پویش ملی دوباره دانشگاه
2.16K subscribers
72 photos
51 videos
43 files
446 links
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
Download Telegram
Forwarded from سخنرانی‌ها
🔊فایل صوتی

رادیو پیزاین: مصاحبه با «داوود حسینی هاشم‌زاده» درباره‌ی فساد دانشگاهی!

در
هفتمین برنامه از فصل آموزش دیزاین رادیو پیزاین، با یک مصاحبه‌ی غیرحضوری میزبان آقای «داوود حسینی هاشم‌زاده» هستیم.
هدف رادیو پیزاین از این مصاحبه شناخت و تشریح مفاهیم فساد، فساد آکادمیک و تبعات و راهکارهای مقابله با آنها از دیدگاه یک پژوهشگر حوزه فساد اداری و دانشگاهی و همزمان معرفی بخش‌های مختلف کتاب «فساد دانشگاهی» تالیف آقای حسینی هاشم‌زاده، به شنوندگانی است که دغدغه‌ها و انتقادهای جدی و اساسی به سیستمها و ساختارهای آموزشی فعلی دارند.

.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
بیانیه_انجمن_فلسغه_تعلیم_و_تربیت_ایران_1400.pdf
168.9 KB
بیانیه انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران در رابطه با حکم اخراج دکتر بیژن عبدالکریمی از دانشگاه

@KhosrowBagheri
آموزش عالی و مرگ معنا
✍️ سیّد امیرحسین بنی‌اشراف (دکترای علوم سیاسی)

کمتر کسی هست که در ایران امروز با جهان دانشگاه در ارتباط باشد و بر بیگانگی دانشگاه با جامعه مهر تأیید نگذارد. هر چقدر هم که بخواهیم انکار کنیم، علائم زیادی دال بر این وجود دارد که دانشگاه در حال تبدیل به نهادی درخود و برای خود است که از دردهای مردم غافل است. شما هم مثل من امتحان کنید؛ با چند استاد دانشگاه تماس بگیرید و از آن‌ها بخواهید درباره یکی از اتفاقاتی که در محل زندگیشان رخ داده، اظهار نظر کنند؛ «من اطلاع چندانی ندارم» یکی از بیشترین جواب‌هایی است که می‌شنوید.

وزارت علوم نیز در تلاش است که به هر نحو، به صورتی بخش‌نامه‌محور، دانشگاهیان را به میدان آورد. شنیده‌شدن زمزمه‌هایی در باب «نسل سوم دانشگاه» و «مسئولیت اجتماعی دانشگاه» نیز در همین راستاست اما، هم من و هم شما خوب می‌دانیم که این کارها، راه به جایی نمی‌برد مگر این‌که مقاله‌نویسان دانشگاهی، محل جدیدی را پیدا کنند که به آن وسیله امتیاز بگیرند. برای چنین وضعیتی می‌توان عوامل زیادی را بر شمرد و من می‌گویم؛ «مرگ معنا» و در این زمینه، نکاتی را لازم‌به‌ذکر و قابل‌توجه می‌دانم:

۱- سیستم آموزش‌وپروش و آموزش‌عالی ما کاملاً نمره‌محور است. با ورود به تحصیلات تکمیلی این سیستم مقاله‌محور می‌شود. من و شما خوب می‌دانیم که اولویت با مقالاتی است که کوچکترین دردسری نداشته باشند. این نگاه، محصول فرآیندی است که در آن، پیشرفت نموداری است که باید روی آن حرکت کرد. نموداری صعودی که از پیش، همه چیز آن مشخص است: کنکور بده، نمره بگیر، کارشناسی ارشد قبول شو، مقاله بنویس، دکتری بگیر، دوباره مقاله بنویس، هیئت‌علمی شو و حالا امتیاز جمع کن. استادیار شو، دانشیار و در نهایت استاد تمام.

استاد تمام. و تمام. همین. زندگی در همین مسیر خلاصه می‌شود. مهم نیست چقدر از طبیعت لذت برده‌ای، خانواده‌ات را چقدر دوست داشته‌ای، چقدر برای جامعه‌ات مفید بوده‌ای و چقدر زندگی‌ات معنا داشته… مهم طی کردن این مسیر است، زندگی حول مرکز ثقلی تعریف می‌شود که چه‌بسا وقتی به پایان آن رسیدیم، نا امیدی و پوچی در انتظارمان باشد. در این مسیر دستیابی به هدف، با رنجِ رسیدن و اضطراب‌ همراه است چون معنا غایب است. ضمن آن‌که ملازم رقابتی دائمی است که در آن، عده کمی پیروز و مابقی سرخورده می‌شوند. اخلاق نیز حول محور این مسیر تعریف می‌شود. من با استادی هم‌کلام شده‌ام به من توصیه می‌کرد: «جواب سلام دانشجو را نده مگر این‌که به دردت بخورد»

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید 👇👇👇

آموزش عالی و مرگ معنا

مبنع: نامۀ فرهنگ رازی

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🔸 برنامه زاویه :مخاطرات اندیشه ورزی در علوم انسانی با نظر به اخراج دکتر عبدالکریمی

✍️موضوع برنامه زاویه که 17 شهریور از شبکه چهار پخش شد، بحث اخراج دکتر عبدالکریمی از دانشگاه بود. دکتر میری و حجة الاسلام رهدار هر دو این اتفاق را محکوم کردند و آن را اقدامی غیرعلمی و بیشتر سیاسی و امنیتی دانستند.
دکتر میری در این برنامه خاطر نشان کرد که پیام منفی این حادثه به اساتید دانشگاه این است که ای اساتید! کارمند دانشگاه باشید نه استاد. دکتر میری تاکید داشتند تقلیل «استاد» به «کارمند» به ضرر نهاد علم و نظام سیاسی است.
🔻 شجاعت خود بودن

🔻 نعمت الله فاضلی، 11 شهریور 1400

پاکر پالمر جامعه شناس و اندیشمند بلندآوازه آمریکا کتابی با عنوان The courage to teach دارد. این کتاب در ۱۹۹۸ چاپ شد و از آن زمان بارها تجدید چاپ گردیده است. پالمر بابت کتاب هایش به ویژه این کتاب سیزده دکتر افتخاری و سه جایزه بزرگ دریافت کرد. اخیرا خانم نوگل روحانی این کتاب را به فارسی ترجمه و انتشارات هوش ناب آن را منتشر می کند. مترجم نوشته است از طریق سخنرانی ها و نوشته های من با این کتاب آشنا شده اند. از اینرو از من خواستند که پیشگفتاری برای آن بنویسم. از این که چنین کتاب خواندنی به زبان فارسی ترجمه شده است بسیار خوشحالم.

🔹 پالمر در این توضیح می دهد که در دنیای امروز معلمان مدارس و مدرسان دانشگاه با قلب شان تدریس نمی کنند. معلم "زندگی گسیخته "ای دارد. او ناگزیر است در کلاس درس بدون شوق، بدون حس حضور، بدون تعلق و بدون قلب حاضر شود. معلم قادر نیست دانشجویان، موضوع درس، و خود یا خویشتن خود به هم پیوند بزند و ارتباطی گرم، خلاق و پرشور میان آنها برقرار کند. پیوند و پیوستگی میان مولفه های آموزش و تدریس از هم گسیخته شده است. اشکال ویرانگری از ترس در نهان و آشکار فضای کلاس درس، دانشجویان و مدرسان لانه کرده است.

🔹 پالمر با نثری شاعرانه و جذاب این ترس ها را با تکیه بر سی سال تجربه‌ زیسته اش روایت می کند. ترس معلم و مدرس از ناامنی شغلی، ترس از پذیرفته نشدن یا تحقیر شدن در میان دانشجویان، ترس از برملا شدن از خود بیگانگی معلم، و ترس های دیگر. پالمر نشان می دهد ارتباط میان مدرسان نه تنها با دانشجویان بلکه با یکدیگر از هم گسیخته شده است. فضای گرم محبت و یادگیری در اجتماع مدرسان وجود ندارد. پالمر می نویسد مدرسان و معلمان با کارکنان نظام آموزشی و نهاد دانشگاه هم تعاملی معنادار و سازنده ندارند.

🔹 نظریه پالمر این است که ریشه این وضعیت و این زندگی گسیخته مدرسان در نظام آموزشی و جامعه است که اجازه نمی دهد مدرسان "هویت شخصی" شان را شکل داده و در فرایند و کنش تدریس ابراز دارند. نظام ارزشیابی کمیت سالار، قواعد دست و پاگیر دیوانسالاری دانشگاه ها و موسسات آموزشی، فشار بازار و ارزش های تجاری بر آموزش، بی اعتبار شدن ارزش های انسانی و اخلاقی، فقدان آزادی، حاشیه راندن معلم و مدرس در نهاد دانشگاه، تکنوکراسی و فن سالاری، و کم توجهی جدی به هنر و ادبیات و علوم انسانی در نهاد دانشگاه و نظام آموزشی، و عوامل دیگر باعث نادیده گرفتن و حذف فردیت مدرس و معلم شده است.

🔹 مدرسان نمی توانند در کنش تدریس واقعا همان باشند که هستند. آنها در کلاس درس و آموزش محکوم به داشتن نقاب های ایدیولوژیک، سیاسی و اجتماعی شده اند. این نقاب ها مانع برقراری ارتباط سازنده میان مدرسان و دانشجویان، میان مدرسان با یکدیگر، و میان مدرسان با کارکنان دانشگاه شده است. در نتیجه زندگی حرفه ای مدرسان دانشگاه زندگی گسیخته ای است. ارتباط آنها با قلب شان قطع شده است. آنها چیزی را تدریس می کنند که به قلب آنها تعلق ندارد.

🔹 پالمر می خواهد این زندگی گسیخته را به زندگی پیوسته تبدیل کند. گام اول از نظر او قرار گرفتن مدرس در مرکز نهاد دانشگاه و نظام آموزشی است. گام دوم توجه به اهمیت زندگی یکپارچه برای کنش تدریس است. مدرس نیازمند پیوند زدن خود، موضوع درس و دانشجویان با یکدیگر است. این پیوند باید در قلب مدرس شکل گیرد. نظریه پالمر مبتنی نگاهی وجودگرایانه است و معتقد است غلبه بر ترس ها و برداشتن نقاب ها و ایجاد پیوندها زمانی ممکن است که مدرسان و دانشگاه ها بخواهند و بتوانند شهامت خود بودن مدرس را بپذیرند.

🔹 در جامعه ایران بحران آموزشی و آموزش عالی ما نیز ریشه در این دارد که مدرسان نه تنها فاقد خودبودگی در کار حرفه ای شان هستند، بلکه آشکارا نظام آموزشی آنها را از هویت شخصی شان برحذر می دارد و آنها را تحت سخت ترین فشارهای سیاسی، اخلاقی و سازمانی قرار داده است تا هر چیزی باشند جز خود واقعی شان. پالمر به درستی نوشته است که در این جامعه تدریس کردن شجاعت می خواهد، البته اگر استاد و معلمی بخواهد خود واقعی اش باشد.

🔹 برای من که سی سال تدریس کرده ام عمق این سخن قابل لمس است. سی سال با هراس و وحشت تدریس کرده ام، با وجود مراعات همه قواعد ناخودبودگی، همواره در معرض تهدید بودم. در نظر بگیرید اگر شهامت داشتم و خودم بودم چه اتفاقی می افتاد! معلمی شهامت می خواهد، شهامتی بالاتر شهامت سرباز در میدان جنگ!
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‏های ایران نیازمندیم.

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
روایت ۱۵ سال زندگی دانشجویی
✍️ الهام کرمیان (دانشجوی دکتری مهندسی شیمی)

فاصله محل زندگی من با محل کار تو کمتر از پنج دقیقه است. تو هر روز که از خواب برمی‌‌‌‌‌‌خیزی چهره عزیزانت را از نزدیک می‌‌‌‌‌‌بینی، دوش سر صبحت را می‌‌‌‌‌‌گیری، موها را سشوار می‌‌‌‌‌‌کنی و صبحانه خورده سوار ماشینت می‌‌‌‌‌‌شوی. در راه مردم شهر را می‌‌‌‌‌‌بینی که زندگی آغاز کرده‌‌‌‌‌‌اند، می‌‌‌‌‌‌دانم رادیو روشن است و هر از گاه سری به نشانه تاسف برای فلان مسئول بی درک مملکت تکان می‌‌‌‌‌‌دهی. تلفن همراهت برای اولین تماس کاری به صدا درمی‌‌‌‌‌‌آید و تو اطمینان می‌‌‌‌‌‌دهی تا چند دقیقه دیگر به محل کارت رسیده ای، محل کارت، جایی خیلی نزدیک به محل زندگی من.

من امروز که از خواب بیدار شدم، کورمال کورمال خودم را به در اتاق رساندم و تمام سعی‌ام را کردم در را بی‌صدا باز کنم تا دوستانم را از خواب بیدار نکنم. بیچاره ها مگر جز خواب چه تفریح بهتری دارند؟ آن‌هم خواب دم صبح. باید خیلی بی‌‌‌‌‌‌رحم باشم که بر روی نوک پاهایم راه نروم یا در تاریکی صبحانه نخورم یا حتی کیسه پلاستیکی نان را باز کنم. آخر میدانی؟ اینجا خوابگاه است.

صبحانه نخورده برای انجام کاری به محل کار تو آمدم، فقط پنج دقیقه آن‌طرف‌تر محل زندگی من. فرقی نمی‌‌‌‌‌‌کند تو استاد باشی یا کارمند آموزش، حراست یا اداره رفاه. وقتی با من تندی کردی که چرا مقاله‌‌‌‌‌‌ام را سر وقت حاضر نکرده‌‌‌‌‌‌ام یا فلان نامه اداری که در کشوی میزت گم شده بود و مرا مقصر آن دانستی و ده‌‌‌‌‌‌ها بار از این مسئول به آن مسئول واگذارم کردی و وقتی جفتمان خسته و کلافه شدیم، تو سوار ماشینت شدی و به پناه امن خانه ات رفتی، من اما برای گریستن فقط پنج دقیقه زمان داشتم تا دوباره به محل زندگی ام بازگردم. محل زندگی ام، جایی داخل فضای بسته دانشگاه با قوانین خاص خودش که تو یا همکارانت برای زندگی من و دوستانم وضع کرده اید. دلم برای دیدن آدمهای خارج این مجموعه تنگ شده است، همانهایی که تو هر روز با انواع مختلفشان سروکار داری. همین آدمهای معمولی توی خیابانها و تاکسی ها. دیدنشان حالم را خوب می‌‌‌‌‌‌کند. پدری که کیسه های پر از میوه را به خانه می‌‌‌‌‌‌برد، دو دوستی که در حال پیاده شدن از تاکسی وقایع امروزشان را با آب و تاب برای یکدیگر تعریف می‌‌‌‌‌‌کنند، پیرمردی که دستانش را گره کرده بر پشت، بی هدف مسافت کوتاهی را به سختی طی می‌‌‌‌‌‌کند. یا حتی زنی که دست دخترکش را گرفته و دنبال خود می‌‌‌‌‌‌کشاند و به او می‌‌‌‌‌‌گوید: “تو کی می‌‌‌‌‌‌خوای آدم بشی؟” دخترک همچنان اشک می‌‌‌‌‌‌ریزد و من در ذهن خودم فکر می‌‌‌‌‌‌کنم چرا مردم تصور می‌‌‌‌‌‌کنند همگی باید در امر تولید مثل نقش بازی کنند، و برای دقایقی این چنین افکارم از مسائل و آدم‌‌‌‌‌‌های مربوط به آن فضای بسته قیچی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌شود. من به فضای بیرون از مجموعه دانشگاه نیاز دارم. به همه آن آدمهای غیر دانشگاهی توی خیابان‌‌‌‌‌‌ها و کوچه‌‌‌‌‌‌ها. فکری به سرم میزند. چرا فقط پنج دقیقه پیاده روی؟ از این مجموعه خارج شو و دلتنگی‌‌‌‌‌‌هایت را در خیابان‌‌‌‌‌‌ها قدم بزن. اصلا بیخیال دنیا. اما اگر تا غروب برنگردم چه؟ خب برنگردی، تو بزرگ شده‌‌‌‌‌‌ای، آنقدر که خودت مسئول محافظت از خودت هستی. اما اگر دم غروب بیرون باشم دچار تشویش می‌‌‌‌‌‌شوم و نمی‌‌‌‌‌‌توانم از احساس بزرگ بودن و عاقل بودنم لذت ببرم. من باید تا پیش از یک ربع پس از اذان مغرب اعلام کنم که در محل زندگی ام هستم. مگر یادت رفته بارها در راه خرید کتاب درسی ترس “تاخیر” و سوال و جواب‌‌‌‌‌‌های نگهبان‌‌‌‌‌‌ها و مسئولین به جانت می‌‌‌‌‌‌افتاد و کتاب نخریده برمی‌‌‌‌‌‌گشتی؟ ولی آن زمان تو دانشجوی لیسانس بودی، حالا مثلا دکتری میخوانی. اما من عادت کرده ام دم غروب روی تختم باشم.

ادامۀ این یادداشت تأمّل‌برانگیز را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید👇
روایت من از 15 سال زندگی دانشجویی

منبع: نامۀ فرهنگ رازی

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah‌
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
پویش ملّی دوباره دانشگاه؛ دستاوردها و انتظارات

❇️ نشست «پویش ملی دوباره دانشگاه؛ دستاوردها و انتظارات» روز دوشنبه ۱۵ شهریورماه سال جاری با سخنرانی دکتر «حسین اسکندری»؛ عضو هیئت علمی گروه راهنمایی و مشاوره دانشگاه بجنورد و مؤسس پویش ملّی «دوباره دانشگاه» به‌صورت مجازی با حضور اعضای محترم هیئت علمی دانشگاه‌ توسط معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه رازی برگزار گردید. متن و صوت این جلسه از طریق پیوند (لینک) زیر قابل دسترسی است 👇👇👇

https://farhang.razi.ac.ir/4807

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah‌
مصادره شدن حيات آكادميك هيات علمي دانشگاه‌ها

✍️ منوچهر ذاكر
(استاد تمام دانشگاه)

در اين یادداشت توضيح مي‌دهيم شرايط حاكمه بر دانشگاه‌ها و معیارهای ارزیابی فعالیتهای دانشگاهی اساتید، كه روزبه‌روز بر شدت آنها افزوده مي‌شود علاوه بر بازداشتن نهاد دانشگاه از اهداف و رسالت اصلي آموزش عالي، باعث از دست رفتن هويت و آزادي آكادميك استادان و ابتكار عمل آنها مي‌شود. در واقع با «مصادره شدن حيات آكادميك» اساتيد دانشگاه ها مواجه هستیم.

