Forwarded from اقلیّت(هادی مسعودی)
🔴زندگی...
🔻از اسمش پیداست، ما باید #زندگی کنیم، یعنی باید زنده باشیم، حیات و تپش داشته باشیم، حرکت و جوشش داشته باشیم...
🔻چه کنیم در این دنیا حیات داشته باشیم؟
چه کنیم حیاتمان پس از این دنیا امتداد داشته باشد؟
چه کنیم تا بتوانیم تاریخ را تکان دهیم، تاریخ را پیش ببریم، تاریخ را چون پیامبران پشت سرمان حرکت دهیم...
🔻شهید قلب تاریخ است...
شهید همان مرکز تپنده ای است که به زندگی، یا همان مردگی امروز ما، حیات میبخشد...
🔻شهید امروز تذکاری بزرگ است برای ما؛ خبر شهادت شهیدان است که به صورت ما غفلت زدگان آب می پاشد، تلنگری میزند و میگوید: اگر شهید نشویم، بالاخره یک روز میمیریم...
🔻شهادت بی مبارزه در مسیر حق و عدالت تصور شدنی نیست...
🔻اینکه دعای همیشگی مان شهادت است، یعنی باید به گونه ای زندگی کنیم که دائم در حال مبارزه باشیم...
چرا که شهادت نتیجه مبارزه است...
مبارزه با استکبار، مبارزه با ظلم، چه درونی و چه بیرونی...
🔻لا اله الا الله، یعنی نفی تمام وجوه غیر خدایی، یعنی مبارزه با تمام رنگ های غیرالهی، یعنی "نه" به شرک و کفر و ظلم...
🔻و این لا اله الا الله تبدیل میشود به دینامیزم تاریخ، میشود مهم ترین قوه محرکه تاریخ، میشود الهام بخش تمام مجاهدان و مبارزان و شاهدان تاریخ...
🔻از چاله دنیا بی شهادت رفتن، در چاه افتادن است...
✌️خوش به حالت ای شهید بی سر...
#شهید_حججی
#مجاهد_مسلمان
@aghalyyat
🔻از اسمش پیداست، ما باید #زندگی کنیم، یعنی باید زنده باشیم، حیات و تپش داشته باشیم، حرکت و جوشش داشته باشیم...
🔻چه کنیم در این دنیا حیات داشته باشیم؟
چه کنیم حیاتمان پس از این دنیا امتداد داشته باشد؟
چه کنیم تا بتوانیم تاریخ را تکان دهیم، تاریخ را پیش ببریم، تاریخ را چون پیامبران پشت سرمان حرکت دهیم...
🔻شهید قلب تاریخ است...
شهید همان مرکز تپنده ای است که به زندگی، یا همان مردگی امروز ما، حیات میبخشد...
🔻شهید امروز تذکاری بزرگ است برای ما؛ خبر شهادت شهیدان است که به صورت ما غفلت زدگان آب می پاشد، تلنگری میزند و میگوید: اگر شهید نشویم، بالاخره یک روز میمیریم...
🔻شهادت بی مبارزه در مسیر حق و عدالت تصور شدنی نیست...
🔻اینکه دعای همیشگی مان شهادت است، یعنی باید به گونه ای زندگی کنیم که دائم در حال مبارزه باشیم...
چرا که شهادت نتیجه مبارزه است...
مبارزه با استکبار، مبارزه با ظلم، چه درونی و چه بیرونی...
🔻لا اله الا الله، یعنی نفی تمام وجوه غیر خدایی، یعنی مبارزه با تمام رنگ های غیرالهی، یعنی "نه" به شرک و کفر و ظلم...
🔻و این لا اله الا الله تبدیل میشود به دینامیزم تاریخ، میشود مهم ترین قوه محرکه تاریخ، میشود الهام بخش تمام مجاهدان و مبارزان و شاهدان تاریخ...
🔻از چاله دنیا بی شهادت رفتن، در چاه افتادن است...
