همکلاسی ای در دوران راهنمایی داشتم که اسمش #قهرمان و شهرتش(فامیلی) #خیالی بود.
جثه کوچکی داشت و تنبل کلاس بود و معمولا با تک ماده راهی سال بعد می شد. علاقه زیادی به توی چشم بودن و به قولی سرشناس شدن داشت و از آنجایی که سواد و دانشی نداشت که با آن اظهار وجود کند، هر از چند گاهی میرفت با بچه های قوی هیکل و یا سال بالایی دهن به دهن میگذاشت و به عبارتی لغز میخواند!
اما وقتی زنگ آخر می رسید و نوبت تسویه حساب می شد، یا خودش را یکجایی گم و گور میکرد و قایم میشد ، و یا منتظر می ماند تا با یکی از معلمها همقدم شود و از در مدرسه بیرون برود و مسافتی را با آنها طی کند که مبادا در این میان کتکی نوش جان کند!!
حکایت امشب محمود خان صادقی، ناخواسته یادآور دوران مدرسه ام بود؛ یاد #قهرمان_خیالی افتادم!!
@vimani
@fars_plus
جثه کوچکی داشت و تنبل کلاس بود و معمولا با تک ماده راهی سال بعد می شد. علاقه زیادی به توی چشم بودن و به قولی سرشناس شدن داشت و از آنجایی که سواد و دانشی نداشت که با آن اظهار وجود کند، هر از چند گاهی میرفت با بچه های قوی هیکل و یا سال بالایی دهن به دهن میگذاشت و به عبارتی لغز میخواند!
اما وقتی زنگ آخر می رسید و نوبت تسویه حساب می شد، یا خودش را یکجایی گم و گور میکرد و قایم میشد ، و یا منتظر می ماند تا با یکی از معلمها همقدم شود و از در مدرسه بیرون برود و مسافتی را با آنها طی کند که مبادا در این میان کتکی نوش جان کند!!
حکایت امشب محمود خان صادقی، ناخواسته یادآور دوران مدرسه ام بود؛ یاد #قهرمان_خیالی افتادم!!
@vimani
@fars_plus