Forwarded from خط رهبری
🔰#پرونده | ماجرای تحصن بیمارستان امام رضا (علیه السلام) مشهد از زبان حضرت آیتالله خامنهای - ۲
«از دور دیدیم که سربازها راه را سد کردند. یعنى یک صف کامل و تفنگها هم دستشان ایستادند و ممکن نیست از اینها عبور کنیم. من دیدم که #جمعیت یک مقدارى احساس اضطراب کردند و آهسته به برادرهاى اهل علمى که بودند گفتم که ما باید در همین #صف_مقدم با متانت و بدون هیچگونه تغییرى در وضعمان پیش برویم تا مردم پشت سرمان بیایند و همین کار را کردیم. سرها را انداختیم پایین، بدون اینکه به رو بیاوریم که اصلاً سربازى و مسلحى کسى وجود دارد در مقابل ما، رفتیم نزدیک. به مجرد اینکه به مثلاً یک مترى این #سربازها رسیدیم من ناگهان دیدم که مثل اینکه بىاختیار این سربازها از جلو پسرفتند و یک راهى به قدر عبور سه چهار نفر باز شد و ما رفتیم. فکر آنها این بود که ما برویم بعد راه را ببندند اما نتوانستند این کار را بکنند. به مجرد اینکه ما از این خط عبور کردیم جمعیت ریختند و اینها نتوانستند کنترل بکنند، شاید در حدود مثلاً چند صد نفر آدم با ما تا دم در #بیمارستان آمدند. بعد هم گفتیم که در را باز کنند، دیدیم بله طفلکها بچههاى دانشجو و پرستار و طبیب و اینها که توى بیمارستان بودند با دیدن ما جان گرفتند، گفتیم در بیمارستان را باز کردند و وارد شدیم.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
#خمینی_مشهد
@rahbari_plus
«از دور دیدیم که سربازها راه را سد کردند. یعنى یک صف کامل و تفنگها هم دستشان ایستادند و ممکن نیست از اینها عبور کنیم. من دیدم که #جمعیت یک مقدارى احساس اضطراب کردند و آهسته به برادرهاى اهل علمى که بودند گفتم که ما باید در همین #صف_مقدم با متانت و بدون هیچگونه تغییرى در وضعمان پیش برویم تا مردم پشت سرمان بیایند و همین کار را کردیم. سرها را انداختیم پایین، بدون اینکه به رو بیاوریم که اصلاً سربازى و مسلحى کسى وجود دارد در مقابل ما، رفتیم نزدیک. به مجرد اینکه به مثلاً یک مترى این #سربازها رسیدیم من ناگهان دیدم که مثل اینکه بىاختیار این سربازها از جلو پسرفتند و یک راهى به قدر عبور سه چهار نفر باز شد و ما رفتیم. فکر آنها این بود که ما برویم بعد راه را ببندند اما نتوانستند این کار را بکنند. به مجرد اینکه ما از این خط عبور کردیم جمعیت ریختند و اینها نتوانستند کنترل بکنند، شاید در حدود مثلاً چند صد نفر آدم با ما تا دم در #بیمارستان آمدند. بعد هم گفتیم که در را باز کنند، دیدیم بله طفلکها بچههاى دانشجو و پرستار و طبیب و اینها که توى بیمارستان بودند با دیدن ما جان گرفتند، گفتیم در بیمارستان را باز کردند و وارد شدیم.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
#خمینی_مشهد
@rahbari_plus