🔸 چرا مردم تابع دیکتاتوری میشوند؟
📚هانا آرنت و هم کارل یاسپرز پس از جنگ به بحث فلسفی و روانشناسی جنایات نازیها پرداختند. آنها سعی کردند به این سوال پاسخ دهند که چگونه مردم در مقابل نظامها فاشیستی و توتالیتاریست تسلیم میشوند و به آنها اجازه میدهند دست به جنایات سازمانیافته بزنند. آرنت در این زمینه دو مقاله نوشت: "گناه سازمانیافته و مسئولیت جهانی" (۱۹۴۵) و "مسئولیت فردی در یک نظام دیکتاتوری" (۱۹۶۴).
📚یاسپرز هم مقالهای نوشت
تحت عنوان "جستاری در گناه آلمانها" (۱۹۴۷).
📚هانا آرنت چند الگوی شایع در بین جنایتکاران نازی پیدا کرد. یکی از آنها الگوی "مهره یک سازمان"(cog-theory)بود، الگوی کسانی که خود را پیچ و مهره یک سازمان میدانستند و مطیع اوامر مافوق بودند. آنها اعتقاد داشتند شغلی به آنها محوّل شده و آنها به وظایف شغلیشان عمل میکنند و اگر آنها به این وظیفه عمل نکنند فرد دیگری آن مأموریت را انجام خواهد داد و فرقی در نتیجه ایجاد نخواهد شد! این الگوی جنایتهای "آدولف #آیشمن" بود.
📚الگوی دیگر جنایتکاران نازی، الگوی #هاینریش_هیملر فرمانده اساس (سپاه سیاسی-نظامی #هیتلر) بود که در #چشم_تاریخ او را معرفی کردهام. الگوی هیملر الگوی یک "مرد خانواده" بود: "چنین مردی به خاطر حقوق ماهانه، تأمین زندگی خود و امنیت و آرامش زن و فرزندانش حاضر بود اعتقادات، شرف و شأن انسانی خود را زیر پا بگذارد، حاکم شدن امر خصوصی بر امر عمومی به او اجازه میداد که از قید مسئولیت اعمال خود یکسره آزاد باشد." چنین الگویی امروزه در جامعه ما نیز به وفور به چشم میخورد: من فقط مسئول خانواده خودم هستم!
📚همدستی بین تکنوکراتهایی که با الگوی "کارمند مطیع" و "پدر خانواده" به مدیریت سازمانی جنایات میپرداختند و "اوباشی که از جنایت و خشونت" لذت میبردند منجر به رویش ماشین عظیم کشتار #هیتلر و سوختن زندگی میلیونها انسان شد. راجع به این اوباش هم در مقاله #یونگ_و_فاشیسم" مختصری نوشتهام.
در این بین، کسانی هم با سکوت در برابر جنایات نازیها به "شرّ کهتر" تن دادند و "حسابگری شخصی" را جایگزین "مسئولیت مدنی" کردند، همان الگوی "ما نه سر پیازیم، نه ته پیاز!" که در فرهنگ ایرانی هم بسیار شایع است.
کارل یاسپرز در مقالهاش موضوع "گناه سیاسی" را مطرح کرد: همه اعضاء جامعه مسئول شیوه حکومت جامعهاند و هر کس که از این مسئولیت مدنی شانه خالی کند در "گناه سیاسی" حکومت شریک و مقصر است.
📚هانا آرنت در نهایت به کسانی پرداخت که حتی با وجود خطر مرگ، از همکاری، تسلیم و سکوت در برابر جنایات حکومت خودداری کردند. آرنت تأکید میکند که این افراد ضرورتاً تحصیلکرده نبودند یا بینش فلسفی نداشتند:
"پیش شرط اینگونه داوری هوش بسیار زیاد یا تجزیه و تحلیل پیچیده مضامین و مفاهیم نیست بلکه صرفاً استعداد رویارویی بی پرده با خویش است یعنی گرایش به درگیر شدن در گفتگویی بی صدا میان من و خودم، گفتگویی که از زمان سقراط و افلاطون معمولاً آن را تفکّر مینامیم. آنان که مستعد اندیشیدناند، اهل تردید و شکاند، در مسایل دقت و ریزبینی دارند و شخصاً تصمیم میگیرند، در چنین هنگامههایی اخلاقی عمل میکنند.
📚اگر علاقمندید در این زمینه بیشتر مطالعه کنید صفحات ۳۳ تا ۵۳ کتاب "هانا آرنت - نوشه دیوید واتسون - ترجمه فاطمه ولیانی - انتشارات هرمس" را پیشنهاد میکنم.
📚نسل کشی لهستانیها، رومانیاییها و یهودیها توسط نازیها و جنایات آنها علیه دگراندیشان و معترضان تنها فاجعه انسانی تاریخ نیست. نسلکشی سرخپوستان امریکا توسط مهاجران سفیدپوست، نسلکشی ارامنه توسط ترکهای عثمانی و نسلکشی مسلمانان بوسنی توسط صربها از حیث شدّت و وسعت با جنایات آلمانها در دوران نازیها قابل مقایسهاند اما از آن جا که مردم آلمان مردمی باسواد و متمدّن و وارث کانت، شوپنهاور، نیچه، گوته، هگل و نیز باخ و بتهون و صدها فیلسوف و ادیب و هنرمند بینظیر بودند تحلیل روانشناختی و فلسفی آنچه توسط آنان اتفاق افتاد به فهم شکلگیری استبداد، فاشیسم، توتالیتاریسم و جنایات سازمانیافته در جامعه امروزی بیشتر کمک میکند.
آگاهی به فرایندها برای مدیریت فرایندها ضروری است.
