هزار و یک شهر
91 subscribers
217 photos
24 videos
181 links
پایگاه خبری هزار و یک شهر
www.hezaaroyekshahr.ir
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
‌‌✔️گوش‌هایی برای نشنیدن‌‌
‌‌🖋#مرتضی_رویتوند
‌‌
▫️‌‌در زمان‌هایی دور شهر کوچکی بود با مردمانی نیک. در این شهر هر شهروند به کاری مشغول بود و چندین نفر هم این شهر را اداره می‌کردند. ‌ ‌‌مردم این شهر با خوبی و خوشی زندگی می‌کردند تا آنکه در یک شب زمستانی تعدادی از درختان چنار میدان اصلی شهر قطع شد. مردم به صرافت افتادند که این کار چه کسی‌ است؟ آن درخت‌ها بخشی از هویت شهر محسوب می‌شدند. ‌‌‌شهردار به میان مردم آمد و چند دقیقه‌ای از آفت جدید درختان گفت. ‌‌
‌‌‌‌‌مدتی بعد تنها خیاط شهر در تصادفی با یک درشکه پایش شکست. مردم از درشکه‌چی که پسرعموی شهردار بود شکایت کردند و شهردار هم بلافاصله چند عکس قدیمی رو کرد که نشان می‌داد درشکه‌چی از کودکی پایش شکسته بوده است. ‌
‌‌
▪️‌‌چند روز بعد دیوار اطراف شهر را دزدیدند! شهردار گفت «لعنت به موریانه‌ها» هر چه مردم گفتند که موریانه را چه به خوردن دیوار؟ شهردار گوشش بدهکار نبود. ‌‌مدتی بعد در شهر قیمت سیب‌زمینی هفده برابر شد! و وقتی به شهردار شکایت بردند شهردار به آنها تاخت که «چرا شلوغش می‌کنید! این فقط خطای دید است! سیب‌زمنی در بعضی نقاط شهر رایگان توزیع می‌شود». ‌
‌‌
▫️‌‌چند ماه برف سنگینی آمد و همه راه‌های ورودی شهر بسته شد. شهردار بیانیه‌ای صادر کرد که این برف شایعه‌ی اجنبی است و اصلا برفی در کار نیست!‌ تا آنکه دانشمندان به شهردار اطلاع دادند که در چند روز آینده بارانی اسیدی خواهد آمد و کسی نباید از خانه خارج شود! شهردار هم این موضوع را به اطلاع شهروندان رساند.‌
‌‌
▪️در روز باران اسیدی همه مردم شهر زیر باران این‌سو و آن‌سو می‌رفتند. وقتی هم به آنها هشدار می‌دادند که شهردار گفته این باران اسیدی است مردم می‌خندیدند و می‌گفتند: «مثل ماجرای درخت‌ها؟!»، «مثل قیمت سیب‌زمینی؟!»، «مثل قضیه دیوار شهر؟!»‌


🆔هزار و یک شهر را در تلگرام دنبال کنید: @hezaaryekshahr
🆔هزار و یک شهر را در اینستاگرام دنبال کنید: @hezaaroyekshahr

#هزار_و_یک_شهر #روایت #کرونا #قرنطینه_خانگی #درخانه_بمانیم #خانه_بمانیم #داستان #طنز #مدیریت_شهری #مدیریت
#پرواز را به خاطر نسپار!

🖋 #مرتضی_رویتوند

به سن جوانی که رسید می‌خواست پرواز کند اما نمی‌توانست. چند باری تلاش کرد اما نتوانست. کمی غصه خورد، تکانی به خودش داد اما پرواز نکرد.
با عزمی جزم بالای یک تخته‌سنگ رفت و خودش را پرتاب کرد. چندان محکم به زمین نخورد اما پروازی هم در کار نبود. با خانواده‌اش صحبت و آن‌ها را متقاعد کرد که به یک کلاس خصوصی گران‌قیمتِ پرواز برود، دوره کلاس را به طور کامل گذراند اما باز هم نتوانست پرواز کند.

با پیشنهاد پسرعمویش همه کتاب‌های موسسه پَرَمچی را خرید، خیلی هم گران بود. دوره‌های این موسسه را هم گذراند اما نتوانست پرواز کند. در تلویزیون تبلیغ یک موسسه دیگر به نام «گاپ» را دید که در واقع مخفف گروه آموزشی پرواز بود. تصمیم گرفت که به کلاس‌های این موسسه هم برود.
یک‌سالی هم در این دوره بود اما نتوانست پرواز کند. دیگر داشت بی‌خیال پرواز می‌شد که تبلیغ دیگری در تلویزیون دید. «کجا پرواز کنیم؟ پرواز کاران خوب، چی؟ پروازکاران خوب، کجا؟ پروازکاران خوب.»

