخش زبان: زخم ناسور چندساله» از سه تن از همکاران خود شکایت کرده و از مسئولین تقاضای رسیدگی عاجل داشته اند.
💠 صرف نظر از درستی یا نادرستی ادعاهای مطرح شده از سوی آن مرحوم، این شکایتنامه، بخشی از بی اخلاقی ها، پلشتی ها و به تعبیر دکتر کوروش عشقی، استاد دانشگاه شریف- قبیله گرایی های حاکم بر بخش ها و گروه های آموزشی دانشگاه های کشور را برملا می کند. این بیان بدین معنا نیست که در همه گروه های آموزشی، اتفاقی مشابه و یا با این شدت در جریان است، اما کمتر عضو هیات علمی است که بعد از چند سال سابقه خدمت، با گروهکهای آموزشی برخورد نکند که برای دستیابی به منافع خود در مقاله بازی، پایاننامه خواری، ریاست طلبی، ... دست به عملیات مشترک نزنند.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه، برای آن مرحوم طلب آمرزش و آرامش ابدی دارد. خدایش بیامرزاد.
💠 روابط عمومی دانشگاه شیراز چند روز پیش (سوم شهریور 98)، درگذشت یکی از اعضای هیات علمی جوان این دانشگاه، با نام دکتر پویان چنگیزی را منتشر کرد. آن مرحوم، قبل از مرگ، در تیرماه 98، در نامه ای سرگشاده خطاب به مسئولین امر با عنوان «کمدی-تراژدی فراواقع در بخش زبان: زخم ناسور چندساله» از سه تن از همکاران خود شکایت کرده و از مسئولین تقاضای رسیدگی عاجل داشته اند.
💠 صرف نظر از درستی یا نادرستی ادعاهای مطرح شده از سوی آن مرحوم، این شکایتنامه، بخشی از بی اخلاقی ها، پلشتی ها و به تعبیر دکتر کوروش عشقی، استاد دانشگاه شریف- قبیله گرایی های حاکم بر بخش ها و گروه های آموزشی دانشگاه های کشور را برملا می کند. این بیان بدین معنا نیست که در همه گروه های آموزشی، اتفاقی مشابه و یا با این شدت در جریان است، اما کمتر عضو هیات علمی است که بعد از چند سال سابقه خدمت، با گروهکهای آموزشی برخورد نکند که برای دستیابی به منافع خود در مقاله بازی، پایاننامه خواری، ریاست طلبی، ... دست به عملیات مشترک نزنند.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه، برای آن مرحوم طلب آمرزش و آرامش ابدی دارد. خدایش بیامرزاد.
📌 تحصیل بیثمر
آیا تحصیلات عالی هنوز هم بهترین راه برای گریز از فقر است؟
✍🏻 مولود پاکروان
🔻آنگونه که مجمع جهانی اقتصاد میگوید آموزش عالی نمیتواند تاثیر چندانی بر توسعه کشورها و خروج از فقر داشته باشد مگر آنکه سه پیششرط مهم، مرتفع شود. نخست آنکه دانشگاهها باید به صورت یک سیستم یکپارچه و در جهت منافع عمومی عمل کنند. دوم، دسترسی به آموزش عالی باید عادلانه باشد و ورود دانشآموزان مستعد از خانوادههایی با پیشینه فقر و محرومیت را به دانشگاه میسر کند. و سوم آنکه آموزش، پژوهش و مشارکت اجتماعی در دانشگاهها باید در خدمت توسعه ملی و محلی قرار گیرد.
🔻باور همیشگی جامعه این بوده است که تحصیلات عالی میتواند ضامن موفقیت باشد. این مساله اثبات شده که ارتقای میانگین سطح تحصیلات، احتمال یافتن شغل را افزایش میدهد و هرچند الزاماً دستمزدها برای افراد تحصیلکرده بیشتر نخواهد بود اما دستکم احتمال ناچیزی وجود دارد که خانوادههای تحصیلکرده، در «فقر شدید» گرفتار شوند. مطالعات همواره نشان داده افراد دچار «فقر شدید» در جوامع در حال توسعه، معمولاً افرادی با سطح سواد پایین هستند و بخش بزرگی از آنها حتی تحصیلات ابتدایی را به پایان نرساندهاند.