- دکتر محمد رضا سرگلزایی
@gurd_shah
📚هانا آرنت و هم کارل یاسپرز پس از جنگ به بحث فلسفی و روانشناسی جنایات نازیها پرداختند. آنها سعی کردند به این سوال پاسخ دهند که چگونه مردم در مقابل نظامها فاشیستی و توتالیتاریست تسلیم میشوند و به آنها اجازه میدهند دست به جنایات سازمانیافته بزنند. آرنت در این زمینه دو مقاله نوشت: "گناه سازمانیافته و مسئولیت جهانی" (۱۹۴۵) و "مسئولیت فردی در یک نظام دیکتاتوری" (۱۹۶۴).
📚یاسپرز هم مقالهای نوشت
تحت عنوان "جستاری در گناه آلمانها" (۱۹۴۷).
📚هانا آرنت چند الگوی شایع در بین جنایتکاران نازی پیدا کرد. یکی از آنها الگوی "مهره یک سازمان"(cog-theory)بود، الگوی کسانی که خود را پیچ و مهره یک سازمان میدانستند و مطیع اوامر مافوق بودند. آنها اعتقاد داشتند شغلی به آنها محوّل شده و آنها به وظایف شغلیشان عمل میکنند و اگر آنها به این وظیفه عمل نکنند فرد دیگری آن مأموریت را انجام خواهد داد و فرقی در نتیجه ایجاد نخواهد شد! این الگوی جنایتهای "آدولف #آیشمن" بود.
📚الگوی دیگر جنایتکاران نازی، الگوی #هاینریش_هیملر فرمانده اساس (سپاه سیاسی-نظامی #هیتلر) بود که در #چشم_تاریخ او را معرفی کردهام. الگوی هیملر الگوی یک "مرد خانواده" بود: "چنین مردی به خاطر حقوق ماهانه، تأمین زندگی خود و امنیت و آرامش زن و فرزندانش حاضر بود اعتقادات، شرف و شأن انسانی خود را زیر پا بگذارد، حاکم شدن امر خصوصی بر امر عمومی به او اجازه میداد که از قید مسئولیت اعمال خود یکسره آزاد باشد." چنین الگویی امروزه در جامعه ما نیز به وفور به چشم میخورد: من فقط مسئول خانواده خودم هستم!
📚همدستی بین تکنوکراتهایی که با الگوی "کارمند مطیع" و "پدر خانواده" به مدیریت سازمانی جنایات میپرداختند و "اوباشی که از جنایت و خشونت" لذت میبردند منجر به رویش ماشین عظیم کشتار #هیتلر و سوختن زندگی میلیونها انسان شد. راجع به این اوباش هم در مقاله #یونگ_و_فاشیسم" مختصری نوشتهام.
در این بین، کسانی هم با سکوت در برابر جنایات نازیها به "شرّ کهتر" تن دادند و "حسابگری شخصی" را جایگزین "مسئولیت مدنی" کردند، همان الگوی "ما نه سر پیازیم، نه ته پیاز!" که در فرهنگ ایرانی هم بسیار شایع است.
کارل یاسپرز در مقالهاش موضوع "گناه سیاسی" را مطرح کرد: همه اعضاء جامعه مسئول شیوه حکومت جامعهاند و هر کس که از این مسئولیت مدنی شانه خالی کند در "گناه سیاسی" حکومت شریک و مقصر است.
📚هانا آرنت در نهایت به کسانی پرداخت که حتی با وجود خطر مرگ، از همکاری، تسلیم و سکوت در برابر جنایات حکومت خودداری کردند. آرنت تأکید میکند که این افراد ضرورتاً تحصیلکرده نبودند یا بینش فلسفی نداشتند:
"پیش شرط اینگونه داوری هوش بسیار زیاد یا تجزیه و تحلیل پیچیده مضامین و مفاهیم نیست بلکه صرفاً استعداد رویارویی بی پرده با خویش است یعنی گرایش به درگیر شدن در گفتگویی بی صدا میان من و خودم، گفتگویی که از زمان سقراط و افلاطون معمولاً آن را تفکّر مینامیم. آنان که مستعد اندیشیدناند، اهل تردید و شکاند، در مسایل دقت و ریزبینی دارند و شخصاً تصمیم میگیرند، در چنین هنگامههایی اخلاقی عمل میکنند.
📚اگر علاقمندید در این زمینه بیشتر مطالعه کنید صفحات ۳۳ تا ۵۳ کتاب "هانا آرنت - نوشه دیوید واتسون - ترجمه فاطمه ولیانی - انتشارات هرمس" را پیشنهاد میکنم.
📚نسل کشی لهستانیها، رومانیاییها و یهودیها توسط نازیها و جنایات آنها علیه دگراندیشان و معترضان تنها فاجعه انسانی تاریخ نیست. نسلکشی سرخپوستان امریکا توسط مهاجران سفیدپوست، نسلکشی ارامنه توسط ترکهای عثمانی و نسلکشی مسلمانان بوسنی توسط صربها از حیث شدّت و وسعت با جنایات آلمانها در دوران نازیها قابل مقایسهاند اما از آن جا که مردم آلمان مردمی باسواد و متمدّن و وارث کانت، شوپنهاور، نیچه، گوته، هگل و نیز باخ و بتهون و صدها فیلسوف و ادیب و هنرمند بینظیر بودند تحلیل روانشناختی و فلسفی آنچه توسط آنان اتفاق افتاد به فهم شکلگیری استبداد، فاشیسم، توتالیتاریسم و جنایات سازمانیافته در جامعه امروزی بیشتر کمک میکند.
آگاهی به فرایندها برای مدیریت فرایندها ضروری است.
- دکتر محمد رضا سرگلزایی
@gurd_shah