در این دوره هم شرکت کرد اما این موسسه هم کارساز نبود. خانوده‌اش به او گفتند که در کارهای دیگر انرژی بگذارد اما او تصمیم گرفته بود پرواز کند.
به توصیه یکی از دوستانش از یک جادوگر معروف طلسمی گران‌قیمت خرید اما بعد چند ماه فهمید آن طلسم هم فایده‌ای ندارد. از افسردگی رو به اعتیاد آورد. بعد مدتی هم در یک کمپ، اعتیادش را ترک کرد و باز هم پرواز نمی‌کرد.

دو سال هم به یک دانشگاه پرواز در خارج از کشور رفت و وقتی فارغ‌التحصیل شد هنوز نمی‌توانست حتی یک متر هم پرواز کند.
یک رژیم غذایی مخصوص پرواز را طی چند ماه گذراند اما باز هم پرواز نکرد که نکرد. به یوگادرمانی رو آورد و با این که یوگا را خوب آموخته بود اما پرواز نیاموخت.
تا اینکه با حالی نزار نزد دوست قدیمی‌اش رفت که از کودکی از او خبر نداشت. شرح حالی از زندگی‌اش برای دوستش تعریف کرد و سرش را بر روی شانه دوستش گذاشت و ساعتی گریست.
دوستش نگاهی به او کرد و با تعجب گفت: «قورباغه‌ها که پرواز نمی‌کنند»!

▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️رسانه‌ی هزار و یک شهر: www.hezaaroyekshahr.ir
از غولک بی‌کفایت
به پدرم غول سفید
"پدر اینجا خیلی عجیب‌وغریب است. اینجا مدیرانی حیرت‌آور دارد که کشورشان را خیلی متفاوت اداره می‌کنند. پدر شاید باورت نشود اما اینجا قیمت طلا، خانه، ماشین، بستنی، مایع ظرفشویی و کلا همه چیز هر روز افزایش پیدا می‌کند. اینجا به طور میانگین هر هفته، سه عدد اختلاس میلیاردی بین مدیران کشف می‌شود. اینجا یک نفر که نخبه می‌شود، مدیران بلایی سرش می‌آورند که به کشوری دیگر مهاجرت کند. پدر اینجا گاهی نمایندگان مجلس در مجلس می‌خوابند یا دست به یقه می‌شوند. پدر اینجا مدیران نیمی از وقت خود را به دعواهای سیاسی در توئیتر می گذرانند. پدر اینجا دغدغه اصلی مدیران، فیلترکردن و یا فیلترنکردن تلگرام است..."

🌐متن کامل یادداشت طنز #مرتضی_رویتوند را در لینک https://b2n.ir/185630 بخوانید.

▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️رسانه‌ی هزار و یک شهر: www.hezaaroyekshahr.ir
#اندروید را ممنوع‌الکار کنید!

#هزار_و_یک_شهر- دادگاه تشکیل شد. متهم، آقای اندروید بود. متهم را به جایگاهش بردند. قاضی، «سیستم عامل داس» بود که داسی هم در دست داشت و گاهی برای آرام‌کردن جَو دادگاه بر روی میز می‌زد. اتهام متهم خوانده شد: «آقای اندروید! از شما شکایت شده است که عامل فساد و انحراف جوان‌ها هستید!» اندروید از جایش بلند شد و فریاد زد: «این تهمت است! من برای خدمت آمده‌ام!»

قاضی، متهم را به آرامش دعوت کرد. وکیل مدافع متهم، خانم «سیستم عامل آی‌او‌اِس» بود که خطاب به قاضی گفت: «جناب قاضی با توجه با کارکردهای متهم باید بپذیرید که او عامل مفیدی برای پیشرفت جامعه محسوب می‌شود.»

نماینده دادستان که «ویندوز 8» بود به میان حرف آی‌اواِس پرید: «سفسطه نکنید! در شکایت شاکی آمده است متهم در ساعاتی از شبانه‌روز اقدامات منافی عفت عمومی انجام می‌دهد!» آی‌او‌اِس پوزخند زد: «شما خودتون 64 بیتی هستید یا 32 بیتی؟!»
قاضی به آی‌اواِس تذکر داد که به مسائل خارج از پرونده نپردازد...

متنِ کاملِ یادداشت #مرتضی_رویتوند را در لینکِ https://b2n.ir/937061 بخوانید.

▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr