🍁 تعبیر و تفسیرهای من
الیشا گلداشتاین، باب استاهل
مترجم: علی فیضی
شیوه تعبیر و تفسیر اتفاقات میتواند اثر بسیار زیادی روی سطح استرس شما بگذارد. سناریوهای پیش رو را بخوانید و واکنشهای اولیه خودتان را ملاحظه کنید. وقتی با محبوبمان تماس میگیریم و او 30دقیقه بعد یا بیشتر جواب نمیدهد آیا دیگر برای ما اهمیت قائل نیست یا سرش شلوغ است؟ دریافت قبض جریمه برای سرعت زیاد به معنای این است که شانس از شما رو برگردانده و دنیا بر علیه شما است یا اینکه بهتر است مراقب رانندگی خودتان باشید و کندتر برانید؟ نشان دادن هیجانات نشانه ضعف است یا شجاعت؟ کاملا طبیعی است که اول تعبیر و تفسیرهای منفی به ذهن شما بیاید و این اتفاق اغلب آنقدر سریع یا ناخودآگاه است که ما اصلا متوجه نمیشویم که اینطور فکر میکنیم. با این حال عدم آگاهی میتواند شما را در یک چرخه بی پایان از احساسات اضطرابی و حسهای بدنی شدید نگه دارد. دوباره توجهآگاهی ابزاری برای مشاهده تعابیر منفی و کلیدی برای آگاهی از گزینهها یا تعابیر دیگر است. در واقع آنچه به نظر فاجعه میآید شاید یک هدیه باشد.
داستانی در مورد یک پیرمرد خردمند وجود دارد که این نکته را نشان میدهد. در یک ده، پیرمرد دانایی وجود داشت که هرکسی در ده به حرفها و توصیههای او گوش میکرد. یک روز یک کشاورز پیش پیرمرد آمد و گفت: نمیدانم چکار کنم. گاوم مرده و دیگر نمیتوانم زمین را شخم بزنم. این بدترین اتفاقی هست که ممکن بود برایم بیفتد.
پیرمرد به چشمهای کشاورز نگاه کرد و گفت: شاید آری، شاید نه. مرد کشاورز با ناباوری پیش خانوادهاش برگشت و به آنها گفت پیرمرد دانا دیگر دانا نیست و خرفت شده است چون مرگ گاوش بدترین اتفاقی است که تا به حال افتاده است.
صبح روز بعد کشاورز برای قدم زدن از خانه خارج شد تا به این فکر کند که چطور میتواند بدون گاو کشاورزی کند و دورتر یک اسب جوان و قوی دید که دارد میچرد. بلافاصله فکر کرد که اگر اسب را بگیرد دردسرهایش تمام میشود. بالاخره توانستن اسب را بگیرد و در اولین فرصت پیش پیرمرد دانا رفت تا ماجرا را برای او تعریف کند و به او بگوید: عذر میخواهم. شما کاملا حق داشتید. اگر گاوم نمرده بود هیچ وقت برای پیاده روی بیرون میرفتم و آن اسب را گیر نمیآوردم. حتما موافقید که گیر آوردن این اسب بهترین اتفاق ممکن بود.
پیرمرد به چشمان کشاور نگاه کرد و گفت : شاید اینطور باشد شاید هم نه.
کشاورز تشکر کرد و موقع برگشت با خودش فکر کرد: دارد شوخی میکند؟ این مرد احمق شده است. فکر نکنم دوباره به اینجا برگردم. چند روز بعد پسر کشاورز موقع سوارکاری از اسب افتاد و پایش شکست. کشاور دوباره فکرد: دوباره بدترین اتفاق ممکن افتاد. چطور از پس این مشکل بربیایم. یادش افتاد که آن پیرمرد دانا با او در مورد اتفاقات گذشته خرمندانه حرف زده بود. کشاورز دوباره پیش پیرمرد برگشت و برای او آنچه را اتفاق افتاده بود بازگو کرد و گفت: شما حتما آینده را میبینید. چطور میدانستید که چنین اتفاقی میافتد؟ نمیدانم که حالا قرار است کارها را چطور انجام بدهیم. این دفعه حتما با من موافق هستید که این بدترین اتفاق ممکن بود.