✌️خوش به حالت ای شهید بی سر...
#شهید_حججی
#مجاهد_مسلمان
@aghalyyat
🔴تشیع شهید یا تطهیر با شهید؟
.....
....
این روزها که کشور در انتظار تشیع #شهید_حججی بزرگوار است و هر روز خانواده معزز ایشان به دعوت یکی از نهادهای سیاسی حکومتی به شهرها سفر می کنند و در این باب همه سعی دارند گوی سبقت را از دیگری بربایند و مراسم مفصل تری در این باب بگیرند و الخ، مرا یاد روزگار نه چندان دور دانشجویی ام اندخت.
اواسط دهه هشتاد بود و من و دوستانم تازه با تفکر عدالتخواهی آشنا شده و در پی تاسیس مجمع دانشجویان عدالتخواه دانشگاه های شیراز بودیم. درست زمانی که تفکر عدالت خواهی نخستین بارقه های حیاتش را سپری می کرد.
در آن روزها خبر آوردند که شهد گم نامی قرار است به دانشگاه برای دفن بیاورند. و انصافا دانشگاه از شنیدن این خبر کلی متاثر گشت.
به هر حال رفقای ما در تشکل های مختلف فورا دست به کار شدند و کمیته مشترکی برای مراسم اعم از مکان دفن تا جزئیات روز مراسم تدارک ببینند و از بنده هم دعوت کردند به نمایندگی از تشکل متبوعم در آن کمیته شرکت کنم. که البته بنده حاضر به شرکت نشدم.
مهمترین دلیلمان این بود که به رفقا گفتیم شما گمان میکنید مسئولین این شهر اجازه می دهند شما صفر تا صد برنامه را ببندید؟ عمرا. آنها سال ها منتظر بودند تا شهیدی بیاورند و خودشان را آویزان او کنند و تا بتوانند چهره و شخصیت خودشان را ترمیم یا تقویت کنند. مطمئن باشید تمام کارها را خودشان می بندند و بر این کار از هم سبقت می گیرند.
دلیل بعدی هم این بود که به دفن شهید در دانشگاه و پارک و تفرجگاه ها مخالف بودیم. اعتقاد داشتیم اینها را باید در دادگاه ها و سازمان ها و ... دفن کنند تا آن قاضی، آن کارمند، آن مدیر کل، آن مسئول با دیدن هر روزه آن از ظلم و تعدی به مردم و بیت المال خوداری کند. به جای اینکه در پارک و خیابان بنر بزنند بخاطر خون شهدا خواهرم حجابت، برادرم نگاهت، در ادارات مزبور تابلو بزنند بخاطر خون شهدا از غارت و دست درازی به بیت المال شرم کنید. بخاطر خون شهدا از ارتشا دست بکشید، باند بازی را کنار بگذارید.
به رفقا گفتم آن زمانی که در این شهر دستاورد خون این شهدا که عدالت و آزادی و برابری بود را پایمال کرده و می کنند چرا کمیته تشکیل ندادید و حالا برای دفنش با هم مسابقه می دهید؟ ما در دفن شریک نمی شویم. آدم به اندازه کافی هست.
یادم هست بعد از این پاسخ اوج تخریب ها علاوه بر تخریب های همیشگی، به سوی ما روانه شد که فلانی ها با شهدا مشکل دارند. فلانی ها روشنفکرند و ... تا اینکه گذشت و درست یک روز مانده به مراسم دفن، یکی از همان رفقا تماس گرفت و گفت تمام آنچه گفته بودی محقق شد و خود مسئولین استانی محل دفن و سایر برنامه های مراسم را ترتیب داده اند و این مدت دانشجویان سرکار بوده اند.
