پویش ملی دوباره دانشگاه
2.14K subscribers
72 photos
51 videos
43 files
449 links
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
Download Telegram
Forwarded from Rabnews.ir
شاخص‌های ارتقاء رتبه‌بندی علمی استادان و دانشگاه‌ها عامل افزایش سرقت علمی است

دکتر فریبرز درتاج:
داشتن مدرک تحصیلی بالاتر برای ارتقا باعث شده افراد بروند یک فوق‌لیسانس یا یک دکتری بگیرند که همین امر باعث ترویج دانشگاه‎های بی‌کیفیت در ایران شده است. این دانشگاه‎ها حداقل استاندارهای لازم را برای ایجاد دوره‎های دکتری ندارند و طبیعتاً افرادی که در این دانشگاه‌ها تدریس می‎کنند، چون حداقل کیفیت لازم را ندارند، سرقت علمی افزایش پیدا می‎کند.

Rabnews.ir/6258
@Rabnews
دانشگاه و جهان بیرون
ایمان نمديان پور دانشجوی دکتری جامعه شناسی
دانشگاه در مقام یک عینیت تاریخی در بستر زمان و رخ دادهای زمینه و زمانه خواسته ویا ناخواسته دچار وضعیت ها و موضع گیری های گوناگون شد.ساختارهای ایدئولوژیک و رژیم های سیاسی و اجتماعی دانشگاه را متاثر از خود می کنند،هر چند دانشگاه نیز به مثابه یک نهاد بر حاکمیت و ساختارهای اجتماعی تاثیر می گذارد.اساسا دانشگاه جدید قسمتی از پدیده مدرن ودست آورد جهان تخصصی شده معاصر محسوب می شود.آنچیزی که امروز قرار است دانشگاه در مقام یک نهاد مورد تامل قرار دهد،جراحی مسائل مسئله مند اجتماعی والبته بسط علوم تجربی در یک فضای کمتر ایدئولوژیک شده است.به طور مشخص علم و تولید منابع علمی یکی از دست آوردهای دانشگاه محسوب می شود. علم به طور مشخص صورت های جهان بیرون را آنگونه که خود می خواهند تغییر می دهند. اینگونه به نظر می رسد که دانشگاه در پروسه رشد خود جهان پیرامون خود را شبیه به خود کرده است ،یعنی جهانی عقلانی که عنصر محاسبه ، سود، بشدت تخصصی شدن،دیگری را به مثابه ابژه آزمایشگاهی دیدن، قسمتی از پارادایم علم و علوم انسانی جدید به حساب می آید.
حتی در آغاز تکوین دانشگاه اهداف و ایده های دانشگاه تشریح مسائل اجتماعی،فرهنگی،سیاسی،زیست شناختی ،فیزیک ،و.....در بستر تحلیل علمی ناب نبود.تاثیر مسیحیت،اسلام به مثابه یک ایده،و زیست جهان های پیرامونی همیشه در تکوین دانشگاه موثر بوده اند.گویا قرارنیست دانشگاه صرفا به مثابه یک محیط تشریح چونان اتاق جراحی جهان را اپوخه و مورد واکاوی قرار دهد. شاید از نظر پاره ای از محققین دانشگاه قراربود به مکانی فارغ از ارزشها و ایدئوژی های زمانه تبدیل شود مکانی که دستکاه سیاست و شرایط زمانه آنچنان در او دخل و تصرف نکنند. ولی تاریخ دانشگاه در قبض و بسط عملی، گویا نشان از امر دیگری می دهد.آنچنان که می دانیم پدیدها نتایج ناخواسته و تحقق تاریخی متفاوتی، فارغ از ایده های ذهنی سازندگان آن ایده دارند. پدیده ها در بستر تاریخ اقتصاد سیاسی لاجرم باید به پرسش ها و حوادث تاریخی پاسخ دهند و دست کم تحت تاثیر جهان پیرامون دچار قبض و بسط خواهند شد.دانشگاه نیز دچار چنین رخ دادهای شد و اساسا دانشگاه یک بودگی با جهان دارد، جدایی نهاد دانشگاه از جهان قابل تصور نیست.
در دهه 1330قصه ملی شدن صنعت نفت که اساسا حادثه ای بیرون از نهاد دانشگاهی بود، دانشگاه را علاوه بر در گیری تئوریک، وادار به موضع گیری عملی و کنش دقیق سیاسی کرد. بعد از سرکوب کودتا، دانشگاه به مثابه مهم ترین مکان ،به کنش ورزی سیاسی و نقد نظام استبدادی و مظاهر بورژوازی تبدیل شد.ادبیات دانشگاه دقیقا متاثر از آن حوداث شد.
چنان که میدانیم اساس16آذر به معنای دقیق کلمه اعتراض به رابطه سیاست خارجی ایران بود.دانشجویان معترض در یک لحظه آن هم دانشگاه فنی که مشخصا در زمینه علوم فنی تنفس میکنند دانشگاه را تبدیل به سوژه ای اعتراضی می کنند و میدان دانشگاه را به صحنه کنش عملی سیاست فرو می کاهند.چنین فروکاستی اساسا همان قبض و بسط عملی دانشگاه محسوب می شود.
رابطه احزاب مختلف در دانشگاه دقیقا نشان از پیوند دانشگاه با جهان بیرون است.احزاب آنچنان که می دانیم نماینده کنش ورزی سیاسی محسوب میشوند و دیالکتیک دانشگاه و حزب دقیقا پیوند این دو نهاد را در کنش های اجتماعی نشان می دهد. چه نقد احزاب به واسطه دانشگاه و عکس آن نشان از روابط آن دو دارد.به عنوان نمونه انجمن های اسلامی در اوایل شکل گیری با جبهه ملی و نهضت آزادی رابطه نزدیکی داشت و به وساطت ایده های نهضت آزادی خود را سامان می دادند.
در سال های 38 تا 42 حوادثی مانند انقلاب الجزایر،مبارزات مردم فلسطین ایده های اسلام ایدئولوژیک را در فضای روشنفکری ایرانی بسط داد.بعد ازآن ما شاهد یک اسلام مبارزاتی و جهادی میشویم ،اسلامی که در ادبیات شریعتی تئوریزه وبه صورت دقیق صورتبدی می شود.شریعتی چه نیت ایده مبارزه انقلابی داشته یا نداشته بود، یک نسل بعد او درگیر چنین روایتی از اسلام شده اند و از دل گفتمان شریعتی انقلاب اسلامی 57 جوانه میزند.انقلابی که اکثر مبارزان مذهبی دانشگاهی به طور مستقیم و غیر مستقیم متاثر از او بودنند. مخاطبانی که حسینیه ارشاد را به مثابه یک دانشگاه می نگریستند و حسینیه ارشاد در دانشگاه و کلاس های درس خود را پدیدار می کرد.جدال مارکسیتها و مذهبی ها هم جدالی بود که در جهان بیرون دانشگاه سابقه داشت.بازرگان ، شریعتی ،طالقانی و یدااله سحابی از جمله کسانی بودنند که در رد آرای چپ مارکسیستی به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم کتاب ومقاله مینوشتند و فضای دانشگاه را برای حضور چپ ها تنگ و تنگ تر می کردند.این جدال به صورت های گوناگون درفضای دانشگاهی خود را نشان می داد.باری فرای محق بودن و یا نبودن قصه،آنچه برای یک جامعه شناس اهمیت دارد رابطه دیالکتیکی دانشگاه با تحولات بیرونی است.
چه این مباحث از دانشگاه به بیرون برود و چه از بیرون به دانشگاه، آنچه واجد اهمیت است عدم تفکیک بنیان این کنش است.این گونه می توان فهم کرد که دانشگاه چه بخواهد و چه نخواهد دربستر تاریخ با عوامل مشخص و نامشخص اجتماعی در گیر بوده و هست. یکی از عللی که ساختار دانشگاه را متفاوت از کنش گران بیرونی می کند، بنیان نظام فکری و سبک زیستی دانشجو است.دانشجو به مثابه یک سوژه کنش گر و تامل گر گویا در یک وضعیت انتقادی تکیه زده است.این وضعیت نه از خود سوژه بلکه به اتکا وضعیت این سوژه در موقعیت نظام دانشگاهی برساخته می شود.یعنی همان انسان دانشگاهی . انسانی فراتر از بودگی در منطق زندگی روزمره .این وضعیت دقیقا بخاطر مواجهه خاص دانشجو با مفهوم مناسبات اقتصادی است.دانشجو از بعد طبقاتی بر یک طبقه ای تکیه زده است که او را تا مدتی فارغ ازدرگیری مفهوم "کار" به مثابه ی امردستی می کند.این وضعیت به دانشجو و تیپ دانشجوی امکان مواجهه فکری و عملی با مناسبات سیاسی ،اقتصادی،فرهنگی ....می دهد.به گمان من مفهوم "فرصت زمانی" از بنیادی ترین مفاهیم در منطق کنش ورزی طبقه دانشجو محسوب می شود. به واسطه این "فرصت زمانی" سوژه دانشجو به مسائل ذهنی و عملی واتفاقات پیرامون حساس می شود.دانشجو به همه چیز در جهان حساس است، از نمره یک درس تا سیاست ها ی که بر زندگی او تاثیر می گذارند.این فرصت در زندگی اجتماعی بعد از فارغ التحصیلی رنگ می بازد و دانشجو از دانشجو بودگی به یک انسان محاسبه گر یعنی همان انسانی که نظام سرمایه داری از او می خواهد تبدیل می شود.هر چند از دل دانشجویان، روشنفکرانی متولد می شوند که فرای منطق زندگی دانشگاهی همچنان در میدان دانشگاهی به جهان خود ادامه می دهند.
نظام رفتاری در ساختار "میدان"دانشگاهی ،کاملا متفاوت ازنظام رفتاری یک انسان غیر دانشگاهی است.منطق محافظه کاری، با توجه به نظام طبقاتی که دانشجو در آن رشد می کند و سبک زندگی دانشجو به نسبت جامعه ی بیرون در پایین ترین سطح قرار دارد.
شرایط و ساختار دانشگاه به معنای معترض و پیش رو بودن در عرصه اجتماعی تا دهه 80شمشی کم وبیش در همان سنت اعتراضی و عدالت خواهانه تنفس می کرد.خرداد 77و حوادث شبیه به آن تا دهه 80به مثابه یک تیپ و نمونه دانشجوی در رفتار و منش دانشجویی قابل مشاهده و رصد بود.اما بعد از دهه 80نرم نرمک با ایده سیاست زدایی شدن در دانشگاه مواجه می شویم.سیاست زدایی شدن دانشگاه از دل منطق جدید سبک زندگی متولد می شود .اگر در دهه های 30،40،50ما در دل دانشگاه با تیپ دانشجوی "مبارز-اندیشمند" مواجه می شدیم ،آرام آرام با رشد نظام سرمایه داری و" کالای شدن دانش " میدان دانشگاه تبدیل به عرصه سوژه های جدیدی میشود. دانشجو در دل این ساختار نه یک دانشجوی مبارز-اندیشمند بلکه به یک دانشجوی کالایی شده و درگیر مناسبات زندگی روزمره به معنای دقیقا غیر سیاسی آن تبدیل شده است.این وضعیت برساخت نظام جدید سرمایه داری است،نظامی که به سوژه ها آموخت که می توان مطالبات را بدون ویرانی طلب کرد.هر رویکرد اعتراضی در نگاه دانشجو اساسا به واسطه بورکراسی اداری قابل حل است،حتی اگر قابل حل نباشد. دانشگاه و جامعه ای که در آن سوژه ها به گونه ای خاص می اندیشند و می زیند به هم شباهت دارند،جهان دانشگاهی درگیر جهان برون دانشگاه است و روابط این دو در یک هبودگی تاریخی قابل تفسیر است.
💢 با حمایت از «پویش ملی دوباره دانشگاه» در نشانی زیر شاید بتوان در مسیر اصلاح امور قدمی برداشت.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Speech v5.docx
26.5 KB
سخنرانی دکتر روحی دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد و پژوهشگر جوان برگزیده فرهنگستان علوم در سال 97، در 5 اسفند در فرهنگستان علوم
💢 با حمایت از «پویش ملی دوباره دانشگاه» در نشانی زیر شاید بتوان در مسیر اصلاح امور قدمی برداشت.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
💎 دانشگاه خانه احزاب

