✔️شب و روزهای #قرنطینه در #کهریزک
اغراق نیست بگویم در دورهی قرنطینه یاد "محبوبه خانوم" میافتم؛ بانویی میانسال و با صلابت که در عین حال با مهربانی پاسخت را میدهد. یا یادِ "آقای احمدی" که همیشه در حال شادی و خواندنِ آوازهایی به زبانِ تُرکی است. یادِ "فاطمه"ی کوچک که سندروم داون دارد و با آن چهرهی بانمک و مهربانش، روزِ آدم را زیباتر میکند و چنان در آغوشت میگیرد که دلت نمیخواهد از او جدا شوی.
با خودم فکر میکنم که در دورهی #کرونا چه میکنند؟ در قرنطینه هستند؟ بیمار شدهاند یا نه. اصلا کسی از مسئولان به آنها سر زده که بداند نیازهایشان چیست؟ یا الان که دیگر لزوم رعایت فاصلهی فیزیکی، بازدیدها، افتتاحیهها و نشستهای خبری را تحتِ تاثیر قرار داده و از انبوهِ عکاسان و خبرنگاران خبری نیست به خودشان زحمت نمیدهند به این مراکز سر بزنند...
🔽متنِ کامل را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/471964
▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️هزار و یک شهر در اینستاگرام @hezaaroyekshahr
اغراق نیست بگویم در دورهی قرنطینه یاد "محبوبه خانوم" میافتم؛ بانویی میانسال و با صلابت که در عین حال با مهربانی پاسخت را میدهد. یا یادِ "آقای احمدی" که همیشه در حال شادی و خواندنِ آوازهایی به زبانِ تُرکی است. یادِ "فاطمه"ی کوچک که سندروم داون دارد و با آن چهرهی بانمک و مهربانش، روزِ آدم را زیباتر میکند و چنان در آغوشت میگیرد که دلت نمیخواهد از او جدا شوی.
با خودم فکر میکنم که در دورهی #کرونا چه میکنند؟ در قرنطینه هستند؟ بیمار شدهاند یا نه. اصلا کسی از مسئولان به آنها سر زده که بداند نیازهایشان چیست؟ یا الان که دیگر لزوم رعایت فاصلهی فیزیکی، بازدیدها، افتتاحیهها و نشستهای خبری را تحتِ تاثیر قرار داده و از انبوهِ عکاسان و خبرنگاران خبری نیست به خودشان زحمت نمیدهند به این مراکز سر بزنند...
🔽متنِ کامل را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/471964
▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️هزار و یک شهر در اینستاگرام @hezaaroyekshahr
🌱 در حسرتِ دیدارِ گُل
🖋 #معصومه_ابوالحسنی
همه دارند میروند #باغ_لاله. عکسهایشان را که میبینم هوش از سرم میرود، به کندریها با این هوش و پشتکارشان غبطه میخورم.
گُلها خیلی متنوعند. لالههای رنگی روی دامنهی کوه چیده شدهاند؛ طبقه طبقه و رنگ رنگ. از بچگی عاشق گُل #لاله بودهام. میرفتیم کوه، یک بغل لالهی زرد یا سرخ میچیدم و به خانه که میرسیدم داد میزدم: "مادر بیا برات گُل آوردم" و مادر شهربانو گُلها رو توی تنگ روی طاقچه میگذاشت.
گُلهای #کندر درشتند؛ گوشتی و آبدار. مثل گُلهای خود کوه ریز و کم پَر نیستند. نهر آبی بین طبقات کشیده شده. توی تبلیغات مسئولش میگفت که یک و نیم میلیارد خرجش کردهاند. فامیلیاش پهلوانی بود؛ مثل بچههای عمو صادق ولی شبیه آنها نبود.
هیچکدام از پسرهای عمو آنقدر لاغر و ریز اندام نبودند. نادر که کوچکتر از همهی پسرها بود از در تو نمیآمد. عمو محمد نصیحتش میکرد و میگفت: "به جای گیوه کفش بپوش تا پاهات آنقدر بزرگ نشن"...
🔽متنِ کاملِ این #روایت را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/177313
▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
🖋 #معصومه_ابوالحسنی
همه دارند میروند #باغ_لاله. عکسهایشان را که میبینم هوش از سرم میرود، به کندریها با این هوش و پشتکارشان غبطه میخورم.
گُلها خیلی متنوعند. لالههای رنگی روی دامنهی کوه چیده شدهاند؛ طبقه طبقه و رنگ رنگ. از بچگی عاشق گُل #لاله بودهام. میرفتیم کوه، یک بغل لالهی زرد یا سرخ میچیدم و به خانه که میرسیدم داد میزدم: "مادر بیا برات گُل آوردم" و مادر شهربانو گُلها رو توی تنگ روی طاقچه میگذاشت.
گُلهای #کندر درشتند؛ گوشتی و آبدار. مثل گُلهای خود کوه ریز و کم پَر نیستند. نهر آبی بین طبقات کشیده شده. توی تبلیغات مسئولش میگفت که یک و نیم میلیارد خرجش کردهاند. فامیلیاش پهلوانی بود؛ مثل بچههای عمو صادق ولی شبیه آنها نبود.
هیچکدام از پسرهای عمو آنقدر لاغر و ریز اندام نبودند. نادر که کوچکتر از همهی پسرها بود از در تو نمیآمد. عمو محمد نصیحتش میکرد و میگفت: "به جای گیوه کفش بپوش تا پاهات آنقدر بزرگ نشن"...
🔽متنِ کاملِ این #روایت را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/177313
▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr