جهان امروز جهان سکوت شده است و گویا پاسخ نقضهای آشکار حقوق بشر سکوت است!
کشتار مردم بیدفاع در کمپ پناهندگان در رفح که شامل کشتار زنان و کودکان غیر نظامی است، در هیچ قاموس حقوق بشری قابل پذیرش نیست و محکوم است.
🆔@imamalisociety
کشتار مردم بیدفاع در کمپ پناهندگان در رفح که شامل کشتار زنان و کودکان غیر نظامی است، در هیچ قاموس حقوق بشری قابل پذیرش نیست و محکوم است.
🆔@imamalisociety
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️وقتی معضل کار کودک به واقعیت روزمره یک اجتماع بشری تبدیل میشود، میتوان یقین داشت که آینده روشنی در انتظار آن اجتماع نیست.
جمعیت امام علی از دهه ۷۰ تاکنون با برگزاری صدها نشست و سمینار تخصصی در خصوص جغرافیای کار کودک، زبالهگردی کودکان، کار کارگاهی کودکان، کار پنهان کودکان، در ۲ سطح ارائه خدمات و مطالبهگری برای مقابله با کار کودک، احقاق حقوق و پرورش استعداد کودکان، مطالبهگری در سطح کلان و آگاهی بخشی جامعه تلاش کرده است...
🔺در این موشن گرافی کوتاه نگاهی داشته باشیم به تاریخچه فعالیتهای جمعیت امام علی در راستای مقابله با کار کودک، کاهش آسیب و حمایت از حقوق کودکان کار
🆔@imamalisociety
جمعیت امام علی از دهه ۷۰ تاکنون با برگزاری صدها نشست و سمینار تخصصی در خصوص جغرافیای کار کودک، زبالهگردی کودکان، کار کارگاهی کودکان، کار پنهان کودکان، در ۲ سطح ارائه خدمات و مطالبهگری برای مقابله با کار کودک، احقاق حقوق و پرورش استعداد کودکان، مطالبهگری در سطح کلان و آگاهی بخشی جامعه تلاش کرده است...
🔺در این موشن گرافی کوتاه نگاهی داشته باشیم به تاریخچه فعالیتهای جمعیت امام علی در راستای مقابله با کار کودک، کاهش آسیب و حمایت از حقوق کودکان کار
🆔@imamalisociety
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
امروز عاشوراست و غمبار روزی برای اعضای جمعیت که سالها صادقانه بدون هیچ چشمداشتی عمر و جوانیشان کنار فرزندان علی، طفلان مسلم، علیاصغرها و رقیههای زمان گذشت.
غم ما غم حسین نیست که زندگیاش با شکوه بود و مرگش با عزت. غم ما غم اکنون است.
ما از نزدیک لمس کردیم که راه این بزرگان چه مسیر پرسنگلاخ طاقتسوزی است و نشستن با فرزندان علی چه تاوانها دارد.
ما دیدیم چگونه لشگریان معاویه و یزید قادرند خود را در لباس دوست درآورند و به لباس میشهای مهربان خود را بیارایند و تار و پود کیسههای فقیرنوازی و یتیمنوازی علی را که جز نانی برای گرسنگی کودکی و آغوش مهری برای چشمان اشکبار یتیمی نداشت، با نیرنگ و فریبشان بدرند و حتی از رد آن چیزی باقی نگذارند. گویی که نه خانی آمده و نه خانی رفته است.
امروز نادانهای افراطی و مزدبگیران سایبری از جنازه سربُریده جمعیت امام علی هم دست نمیکشند و هر روز سعی دارند از مقایسهاش با سخیفان روزگار و روسیاهان دین و دنیا و محاکمهاش به جرم نکرده، آن آبرو را که تنها یادگار آن سالهای سخت است نیز به یغما ببرند.
آنها که از تیرهای حرملهگونشان بر گردن کودکانمان دریغ نکردند و بعد از ضربت بر فرق جمعیت، حتی یک روز حاضر نشدند بیجیره و مواجب، کیسه بر زمین مانده علی را بلند کنند و دیروز و امروز و هر روز برای رنجهای کودکان، به جای چارهاندیشی در صدد توجیه و بهانهجویی هستند.
