مرکز پژوهشهای مجلس: تأکید بیش از حد بر تولید مقاله دارای آثار و تبعاتی همچون: افت کیفیت آموزش، معطل ماندن حل مسائل کشور، کاربردی نشدن پژوهش ها در سایه چیرگی مقاله محوری، تضعیف مهارت محوری و بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی، دامن زدن به تقلب علمی و تحت تأثیر قرار گرفتن زندگی تحصیلی و شغلی دانشجویان میشود.
متن کامل گزارش:👆
https://www.daraian.com/fa/ecotoday/research/33575
متن کامل گزارش:👆
https://www.daraian.com/fa/ecotoday/research/33575
Daraian
واکاوی رویکرد مقاله محوری در تحقیقات دانشگاهی و غفلت از نیازها و مسائل کشور
هدف اصلی این گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، بررسی رویکرد مقاله محوری در پژوهش های دانشگاهی و عدم توجه به حل مسائل و رفع نیازهای کشور است. این وضعیت حاصل برداشت برخی کنشگران جامعه علمی از علم و پیشرفت علمی...
✳️ پایان عمر دانشگاه !
دکتر علی قربانی
در قواعد مدیریت دولتی نوین (به عبارتی کسب و کار) برای هر محصول چرخه عمری ترسیم می شود شامل مراحل: تولد، رشد، بلوغ، افول و مرگ. صرف نظر از فراز و نشیبی های جزئی که ممکن است در طول عمر محصولات مختلف رخ دهد، کلیت این چرخه برای همه محصولات صادق است. از نگاه مدیریت دولتی نوین نیز نهاد دانشگاه به عنوان عرضه کننده یک محصول (خدمت) از این قاعده مستثنی نیست.
هر سازمان ذاتا یک "نیاز" از مشتریان را تامین می کند. این نیاز در عصرهای مختلف در قالب "خواسته" های مختلف ظهور می کند و سازمان ها تلاش می کنند، «برای بقاء» تغییر خواسته های محیط و بازار در طول زمان را تشخیص دهند و متناسب با آن محصولات جدیدی عرضه کنند. به عنوان مثال «نیاز گرم شدن» در مقاطع مختلف از زمان به ترتیب از طریق خواسته های «هیزم»، ⬅️ «بخاری سیاه نفتی»، ⬅️ «بخاری پیشرفته نفتی»، ⬅️ ️«بخاری گازی»، ⬅️ «پکیج شوفاژی»، ⬅️ «پکیج گرمایش از کف»، ⬅️ و «صفحات گرمایش خورشیدی» ارضا می شود. کسب و کارهایی که به جای تمرکز بر نیاز اصلی صرفا بر روی یک خواسته تمرکز می کنند، حتی در صورت تولید باکیفیت ترین خواسته در مقطعی خاص، در بلند مدت «محکوم به فنا» هستند (مثال شرکت ارج).
دانشگاه در راستای تامین «نیاز آموزش» در اعصار مختلف خواسته های ذیل را ارضا کرده است: «خواندن و نوشتن»، ⬅️ «آگاهی و فهم»، ⬅️«مدرک تحصیلی برای استخدام دولتی»، و در عصری که به دوره افول خود نزدیک می شود خواسته ⬅️«پرستیژ اجتماعی». در عصر فعلی که دانشگاه خواسته «پرستیژ» را تامین می کند، تغییر ابزار پرستیژ اجتماعی از مدرک کارشناسی به کارشناسی ارشد، و از کارشناسی ارشد به دکتری شاید مرگ این نهاد را صرفا با اندکی تاخیر مواجه سازد ولی مانع از مرگ نخواهد شد. این امر همانند تغییراتی است که محصولات دیگر در بازار از طریق تغییر رنگ و شکل و طراحی محصول در پی آن هستند.
با توجه به تحولات بازار و ظهور انبوهی از مردمان فاقد مهارت تخصصی برای کسب درآمد (که دانشگاه هم در ظهور آن بی تقصیر نیست)، در عصر حاضر جامعه تقاضای شدید ⬅️«خواسته ی مهارت تخصصی» را فریاد می زند. تعداد 6 برابری تعداد مشاغل در اروپا نسبت به ایران نیز موید وجود خواسته ای بکر و تقاضای گسترده برای مهارت های تخصصی درآمدزا و مشاغل جدید است. خواسته ای که در حال حاضر بعضا با مهاجرت موقت نیروی انسانی برای آموزش و یادگیری مشاغل و مهارت های جدید به کشورهای اروپایی و حتی ترکیه و امارات در حال تامین است. مهارت های تخصصی و مشاغلی که از طریق همین افراد به طرق مختلف ابتدا در کلان شهرها و سپس شهرهای کوچک تر به گروه های بعدی منابع انسانی آموزش داده می شود.
بدین ترتیب نیاز به آموزش نه تنها کاهش پیدا نکرده بلکه به شدت افزایش داشته است، ولی تشخیص خواسته های نوظهور وجه تمایز اصلی باقیان در فانیان محیط بازار است. اگر دانشگاه آهنگ تغییر را بشوند، شاید بتواند به بقاء امیدوار باشد، ولی در غیر اینصورت با اندکی اختلاف فاز خواسته مهارت تخصصی به شکلی دیگر و از طریق کسب و کارهای نوظهور دیگری تامین گردد. بنابراین نهاد دانشگاه از قاعده چرخه عمر محصول و تغییر خواسته ها مستثنی نیست، خواه متصدیان آن آهنگ تغییر بازار را بشنود یا گوش خود را به شدت بگیرند تا در آرامش، روزهای آخر تصدی گری خود را سپری کنند!
از دلایل ظهور وضع فعلی برای دانشگاه ها جدا از ناکارمدی های مدیریتی و کلان در خط مشی گذاری حوزه آموزش عالی، می توان به تقابل و نزاع ویرانگر بخش دولت و بازار اشاره کرد که البته رقابت دولت و بازار در عرصه ی واحد از دید دانشمندان مدیریت دولتی نوین (NPM) مردود است.
راهکار:
١-تمرکز نگاه دانشگاه به درون به جای نگاه به بیرون (دولت)
٢-تشخیص خواسته جدید مهارتهای تخصصی به منظور پاسخگویی به تقاضای جامعه
٣-چابکی در تشخیص و ارضا به موقع و مداوم مهارت های جدید تخصصی
٤-تغییرات ساختاری در دانشگاه ها به منظور مطابقت با نقش های جدید
٥-تحول در ماهیت و محتوای رشته ها یا دوره های دانشگاهی به سمت کارآفرینی (شروع از طريق دوره هاى آموزش آزاد)
٦-تحول در شیوه های آموزش
٧-آیین نامه های جدید و متفاوت در خصوص موظفی، نحوه ارزیابی و ارتقاء اعضا هیئت علمی دانشگاهها
٨-گرایش دانشگاه از تک محصولی به چند محصولی به منظور کاهش آسیب پذیری از تغییر خواسته ها در طول اعصار
٩-گرایش نهاد دانشگاه به سمت بازار
١٠-واگذاری دانشگاهها در بلند مدت به بخش خصوصی و هیئت امنا ها و رهایی حداکثری از دولت (واگذاری رشته های دانشگاهی که منافع عمومی و جوامع را دنبال می کند، مدنظر نظر نیست)
منبع: شبکه دانش افزایی مداوم
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
دکتر علی قربانی
در قواعد مدیریت دولتی نوین (به عبارتی کسب و کار) برای هر محصول چرخه عمری ترسیم می شود شامل مراحل: تولد، رشد، بلوغ، افول و مرگ. صرف نظر از فراز و نشیبی های جزئی که ممکن است در طول عمر محصولات مختلف رخ دهد، کلیت این چرخه برای همه محصولات صادق است. از نگاه مدیریت دولتی نوین نیز نهاد دانشگاه به عنوان عرضه کننده یک محصول (خدمت) از این قاعده مستثنی نیست.
هر سازمان ذاتا یک "نیاز" از مشتریان را تامین می کند. این نیاز در عصرهای مختلف در قالب "خواسته" های مختلف ظهور می کند و سازمان ها تلاش می کنند، «برای بقاء» تغییر خواسته های محیط و بازار در طول زمان را تشخیص دهند و متناسب با آن محصولات جدیدی عرضه کنند. به عنوان مثال «نیاز گرم شدن» در مقاطع مختلف از زمان به ترتیب از طریق خواسته های «هیزم»، ⬅️ «بخاری سیاه نفتی»، ⬅️ «بخاری پیشرفته نفتی»، ⬅️ ️«بخاری گازی»، ⬅️ «پکیج شوفاژی»، ⬅️ «پکیج گرمایش از کف»، ⬅️ و «صفحات گرمایش خورشیدی» ارضا می شود. کسب و کارهایی که به جای تمرکز بر نیاز اصلی صرفا بر روی یک خواسته تمرکز می کنند، حتی در صورت تولید باکیفیت ترین خواسته در مقطعی خاص، در بلند مدت «محکوم به فنا» هستند (مثال شرکت ارج).
دانشگاه در راستای تامین «نیاز آموزش» در اعصار مختلف خواسته های ذیل را ارضا کرده است: «خواندن و نوشتن»، ⬅️ «آگاهی و فهم»، ⬅️«مدرک تحصیلی برای استخدام دولتی»، و در عصری که به دوره افول خود نزدیک می شود خواسته ⬅️«پرستیژ اجتماعی». در عصر فعلی که دانشگاه خواسته «پرستیژ» را تامین می کند، تغییر ابزار پرستیژ اجتماعی از مدرک کارشناسی به کارشناسی ارشد، و از کارشناسی ارشد به دکتری شاید مرگ این نهاد را صرفا با اندکی تاخیر مواجه سازد ولی مانع از مرگ نخواهد شد. این امر همانند تغییراتی است که محصولات دیگر در بازار از طریق تغییر رنگ و شکل و طراحی محصول در پی آن هستند.
با توجه به تحولات بازار و ظهور انبوهی از مردمان فاقد مهارت تخصصی برای کسب درآمد (که دانشگاه هم در ظهور آن بی تقصیر نیست)، در عصر حاضر جامعه تقاضای شدید ⬅️«خواسته ی مهارت تخصصی» را فریاد می زند. تعداد 6 برابری تعداد مشاغل در اروپا نسبت به ایران نیز موید وجود خواسته ای بکر و تقاضای گسترده برای مهارت های تخصصی درآمدزا و مشاغل جدید است. خواسته ای که در حال حاضر بعضا با مهاجرت موقت نیروی انسانی برای آموزش و یادگیری مشاغل و مهارت های جدید به کشورهای اروپایی و حتی ترکیه و امارات در حال تامین است. مهارت های تخصصی و مشاغلی که از طریق همین افراد به طرق مختلف ابتدا در کلان شهرها و سپس شهرهای کوچک تر به گروه های بعدی منابع انسانی آموزش داده می شود.
بدین ترتیب نیاز به آموزش نه تنها کاهش پیدا نکرده بلکه به شدت افزایش داشته است، ولی تشخیص خواسته های نوظهور وجه تمایز اصلی باقیان در فانیان محیط بازار است. اگر دانشگاه آهنگ تغییر را بشوند، شاید بتواند به بقاء امیدوار باشد، ولی در غیر اینصورت با اندکی اختلاف فاز خواسته مهارت تخصصی به شکلی دیگر و از طریق کسب و کارهای نوظهور دیگری تامین گردد. بنابراین نهاد دانشگاه از قاعده چرخه عمر محصول و تغییر خواسته ها مستثنی نیست، خواه متصدیان آن آهنگ تغییر بازار را بشنود یا گوش خود را به شدت بگیرند تا در آرامش، روزهای آخر تصدی گری خود را سپری کنند!
از دلایل ظهور وضع فعلی برای دانشگاه ها جدا از ناکارمدی های مدیریتی و کلان در خط مشی گذاری حوزه آموزش عالی، می توان به تقابل و نزاع ویرانگر بخش دولت و بازار اشاره کرد که البته رقابت دولت و بازار در عرصه ی واحد از دید دانشمندان مدیریت دولتی نوین (NPM) مردود است.