پیرمرد دوباره با آرامش و عشق به چشمان کشاورز نگاه کرد و جواب داد: شاید اینطور باشد شاید هم نه. کشاورز ناراحت شد و سریع از پیرمرد خداحافظ کرد و بیرون آمد.
صبح روز فردا یک لشکر به روستا رسید تا همه جوانان سالم را برای شرکت در جنگی که به نظر بیپایان میرسید به سربازی ببرد. پسر کشاوز به خاطر پای شکستهاش تنها مرد جوان ده بود که به سربازی نرفت و جانش از یک خطر حتمی نجات داد.
#توجهآگاهی
#Mindfulness
#wise_mind
✅ @FlourishingCenter
الیشا گلداشتاین، باب استاهل
مترجم: علی فیضی
شیوه تعبیر و تفسیر اتفاقات میتواند اثر بسیار زیادی روی سطح استرس شما بگذارد. سناریوهای پیش رو را بخوانید و واکنشهای اولیه خودتان را ملاحظه کنید. وقتی با محبوبمان تماس میگیریم و او 30دقیقه بعد یا بیشتر جواب نمیدهد آیا دیگر برای ما اهمیت قائل نیست یا سرش شلوغ است؟ دریافت قبض جریمه برای سرعت زیاد به معنای این است که شانس از شما رو برگردانده و دنیا بر علیه شما است یا اینکه بهتر است مراقب رانندگی خودتان باشید و کندتر برانید؟ نشان دادن هیجانات نشانه ضعف است یا شجاعت؟ کاملا طبیعی است که اول تعبیر و تفسیرهای منفی به ذهن شما بیاید و این اتفاق اغلب آنقدر سریع یا ناخودآگاه است که ما اصلا متوجه نمیشویم که اینطور فکر میکنیم. با این حال عدم آگاهی میتواند شما را در یک چرخه بی پایان از احساسات اضطرابی و حسهای بدنی شدید نگه دارد. دوباره توجهآگاهی ابزاری برای مشاهده تعابیر منفی و کلیدی برای آگاهی از گزینهها یا تعابیر دیگر است. در واقع آنچه به نظر فاجعه میآید شاید یک هدیه باشد.
داستانی در مورد یک پیرمرد خردمند وجود دارد که این نکته را نشان میدهد. در یک ده، پیرمرد دانایی وجود داشت که هرکسی در ده به حرفها و توصیههای او گوش میکرد. یک روز یک کشاورز پیش پیرمرد آمد و گفت: نمیدانم چکار کنم. گاوم مرده و دیگر نمیتوانم زمین را شخم بزنم. این بدترین اتفاقی هست که ممکن بود برایم بیفتد.
پیرمرد به چشمهای کشاورز نگاه کرد و گفت: شاید آری، شاید نه. مرد کشاورز با ناباوری پیش خانوادهاش برگشت و به آنها گفت پیرمرد دانا دیگر دانا نیست و خرفت شده است چون مرگ گاوش بدترین اتفاقی است که تا به حال افتاده است.
صبح روز بعد کشاورز برای قدم زدن از خانه خارج شد تا به این فکر کند که چطور میتواند بدون گاو کشاورزی کند و دورتر یک اسب جوان و قوی دید که دارد میچرد. بلافاصله فکر کرد که اگر اسب را بگیرد دردسرهایش تمام میشود. بالاخره توانستن اسب را بگیرد و در اولین فرصت پیش پیرمرد دانا رفت تا ماجرا را برای او تعریف کند و به او بگوید: عذر میخواهم. شما کاملا حق داشتید. اگر گاوم نمرده بود هیچ وقت برای پیاده روی بیرون میرفتم و آن اسب را گیر نمیآوردم. حتما موافقید که گیر آوردن این اسب بهترین اتفاق ممکن بود.