نکات ضعف شرایط و کیفیت تدریس مورد انتقاد بسیاری از نویسندگان حوزه آموزش در ایران و کشورهای دیگر دنیا قرار گرفته است. پارکر پالمر نويسنده امريكايي و فعال حوزه آموزش، در ۱۹۹۸ ميلادي كتابي با معادل فارسي «شجاعت براي تدريس» منتشر كرد كه متوجه شرايط نامطلوب تدريس معلمان مدارس و مدرسان دانشگاه‌هاست. پالمر که با معیار فضائل روحی و انسانی شرایط تدریس و معلمی را تحلیل میکند معتقد است عوامل متعددي باعث شده معلم و مدرس فرديت خود را از دست بدهند. به عقيده وی، مدرسان نمي‌توانند در كنش تدريس واقعا همان باشند كه هستند یا میخواهند باشند. آنها در كلاس درس و آموزش محكوم به داشتن نقاب‌هاي اجتماعی، ايدئولوژيك و سياسي شده‌اند. هدف تدریس از دیدگاه پالمر ارتقاء ظرفیتهای انسانی در محصلین و مدرسان و به ویژه «خودبودگی» و «یکپارچگی» مدرس با محتوا و کنش تدریس است.

احتمالا پالمر مختص جامعه امريكا سخن مي‌گويد ولي حقايقي كه مطرح مي‌كند براي وضعيت معلمان و مدرسان دانشگاه در ايران (و شايد بسياري از كشورهاي دنيا) نيز صدق كرده و حقيقت دارد. پالمر معتقد است غلبه بر ترس‌ها و نقاب‌های مانع فضیلت تدریس، زماني ممكن است كه مدرسان و دانشگاه‌ها بخواهند و بتوانند «شهامت خود بودن» را بپذيرند.

علاوه بر اينكه كيفيت و احوالات تدريس در دانشگاه‌هاي ايران در نظرات پالمر صدق مي‌كنند، مقرراتي كه براي تبديل وضعيت (رسمي شدن)، ترفيع سازماني و ارتقاء دانشگاهي ابلاغ شده، اهرم قدرتمندي هستند براي هدايت فعاليت‌هاي آموزشي و پژوهشي و ساير موارد آكادميك اعضاي هيات علمي در راستاي انجام پژوهش مقاله‌محور با هدف افزايش تعداد مقالات و ارجاعات.

گفته شد اهرم، زيرا مهلت اساتيد براي مثلا رسمي شدن بسيار كم و شرايط و اخذ امتيازات بسيار دشوار است و البته در چارچوبي محدود. چرا معيار براي ارزيابي دانشگاه‌ها در تعداد مقالات و ارجاعات خلاصه مي‌شود؟ معمولا اين اعداد و ارقام را با آب و تاب، «مرجعيت علمي» نام مي‌دهند.

وقتي حاصل اين پژوهش‌ها گرهي از مشكلات كشور را باز نكرده و چرخه ارگانيكي مابين مقالات منتشره و كاربست آنها در رفع مشكلات و تصميمات نادرست، جامعه و فناوري برقرار نمي‌گردد، اين مرجعيت كذايي چه گلي به سر جامعه زده است؟ در کشورهای غربی پژوهشهای مقاله محور زیر چتر نظام ارگانیکی که مابین دانش دانشگاهی و نتایج مقالات در یک طرف و کاربست آنها در بخش های مختلف جامعه وجود دارد، مشروعیت داشته و مورد حمایت قرار میگیرند.

وقتي هدف پژوهش افزايش مقالات و ارجاعات باشد، پژوهش از اهداف اصلي خود و توجه به انبوه مسائل جامعه دور گشته و كارايي‌اش را از دست مي‌دهد. چرا معيارهاي علم‌سنجي بر دانشگاه‌ها حاكم شده، مگر دانشگاه خودش اهداف و رسالت ندارد و آن را نمي‌شناسد؟ چرا عده‌اي كه با ديدن تعداد مقالات و ارجاعات لذت برده و جاه‌طلبي‌شان ارضاء مي‌شود، همين معيارهاي كمّي را بر دانشگاه‌ها حكم‌فرما مي‌كنند؟ چرا دانشگاه را تبديل به ميدان مسابقات ورزشي كرده‌اند؟ اين فرهنگ كجا و شأن دانشگاهي كجا!

همان‌طوركه در نوشته‌هاي قبلي‌ام شرح داده‌ام دانشگاه يك گفتمان و دکترین فكري كلان و مستقلي است كه جامعه فعلي به شکل مبرم نیازمند استفاده از آن است. دانشگاه اجتماعي از حقيقت‌جويان است. ممکن است حقيقت‌جويي در علوم تحليلي، ارزشي، انتقادي، تجربي و فني تعابیر متفاوتی داشته باشد، ولي نفس كار يكسان است. حيات دانشگاه از نقادي و توصيه راه‌حل براي مشكلات و معضلات جامعه جدايي‌ناپذير است، هر‌آينه اين مسير و طريق مسدود شود حيات آن مصادره شده است. سخن آخر اينكه علاوه بر «شهامت دانشگاهي بودن» كه وظيفه همه اعضاي هيات علمي است، رويكرد انتقادي دانشگاهيان و اراده و كوشش جمعي آنان براي اصلاح وضعيت فعلي دانشگاه‌ها ضروري است.


💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سارا شریعتی: درباب اهمیت علوم انسانی

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
حلقه‌ی انتقام
(سرطان اشرافیت در دانشگاه)

📝 مهدی سلیمانیه

▪️صدای بردن و آوردن چیزی از راهرو می‌آید. در را باز میکنم و می‌بینم رییس دانشکده‌مان است. استاد تمامی حدود 70 ساله. در رشته‌اش در جهان جزو چهره‌های شناخته‌شده است. استاد راهنمای من هم هست. دارد جعبه‌های بزرگ کتابش را از داخل اتاق موقتش به اتاق اصلی‌اش می‌برد. دانشکده در تابستان تعمیرات داشته و اتاقش را موقتاً عوض کرده بود. حالا دارد دوباره جابجا می‌شود. جعبه‌های کتاب زیادند و سنگین. مرتب می‌رود و می‌آید. خجالت می‌کشم. بلند میشوم و میروم و پیشنهاد کمک می‌دهم. با لبخند نمی‌پذیرد. اصرار می‌کنم (با اینکه نمیدانم به لخاظ فرهنگی درست است یا نه؟). می‌پذیرد. یکی را من می‌آورم و یکی را او. جالب است که در همان لحظه، چهار دانشجوی پست‌دکتری و دو دانشجوی کارشناسی که زیر نظرش کار میکنند، در همان طبقه در دفترهایشان هستند و می‌بینند که دارد این همه جعبه‌های سنگین کتاب را جابجا می‌کند. اما نه او چیزی می‌خواهد و نه آن‌ها پیشنهادی می‌دهند.

▪️اتاق رییس دانشکده کجاست؟ هیچ کجا. اتاق رییس دانشکده، همان دفتر کار معمولی است که هر استادی دارد. نه مسوول دفتری، نه اتاق جداگانه‌ای با میزی بزرگ و دری شیشه‌ای و بگیر و ببند. همان‌جا کارهایش را میکند و به دیدارش می‌آیند و می‌روند. کل دانشکده یک منشی دارد که همان منشی، هر وقت لازم باشد، به دفترش می‌آید و گزارشی می‌دهد و می‌رود. تمام!

▪️آبدارچی در کار نیست. خدم و حشمی نیست. هر کس مسوول نظافت عمومی اتاق خودش است. یک آبدارخانه کوچک هم در طبقه پایین هست که هر کس چای یا قهوه می‌خواهد، می‌رود و می‌ریزد و می‌آید. عصرها هم یک خانمی می‌آید و فضاهای عمومی را تمیز می‌کند و سطل‌های زباله را خالی می‌کند و می‌رود. همین.

▪️جلسه معارفه اعضای جدید هیأت علمی دانشگاه و دانشجویان پست دکتری جدید دانشگاه است. حدود صد نفر از تمام دانشکده‌ها آمده‌اند. رییس دانشگاه زوریخ هم آمده است. استاد تمام رشته جغرافی است. دانشگاهی که گردش مالی چند صد میلیون دلاری در سال دارد. نیمساعت به جمع گزارش می‌دهد. گویی که دارد برای اعضای هیأت امنای دانشگاه گزارش میدهد. دقیق و صمیمی. نه کت و شلواری پوشیده (یک شلوار جین و پیراهن ساده چهارخانه) نه جای خاصی برایش در نظر گرفته‌اند. حتی در ردیف اول سالن هم ننشسته. آمده و کنار بقیه، در ردیف سوم نشسته. با لپ تاپش. اگر کسی وارد شود، قطعاً نمی‌فهمد چه کسی رییس دانشگاه است در این جمع.

▪️به دانشگاه‌های خودمان فکر می‌کنم: به اینکه غالباً باید حواست باشد «فرمودید» را «گفتید» ادا نکنی. به اینکه اسم استاد معظم باید همیشه در مقاله ای که سهمی هم نداشته بالای اسم دانشجو باشد. به اینکه تا استادی رییس دانشکده یا دانشگاه می‌شود، اتاقش را ترک میکند و به دفتر ریاستش می‌رود. با خدم و حشم. به این همه آبدارچی و عزیزان خدماتی که باید به اساتید معظم سرویس بدهند. به خاطراتم از تبختر اساتید. به خاطره‌های با خاک یکسان کردن عزت نفس دانشجو. به سوء استفاده‌های آکادمیک و حتی گاه جنسی. هر کس انگار منتظر است تا به مرحله بعد برود تا انتقام حقارت‌های تحمیل شده قبلی را از پایین‌تری بگیرد: سال بالایی از سال پایینی، ارشد از کارشناسی، دکتری از بقیه. استاد راهنما از دانشجو. استادهای قدیمی‌تر از استاد جوان و جدید. استاد از کارمند. کارمند از خدماتی. یک حلقه‌ی انتقام تا همیشه ناتمام...

▪️همه هم اینطور نیستند. نه آنجا و نه اینجا. اینجا هم ظاهراً اساتید مغرور و سوء استفاده چی کم نیستند. آنجا هم وجودهای شریفی که منش و دانش را با هم تلفیق کرده‌اند، یافت می‌شوند. اما فرهنگ غالب در دانشگاه‌های ما، همان تصویری است که گفتم.

▪️فرهنگ اشرافیت، مثل سرطان، دانشگاه‌های ما را هم سخت گرفتار کرده است. این حلقه‌ی اشرافیت و شبکه ی انتقام ناتمام و مدام را باید شکست. نه با شعار، نه با آیین نامه. نه با فحش و فضیحت. با عمل. با منش. با استاد و دانشجویی از گونه‌ای دیگر بودن.


💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
🔲⭕️در ایران دانشگاه ها دقیقا به چه دردی می خورند؟
مجتبی لشکربلوکی

فکرش بکنید شما رییس یک دپارتمان در دانشگاه MIT (مؤسسه فناوری ماساچوست) یکی از سه دانشگاه برتر جهان باشی ولی آن را رها کنی. چرا؟ چون فکر می کنی که این مدل از دانشگاه به درد نمی خورد! کریستین ارتیز وقتی دانشگاه آرمانی خود را تصویر می‌‌کند، جایی بدون سخنرانی، بدون کلاس و بدون رشته را تصویر می کند. دانشجویان در فضایی بزرگ و باز روی مشکلاتی سخت و عملی کار می‌کنند. اگر به مطالعه‌ای نیاز باشد به اینترنت مراجعه می‌کنند و نه استاد. این تصور، با الگوی سنتی تحصیلات عالی فاصله زیادی دارد اما به‌زودی به یک واقعیت تبدیل خواهد شد: او کارش در بهترین دانشگاه جهان را رها کرده تا دانشگاهی جدید ایجاد کند.