راهکار:
١-تمرکز نگاه دانشگاه به درون به جای نگاه به بیرون (دولت)
٢-تشخیص خواسته جدید مهارتهای تخصصی به منظور پاسخگویی به تقاضای جامعه
٣-چابکی در تشخیص و ارضا به موقع و مداوم مهارت های جدید تخصصی
٤-تغییرات ساختاری در دانشگاه ها به منظور مطابقت با نقش های جدید
٥-تحول در ماهیت و محتوای رشته ها یا دوره های دانشگاهی به سمت کارآفرینی (شروع از طريق دوره هاى آموزش آزاد)
٦-تحول در شیوه های آموزش
٧-آیین نامه های جدید و متفاوت در خصوص موظفی، نحوه ارزیابی و ارتقاء اعضا هیئت علمی دانشگاهها
٨-گرایش دانشگاه از تک محصولی به چند محصولی به منظور کاهش آسیب پذیری از تغییر خواسته ها در طول اعصار
٩-گرایش نهاد دانشگاه به سمت بازار
١٠-واگذاری دانشگاهها در بلند مدت به بخش خصوصی و هیئت امنا ها و رهایی حداکثری از دولت (واگذاری رشته های دانشگاهی که منافع عمومی و جوامع را دنبال می کند، مدنظر نظر نیست)
منبع: شبکه دانش افزایی مداوم
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
http://dobaredaneshgah.ir
🔻 نظام علم درایران
🔻 دکترجوادافشارکهن
🔹 دانشگاه را می توان همچون هر قلمرودیگری اززندگی یک سیستم در نظرگرفت.براین اساس قادر خواهیم بود که خطی تمایز بخش میان آن وبیرون دانشگاه ترسیم کنیم ودرون سیستم را از بیرون آن منفک نماییم.این رویکردما را قادر می سازددردرک و تحلیل دانشگاه برکارویژه های خاص آن ازیک سو و تعامل آن با سیستم های دیگر در بیرون دانشگاه متمرکز شویم .دراین وضعیت استقلال هر سیستم در عین تعامل کارکردی با بیرون سیستم مفروض گرفته می شود.منطق خاص هر سیستم آن راازبیرون سیستم تمایز می بخشد.پیچیدگی هر سیستم نیز پاسخی است برای بهبود عملکرد آن و در واکنش به پیدایی نیازهای تازه یا پاسخگویی بهتر به نیازهای موجود.
🔹 حال دانشگاه ایرانی خوب نیست.کمتر کسی است که حال دانشگاه و وضعیت علم در کشور را منصفانه قضاوت کند و رای بر به سامان بودن مراکزآموزش وپژوهش عالی در سطح کشور داشته باشد.همچنین کمتر کسی است که حوصله کند و درپی تحقیق و بررسی مشکلات نظام آموزش عالی در کشور برودوآن را قدمی مفید در مسیرتوسعه علمی بداند.دانشگاه پژوهی نه تنها رونقی نداردبلکه کاری زاید وبیهوده تلقی می شود.همگان درگیر درسازمان علم مستقر درکشورندو به نوعی آن را بدیهی و تنها گزینه ممکن در شرایط فعلی می دانندویا حداکثر، تغییرآن را از توان دست اندرکاران خارج می پندارند.سازمان علم آن قدر درچنبره نیروهای بیرون/درون دانشگاه چندپاره شده است که اگر ازویژگی های بخشی از آن بخواهی سخن برانی ،باید پاسخ گوی غفلت ازسویه های دیگرش باشی و اگر از همه وجوه آن بخواهی سخن بگویی آن قدرمعیار ومترواندازه و داوری ها متنوع می شودکه امکان اجماع را ازبین می برد:سیاست گذاری مصلحت جویانه را درپیش گیریم یا سیاست گذاری علم محور،به الزامات نیروهای بیرون از دانشگاه تن دردهیم یا مطابق منطق مدیریت در یک سازمان علمی عمل کنیم؟ساختار عمودی توزیع قدرت دردانشگاه را تداوم بخشیم یا برروحیه مشارکت جمعی برای مدیریت جمعی تاکید کنیم؟دانشگاه باید خود را با جامعه والزامات نیازهای آن تطبیق دهدیا باید جامعه را برمبنای یافته های علمی سازماندهی کرد؟و...دراین وضعیت آیا می توان ازدانشگاه ایرانی به مثابه یک سیستم سخن گفت یا بایدآن را مستحیل شده در سیستم های دیگر دانست که فقط حدود سازمانی اداری تمایز بخشی در سطح بوروکراتیک دارد؟
🔹 سیستم مراکز علمی کشور از منظر علم مدیریت شایسته آسیب شناسی جدی است.دراین سازمان از منظر درونی کارگزارانی متنوع و گاه نامتجانس درکنار هم قرارگرفته اندکه انگیزه ها و اهداف متنوع ومتفاوت وگاه ناهمخوان و ناسازگاردارند.حداقل در نگاه اول،دانشجویان سطوح مختلف تحصیلی،استادان،وکارکنان در شبکه نقش های به هم پیوسته به ساختاری سازمانی شکل می بخشندکه درآن قدرت به شیوه ای پیچیده توزیع شده است.ازمنظر سازمانی خصوصیات شبکه روابط دانشگاهی امکان پیدایش رضایت شغلی را تقریبا ناممکن کرده است،چه برای کارکنان که ازنابرابری میان خود و استادان و یا تبعیض درونی میان برخی کارکنان نسبت به دیگران آگاهی دارند،وچه میان استادان که برخی نسبت به دیگران ازبرتری بلاوجه وخودساخته اشان برای اعمال حاکمیت بردیگران بهره می برند.درفضای اداری و بی رمق دانشگاهی،دانشجو نیزتحصیل را صرفا پلی برای عبور با سرعت و هزینه هر چه کمتر می یابدودغدغه علمی که وجود ندارد را نمی تواند داشته باشد.این کنش گران درفضای بی اعتباری جایگاه های علمی واداری- فرمالیته شدگی پایگاه های دانش،برای هر اقدام خود یک سنجه را درپیش رو دارند:منفعت مادی- اقتصادی.جالب اینجاست که این گرایش عام به تبدیل کردن پول به معیار همه چیز ازجمله دانش،درفضای شعاری ضدسرمایه داری مجال رویش یافته است وفاقدمزایای دانشگاه برآمده از سیاست های نئولیبرالی والبته واجد همه سویه های مخرب و ناعادلانه آن نیز هست.
🔻 دکترجوادافشارکهن
🔹 دانشگاه را می توان همچون هر قلمرودیگری اززندگی یک سیستم در نظرگرفت.براین اساس قادر خواهیم بود که خطی تمایز بخش میان آن وبیرون دانشگاه ترسیم کنیم ودرون سیستم را از بیرون آن منفک نماییم.این رویکردما را قادر می سازددردرک و تحلیل دانشگاه برکارویژه های خاص آن ازیک سو و تعامل آن با سیستم های دیگر در بیرون دانشگاه متمرکز شویم .دراین وضعیت استقلال هر سیستم در عین تعامل کارکردی با بیرون سیستم مفروض گرفته می شود.منطق خاص هر سیستم آن راازبیرون سیستم تمایز می بخشد.پیچیدگی هر سیستم نیز پاسخی است برای بهبود عملکرد آن و در واکنش به پیدایی نیازهای تازه یا پاسخگویی بهتر به نیازهای موجود.
🔹 حال دانشگاه ایرانی خوب نیست.کمتر کسی است که حال دانشگاه و وضعیت علم در کشور را منصفانه قضاوت کند و رای بر به سامان بودن مراکزآموزش وپژوهش عالی در سطح کشور داشته باشد.همچنین کمتر کسی است که حوصله کند و درپی تحقیق و بررسی مشکلات نظام آموزش عالی در کشور برودوآن را قدمی مفید در مسیرتوسعه علمی بداند.دانشگاه پژوهی نه تنها رونقی نداردبلکه کاری زاید وبیهوده تلقی می شود.همگان درگیر درسازمان علم مستقر درکشورندو به نوعی آن را بدیهی و تنها گزینه ممکن در شرایط فعلی می دانندویا حداکثر، تغییرآن را از توان دست اندرکاران خارج می پندارند.سازمان علم آن قدر درچنبره نیروهای بیرون/درون دانشگاه چندپاره شده است که اگر ازویژگی های بخشی از آن بخواهی سخن برانی ،باید پاسخ گوی غفلت ازسویه های دیگرش باشی و اگر از همه وجوه آن بخواهی سخن بگویی آن قدرمعیار ومترواندازه و داوری ها متنوع می شودکه امکان اجماع را ازبین می برد:سیاست گذاری مصلحت جویانه را درپیش گیریم یا سیاست گذاری علم محور،به الزامات نیروهای بیرون از دانشگاه تن دردهیم یا مطابق منطق مدیریت در یک سازمان علمی عمل کنیم؟ساختار عمودی توزیع قدرت دردانشگاه را تداوم بخشیم یا برروحیه مشارکت جمعی برای مدیریت جمعی تاکید کنیم؟دانشگاه باید خود را با جامعه والزامات نیازهای آن تطبیق دهدیا باید جامعه را برمبنای یافته های علمی سازماندهی کرد؟و...دراین وضعیت آیا می توان ازدانشگاه ایرانی به مثابه یک سیستم سخن گفت یا بایدآن را مستحیل شده در سیستم های دیگر دانست که فقط حدود سازمانی اداری تمایز بخشی در سطح بوروکراتیک دارد؟
🔹 سیستم مراکز علمی کشور از منظر علم مدیریت شایسته آسیب شناسی جدی است.دراین سازمان از منظر درونی کارگزارانی متنوع و گاه نامتجانس درکنار هم قرارگرفته اندکه انگیزه ها و اهداف متنوع ومتفاوت وگاه ناهمخوان و ناسازگاردارند.حداقل در نگاه اول،دانشجویان سطوح مختلف تحصیلی،استادان،وکارکنان در شبکه نقش های به هم پیوسته به ساختاری سازمانی شکل می بخشندکه درآن قدرت به شیوه ای پیچیده توزیع شده است.ازمنظر سازمانی خصوصیات شبکه روابط دانشگاهی امکان پیدایش رضایت شغلی را تقریبا ناممکن کرده است،چه برای کارکنان که ازنابرابری میان خود و استادان و یا تبعیض درونی میان برخی کارکنان نسبت به دیگران آگاهی دارند،وچه میان استادان که برخی نسبت به دیگران ازبرتری بلاوجه وخودساخته اشان برای اعمال حاکمیت بردیگران بهره می برند.درفضای اداری و بی رمق دانشگاهی،دانشجو نیزتحصیل را صرفا پلی برای عبور با سرعت و هزینه هر چه کمتر می یابدودغدغه علمی که وجود ندارد را نمی تواند داشته باشد.این کنش گران درفضای بی اعتباری جایگاه های علمی واداری- فرمالیته شدگی پایگاه های دانش،برای هر اقدام خود یک سنجه را درپیش رو دارند:منفعت مادی- اقتصادی.جالب اینجاست که این گرایش عام به تبدیل کردن پول به معیار همه چیز ازجمله دانش،درفضای شعاری ضدسرمایه داری مجال رویش یافته است وفاقدمزایای دانشگاه برآمده از سیاست های نئولیبرالی والبته واجد همه سویه های مخرب و ناعادلانه آن نیز هست.
🔹 ازمنظر جامعه شناسی، نظام علم درگام نخست حاصل برهم کنش عاملانی است که نقش های خود را باانتظارات هماهنگ کرده اند.دشوارهای ایفاء نقش های محول به کنش گران سازمان علم،موجب شده است نقش های محقق فاصله ای روزافزون ازنقش های محول بیابندو بازی نقش جای ایفاء نقش را بگیرد.پیچیدگی روزافزون قوانین و آیین نامه های آموزشی و پژوهشی کلاف سردرگمی را شکل داده که لویاتان گونه کل انگیزه و اراده معطوف به صداقت و درستکاری علمی را با چالش مواجه می کند.پیامد این امر ایجاد کاست قدرتمندی در درون سازمان علم است که با بهره مندی از مشروعیت برآمده از بازی نقش هاوطراحی کاریکاتور گونه روال ها ی اقتباسی از دانشگاه درکشورهای توسعه یافته،منابع مالی را به شکل مستقیم وغیرمستقیم به نفع خود بازتوزیع می کند.برگرفتن گزینشی معیارهای ارزیابی علمی از دانشگاهای خارج از کشور عمدتا توسط راس هرم این کاست قدرتمند انجام می شود وتردیدافکنی در آن تکفیر وطردعلمی را به دنبال دارد.برای نمونه،مقاله محوری یکی از اصول مقدس این صاحبان قدرت دانشگاهی است که حاضربه هیچ مصالحه ای برسرآن نیستند.طیفی از مجلات علمی وجوددارند که یک بار مجوز علمی پژوهشی گرفته اند واکنون رها شده اند تا بازی علم را منطبق بر منطقی صرفا اداری-منفعتی)تشکیل هیات تحریریه صوری و فاقد فرصت و توان نظارت بر امور مجله،دریافت مجوز علمی،دریافت مقاله-دریافت وجه داوری مقاله-تشویق نویسنده به ارجاع به مقالات پیشین مجله برای ارتقا وضعیت مجله در رتبه بندی ها،و(...پیش ببرند.این مقالات به ندرت خوانده می شوند وبدیهی است مبنای تحقیقات بعدی قرارنمی گیرند.پرونده کتاب سازی ها نیز خصلتی مشابه داردوشرح آن از حوصله این نوشتار بیرون است.دربخش مقالات خارجی نیز انبوهی آماردرباره موازینی مانند ارجاعات مکرربه این مقالات منتشر می شود والبته نکته مغفول معمولا آن است که ارجاعات سفارشی به مقالات این معیارها را خدشه دار کرده است.دراین میان البته نقش آفرینی نیروهای دانشگاهی منفعل،ضعیف،یعنی افرادی که با منطق حاکم برسیستم های بیرون دانشگاهی به دانشگاه واردشده اندنیز قابل توجه است.ضعف علمی این گروه اخیر شواهدی برای گروه نخست دست وپا می کنندتاخود را مدافع سنگرعلم قلمدادکنند.دراین منازعه آنچه مغفول می ماند این است که آیا سازمان دانشگاه ایرانی هنوز به مثابه یک سازمان علمی قابل بررسی است یا آن که جنبه بوروکراتیک آن به اندازه ای برجسته شده است که دیگرنمی توان آن را سازمانی با مشخصه علمی ومستقل قلمدادکرد؟
🔹 یک آیین نامه نوشته می شود.آیین نامه بندها یامواد روشنی دارد.درذیل هر بند تبصره های متعددی درج می شود.باتغییر هر مدیر و مسئول دانشگاهی ودرواکنش به هر اتفاق موردی یا مکرری،آیین نامه درجزئیات یا درکلیات دچار تغییرمی شود.درنهایت متن هایی پیش رو قرارمی گیرند که براساس آن ها می توان هر نوع تصمیمی را که دوست دارید با ارجاع به این آیین نامه ها اتخاذکنید.این حکایت مختصر معطوف به اراده ای است که می کوشد برای غیرشخصی سازی روال های تصمیم گیری درمورد هر چیزی یک آیین نامه وقانون تدوین نماید.اعمال سلیقه ها و برداشت های منفعت جویانه فردی وگروهی را هم که به این آشفتگی اضافه نمایید می شود همان که اکنون در دانشگاه ایرانی نظاره می کنیم.قالبی وکلیشه ای شدن امور که ترجمان دیگری از همان بوروکراتیک شدن است انعطاف پذیری سیستم علمی را ازبین می بردوسرزندگی و انگیزش علمی را زائل می سازد.
🔹 به سختی می توان اکنون ازدانشگاه ایرانی به مثابه یک سیستم سخن گفت.درواقع روساختاری که دانشگاه نامیده می شود در بنیان خود مبین یک مجموعه کارکردی متمایز و خاص نیست که مبتنی برمنطق علم، تمایز بخش خود از دیگر سیستم های اجتماعی باشد.آنچه درباره علم به نحو شعاری و نمایشی بیان می شود عمدتا ناظر به وجه ابزارگونه ای از برخی علوم است که کارکردهای موثرومفیدی برای برخی سیستم های بیرون دانشگاه دارد .همین سیستم های بیرونی منطق خود را برمنطق مستقل علم تحمیل می کنندوگاه آن را به دلخواه تغییرشکل و سازمان می دهند.جامعه علمی به معنای اجتماع کنش گران مستقل قلمرو علم به دشواری قابل ردیابی دراین شرایط است.حاصل کارآن است که کلیه فرایندهای علمی بدل به بازی بوروکراتیک واداری می شود.درنهایت بازیگرانی که توان نفوذدراین بوروکراسی را دارند ازقابلیت های افزون تری برای بهره مندی از منابع آن برخوردارمی شوند.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🔹 یک آیین نامه نوشته می شود.آیین نامه بندها یامواد روشنی دارد.درذیل هر بند تبصره های متعددی درج می شود.باتغییر هر مدیر و مسئول دانشگاهی ودرواکنش به هر اتفاق موردی یا مکرری،آیین نامه درجزئیات یا درکلیات دچار تغییرمی شود.درنهایت متن هایی پیش رو قرارمی گیرند که براساس آن ها می توان هر نوع تصمیمی را که دوست دارید با ارجاع به این آیین نامه ها اتخاذکنید.این حکایت مختصر معطوف به اراده ای است که می کوشد برای غیرشخصی سازی روال های تصمیم گیری درمورد هر چیزی یک آیین نامه وقانون تدوین نماید.اعمال سلیقه ها و برداشت های منفعت جویانه فردی وگروهی را هم که به این آشفتگی اضافه نمایید می شود همان که اکنون در دانشگاه ایرانی نظاره می کنیم.قالبی وکلیشه ای شدن امور که ترجمان دیگری از همان بوروکراتیک شدن است انعطاف پذیری سیستم علمی را ازبین می بردوسرزندگی و انگیزش علمی را زائل می سازد.
🔹 به سختی می توان اکنون ازدانشگاه ایرانی به مثابه یک سیستم سخن گفت.درواقع روساختاری که دانشگاه نامیده می شود در بنیان خود مبین یک مجموعه کارکردی متمایز و خاص نیست که مبتنی برمنطق علم، تمایز بخش خود از دیگر سیستم های اجتماعی باشد.آنچه درباره علم به نحو شعاری و نمایشی بیان می شود عمدتا ناظر به وجه ابزارگونه ای از برخی علوم است که کارکردهای موثرومفیدی برای برخی سیستم های بیرون دانشگاه دارد .همین سیستم های بیرونی منطق خود را برمنطق مستقل علم تحمیل می کنندوگاه آن را به دلخواه تغییرشکل و سازمان می دهند.جامعه علمی به معنای اجتماع کنش گران مستقل قلمرو علم به دشواری قابل ردیابی دراین شرایط است.حاصل کارآن است که کلیه فرایندهای علمی بدل به بازی بوروکراتیک واداری می شود.درنهایت بازیگرانی که توان نفوذدراین بوروکراسی را دارند ازقابلیت های افزون تری برای بهره مندی از منابع آن برخوردارمی شوند.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
وقتی نگاه به دانشگاه مثل سالن مرغداری باشد!
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- کنار گذاشتن استاد و جامعهشناسی در اندازه و آوازۀ دکتر محمد فاضلی تنها از حیث ظلمی که بر او رفته و جفایی که بر دانشجویان و جامعه روا داشته شده و بطلان داعیۀ نظرخواهی از نخبگان، قابل بحث نیست بلکه بار دیگر نوع نگاه نهاد دولت به نهاد علم و دانشگاه در ایران را ترسیم می کند و یادآور سخن حکیمانه ای از فرزانۀ دوران دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی است.
قریب 4 سال قبل او در یکی از سه شنبه های مشهور نشست های عمومی خود با دانشجویان و در اردیبهشت 1397 این سخن را گفت: «نیست که دولت مبعوث بازار است، نگاه دولت به علم هم مثل سالن مرغ داری است! جایی زمینی پیدا می کنند و چند تا اتاق و فکر می کنند در اینجا می شود سالن مرغ داری درست کرد و جوجه و تخم مرغ تولید کرد. تصور برنامه ریزان وزارت علوم این است که پولی می گیریم و ثبت نامی می کنیم و کاغذی دست بچه ها می دهیم.»
دکتر شفیعی کدکنی البته این سخن را قریب 4 سال قبل گفته که هیچ کس تصور نمی کرد مغلوبان انتخابات سال پیش از آن برکشیده خواهند شد. داستان اخراج یا کنار گذاشتن استادان هم در میان نبود. به دانشگاه های بزرگ هم نمی خواست طعنه بزند. بلکه نوع نگاه را نقد می کرد اما اکنون که ثمرۀ آن نوع نگاه در مواجهه با استاد جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی که دانشگاهی واقعی و معتبر است پیش چشم همه قرار گرفته آن نگاه را دوباره می توان یادآور شد.
از آن سخنان این عبارت بیشتر در یادها مانده است: «یک روز احوال دختری از شاگردانم را از یکی از همکلاسیهای او پرسیدم که پدرش دوست مشترک من و ایرج افشار بود. گفتم فلانی کجاست و چه میکند؟ گفت: رفته شهرشان. دانشگاه زده! عینا مثل این که سالن مرغداری زده باشد. دقیقاً مثل سالن مرغداری! کاش برنامهیزان آموزش عالی ما را به عنوان توریست میبردند کمبریج، آکسفورد یا پرینستون تا بفهمند آموزش عالی یعنی چه.»
ربط سخنان اردیبهشت 97 به اتفاق مورد بحث در بهمن 1400 چیست؟ این است که در نگاه به دانشگاه به مثابه نهاد علم، امثال محمد فاضلی را روی سرشان می گذارند. چرا؟ چون دغدغه دارند. باور ندارید؟ کتاب او (ایران بر لبۀ تیغ) را بخوانید. راستی برای این که نشان دهید تصمیم به کنار گذاشتن استادی مانند او چقدر چندش آور و حقیر است این کتاب را بخرید. ولو نمی خوانید. اعتراض حداقلی همین است. با 84 هزار و 500 تومان یک کیلو گوشت چرخ کرده هم به شما نمی دهند! (مقایسه ای که حاصل نوع نگاه مورد نقد است).
وقتی نوع نگاه مثل سالن مرغ داری باشد بی حساب و کتاب دانشگاه تأسیس می کنند. در آن جاهای بی حساب و کتاب مدرکی می گیرند و بعد خیز برمی دارند دانشگاه های ریشه دار را تسخیر کنند. منتها ابتدا باید امثال دکتر فاضلی و آرش اباذری را بگذارند کنار تا جا برای خودشان باز شود!
اتفاق بامزه در این میان البته این است که آقای زلفی گل وزیر علوم گفته «این گونه موارد مربوط به دانشگاه ها را نباید سیاسی کرد. چون در دانشگاه های ما تصمیمات سیاسی گرفته نمی شود و دانشگاه باید استقلال خود را داشته باشد؟»
اگر دانشگاه استقلال داشته باشد طبعا آدمی مثل دکتر فاضلی را یک دانشگاه دیگر به سادگی باید بتواند جذب کند و باید دید این اتفاق رخ می دهد یا نه. اگر دانشگاه دیگری که دانشگاه باشد نه مثل مؤسساتی که اینجا و آنجا مثل سالن مرغ داری احداث شده اند او را جذب کند آن گاه می گوییم به نفع نهاد علم بوده است.
هر چند این پرسش را هم به میان می آورد که اگر دانشگاه ها می توانند و باید مستقل باشند نقش وزارت علوم در این میان چیست؟
اصلا به خاطر ضرورت همین استقلال بود که نام وزارت آموزش عالی به علوم بازگشت و این بار به صورت «علوم، تحقیقات و فناوری» درآمد و به قول دکتر رضا منصوری فیزیک دان: «عتف» و البته این «عتف» مثل «صمت» جا نیفتاد.
در نگاه دبیرستانی به دانشگاه همان گونه که آموزش و پرورش دبیرستان ها را زیر نظر دارد و برای آنها مدیر ودبیر تعیین می کند و در پایان دوره مدرک دیپلم می دهد وزارت آموزش عالی هم دانشگاه ها را مدیریت و و برای آنها رییس و استاد تعیین می کند و در پایان هر مقطع به فارغ التحصیلان لیسانس و فوق لیسانس و دکتری می دهد.
این که وزیر علوم گفته هر دانشگاه استقلال خود را دارد از این منظر خوب است و امیدواریم برای فرار از پاسخ گویی نباشد. هر چند اگر دانشگاه ها مستقل اند و شورای عالی انقلاب فرهنگی برای آنها قانون گذاری می کند این پرسش هم پدید می آید که وزارت علوم دقیقاً چه کاره است؟ لابد برای تحقیقات. خدا کند.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- کنار گذاشتن استاد و جامعهشناسی در اندازه و آوازۀ دکتر محمد فاضلی تنها از حیث ظلمی که بر او رفته و جفایی که بر دانشجویان و جامعه روا داشته شده و بطلان داعیۀ نظرخواهی از نخبگان، قابل بحث نیست بلکه بار دیگر نوع نگاه نهاد دولت به نهاد علم و دانشگاه در ایران را ترسیم می کند و یادآور سخن حکیمانه ای از فرزانۀ دوران دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی است.
قریب 4 سال قبل او در یکی از سه شنبه های مشهور نشست های عمومی خود با دانشجویان و در اردیبهشت 1397 این سخن را گفت: «نیست که دولت مبعوث بازار است، نگاه دولت به علم هم مثل سالن مرغ داری است! جایی زمینی پیدا می کنند و چند تا اتاق و فکر می کنند در اینجا می شود سالن مرغ داری درست کرد و جوجه و تخم مرغ تولید کرد. تصور برنامه ریزان وزارت علوم این است که پولی می گیریم و ثبت نامی می کنیم و کاغذی دست بچه ها می دهیم.»
دکتر شفیعی کدکنی البته این سخن را قریب 4 سال قبل گفته که هیچ کس تصور نمی کرد مغلوبان انتخابات سال پیش از آن برکشیده خواهند شد. داستان اخراج یا کنار گذاشتن استادان هم در میان نبود. به دانشگاه های بزرگ هم نمی خواست طعنه بزند. بلکه نوع نگاه را نقد می کرد اما اکنون که ثمرۀ آن نوع نگاه در مواجهه با استاد جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی که دانشگاهی واقعی و معتبر است پیش چشم همه قرار گرفته آن نگاه را دوباره می توان یادآور شد.
از آن سخنان این عبارت بیشتر در یادها مانده است: «یک روز احوال دختری از شاگردانم را از یکی از همکلاسیهای او پرسیدم که پدرش دوست مشترک من و ایرج افشار بود. گفتم فلانی کجاست و چه میکند؟ گفت: رفته شهرشان. دانشگاه زده! عینا مثل این که سالن مرغداری زده باشد. دقیقاً مثل سالن مرغداری! کاش برنامهیزان آموزش عالی ما را به عنوان توریست میبردند کمبریج، آکسفورد یا پرینستون تا بفهمند آموزش عالی یعنی چه.»