پیرمرد به چشمان کشاور نگاه کرد و گفت : شاید اینطور باشد شاید هم نه.
کشاورز تشکر کرد و موقع برگشت با خودش فکر کرد: دارد شوخی میکند؟ این مرد احمق شده است. فکر نکنم دوباره به اینجا برگردم. چند روز بعد پسر کشاورز موقع سوارکاری از اسب افتاد و پایش شکست. کشاور دوباره فکرد: دوباره بدترین اتفاق ممکن افتاد. چطور از پس این مشکل بربیایم. یادش افتاد که آن پیرمرد دانا با او در مورد اتفاقات گذشته خرمندانه حرف زده بود. کشاورز دوباره پیش پیرمرد برگشت و برای او آنچه را اتفاق افتاده بود بازگو کرد و گفت: شما حتما آینده را میبینید. چطور میدانستید که چنین اتفاقی میافتد؟ نمیدانم که حالا قرار است کارها را چطور انجام بدهیم. این دفعه حتما با من موافق هستید که این بدترین اتفاق ممکن بود.
پیرمرد دوباره با آرامش و عشق به چشمان کشاورز نگاه کرد و جواب داد: شاید اینطور باشد شاید هم نه. کشاورز ناراحت شد و سریع از پیرمرد خداحافظ کرد و بیرون آمد.
صبح روز فردا یک لشکر به روستا رسید تا همه جوانان سالم را برای شرکت در جنگی که به نظر بیپایان میرسید به سربازی ببرد. پسر کشاوز به خاطر پای شکستهاش تنها مرد جوان ده بود که به سربازی نرفت و جانش از یک خطر حتمی نجات داد.
#توجهآگاهی
#Mindfulness
#wise_mind
✅ @FlourishingCenter
🍁 تعبیر و تفسیرهای من
الیشا گلداشتاین، باب استاهل
مترجم: علی فیضی
شیوه تعبیر و تفسیر اتفاقات میتواند اثر بسیار زیادی روی سطح استرس شما بگذارد. سناریوهای پیش رو را بخوانید و واکنشهای اولیه خودتان را ملاحظه کنید. وقتی با محبوبمان تماس میگیریم و او 30دقیقه بعد یا بیشتر جواب نمیدهد آیا دیگر برای ما اهمیت قائل نیست یا سرش شلوغ است؟ دریافت قبض جریمه برای سرعت زیاد به معنای این است که شانس از شما رو برگردانده و دنیا بر علیه شما است یا اینکه بهتر است مراقب رانندگی خودتان باشید و کندتر برانید؟ نشان دادن هیجانات نشانه ضعف است یا شجاعت؟ کاملا طبیعی است که اول تعبیر و تفسیرهای منفی به ذهن شما بیاید و این اتفاق اغلب آنقدر سریع یا ناخودآگاه است که ما اصلا متوجه نمیشویم که اینطور فکر میکنیم. با این حال عدم آگاهی میتواند شما را در یک چرخه بی پایان از احساسات اضطرابی و حسهای بدنی شدید نگه دارد. دوباره توجهآگاهی ابزاری برای مشاهده تعابیر منفی و کلیدی برای آگاهی از گزینهها یا تعابیر دیگر است. در واقع آنچه به نظر فاجعه میآید شاید یک هدیه باشد.
داستانی در مورد یک پیرمرد خردمند وجود دارد که این نکته را نشان میدهد. در یک ده، پیرمرد دانایی وجود داشت که هرکسی در ده به حرفها و توصیههای او گوش میکرد. یک روز یک کشاورز پیش پیرمرد آمد و گفت: نمیدانم چکار کنم. گاوم مرده و دیگر نمیتوانم زمین را شخم بزنم. این بدترین اتفاقی هست که ممکن بود برایم بیفتد.