در بیست سال گذشته ده‌ها نمونه از این گونه‌ موسسات در شیلی تا چین افتتاح شده. اگرچه حوزه‌های کاری آنها متفاوت است، اما یک حرف مشترک دارند: مخالفت با روش سنتی آموزش. دانشجویان به صورت تیمی روی پروژه‌ها کار می‌کنند و تلاش می کنند مسائل واقعی را حل کنند. شرکت‌ها اغلب حامیان مالی این پروژه‌ها هستند.

شعار دانشگاه زپلین که در سال ۲۰۰۳ در آلمان تاسیس شد این است: «مشکلات جامعه ما هیچ نظم و انضباطی ندارند، ما هم همین‌طور». دانشکده‌ الگوی جدید فناوری و مهندسی در سال ۲۰۱۷ در انگلستان افتتاح شد. این دانشگاه، استادان را بر اساس مهارت استخدام می‌کند و نه تعداد آثار چاپ‌ شده. دانشجویان باید با موفقیت دوره را به پایان برسانند اما ضروری نیست که ریاضی یا فیزیک بخوانند. آنها باید هنر و علوم اجتماعی را مطالعه کنند. (برگرفته از هفته نامه وزین تجارت فردا)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:

۱- بهترین دانشگاه های دنیا زیر سوال هستند و به مراتب دانشگاه های ایرانی بیشتر. به عنوان کسی که ۱۲ سال در دانشگاه درس خواندم و ۱۲ سال هم در دانشگاه ها تدریس کرده ام، صادقانه می گویم نمی توانم از عملکرد دانشگاه های ایرانی دفاع کنم. به نظرم بیشتر (و نه همه) دانشگاه ها شده اند، کارخانه تولید انبوه «مدرک داران بی ادراک!» و جالب اینجاست که اراده ای هم برای تغییر وضعیت موجود نمی بینيم. به ویژه آنکه بسیاری نیز از طریق همین دانشگاه ها، به عناوین مهندس و دکتر و حتی برخی به کرسی استادی رسیده اند!

۲- بیست سال پیش در رشته مهندسی فارغ التحصیل شدم. امروز رفتم مجدد دروس دوره کارشناسی را مرور کردم و تاسف خوردم انگار زمان در دانشگاه های ما متوقف شده. برخی دروس که مطمئنم که به درد هیچ کس نمی خورد باز هم تدریس می شود. یعنی در طول این بیست سال امکان نداشت که یک نظرسنجی انجام شود که واقعا در دنیای واقعی کدام دروس به درد شما خورده و کدام نخورده؟ وقتی درسی در طول بیست سال به درد کسی نمی خورد چرا نباید حذف شود؟ عجیب نیست؟

۳- آیا می شود کاری کرد؟ بله. یک تصویر ارایه می کنم که نشان دهم می‌شود جور دیگری به هم به مساله نگاه کرد: این جهان را تصور کنید: من نه کارشناسی دارم و نه در جستجوی کارشناسی ارشد و دکترا هستم. می گردم متناسب با نیاز شغلی و آینده ام از بین تمام موسسات و دانشگاه ها دنیا دروسی را انتخاب می کنم و در آن ها شرکت می کنم و به جای مدرک کارشناسی، گواهینامه علمی یا فنی (Certificate) دریافت می کنم. مثلا امروز با تکنولوژی واقعیت مجازی در کلاس استراتژی پروفسور مایکل پورتر در دانشگاه هاروارد حاضر می شوم. فردا صبح برای یک درس کاملا بومی در کلاس «اقتصاد ایران» دکتر مسعود نیلی و پس فردا هم در یک پلتفرم آموزش مجازی مبتنی بر بازی (بدون استاد مشخص) در زمینه مذاکره شرکت می کنم و از همه این ها هم گواهینامه می گیرم. همچنین از همه مهم تر ۵۰٪ اطلاعات مورد نیازم را از اینترنت بدست می آورم.
در این جهان دیگر ما با دکترهای قلابی بی سواد سر وکار نداریم! مجبور نیستیم چهار سال وقت مان را صرف دروسی کنیم که ۳۰ سال پیش دیگران به غلط برای ما تشخیص داده اند. لازم نیست برای تحصیلات به یک کشور یا شهر دیگر برویم. دیگر کنکور بی معنا خواهد شد. تحصیلات من مساله محور است و نه مدرک محور. موسسات ارایه دهنده آموزش در یک محیط رقابتی مجبورند هر روز بهتر شوند و دانشگاه های مزخرف، ورشکسته و حذف خواهند شد.

این تنها راه است؟ نه. یک مثال بود برای باز شدن باب گفتگو
امکان پذیر است؟ بله. ولی نه یک شبه.
برای همه رشته ها این کار لازم است؟ در مورد برخی رشته ها مثلا علوم پایه و پزشکی باید مسیر دیگری رفت.
دانشگاه ها هیچ فایده ای نداشته اند؟ قطعا فایده داشته اند.

دانشگاه های ما حاصل کپی هستند. یک کپی قدیمی و ناقص! آنچه ما می خواهیم دانشگاه هایی است که مسائل واقعی از دنیای واقعی را حل کنند. نه اینکه کارخانه تولید مدرک باشند. جهان و بویژه ایران نیاز به دانشگاه های واقعی بدردبخور دارد.

کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
💢 ۲۹ رئیس‌جمهور در مقابل ۹ رئیس دانشگاه!