ربط سخنان اردیبهشت 97 به اتفاق مورد بحث در بهمن 1400 چیست؟ این است که در نگاه به دانشگاه به مثابه نهاد علم، امثال محمد فاضلی را روی سرشان می گذارند. چرا؟ چون دغدغه دارند. باور ندارید؟ کتاب او (ایران بر لبۀ تیغ) را بخوانید. راستی برای این که نشان دهید تصمیم به کنار گذاشتن استادی مانند او چقدر چندش آور و حقیر است این کتاب را بخرید. ولو نمی خوانید. اعتراض حداقلی همین است. با 84 هزار و 500 تومان یک کیلو گوشت چرخ کرده هم به شما نمی دهند! (مقایسه ای که حاصل نوع نگاه مورد نقد است).
وقتی نوع نگاه مثل سالن مرغ داری باشد بی حساب و کتاب دانشگاه تأسیس می کنند. در آن جاهای بی حساب و کتاب مدرکی می گیرند و بعد خیز برمی دارند دانشگاه های ریشه دار را تسخیر کنند. منتها ابتدا باید امثال دکتر فاضلی و آرش اباذری را بگذارند کنار تا جا برای خودشان باز شود!
اتفاق بامزه در این میان البته این است که آقای زلفی گل وزیر علوم گفته «این گونه موارد مربوط به دانشگاه ها را نباید سیاسی کرد. چون در دانشگاه های ما تصمیمات سیاسی گرفته نمی شود و دانشگاه باید استقلال خود را داشته باشد؟»
اگر دانشگاه استقلال داشته باشد طبعا آدمی مثل دکتر فاضلی را یک دانشگاه دیگر به سادگی باید بتواند جذب کند و باید دید این اتفاق رخ می دهد یا نه. اگر دانشگاه دیگری که دانشگاه باشد نه مثل مؤسساتی که اینجا و آنجا مثل سالن مرغ داری احداث شده اند او را جذب کند آن گاه می گوییم به نفع نهاد علم بوده است.
هر چند این پرسش را هم به میان می آورد که اگر دانشگاه ها می توانند و باید مستقل باشند نقش وزارت علوم در این میان چیست؟
اصلا به خاطر ضرورت همین استقلال بود که نام وزارت آموزش عالی به علوم بازگشت و این بار به صورت «علوم، تحقیقات و فناوری» درآمد و به قول دکتر رضا منصوری فیزیک دان: «عتف» و البته این «عتف» مثل «صمت» جا نیفتاد.
در نگاه دبیرستانی به دانشگاه همان گونه که آموزش و پرورش دبیرستان ها را زیر نظر دارد و برای آنها مدیر ودبیر تعیین می کند و در پایان دوره مدرک دیپلم می دهد وزارت آموزش عالی هم دانشگاه ها را مدیریت و و برای آنها رییس و استاد تعیین می کند و در پایان هر مقطع به فارغ التحصیلان لیسانس و فوق لیسانس و دکتری می دهد.
این که وزیر علوم گفته هر دانشگاه استقلال خود را دارد از این منظر خوب است و امیدواریم برای فرار از پاسخ گویی نباشد. هر چند اگر دانشگاه ها مستقل اند و شورای عالی انقلاب فرهنگی برای آنها قانون گذاری می کند این پرسش هم پدید می آید که وزارت علوم دقیقاً چه کاره است؟ لابد برای تحقیقات. خدا کند.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 روایتی از هم جهانی بامهمان ناخوانده :کروناجهان ما را چگونه عوض می کند؟
🔻 دکترجوادافشارکهن-دانشگاه بوعلی سینا-گروه علوم اجتماعی
🔹نظم ،مطلوب انسان است.تغییرنوعی تطبیق را می طلبدوتمایل ما به حفظ منابع دردسترس ما را وادار می کند از تغییرهراسان باشیم ،چه،تغییر می تواندمنابع مزبور را دراموری نادلخواه صرف کندتاآشفتگی برآمده از تغییر کنترل پذیرشود.
🔹کرونا که آمد همگان تمایل داشتیم نادیده اش بنگاریم،سپس گذرا و موقتش پنداشتیم و حالا به اکراه درحال پذیرش این مهمان تازه ایم:جایی باید برایش باز کنیم،تغییر، خود را تحمیل کرده است.
🔹درحوزه آموزش، کرونا اهمیت آموزش مجازی و ترکیبی را برجسته کرد:شایداین شیوه آموزش واجدمزایایی بوده است که پیشتر به آن نیندیشیده بودیم.امروز پس از فراز و نشیب های فراوان وآموختن درس های مختلف از رفتارهای نو شونده این ویروس،والبته سیاست های افتان و خیزان مقابله باآن ،کارگزاران آموزش(که می توان پسوند کلاسیک یا سنتی را با قاطعیت بیشتری درادامه آن آورد)دربرابر تغییر مقاومت می کنند.اما اهمیت ناگزیری که باید برای جان آدمی قائل شد،تغییر را گریز ناپذیرمی سازد.آموزش درسطوح مختلف تغییر کرده است و باید باز هم تغییرنماید.
🔹من دراین نوشته براساس تجربه زیسته ام درنقش آموزش دهنده دانشگاهی در یک خانواده دارای دانش آموز،مهاجر ازشهری دیگروساکن در شهرمرکز استان،به شکل فهرست گونه برخی از موضوعات را بیان می کنم وبه آن ها به عنوان مظاهر تغییرمی نگرم.قصدمن آن است که نشان دهم این تغییرات،جهان ما را عوض کرده اند و ،به تناسب،آموزش درجهات و ابعاد مختلف آن باید متناسب با این تغییرات تحول پذیرندوما باید خود را برای تطبیق بااین وضعیت آماده ترسازیم.یادآورشوم محدودیت های ناگزیر ذهنی وادراکی،به طور قطع این فهرست را ناقص خواهد کردوخواننده فرهیخته خود می تواند مواردی کم یا زیاد برآن بیفزاید.همچنین روشن است این موضوعات قابلیت تبدیل به مسائل پژوهشی درقالب رشته های تخصصی متنوع راخواهندداشت.
1️⃣ اهمیت وسائل و ابزارهای ارتباطی(موبایل،تبلت و...)واینترنت برجسته ترشد.به علاوه فرزندان دانش آموز شاید برای اولین بار صاحب فرصت برای طرح ادعا درمورد تملک شخصی این وسائل شدند:ارتباطات،وسائل ارتباطی.
2️⃣فضای خانه بازتوزیع شدودرراستای تدارک محیطی مناسب برای فرزندان جهت دریافت آموزش ونیز ایفاء نقش معلمی توسط من،محدوده های جدیدی تعیین گردیدوزمان بندی تازه ای برای انجام کارها و غیره تدارک دیده شد.همچنین نیاز به فضایی برای تحرک جسمانی یا گذران اوقات فراغت درنظرگرفته شد.بگذریم از تداخل های ناخواسته صدا یا تصویر از سوی معلم،من،دانش جویان یا فرزندان که هم موجب خنده بود و هم دستمایه نوعی عصبانیت بابت عمومی شدن آنچه خصوصی پنداشته می شد:جابجایی در مرزهای امرخصوصی و عمومی.
3️⃣حضور در مدرسه برای دانش آموزان وتجربه روابط دوستانه و پرهیجان برای آن ها و نیز حضور در محل کار ومراوده و گفتگوباهمکاران و دانشجویان برای من کم رنگ شد.باگذشت زمان حسرت آنچه داشتیم فائق آمد برلذت آنچه داریم:گذشته شکلی نوستالژیک به خود گرفت.دانشجو برای من چهره ای خیالی شد که فقط ازروی نام یا صدای او چهره اش را بازسازی می کردم و بالعکس،من بازسازی می شدم در ذهن او:فقدان تجربه اجتماع.
4️⃣ همه به گروهای اجتماعی اعم از تلگرام و واتساپ و غیره کوچ کردند.رفته رفته وبینار جای سمینار را گرفت واستادان بامخاطبانی درنقاط دور تر مرتبط شدند.دیگر نیازی نبود در زمان و مکان واحدی به تبادل پیام آموزشی اقدام شود:اهمیت فضای مجازی.
5️⃣ زمان تغییر معنا دادوآموزش وکار اداری همه زمانی شد.درهر ساعتی که سئوالی به ذهن کسی می رسید در ارسال آن تردید نمی کردوجواب هر پرسش را در هرزمانی می شد ارائه کرد.ساعتی از نیمه شب گذشته دستورالعملی تازه به دستت می رسیدو اخبار جدیدوپیاپی و گاه نادرست یا موقت و گذرا،ذهن تو را به خودمشغول می کرد:آشفتگی.
6️⃣ سفر دشوارشدو تداوم حضور کرونا،بسیاری را از گردهمایی های دوستانه یاخانوادگی برحذر داشت.هرکس بی مهابا تر بود ممکن بود به تجربه ای دردناک مرتبط با خود یا اطرافیانش متنبه شود ویا ازترس نائل شدن به این تجربه احتیاط پیشه کند.افراد درون گرا تر یا تنها تر کمترمشکل داشتند به نسبت آنان که برون گرا تر بودند.این همه برای برخی فرصتی بود که درمورد مقولاتی چون معنای زندگی،دیگری،زندگی ومرگ جدی تر بیندیشند:تغییرسیاست زندگی.
7️⃣ سامانه های آموزشی و امتحانی به کار گرفته شدند تاکارآموزش تداوم یابد.هنرنمایی معلمان در ارائه آموزش ویابرگزاری امتحانات به شیوه ای حتی الامکان استاندارد و دانش آموزان و دانشجویان در دریافت آموزش و نیز ابداع روش هایی برای کم کردن بار اضطراب آلود آزمون ها دیدنی بود:تغییرآموزش و عناصرآن.
8️⃣ نوعی قابلیت در همه کنش گران رشد کرد و ارتقاء یافت که معطوف به شیوه بیان نظر،سکوت
🔻 دکترجوادافشارکهن-دانشگاه بوعلی سینا-گروه علوم اجتماعی
🔹نظم ،مطلوب انسان است.تغییرنوعی تطبیق را می طلبدوتمایل ما به حفظ منابع دردسترس ما را وادار می کند از تغییرهراسان باشیم ،چه،تغییر می تواندمنابع مزبور را دراموری نادلخواه صرف کندتاآشفتگی برآمده از تغییر کنترل پذیرشود.
🔹کرونا که آمد همگان تمایل داشتیم نادیده اش بنگاریم،سپس گذرا و موقتش پنداشتیم و حالا به اکراه درحال پذیرش این مهمان تازه ایم:جایی باید برایش باز کنیم،تغییر، خود را تحمیل کرده است.
🔹درحوزه آموزش، کرونا اهمیت آموزش مجازی و ترکیبی را برجسته کرد:شایداین شیوه آموزش واجدمزایایی بوده است که پیشتر به آن نیندیشیده بودیم.امروز پس از فراز و نشیب های فراوان وآموختن درس های مختلف از رفتارهای نو شونده این ویروس،والبته سیاست های افتان و خیزان مقابله باآن ،کارگزاران آموزش(که می توان پسوند کلاسیک یا سنتی را با قاطعیت بیشتری درادامه آن آورد)دربرابر تغییر مقاومت می کنند.اما اهمیت ناگزیری که باید برای جان آدمی قائل شد،تغییر را گریز ناپذیرمی سازد.آموزش درسطوح مختلف تغییر کرده است و باید باز هم تغییرنماید.
🔹من دراین نوشته براساس تجربه زیسته ام درنقش آموزش دهنده دانشگاهی در یک خانواده دارای دانش آموز،مهاجر ازشهری دیگروساکن در شهرمرکز استان،به شکل فهرست گونه برخی از موضوعات را بیان می کنم وبه آن ها به عنوان مظاهر تغییرمی نگرم.قصدمن آن است که نشان دهم این تغییرات،جهان ما را عوض کرده اند و ،به تناسب،آموزش درجهات و ابعاد مختلف آن باید متناسب با این تغییرات تحول پذیرندوما باید خود را برای تطبیق بااین وضعیت آماده ترسازیم.یادآورشوم محدودیت های ناگزیر ذهنی وادراکی،به طور قطع این فهرست را ناقص خواهد کردوخواننده فرهیخته خود می تواند مواردی کم یا زیاد برآن بیفزاید.همچنین روشن است این موضوعات قابلیت تبدیل به مسائل پژوهشی درقالب رشته های تخصصی متنوع راخواهندداشت.
1️⃣ اهمیت وسائل و ابزارهای ارتباطی(موبایل،تبلت و...)واینترنت برجسته ترشد.به علاوه فرزندان دانش آموز شاید برای اولین بار صاحب فرصت برای طرح ادعا درمورد تملک شخصی این وسائل شدند:ارتباطات،وسائل ارتباطی.
2️⃣فضای خانه بازتوزیع شدودرراستای تدارک محیطی مناسب برای فرزندان جهت دریافت آموزش ونیز ایفاء نقش معلمی توسط من،محدوده های جدیدی تعیین گردیدوزمان بندی تازه ای برای انجام کارها و غیره تدارک دیده شد.همچنین نیاز به فضایی برای تحرک جسمانی یا گذران اوقات فراغت درنظرگرفته شد.بگذریم از تداخل های ناخواسته صدا یا تصویر از سوی معلم،من،دانش جویان یا فرزندان که هم موجب خنده بود و هم دستمایه نوعی عصبانیت بابت عمومی شدن آنچه خصوصی پنداشته می شد:جابجایی در مرزهای امرخصوصی و عمومی.