پیرمرد به چشمهای کشاورز نگاه کرد و گفت: شاید آری، شاید نه. مرد کشاورز با ناباوری پیش خانوادهاش برگشت و به آنها گفت پیرمرد دانا دیگر دانا نیست و خرفت شده است چون مرگ گاوش بدترین اتفاقی است که تا به حال افتاده است.
صبح روز بعد کشاورز برای قدم زدن از خانه خارج شد تا به این فکر کند که چطور میتواند بدون گاو کشاورزی کند و دورتر یک اسب جوان و قوی دید که دارد میچرد. بلافاصله فکر کرد که اگر اسب را بگیرد دردسرهایش تمام میشود. بالاخره توانستن اسب را بگیرد و در اولین فرصت پیش پیرمرد دانا رفت تا ماجرا را برای او تعریف کند و به او بگوید: عذر میخواهم. شما کاملا حق داشتید. اگر گاوم نمرده بود هیچ وقت برای پیاده روی بیرون میرفتم و آن اسب را گیر نمیآوردم. حتما موافقید که گیر آوردن این اسب بهترین اتفاق ممکن بود.
پیرمرد به چشمان کشاور نگاه کرد و گفت : شاید اینطور باشد شاید هم نه.
کشاورز تشکر کرد و موقع برگشت با خودش فکر کرد: دارد شوخی میکند؟ این مرد احمق شده است. فکر نکنم دوباره به اینجا برگردم. چند روز بعد پسر کشاورز موقع سوارکاری از اسب افتاد و پایش شکست. کشاور دوباره فکرد: دوباره بدترین اتفاق ممکن افتاد. چطور از پس این مشکل بربیایم. یادش افتاد که آن پیرمرد دانا با او در مورد اتفاقات گذشته خرمندانه حرف زده بود. کشاورز دوباره پیش پیرمرد برگشت و برای او آنچه را اتفاق افتاده بود بازگو کرد و گفت: شما حتما آینده را میبینید. چطور میدانستید که چنین اتفاقی میافتد؟ نمیدانم که حالا قرار است کارها را چطور انجام بدهیم. این دفعه حتما با من موافق هستید که این بدترین اتفاق ممکن بود.
پیرمرد دوباره با آرامش و عشق به چشمان کشاورز نگاه کرد و جواب داد: شاید اینطور باشد شاید هم نه. کشاورز ناراحت شد و سریع از پیرمرد خداحافظ کرد و بیرون آمد.
صبح روز فردا یک لشکر به روستا رسید تا همه جوانان سالم را برای شرکت در جنگی که به نظر بیپایان میرسید به سربازی ببرد. پسر کشاوز به خاطر پای شکستهاش تنها مرد جوان ده بود که به سربازی نرفت و جانش از یک خطر حتمی نجات داد.
#توجهآگاهی
#Mindfulness
#wise_mind
✅ @FlourishingCenter
🆔 instagram.com/FlourishingCenter
الیشا گلداشتاین، باب استاهل
مترجم: علی فیضی
شیوه تعبیر و تفسیر اتفاقات میتواند اثر بسیار زیادی روی سطح استرس شما بگذارد. سناریوهای پیش رو را بخوانید و واکنشهای اولیه خودتان را ملاحظه کنید. وقتی با محبوبمان تماس میگیریم و او 30دقیقه بعد یا بیشتر جواب نمیدهد آیا دیگر برای ما اهمیت قائل نیست یا سرش شلوغ است؟ دریافت قبض جریمه برای سرعت زیاد به معنای این است که شانس از شما رو برگردانده و دنیا بر علیه شما است یا اینکه بهتر است مراقب رانندگی خودتان باشید و کندتر برانید؟ نشان دادن هیجانات نشانه ضعف است یا شجاعت؟ کاملا طبیعی است که اول تعبیر و تفسیرهای منفی به ذهن شما بیاید و این اتفاق اغلب آنقدر سریع یا ناخودآگاه است که ما اصلا متوجه نمیشویم که اینطور فکر میکنیم. با این حال عدم آگاهی میتواند شما را در یک چرخه بی پایان از احساسات اضطرابی و حسهای بدنی شدید نگه دارد. دوباره توجهآگاهی ابزاری برای مشاهده تعابیر منفی و کلیدی برای آگاهی از گزینهها یا تعابیر دیگر است. در واقع آنچه به نظر فاجعه میآید شاید یک هدیه باشد.
