Forwarded from تبادل
#توجه
متاسفانه کانال قبلی #مکس_نیوز مسدود شد
و مجبور شدیم کانال دیگری راه اندازی کنیم
لطفا به کانال جدید بپیوندید ❤️🌸
@Maax_News1
🛑 کانال خبری ایران و جهان مجددا افتتاح شد
#اهم_اخبار #بدون_سانسور #داخلی_و_خارجی
#عریان_و_بی_پروا
#مهمترین_خبرهای_سیاسی_اجتماعی_فرهنگی_ورزشی
❌ #افشاگری ❌
https://t.me/+qj5YvLS0MzY2OGNk
https://t.me/+qj5YvLS0MzY2OGNk
@Maax_News1
🛑 پیشنهاد شددیییییدِ ادمین
متاسفانه کانال قبلی #مکس_نیوز مسدود شد
و مجبور شدیم کانال دیگری راه اندازی کنیم
لطفا به کانال جدید بپیوندید ❤️🌸
@Maax_News1
🛑 کانال خبری ایران و جهان مجددا افتتاح شد
#اهم_اخبار #بدون_سانسور #داخلی_و_خارجی
#عریان_و_بی_پروا
#مهمترین_خبرهای_سیاسی_اجتماعی_فرهنگی_ورزشی
❌ #افشاگری ❌
https://t.me/+qj5YvLS0MzY2OGNk
https://t.me/+qj5YvLS0MzY2OGNk
@Maax_News1
🛑 پیشنهاد شددیییییدِ ادمین
#افشاگری_درخصوص_۱۷شهریور
#نشر_برای_نخستین_بار
🔻 بخشی از خاطرات یکی از بنیانگذاران سپاه
🔹یک هفته قبل از 17 شهریور به همراه آقای باهنر و سنجابی به نزد آیت الله صدوقی رفتیم. دو هفته ای از جریان سینما رکس میگذشت و آقای صدوقی خوشحال بود که توانسته بودیم کل اتفاقات بد که در کشور میفتاد را به گردن رژیم بیندازیم. اصلا پایه گذار جریان شهید سازی از سال 54 ایشان بود و توجیه میکرد هرکس که در راه اهدافمان کشته شود شهید محسوب میشود و نزد خدا اجر میگیرد.
اوایل سنجابی موافق این کار نبود ولی با اصرار میناچی که در آن سال ترتیب سفر تیم آموزشی به لیبی و سوریه را داده بودند همراه شد. شخصیت صدوقی هیچوقت باب طبع من نبود چون بیش از حد دگم بود و عقاید افراطی داشت که بعد از انقلاب هم خمینی سپرده بود تا دوستان مهارش کنند.
در آن جلسه مردی حدودا 40 ساله و کراواتی بود که کارمند فرهنگ و هنر بود و سبیل استالینی داشت به نام حسین ترابی . بعدها فهمیدم که از مامورین ساواک بوده که پنهانی به دوستان اطلاعات میرسانده.
ایشان را به من معرفی کردند و گفتند برای ثبت در تاریخ و پیشبرد انقلاب ایشان وظیفه فیلمبرداری تظاهراتها را بر عهده دارند. قرار بر این بود تا ظرف یک هفته آینده با توجه به گرم شدن افکار عمومی از سینما رکس وقفه ای بوجود نیاوریم و هر روز در بخشی از تهران تظاهراتی به راه بیندازیم. البته با توجه به اینکه من از تبریز به دوره اعزام شده بودم در ابتدا قرار بر این بود تا امور را در تبریز بر عهده بگیرم اما با وساطت دکتر مفتح و آقای باهنر تصمیم بر این شد تا سرپرستی تیمهای تهران را بر عهده داشته باشم.
صدوقی اصرار داشت تا از همان روز اول تظاهرات کارمان را شروع کنیم اما برایش توضیح دادم که باید چند روزی را اجازه بدهید تا موقعیت مکانها را بررسی تا بهترین مکان برای بیشترین بهره برداری را انتخاب کنیم. آخوندی به نام نوری هم حضور داشت که اصرار داشت محدوده خیابان شهباز و میدان فوزیه را برای این کار انتخاب کنیم چون از نظر مذهبی ظرفیت بالاتری دارند و تبلیغات در آن منطقه بیشتر بود.
در نهایت قرار شد تظاهرات پراکنده ادامه پیدا کند تا روزی که بعد از بررسی تیم ما مکان مشخص شود. چند روزی گذشته بود و با توجه به اینکه تا آن روز مردم به صدای گلوله ناآشنا بودند بهترین مکان را با اتفاق محمد غرضی در میدان ژاله و خیابان شهباز معرفی کردیم. چون اولا محدوده ای بود که جمعیت بیشتری میتوانست حضور داشته باشد و امکان پنهان شدن تیم راحت تر بود ثانیا در آن روزها مدام در ذهن مردم نام میدان شهدا را به جای میدان ژاله باب کرده بودند و اذهان آماده شده بود.
روز 16 شهریور ساعت 6 عصر بود که به منزل یکی از اقوام آخوند نوری در خیابان شهباز رفتیم. در کنار منزل داروخانه ای بود که مشرف به خیابان بود و پشت بام داروخانه بسیار محصور و دید خوبی به میدان و خیابان داشت. فیلمبردار تیم که حسین ترابی بود دو دوربین در پشت بام داروخانه و پشت پنجره منزل جاساز کرد و ساعت ده شب برادران منصوری( جواد و برادر دیگرش که اسمش خاطرم نیست) آمدند و داخل دوتا گونی برنج سه قبضه یوزی و 4 قبضه کلت ماکاروف با خود آورده بودند. اواخر شب دکتر باهنر تماس گرفت و اطلاع داد که تیمسار مقدم به بازرگان اطلاع داده که فردا قرار شده حکومت نظامی باشد.
حقیقتش کمی ترسیده بودم و غرضی که احساس من را فهمیده بود مدام میخندید و سر به سرم میگذاشت. ساعت 5 صبح در پشت بام داروخانه استتار کردیم و برای اینکه اگر از سوی مردم مشاهده شدیم کسی شک نکند با کت و شلوار و کراوات مستقر شدیم تا اگر دیدند فکر کنند از پرسنل ساواک هستیم.
البته صحنه گردان تظاهرات از بچه های خودمان بودند و هماهنگ شده بودند که جمعیت را در کجای خیابان مستقر کنند. نیروهای نظامی به تدریج حضور پیدا میکردند و قرار بر این بود که سایر تیم که در خیابان بودند در آن لحظه غیر مسلح باشند تا مشکلی برایشان پیش نیاید.
جمعیت لحظه به لحظه زیادتر میشد و نیروهای نظامی مدام با بلندگو مردم را به آرامش دعوت میکردن. چند ساعت بود که در پشت بام بودیم و منصوری مدام غر میزد که باید شروع کنیم. شعارها تندتر شده بود و میدانستم با صدای اولین گلوله جمعیت دچار بحران شدیدی خواهد شد. نزدیک به ساعت ده صبح بود که اولین گلوله را جواد منصوری به سمت افسر میدان که بلندگو به دست داشت شلیک کرد. گلوله به سربازی که در کنار افسر ایستاده بود اصابت و صدای رگبار بعدی که غرضی شلیک کرد به یکباره مردم را که تا آن روز صدای گلوله را در نزدیک خود نشنیده بودن هراسان کرد.
🔹لینک بخش دوم https://t.me/gurd_shah/107750
@gurd_shah
#نشر_برای_نخستین_بار
🔻 بخشی از خاطرات یکی از بنیانگذاران سپاه
🔹یک هفته قبل از 17 شهریور به همراه آقای باهنر و سنجابی به نزد آیت الله صدوقی رفتیم. دو هفته ای از جریان سینما رکس میگذشت و آقای صدوقی خوشحال بود که توانسته بودیم کل اتفاقات بد که در کشور میفتاد را به گردن رژیم بیندازیم. اصلا پایه گذار جریان شهید سازی از سال 54 ایشان بود و توجیه میکرد هرکس که در راه اهدافمان کشته شود شهید محسوب میشود و نزد خدا اجر میگیرد.
اوایل سنجابی موافق این کار نبود ولی با اصرار میناچی که در آن سال ترتیب سفر تیم آموزشی به لیبی و سوریه را داده بودند همراه شد. شخصیت صدوقی هیچوقت باب طبع من نبود چون بیش از حد دگم بود و عقاید افراطی داشت که بعد از انقلاب هم خمینی سپرده بود تا دوستان مهارش کنند.
در آن جلسه مردی حدودا 40 ساله و کراواتی بود که کارمند فرهنگ و هنر بود و سبیل استالینی داشت به نام حسین ترابی . بعدها فهمیدم که از مامورین ساواک بوده که پنهانی به دوستان اطلاعات میرسانده.
ایشان را به من معرفی کردند و گفتند برای ثبت در تاریخ و پیشبرد انقلاب ایشان وظیفه فیلمبرداری تظاهراتها را بر عهده دارند. قرار بر این بود تا ظرف یک هفته آینده با توجه به گرم شدن افکار عمومی از سینما رکس وقفه ای بوجود نیاوریم و هر روز در بخشی از تهران تظاهراتی به راه بیندازیم. البته با توجه به اینکه من از تبریز به دوره اعزام شده بودم در ابتدا قرار بر این بود تا امور را در تبریز بر عهده بگیرم اما با وساطت دکتر مفتح و آقای باهنر تصمیم بر این شد تا سرپرستی تیمهای تهران را بر عهده داشته باشم.