ما دیدیم که راه علی امروزه روز در میانه میدان چه غریب مانده و نابکاران روزگار، حیدرحیدرگویان چه خونهای پاکی را بر زمین جاری کردند و ما راه حسین را نه در چرخ خوردن در محضر مداحان فاسد و نانحسینخوران حکومتی و اشک تمساح ریختن بر اساطیر تراژیک و جعلشده و قیمهخوران فربه شده از نان فقرا، بلکه در خطبه منای حسین بن علی یافتیم، آنجا که گفت «میبینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لالها و ازکارافتادگان در شهرها رها شدهاند و رحم نمیکنید، و در خور مسئولیت خود کاری نمیکنید و به کسانی که در آن راه تلاش میکنند، وقعی نمینهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسودهاید.» و دانستیم سختیِ راه، در بلند کردن کیسه و بار سنگین مسئولیت است.
میدانیم هر که در این راه پا گذارد، در زمانه یزیدیان عاقبتی جز سرِ بریده ندارد. ما هنوز داغدار کودکان بسیاری هستیم که در این سالها جانشان را در بیابانهای فقر باختند و آب را و زندگی را و حقشان را به رویشان بستند: احد و صمدها، رضاها و مجیدها و فاطمهها، پریاها و صدها کودکی که یک آب خوش در این زندگی سهم نبردند و وقتی التماس کردیم این کودکان را دستکم قطرهای آب دهید، تیرمان زدند.
آب چشمانِ ما از عاشورای ۱۴۰۱ هنوز خشک نشده است. از درد بزرگ خانواده شبنم اسکندری، همراه خوب کودکان، خون میگرییم و هنوز از چشم تخلیه شده همراه عزیزمان محسن، در شرم نیابتی و اندوهیم و هنوز در آتشِ درد پرپر شدن وحشیانه دکتر آیدا رستمی – پزشک داوطلب - میسوزیم.
ما هنوز داغدار فرزندان حسینیم که بهار عمرشان به تاراج یزیدیان خزان شد و روضه کیان، هستی، سارینا، نیکا و مهسا و دهها کودک و نوجوان و جوان دیگر امروز نقل علیاصغر و علی اکبر زمانه ماست.
خندههای سرخوشانه و امیدهای واهی گروهِ موج سوارانِ کفِ آب، چون دشنهای بر قلبمان فرو میرود و اینک به تماشا ایستادهایم تا ببینیم آنان که ادعای حسین و علی دارند، چگونه میخواهند با ماچ و بوسه بر صورت یزیدیان، این راه پر اشک و خون را دنبال کنند و نهجالبلاغهخوانان چگونه خواهند توانست در این ملعبهخانه روزگار عمروعاصی و اشعریون، انگشتر حکمرانی را به نگین عدل بستانند و آن را حافظ باشند.
در این عاشورا، با جماعتی که از زیر عبایشان افیون بیرون آورده و رنجدیدگان و مستضعفان را به سِحرِ افیون بر سفره سکوت نشاندهاند نیز سخنی داریم؛ همانها که امروز ردایِ سیاهِ سالیانهشان را پوشیده و بر سفرههای یزیدیشان نام حسین نهادهاند و خلقی را با حیلتهای ابنزیادی میفریبند و گروهی را به گندم ری دلخوش میکنند. همان ریاکاران بیوطن که بانی تعطیلی جمعی شدند که سالها داوطلبانه به دنبال احیای آیین واقعی عاشورا در ایام محرم بودند و کودکان بیپناه شهر را از کانون اصلاح و تربیت تا محلههای پر درد حاشیه، پناه میشدند و در شب شام غریبان میدویدند تا با «شام عیاران»، آزادگی حسین را به روحهای اسیر اعتیاد ارمغان دهند و آزادشان سازند...
👈 متن کامل را در instant view بخوانید.
🆔@imamalisociety
امروز عاشوراست و غمبار روزی برای اعضای جمعیت که سالها صادقانه بدون هیچ چشمداشتی عمر و جوانیشان کنار فرزندان علی، طفلان مسلم، علیاصغرها و رقیههای زمان گذشت.
غم ما غم حسین نیست که زندگیاش با شکوه بود و مرگش با عزت. غم ما غم اکنون است.
ما از نزدیک لمس کردیم که راه این بزرگان چه مسیر پرسنگلاخ طاقتسوزی است و نشستن با فرزندان علی چه تاوانها دارد.