داستانی در مورد یک پیرمرد خردمند وجود دارد که این نکته را نشان میدهد. در یک ده، پیرمرد دانایی وجود داشت که هرکسی در ده به حرفها و توصیههای او گوش میکرد. یک روز یک کشاورز پیش پیرمرد آمد و گفت: نمیدانم چکار کنم. گاوم مرده و دیگر نمیتوانم زمین را شخم بزنم. این بدترین اتفاقی هست که ممکن بود برایم بیفتد.
پیرمرد به چشمهای کشاورز نگاه کرد و گفت: شاید آری، شاید نه. مرد کشاورز با ناباوری پیش خانوادهاش برگشت و به آنها گفت پیرمرد دانا دیگر دانا نیست و خرفت شده است چون مرگ گاوش بدترین اتفاقی است که تا به حال افتاده است.
صبح روز بعد کشاورز برای قدم زدن از خانه خارج شد تا به این فکر کند که چطور میتواند بدون گاو کشاورزی کند و دورتر یک اسب جوان و قوی دید که دارد میچرد. بلافاصله فکر کرد که اگر اسب را بگیرد دردسرهایش تمام میشود. بالاخره توانستن اسب را بگیرد و در اولین فرصت پیش پیرمرد دانا رفت تا ماجرا را برای او تعریف کند و به او بگوید: عذر میخواهم. شما کاملا حق داشتید. اگر گاوم نمرده بود هیچ وقت برای پیاده روی بیرون میرفتم و آن اسب را گیر نمیآوردم. حتما موافقید که گیر آوردن این اسب بهترین اتفاق ممکن بود.
پیرمرد به چشمان کشاور نگاه کرد و گفت : شاید اینطور باشد شاید هم نه.
کشاورز تشکر کرد و موقع برگشت با خودش فکر کرد: دارد شوخی میکند؟ این مرد احمق شده است. فکر نکنم دوباره به اینجا برگردم. چند روز بعد پسر کشاورز موقع سوارکاری از اسب افتاد و پایش شکست. کشاور دوباره فکرد: دوباره بدترین اتفاق ممکن افتاد. چطور از پس این مشکل بربیایم. یادش افتاد که آن پیرمرد دانا با او در مورد اتفاقات گذشته خرمندانه حرف زده بود. کشاورز دوباره پیش پیرمرد برگشت و برای او آنچه را اتفاق افتاده بود بازگو کرد و گفت: شما حتما آینده را میبینید. چطور میدانستید که چنین اتفاقی میافتد؟ نمیدانم که حالا قرار است کارها را چطور انجام بدهیم. این دفعه حتما با من موافق هستید که این بدترین اتفاق ممکن بود.
پیرمرد دوباره با آرامش و عشق به چشمان کشاورز نگاه کرد و جواب داد: شاید اینطور باشد شاید هم نه. کشاورز ناراحت شد و سریع از پیرمرد خداحافظ کرد و بیرون آمد.
صبح روز فردا یک لشکر به روستا رسید تا همه جوانان سالم را برای شرکت در جنگی که به نظر بیپایان میرسید به سربازی ببرد. پسر کشاوز به خاطر پای شکستهاش تنها مرد جوان ده بود که به سربازی نرفت و جانش از یک خطر حتمی نجات داد.
#توجهآگاهی
#Mindfulness
#wise_mind
✅ @FlourishingCenter
🆔 instagram.com/FlourishingCenter