3️⃣حضور در مدرسه برای دانش آموزان وتجربه روابط دوستانه و پرهیجان برای آن ها و نیز حضور در محل کار ومراوده و گفتگوباهمکاران و دانشجویان برای من کم رنگ شد.باگذشت زمان حسرت آنچه داشتیم فائق آمد برلذت آنچه داریم:گذشته شکلی نوستالژیک به خود گرفت.دانشجو برای من چهره ای خیالی شد که فقط ازروی نام یا صدای او چهره اش را بازسازی می کردم و بالعکس،من بازسازی می شدم در ذهن او:فقدان تجربه اجتماع.
4️⃣ همه به گروهای اجتماعی اعم از تلگرام و واتساپ و غیره کوچ کردند.رفته رفته وبینار جای سمینار را گرفت واستادان بامخاطبانی درنقاط دور تر مرتبط شدند.دیگر نیازی نبود در زمان و مکان واحدی به تبادل پیام آموزشی اقدام شود:اهمیت فضای مجازی.
5️⃣ زمان تغییر معنا دادوآموزش وکار اداری همه زمانی شد.درهر ساعتی که سئوالی به ذهن کسی می رسید در ارسال آن تردید نمی کردوجواب هر پرسش را در هرزمانی می شد ارائه کرد.ساعتی از نیمه شب گذشته دستورالعملی تازه به دستت می رسیدو اخبار جدیدوپیاپی و گاه نادرست یا موقت و گذرا،ذهن تو را به خودمشغول می کرد:آشفتگی.
6️⃣ سفر دشوارشدو تداوم حضور کرونا،بسیاری را از گردهمایی های دوستانه یاخانوادگی برحذر داشت.هرکس بی مهابا تر بود ممکن بود به تجربه ای دردناک مرتبط با خود یا اطرافیانش متنبه شود ویا ازترس نائل شدن به این تجربه احتیاط پیشه کند.افراد درون گرا تر یا تنها تر کمترمشکل داشتند به نسبت آنان که برون گرا تر بودند.این همه برای برخی فرصتی بود که درمورد مقولاتی چون معنای زندگی،دیگری،زندگی ومرگ جدی تر بیندیشند:تغییرسیاست زندگی.
7️⃣ سامانه های آموزشی و امتحانی به کار گرفته شدند تاکارآموزش تداوم یابد.هنرنمایی معلمان در ارائه آموزش ویابرگزاری امتحانات به شیوه ای حتی الامکان استاندارد و دانش آموزان و دانشجویان در دریافت آموزش و نیز ابداع روش هایی برای کم کردن بار اضطراب آلود آزمون ها دیدنی بود:تغییرآموزش و عناصرآن.
8️⃣ نوعی قابلیت در همه کنش گران رشد کرد و ارتقاء یافت که معطوف به شیوه بیان نظر،سکوت
های حرفه ای،به کارگیری علائم و نمادهای متنوع وغیره بود تا در فضای مجازی کمتر سوء تفاهم برانگیزد.فقدان ارتباطات چهره به چهره امکان سوء تفاهم های ارتباطی را بیشترمی کرد:ارتقاء سوادرسانه ای.
9️⃣بی مکان شدگی آموزش امکان آن را فراهم کرد که گاه در محیط های عمومی فردی شروع به ارائه آموزش کند یا آن را دریافت نماید.همچنین امکان آن فراهم شدکه درس را درزمان دلخواه ضبط کنیم و بعدآن را درموعددلخواه درسامانه های مربوطه بارگذاری نماییم:بی مکانی-بی زمانی آموزش.
دوران صنعتی شدن بود،کم رنگ شده بود.برهمین اساس تداخلی در نقش های مختلف افراد پدیدار می شدوفردناگزیر ازتنظیم مجددآن ها می شد:تغییربرداشت ازکار.
🔟 در سطحی جهانی،سیاست گذارهای متمرکز برای آموزش دچارتلاطم و آشفتگی فزاینده شد.تغییرمداوم تصمیم گیری ها و اغلب عدم اجرای کامل آنچه تدوین و اطلاع رسانی می شد،نشان داد دولت هاآنچنان که تصور عمومی گمان می برد، نه دانای کل اند ونه توانای مطلق.حفره هاوتشتت ها در تصمیم سازی ها بیشتر عیان شدودامنه خود را به نوعی بی اعتمادی یا کم توجهی به رسانه نیز گسترد.مردم در بسیاری از مواقع براساس حدس وگمان خود پیش رفتندوسیاست زندگی راهی مستقل در پیش گرفت:تغییرنگرش های عمومی به رسانه هاو دولت ها.
🔻 نتیجه گیری:کرونا موجب تغییرات قابل توجهی برای نقش ها،وظایف وکارکردهای مرتبط با فعالیت های آموزشی شده است.برای درک این تغییرات و اتخاذ سیاست های مناسب برای موثرسازی آموزش،نیازمندهسته ای پژوهش محور هستیم،(بخوانید پژوهشکده یامرکزیا هر چیز دیگری،به شکل متمرکز یا پراکنده،رسمی یا غیر رسمی،و...)که بتواند محدودیت ها و فرصت های برآمده ازاین تغییرات رامدنظر قراردهد و آن ها یکپارچه و منسجم ارزیابی نماید.روایت های همه حاضران در میدان آموزش،به حاشیه رانده شدگان،حذف شدگان(ازجمله آنان که فاقدسوادرسانه ای یا توان دسترسی به اینترنت و غیره)،و...درمتن دشواری های روزافزون درزندگی روزمره در جامعه ایران باید شنیده شود،ارزش داده شود ومهم قلمداد گردد.آموزش درجهان امروزامری موقتی و گذرا نیست بلکه نیاز مداوم ماست برای داشتن یک زندگی باکیفیت تر.شایسته است درباره این موضوعات هرچه بیشتربیندیشیم وخود را برای تغییرات بیشتر و تطبیق خودباآن ها آماده تر سازیم.ما هر روز درمعرض نیازهای تازه قرارمی گیریم که باید به آن ها پاسخ دهیم و یا روش های کارآمدترونوینی برای حل مسائل پیشین خود می یابیم.ما به آموزش نیازدائمی داریم،آموزش تحول یابنده ای که تغییررا درک پذیر می سازد، مولفه های آن(معنای آموزش،نهاد آموزش،ابزارهای آموزش،اهداف آموزش و...) خود درحال تغییر مداوم اند،ودرنهایت مارا برای تطبیق با الزامات تغییرآماده می سازد.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
9️⃣بی مکان شدگی آموزش امکان آن را فراهم کرد که گاه در محیط های عمومی فردی شروع به ارائه آموزش کند یا آن را دریافت نماید.همچنین امکان آن فراهم شدکه درس را درزمان دلخواه ضبط کنیم و بعدآن را درموعددلخواه درسامانه های مربوطه بارگذاری نماییم:بی مکانی-بی زمانی آموزش.
دوران صنعتی شدن بود،کم رنگ شده بود.برهمین اساس تداخلی در نقش های مختلف افراد پدیدار می شدوفردناگزیر ازتنظیم مجددآن ها می شد:تغییربرداشت ازکار.
🔟 در سطحی جهانی،سیاست گذارهای متمرکز برای آموزش دچارتلاطم و آشفتگی فزاینده شد.تغییرمداوم تصمیم گیری ها و اغلب عدم اجرای کامل آنچه تدوین و اطلاع رسانی می شد،نشان داد دولت هاآنچنان که تصور عمومی گمان می برد، نه دانای کل اند ونه توانای مطلق.حفره هاوتشتت ها در تصمیم سازی ها بیشتر عیان شدودامنه خود را به نوعی بی اعتمادی یا کم توجهی به رسانه نیز گسترد.مردم در بسیاری از مواقع براساس حدس وگمان خود پیش رفتندوسیاست زندگی راهی مستقل در پیش گرفت:تغییرنگرش های عمومی به رسانه هاو دولت ها.
🔻 نتیجه گیری:کرونا موجب تغییرات قابل توجهی برای نقش ها،وظایف وکارکردهای مرتبط با فعالیت های آموزشی شده است.برای درک این تغییرات و اتخاذ سیاست های مناسب برای موثرسازی آموزش،نیازمندهسته ای پژوهش محور هستیم،(بخوانید پژوهشکده یامرکزیا هر چیز دیگری،به شکل متمرکز یا پراکنده،رسمی یا غیر رسمی،و...)که بتواند محدودیت ها و فرصت های برآمده ازاین تغییرات رامدنظر قراردهد و آن ها یکپارچه و منسجم ارزیابی نماید.روایت های همه حاضران در میدان آموزش،به حاشیه رانده شدگان،حذف شدگان(ازجمله آنان که فاقدسوادرسانه ای یا توان دسترسی به اینترنت و غیره)،و...درمتن دشواری های روزافزون درزندگی روزمره در جامعه ایران باید شنیده شود،ارزش داده شود ومهم قلمداد گردد.آموزش درجهان امروزامری موقتی و گذرا نیست بلکه نیاز مداوم ماست برای داشتن یک زندگی باکیفیت تر.شایسته است درباره این موضوعات هرچه بیشتربیندیشیم وخود را برای تغییرات بیشتر و تطبیق خودباآن ها آماده تر سازیم.ما هر روز درمعرض نیازهای تازه قرارمی گیریم که باید به آن ها پاسخ دهیم و یا روش های کارآمدترونوینی برای حل مسائل پیشین خود می یابیم.ما به آموزش نیازدائمی داریم،آموزش تحول یابنده ای که تغییررا درک پذیر می سازد، مولفه های آن(معنای آموزش،نهاد آموزش،ابزارهای آموزش،اهداف آموزش و...) خود درحال تغییر مداوم اند،ودرنهایت مارا برای تطبیق با الزامات تغییرآماده می سازد.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
🔵🔴 خودتحریمیِ از علوم انسانی
✅ آنچه در این یادداشت مینویسم نه "شکستنفسی" است و نه چیزی که بشود "فروتنی" نامید؛ این یادداشت حکایت یک دردِ وجودی است که از ذهن یک انسان بر میخیزد و تا عمق نهاد علمِ این کشور تیر میکشد.
✅ من در یکی از معتبرترین دانشگاههای کشور درس خوانده و دکترای جامعهشناسی فرهنگی گرفتهام. بیش از سی و هفت سال است که طلبهام و دروس حوزوی را تا سطوح عالی خوانده و تدریس میکنم. با این حال، وقتی میبینم هیچ دردی از مردم سرزمینام را نمیتوانم درمان کنم و هیچ باری را از دوشِ آنان نمیتوانم بردارم؛ عمیقا احساس پوچی میکنم. سرگیجه میگیرم که جای من و امثال من، در میان این همه گرفتاری و رنج کجاست؟ چرا از ماها کاری بر نمیآید؟ وقتی تازه طلبه شده بودم، یک شب بعد از نماز عشا، آیتالله بهاءالدینی را گفتم به منِ طلبهی نوپا پندی بیاموزید، گفت: راه سختی را انتخاب کردهای، میترسم روزی بیاید که به این نتیجه برسی آهنگری از درسهای طلبگی برای این مردم مفیدتر است." این روزها عمیقا به این فکر میکنم که من و درسی که در حوزه و دانشگاه خواندهام دوای کدام درد است و چه سودی برای این مردم دارد.
✅ اشتباه نکنید، این حرف، خودزنی نیست؛ من دارم به یک چالش اجتماعی اشاره میکنم. واقعا در این کشور، جای اندیشمندان علوم انسانی کجاست؟ چرا برای تحصیل و تربیتِ آنها این همه هزینه میشود ولی آخرِ کار، یا حرفی برای گفتن ندارند و یا گوشی بدهکار حرفشان نیست و یا به سکوت دعوت میشوند؟ مگر نه این است که ما با سرمایهی همین مردم درس خواندهایم تا مشکلاتشان را حل کنیم و زندگی را برایشان آسانتر و خواستنیتر کنیم، پس چرا حالا هیچ گرهای با دست ما باز نمیشود؟ اساساً چرا در کشور ما این علوم به هیچ گرفت میشوند؟!
✅ در این کشورِ "مهندسزده"، گمان میشود که غرب ما را در علوم طبیعی، در پزشکی، در صنعت، و یا در امور فنی و مهندسی تحریم کرده است؛ غافل از این که هم غرب و هم خود ما، خود را در علوم انسانی تحریم کردهایم. ما در خودتحریمی از علوم انسانی به سر میبریم. این جامعه خود را از دانش اندیشمندان علوم انسانی محروم کرده است. واقعیّت آن است که جامعهای که در آن به مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی، حقوق، فلسفه، مطالعات فرهنگی، روانشناسی، و ... اهمیّت داده نشود و اندیشمندان علوم انسانیاش یا ساکت باشند و یا "ساکت شده باشند"، علوم طبیعی و مهندسی هم به بیراهه میروند.
✍️مهراب صادقنیا- ۱۴۰۰/۱۱/۲۱
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
✅ آنچه در این یادداشت مینویسم نه "شکستنفسی" است و نه چیزی که بشود "فروتنی" نامید؛ این یادداشت حکایت یک دردِ وجودی است که از ذهن یک انسان بر میخیزد و تا عمق نهاد علمِ این کشور تیر میکشد.
✅ من در یکی از معتبرترین دانشگاههای کشور درس خوانده و دکترای جامعهشناسی فرهنگی گرفتهام. بیش از سی و هفت سال است که طلبهام و دروس حوزوی را تا سطوح عالی خوانده و تدریس میکنم. با این حال، وقتی میبینم هیچ دردی از مردم سرزمینام را نمیتوانم درمان کنم و هیچ باری را از دوشِ آنان نمیتوانم بردارم؛ عمیقا احساس پوچی میکنم. سرگیجه میگیرم که جای من و امثال من، در میان این همه گرفتاری و رنج کجاست؟ چرا از ماها کاری بر نمیآید؟ وقتی تازه طلبه شده بودم، یک شب بعد از نماز عشا، آیتالله بهاءالدینی را گفتم به منِ طلبهی نوپا پندی بیاموزید، گفت: راه سختی را انتخاب کردهای، میترسم روزی بیاید که به این نتیجه برسی آهنگری از درسهای طلبگی برای این مردم مفیدتر است." این روزها عمیقا به این فکر میکنم که من و درسی که در حوزه و دانشگاه خواندهام دوای کدام درد است و چه سودی برای این مردم دارد.
✅ اشتباه نکنید، این حرف، خودزنی نیست؛ من دارم به یک چالش اجتماعی اشاره میکنم. واقعا در این کشور، جای اندیشمندان علوم انسانی کجاست؟ چرا برای تحصیل و تربیتِ آنها این همه هزینه میشود ولی آخرِ کار، یا حرفی برای گفتن ندارند و یا گوشی بدهکار حرفشان نیست و یا به سکوت دعوت میشوند؟ مگر نه این است که ما با سرمایهی همین مردم درس خواندهایم تا مشکلاتشان را حل کنیم و زندگی را برایشان آسانتر و خواستنیتر کنیم، پس چرا حالا هیچ گرهای با دست ما باز نمیشود؟ اساساً چرا در کشور ما این علوم به هیچ گرفت میشوند؟!
✅ در این کشورِ "مهندسزده"، گمان میشود که غرب ما را در علوم طبیعی، در پزشکی، در صنعت، و یا در امور فنی و مهندسی تحریم کرده است؛ غافل از این که هم غرب و هم خود ما، خود را در علوم انسانی تحریم کردهایم. ما در خودتحریمی از علوم انسانی به سر میبریم. این جامعه خود را از دانش اندیشمندان علوم انسانی محروم کرده است. واقعیّت آن است که جامعهای که در آن به مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی، حقوق، فلسفه، مطالعات فرهنگی، روانشناسی، و ... اهمیّت داده نشود و اندیشمندان علوم انسانیاش یا ساکت باشند و یا "ساکت شده باشند"، علوم طبیعی و مهندسی هم به بیراهه میروند.
✍️مهراب صادقنیا- ۱۴۰۰/۱۱/۲۱
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سید جلال الدین کزازی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
🔻 فرهنگ و دانشگاه
🔻 مجتبی مجرد
اما بعد؛ خداوند را سپاس که نَفَس داد برای کشیدن و خرد بخشید برای اندیشیدن و گوش شنوا برای شنیدن و چشم بینا برای دیدن.
🔻 غرض از تحریر این مسوده، نه تسویدِ اوراقِ سپیدِ مملکتداری، که تبییضِ سوادِ کجرفتاری محتسبانِ فرهنگ وطن است. روزگار غریبی است... «فرهنگ» بر صدر گفتار است و در قعر کردار... و این خاموشِ پُر سخن، کریمانه مینگرد و جز تلخندی پرمعنا بر لبان نمیآورد. ما نه در آستانۀ تحولی شگرفیم و نه در مقطعی حساس از تاریخ... قرنها است که خود را در آستانۀ تحول دانستهایم، اما از رکودی به رکودی متحول شدهایم. این قصۀ پُر غصۀ چنان زبانزد است که صلاح در زبان نزدن دارد. فرهنگ امروز ما، پیر سپیدمویی است که زخمهای کاری بدکارانش التیام نیافته و اکنون دردهای دیگر بر پیکرۀ نحیفش تازیانه میزند؛ این مسوّده، دردنامهای است کوتاه از بیماریِ فرهنگِ دانشگاه، که دواخانهای نیز بر دوش میکشد، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
🔻دردِ دردهای ما، فهم کژ و کوژ از حدود و ثغور معنایی فرهنگ است که گاه و بیگاه آن را چون کشتی بیلنگر بدین سو و آن سو میکشاند. همین فهم ناتندرست، بنیادی برساخته برای تجویز و دستورمَنِشی فرهنگی، چه در کوی و کارگاه و چه در مکتب و دانشگاه. آنان که گمان بردهاند فرهنگ را میتوان به زور در دلها نشاند، همان کسانیاند که میپندارند این «بذر آزاده» را میتوان در شورهزار فشاند و به امید شکوفایی آن چشمانتظار ماند. از آن سو، هرکه از هرکجا سربرمیآورد، پنجه در دامان فرهنگ میافکند و خود را میراثدارِ این سرچشمه میشمارد، بیآنکه بتواند نسبتش را به زبانی گویا اثبات گرداند. دانشگاهها در عرصۀ فرهنگ چنان پابند دستورند که هزار فرسنگ از مسیر خلاقیت دورند.
🔻 گمان میرود که رخسار بیآلایش فرهنگ- و به دور از آرایشهای دویست و چندگانهاش- چیزی نیست جز «تعالی اخلاق و خرد انسانی». اما این پالودگی چنان اسیر آلودگی شده که دستکم در بسیاری از دانشگاههای ما فرهنگ عبارت است از: برگزاری چند نوع جشن و برنامه و سخنرانی تکراری و تقویمی که با هدف «انجام کار» انجام میشود. این «انجام کارها» چندین دهه است که نه پرچم اخلاق را برافراشته و نه گامی در مسیر خردورزی و سنجیده اندیشیدن برداشته؛ بهشت را به بها دهند نه به بهانه! ما نه بهایی دادهایم و نه در این هوا بال و پری زدهایم. خواستهایم عریضه خالی نماند و ما نیز چیزی گفته باشیم.
🔻 درد دیگر، سپردن فرهنگ است به دست غوغاییان عدد و رقم. از روزی که فرهنگ را با ترازوی آمار و عددهای چنین و چنان برکشیدند، دیگر خیری از آن ندیدند. گزارشها مینویسند و آمارها میستانند و بسیار چیزها میبافند، اما در این میانه، فرهنگ غریبانه نشسته و با انگشتشمار یاران خویش نجوای پنهانی میکند که: درد مرا شفا نمیدهند و هر روز برایم جامه نو میدوزند، بیمار را از جامههای رنگین و کمر زرین چه فایده؟! در این دهسالههای پی درپی، جز خشکسال درخت فرهنگ چه دیدهایم؟ با این همه، هر سال صدها میلیارد به نام فرهنگ و به کام آب و رنگ هدر میشود و تنها عایدیاش ارقام و اعدادی است که نه اخلاق را والایی تواند بخشید و نه اندیشه را رهایی و پویایی. عددپرستی و آماربارگی، گورستانی است برای خلاقیتهای فرهنگی نامعدود و معبدی برای پرستشگرانِ بیمعبود. اعدادی که اگر منتهای درجات باشند، ژرفای تاثیرشان را باید در اسفل درکات جُست و بزرگترین برهان این سخن، همین است که اکنون هستیم!
🔻 این دردها را دوا چیست؟ در این زمانهای که تا نگاه میکنی، هر نگریستهای، شتابان در گذر است و اجتماع عظیم تناقضهای فکری و فرهنگی، آدمی را سرگردان و سر گِران مینماید، باید در پی مرهمی گشت که درد را شفا باشد و تندرستی را مایۀ بقا. پیکرۀ فرهنگ ایرانی- اسلامی در حال «شدن» است، «شدنی» که شتابناک، در پیچ و خمهای کوچۀ روزگار مدرن و پسامدرن، در پی یافتن دریچهای است برای اتصال دوبارۀ انسان به خویشتنِ خویش. حال که بُنبستهای خودساخته، مجالِ جولانِ انسان را گرفته، چاره را باید در دو سو جُست: نخست در درون و دُدیگر در برون.
🔻 مجتبی مجرد
اما بعد؛ خداوند را سپاس که نَفَس داد برای کشیدن و خرد بخشید برای اندیشیدن و گوش شنوا برای شنیدن و چشم بینا برای دیدن.
🔻 غرض از تحریر این مسوده، نه تسویدِ اوراقِ سپیدِ مملکتداری، که تبییضِ سوادِ کجرفتاری محتسبانِ فرهنگ وطن است. روزگار غریبی است... «فرهنگ» بر صدر گفتار است و در قعر کردار... و این خاموشِ پُر سخن، کریمانه مینگرد و جز تلخندی پرمعنا بر لبان نمیآورد. ما نه در آستانۀ تحولی شگرفیم و نه در مقطعی حساس از تاریخ... قرنها است که خود را در آستانۀ تحول دانستهایم، اما از رکودی به رکودی متحول شدهایم. این قصۀ پُر غصۀ چنان زبانزد است که صلاح در زبان نزدن دارد. فرهنگ امروز ما، پیر سپیدمویی است که زخمهای کاری بدکارانش التیام نیافته و اکنون دردهای دیگر بر پیکرۀ نحیفش تازیانه میزند؛ این مسوّده، دردنامهای است کوتاه از بیماریِ فرهنگِ دانشگاه، که دواخانهای نیز بر دوش میکشد، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
🔻دردِ دردهای ما، فهم کژ و کوژ از حدود و ثغور معنایی فرهنگ است که گاه و بیگاه آن را چون کشتی بیلنگر بدین سو و آن سو میکشاند. همین فهم ناتندرست، بنیادی برساخته برای تجویز و دستورمَنِشی فرهنگی، چه در کوی و کارگاه و چه در مکتب و دانشگاه. آنان که گمان بردهاند فرهنگ را میتوان به زور در دلها نشاند، همان کسانیاند که میپندارند این «بذر آزاده» را میتوان در شورهزار فشاند و به امید شکوفایی آن چشمانتظار ماند. از آن سو، هرکه از هرکجا سربرمیآورد، پنجه در دامان فرهنگ میافکند و خود را میراثدارِ این سرچشمه میشمارد، بیآنکه بتواند نسبتش را به زبانی گویا اثبات گرداند. دانشگاهها در عرصۀ فرهنگ چنان پابند دستورند که هزار فرسنگ از مسیر خلاقیت دورند.
🔻 گمان میرود که رخسار بیآلایش فرهنگ- و به دور از آرایشهای دویست و چندگانهاش- چیزی نیست جز «تعالی اخلاق و خرد انسانی». اما این پالودگی چنان اسیر آلودگی شده که دستکم در بسیاری از دانشگاههای ما فرهنگ عبارت است از: برگزاری چند نوع جشن و برنامه و سخنرانی تکراری و تقویمی که با هدف «انجام کار» انجام میشود. این «انجام کارها» چندین دهه است که نه پرچم اخلاق را برافراشته و نه گامی در مسیر خردورزی و سنجیده اندیشیدن برداشته؛ بهشت را به بها دهند نه به بهانه! ما نه بهایی دادهایم و نه در این هوا بال و پری زدهایم. خواستهایم عریضه خالی نماند و ما نیز چیزی گفته باشیم.
🔻 درد دیگر، سپردن فرهنگ است به دست غوغاییان عدد و رقم. از روزی که فرهنگ را با ترازوی آمار و عددهای چنین و چنان برکشیدند، دیگر خیری از آن ندیدند. گزارشها مینویسند و آمارها میستانند و بسیار چیزها میبافند، اما در این میانه، فرهنگ غریبانه نشسته و با انگشتشمار یاران خویش نجوای پنهانی میکند که: درد مرا شفا نمیدهند و هر روز برایم جامه نو میدوزند، بیمار را از جامههای رنگین و کمر زرین چه فایده؟! در این دهسالههای پی درپی، جز خشکسال درخت فرهنگ چه دیدهایم؟ با این همه، هر سال صدها میلیارد به نام فرهنگ و به کام آب و رنگ هدر میشود و تنها عایدیاش ارقام و اعدادی است که نه اخلاق را والایی تواند بخشید و نه اندیشه را رهایی و پویایی. عددپرستی و آماربارگی، گورستانی است برای خلاقیتهای فرهنگی نامعدود و معبدی برای پرستشگرانِ بیمعبود. اعدادی که اگر منتهای درجات باشند، ژرفای تاثیرشان را باید در اسفل درکات جُست و بزرگترین برهان این سخن، همین است که اکنون هستیم!