🔻اما در کنار این یافتههای غیرقابل انکار، روزبهروز بر حجم مطالعاتی که نشان میدهد آموزش به تنهایی متضمن تحرک اجتماعی یا موفقیت نیست افزوده میشود. در سال 2014 مطالعهای که در ایالات متحده انجام گرفت نشان داد فقرای آمریکایی «تحصیلکردهترین» فقرا در طول تاریخ این کشور هستند. و اگر باور داشته باشیم که فقر به نسلهای بعدی به ارث میرسد، این ناامیدکنندهترین یافته تاریخ است!
🔻اغلب ما به این باور چسبیدهایم که آموزش میتواند نقش آسانسور اجتماعی را ایفا کند. اما مستنداتی که در یک دهه گذشته از سراسر جهان گردآوری شده نشان میدهد برای خانوادههای بسیاری این رویا، تحققناپذیر شده است. برعکس، ما شاهد جنگی تنبهتن در تحصیلات عالی هستیم که فرزندان قشر محروم و حتی متوسط برای پیروزی در آن سلاح و البته شانس چندانی ندارند و پاداش و جوایز در نهایت باز هم به کسانی میرسد که نخبگان اجتماعی به شمار میروند! در دنیای آنها قوانین دیگری حاکم است. آنجا برای درآمد بیشتر، زندگی بهتر و موفقیت، نیازی به تحصیلات نیست.
🔻گرچه نمیتوان به طور قطع حکم داد که تعداد فارغالتحصیلان فقیر در آینده رو به افزایش خواهد گذاشت اما شواهدی وجود دارد که میتواند برای این گروه از جامعه چالشبرانگیز باشد. برای مثال حجم این دانشآموختگان از هر زمان دیگری در تاریخ بیشتر است! بنابراین مدرک دانشگاهی گرچه فرصتآفرین است اما همان سیگنالی را که 20 یا حتی 10 سال قبل به کارفرمایان میداد از دست داده است. دانشآموختگان حتی با مدارج بالا دیگر تفاوت چندانی با کل جامعه ندارند.
🔻تنوع رشتههای دانشگاهی هم در یک دهه گذشته افزایش پیدا کرده است. رشد انفجاری دانشگاهها و افزوده شدن رشتههای متعدد بدون توجه به نیازهای بازار کار، فارغالتحصیلان دانشگاهی را با چالش بزرگی روبهرو کرده است. آنها در رشتههایی تحصیل کردهاند که یا بازاری برایش وجود ندارد یا آنقدر کوچک است که شانس ورود به آن را پیدا نمیکنند.
🔻بیشتر دانشآموختگان دانشگاهها به دلیل پایین بودن کیفیت برنامهها و محتوای درسی، بیانگیزگی استادان و دانشجویان و نبود نظام ارزشیابی موثر، بدون مهارتهای مورد نیاز با انبوهی از محفوظات بیفایده راهی بازار کار میشوند. این افراد اغلب رقابتپذیر نیستند و میدان بازی را به رقبای ماهرتری که مدارک دانشگاهی هم ندارند واگذار میکنند. اما اگر روزی شواهد اثبات کند که تحصیلات دانشگاهی بیش از آنکه راهی برای گریز از تله فقر باشد خود به تله تبدیل شده است، برای اصلاح سیاستهای آموزشی دیگر دیر است. پیش از ورشکستگی نظام آموزش عالی باید به داد آن رسید.
منبع: کانال تلگرامی اقتصاد
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
آیا تحصیلات عالی هنوز هم بهترین راه برای گریز از فقر است؟
✍🏻 مولود پاکروان
🔻آنگونه که مجمع جهانی اقتصاد میگوید آموزش عالی نمیتواند تاثیر چندانی بر توسعه کشورها و خروج از فقر داشته باشد مگر آنکه سه پیششرط مهم، مرتفع شود. نخست آنکه دانشگاهها باید به صورت یک سیستم یکپارچه و در جهت منافع عمومی عمل کنند. دوم، دسترسی به آموزش عالی باید عادلانه باشد و ورود دانشآموزان مستعد از خانوادههایی با پیشینه فقر و محرومیت را به دانشگاه میسر کند. و سوم آنکه آموزش، پژوهش و مشارکت اجتماعی در دانشگاهها باید در خدمت توسعه ملی و محلی قرار گیرد.