ما دیدیم چگونه لشگریان معاویه و یزید قادرند خود را در لباس دوست درآورند و به لباس میشهای مهربان خود را بیارایند و تار و پود کیسههای فقیرنوازی و یتیمنوازی علی را که جز نانی برای گرسنگی کودکی و آغوش مهری برای چشمان اشکبار یتیمی نداشت، با نیرنگ و فریبشان بدرند و حتی از رد آن چیزی باقی نگذارند. گویی که نه خانی آمده و نه خانی رفته است.
امروز نادانهای افراطی و مزدبگیران سایبری از جنازه سربُریده جمعیت امام علی هم دست نمیکشند و هر روز سعی دارند از مقایسهاش با سخیفان روزگار و روسیاهان دین و دنیا و محاکمهاش به جرم نکرده، آن آبرو را که تنها یادگار آن سالهای سخت است نیز به یغما ببرند.
آنها که از تیرهای حرملهگونشان بر گردن کودکانمان دریغ نکردند و بعد از ضربت بر فرق جمعیت، حتی یک روز حاضر نشدند بیجیره و مواجب، کیسه بر زمین مانده علی را بلند کنند و دیروز و امروز و هر روز برای رنجهای کودکان، به جای چارهاندیشی در صدد توجیه و بهانهجویی هستند.
ما دیدیم که راه علی امروزه روز در میانه میدان چه غریب مانده و نابکاران روزگار، حیدرحیدرگویان چه خونهای پاکی را بر زمین جاری کردند و ما راه حسین را نه در چرخ خوردن در محضر مداحان فاسد و نانحسینخوران حکومتی و اشک تمساح ریختن بر اساطیر تراژیک و جعلشده و قیمهخوران فربه شده از نان فقرا، بلکه در خطبه منای حسین بن علی یافتیم، آنجا که گفت «میبینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لالها و ازکارافتادگان در شهرها رها شدهاند و رحم نمیکنید، و در خور مسئولیت خود کاری نمیکنید و به کسانی که در آن راه تلاش میکنند، وقعی نمینهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسودهاید.» و دانستیم سختیِ راه، در بلند کردن کیسه و بار سنگین مسئولیت است.
میدانیم هر که در این راه پا گذارد، در زمانه یزیدیان عاقبتی جز سرِ بریده ندارد. ما هنوز داغدار کودکان بسیاری هستیم که در این سالها جانشان را در بیابانهای فقر باختند و آب را و زندگی را و حقشان را به رویشان بستند: احد و صمدها، رضاها و مجیدها و فاطمهها، پریاها و صدها کودکی که یک آب خوش در این زندگی سهم نبردند و وقتی التماس کردیم این کودکان را دستکم قطرهای آب دهید، تیرمان زدند.
آب چشمانِ ما از عاشورای ۱۴۰۱ هنوز خشک نشده است. از درد بزرگ خانواده شبنم اسکندری، همراه خوب کودکان، خون میگرییم و هنوز از چشم تخلیه شده همراه عزیزمان محسن، در شرم نیابتی و اندوهیم و هنوز در آتشِ درد پرپر شدن وحشیانه دکتر آیدا رستمی – پزشک داوطلب - میسوزیم.
ما هنوز داغدار فرزندان حسینیم که بهار عمرشان به تاراج یزیدیان خزان شد و روضه کیان، هستی، سارینا، نیکا و مهسا و دهها کودک و نوجوان و جوان دیگر امروز نقل علیاصغر و علی اکبر زمانه ماست.
خندههای سرخوشانه و امیدهای واهی گروهِ موج سوارانِ کفِ آب، چون دشنهای بر قلبمان فرو میرود و اینک به تماشا ایستادهایم تا ببینیم آنان که ادعای حسین و علی دارند، چگونه میخواهند با ماچ و بوسه بر صورت یزیدیان، این راه پر اشک و خون را دنبال کنند و نهجالبلاغهخوانان چگونه خواهند توانست در این ملعبهخانه روزگار عمروعاصی و اشعریون، انگشتر حکمرانی را به نگین عدل بستانند و آن را حافظ باشند.
در این عاشورا، با جماعتی که از زیر عبایشان افیون بیرون آورده و رنجدیدگان و مستضعفان را به سِحرِ افیون بر سفره سکوت نشاندهاند نیز سخنی داریم؛ همانها که امروز ردایِ سیاهِ سالیانهشان را پوشیده و بر سفرههای یزیدیشان نام حسین نهادهاند و خلقی را با حیلتهای ابنزیادی میفریبند و گروهی را به گندم ری دلخوش میکنند. همان ریاکاران بیوطن که بانی تعطیلی جمعی شدند که سالها داوطلبانه به دنبال احیای آیین واقعی عاشورا در ایام محرم بودند و کودکان بیپناه شهر را از کانون اصلاح و تربیت تا محلههای پر درد حاشیه، پناه میشدند و در شب شام غریبان میدویدند تا با «شام عیاران»، آزادگی حسین را به روحهای اسیر اعتیاد ارمغان دهند و آزادشان سازند...
👈 متن کامل را در instant view بخوانید.
🆔@imamalisociety
Telegraph
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
امروز عاشوراست و غمبار روزی برای اعضای جمعیت که سالها صادقانه بدون هیچ چشمداشتی عمر و جوانیشان کنار فرزندان علی، طفلان مسلم، علیاصغرها و رقیههای زمان گذشت. غم ما غم حسین نیست که زندگیاش با شکوه بود و مرگش با عزت. غم ما غم اکنون است. ما از نزدیک لمس کردیم…
⛔️ علامتی که میشنوید اعلام وضعیت قرمز است و معنی و مفهوم آن این است که کودکان در جامعه ما از کمترین امنیت و حقی برخوردار نیستند⛔️
در جامعهای که هر روز بلندگوهای رسمی آن، آه و واویلا از پیر شدن ترکیب جمعیتی سر میدهند، سه فاجعه کودک آزاری دهشتبار که دو مورد آن توسط ماموران حکومت صورت گرفته است، زنگ خطر را برای همه ما به صدا در میآورد. این اعلام خطر است برای همه ما که فرزندی در این جامعه داریم یا به فرزندانی که در این خاک نفس میکشند، عشق میورزیم.
اولین توصیف از یک دختر است؛ صورت زخمی، لبهای ورم کرده و لباس پاره. این توصیف از حال و روز «نفس حاجی شریف» است، پس از کوبیده شدن سرش به پست برق توسط مامور گشت ارشاد. دختر نوجوانی که در تمامی معادلات مدنی یک کودک محسوب میشود و مامورانی که این بار هدف اعمال خشونتبارشان یک کودک است.
دومین موضوع مربوط به «مهدی موسوی» کودک ناشنوای مهاجری است که مامور پلیس چون شمر ذی الجوشن بر گردهاش مینشیند و آنچنان با خشونت گردن و سر کودک را زیر هیکل خود میگیرد که کودک آسیب جدی میبیند و طبق اخبار واصله هنوز حال و روز مناسبی ندارد.
و داغ سوم را با اتویی، یک صاحبکار در کارگاه خیاطی بر دلمان میگذارد. کودکان کاری که در یک منطقه کردنشین مرزی ساکن هستند. منطقهای که در آن کار نیست و پدر را برای خیاطی نمیپذیرند چون اجرتش بالاست، بیمه و بازنشستگی و مزایا میخواهد، اما کودک حقوقش پایین است و هیچ نمیخواهد. تازه اگر خوب بیگاری نداد، اتوی داغ هم میشود بر پشتش گذاشت. دستمزد کودک ناچیز است، اما صاحبکار با خویش حساب کرده که خانوادهها لنگ همین حقالزحمه اندکاند و شکایتی از آزارِ فرزندانشان به محکمهای نخواهند بُرد.
و این تحت شرایط مخاطره آمیز بودنِ کودکان، به دلیل ضعف ضمانت اجرایی قوانین، آنان را متحمل ظلم ثانویه نیز نموده است.
سه دسته کودک تحت ستم مضاعف؛ یکی بهخاطر دختر بودن، دیگری بهخاطر کُرد و مرزنشین بودن و فقیر بودن و سومی بهخاطر مهاجر بودن و ناشنوا بودن، مفهوم زیبای کودکی را در کشوری که بر منابع ثروت نشسته، به وحشت و هراس بدل میسازد.