🔻 این دردها را دوا چیست؟ در این زمانهای که تا نگاه میکنی، هر نگریستهای، شتابان در گذر است و اجتماع عظیم تناقضهای فکری و فرهنگی، آدمی را سرگردان و سر گِران مینماید، باید در پی مرهمی گشت که درد را شفا باشد و تندرستی را مایۀ بقا. پیکرۀ فرهنگ ایرانی- اسلامی در حال «شدن» است، «شدنی» که شتابناک، در پیچ و خمهای کوچۀ روزگار مدرن و پسامدرن، در پی یافتن دریچهای است برای اتصال دوبارۀ انسان به خویشتنِ خویش. حال که بُنبستهای خودساخته، مجالِ جولانِ انسان را گرفته، چاره را باید در دو سو جُست: نخست در درون و دُدیگر در برون.
🔻 بیگمان بنیادیترین نیاز فرهنگی امروزِ دانشگاههای ما، گسترش واقعی گفتمانهای خردورزانه و انتقاد است. با آنکه پیرانِ طریقت، این ذکر را بر زبان آوردهاند، اما هنوز جای آن در میانۀ صحن و سرای دانشگاه، خالی است. اندیشهای انتقادی که بتواند در تندبادهای سهمگین این روزگار، تکیهگاهی باشد برای سنجش درست- ویژه در میان عالمان و طالبعلمان- اصلیترین و بلکه اوجبِ واجبات دانشگاه است. گسترش خردورزی، نیازمند دو بال است: نخست ستیزِ مردانه و جانانه با خرافههایی که چونان بختک بر پیکرۀ نحیف فرهنگ عمومی و دانشگاهی چنبره زده است و دُدیگر دگرسازی حقیقی دانشگاه به سرایی برای آوازهای گوناگون سخته و سنجیده و نه پیلهای برای فریاد و تکصداییهای سنگیده! و این هر دو نیازمند از خودگذشتگی و مردانه در میدان آمدن است. روزی که بذر گفتمان و خردورزی ناقدانه در دل دانشگاه کاشته شود، بزرگترین ثمرۀ درخت فرهنگ را میتوان چشم کشید.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فرهیختگی: دکتر تقی آزاد ارمکی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
لغزشهای راهبردی در دانشگاهها
آزموده را آزمودن خطاست!
محمدصال مصلحیان*: درختی را از جایی آباد درآوردهایم و در کویر کاشتهایم و دائم نگران این هستیم که چرا میوه مطلوبی نمیدهد. این حکایت علم و فناوری در ایران است. علم و فناوری را بدون توجه به فرهنگ و زمینههایی که در آن به وجود آمده، زیرساختهایی که در آن رشد کرده است و فلسفه پیدایش آن وارد ایران کردهایم.
روزنامه شرق، ۲۵، فروردین ۱۴۰۱
درختی را از جایی آباد درآوردهایم و در کویر کاشتهایم و دائم نگران این هستیم که چرا میوه مطلوبی نمیدهد. این حکایت علم و فناوری در ایران است. علم و فناوری را بدون توجه به فرهنگ و زمینههایی که در آن به وجود آمده، زیرساختهایی که در آن رشد کرده است و فلسفه پیدایش آن وارد ایران کردهایم. تصمیمهای راهبردی ما هم به دلیل عدم درک صحیح و کامل از چرخه علم، فناوری و توسعه با اشتباهاتی همراه است که در اینجا به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1 بیتوجهی به اهمیت ارتباطات علمی و تبادلات بینالمللی: در چند دهه اخیر، مهلکترین ضربه به علم و فناوری کشور که دانشگاهها را هم تحت تأثیر خود قرار داد، حذف اعزام دانشجو برای تحصیل در دورههای دکتری به خارج از کشور بوده است. این همراه با گسترش بیرویه (و در مواردی بیکیفیت) دورههای دکتری، ارتباطات محدود بینالمللی با مؤسسات پژوهشی پیشرفته، مشارکت کمشمار در پروژههای مشترک در سطح بینالمللی، دانشگاههای ما را کموبیش با مشکلاتی مانند بازتولید تخصصهای تکراری، همگامنشدن و دورماندن از علم و فناوری روز، تحقیقات غیراصیل و پژوهش روی مسائل حاشیهای روبهرو کرده است.
2 سفسطه حل مشکل صنعت توسط دانشگاهها: گذر از دانشگاههای آموزشمحور به پژوهشمحور و سرانجام ارزشمحور به چند دهه آمادهسازی زیرساختها، نیروی انسانی ماهر، بودجه مکفی، صبر و استمرار احتیاج دارد. نمیتوان راه چنددهساله را در یک شب پیمود. «علم برای علم» و «علم برای جامعه» همان دوگانه «پژوهشهای نظری برای گشودن افقهای جدید در علم، چشم سوم ما برای دیدن نیازها و مشکلات فردا» و «پژوهشهای کاربردی برای حل مسائل بنیادی در جامعه و صنعت، چشمان ما برای دیدن نیازها و مشکلات امروز» است. هر دو مهم و مکمل هماند و نباید آنها را ضد هم پنداشت. توجه بیش از اندازه به پژوهشهای کاربردی و زودبازده، منجر به ظهور پژوهشهایی کممایه تحت لوای تحقیقات کاربردی شده است. به غیر از تعدادی از صنایع کشور، عمدتا صنعت ما، نه پذیرش دانش «هایتک» را دارد و نه توان کافی برای تبدیل علم به ثروت. یکی از دلایل آن محدودیت در واحدهای تحقیق و توسعه صنایع و عدم ارتباط مؤثر با دانشگاههاست. دانشگاهها میتوانند علم روز را در کشور گسترش دهند؛ اما گسترش فناوریهای نوین و صنعتی نیاز به زیرساخت، تجهیزات و سرمایهگذاری عظیم دارد و این دلیل اصلی عدم پیشرفت کافی صنعت نسبت به علم در ایران است. جریان آب در جوی (توسعه صنعتی) به مانع خورده است. به جای اینکه مانع را رفع کنیم، میخواهیم سرچشمه (توسعه علمی) را خشک کنیم. این پاککردن صورتمسئله است.
3 زیرسؤالبردن نگارش مقاله: بعضی با زیرسؤالبردن مقالات بینالمللی محققان کشور، کار آنان را کماهمیت و بیفایده جلوه میدهند؛ اما مقاله «گزارش مستند نتایج پژوهش» است. پژوهشی که باید برنامهمحور و همراستا و همافق با نیازهای علم، صنعت و جامعه باشد و در جریان اصلی پژوهشهای بینالمللی صورت گیرد. با انتشار مقاله در مجلات معتبر بینالمللی، دستاوردهای حاصل از تحقیق هر پژوهشگر، رؤیتپذیر، نقدپذیر و کاربستپذیر میشود؛ بنابراین انتشار دستاوردهای پژوهشی بخش اجتنابناپذیر هر پژوهشی است.
4 سفسطه تولید ثروت در دانشگاهها: آن کسی که بذر تولید میکند، همان نیست که بذر را در مزرعه میکارد. کار اصلی دانشگاهها تولید محتوای اصیل علمی و گسترش فناوری است. تبدیل دانشگاهها به شهرکهای صنعتی برای تولید درآمد، آنها را از مأموریت اصلیشان بازمیدارد و خسارات جبرانناپذیری به کشور وارد میکند. انتظار میرود دانشگاهها دانش فنی یا محصولات دانشبنیان خود را به بازار عرضه کنند؛ اما تولید ثروت از طریق تجاریسازی در کشور را باید بخش خصوصی برعهده بگیرد. البته، دانشگاه میتواند از طریق واگذاری حق امتیاز یا مشاوره، در کنار کارآفرینان، در تولید ثروت سهیم باشد.
آزموده را آزمودن خطاست!
محمدصال مصلحیان*: درختی را از جایی آباد درآوردهایم و در کویر کاشتهایم و دائم نگران این هستیم که چرا میوه مطلوبی نمیدهد. این حکایت علم و فناوری در ایران است. علم و فناوری را بدون توجه به فرهنگ و زمینههایی که در آن به وجود آمده، زیرساختهایی که در آن رشد کرده است و فلسفه پیدایش آن وارد ایران کردهایم.
روزنامه شرق، ۲۵، فروردین ۱۴۰۱
درختی را از جایی آباد درآوردهایم و در کویر کاشتهایم و دائم نگران این هستیم که چرا میوه مطلوبی نمیدهد. این حکایت علم و فناوری در ایران است. علم و فناوری را بدون توجه به فرهنگ و زمینههایی که در آن به وجود آمده، زیرساختهایی که در آن رشد کرده است و فلسفه پیدایش آن وارد ایران کردهایم. تصمیمهای راهبردی ما هم به دلیل عدم درک صحیح و کامل از چرخه علم، فناوری و توسعه با اشتباهاتی همراه است که در اینجا به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1 بیتوجهی به اهمیت ارتباطات علمی و تبادلات بینالمللی: در چند دهه اخیر، مهلکترین ضربه به علم و فناوری کشور که دانشگاهها را هم تحت تأثیر خود قرار داد، حذف اعزام دانشجو برای تحصیل در دورههای دکتری به خارج از کشور بوده است. این همراه با گسترش بیرویه (و در مواردی بیکیفیت) دورههای دکتری، ارتباطات محدود بینالمللی با مؤسسات پژوهشی پیشرفته، مشارکت کمشمار در پروژههای مشترک در سطح بینالمللی، دانشگاههای ما را کموبیش با مشکلاتی مانند بازتولید تخصصهای تکراری، همگامنشدن و دورماندن از علم و فناوری روز، تحقیقات غیراصیل و پژوهش روی مسائل حاشیهای روبهرو کرده است.
2 سفسطه حل مشکل صنعت توسط دانشگاهها: گذر از دانشگاههای آموزشمحور به پژوهشمحور و سرانجام ارزشمحور به چند دهه آمادهسازی زیرساختها، نیروی انسانی ماهر، بودجه مکفی، صبر و استمرار احتیاج دارد. نمیتوان راه چنددهساله را در یک شب پیمود. «علم برای علم» و «علم برای جامعه» همان دوگانه «پژوهشهای نظری برای گشودن افقهای جدید در علم، چشم سوم ما برای دیدن نیازها و مشکلات فردا» و «پژوهشهای کاربردی برای حل مسائل بنیادی در جامعه و صنعت، چشمان ما برای دیدن نیازها و مشکلات امروز» است. هر دو مهم و مکمل هماند و نباید آنها را ضد هم پنداشت. توجه بیش از اندازه به پژوهشهای کاربردی و زودبازده، منجر به ظهور پژوهشهایی کممایه تحت لوای تحقیقات کاربردی شده است. به غیر از تعدادی از صنایع کشور، عمدتا صنعت ما، نه پذیرش دانش «هایتک» را دارد و نه توان کافی برای تبدیل علم به ثروت. یکی از دلایل آن محدودیت در واحدهای تحقیق و توسعه صنایع و عدم ارتباط مؤثر با دانشگاههاست. دانشگاهها میتوانند علم روز را در کشور گسترش دهند؛ اما گسترش فناوریهای نوین و صنعتی نیاز به زیرساخت، تجهیزات و سرمایهگذاری عظیم دارد و این دلیل اصلی عدم پیشرفت کافی صنعت نسبت به علم در ایران است. جریان آب در جوی (توسعه صنعتی) به مانع خورده است. به جای اینکه مانع را رفع کنیم، میخواهیم سرچشمه (توسعه علمی) را خشک کنیم. این پاککردن صورتمسئله است.
3 زیرسؤالبردن نگارش مقاله: بعضی با زیرسؤالبردن مقالات بینالمللی محققان کشور، کار آنان را کماهمیت و بیفایده جلوه میدهند؛ اما مقاله «گزارش مستند نتایج پژوهش» است. پژوهشی که باید برنامهمحور و همراستا و همافق با نیازهای علم، صنعت و جامعه باشد و در جریان اصلی پژوهشهای بینالمللی صورت گیرد. با انتشار مقاله در مجلات معتبر بینالمللی، دستاوردهای حاصل از تحقیق هر پژوهشگر، رؤیتپذیر، نقدپذیر و کاربستپذیر میشود؛ بنابراین انتشار دستاوردهای پژوهشی بخش اجتنابناپذیر هر پژوهشی است.
4 سفسطه تولید ثروت در دانشگاهها: آن کسی که بذر تولید میکند، همان نیست که بذر را در مزرعه میکارد. کار اصلی دانشگاهها تولید محتوای اصیل علمی و گسترش فناوری است. تبدیل دانشگاهها به شهرکهای صنعتی برای تولید درآمد، آنها را از مأموریت اصلیشان بازمیدارد و خسارات جبرانناپذیری به کشور وارد میکند. انتظار میرود دانشگاهها دانش فنی یا محصولات دانشبنیان خود را به بازار عرضه کنند؛ اما تولید ثروت از طریق تجاریسازی در کشور را باید بخش خصوصی برعهده بگیرد. البته، دانشگاه میتواند از طریق واگذاری حق امتیاز یا مشاوره، در کنار کارآفرینان، در تولید ثروت سهیم باشد.