🔻باور همیشگی جامعه این بوده است که تحصیلات عالی میتواند ضامن موفقیت باشد. این مساله اثبات شده که ارتقای میانگین سطح تحصیلات، احتمال یافتن شغل را افزایش میدهد و هرچند الزاماً دستمزدها برای افراد تحصیلکرده بیشتر نخواهد بود اما دستکم احتمال ناچیزی وجود دارد که خانوادههای تحصیلکرده، در «فقر شدید» گرفتار شوند. مطالعات همواره نشان داده افراد دچار «فقر شدید» در جوامع در حال توسعه، معمولاً افرادی با سطح سواد پایین هستند و بخش بزرگی از آنها حتی تحصیلات ابتدایی را به پایان نرساندهاند.
🔻اما در کنار این یافتههای غیرقابل انکار، روزبهروز بر حجم مطالعاتی که نشان میدهد آموزش به تنهایی متضمن تحرک اجتماعی یا موفقیت نیست افزوده میشود. در سال 2014 مطالعهای که در ایالات متحده انجام گرفت نشان داد فقرای آمریکایی «تحصیلکردهترین» فقرا در طول تاریخ این کشور هستند. و اگر باور داشته باشیم که فقر به نسلهای بعدی به ارث میرسد، این ناامیدکنندهترین یافته تاریخ است!
🔻اغلب ما به این باور چسبیدهایم که آموزش میتواند نقش آسانسور اجتماعی را ایفا کند. اما مستنداتی که در یک دهه گذشته از سراسر جهان گردآوری شده نشان میدهد برای خانوادههای بسیاری این رویا، تحققناپذیر شده است. برعکس، ما شاهد جنگی تنبهتن در تحصیلات عالی هستیم که فرزندان قشر محروم و حتی متوسط برای پیروزی در آن سلاح و البته شانس چندانی ندارند و پاداش و جوایز در نهایت باز هم به کسانی میرسد که نخبگان اجتماعی به شمار میروند! در دنیای آنها قوانین دیگری حاکم است. آنجا برای درآمد بیشتر، زندگی بهتر و موفقیت، نیازی به تحصیلات نیست.
🔻گرچه نمیتوان به طور قطع حکم داد که تعداد فارغالتحصیلان فقیر در آینده رو به افزایش خواهد گذاشت اما شواهدی وجود دارد که میتواند برای این گروه از جامعه چالشبرانگیز باشد. برای مثال حجم این دانشآموختگان از هر زمان دیگری در تاریخ بیشتر است! بنابراین مدرک دانشگاهی گرچه فرصتآفرین است اما همان سیگنالی را که 20 یا حتی 10 سال قبل به کارفرمایان میداد از دست داده است. دانشآموختگان حتی با مدارج بالا دیگر تفاوت چندانی با کل جامعه ندارند.
🔻تنوع رشتههای دانشگاهی هم در یک دهه گذشته افزایش پیدا کرده است. رشد انفجاری دانشگاهها و افزوده شدن رشتههای متعدد بدون توجه به نیازهای بازار کار، فارغالتحصیلان دانشگاهی را با چالش بزرگی روبهرو کرده است. آنها در رشتههایی تحصیل کردهاند که یا بازاری برایش وجود ندارد یا آنقدر کوچک است که شانس ورود به آن را پیدا نمیکنند.
🔻بیشتر دانشآموختگان دانشگاهها به دلیل پایین بودن کیفیت برنامهها و محتوای درسی، بیانگیزگی استادان و دانشجویان و نبود نظام ارزشیابی موثر، بدون مهارتهای مورد نیاز با انبوهی از محفوظات بیفایده راهی بازار کار میشوند. این افراد اغلب رقابتپذیر نیستند و میدان بازی را به رقبای ماهرتری که مدارک دانشگاهی هم ندارند واگذار میکنند. اما اگر روزی شواهد اثبات کند که تحصیلات دانشگاهی بیش از آنکه راهی برای گریز از تله فقر باشد خود به تله تبدیل شده است، برای اصلاح سیاستهای آموزشی دیگر دیر است. پیش از ورشکستگی نظام آموزش عالی باید به داد آن رسید.
منبع: کانال تلگرامی اقتصاد
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻 ماموریت دانشگاه MIT چیست؟
🔻 انتظار دارید دانشگاهی که در رشته های مهندسی شهرت جهانی دارد چه مأموریتی برای خود تعریف کرده باشد؟
🔻 مأموریت دانشگاه شما چیست؟
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 انتظار دارید دانشگاهی که در رشته های مهندسی شهرت جهانی دارد چه مأموریتی برای خود تعریف کرده باشد؟
🔻 مأموریت دانشگاه شما چیست؟
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 آیا نقد آموزش عالی ایران ممکن است؟
🔻 در بهترین حالت، نقد ما از نظام دانشگاهی این است که نشان دهد چرخ ماشین آموزشعالی کم باد است یا روغن آن را باید عوض کرد! فقط همین!
🔸 رونالد بارنت یکی از برجسته ترین محققان و نظریه پردازان مطالعات دانشگاه و آموزش عالی کتابی با عنوان شگفت انگیز «آموزش عالی: حرفه ای انتقادی» نوشت و تلاش کرد تا نشان دهد پرسش از نسبت میان نقد و آموزش عالی امری بدیهی نیست. استدلال او این است که هستی آموزش عالی نقد کردن است، نقد خود، نقد دانش و نقد جامعه. اما بارنت نشان می دهد که داستان به این سادگی هم نیست.
🔸 نعمت الله فاضلی در مقاله اخیر خود، در چهارمین شماره دوفصلنامه "دانشگاه امروز"، با عنوان «آیا نقد آموزش عالی ایران ممکن است؟» انواع گفتمان ها و نقدهای وارد شده به آموزش عالی در سده اخیر را مرور می کند: گفتمان بومیسازی، گفتمان اسلامی سازی، گفتمان کاربردی سازی دانش، گفتمان سیاسی: ایدئولوژی گرایی، گفتمان معرفتی: تحصل گرایی (اثباتگرایی)، گفتمان عمومی: ستایشگری، گفتمان دانشگاهی: حرفه گرایی. وی در نهایت به دنبال معرفی «نقد اصیل» است.
🔸 به اعتقاد وی «گفتمانهای موجود در فضای کنونی کشور نه تنها ما را مجاز به نقادی اصیل آموزش عالی نمیدانند، بلکه دعوت و ترغیب به سکوت میکنند! این سخن به معنای آن نیست که هیچ گفتار انتقادی در زمینه آموزش عالی شکل نگرفته است، بلکه حجم قابل توجهی گفتار در این زمینه وجود دارد. نکته اساسی این است که این گفتارها غالبا در چارچوب «نقد ابزاری» هستند و نه «نقد اصیل». پیشفرض من این هست که اگر این نظام می توانست از نوعی نقد اصیل برخوردار شود، طی سده گذشته تاکنون این نظام از نظر «کیفیت» « بهره وری و اثربخشی، و تحقق وعده های تاریخی آن برای توسعه همه جانبه موفق و کامیاب بود. نقد اصیل نقدی است که تربیت و پرورش شهروند آکادمیک و سوژه خلاق و مسئول و «فردکارآمد اجتماعی» را رسالت آموزش عالی می داند و از این زاویه هست که سازوکارهای معرفتی، آموزشی، پژوهشی و سازمان اداری آن را ارزیابی و تحلیل می کند. چالش های بنیادی نظام آموزش عالی ایران ضعف آزادی دانشگاهی، استقلال نهادی این نظام و عملکرد این نظام دربازتولید اشکال گوناگون نابرابری هاست. این نهاد دانشگاه بسوی دانشگاه با فضیلت (نیکسون (1397) حرکت نکرده است و دانشگاه ایرانی بجای کلاس به تولید «ضدکلاس» (نجاتی حسینی 1397) سوق یافته است، و عدالت جنسیتی در آن شکل نگرفته است (فلاحتی 1397) و جامعه پذیری دانشگاهی در آن با انسداد جدی روبروست (مرجایی 1396) و حتی بحران جدی در زمینه سواد دانشگاهی دارد (فاضلی 1397) و نمی تواند شهروند دانشگاهی تربیت کند (نجاتی حسینی 1396) و در نوعی انزوای بین اللملی قرار دارد (حسینی مقدم 1396)، اینها همه شواهدی روشنی بر ناکارآمدی نظام آموزش عالی و گفتمان نقد ابزاری آنست. اگر در نظام آموزش عالی ایران نوعی بازاندیشی انتقادی اصیل ممکن بود، قطعا چالش های ما و عملکرد نظام آموزش عالی ایران به این موقعیت نمی رسید.