✍️ دکتر وحید کریمی‌پور (استاد فیزیک دانشگاه شریف)

در کشور ما هر دولتی که سرکار می‌آید بلافاصله شروع می‌کند به عوض‌کردن روسای دانشگاه‌ها، کاری که در کشورهای توسعه‌یافته حتی در مورد مدیران میانی دستگاه‌های اجرایی هم انجام نمی‌شود. دردناک‌تر این است که این دولت‌ها هیچ‌کدام هم برنامه‌ای برای رشد علم یا حمایت از دانشگاه و به‌طورکلی توسعه علمی و صنعتی ندارند و عطش آنها برای فتح دانشگاه‌ها تنها ناشی از اشتیاق آنها برای تزریق بورسیه‌های کم کیفیت به عنوان عضو هیئت علمی، سخت‌تر کردن قواعد گزینش و بدتر از همه اعطای مدارک صوری به بعضی از افراد و وابستگان است. هیچ‌کدام از این دولت‌ها نمی‌فهمند که کارکردهای دانشگاه بسیار فراتر از رقابت‌های سیاسی بین اصحاب قدرت است و پیامدهای آن نیز بسیار طولانی‌تر از عمر این یا آن دولت است و گاه سیر تحول یک کشور را برای یک عصر در بر می‌گیرد. برای مقایسه نگاه کنیم به آیالات متحده آمریکا که از سال ۱۸۶۹ تاکنون یعنی در فاصله یکصدوپنجاه سال ۲۹ رئیس‌جمهور متفاوت به کاخ سفید راه یافته‌اند، اما در همین مدت، دانشگاه هاروارد تنها ۹ رئیس دانشگاه داشته‌است. آیا تعجبی دارد که صدها هزار نفر از ایرانیان متخصص به چنین کشوری مهاجرت کنند؟

منبع: کانال مجمع نیروهای خط امام همدان

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‏های ایران نیازمندیم.
http://dobaredaneshgah.ir
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah‌
An analysis of sexual harassment on Iranian campuses.pdf
878.8 KB
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‏های ایران نیازمندیم.

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
⁉️ چرا دانشگاه های ما به درد نمیخورند؟
✍️ حجت مشتاقیان ابرقویی

به اتفاق همسر گرامی رفتیم تهران برای دفاع از پروپوزال پایان نامه دکترا. چند ماه روی موضوع کار کرده بودم و مطمئن بودم موضوعی که انتخاب کردم برای همه اساتید جذابه.

در عرض چند دقیقه اومدم موضوع رو بشکافم و جذابیت اون رو به رخ همه حضار برسونم که ناگهان استاد اعظم پرید وسط حرفام و گفت این موضوع به درد نمیخوره. فلان موضوع که من میگم رو کار کن.

منم ناراحت از این همه وقتی که روی موضوع خودم گذاشته بودم از در انتقاد در اومدم که موضوع استاد اعظم هم از این زوایا ایراد داره و مثل موضوع من کاربردی نیست.

خیال میکردم بحث نقد علمی ادامه پیدا میکنه تا به توافق برسیم. که ناگهان استاد اعظم با رنگی دگرگون رو کرد به من و گفت: میخوای مدرکتو بهت ندم؟؟؟؟؟

من هاج و واج به اساتید حاضر در جلسه نگاه میکردم.

تئوری انتخاب رو که میخونیم بهتر میتونیم بفهمیم چرا دانشگاه های ما به درد نمیخورند. همین طور مدارس و ... .

دانشگاه و استاد فقط یک کار مفید می تونند بکنند: بهت یاد بدن چطور در تموم زندگی یاد بگیری و از اون استفاده کنی تا بهتر زندگی کنی.

وقتی اساتید حتی تو مقطع دکترا میخوان دانشجو رو مجبور کنند موضوع خاصی رو برا پایان نامه انتخاب کنه (تئوری کنترل بیرونی)، وضعیت نظام آموزشی ما مشخصه.

اون استاد موضوع پیشنهادی من رو پذیرفت ولی کینه شتری من رو به دل گرفت. و اون کینه شتری باعث شد دفاع من از رساله دو سال عقب بیفته.
ولی ارزشش رو داشت. چون موضوعی که دوست داشتم رو کار کردم.

منبع: یادداشت‌های یک کارمند

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‏های ایران نیازمندیم.

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
❗️فرمالیسم در دانشگاه
✍️ قدرت احمدیان (دانشیار علوم‌سیاسی دانشگاه رازی)

فرمالیسم یا سطحی‌نگری بلای جان هر جامعه یا سازمانی است و گاهی فاجعه خلق می‌کند. تند باد فرمالیسم گاهی نه تنها فرایند تحول و توسعه را با امتناع مواجه می‌سازد بلکه تصمیم گیرنده‌گان را دچار نوعی توهم فرم زده‌گی و غفلت از کیفیت می‌کند. این توهم تا جایی ممکن است بیخ پیدا کند که صاحبان سازمان ! ممکن است آسمان آبی و ابر سفید را دریا تشخیص دهند و ناخواسته بر زمین سفت و سخت پشتک بزنند و تن خویش را ریش ریش کنند.

الغرض، بد یا خوب دانشگاه رازی چند سال است که دوره‌ای به‌نام «پژوهشگر پسادکتری» تعریف کرده است و امسال با پیگیری ریاست و معاون محترم دانشکده و ارزیابی شرایط یک سهمیه به اینجانب تعلق گرفت و من هم به موجب دغدغه همیشگی خود برنامه‌ای را برای تحقیق پیرامون ” اقتصاد سیاسی و توسعه در کرمانشاه” تنظیم نمودم و در این راستا با بررسی افراد مختلفی که حایز شرایط بودند آقای دکتر مختار نوری را که اهل کرمانشاه،دانشجوی اینجانب در مقطع کارشناسی ارشد و همکار پژوهشی در سالیان گذشته بود انتخاب و با ایشان تماس گرفتم و التماس کردم در این دوره ثبت‌نام کند تا برای یک یا دو سال همراه ایشان انرژی خود را معطوف اقتصاد سیاسی و توسعه در کرمانشاه نمایم.با ایشان صحبت کردم که توسعه در کرمانشاه فاقد اسناد علمی متقن و محکم است و باید در این دوره دو جلد کتاب نظری بنیادین و پنج مقاله علمی پژوهشی منتشر کنیم تا تنها دیگران نباشند که قصه توسعه نیافتگی ما را بنویسند و شاید در دهه آخر عمر دانشگاهی خود خدمتی به این سرزمین محروم کرده باشیم.