هیچ وقت روز تشیع را از خاطر نمی برم. تمام مسئولین شهر و استان حاضر شده بودند. همه به صف ایستاده با چهره هایی مغموم. همان هایی که دست و امضاهایشان پای بسیاری از مناسبات ظالمانه نشسته بود و بارها علیه آنها در نماز جمعه بیانیه پخش کرده بودیم. آنهایی که زمین های بسیاری را غصب کرده تا باغ شهری بسازند و بفروشند، آنهایی که غیرقانونی در شهر تراکم فروشی می کردند، برج های تجاری می ساختند، به همراه استاندار، فرماندار، شهردار همگی پیام های تسلیت برای قرائت در مراسم فرستادند.
و در روز مراسم، چه مسابقه ای گذاشته بودند برای خودنشان دادن . یکی صوت تنظیم می کرد، یکی گِل بر سرش می ریخت و ناله می زد، یکی مداحی می کرد؛ یکی بیل و کلنگ و خاک می ریخت. با چه هیجان وصف ناشدنی. انگار عجله داشته باشند یا بخواهند کاری را تمام کنند و گزارشش را برای بیلان کاری رد کرده باشند.
بالاخره شهید را خاک کردند، اشکی ریختند، چایی خوردند و عاقبت به سمت رستوران دانشگاه روانه شدند و همه چیز همانجا پای میزهای غذا تمام شد. و حتی بعدش برای ساخت سنگ مزار و یا یک مقربه ساده، با بچه های دانشگاه همکاری نکردند.
منتها آدم ها فرق کرده بودند. سازمان ها، نهادهای حکومتی، شخصیت های سیاسی و ... خودشان را در آن مراسم طاهر کرده بودند و پس از آن تا مدت ها می توانستند نقاب دیانت و مذهبی که بر چهره زده بودند را حفظ کنند. مطالبه کردن از آنها برای پاسخگویی سوء مدیریت هایشان کمی سخت شده بود.
آری. کنار دل های شیفته و نیت های خالص، همیشه چنین ناپاکی و ناخالصی هایی هم هست. می خواهند دست سطح کلان، وضعیت نابهنجار عدالت و انحرافاتی که از اصل انقلاب صورت گرفته و در سطح خرد، چهره شخصی خود را با شهید طاهر کنند.
#سلمان_کدیور
....
....
@khamenism
.....
....
این روزها که کشور در انتظار تشیع #شهید_حججی بزرگوار است و هر روز خانواده معزز ایشان به دعوت یکی از نهادهای سیاسی حکومتی به شهرها سفر می کنند و در این باب همه سعی دارند گوی سبقت را از دیگری بربایند و مراسم مفصل تری در این باب بگیرند و الخ، مرا یاد روزگار نه چندان دور دانشجویی ام اندخت.
اواسط دهه هشتاد بود و من و دوستانم تازه با تفکر عدالتخواهی آشنا شده و در پی تاسیس مجمع دانشجویان عدالتخواه دانشگاه های شیراز بودیم. درست زمانی که تفکر عدالت خواهی نخستین بارقه های حیاتش را سپری می کرد.
در آن روزها خبر آوردند که شهد گم نامی قرار است به دانشگاه برای دفن بیاورند. و انصافا دانشگاه از شنیدن این خبر کلی متاثر گشت.
به هر حال رفقای ما در تشکل های مختلف فورا دست به کار شدند و کمیته مشترکی برای مراسم اعم از مکان دفن تا جزئیات روز مراسم تدارک ببینند و از بنده هم دعوت کردند به نمایندگی از تشکل متبوعم در آن کمیته شرکت کنم. که البته بنده حاضر به شرکت نشدم.
مهمترین دلیلمان این بود که به رفقا گفتیم شما گمان میکنید مسئولین این شهر اجازه می دهند شما صفر تا صد برنامه را ببندید؟ عمرا. آنها سال ها منتظر بودند تا شهیدی بیاورند و خودشان را آویزان او کنند و تا بتوانند چهره و شخصیت خودشان را ترمیم یا تقویت کنند. مطمئن باشید تمام کارها را خودشان می بندند و بر این کار از هم سبقت می گیرند.