دکتر جواد طباطبایی

💎 من برآنم که با انقلاب فرهنگی، دانشگاهی که ظاهر آن سیاسی و ایدئولوژیک بود، «سیاست» آن از ظاهر به باطن انتقال پیدا کرد تا همچون موریانه‌ای تنه دانشگاه را از درون بخورد و بپوساند.‌ بدیهی است که «زنگ» چنین آهن موریانه خورده‌ای را به قول سعدی با صیقل نمی‌توان برد، بگذریم از اینکه در بنیان دانشگاه مادر و فرزندان آن آهنی وجود نداشت.

💎 فهم این نکته ظریف که ایدئولوژی را نمی‌توان با ایدئولوژی بیرون کرد، زیرا ایدئولوژی نقیض علم است و تنها علم را می‌تواند از دانشگاه بیرون کند نیازمند داشتن موضعی در بیرون مناسبات قدرت و لاجرم ایدئولوژی‌های سیاسی بود که اهل انقلاب فرهنگی که فرهنگ آنان عین انقلاب آنان بود فاقد آن بودند.

💎 ... اما، ایراد بزرگی که می‌توان به انقلاب فرهنگی گرفت به اجمال به دریافت نادرستی باز می‌گشت که متولیان آن از علم داشتند و نمی‌دانستند که وظیفه دانشگاه، علمی کردن بحث سیاسی و امنیتی است و نه امنیتی کردن بحث علمی. این در حالی است که آن‌ها چون به طور عمده مردمانی سیاسی ایدئولوژیکی بودند، چنین مسیری را انتخاب کرده بودند... اینکه استادان بیشتر از آنکه با تحقیقات و نوشته‌های خود شناخته شوند، نماینده یکی از گروه‌های سیاسی در دانشگاه هستند نوعی بدعت در نظام آموزش عالی است، زیرا در دهه‌های پیش از انقلاب حتی استادان انگشت‌شماری که کارگزاران بلندپایه بودند با مرتبه علمی خود شناخته می‌شدند و دانشجویان گاه می‌دانستند که استاد شغل دولتی دیگری هم دارد.

💎 از سویی، انقلاب فرهنگی در ایران، مانند دیگر گونه‌های انقلاب فرهنگی در کشورهای سوسیالیستی یا در کشورهایی که حکومت آن‌ها تصور درستی از دانشگاه و نظام علمی ندارند به یک دلیل اساسی نمی‌توانست انقلاب فرهنگی باشد، زیرا هیچ انقلابی با منطق علم سازگار نیست و نظام علمی و دانشگاه، دارای منطق ویژه خود و تابع قانون‌مندی‌های دگرگونی‌های علم است و نمی‌توان با انقلاب حتی «فرهنگی»، آن قانون‌مندی را دگرگون کرد.

💎 ... به نظر من کوشش‌های اخیر برای تصرف بنیادین و گسترده در علوم انسانی و اجتماعی افزون بر این که موجب اتلاف امکانات مادی و معنوی بسیاری خواهد شد_که میزان آن را از هم‌اکنون نمی‌توان تخمین زد_ شکافی بنیادین میان دو گروه از علوم، دانش‌های سخت و نرم، ایجاد خواهد کرد که می‌تواند چنان بحرانی ایجاد کند که در کشورهای سوسیالیستی سابق در پی داشت.

💎 ... به احتمال بسیار این شکاف بحرانی را که از دهه‌ای پیش در ایران آغاز شده و در سال‌های اخیر ژرفای بی‌سابقه‌ای پیدا کرده است، بیش از پیش تشدید خواهد کرد و با علوم انسانی و اجتماعی خیالبافه ساخته آل احمد و شریعتی فهم مشکلات اجتماعی کشور غیر ممکن خواهد شد.

💎 وانگهی، اگر دانشگاه این راهی را که در جهت ایجاد بیش از پیش شکاف میان دو گونه دانش‌ها دنبال کرده است ادامه دهد، به احتمال بسیار، چنان بحرانی در نظام علمی کشور ایجاد خواهد شد که پیشتر برخی کشورهای «اردوگاه سوسیالیسم» را به افلاس کشیده است.

📚 ماهنامه سراسری قلم‌یاران، بهمن ۱۳۹۷، سال دوم، شماره ۱۵.
💢 با حمایت از «پویش ملی دوباره دانشگاه» در نشانی زیر شاید بتوان در مسیر اصلاح امور قدمی برداشت.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
پروژه‌بازی دانشگاه و دولت؛ قدرت‌یابی بوروکرات‌ها

میثم مهدیار / روزنامه صبح نو
@danaei_news

ص۱
زیاد از دانشگاهیان یا دولت‌مداران شنیده‌ایم که دانشگاه باید در خدمت حل مشکلات دولت و مردم باشد. اما این نظر و دیدگاه به دانشگاه، پایی در فلسفه و ایده دانشگاه دارد.

در تطور ایده‌های بنیادین دانشگاه دیدگاه‌های متفاوتی طرح شده اما در مهم‌ترین مورد از چهار ایده متوالی دانشگاه سخن به میان آمده است. اولین آن‌ها «ایده الهیاتی» در قرن سیزدهم است که اولین دانشگاه‌ها توسط کلیساها و برای حفظ و حراست از الهیات دینی تأسیس شد و بیشتر نقشی آموزشی و تبلیغی داشت.