5 سفسطه حل معضلات کشور توسط دانشگاه: یکی از وظایف اصلی دانشگاه، تربیت نیروی متخصص و نوآور است. وظیفه مستقیم دانشآموختگان آن، رفع نیازهای علمی در صنعت، کشاورزی، جامعه و فرهنگ آن است. دانشگاهیان هم میتوانند به ارائه مشاورههای تخصصی در تیمهای پژوهشی بپردازند. مأموریتهای دیگر دانشگاه را میتوان پژوهش، ارزشآفرینی و توسعه فناوری برشمرد. توسعه یک کشور به سه چیز وابسته است: دولتمردان مترقی، سرمایهگذاران حامی و پژوهشگران و فناوران توانمند و خلاق با دیدی باز به افق علم، جامعه و صنعت. با ضعف در اولی و دومی، یعنی در سیاستگذاری و سرمایهگذاری، تمام مشکلات پیشآمده در کشور به پای سومی گذاشته شده است که نه واقعبینانه است و نه منصفانه.
* مدیر پژوهشی دانشگاه فردوسی مشهد
*رئیس انجمن ریاضی ایران.
* مدیر پژوهشی دانشگاه فردوسی مشهد
*رئیس انجمن ریاضی ایران.
در انتقاد از اوضاع تحصیلات تکمیلی و مجلّه های دانشگاهی*
یادداشتی از دکتر باقر صدری نیا
استاد ادبیات فارسی دانشگاه تبریز
و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی
* (بخشی از سخن سردبیر آخرین شماره مجلّه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز / اسفند ۱۴۰۰)
...پس از حدود بیست سالی که بر اساس تصمیم کمیسیون نشریات وزارت علوم، تحقیقات و فنّآوری، تغییراتی در وضعیت انتشار مجلات دانشگاهی پدید آمد و در جای خود گامی به پیش بود، رخدادها و اتخاذ تصمیمات و سیاستهای گوناگون، بهویژه در شانزده سال اخیر، هر یک به گونهای هم در وضعیت دانشگاهها و مجلات و نشریات علمی دانشگاهی و هم در سلامت اخلاق علمی دانشگاهها و مراکز علمی، تأثیر نامطلوبی برجای گذاشته است.
گسترش بیرویۀ دانشگاهها و شبهدانشگاهها، ایجاد بدون مطالعه و ارزیابی دقیق دورههای دکتری حتی در دورافتادهترین شهرها و شهرکهای فاقد توان و امکانات علمی لازم، معیارهای نهچندان سنجیدۀ ارتقا و تبدیل وضعیت اعضای هیئت علمی، پذیرش بیرویّۀ دانشجو در دورههای دکتری و ملزمکردن آنان به چاپ مقاله پیش از دفاع از رسالۀ خود، ازجمله پیامدهای اتخاذ چنین سیاستهایی بوده است.
این تصمیمات و سیاستها، به موازات غلبۀ بینش کمیتگرایانه و ظاهربینانۀ فراگیر در حوزۀ دانش و آنچه تولید علم نامیده میشود، نهفقط نشریات دانشگاهی، بلکه آیندۀ دانشگاهها و کشور را در معرض آسیبهای مختلفی قرار داده است.
سربرآوردن و توسعۀ بنگاههای جعل پایاننامه، مقالات علمی - پژوهشی وISI ، سرقتهای رو به تزاید علمی و ادبی، تنزل سطح مجلات پژوهشی، انحطاط اخلاق علمی در محیطهای دانشگاهی، مقالهسازی و مقالهبازی از جملۀ این آفت و آسیبهاست و هریک داستان پر آب چشمی است که باید تفصیل آن را به مجال دیگر واگذاشت.
اکنون براین گمانم که هنگام آن رسیده است تا اندکی درنگ کنیم، نگاهی به راه پیمودهشده بیفکنیم، لغزشگاهها، پرتگاهها، گردنهها و گردابهای پیش رو را از نظر بگذرانیم و با درایت افزونتر به ادامۀ راه بیندیشیم.
بیمجامله بگویم باید ازاین کمیتگرایی، شکلگرایی و تظاهر به تولید علم و خشنود بودن به افزایش عدد و آمار اجتناب ورزیم، کیفیت را فدای کمّیت نکنیم، خود را بازشناسیم و چنانکه هستیم بنماییم. تردیدی نیست که بازاندیشی و اصلاح مسیر، درمرحلۀ نخست نیازمند وقوف به ابعاد پرتنوع مسئله است و آنگاه به جستجوی راه چاره و علاج برخاستن. این همه، البته جسارتی میطلبد و همت و دردمندی و کوششی. باید ملاحظههای غیرعلمی را کنار نهاد و به مصالح ملی و علمی میانمدت و بلندمدت و مصالح و منافع کشور اندیشید.
به نظر میرسد هنگام آن رسیده است تا وزارت علوم، پیشگامی ارزیابی مسیر پیمودهشده را برعهده گیرد و با تشکیل کارگروههایی از کارشناسان کاردان وزارتخانه، مدیران و سردبیران مجلات علمی - پژوهشی دانشگاههای بزرگ کشور، مجال آسیبشناسی جدّی، عالمانه و بدون مجاملۀ مجلات و نشریات علمی - پژوهشی را فراهم آورد.
امروز برای کسانی که دستی از نزدیک بر آتش دارند بهوضوح عیان است که در گسترش بیشازاندازه و نیاز مؤسسات آموزش عالی و آنچه دانشگاه مینامیم به خطا رفتهایم، چنانکه در افزایش بیرویّۀ تعداد مجلات بهاصطلاح علمی و پژوهشی نیز. به صراحت بگویم ما نه به این همه دانشگاه و شبهدانشگاه نیاز داریم و نه به این همه دانشجوی فوقلیسانس و دکتری و نه به این همه مجلات به اصطلاح علمی - پژوهشی. باید بپذیریم که در این حوزه نیز مثل برخی عرصهها و حوزههای دیگر نسنجیده عمل کردهایم، به شکل و صورت و عدد وآمار دل خوش داشتهایم و کیفیت و معنی را به مسلخ مصلحتها بردهایم. باید درنگ کنیم و از خود بپرسیم به کجا چنین شتابان؟. باید از تجربهها درس عبرت بیاموزیم، به تکرار خطاها خطر نکنیم و پای نفشاریم.
جای آن است که از ورای قرون به نهیب مولانای بزرگ گوش دل بسپاریم، از صورت بگذریم و به معنی بگراییم و دریابیم که در کارزار رقابتهای علمی، بهویژه در حوزۀ علوم انسانی و پژوهشهای ادبی، تیغ چوبین به دست گرفتهایم و تا چنین است کار زار خواهد بود. باید تیغ پولادینی به کف آورد و از خودفریبی که بدترین فریبهاست، فاصله گرفت، واقعیتها را چنانکه هست دید و دعای پیامبر رحمت(ص) را تکرار کرد که: اللّهمَّ أَرِنی الأشیاءَ کَما هی، و آنگاه طرحی نو درافکند و سرفرازانه در عرصۀ آموزش، پژوهش و خلاقیت علمی و ادبی گام فراپیش نهاد. به امید آن روز!
رو به معنی کوش ای صورتپرست
زانک معنی بر تن صورتپرست
جان بیمعنی درین تن بیخلاف
هست همچون تیغ چوبین در غلاف
تا غلاف اندر بود با قیمت است
چون برون شد سوختن را آلت است
تیغ چوبین را مبر در کارزار
بنگر اول تا نگردد کار، زار
گر بود چوبین برو دیگر طلب
ور بود الماس پیش آ با طرب
یادداشتی از دکتر باقر صدری نیا
استاد ادبیات فارسی دانشگاه تبریز
و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی
* (بخشی از سخن سردبیر آخرین شماره مجلّه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز / اسفند ۱۴۰۰)
...پس از حدود بیست سالی که بر اساس تصمیم کمیسیون نشریات وزارت علوم، تحقیقات و فنّآوری، تغییراتی در وضعیت انتشار مجلات دانشگاهی پدید آمد و در جای خود گامی به پیش بود، رخدادها و اتخاذ تصمیمات و سیاستهای گوناگون، بهویژه در شانزده سال اخیر، هر یک به گونهای هم در وضعیت دانشگاهها و مجلات و نشریات علمی دانشگاهی و هم در سلامت اخلاق علمی دانشگاهها و مراکز علمی، تأثیر نامطلوبی برجای گذاشته است.
گسترش بیرویۀ دانشگاهها و شبهدانشگاهها، ایجاد بدون مطالعه و ارزیابی دقیق دورههای دکتری حتی در دورافتادهترین شهرها و شهرکهای فاقد توان و امکانات علمی لازم، معیارهای نهچندان سنجیدۀ ارتقا و تبدیل وضعیت اعضای هیئت علمی، پذیرش بیرویّۀ دانشجو در دورههای دکتری و ملزمکردن آنان به چاپ مقاله پیش از دفاع از رسالۀ خود، ازجمله پیامدهای اتخاذ چنین سیاستهایی بوده است.
این تصمیمات و سیاستها، به موازات غلبۀ بینش کمیتگرایانه و ظاهربینانۀ فراگیر در حوزۀ دانش و آنچه تولید علم نامیده میشود، نهفقط نشریات دانشگاهی، بلکه آیندۀ دانشگاهها و کشور را در معرض آسیبهای مختلفی قرار داده است.
سربرآوردن و توسعۀ بنگاههای جعل پایاننامه، مقالات علمی - پژوهشی وISI ، سرقتهای رو به تزاید علمی و ادبی، تنزل سطح مجلات پژوهشی، انحطاط اخلاق علمی در محیطهای دانشگاهی، مقالهسازی و مقالهبازی از جملۀ این آفت و آسیبهاست و هریک داستان پر آب چشمی است که باید تفصیل آن را به مجال دیگر واگذاشت.
اکنون براین گمانم که هنگام آن رسیده است تا اندکی درنگ کنیم، نگاهی به راه پیمودهشده بیفکنیم، لغزشگاهها، پرتگاهها، گردنهها و گردابهای پیش رو را از نظر بگذرانیم و با درایت افزونتر به ادامۀ راه بیندیشیم.
بیمجامله بگویم باید ازاین کمیتگرایی، شکلگرایی و تظاهر به تولید علم و خشنود بودن به افزایش عدد و آمار اجتناب ورزیم، کیفیت را فدای کمّیت نکنیم، خود را بازشناسیم و چنانکه هستیم بنماییم. تردیدی نیست که بازاندیشی و اصلاح مسیر، درمرحلۀ نخست نیازمند وقوف به ابعاد پرتنوع مسئله است و آنگاه به جستجوی راه چاره و علاج برخاستن. این همه، البته جسارتی میطلبد و همت و دردمندی و کوششی. باید ملاحظههای غیرعلمی را کنار نهاد و به مصالح ملی و علمی میانمدت و بلندمدت و مصالح و منافع کشور اندیشید.
به نظر میرسد هنگام آن رسیده است تا وزارت علوم، پیشگامی ارزیابی مسیر پیمودهشده را برعهده گیرد و با تشکیل کارگروههایی از کارشناسان کاردان وزارتخانه، مدیران و سردبیران مجلات علمی - پژوهشی دانشگاههای بزرگ کشور، مجال آسیبشناسی جدّی، عالمانه و بدون مجاملۀ مجلات و نشریات علمی - پژوهشی را فراهم آورد.
امروز برای کسانی که دستی از نزدیک بر آتش دارند بهوضوح عیان است که در گسترش بیشازاندازه و نیاز مؤسسات آموزش عالی و آنچه دانشگاه مینامیم به خطا رفتهایم، چنانکه در افزایش بیرویّۀ تعداد مجلات بهاصطلاح علمی و پژوهشی نیز. به صراحت بگویم ما نه به این همه دانشگاه و شبهدانشگاه نیاز داریم و نه به این همه دانشجوی فوقلیسانس و دکتری و نه به این همه مجلات به اصطلاح علمی - پژوهشی. باید بپذیریم که در این حوزه نیز مثل برخی عرصهها و حوزههای دیگر نسنجیده عمل کردهایم، به شکل و صورت و عدد وآمار دل خوش داشتهایم و کیفیت و معنی را به مسلخ مصلحتها بردهایم. باید درنگ کنیم و از خود بپرسیم به کجا چنین شتابان؟. باید از تجربهها درس عبرت بیاموزیم، به تکرار خطاها خطر نکنیم و پای نفشاریم.
جای آن است که از ورای قرون به نهیب مولانای بزرگ گوش دل بسپاریم، از صورت بگذریم و به معنی بگراییم و دریابیم که در کارزار رقابتهای علمی، بهویژه در حوزۀ علوم انسانی و پژوهشهای ادبی، تیغ چوبین به دست گرفتهایم و تا چنین است کار زار خواهد بود. باید تیغ پولادینی به کف آورد و از خودفریبی که بدترین فریبهاست، فاصله گرفت، واقعیتها را چنانکه هست دید و دعای پیامبر رحمت(ص) را تکرار کرد که: اللّهمَّ أَرِنی الأشیاءَ کَما هی، و آنگاه طرحی نو درافکند و سرفرازانه در عرصۀ آموزش، پژوهش و خلاقیت علمی و ادبی گام فراپیش نهاد. به امید آن روز!
رو به معنی کوش ای صورتپرست
زانک معنی بر تن صورتپرست
جان بیمعنی درین تن بیخلاف
هست همچون تیغ چوبین در غلاف
تا غلاف اندر بود با قیمت است
چون برون شد سوختن را آلت است
تیغ چوبین را مبر در کارزار
بنگر اول تا نگردد کار، زار
گر بود چوبین برو دیگر طلب
ور بود الماس پیش آ با طرب