دلیل بعدی هم این بود که به دفن شهید در دانشگاه و پارک و تفرجگاه ها مخالف بودیم. اعتقاد داشتیم اینها را باید در دادگاه ها و سازمان ها و ... دفن کنند تا آن قاضی، آن کارمند، آن مدیر کل، آن مسئول با دیدن هر روزه آن از ظلم و تعدی به مردم و بیت المال خوداری کند. به جای اینکه در پارک و خیابان بنر بزنند بخاطر خون شهدا خواهرم حجابت، برادرم نگاهت، در ادارات مزبور تابلو بزنند بخاطر خون شهدا از غارت و دست درازی به بیت المال شرم کنید. بخاطر خون شهدا از ارتشا دست بکشید، باند بازی را کنار بگذارید.
به رفقا گفتم آن زمانی که در این شهر دستاورد خون این شهدا که عدالت و آزادی و برابری بود را پایمال کرده و می کنند چرا کمیته تشکیل ندادید و حالا برای دفنش با هم مسابقه می دهید؟ ما در دفن شریک نمی شویم. آدم به اندازه کافی هست.
یادم هست بعد از این پاسخ اوج تخریب ها علاوه بر تخریب های همیشگی، به سوی ما روانه شد که فلانی ها با شهدا مشکل دارند. فلانی ها روشنفکرند و ... تا اینکه گذشت و درست یک روز مانده به مراسم دفن، یکی از همان رفقا تماس گرفت و گفت تمام آنچه گفته بودی محقق شد و خود مسئولین استانی محل دفن و سایر برنامه های مراسم را ترتیب داده اند و این مدت دانشجویان سرکار بوده اند.
هیچ وقت روز تشیع را از خاطر نمی برم. تمام مسئولین شهر و استان حاضر شده بودند. همه به صف ایستاده با چهره هایی مغموم. همان هایی که دست و امضاهایشان پای بسیاری از مناسبات ظالمانه نشسته بود و بارها علیه آنها در نماز جمعه بیانیه پخش کرده بودیم. آنهایی که زمین های بسیاری را غصب کرده تا باغ شهری بسازند و بفروشند، آنهایی که غیرقانونی در شهر تراکم فروشی می کردند، برج های تجاری می ساختند، به همراه استاندار، فرماندار، شهردار همگی پیام های تسلیت برای قرائت در مراسم فرستادند.
و در روز مراسم، چه مسابقه ای گذاشته بودند برای خودنشان دادن . یکی صوت تنظیم می کرد، یکی گِل بر سرش می ریخت و ناله می زد، یکی مداحی می کرد؛ یکی بیل و کلنگ و خاک می ریخت. با چه هیجان وصف ناشدنی. انگار عجله داشته باشند یا بخواهند کاری را تمام کنند و گزارشش را برای بیلان کاری رد کرده باشند.
بالاخره شهید را خاک کردند، اشکی ریختند، چایی خوردند و عاقبت به سمت رستوران دانشگاه روانه شدند و همه چیز همانجا پای میزهای غذا تمام شد. و حتی بعدش برای ساخت سنگ مزار و یا یک مقربه ساده، با بچه های دانشگاه همکاری نکردند.
منتها آدم ها فرق کرده بودند. سازمان ها، نهادهای حکومتی، شخصیت های سیاسی و ... خودشان را در آن مراسم طاهر کرده بودند و پس از آن تا مدت ها می توانستند نقاب دیانت و مذهبی که بر چهره زده بودند را حفظ کنند. مطالبه کردن از آنها برای پاسخگویی سوء مدیریت هایشان کمی سخت شده بود.
آری. کنار دل های شیفته و نیت های خالص، همیشه چنین ناپاکی و ناخالصی هایی هم هست. می خواهند دست سطح کلان، وضعیت نابهنجار عدالت و انحرافاتی که از اصل انقلاب صورت گرفته و در سطح خرد، چهره شخصی خود را با شهید طاهر کنند.
#سلمان_کدیور
....
....
@khamenism