فلاخن||سلمان کدیور
11.3K subscribers
1.59K photos
667 videos
35 files
954 links
سلمان کدیور
نویسنده
دانش آموخته روابط بین الملل - گرایش کنترل تسلیحات

.
Download Telegram
Forwarded from راهیانه
♦️مردمان نامرئی♦️
(چرا به خیابان می‌آیند؟)

▪️جایی در کتاب‌های درسی ندارند. درس‌ها و حرف‌ها و عکس‌های کتاب‌های درسی، شبیه آن‌ها نیست. در رسانه‌های رسمی انکار می‌شوند: نه اخبار اتفاقات مربوط به خودشان را می‌بینند، نه چهره‌هایشان را. آدم‌های رسانه‌های رسمی، شبیه هیچ‌کدام‌شان نیستند. جایی در تقویم رسمی ندارند. غالب مناسبت‌های محبوب‌شان در تقویم نیست. شادی‌های جمعی و غم‌های جمعی‌شان همه غیررسمی است. جایی بیرون از تقویم (به پژوهش درخشان «زمان در زندان» نگاه کنید).

▪️هنرمندان و قهرمانان و چهره‌های محبوب‌شان جایی در هیچ فضای رسمی ندارند. هر که را که گوش می‌کنند، دوست می‌دارند و می‌بینند جایی در فضاهای رسمی ندارند.سیاستمداران‌شان، سال‌هاست که از صحنه سیاست حذف می‌شوند. نماینده‌ای در مجلس و دولت و حکومت ندارند. همان نصف و نیمه نماینده‌هایی که گاه حرف دل این‌ها را می‌زدند هم حذف شده‌اند. اراده‌هایشان برای تغییر در سیاست‌های خارجی و داخلی محقق نمی‌شود. برعکس، هر چه نمی‌خواهند می‌شود و آنچه می‌خواهند نمی‌شود.

▪️آن‌ها، را نامرئی کرده‌اند. این، داستان اکثریتی از این جامعه است. وجود آن‌ها، اصل ِ بودن‌شان، دهه‌هاست که انکار می‌شود. انگار می‌خواهند به آن‌ها بگویند که نیستند.

▪️برای حاکمان، دهه‌هاست که مردم، تنها «بخشی» از جامعه‌اند: حزب‌اللهی‌ها. باقی، مذهبی یا غیرمذهبی، «مردم» به شمار نمی‌روند. تنها آن بخش همراه ِ همصدا با قدرت است که انحصار دیده‌شدن را در اختیار دارد. تنها آنها هستند که می‌توانند مرئی باشند.

▪️جامعه‌شناسی می‌گوید که احساس بودن، نیازمند ِ «ابراز» بودن است. اگر خودت را جایی، در چیزی، نبینی، وجود نداری. کم‌کم خودت هم خودت را فراموش می‌کنی. برای احساس ِ بودن، نیاز به ابراز بودن داری. نیاز داری دیده‌شوی. شنیده‌شوی. به رسمیت شناخته‌ شوی. وقتی تمام راه‌های رسمی دیده‌شدن، شنیده‌شدن و به رسمیت شناخته‌شدن، بسته شده‌است، تنها راه ابراز و احساس وجود داشتن، حضور در خیابان می‌شود. نوشته‌شدن بر دیوارها. فریاد شدن بر بام‌ها. دیده شدن، دوباره آن بخش انکار شده را مردم می‌کند. به آن‌ها حس بودن می‌دهد.

▪️همین هم هست که شعار چندین سال قبل انکارشدگان این بود: «ما هستیم». مسأله، اثبات وجود داشتن است. مسأله، «ابراز وجود» است. حس بودن. چه کسی این بخش از مردم را به خیابان می‌آورد؟ کسی که سال‌هاست از تمامی عرصه‌های ابراز وجود دیگر بیرونشان کرده‌است.

راهیانه|@raahiane
#از_رنجی_که_میبریم|#جامعه|#خواندن
♦️ذهن متورم♦️
(برای بی‌صداترین فریادها)

(#بازنشر ِ مطلب به بهانه‌ی گرانی‌ها و بی‌ارزش‌شدن هر روزه و سرسام‌آور پول ملی و خرد شدن مداوم کمر مردمان سرزمین‌م و باز بی هیچ امیدی برای شنیده‌شدن‌ش)

▪️من دانشجوی جامعه‌شناسی‌ام، نه اقتصاد یا رفاه و سیاستگذاری اجتماعی. از پیامدهای اقتصادی و رفاهی تورم سر در نمی‌آورم. اما برایم یک جنبه‌ی دیگر از این گرانی همیشگی مهم است: تورم با ذهن‌های ما چه می‌کند؟ آدمیزادی که از صبح تا شب به گرانی فکر می‌کند، چه بلایی سرش می‌آید؟

▪️به نظرم تورم، جدا از فقیر کردن و بیچاره کردن اقتصادی ما، یک کار دیگری هم می‌کند: نوع نگاه ما را به دنیا تغییر می‌دهد. گرانی، به خصوص وقتی که مقدارش قابل پیشبینی نیست، آرام آرام، ما را به جهان «بی‌اعتماد» می‌کند. ذهن تورم‌زده، به فردا بی‌اعتماد است. از فردا می‌ترسد. فردا برایش چیزی ترسناک است. تورم، امنیت ِ روانی را از آدمیزاد می‌گیرد. یعنی وقتی خسته و کوفته به خانه می‌روی، به جای اینکه دیگر چند ساعتی آرامش داشته‌باشی و برای کار فردا آماده شوی، باز هم حس ناامنی داری. از فردا می‌ترسی. آدمیزاد تورم‌زده، ترس‌خورده‌است. از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد. از آمدن فردا هراس دارد.