ایده بعدی ایده «خدمت به دولت-ملت» بود که هم‌زمان با شکل‌گیری دولت-ملت‌های اروپایی نضج گرفت و سر برآورد و دانشگاه‌های قرن هجدهم بیشتر ملهم از آن بودند. این دانشگاه‌ها در برابر کالج‌های آزادی تأسیس می‌شدند که دانش آموخته‌های آن‌ها به علوم و فنون و هنرهای آزاد می‌پرداختند. شاید همین ماهیت خدمت گزارانه این دانشگاه‌ها موجب می‌شد تا بیشتر فیلسوفان این دوره‌ها رسماً به استخدام این دانشگاه‌ها در نیایند زیرا این فیلسوفان نمی‌توانستند دانش خود را خدمت گزارانه( به صورت کاربردی) در خدمت مسائل دولت ملی و اهداف دولتمردان در آورند.

سومین ایده مهم شناخته شده دانشگاه ایده جستجوی حقیقت بود. در واقع نسل سوم دانشگاه‌ها رسالت دانشگاه را نه صرفاً آموزش و یا تحقیقات کاربردی که اساس آن را پژوهش‌های معطوف به «حقیقت ناتمام» می‌پنداشت و به دانشگاه پژوهش محور یا دانشگاه معطوف به حقیقت معروف شد. ایده را بیشتر همبولت آلمانی نظریه‌پردازی کرد و دانشگاه‌های قرن نوزدهم و بیستم تحت تأثیر این ایده شکل گرفتند. ایده جستجوی حقیقت موجب پژوهشی شدن دانشگاه‌ها شد در حالی که ایده خدمت بیشتر مستلزم آموزش آموزه‌ها و عقاید در جهت حفظ روح ملی و وحدت ملی بود تا پژوهش نامکشوف‌ها.

ایده چهارمی که در چند دهه اخیر در آمریکا ظهور کرده و در حال جهانی شدن است ایده دانشگاه درآمدزا و دانشگاه کارآفرین است. این ایده منطق ویژه خود را دارد و تضاد آشکاری با ایده دانشگاه جست وجوگر حقیقت دارد.

به این ترتیب وقتی کسانی از «خدمات دانشگاه به دولت» سخن به میان می آورند به نوعی نسل دوم ایده دانشگاه را یادآور می شوند. از این جهت وقتی کسانی از درون دانشگاه رسالت دانشگاه را خدمت به و حل مشکلات دولت می‌دانند و در این جهت گام برمی‌دارند حداقل می‌بایست به این تحولات و زمینه‌های تاریخی آن توجه کرده باشند و درباره آثار و تبعات آن اندیشیده باشند.


در واقع وقتی دانشگاه پیمانکار دولت می‌شود، تولید دانش در آن صورت جدیدی می‌یابد و روابط جدیدی بر آن حکم‌فرما می‌شود که باید به دستاوردها یا تبعات آن دقت کرد. مهم‌ترین دستاورد دانشگاهِ معطوف به نیازها و مسائل دولت(state) این است که دانشگاه، مساله‌مند شده و از رخوت و رکود فکری ناشی از انحصار دانشگاه به فعالیت آموزشی خارج می‌شود و به خاطر توجه به مسائل روز، طراوت و شادابی فکری می‌یابد.

@Hermes_ir
⬇️ ادامه
ص۲

اما این رویکرد تبعات مهمی نیز برای دانشگاه دارد و در واقع همین تبعات باعث شد که نسل سوم دانشگاه‌ها مقابل نسل دوم سر برآوردند. مهم‌ترین اثر سوء چنین دانشگاهی شکل‌گیری روابط اقتصادی میان دانشگاه و دولت و به محاق رفتن موضع روشنفکری و انتقادی دانشگاه است.

مهم‌تر از آن شکل‌گیری روابط اقتصادی میان اعضای هیات علمی است. در واقع از این جهت که پروژه‌های دولتی بزرگ مقیاس هستند هر پروژه مشارکت تعداد زیادی اعضای هیات علمی در سلسله مراتب بوروکراتیک را می‌طلبد و همین مساله خطر شکل‌گیری «باندهای هیات علمی» حول روابط اقتصادی و بوروکراتیک به جای روابط علمی و آکادمیک را پیش می‌کشد. تقویم این باندها آثار و نتایجی در آرایش گروه‌های آموزشی، ارتقا اساتید، گزینش هیات علمی و دانشجوی دکتری خواهد داشت. این باندها برای بیشینه کردن منافع خود تلاش می‌کنند ساختارهای مدیریتی و بوروکراتیک دانشگاه را بخش‌های اداری، آموزشی و پژوهشی از آن خود کنند و پروژه‌های دولتی را به صورت مطلوب میان خود تقسیم کنند. آن‌ها برای افزایش قدرت خود تلاش می‌کنند در گروه‌های آموزشی یارکشی کنند، دستیاران اجرایی خود را به‌عنوان هیات علمی وارد گروه‌های آموزشی یا پژوهشی کنند و دانشجویانی را به‌عنوان هیات علمی برگزینند که زمینه دستیاری آن‌ها برای اجرای پروژه‌هایشان را داشته باشند. آن‌ها حتی تلاش می‌کنند دیگر اعضای هیات علمی را که خارج از این روابط قرار دارند نمک‌گیر پروژه‌های خود کرده تا از این طریق دامنه قدرت خود را توسعه و تثبیت کنند. این باندها حتی تلاش می‌کنند با نفوذ در دولت به وابستگان باندی خود به صورت متقابلی پروژه قرض دهند، ناظر پروژه‌های یکدیگر باشند، به همدیگر جایزه دهند و عواید مالی و دانشگاهی را میان خود تقسیم کنند و بر دامنه قدرت بوروکراتیک خود بیافزایند.

با این همه، اتفاقی که برای ایده دانشگاه معطوف به حل مشکلات دولت در ایران افتاده گویا صرفاً شامل «تبعات» آن ایده است و خبری از دستاوردها نیست. این را می‌شود از نتایج پروژه‌هایی دانشگاهی که نهادها و ارگان‌های دولتی کارفرمای آن بوده‌اند دریافت. (مثلاً پروژه‌های نظری و میدانی مربوط به ارزیابی تاثیرات فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران موسوم به اطاف یا مجموعه مقالات مربوط به آسیب‌های اجتماعی یا...). عمده این پروژه‌ها ( نظری یا میدانی) فاقد خلاقیت یا نوآوری خاصی هستند و نه در ارگان مربوطه تغییر نگاه یا رویکرد و سیاست‌هایی ایجاد کرده‌اند و نه به کورس‌های دانشگاهی مطلبی درباره مسائل خاص ایران یا تهران افزوده‌اند.

به‌عنوان مثال مروری بر پروژه‌هایی که در سال‌های اخیر درباره تحلیل سنجش‌ها و نگرش‌های ایرانیان یا آسیب‌های اجتماعی توسط برخی جامعه‌شناسان صورت گرفته نشان می‌دهد که نه جمع‌آوری داده‌ها دارای چارچوب نظری جانداری است و نه تحلیل‌ها ذیل دستگاه نظری منسجمی صورت‌بندی شده‌اند. پیمانکاران محترم دانشگاهی به جای کار نظری جدی بر داده‌های گردآوری شده، به بوروکرات‌هایی تبدیل شده‌اند که وظیفه خود را تقسیم پول میان دوستان و وابستگان دانشگاهی برای نوشتن یادداشت‌ها و مقالات پراکنده می‌دانند. نتیجه کار کتاب‌هایی شده شامل مقالات با رویکردها و جهت‌ها و سطوح مختلف که فاقد یک چارچوب کلی یا گفتار خاصی هستند و نمی‌توانند سیاستی را به کارفرما (دولت) پیشنهاد دهند و او را از سردرگمی نجات دهند.

این ارضای کاذب نیاز دولت خیلی نمی‌تواند دوام داشته باشد و به‌زودی دولتی که میلیاردها تومان هزینه صرف پژوهش درباره مشکلات اجتماعی خود کرده وقتی بعد از مدتی ببیند دستش خالی است و پیمانکاران دانشگاهی‌اش به جای حل مساله ها، به فربه کردن باندها و ارتباطات خود مشغول شده‌اند به احتمال زیاد از این دانشگاه دل خواهد برید و برای کاهش هزینه‌هایش به بازاری کردن دانشگاه روی خواهد آورد.
علاوه بر این شکل‌گیری این روندها باعث می‌شود تا سوژه‌های دانشگاهی که رسالت دانشگاه را نه پروژه‌بازی که پژوهشِ معطوف به حقیقت (ایده نسل دوم دانشگاه) می‌دانند به شکل اعتراضی سر برآورند و از این جهت احتمال منازعه سخت بروکرات ها و پژوهشگران در آینده دانشگاه ایرانی دور از انتظار نیست.
💢 با حمایت از «پویش ملی دوباره دانشگاه» در نشانی زیر شاید بتوان در مسیر اصلاح امور قدمی برداشت.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🌫دانشگاه ابداع‌محور
🌫علیرضا فولادی/ دانشگاه کاشان

از میان چهار ایده‌ی بنیادین دانشگاه، یعنی
۱. ایده آموزش‌محور
۲. ایده خدمت‌محور
۳. ایده حقیقت‌محور
۴. ایده اقتصادمحور
هیچ‌یک، به‌تنهایی گویای مبانی وجودی دانشگاه‌ نیستند. هرکدام از این ایده‌ها یک بعد از دانشگاه‌ را برجسته‌ می‌سازند و ابعاد دیگر را نادیده می‌گیرند. به نظر می‌رسد لازم باشد در این باره ایده‌ی فراگیرتری طرح شود. این ایده، در صورتی فراگیر خواهد بود که هم چهار ایده‌ی فوق را پوشش دهد و هم چیزی بر آنها اضافه کند.
با این پیش‌فرض ایده‌ی دانشگاه ابداع‌محور، می‌تواند این نقش را بر عهده بگیرد. این ایده در هر زمینه از زمینه‌های پیشین حرفی برای گفتن خواهد داشت.
جهتگیری این ایده برای موفقیت باید در دو سویه‌ی نظری و عملی باشد و دو وجه فرهنگ‌سازی و ابزارسازی را به عنوان دو بعد مرتبط ساختار اجتماعی در نظر بگیرد.
ابداع فرهنگ‌ساز به هیچ وجه کم‌اهمیت‌تر از ابداع ابزارساز نیست و حتی اساس آن را تشکیل می‌دهد، چنان که بیشتر پیشرفت‌های علمی و صنعتی بر ‌زمینه‌ی تحولات فکری در علوم انسانی و اجتماعی پا گرفته‌اند.
ایده‌ی دانشگاه ابداع‌محور، حلقه‌ی مفقوده‌ی ایده‌های دانشگاه است که آموزش و خدمت و حقیقت و اقتصاد را به‌خوبی پوشش می‌دهد.
💢 با حمایت از «پویش ملی دوباره دانشگاه» در نشانی زیر شاید بتوان در مسیر اصلاح امور قدمی برداشت.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔶 ویتگنشتاین‌های ایرانی

🔹 امیر هاشمی مقدم


💎 لودویک ویتگنشتاین (۱۸۸۹-۱۹۵۱) از بزرگ‌ترین فیلسوفان سده بیستم، هنگامی که از پایان‌نامه دکترایش در دانشگاه کمبریج دفاع کرد و آمد پایین، به آرامی روی شانه‌های داوران پایان‌نامه‌اش زد و گفت: «ناراحت نباشید. می‌دانم هرگز آنچه نوشته‌ام را نخواهید فهمید». حالا این داوران چه کسانی بودند؟ یکی‌شان برتراند راسل که خودش معرف حضور هست، دیگری هم مور، دوست قدیمی ویتگنشتاین و استاد فلسفه کمبریج.

💎 جالب‌تر اینکه آنچه ویتگنشتاین به‌عنوان پایان‌نامه دکترا دفاع کرد، سال‌ها پیش برای پایان‌نامه کارشناسی‌اش آماده شده بود؛ اما هرگز از آن دفاع نکرد و بنابراین کارشناسی و کارشناسی ارشد هم نداشت. نکته‌ای که بر این شگفتی می‌افزاید اینست که همان چند صفحه را هم خود ویتگنشتاین ننوشته بود، بلکه دوست قدیمی‌اش مور (که حالا در جایگاه داوری پایان‌نامه دکترایش نشسته بود) نوشت؛ آن هم هنگامی که دید ویتگنشتاین گویا قید درس را زده و نمی‌خواهد پایان‌نامه بنویسد، نزدش رفت و همان تفکرات فلسفی‌ای که ویتگنشتاین همیشه با صدای بلند می‌اندیشید را نوشت و خودش هم آنها را ویرایش و مرتب کرد. اما چون ویتگنشتاین حتی حاضر نشد مقدمه و نتیجه‌گیری برای همان‌ها بنویسد و تازه طلبکار شد و به مور گفت: «اگر حاضر نیستی اینها را به‌همین شکل به دانشگاه بدهی، امیدوارم خدا تو را به حهنم ببرد»، بنابراین به دانشگاه ارائه نشد. سالها بعد که ویتگنشتاین به خاطر نوشته‌های منطق و فلسفه‌اش چهره‌ای سرشناس شد، دانشگاه کمبریج پذیرفت که او با دفاع از پایان‌نامه دکترا، بدون پشت سر گذاشتن کارشناسی و کارشناسی ارشد، به یکباره دکترایش را بگیرد (هیتون و گراوز. 1392)*.

💎 حالا حسابش را بکنید اگر در ایران چنین اجازه‌ای را به دانشگاه‌ها می‌دادند که با صلاح‌دید خود به افراد شایسته مدرک دکترا (بدون نیاز به مدرک کارشناسی و ارشد) بدهند، چه رخ می‌داد؟ اصلا منظورم این نیست که ما در ایران چهره‌ها و اندیشمندان استثنایی‌ای نداریم که شایسته چنین جایگاهی باشند، بلکه روی سخنم با مسئولین مدرک‌گراست. همانهایی که برای دست و پا کردن مدرک دکترای جعلی، به همه جا چنگ می‌زنند و هر روز هم خبرش از گوشه و کنار به گوش می‌رسد. همین هفته گذشته بود که نامه وزارت علوم در پاسخ به استعلام معاون نظارت مجلس، رسانه‌ای شد که یکی از وزیران (که سالهاست با ادعای کارشناسی ارشد، همچون آچار فرانسه بر صندلی وزارتخانه‌های گوناگون، از وزارت شیر مرغ تا وزارت جان آدمیزاد تکیه زده)، حتی مدرک کارشناسی‌اش را هم ارائه نداده است و وزارت علوم از دانشگاه کارشناسی ارشد این وزیر هم بی‌خبر است.

💎 سخن بر سر اینکه مسئولین ما حتما باید دارای مدرک دکترا یا دست‌کم کارشناسی ارشد باشند هم نیست. بسیاری از نمایندگان مجلس ما (جدا از اینکه دکترای‌شان را چگونه و از کجا گرفته‌اند؛ اگر واقعا دکترایی دلشته باشند) پافشاری دارند که حتما دکتر خطاب شوند و روی سربرگ و زیر امضای‌شان هم حتما باید واژه «دکتر» نوشته شده باشد.

💎 تا در اینجای بحث هستیم، یک حاشیه‌نویسی هم داشته باشم. اورهان پاموک در کتاب «استانبول: خاطرات و شهر» با بررسی روزنامه‌های دهه‌های 20 و 30 استانبول، گزارش‌ها و نقدهای بامزه‌ای پیدا می‌کند که نویسندگانش به زمین و زمان گیر می‌دهند و این را نشانه‌ای از یک سبک نگارش رسانه‌ای موفق می‌دانند. من اگر در آن دوره بودم، احتمالا در همین چارچوب یک یادداشت می‌نوشتم با عنوان: «چرا سنگ قبرهای‌مان اینقدر کوچک است؟» و در آن اشاره می‌کردم که اندازه سنگ قبرها دیگر پاسخگوی القاب مردگان نیست؛ چرا که بر روی سنگ قبر بسیاری از مرده‌ها حتما باید نوشته شود: «زنده‌یاد دکتر حاج ... نویسنده، مترجم، پژوهشگر و استادی برجسته و وارسته ...» که وقتی شما رزومه آن خدا بیامرز را نگاه کنی، می‌بینی کلا یک یادداشت روزنامه‌ای را ترجمه کرده و در یک نشریه محلی هم یادداشتی نوشته و بر پایه همین‌هاست که خود را نویسنده و مترجم و پژوهشگر و استاد می‌داند.

💎 بی‌گمان اگر روزی قرار باشد دانشگاه‌های ما نیز همچون کمبریج، صلاحیت دادن دکترا به شایستگانی که حتی مدرک کارشناسی هم ندارند را داشته باشد، روابط قدرت بر شایستگی چیره شده و نمایندگان و وزیران و...، جای ویتگنشتاین‌های ایرانی را اشغال خواهند کرد....
* هیتون، جان و گراوز، جودی (1392)، لودویگ ویتگنشتاین، برگردان محمد فیروزگوهی، نشر شیرازه.
نقل شده از کانال مقدمه

💢 با حمایت از «پویش ملی دوباره دانشگاه» در نشانی زیر شاید بتوان در مسیر اصلاح امور قدمی برداشت.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
RWAB_Volume 22_Issue 42_Pages 1-37.pdf
400 KB
صورت‌‌‌بندی مسئلۀ سواد دانشگاهی در ایران نظریه‌‌‌ای نو در زمینۀ نوشتار و نثر دانشگاهی در ایران. دکتر نعمت الله فاضلی.
نااستادان و نادانشجویان

محمد فاضلی – دانشگاه شهید بهشتی
عبدالحسین آذرنگ کتابی دارد با عنوان «استادان و نااستادانم» (انتشارات جهان کتاب، 1390) که خودزندگینامه سلوک علمی اوست و می‌کوشد تا مرز میان استادی و نااستادی را مشخص کند و خواندنش لطف بسیار دارد. او در مقایسه جوّ دانشجویی پرشور دانشگاه معتبر شیراز و دانشگاه تازه‌تأسیس اصفهان در میانه دهه 1340 به نکته‌ای بسیار بدیع اشاره می‌کند و می‌نویسد «اکثریت دانشجویان این دانشکده را معلمان و دبیران آموزش و پرورش و کارمندان دولت تشکیل می‌دادند که مدرک کارشناسی را برای ارتقاهای اداری‌شان لازم داشتند. ... وقتی عصرها در راهروهای شلوغ دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان از میان کارمندان دانشجوشده می‌گذشتم و دو فضای متفاوت را با هم مقایسه می‌کردم، تازه می‌فهمیدم که تأثیر دانشجویان و ترکیب آن‌ها بر استادان شاید دست کمی از تأثیر استادان بر دانشجویان نداشته باشد. تأثیر نادانشجویی بر نااستادی، کم ازت أثیر نااستادی بر نادانشجویی نیست.» (ص. 46)

استادی خصیصه‌ای نیست که یک بار در معلمان دانشگاه پدید آید و مستدام بماند. استادانی با انگیزه‌های فراوان، خوب‌ درس‌خوانده و با انگیزه اثربخشی وارد دانشگاه شده‌اند و دست آخر بر اثر رویه‌های آکادمیک و تعامل با دانشجویان بی‌انگیزه، ساکت و بدون پرسشگری، به تدریج به «مردار دانشگاهی» بدل شده‌اند. همان گونه که جامعه فاقد ظرفیت و امکان پرسشگری، صاحبان قدرت را در نخوت سیاسی و مرگ فکری غرق می‌کند، دانشجوی ناپرسشگر و بی‌انگیزه استادان را به نااستادان بدل می‌سازد.

اگر کارمندان دانشجو‌شده دهه 1340 با آن تعداد اندک پذیرش دانشجو در آن زمان، نادانشجویانی بودند که نااستادی را برمی‌انگیختند، نظام دانشگاهی در ایران دو سه دهه اخیر شاهد سیلی از نادانشجویان بوده است. دانشگاه‌ها – چنان که آذرنگ ذکر می‌کند – از قبل انقلاب جایی برای نادانشجویان و کارمندهای نیازمند ارتقا بودند، اما در سال‌های بعد از انقلاب، ابتدا دانشگاه آزاد، بعد مجموعه دانشگاه‌های دولتی و پس از آن یک دو جین دانشگاه‌های مختلف و از جمله دانشگاه‌های وابسته به دستگاه‌های دولتی، پذیرای سیلی از کارمندان دانشجوشده بودند. دانشگاه قرار نبود علمی به ایشان بیفزاید که از مسیر کاربست آن علم و دانش ارتقا یابند یا به‌واسطه افزایش عملکردشان مستحق ارتقا شوند. قاعده ارتقای اداری آن بود که هر مدرک بالاتر، حقوق و مزایای بیشتر به همراه داشت.

نااستادان در دانشگاه‌های کشور – و تقریباً در عمده دانشگاه‌های دنیا – تعداد بیشتر و غلبه کمّی دارند. ورود فزاینده نادانشجویان نیز به تدریج فضای دانشگاهی را به سمت رخوت بیشتر برد. نادانشجویان به‌واسطه مشغله‌های کاری، غیبت از کلاس‌ها، فشار بر اساتید برای کاستن از کیفیت و دشواری دروس، و دست آخر متمسک شدن به لطایف‌الحیل برای دور زدن قواعد دانشگاهی و کسب نمره، روح دانشگاهی را تحت فشار قرار دادند.

دانشگاه در کنار همه مصائبش، از جمله این واقعیت که راه‌های ورود نااستادان به آن از گذشته هموارتر شده بود، به معضل کارمندان دانشجو‌شده نیز گرفتار آمده بود و ایشان عمدتاً هیچ انگیزه‌ای برای رعایت نظم دانشگاهی، روح علمی، پرسشگری و مطالبه کردن دانش نداشته و ندارند. این فرایند سبب شده نااستادان نااستادتر، و استادان پیشین نیز به نااستادی متمایل‌تر شوند. استاد به تدریج به آب راکدی بدل می‌شود که سنگ‌پرانی هیچ کودک پرشوری یا شنای هیچ مرغابی‌ای آرامش آب را به هم نمی‌زند و به این ترتیب استاد و دانشجو در فرایند قتل انگیزه‌ها و روح علمی یکدیگر مشارکت می‌جویند و نوعی مقاتله شکل می‌گیرد.

انصاف باید داشت که این تأثیر و تأثر نااستادان و نادانشجویان و پدیدار شدن چرخه‌ای بدشگون از کشتن روح علمی متقابل، فقط محصول کارمندان دانشجوشده نیست. آموزش عالی توده‌ای در کنار جامعه‌ای انباشته از بیکاری که تحصیلات آکادمیک در آن تا اندازه زیادی گزینشی ناگزیر است، سیلی از دانشجویان را راهی کلاس‌های درس می‌کند که با وصف نادانشجو بیشتر سازگارند. این گروه نیز به سهم خود در خلق نااستادی سهیم‌اند.

ترکیبی از خصایص نظام اداری در ایران که ارتقای شغلی در آن تابع سازوکارهای شایسته‌گزین نیست و مدارک تحصیلی را بیش از اندازه ارج می‌نهد، ضعف بخش خصوصی که به عوض مدارک تحصیلی، کارآمدی‌ها را معیار ارتقا قرار دهد، آموزش عالی توده‌ای، تأمین مالی نامناسب دانشگاه و روی آوردن آن به تأمین مالی از طریق مدرک‌فروشی، چرخه‌ای از اثر متقابل نااستادان و نادانشجویان را تقویت کرده که هر دو فعالانه به کشتن انگیزه‌ها و روح دانشگاهی در یکدیگر مشغول‌اند.
* روزنامه ایران 11 اسفند

💢 با حمایت از «پویش ملی دوباره دانشگاه» در نشانی زیر شاید بتوان در مسیر اصلاح امور قدمی برداشت.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
تحریم علم و پژوهش به شیوه آمریکایی
مجتبی عمادی

🌟منشور بزرگ دانشگاهها (Magna Charta Universitatum)، بیانیه ای با هدف حفظ و پایداری ارزشهای اصیل دانشگاه و آموزش عالی و نگهبانی از آنها در مقابل فشارهای بیرون از دانشگاه است. اصولی که در منشور نوشته شده اند عبارت هستند از:

1. دانشگاه، نهادی مستقل در قلب جوامع است؛ جوامعی که به علل جغرافیایی و پیشینه تاریخی به شیوه های متفاوت سازمان یافته اند؛ دانشگاه از طریق پژوهش و آموزش، فرهنگ را تولید، ارزیابی و پشتیبانی می کند. پژوهش و تدریس دانشگاهی لازم است از حیث اخلاقی و عقلی مستقل از اقتدار سیاسی و قدرت اقتصادی باشد تا دانشگاه ها بتوانند نیازها و احتیاجات دنیای اطراف خود را برآورده نمایند.
2. لازم است آموزش و پژوهش در دانشگاه ها از همدیگر تفکیک ناپذیر باشند.
3. آزادی در پژوهش و آموزش، اصل پایه ای زیست دانشگاهی است؛ و حکومتها و دانشگاه ها، تا آن جا که می توانند بایستی این نیاز بنیادی را مورد خدشه قرار ندهند. با پذیرش تساهل و گفتگو، دانشگاه محیطی بهینه برای دیدار و گفتگو بین اساتید با انگیزه و دانشجویان مصمم است.
4. دانشگاه نگهبان و امانت دار سنت ارزشهای انسانی است؛ توجه دائمی آن، دست یابی به دانش جهانی است؛ برای به انجام رساندن وظیفه اش مرزهای جغرافیایی و سیاسی را در می نوردد، و نیاز بنیادین فرهنگ های گوناگون برای شناخت و تاثیر پذیری از همدیگر را مورد تایید قرار می دهد.

