هزار و یک شهر
92 subscribers
217 photos
25 videos
182 links
پایگاه خبری هزار و یک شهر
www.hezaaroyekshahr.ir
Download Telegram
✔️شب و روزهای #قرنطینه در #کهریزک


‌‌اغراق نیست بگویم در دوره‌ی قرنطینه یاد "محبوبه خانوم" می‌افتم؛ بانویی میان‌سال و با صلابت که در عین حال با مهربانی پاسخت را می‌دهد. ‌ ‌‌یا یادِ "آقای احمدی" که همیشه در حال شادی و خواندنِ آوازهایی به زبانِ تُرکی است. ‌ ‌‌یادِ "فاطمه"ی کوچک که سندروم داون دارد و با آن چهره‌ی بانمک و مهربانش، روزِ آدم را زیباتر می‌کند و چنان در آغوشت می‌گیرد که دلت نمی‌خواهد از او جدا شوی.

‌‌با خودم فکر می‌کنم که در دوره‌ی #کرونا چه می‌کنند؟ در قرنطینه هستند؟ بیمار شده‌اند یا نه. اصلا کسی از مسئولان به آن‌ها سر زده که بداند نیازهایشان چیست؟ ‌ ‌‌‌‌یا الان که دیگر لزوم رعایت فاصله‌ی فیزیکی، بازدیدها، افتتاحیه‌ها و نشست‌های خبری را تحتِ تاثیر قرار داده و از انبوهِ عکاسان و خبرنگاران خبری نیست به خودشان زحمت نمی‌دهند به این مراکز سر بزنند.‌..
‌‌

‌‌‌‌🔽متنِ کامل را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/471964‌‌

▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️هزار و یک شهر در اینستاگرام @hezaaroyekshahr
🌱 در حسرتِ دیدارِ گُل
🖋 #معصومه_ابوالحسنی

همه دارند می‌روند #باغ_لاله. عکس‌هایشان را که می‌بینم هوش از سرم می‌رود، به کندری‌ها با این هوش و پشتکارشان غبطه می‌خورم.

گُل‎ها خیلی متنوعند. لاله‌های رنگی روی دامنه‌ی کوه چیده شد‌ه‌اند؛ طبقه طبقه و رنگ رنگ. از بچگی عاشق گُل #لاله بوده‌ام. می‌رفتیم کوه، یک بغل لاله‌ی زرد یا سرخ می‌چیدم و به خانه که می‌رسیدم داد می‌زدم: "مادر بیا برات گُل آوردم" و مادر شهربانو گُل‌ها رو توی تنگ روی طاقچه می‌گذاشت.

گُل‌های #کندر درشتند؛ گوشتی و آبدار. مثل گُل‌های خود کوه ریز و کم پَر نیستند. نهر آبی بین طبقات کشیده شده. توی تبلیغات مسئولش می‌گفت که یک و نیم میلیارد خرجش کرده‌اند. فامیلی‌اش پهلوانی بود؛ مثل بچه‌های عمو صادق ولی شبیه آن‌ها نبود.

هیچ‌کدام از پسرهای عمو آن‌قدر لاغر و ریز اندام نبودند. نادر که کوچک‌تر از همه‌ی پسرها بود از در تو نمی‌آمد. عمو محمد نصیحتش می‌کرد و می‌گفت: "به جای گیوه کفش بپوش تا پاهات آنقدر بزرگ نشن"...


🔽متنِ کاملِ این #روایت را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/177313

▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
✔️هتلی که به همت دکتر #تقی_رازی بیمارستان شد

‌‌جنگ آغاز شده بود و شهر اهواز آماج حملات هوایی دشمن بود. انبوه مجروحان به بیمارستان امام می‌آمدند و من{دکتر تقی رازی رئیس بیمارستان}، مستأصل و ناتوان شده بودم. نه مجروحان و بیماران امنیّت داشتند، نه پزشکان و پرستاران و نه هیچ‌کس دیگر. من و امثال من از جنگ چه می‌دانستیم؟ هیچ... ‌

‌‌‌‌ناگهان گرفتار جنگ شده بودیم و تصمیم گرفته بودیم بمانیم و با آن بجنگیم. باید فکری می‌شد. به یک زیرزمین بزرگ و امن نیاز داشتیم تا آنجا را اطاق عمل کنیم. پس از چند روز استیصال و ناتوانی ناگهان فکری به ذهنم رسید. یاد زیرزمینی بزرگ و خوب افتادم که مدت‌ها قبل در یک مراسم عروسی دیده بودم. ‌ بی‌درنگ دکتر فربد، معاونم را صدا کردم ...