▪️گرانی مداوم و همیشگی، موقعیت‌ روزمره را به موقعیت همیشه اضطراری تبدیل می‌کند. این عقربه‌ی دور موتور ماشین‌ها را دیده‌اید؟ از یک جایی، دور موتور نباید بالاتر برود. حالا ممکن است استثنائاً برای یک معکوس کشیدن یا برای یک سربالایی، لازم باشد دور موتور بالا برود، اما نباید زیاد در آن وضعیت بماند. اگر در آن دور موتور بالا بماند و دنده عوض نکنی، موتور ِ بهترین ماشین دنیا هم باشد، می‌سوزد. تورم، موتورهای ما را روز و شب، در همان دور بالا نگه داشته‌است. ذهن‌های ما، آزاد نمی‌شوند. مدام نگران فرداییم. مدام در اصطکاک. خلاص نمی‌شویم.

▪️ذهن تورم‌زده، خودخواه می‌شود. آدمیزاد، اهل حساب و کتاب است. در همه جا هم همین است. اما ذهن ِ ترس‌خورده‌ی ناامن، مستعد ِ خودخواه شدن است. چرا؟ چون هر جور حساب می‌کند، فردایش می‌تواند بدتر از امروزش باشد. ماه دیگرش می‌تواند فقیر تر و سال دیگرش، بیچاره‌تر. پس اصلاً فرصت و مجال و امکان فکر کردن به درد دیگران را ندارد. اضطرار دارد. خطر نزدیک است. پس ناخودآگاه شروع می‌کند به دو در کردن. به پیچاندن. به حق‌خوری. میل بقایش اقتضا می‌کند که بدزدد. که جمع کند. حریص باشد. برای آن فردای وحشتناک ِ همیشه‌ی خودش و نهایتاً نزدیکانش، حرص بزند و به هر قیمتی شده، پول جمع کند. حالا میخواهد پول تمیز باشد یا کثیف. حق‌خوری باشد یا اختلاس. تخم مرغ دزدی باشد یا شتردزدی. همین است که ذهن تورم‌زده، تک‌خور می‌شود. طماع می‌شود. گور بابای بقیه!

▪️ذهن متورم، "میان‌برطلب" می‌شود. می‌خواهد راه‌های کوتاه‌تر پیدا کند. راه‌های زودبازده. مسیرهای خلوت. چون زمان طولانی، ترسناک است. چون دیو گرانی لب به لب پاهایش است. پل‌های پشت سرش مدام خراب می‌شود. پس باید بدود. باید زرنگ‌بازی کند. اتوبان و خیابان اصلی جواب نمی‌دهد. همین است که مستعد گول خوردن می‌شود: زرنگ‌ترها، در باغ سبز نشان می‌دهند و می‌اندازنش توی کوچه پس‌کوچه‌های بن بست و هست و نیست سخت به دست آمده‌اش را به جیب می‌زنند. دیندار و بی‌دین و حزب‌اللهی و پیر و جوان و روستایی و شهری هم ندارد. "همه" می‌خواهند سه سوته میلیاردر شوند. شاید یک شب، یک ماه، یک سال، از این فشار وحشتناک دربیایند. یک نفس راحت بکشند. این است که خوراک ِ کاسپین‌ها و بازاریابی‌های شبکه‌ای و سرمایه‌گذاری‌های فیک می‌شوند. و قربانی‌تر. بیچاره‌تر. مستأصل‌تر.

▪️برای دانشجوی جامعه‌شناسی، خوب و بد بودن آدم‌ها، روی پیشانی‌شان نوشته نشده. در ژن‌شان نیست. با جنم و زرنگ و تنبل و بی‌جربزه بودن‌ و بی‌رحم و با اخلاق بودنشان نیست. «موقعیت‌»شان است. این موقعیت، کارخانه‌ی بی‌اخلاقی است. جامعه اگر امروز «عاصی ِ خودخواه ِ مستأصل» است، نتیجه این موقعیت است. «موقعیت» را نه توصیه اخلاقی تغییر می‌دهد، نه دین، نه توصیه به صبر، نه بنر، نه سخنرانی، نه زور و بگیر و ببند. از استثناها بگذریم. برای ساختن ِ جامعه‌ای اخلاقی، باید "موقعیت ِ امن" ایجاد کرد.

▪️حالا سؤالم از شمای مسوول صادق "انقلابی پیشین" این است: (اگر هنوز چندتایی باشند که نان در خون دل مردم نمی‌زنند) فکر می‌کردید اقتصاد را فدای اخلاق کرده‌اید؟ شب به خودتان دلداری دادید که: طوری نیست، دنیا ندارند اما آخرت دارند. با خودتان زمزمه کردید که: «خودمان انتخاب کردیم که طور دیگری زندگی کنیم». نه! والله نه! خسر الدنیا شدن، مقدمه‌ی خسر الاخره شدن بود.

▪️در ذهن‌تان آخرت‌شان را می‌خواهید؟ دنیایشان را درست کنید.

#از_رنجی_که_می‌بریم|#جامعه
@raahiane
....
....
@Falaakhon