در کشوری که از ثروت، فرهنگ، تاریخ و تمدن چیزی کم ندارد، اما اقلیتی متوحش با قوانین بدوی خود آن را به لحاظ خشونت، انگشتنمای عالم کردهاند. در کشوری که هر تفرقه و دیگریسازی یک دام و فریب امنیتی است تا تودههای مردم را به جای پرسشهای صحیح از متصدیان امور، درگیر نزاعها و دعواهایی با هم کند و آدرس غلط به عوام دهد و مسببین بیکفایتیها را «دیگری» معرفی نماید.
سیستمی که همواره بهجای صلح، بر طبل نفرت میکوبد و جامعه را چنان در نفرتها تهییج میکند که به این باور برسند، حکومتی که تا مکالمات، ارتباطات، داخل منازل و اتاق خواب مخالفانش را کنترل میکند و هر جا چند نفری دور هم جمع میشوند، نفر چهارم یک خبرچین حکومتی است، از کنترل مرزها و نیز ساماندهی وضعیت شهرها عاجز مانده است و باید خود دست به کار شوند و بساط مهمانی چیده شده برای همسایگان غریب در وطن اشغال شده خود را برچینند و با هشتکهای نژادپرستانه خود حواس مخاطبان را از صحنههای اصلی منحرف کند و دائم القا کنند ما که نوادگان کوروش هستیم و خود را ژن برتر میدانیم، خطر بزرگی را کشف کردهایم و شما که دم از حقوق بشر وحقوق کودک میزنید، در دنیای سانتیمانتال خود اسیر رویابافی غیرواقعی هستید و خیانتها به این ملک کردهاید و این استاندارد دوگانه؛ آری به کوروش و نه به حقوق بشر، نه به اعدام و آری به فاشیسم و ... را توسط مزدبگیران قلم به دست حکومتی به خورد مردم ناراضی بدهد.
و آنچه در رابطه با مهاجران مغفول میماند، سیاستگذاری و اقدام براساس قانونمندی، دوری از نفرتپراکنی و تضییع حقوق انسانها بهخصوص کودکان است.
درهر صورت کودکان همواره مظلومترین قشر جامعه بودهاند. در خانوادههای فقیر، خشونت علیه کودکان بیشتر است و یکی از تحلیلها شاید این باشد که پدری که نمیتواند نقش پدریاش را با ایجاد رفاه و تامین نیازهای کودکش فراهم کند، با اعمال خشونت دائم، قصد دارد حضور خود را در خانه گوشزد کند و به نظر میرسد این رفتار امروز به حکومت نیز سرایت کرده، حکومتی که امروز نمیتواند نقشهای اصلی خود را از تامین امنیت گرفته تا حل بحرانهای اقتصادی ایفا کند، با خشونتورزی نسبت به زنان و دختران، کتک زدن کودکان و دستگیری پناهجویان فقیر میخواهد ضرب شصتی به نحیفترین ارکان جامعه نشان دهد و بودنی به رخ بکشد....
👈 لطفا ادامه مطلب را از طریق instant view مطالعه فرمایید
🆔@imamalisociety
در جامعهای که هر روز بلندگوهای رسمی آن، آه و واویلا از پیر شدن ترکیب جمعیتی سر میدهند، سه فاجعه کودک آزاری دهشتبار که دو مورد آن توسط ماموران حکومت صورت گرفته است، زنگ خطر را برای همه ما به صدا در میآورد. این اعلام خطر است برای همه ما که فرزندی در این جامعه داریم یا به فرزندانی که در این خاک نفس میکشند، عشق میورزیم.
اولین توصیف از یک دختر است؛ صورت زخمی، لبهای ورم کرده و لباس پاره. این توصیف از حال و روز «نفس حاجی شریف» است، پس از کوبیده شدن سرش به پست برق توسط مامور گشت ارشاد. دختر نوجوانی که در تمامی معادلات مدنی یک کودک محسوب میشود و مامورانی که این بار هدف اعمال خشونتبارشان یک کودک است.
دومین موضوع مربوط به «مهدی موسوی» کودک ناشنوای مهاجری است که مامور پلیس چون شمر ذی الجوشن بر گردهاش مینشیند و آنچنان با خشونت گردن و سر کودک را زیر هیکل خود میگیرد که کودک آسیب جدی میبیند و طبق اخبار واصله هنوز حال و روز مناسبی ندارد.
و داغ سوم را با اتویی، یک صاحبکار در کارگاه خیاطی بر دلمان میگذارد. کودکان کاری که در یک منطقه کردنشین مرزی ساکن هستند. منطقهای که در آن کار نیست و پدر را برای خیاطی نمیپذیرند چون اجرتش بالاست، بیمه و بازنشستگی و مزایا میخواهد، اما کودک حقوقش پایین است و هیچ نمیخواهد. تازه اگر خوب بیگاری نداد، اتوی داغ هم میشود بر پشتش گذاشت. دستمزد کودک ناچیز است، اما صاحبکار با خویش حساب کرده که خانوادهها لنگ همین حقالزحمه اندکاند و شکایتی از آزارِ فرزندانشان به محکمهای نخواهند بُرد.
و این تحت شرایط مخاطره آمیز بودنِ کودکان، به دلیل ضعف ضمانت اجرایی قوانین، آنان را متحمل ظلم ثانویه نیز نموده است.
سه دسته کودک تحت ستم مضاعف؛ یکی بهخاطر دختر بودن، دیگری بهخاطر کُرد و مرزنشین بودن و فقیر بودن و سومی بهخاطر مهاجر بودن و ناشنوا بودن، مفهوم زیبای کودکی را در کشوری که بر منابع ثروت نشسته، به وحشت و هراس بدل میسازد.
در کشوری که از ثروت، فرهنگ، تاریخ و تمدن چیزی کم ندارد، اما اقلیتی متوحش با قوانین بدوی خود آن را به لحاظ خشونت، انگشتنمای عالم کردهاند. در کشوری که هر تفرقه و دیگریسازی یک دام و فریب امنیتی است تا تودههای مردم را به جای پرسشهای صحیح از متصدیان امور، درگیر نزاعها و دعواهایی با هم کند و آدرس غلط به عوام دهد و مسببین بیکفایتیها را «دیگری» معرفی نماید.
سیستمی که همواره بهجای صلح، بر طبل نفرت میکوبد و جامعه را چنان در نفرتها تهییج میکند که به این باور برسند، حکومتی که تا مکالمات، ارتباطات، داخل منازل و اتاق خواب مخالفانش را کنترل میکند و هر جا چند نفری دور هم جمع میشوند، نفر چهارم یک خبرچین حکومتی است، از کنترل مرزها و نیز ساماندهی وضعیت شهرها عاجز مانده است و باید خود دست به کار شوند و بساط مهمانی چیده شده برای همسایگان غریب در وطن اشغال شده خود را برچینند و با هشتکهای نژادپرستانه خود حواس مخاطبان را از صحنههای اصلی منحرف کند و دائم القا کنند ما که نوادگان کوروش هستیم و خود را ژن برتر میدانیم، خطر بزرگی را کشف کردهایم و شما که دم از حقوق بشر وحقوق کودک میزنید، در دنیای سانتیمانتال خود اسیر رویابافی غیرواقعی هستید و خیانتها به این ملک کردهاید و این استاندارد دوگانه؛ آری به کوروش و نه به حقوق بشر، نه به اعدام و آری به فاشیسم و ... را توسط مزدبگیران قلم به دست حکومتی به خورد مردم ناراضی بدهد.
و آنچه در رابطه با مهاجران مغفول میماند، سیاستگذاری و اقدام براساس قانونمندی، دوری از نفرتپراکنی و تضییع حقوق انسانها بهخصوص کودکان است.
درهر صورت کودکان همواره مظلومترین قشر جامعه بودهاند. در خانوادههای فقیر، خشونت علیه کودکان بیشتر است و یکی از تحلیلها شاید این باشد که پدری که نمیتواند نقش پدریاش را با ایجاد رفاه و تامین نیازهای کودکش فراهم کند، با اعمال خشونت دائم، قصد دارد حضور خود را در خانه گوشزد کند و به نظر میرسد این رفتار امروز به حکومت نیز سرایت کرده، حکومتی که امروز نمیتواند نقشهای اصلی خود را از تامین امنیت گرفته تا حل بحرانهای اقتصادی ایفا کند، با خشونتورزی نسبت به زنان و دختران، کتک زدن کودکان و دستگیری پناهجویان فقیر میخواهد ضرب شصتی به نحیفترین ارکان جامعه نشان دهد و بودنی به رخ بکشد....