🔽متنِ کاملِ این #روایت را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/294474

▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️هزار و یک شهر در اینستاگرام @hezaaroyekshahr
‌‌✔️منش ریاضیاتی دکتر #غلامحسین_مصاحب

مرد تنی خسته و قلبی بیمار داشت. طبیب او را از کار زیاد بر حذر داشته بود. اما مگر روح حقیقت‌جوی او به تن آسایی و استراحت رضا می‌داد؟ حاشا و کلا! که تغییری در سبک زندگی‌اش حاصل شده باشد. ‌
‌‌
‌‌ساعت سه و نیم بامداد از خواب بر می‌خاست، قهوه‌اش را گرم می‌کرد و فنجانی می‌نوشید، سپس تا حدود ساعت شش صبح در همان کتاب خانه منزل به تحقیق و مطالعه می‌پرداخت.‌ آنگاه دوش آب گرمی می‌گرفت و صبحانه‌ای را که همسر یا دخترش برایش می‌آوردند صرف می‌کرد و قبل از هر استاد، دانشجو و یا کارمندی در محل کار حاضر می‌شد.

اما ای دریغ...


🔽متنِ کاملِ این #روایت را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/114244
▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️هزار و یک شهر در اینستاگرام @hezaaroyekshahr
✔️‌‌دکتر #علی_زرگری علم و عشق را درآمیخته بود

‌‌استاد را تا به آن روز چنین آشفته ندیده بودم. او مردی آرام و متین بود. کسی صدایش را از حد معمول بالاتر نشنیده بود. امّا امروز وقتی جلسه را با عصبانیت ترک کرد، طور دیگری شده بود. ‌
‌‌
صورتش به سرخی می‌زد و دانه‌های درشت عرق سر و صورتش را فرا گرفته بود. برایمان جای سوال داشت که استاد داروساز و گیاه‌شناس ما را چه شده است؟ مگر در آن جلسه چه گذشته بود؟ استاد سخنی نمی‌گفت و ما را جرأت پرسش نبود... ‌
‌‌


🔽متنِ کاملِ این #روایت را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/861009
▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️هزار و یک شهر در اینستاگرام @hezaaroyekshahr
🙏ناماسته هندِ شگفت‌انگیز!

🌐#هزار_و_یک_شهر


تاخیر جزئی از برنامه پروازهای ایرانی به دیگر کشورهاست و پرواز من به سمت هند هم استثنا نبود. بالاخره با تاخیر #ماهان که تنها با یک عذر خواهی از طرف خلبان جمع و جور شد، ساعت 3 صبح شنبه 4 شهریور 1396 به فرودگاه گاندی رسیدم؛ برخلاف ایرلاین‌های معتبر دنیا که اگر چنین تاخیری در یکی از پروازهایشان رخ دهد پول بلیت کاملا عودت داده می‌شود.

پس از طی مسافتی طولانی و با عجله به عنوان اولین نفر به قسمت کنترل پاسپورت رسیدم، مامور کنترل خیلی کند بود و بعدها فهمیدم این قسمتی از قوانین فرودگاه‌ها در هند است. کنترل‌های شدید و کند بودن، مشابه این سخت‌گیری و کنترل را قبلا در هیچ کدام از سفرهایم ندیده بودم.

حدود ساعت 4:30 از فرودگاه خارج شدم. در آن لحظه، کف دستانم را به هم چسباندم و اولین لغت هندی که یاد گرفته بودم را به رسم ورود گفتم "ناماسته" هند شگفت انگیز .


‌‌‌‌🔽روایتِ #مهدی_عبدی را از سفرش به #هند در لینکِ زیر بخوانید:
https://b2n.ir/267426

▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️هزار و یک شهر در اینستاگرام @hezaaroyekshahr