▪️آقاعمران و میناخانم
امروز ناهار میهمان یک خانهی باصفا بودیم. میناخانم اهل تبریز است و آقاعمران اهل کراچی. زوج باصفایی که چهارده سال است در کامپالا زندگی میکنند.
🔻اگر کسی از من بپرسد چرا کتاب #روزنامه_پاکستان را نوشتی، میگویم برای به تصویر کشیدن دوستی ایران و پاکستان. همین بود تمام هدف و دغدغهی من. خلاصهی آن هفده هزار کلمه در یک جمله. و شاید ادای دین کوچکی به دهها میزبان مهربانم در سفر پاکستان.
🔻امروز وقتی به خانوادهی عمران نگاه کردم، با خودم گفتم این خانواده خودش تصویر تمام عیار چیزی است که من بخاطرش کتابم را نوشتم. این خانواده و این دو دختر نازنین (اسماء و آیناز) همان حقیقت شیرینی هستند که پشت غبار رسانهها و سیاستهای جهانی پنهان ماندهاست.
وقتی بعد از نهار، میناخانم چای و کیک آورده بود، یک لحظه به او نگاه کردم و حس کردم میهمان یکی از دخترداییها یا دخترعمههایم هستم. همان محبت بیدریغ. همان صفا و صمیمیتی که مرا یاد قلب مهربان مادرم میاندازد.
خدایا چشمان ما را به حقایق زندگی روشن کن!
امروز روز استقلال اوگاندا بود. یکی از تعطیلیهای ملی اوگاندا که برای ما به زیبایی این تصاویر سپری شد.
💬سید امیرموسوی
@Fars_Plus
امروز ناهار میهمان یک خانهی باصفا بودیم. میناخانم اهل تبریز است و آقاعمران اهل کراچی. زوج باصفایی که چهارده سال است در کامپالا زندگی میکنند.
🔻اگر کسی از من بپرسد چرا کتاب #روزنامه_پاکستان را نوشتی، میگویم برای به تصویر کشیدن دوستی ایران و پاکستان. همین بود تمام هدف و دغدغهی من. خلاصهی آن هفده هزار کلمه در یک جمله. و شاید ادای دین کوچکی به دهها میزبان مهربانم در سفر پاکستان.
🔻امروز وقتی به خانوادهی عمران نگاه کردم، با خودم گفتم این خانواده خودش تصویر تمام عیار چیزی است که من بخاطرش کتابم را نوشتم. این خانواده و این دو دختر نازنین (اسماء و آیناز) همان حقیقت شیرینی هستند که پشت غبار رسانهها و سیاستهای جهانی پنهان ماندهاست.
وقتی بعد از نهار، میناخانم چای و کیک آورده بود، یک لحظه به او نگاه کردم و حس کردم میهمان یکی از دخترداییها یا دخترعمههایم هستم. همان محبت بیدریغ. همان صفا و صمیمیتی که مرا یاد قلب مهربان مادرم میاندازد.
خدایا چشمان ما را به حقایق زندگی روشن کن!
امروز روز استقلال اوگاندا بود. یکی از تعطیلیهای ملی اوگاندا که برای ما به زیبایی این تصاویر سپری شد.
💬سید امیرموسوی
@Fars_Plus
Telegram
attach 📎