خبر آمد که هیئت خودخوانده ممیزی!!!! معاونت پژوهشی دانشگاه متشکل از دو نفر با تحصیلات غیرمرتبط، پرونده آقای دکتر نوری را بررسی و رأی به «رد صلاحیت» نامبرده داده‌اند. حقیقتاً برآشفتم. این تصمیم به اندازه چهار بار رد صلاحیت سیاسی توسط شورای محترم نگهبان برایم سنگین بود.

برآشفتگی و تعجب من از آنجا بود که آقای دکتر مختار نوری با داشتن نه جلد کتاب منتشر شده توسط ناشران درجه اول کشور مثل نشر نی،بیش از ۵۰ مقاله علمی پژوهشی و ترویجی ،ده‌ها سخنرانی علمی در نشست‌های معتبر ملی و بین‌المللی، انجام چندی پروژه تحقیقاتی مهم و…براساس آیین‌نامه ارتقاء وزارت علوم ظرفیت دریافت درجه «استاد تمام» را دارد اما هیئت ممیزه!!! معاونت پژوهشی دانشگاه او را فاقد صلاحیت تشخیص داده‌است.نامبرده فرزند ایثارگر،انسانی خودساخته،باهوش و بسیار ساعی و با انگیزه و پشتکاری بی‌نظیر است.

با ریاست محترم دانشگاه آقای دکتر اعلمی آل‌آقا تماس گرفتم و ایشان اعلام فرمودند موضوع برای بررسی مجدد به معاونت پژوهشی ارجاع فرموده‌اند. آقای دکتر دل‌انگیزان رئیس محترم دانشکده هم با جدیت چندبار مسأله را پیگیری نمودند.اینجانب هم چندبار با معاون پژوهشی تماس گرفتم .دریغ از یک پاسخگویی کوتاه!!!!

مدیرکل پژوهشی، تنها دلیل رد صلاحیت ایشان را داشتن مدرک دکتری از دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات تهران اعلام کردند.

در شگفتم درحالی‌که در اینجا ما با یک فرد متفاوت روبه‌رو هستیم که برحسب رزومه استعداد دریافت درجه استاد تمامی دارد و می‌تواند با همکاری اینجانب طی دوسال فعالیت پژوهشی آثار ارزشمندی را درموضوع «تحول اقتصاد سیاسی، توسعه نیافتگی و راه‌های برون رفت از بن‌بست‌های آن در استان کرمانشاه» منتشر نماید و نام دانشگاه رازی را در سطوح ملی و در محافل علمی و روشنفکری برجسته سازد، تنها با توسل به یک قاعده «خودساخته» یعنی تعلق مدرک دکتری او به دانشگاه آزاد قلم قرمز بر صلاحیت ایشان می‌کشند. درحالی‌که هیچ قانونی برای منع پذیرش دانشجو از دانشگاه آزاد وجود ندارد و کثیری از هیئت علمی دانشگاه رازی و سایر دانشگاه‌ها هم فارغ‌التحصیل دانشگاه آزاد هستند.

این اعوجاج تنها در استان ما و فقط در دانشگاه رازی روی می‌دهد. نکته مهم آنجا است که این رویکرد فرمالیستی دامن بسیاری از موضوعات دانشگاه‌ها را گرفته است.من یک مسأله و تجربه شخصی را تحلیل کردم اما به هر فرد دانا و فرهیخته‌ای در دانشگاه که برخورد می‌کنم از دست سطحی‌نگری و شکل‌زدگی متولیان می‌نالد.

از دکتر نوری بگذریم خطاب به این عزیزان و سایر دردمندان استان کرمانشاه عرض می‌کنم با این نوع سطحی‌نگری ما را گرفتار طوفان خواهید کرد و در این دنیا و روز حساب انشاالله… پاسخگو خواهید بود.

منبع: نامۀ فرهنگ رازی

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‏های ایران نیازمندیم.

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Forwarded from شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در علوم انسانی صفریم.


▪️ما نیز مَردمی هستیم. نَفْس اینکه خودت را کم گرفتی رفتی! فروتن بودن خوب است ولی تن به نیستی و انکار خود دادن اول نابودی یک ملت است. ما ابن سینا داریم. ما جلال‌الدین مولوی داریم. من واقعاً دلم به حال این نسل می‌سوزد. خیلی شما دارید پایین می‌آوردید معیار‌ها را! نابودی یک فرهنگ و یک ملت از همین‌جا آغاز می‌شود. ما باید صاحب نظریه باشیم و چرا نباشیم.
ما در علوم انسانی صفر‌الکفّ هستیم. هیچی نیستیم.
شما این کنگره‌ها را نگاه کنید!
هفت‌ هشت ده تا آدم. ابن سینا باشد همان‌ها صحبت می‌کنند، کانت باشد همان‌ها صحبت می‌کنند.
این خیلی شرم دارد. خجالت نمی‌کشند.
هی مرتب فراخوان، هی فراخوان.
این کرکترستیکِ جمهوری اسلامی‌ست.
محال است در کمبریج و آکسفورد فراخوان پیدا کنید. فراخوان یعنی چه؟!
یک عدّه آدم بیکار و فلان و بهمان یک چیزی می‌نویسد
و چه بسا از بیکاری بگوید بیا بخوان.
کدام متخصص؟! ما الان یک آدمی که شفا را تدریس کند نداریم. یک آدمی که تمام شفا را بتواند درس بدهد نیست؛ بی‌خود می‌گویند.
می‌آیند در کوچک‌ترین روستاها دکتری فلسفه می‌دهند.
در همهٔ رشته‌ها استاد دارند. این یعنی کشک!
واکاوی_رویکرد_مقاله_محوری_در_تحقیقات_دانشگاهی_و_غفلت_از_نیازها_و.pdf
1.2 MB
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‏های ایران نیازمندیم.

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
مرکز پژوهش‌های مجلس: تأکید بیش از حد بر تولید مقاله دارای آثار و تبعاتی همچون: افت کیفیت آموزش، معطل ماندن حل مسائل کشور، کاربردی نشدن پژوهش ها در سایه چیرگی مقاله محوری، تضعیف مهارت محوری و بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی، دامن زدن به تقلب علمی و تحت تأثیر قرار گرفتن زندگی تحصیلی و شغلی دانشجویان می‌شود.

متن کامل گزارش:👆
https://www.daraian.com/fa/ecotoday/research/33575