🔸 «نقد اصیل» زمانی در نظام آموزش عالی ما زمانی ممکن می شود که نهاد دانشگاه بتواند حدی از آزادی دانشگاهی و استقلال نهادی را بدست آورد و در پرتو این آزادی و استقلال بتواند یادگیری و یاددهی را بنیان آموزش عالی قرار دهد. به علت نبود نقد اصیل نتوانستیم این موقعیت خود را شناسایی کنیم. نهایت تقلاهای ما به اینجا رسید که بحران آموزش عالی ایران «پژوهش» و «تولید علم» است. در حالیکه فراموش کردیم پژوهش نیز در نهایت وابسته به پرورش انسان های خلاق و کارآمد است. دونالد گلیس در کتاب «پژوهش چگونه باید سامان یابد؟» (گلیس 1396) نشان می دهد که پژوهش کارآمد و اصیل نیز صرفا از مجرای آموزش و یادگیری و یاددهی اصیل ممکن است. نقد اصیل و موثر در آموزش عالی زمانی ممکن می شود که نه تنها فضای آزاد و مستقل در این نهاد گسترش یابد، بلکه مطالعات و رویکرد میان رشته ای به فهم آموزش و یادگیری و حتی پژوهش و اندیشه نیز رونق یابد و بتدریج نگاه های رشته ای و جزیره ای حاکم بر دانشگاه بتوانند با یکدیگر گفتگوی خلاق و انتقادی کنند. قانعی راد در مطالعات متعددش نشان داده است که انسان و جامعه ایران در تاریخ طولانی اش کارنامه درخشانی از علم و دانش را تجربه کرده است اما در دوره معاصر این تجربه رخ نداده است و ما نیازمندی بازاندیشی انتقادی درباره فهم تاریخ دانش در ایران هستیم. ما باید «روحیه علمی» و «فرهنگ انتقادی» را که روزگاری آن را تجربه کردهیم احیا کنیم (قانعی راد 1397).
اصل مقاله را می توانید در ارسال بعدی مشاهده فرمایید. 👇👇👇
پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 در بهترین حالت، نقد ما از نظام دانشگاهی این است که نشان دهد چرخ ماشین آموزشعالی کم باد است یا روغن آن را باید عوض کرد! فقط همین!
🔸 رونالد بارنت یکی از برجسته ترین محققان و نظریه پردازان مطالعات دانشگاه و آموزش عالی کتابی با عنوان شگفت انگیز «آموزش عالی: حرفه ای انتقادی» نوشت و تلاش کرد تا نشان دهد پرسش از نسبت میان نقد و آموزش عالی امری بدیهی نیست. استدلال او این است که هستی آموزش عالی نقد کردن است، نقد خود، نقد دانش و نقد جامعه. اما بارنت نشان می دهد که داستان به این سادگی هم نیست.
🔸 نعمت الله فاضلی در مقاله اخیر خود، در چهارمین شماره دوفصلنامه "دانشگاه امروز"، با عنوان «آیا نقد آموزش عالی ایران ممکن است؟» انواع گفتمان ها و نقدهای وارد شده به آموزش عالی در سده اخیر را مرور می کند: گفتمان بومیسازی، گفتمان اسلامی سازی، گفتمان کاربردی سازی دانش، گفتمان سیاسی: ایدئولوژی گرایی، گفتمان معرفتی: تحصل گرایی (اثباتگرایی)، گفتمان عمومی: ستایشگری، گفتمان دانشگاهی: حرفه گرایی. وی در نهایت به دنبال معرفی «نقد اصیل» است.