👈 لطفا ادامه مطلب را از طریق instant view مطالعه فرمایید
🆔@imamalisociety
Telegraph
⛔️ علامتی که میشنوید اعلام وضعیت قرمز است و معنی و مفهوم آن این است که کودکان در جامعه ما از کمترین امنیت و حقی برخوردار نیستند⛔️
در جامعهای که هر روز بلندگوهای رسمی آن آه و واویلا از پیر شدن ترکیب جمعیتی سر میدهند، سه فاجعه کودک آزاری دهشتبار که دو مورد آن توسط ماموران حکومت صورت گرفته است، زنگ خطر را برای همه ما به صدا در میآورد. این اعلام خطر است برای همه ما که فرزندی در این جامعه…
داغ تازه طبس و چند پرسش کهنه
در ابتدا به خانوادههای عزیز از دست داده در حادثه یا در واقع تراژدی مرگبار معدن طبس تسلیت میگوییم و در این غم بزرگ، صبری سترگ برایشان آرزو میکنیم و البته که میدانیم هیچ کلمه و هیچ سخنی در این لحظات قادر نیست تسلیبخش دل دردمندشان باشد.
و اما بعد
از یاد نبریم وقتی یک تراژدی قابل پیشگیری باشد، واژه حادثه چندان برای وصف آن صحیح نیست.
میهن ما چندین دهه است بیش از آن که اسیر بلایای طبیعی باشد، اسیر افراد غیرطبیعی و سیستمهای غیرعلمی، غیرمنطقی و کور مدیریتی است؛ افراد و سیستمهایی که جان انسان را پشیزی ارج و قُرب قائل نیستند و دمبهدم تراژدی خلق میکنند.
با جستجویی ساده در وب در خصوص مسائل و دغدغههای کارگران کشور، میتوان دهها نقل قول و وعده و وعید و دهها حرکت نمادین و سفر استانی از مسئولین و نمایندگان مجلس و دیگر شیفتگان خدمت! در ایران پیدا کرد؛ اما اگر بخواهی ببینی در عمل چه کردهاند، اغلب یا با یک هیچ بزرگ مواجه میشوی یا با فاجعهای دهشتناک!
و اینک فاجعهای دیگر رخ داده است...
فاجعهای که این بار به علت تعلل حاکمیت کشور در استانداردسازی و سالمسازی محیط کار، تا این لحظه، ۵۲ انسان، ۵۲ مرد، ۵۲ پدر دیگر نفس نمیکشند.
اگر چه روحیه حساس و لطیف مسئولان کشور ممکن است آسیب ببیند،
اگر چه ممکن است باز بخواهند دوغ و دوشاب را به هم بیامیزند، صورت مسئله را پاک کنند و باز با شیوههایی کهنهای چون تهمت زدن به منتقدان و اسیر گرفتن پرسشگران و به شرق و غرب دوختن دلسوزان کشور از کنار این واقعه هم بگریزند،
اما وظیفه ماست از متولیان امور بپرسیم:
📍پس از فجایع مهیب پیشین نظیر معدن یورت، معدن طزره و معدن شازند، چه اقدامات واقعی و اثرگذاری برای جلوگیری از تکرار حوادث مشابه انجام شده است؟
📍آیا فراتر از سخنان پوچ، اصولا برای جان کارگران معدن اهمیتی قائل هستند؟ اگر آری، ادامه فعالیت معادن ناامن چه معنا و مفهومی دارد و به چه دلیل دستگاه قضایی علیه این وضعیت هیچ اقدامی انجام نمیدهد؟ اگر اقدامی انجام داده، نتیجهاش چه بوده؟
📍نتایج پیوستن به مقاولهنامه ۱۵۵ سازمان جهانی کار در زمینه ایمنی و بهداشت کار در سال گذشته، اگر چیزی جز ریاکاری و دروغ پردازی در سطح بینالمللی نبوده، چه بوده است؟
📍و در پایان آیا باید لبخندها و سخنان و وعدهها و سفرهای نمادین شما را در حمایت از کارگران باور کنیم یا عملکرد تباهیآفرین شما را در حذف صلاحیت ایمنی پیمانکاران از شروط مناقصه پروژههای معدن؟
بدیهی است این سوالات به امید پاسخگویی بهخوابرفتگانی که در رأس امورند، مطرح نشده. دلیلش صرفا آن است که وقتی هیچ پرسشی مطرح نشود، خواب سنگین متولیان خوشخواب، لذتبخشتر خواهد شد و در سکوت بیسوال، هر نوبت سادهتر از قبل، موفق خواهند شد علت مرگ و میر و هر فلاکتی را به جای قدمهای سست و بیحمیت و بیهمتشان بر زمین، به آسمان حواله دهند.
🆔@imamalisociety
در ابتدا به خانوادههای عزیز از دست داده در حادثه یا در واقع تراژدی مرگبار معدن طبس تسلیت میگوییم و در این غم بزرگ، صبری سترگ برایشان آرزو میکنیم و البته که میدانیم هیچ کلمه و هیچ سخنی در این لحظات قادر نیست تسلیبخش دل دردمندشان باشد.
و اما بعد
از یاد نبریم وقتی یک تراژدی قابل پیشگیری باشد، واژه حادثه چندان برای وصف آن صحیح نیست.
میهن ما چندین دهه است بیش از آن که اسیر بلایای طبیعی باشد، اسیر افراد غیرطبیعی و سیستمهای غیرعلمی، غیرمنطقی و کور مدیریتی است؛ افراد و سیستمهایی که جان انسان را پشیزی ارج و قُرب قائل نیستند و دمبهدم تراژدی خلق میکنند.
با جستجویی ساده در وب در خصوص مسائل و دغدغههای کارگران کشور، میتوان دهها نقل قول و وعده و وعید و دهها حرکت نمادین و سفر استانی از مسئولین و نمایندگان مجلس و دیگر شیفتگان خدمت! در ایران پیدا کرد؛ اما اگر بخواهی ببینی در عمل چه کردهاند، اغلب یا با یک هیچ بزرگ مواجه میشوی یا با فاجعهای دهشتناک!
و اینک فاجعهای دیگر رخ داده است...
فاجعهای که این بار به علت تعلل حاکمیت کشور در استانداردسازی و سالمسازی محیط کار، تا این لحظه، ۵۲ انسان، ۵۲ مرد، ۵۲ پدر دیگر نفس نمیکشند.
اگر چه روحیه حساس و لطیف مسئولان کشور ممکن است آسیب ببیند،
اگر چه ممکن است باز بخواهند دوغ و دوشاب را به هم بیامیزند، صورت مسئله را پاک کنند و باز با شیوههایی کهنهای چون تهمت زدن به منتقدان و اسیر گرفتن پرسشگران و به شرق و غرب دوختن دلسوزان کشور از کنار این واقعه هم بگریزند،
اما وظیفه ماست از متولیان امور بپرسیم:
📍پس از فجایع مهیب پیشین نظیر معدن یورت، معدن طزره و معدن شازند، چه اقدامات واقعی و اثرگذاری برای جلوگیری از تکرار حوادث مشابه انجام شده است؟
📍آیا فراتر از سخنان پوچ، اصولا برای جان کارگران معدن اهمیتی قائل هستند؟ اگر آری، ادامه فعالیت معادن ناامن چه معنا و مفهومی دارد و به چه دلیل دستگاه قضایی علیه این وضعیت هیچ اقدامی انجام نمیدهد؟ اگر اقدامی انجام داده، نتیجهاش چه بوده؟
📍نتایج پیوستن به مقاولهنامه ۱۵۵ سازمان جهانی کار در زمینه ایمنی و بهداشت کار در سال گذشته، اگر چیزی جز ریاکاری و دروغ پردازی در سطح بینالمللی نبوده، چه بوده است؟
📍و در پایان آیا باید لبخندها و سخنان و وعدهها و سفرهای نمادین شما را در حمایت از کارگران باور کنیم یا عملکرد تباهیآفرین شما را در حذف صلاحیت ایمنی پیمانکاران از شروط مناقصه پروژههای معدن؟
بدیهی است این سوالات به امید پاسخگویی بهخوابرفتگانی که در رأس امورند، مطرح نشده. دلیلش صرفا آن است که وقتی هیچ پرسشی مطرح نشود، خواب سنگین متولیان خوشخواب، لذتبخشتر خواهد شد و در سکوت بیسوال، هر نوبت سادهتر از قبل، موفق خواهند شد علت مرگ و میر و هر فلاکتی را به جای قدمهای سست و بیحمیت و بیهمتشان بر زمین، به آسمان حواله دهند.
🆔@imamalisociety