🌟بر اساس مواد ۱، ۲، ۵، ۷، ۱۹، ۲۱، ۲۶، ۲۷ و ۳۰ بیانیه جهانی حقوق بشر، رفتار با روحیه برادرانه، عدم اعمال تبعیض، عدم رفتار ظالمانه و تحقیر آمیز، حمایت یکسان قانونی در برابر تبعیض، حق کسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افکار به تمام وسايل ممکن، حق شرکت در اداره عمومی کشور خود، بهره مندی افراد از آموزش عمومی و عالی، حق بهره مندی از پیشرفت علمی و فواید آن و عدم نقض حقوق مندرج در بیانیه توسط دولت های مختلف در سطح جهانی از جمله حقوق اساسی ابناء بشر است. حال با توجه به موارد بالا به نامه زیر که از مجله آمریکایی "فیزیولوژی سلولی" انتشار یافته توسط "انتشارات وایلی" در پاسخ به ارسال یک مقاله به آن مجله جهت بررسی و چاپ به مولف مسئول فرستاده شده است توجه نمایید:

"مولف محترم:

در طی پردازش معمول مقاله ارسالی شما، مشخص شده است که یک یا چند نویسنده مقاله در کشوری ساکن هستند که در حال حاضر تحت تحریم های ایالات متحده آمریکا است.
بنابراین، ما می بایست از شما بخواهیم که اعلام کنید که آیا یک یا چند نویسندۀ فهرست شده در این مقاله به وسیله یک سازمان دولتی که فعالیت اصلی دیگری را به غیر از تحقیق و / یا آموزش دارد، استخدام شده اند. لطفا همچنین اعلام کنید که آیا یکی از نویسندگان، این مقاله را به عنوان نماینده رسمی یا از طرف دولت ارسال می کند.
لطفا در اسرع وقت پاسخ دهید تا ما بتوانیم بررسی مقاله شما را ادامه دهیم.
اگر در عرض 10 روز پاسخی دریافت نکنیم، مقاله ارسالی شما حذف خواهد شد.
از کمکتان سپاسگزارم.
با احترام
مجله فیزیولوژی سلولی"

🌟متاسفانه ابعاد جنگ اقتصادی آمریکا با ایران در دولت ترامپ که با خروج غیر قانونی آمریکا از برجام و اعمال مجدد تحریم های ظالمانه و غیر انسانی همراه شده است، می رود که ابعاد دیگری را نیز در بر بگیرد. بر اساس منشور بزرگ دانشگاهها و بیانیه جهانی حقوق بشر، چنین برخوردی از سوی مجله های علمی به شدت ناقض اصول مصرح در فوق است و نشان دهنده عمق ناخشنودی از ملت بزرگ ایران است. با وجود چنین برخوردهایی که گاه به مانند نوک کوه یخی از آب بیرون می زنند، می توان دریافت که علت انتشار مقاله های مختلف در مجله های "نیچر (طبیعت)" و "ساینس (دانش)" در مورد برجسته نمودن برخی بی اخلاقی های پژوهشی رخ داده در طی روند رشد و پیشرفت علمی ایران صرفا برخواسته از نگاه دانشگاهی به مسائل ایران نبوده است.

🌟متاسفانه، به نظر می رسد نمود و حضور ایران و پژوهشگران ایرانی علیرغم فشارهای تحریمی مختلف زنگ خطر را برای برخی کشورها که سال ها در عرصه های مختلف بلامنازع بوده اند به صدا درآورده است تا علم و پژوهش را نیز مورد تحریم های ظالمانه و کاملا غیر اخلاقی قرار دهند. استانداردهای دوگانه در عصر چهارم انقلاب صنعتی، جایی ندارند و روشنی بر تاریکی غلبه می یابد.
💢 با حمایت از «پویش ملی دوباره دانشگاه» در نشانی زیر شاید بتوان در مسیر اصلاح امور قدمی برداشت.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Effective Research-Final2.pdf
1.6 MB
پژوهش اثر بخش چالشها و راهکارها

بهروز ترک لادانی
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان
🔻 در جستجوی ارزش های آکادمیک
🔻 علی خورسندی طاسکوه (دانشگاه علامه طباطبائی)
ص1
🔸 گفته می شود، «در غیبت روح دانشگاه، فروپاشی و انحطاط دانشگاه رخ می دهد»! برداشت و درک من از این گزاره، خطر تهی شدگی دانشگاه از ارزش‌هایی است که بطور تاریخی خرد خودبنیاد دانشگاه بر پایه آنها شکل گرفته است. ارزشهای بنیادینی که آنها را «ارزشهای آکادمیک» می نامم. بزرگترين مساله دانشگاه امروزی اين است كه آموزش عالي ديگر فی نفسه فضیلت یا اساسا ارزش نيست! آموزش عالي شبيه كالايی می ماند كه می توان در سوپرماكت هاي زنجيره اي تولید مدرك دانشگاهی در کوچه و برزن های دور و نزدیک شهر به آن دست يافت؛ كالاي لوكسي كه می بايد خريداري گردد و به سبد خانواده اضافه شود. بنابراین، در نظامهای آموزشی نظیر کشور ما که 85 درصد آموزش عالی از بخش خصوص و بطور خاص از خانواده ها ارتزاق می شود، دانشگاهها و شعبات دانشگاهی شبیه اِیجنت هایی هستند که در صورت مطابقت با دستورالعمل ها و شرایط فرمالیسم سازمانی و اشرافیت اداری نظام متمرکز آموزش عالی(وزارتین متبوع)، مسئولیت توزیع سراسری «مدارک یخ زده» را به عهده دارند!

🔸 اما اين مساله، رنج ما فقط نيست؛ درد آموزش عالي جهان امروز ماست! دانه درشت های آموزش عالی جهان امروز نظیر بیل ریدینگز، هنری ژیرو، آلتباک، اسلاتر و لسلی، دلانتی، دیتر لنزن و دیگران هر یک به نوعی و از زبان خویش ضمن نقد گفتمان بنگاه داری آکادمیک، در سوگ احتضار ارزشهای به حاشیه رانده شده دانشگاه نشسته اند و آنرا آثار وضعی و حتمی هژمونی گفتمان سرمایه داری آکادمیک می دانند. در بستر چنین گفتمانی، دانشگاهها شبیه بنگاههایی عمل می کنند که مدیران و کنشگران اجرایی آنها همچون سوداگران و کاسبکاران بازار آزاد با استانداردها، رویه ها و نُرم های آموزش عالی برخورد می کنند. در چنین شرایطی، آموزش و تربیت انسانهای فرهیخته، مولد، پاسخگو و منتقد در محیط های دانشگاهی مورد غفلت قرار می گیرند و برنامه های آموزشی و درسی عمدتا معطوف به منحنی های بازار آزاد آموزش عالی صورت بندی می شوند و اهداف و برنامه های بسیار حیاتی تری نظیر آموزش شهروندی، تفکر انتقادی و آموزش و یادگیری اصیل به فراموشی سپرده شود.

🔸 سویه دیگر قضیه این است که نقد از دانشگاه و دانشگاهیان در اجتماعات دانشگاهی و غیردانشگاهی ما اخیرا مطلوبیت عام و خاص یافته است. پربیراهه نیست اگرگفته شود، دانشگاه ایرانی واجد مجموعه ای از ضعف ها و کژکارکردیهای سازمانی و نهادی هست. فرسایش و افول کیفیت یادگیری، بی نشاطی محیط های دانشگاهی، تجاري سازي دانش، کالایی کردن آموزش، ابزاری شدن روابط آکادمیک، اعمال نفوذ و کنترل دانشگاهها توسط افراد و نهادهای سیاسی، اجتماع استادان سهل اندیش، کلاسهای درس کم رونق، دانشجویان کم حال و گرفتار حس بی آیندگی، دانش آموخته های بیکار و پرمدعا، و ده ها مورد از این قبیل که زبانزد عام (غیرمتخصصان) و خاص (متخصصان) است. اما تازیانه های دهشتناکی که گاها بر پیکر بی روح و در حال احتضار دانشگاه ایرانی نواخته می شود، چنان بی پروا، غیرمسئولانه و یکسویه است که انگار دانشگاه در ایران فعال مایشاء است و مسبب و ملجا جمیع بی عدالتی ها و ناهنجاریهای اجتماعی است؛ توگویی با اراده ای آزاد و با خودبودگی کامل، تدارکاتچی نهادهای فرادانشگاهی است و خواستی خودبنیاد برای عدم وابستگی به مراجع قدرت و ثروت و کنترل موجود نیست!

🔸 باوجود نقدهای آتشین -گاهی احساسی، گاهی منطقی- که از گوشه و کنار آموزش عالی بر دانشگاه روا داشته می شود، غفلت از این واقعیت که «دشمنان دانشگاه ازخودراضی و نافرهیخته اند» نابخشودنی است. اما این بدین معنی نیست که دانشگاه و دانشگاهیان از نقد خودبنیاد پرهیز کنند. به نظر می رسد، نقطه تاریک (و یا تاریکترین نقطه) آموزش عالی ما حاشیه نشینی آن چیزهایی است که در قالب «روح دانشگاه» طرح بحث می شوند. نمود حقیقی این وضعیت آشوبناک به حاشیه رفتن ارزشهای بنیادینی است که ماهیت و بذرهای وجودی آموزش عالی را بنیان نهاده اند. به سخن دیگر، ناخوش احوالی امروز دانشگاه ایرانی صرفا معطوف به نقد «کارکرد» یا «هویت» نیست! بلکه مساله بنیادین، عدم «فهم» درست نهاد دانشگاه و ارزش هایی است که واجد و مولد آن است. بنابراین زمان آن رسیده و یا شاید هم دیر شده است، خود دانشگاه به عنوان یک پرابلم یا مساله طرح بحث شود، «به صدای خودش گوش فرا دهد» و ارزشهای بنیادین و به حاشیه رفته را بازخوانی و مطالبه کند!