🔸 به اعتقاد وی «گفتمانهای موجود در فضای کنونی کشور نه تنها ما را مجاز به نقادی اصیل آموزش عالی نمیدانند، بلکه دعوت و ترغیب به سکوت میکنند! این سخن به معنای آن نیست که هیچ گفتار انتقادی در زمینه آموزش عالی شکل نگرفته است، بلکه حجم قابل توجهی گفتار در این زمینه وجود دارد. نکته اساسی این است که این گفتارها غالبا در چارچوب «نقد ابزاری» هستند و نه «نقد اصیل». پیشفرض من این هست که اگر این نظام می توانست از نوعی نقد اصیل برخوردار شود، طی سده گذشته تاکنون این نظام از نظر «کیفیت» « بهره وری و اثربخشی، و تحقق وعده های تاریخی آن برای توسعه همه جانبه موفق و کامیاب بود. نقد اصیل نقدی است که تربیت و پرورش شهروند آکادمیک و سوژه خلاق و مسئول و «فردکارآمد اجتماعی» را رسالت آموزش عالی می داند و از این زاویه هست که سازوکارهای معرفتی، آموزشی، پژوهشی و سازمان اداری آن را ارزیابی و تحلیل می کند. چالش های بنیادی نظام آموزش عالی ایران ضعف آزادی دانشگاهی، استقلال نهادی این نظام و عملکرد این نظام دربازتولید اشکال گوناگون نابرابری هاست. این نهاد دانشگاه بسوی دانشگاه با فضیلت (نیکسون (1397) حرکت نکرده است و دانشگاه ایرانی بجای کلاس به تولید «ضدکلاس» (نجاتی حسینی 1397) سوق یافته است، و عدالت جنسیتی در آن شکل نگرفته است (فلاحتی 1397) و جامعه پذیری دانشگاهی در آن با انسداد جدی روبروست (مرجایی 1396) و حتی بحران جدی در زمینه سواد دانشگاهی دارد (فاضلی 1397) و نمی تواند شهروند دانشگاهی تربیت کند (نجاتی حسینی 1396) و در نوعی انزوای بین اللملی قرار دارد (حسینی مقدم 1396)، اینها همه شواهدی روشنی بر ناکارآمدی نظام آموزش عالی و گفتمان نقد ابزاری آنست. اگر در نظام آموزش عالی ایران نوعی بازاندیشی انتقادی اصیل ممکن بود، قطعا چالش های ما و عملکرد نظام آموزش عالی ایران به این موقعیت نمی رسید.
🔸 «نقد اصیل» زمانی در نظام آموزش عالی ما زمانی ممکن می شود که نهاد دانشگاه بتواند حدی از آزادی دانشگاهی و استقلال نهادی را بدست آورد و در پرتو این آزادی و استقلال بتواند یادگیری و یاددهی را بنیان آموزش عالی قرار دهد. به علت نبود نقد اصیل نتوانستیم این موقعیت خود را شناسایی کنیم. نهایت تقلاهای ما به اینجا رسید که بحران آموزش عالی ایران «پژوهش» و «تولید علم» است. در حالیکه فراموش کردیم پژوهش نیز در نهایت وابسته به پرورش انسان های خلاق و کارآمد است. دونالد گلیس در کتاب «پژوهش چگونه باید سامان یابد؟» (گلیس 1396) نشان می دهد که پژوهش کارآمد و اصیل نیز صرفا از مجرای آموزش و یادگیری و یاددهی اصیل ممکن است. نقد اصیل و موثر در آموزش عالی زمانی ممکن می شود که نه تنها فضای آزاد و مستقل در این نهاد گسترش یابد، بلکه مطالعات و رویکرد میان رشته ای به فهم آموزش و یادگیری و حتی پژوهش و اندیشه نیز رونق یابد و بتدریج نگاه های رشته ای و جزیره ای حاکم بر دانشگاه بتوانند با یکدیگر گفتگوی خلاق و انتقادی کنند. قانعی راد در مطالعات متعددش نشان داده است که انسان و جامعه ایران در تاریخ طولانی اش کارنامه درخشانی از علم و دانش را تجربه کرده است اما در دوره معاصر این تجربه رخ نداده است و ما نیازمندی بازاندیشی انتقادی درباره فهم تاریخ دانش در ایران هستیم. ما باید «روحیه علمی» و «فرهنگ انتقادی» را که روزگاری آن را تجربه کردهیم احیا کنیم (قانعی راد 1397).
اصل مقاله را می توانید در ارسال بعدی مشاهده فرمایید. 👇👇👇
پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com