صدوقی اصرار داشت تا از همان روز اول تظاهرات کارمان را شروع کنیم اما برایش توضیح دادم که باید چند روزی را اجازه بدهید تا موقعیت مکانها را بررسی تا بهترین مکان برای بیشترین بهره برداری را انتخاب کنیم. آخوندی به نام نوری هم حضور داشت که اصرار داشت محدوده خیابان شهباز و میدان فوزیه را برای این کار انتخاب کنیم چون از نظر مذهبی ظرفیت بالاتری دارند و تبلیغات در آن منطقه بیشتر بود.
در نهایت قرار شد تظاهرات پراکنده ادامه پیدا کند تا روزی که بعد از بررسی تیم ما مکان مشخص شود. چند روزی گذشته بود و با توجه به اینکه تا آن روز مردم به صدای گلوله ناآشنا بودند بهترین مکان را با اتفاق محمد غرضی در میدان ژاله و خیابان شهباز معرفی کردیم. چون اولا محدوده ای بود که جمعیت بیشتری میتوانست حضور داشته باشد و امکان پنهان شدن تیم راحت تر بود ثانیا در آن روزها مدام در ذهن مردم نام میدان شهدا را به جای میدان ژاله باب کرده بودند و اذهان آماده شده بود.
روز 16 شهریور ساعت 6 عصر بود که به منزل یکی از اقوام آخوند نوری در خیابان شهباز رفتیم. در کنار منزل داروخانه ای بود که مشرف به خیابان بود و پشت بام داروخانه بسیار محصور و دید خوبی به میدان و خیابان داشت. فیلمبردار تیم که حسین ترابی بود دو دوربین در پشت بام داروخانه و پشت پنجره منزل جاساز کرد و ساعت ده شب برادران منصوری( جواد و برادر دیگرش که اسمش خاطرم نیست) آمدند و داخل دوتا گونی برنج سه قبضه یوزی و 4 قبضه کلت ماکاروف با خود آورده بودند. اواخر شب دکتر باهنر تماس گرفت و اطلاع داد که تیمسار مقدم به بازرگان اطلاع داده که فردا قرار شده حکومت نظامی باشد.
حقیقتش کمی ترسیده بودم و غرضی که احساس من را فهمیده بود مدام میخندید و سر به سرم میگذاشت. ساعت 5 صبح در پشت بام داروخانه استتار کردیم و برای اینکه اگر از سوی مردم مشاهده شدیم کسی شک نکند با کت و شلوار و کراوات مستقر شدیم تا اگر دیدند فکر کنند از پرسنل ساواک هستیم.
البته صحنه گردان تظاهرات از بچه های خودمان بودند و هماهنگ شده بودند که جمعیت را در کجای خیابان مستقر کنند. نیروهای نظامی به تدریج حضور پیدا میکردند و قرار بر این بود که سایر تیم که در خیابان بودند در آن لحظه غیر مسلح باشند تا مشکلی برایشان پیش نیاید.
جمعیت لحظه به لحظه زیادتر میشد و نیروهای نظامی مدام با بلندگو مردم را به آرامش دعوت میکردن. چند ساعت بود که در پشت بام بودیم و منصوری مدام غر میزد که باید شروع کنیم. شعارها تندتر شده بود و میدانستم با صدای اولین گلوله جمعیت دچار بحران شدیدی خواهد شد. نزدیک به ساعت ده صبح بود که اولین گلوله را جواد منصوری به سمت افسر میدان که بلندگو به دست داشت شلیک کرد. گلوله به سربازی که در کنار افسر ایستاده بود اصابت و صدای رگبار بعدی که غرضی شلیک کرد به یکباره مردم را که تا آن روز صدای گلوله را در نزدیک خود نشنیده بودن هراسان کرد.
🔹لینک بخش دوم https://t.me/gurd_shah/107750
@gurd_shah
Telegram
گــارد شـــاهــنــشــاهــی
🔻بخش دوم #خاطرات_یک_سپاهی
#۱۷شهریور
🔹ادامه از بخش نخست https://t.me/gurd_shah/107749
عده ای رو به پایین خیابان فرار کردند و عده ای رو به بالا. جمعیت مثل کوهی روی هم ریخته بود و گاردیها که تعجب کرده بودند شروع به تیراندازی هوایی کردند. البته مشخص بود که…
#۱۷شهریور
🔹ادامه از بخش نخست https://t.me/gurd_shah/107749
عده ای رو به پایین خیابان فرار کردند و عده ای رو به بالا. جمعیت مثل کوهی روی هم ریخته بود و گاردیها که تعجب کرده بودند شروع به تیراندازی هوایی کردند. البته مشخص بود که…