واقعیت این است که آموزش عالی در بستر نسل های مختلف دانشگاهی واجد ارزشهای گوناگون بوده است. در این فرصت به آن دسته از ارزشهایی اشاره می شود که بیشترین توافق بین نسلی روی آنها وجود دارد.
ص2
در این پاره‌گفتار به چهار ارزش آکادمیک بنیادین پرداخته می شود که عمدتا در دانشگاههای نسل اول و دوم مبنا و معیار بوده اند؛ در نیم‌گفتار ی دیگر در خصوص چهار ارزش باقیمانده نوشته خواهد شد که بیشتر مورد توافق سه نسل دوم، سوم و چهارم هستند.

🔸 حقیقت جویی؛
حقیقت جویی و نیکداشت حقیقت بطور سنتی از ارزشهای بنیادین دانشگاه است. مرجعیت پرسشگری از هر آنچه که قابلیت پرسیده شدن دارد؛ چون و چرا کردن از هرآنچه که در ذهن سوژه دانشگاهی خطور کند، بنیان حقیقت جویی است. روحیه انتقادگری و ظرفیت انتقادپذیری خمیرمایه پرسشگری است. نهاد دانشگاه اجتماع افرادی است که اگر در هیچ مساله ای میان آنها توافق وجود نداشته باشند، روی این مساله که همگی می توانند مخالف همدیگر بیندیشند و یکدیگر را نقد کنند، توافق وجود دارد. در بستر چنین وضعی از حقیقت جویی است که زیست آزاد آکادمیک در جهان پندارها و گفتارهای متضاد و متخالف معنا می گیرد. اضافه بر پرسشگری، آنچه که معیار حقیقت جویی است، پژوهشگری و آنچیزیست که یاسپرس آنرا «خودانگیختگی فکری» می داند. اما آنچیزیکه حقیقت جویی را به عنوان یک ارزش مانا محقق می سازد، پاسداری و نیکداشت پرسشگری و پژوهشگری از سوی اجتماع علمی و مراجع پشتیبان دانشگاه است. اما دانشگاه ايراني در تاریخ نود ساله خوش بسان سازمان های بروكراتيكی عمل کرده است كه هیچگاه دغدغه مند پرورش دانش آموختگانی پرسشگر، پژوهشگر و نكودارنده حقيقت نبوده است؛ بلکه تربيت تكنوكرات های ملاحظه کارِ مقومِ وضع موجود رسالت تاریخی آن بوده و در دهه های اخیر نیز تربیت و تحویل دانش آموختگان بیکار و پر مدعا به جامعه، تکلیف دستوری و سیاسی-سیاستی آن بوده است.

🔸 آزادی علمی
آزادی علمی به عنوان یک ارزش دانشگاهی ارتباط وثیقی با روح حقیقت جویی در محیط های دانشگاهی دارد. یاسپرس در اثر بی بدیل خود «ایده دانشگاه»، «آزادی علمی را اولویتی می داند که مستلزم تعهد به آموزش حقیقت است، هر چند کسی در بیرون یا درون دانشگاه بخواهد آن را محدود کند». دامنه آزادی علمی به عنوان یک ارزش دانشگاهی بسیار فراگیر و وسیع است. تجربه و تمرین آزادی علمی، هم برای استاد و هم دانشجو، از محیط کلاس درس شروع می شود. جاییکه استاد دانشگاه باید این حق را داشته باشد، چه درسی را با چه سرفصل و محتوایی و با چه روشی آموزش دهد. علاوه بر تدریس و آموزش، آزادی علمی بیانگر آزادی انتخاب مساله و موضوع پژوهش و نحوه نشر و ترویج یافته های علمی و پژوهشی است. انسان دانشگاهی حق دارد هر مساله پژوهشی را پی جویی و انجام دهد بدون اینکه مورد پیگیری و تحت کنترل و فشار فرمالیسم اداری درون دانشگاه و یا جبر سیاسی و ایدئولوژیک بیرون دانشگاه قرار گیرد. بخاطر این است که یاسپرس معتقد است دولت یا حاکمیت سیاسی باید شرایطی را فراهم کند تا پژوهش و آموزش در دانشگاه بدون اینکه «تحت کنترل احزاب سیاسی یا اجبار ایدئولوژیهای سیاسی، فلسفی یا مذهبی باشد» به سهولت محقق شود. اما ديپلماسي مبهم حاکم بر آموزش عالی ما نمي تواند آزادی علمی در دانشگاه ایرانی را به وجه شایسته تامین یا تضمین کند. دانشگاه ایرانی مستلزم آزادی آکادمیک براساس ديپلماسي درهاي باز و گشايش مسيرهاي جديد ارتباطي در حوزه آموزش عالي است. بايد اجازه داد استادان ما مستقلا و با احساس امنیت شغلی در عرصه جستجوگری های آکادمیک و پژوهش های ملی و بين المللي ورود پیدا کنند. انتظار بجا و بحق این است که استاد ایرانی برای نقد قدرت و تنقید کژکارکردی های احتمالی نهادهای جامعه (اعم از سنتی و مدرن) از تضمین آزادیهای علمی لازم و تامین امنیت حرفه ای و شغلی کافی برخوردار باشد.

🔸 فضیلت یادگیری (و علم آموزی)
فضیلت یادگیری و اصالت آموزش کارویژه نسل های اولیه دانشگاه مدرن است. فضیلت یادگیری برای آن کس که می آموزد و کسی که می آموزاند، فی حد ذاته واجد ارزش است. برآيند كلي از محیط های دانشگاهی ما این است که یادگیری و علم آموزی مستمر برای هر دو گروه مخاطب (استاد و شاگرد) فضیلت نیست (و یا کمتر فضیلت است). مشاهده شده است که در دانشگاههای برجسته جهان، میانگین مطالعه و تمرین استاد برای تدریس یک جلسه درس دو واحدی دوره دکتری بین ده تا دوازده ساعت می باشد. این در حالیست که بخش قابل توجهی از استادان دانشگاههای ما به پاورپوینت های ترمهای متوالی گذشته عادت کرده اند. از سوی دیگر، دانشجويان ما هم تواضع يادگيري ندارند. عدم تواضع يادگيري دانشجويان هم در ارتباط با مطالعه منابع درسي متنوع و هم در ارتباط با تدريس استاد و دانش و اطلاعاتي كه استاد ارائه مي دهد، مشهود است. دانشجويان ما علی رغم هوشمندی و استعداد بالایی که دارند، با فرهنگ شاگردي كردن کمتر آشنا هستند.
ص 3
احساس خود-اشباعي علمی و خود-دکتربینی دانشجويان دکتری بعضا در ترمهای اولیه قابل مشاهده است. کیفیت و عمق نسبتا پایین دانش تخصصي دانشجویان تحصیلات تکمیلی ما عمدتا در طرحنامه ها و رساله هاي آموزشی آشکار است! اگرچه با نمره های عالی و یا بسیار خوب فارغ التحصیل می شوند (مساله ای که به آن «تورم نمره» اطلاق می کنیم)، ولی دانش اصیل تولید نمی کنند. نکته مهم تر اینکه مهارت شنيدن و جسارت پرسشگری از مرزهای ناشناخته دانش در دانشجويان قوی نیست. بخش بزرگي از دانشجويان در روياهاي بيرون از محيط كلاس درس سير مي كنند و در كلاس های درس بعضا حضور فيزيكي دارند. فقدان تشنگي برای پرسشگری و يادگيري بیشتر، انگيزه تدريس با كيفيت و اثربخش را از استاد مي گيرد. استادان ما هم ذوق و شوق کمتری براي مطالعه و تامل و توغل بيشتر و تدريس براساس منابع متفاوت دارند. بنابراین مقاومت در برابر یادگیری (عمدتا از سوی دانشجویان) و استقامت در برابر تدريس اثربخش (از جانب استادان) خاصیت محیط های آموزشی و یادگیری ما شده است. اين مساله به دانشگاههاي دولتي و غيردولتي داراي اعتبار پايين محدود نمی شود؛ بلكه محیط های آموزشی دانشگاههاي به ظاهر سطح یک كشور هم از اين مساله رنج مي برند.

🔸 استقلال دانشگاهی
اگرچه امروزه در ادبیات مربوط به استقلال دانشگاهی ازانواع آن نظیر سازمانی، علمی، مالی و پرسنلی بحث به میان می آید، اما استقلال دانشگاهی قبل از اینکه یک امر سیاستی و یا رویکرد مدیریتی باشد، یک ارزش بنیادین است. دولت‌ها به طور طبیعی در بخش‌هایی از جامعه که محل تولید و انباشت مؤلفه های بنیادین نظیر «دانش» و «قدرت» است، حضور فعال تر و هدفمندتری دارند. حضور دولت‌ها در نظام‌های آموزشی دموکراتیک عمدتا غیرمستقیم، ارشادی و با هدفِ تسهیل شرایط و زیرساخت‌های قانونی و حقوقی است. اما حضور دولتمردان در نظام‌های متمرکز و کمتر دموکراتیک، مستقیم و دستوری است. باوجوداین، هنگامی که بُعد سیاسی آموزش عالی مطرح است، دولت‌ها در غیرمتمرکزترین سیستم‌های آموزشی نیز دستورجلسه‌های ویژه‌ای برای مدیریت دانشگاه‌ها دارند. واقعیت این است که میل به سهم حداکثری دولت‌ های مختلف ایران در سیاستگذاری های آموزش عالی از ویژگیهای آشکار حکمرانی دانشگاه ایرانی است. این امر، در اصل و اساس، با ارزش استقلال سازمانی دانشگاه در تضاد است. اگرچه، عوامل امتناع استقلال دانشگاهی مطلوب در دانشگاه ایرانی پیچیده، چندعاملی و در پاره‌ای مواقع ناشناخته و مبهم است، اما وجود حساسیت‌های غیرآکادمیک، تکثر حضور نیروهای غیرآکادمیک در اتمسفر آموزش عالی و قدرت بازدارندگی آن‌ها، آشفتگی فلسفی و ضعف معرفتی نهاد دانشگاه و نیز چالش تاریخی هویت و آشفتگی کارکرد از موانع جدی و نرم پاسداشت ارزش استقلال دانشگاهی در دانشگاه ایرانی است.

ادامه دارد.....
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم است.
http://dobaredaneshgah.ir

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
نقدی بر یادداشت "مجتبی عمادی" با عنوان "تحریم علم و پژوهش به شیوه آمریکایی" :

✍️حجت محمودی

علت اینکه بلافاصله دست به قلم شدم، این تفکر را برای جامعه دانشگاهی خطرناک می دانم که خود را از علت بودن مبرا ساخته و معلول را تبرئه نماید، طبق نظریه اسناد، Attribution Theory که اشاره دارد به نسبت دادن دلایل شکست ها یا موفقیت ها به علل و عوامل مختلف، در این یادداشت، علت رد مقالات ایرانی و علت شناخته شدن ایران به عنوان یکی از سه کشور متقلب جهان در کنار چین و هند را "تحریم های آمریکا" عنوان کرده است، طبق نظریه اسناد، این نگاه علت پدیده ای را "بیرونی"، "خارج از کنترل" و "پایدار و باثبات" می داند، و لذا نه تنها جامعه دانشگاهی را تبرئه می کند، بلکه امکان هر نوع تکراری را نیز محتمل می دارد.

با این حال اگر مروری بر تاریخچه تقلب علمی در ایران داشته باشیم، خواهیم دید که حتی در زمان رئیس جمهورانی که تقریبا فضای بین المللی محبوبی را داشتند، و شدت تحریم به این منوال نبود، باز تقلب علمی در ایران وجود داشته و بسیاری از مقالات ریترکت شده مربوط به آن دوران می باشند، همچنین اخیرا، متعاقب با افزایش تحریم ها، انتشارات بسیاری به صراحت اعلام کرده اند که ما با آزادی عقیده و چاپ مقالات دانشجویان مشکلی نخواهیم داشت، برای نمونه:

In the US, OFAC has used new laws to target certain Iranian nationals, including Iranian government employees (but not Iranian universities) that are deemed to be engaged in or supporting the potential development of weapons technologies or supporting the government-owned energy industry.

همانطور که ملاحظه می فرمایید این حساسیت ها صرفا مربوط به کارکنان ارگان های رسمی خاص دولتی و برخی افراد یا سازمان های موجود در لیست تحریم های آمریکا می باشد، به خوبی هویداست که کشوری مثل آمریکا، بهتر از خود ما فهمیده است که ریشه تقلب های علمی، علم ناباوری در سیستم کلان می باشد، و کشوری که به علم و کارکردهای آن باور نداشته باشد، می تواند بسیاری از اخلاقیات جهان شمول را نقض کند، اما وقتی ما علت را نه در خودمان، بلکه در بیرون از خود جستجو می کنیم، این تفکر، به مراتب خطرناک تر از خود تقلب می باشد!

در همین چند ماه اخیر، مقالات بسیاری از دوستان "مستقل" من در مجلات بسیار معتبر پذیرفته و حتی چاپ شده اند! لذا نباید تعمیم بدهیم که "علت رد مقالات ما می تواند کدورت علمی باشد"، طبیعتا ما به عنوان یک دانشگاهی باید خرسند باشیم که انتشارات علمی نسبت به اصیل ماندن تحقیقات علمی متعهد هستند و نمی خواهند آن را با سیاست گل آلود کنند، تفکر ما هم به عنوان افراد دانشگاهی باید اصیل و غیر سو دار باقی بماند، تا بتوانیم ریشه های رشد تقلب علمی در ایران را در خودمان جستجو کنیم. سخن آخر اینکه، باز بازمی گردم به نظریه اسناد، که برای حل هر بحران و مساله ای، دلیل و علت را باید در عملکرد خودمان جویا شویم تا بتوانیم برای آن راه حل و علاجی پیدا کنیم، غافل نباشیم که عده ی کثیری در کمین نشسته اند تا علت ریترکت مقالات خودشان را "کدورت آمریکایی" قلمداد کنند! و این یعنی باتلاق تقلب.


https://www.elsevier.com/connect/trade-sanctions-against-iran-affect-publishers
۱۰۰ هزار دکتر بیکار تا سال ۱۴۰۰

📌ورزشگاه آزادی دیگری بسازید !

ماشین تولید «دکتر» در کشورمان با شتابی عجیب در حال تولید است، تا جایی که می‌شود با حسابی سرانگشتی دریافت طی چند سال آینده با خیل عظیم دانش آموختگان بیکار دکتری مواجه خواهیم بود.

این دورنمای وضعیتی است که مسئولان ترسیم می‌کنند. مسئولانی که اذعان دارند روند آموزش عالی در کشورمان به غایت پر اشکال است تا جایی که با هزینه‌های فراوان به تربیت و آموزش متخصصانی در بالاترین سطح آموزش عالی مشغولیم که ظرفیتی برای به کارگیری ایشان وجود ندارد.

وضعیتی که اگر در یک فرایند ماشینی رقم بخورد هم جای تعجب دارد، چه برسد به رقم خوردن آن در نظام آموزش عالی. نظامی که ظاهرا در آن مقطع دکتری تنها یک بخش دیگر بوده که به تولید انبوه رسیده و به ماشین آموزش عالی افزوده شده تا محصولاتی با کیفیت بالاتر تحویل دهد. محصولاتی گران قیمت که مهم نیست تقاضا برایشان وجود دارد یا خیر.

واقعیت تلخی که شریعتی نیاسر، معاون وزیر علوم نتیجه آن را این گونه توضیح می‌دهد: «به طور طبیعی دانش آموختگان دکتری آینده شغلی خود را در دانشگاه می‌بینند، این در حالی است که در بهترین حالت بین پنج تا ۶ هزار نفر از ۲۰ هزار شرکت کننده دارای مدرک دکتری، جذب دانشگاه می‌شوند و این موضوع به این معناست که سالانه ۱۵ هزار فارغ التحصیل دکتری بیکار تحویل جامعه می‌دهیم در شرایطی که جای مناسبی برای اشتغال آن‌ها نداریم.»

اظهار نظری که البته ابتدای امسال بیان شده و ویرایش‌های بعدی آن، کمی متفاوت است؛ «در مقطع دکتری، ۱۰۰ هزار دانشجوی دکتری مشغول به تحصیل هستند که از این تعداد چهار هزار نفر جذب دانشگاه شده‌اند.» (همان مقام - دی ماه ۹۷ - مراسم تجلیل از دانشجویان ممتاز دانشگاه علم و صنعت)

شرایطی که موجب شده شمار دانش آموختگان بیکار دکتری در کشور در ۵ سال اخیر، ۷ برابر شود. این را احمدرضا پیش‌بین، سرپرست معاونت فرهنگی و دانشجویی دانشگاه جامع علمی کاربردی می‌گوید تا تاکید کند که این روند نیازمند اصلاح است. روندی که البته می‌دانیم شتاب گرفته و به اینجا رسیده که ظرفیت پذیرش دکتری (دولتی و آزاد) در سال جاری، ۲۴ تا ۲۶ هزار نفر بوده است!

اعداد و ارقامی که اگر همه آن‌ها را کنار هم قرار دهیم، به دورنمایی عجیب و حتی شوک آور خواهیم رسید؛ دورنمایی که برای سال ۱۴۰۰، حتی از یکصد هزار دانش آموخته دکتری بیکار نیز فراتر می‌رود چراکه سالانه حدود ۲۰ هزار دکتر بیکار به جامعه افزوده می‌شود و هم اکنون نیز همین میزان دکتر بیکار داریم.

خیل بیکارانی که شمارشان از ظرفیت ورزشگاه بزرگ آزادی نیز افزون است، آن هم به شرطی که روند افزایش ظرفیت دکتری در وضعیت امسال متوقف بماند و به مانند سال‌های گذشته رشد نکند.

منبع: مجمع فعالان اقتصادی

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم است.
http://dobaredaneshgah.ir

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah