#تحلیل_ایرانارشیسم
✍"اقلیت و شدن انقلابی"
"ما همه اقلیتهایی در حال شدن هستیم"
طی این سالها همیشه چپ شعوری را به خاطر انقلابی بودنش سرزنش میکردند. حکومتها طی سالها یعنی بعد از انقلاب اکتبر و انقلابهای دیگر، مدام از شکست انقلابها و تغییرها سخن گفتهاند و کسی که مدام این گفتهها را مثل یک زندانبان در هرجایی که کوچکترین اکتی برای اعتراض میبیند بازگو کرده قشر متوسط بوده است. قشر متوسط بهترین تریبون برای گفتمان دیکتاتوری بود؛ یک دست آموز که در هرجایی حضور دارد و مدام بی آنکه بداند گفتمان حکومت را تبلیغ میکند. این انفعال تا جایی پیش رفت که در همین انتخابات سال گذشته حتی کوچکترین نافرمانی مدنی را تحمل نکرد و رای ندادن را یککاره مساوی با خیانت دانست. قشر متوسط در اکثریت است. او بیکه بداند بزرگترین ارتش دیکتاتوری است. او با ترس افزایی به نیروگاه رژیم سوخت میرساند. البته با توجه به رسوایی که رژیم جمهوری اسلامی پدید آورده در شرایط حاضر همه به لزوم براندازی پی بردهاند؛ اما هنوز کسی به انقلاب و شدن انقلابی اهمیت نمیدهند. هنوز همه فقط برانداز هستند و کمتر کسی دنبال شدن انقلابی و یا چیزی که در گروه ایرانارشیسم روی آن تاکید میکنیم یعنی #انقلاب_ساختاری است. با سقوط ریال زنگ خطر به صدا در آمده و قشر متوسط که متوجه شده راهی بجز براندازی وجود ندارد حاضر است به هر ریسمانی چنگ بزند تا قبل از پرتاب شدن کامل بین فرودستان خود را نجات دهد. قشر متوسط سازنده نیست. حتی وقتی که تصمیم به تغییر میگیرد تغییر سیاسی را موکد میکند و به «شدن» اهمیت نمیدهد. بی خود نبود که سال 88 اکثریتی خیابانها را خانه کردند تا موسوی به حقش برسد و در نهایت حتی اگر آن جنبش پیروز میشد نتیجهای جز تدام دیکتاتوری نداشت. البته دیکتاتور مریض جمهوری اسلامی این را هم تاب نیاورد. با این وجود چند سال بعد برای پاسداشت از همین بیعملگی و «انفعال تاریخی» دوباره قشر متوسط وارد خیابان شد تا با رای دادن به لیست امید به دیکتاتوری دهن کجی کرده و اصلاح طلبان را به قدرت برساند. این وضعیت فاجعه بار را فقط ترس از انقلاب و عدم درک "شدن" انقلابی پدید آورده است. دلوز بود که گفت بین تاریخ انقلابها و شدن انقلابی تفاوت وجود دارد. و عدم درک همین موضوع باعث شد با وجود اینکه از همان اویل انقلاب ۵۷ به لزوم براندازی پی برده بودیم از انقلاب دوری کردیم و چهل سال منتظر ماندیم. دمکراسی و سکولاریسم و هر آنچه شما انتظارش را میکشید ساختنی است. نمیتوان به غرب نگاه کرد و عینن تجربههای آنها را روی ایران پیاده کرد. اینکه مشتی بیسواد این روزها از پادشاهی مشروطه که قبلن پروژهاش در ایران شکست خورده است حرف میزنند جز تبعیت از همین انفعال تاریخی چیزی را نشان نمیدهد. اینکه شدن سوئد و بریتانیا را به پای بودن سیستم پادشاهی قلمداد میکنند، اینکه حتی نمیتوانند ادعا کنند آیا اگر باز هم پادشاهی مشروطه در این کشورها نبود به این نقطه که روی آن ایستادهاند میرسیدند؟ اینکه انفعال تاریخی خود را پای تاریخ انقلاب مینویسند یعنی هنوز دنبال تغییر نیستند و فقط براندازی میخواهند. انقلاب مجموعهای از شدنها را پدید میآورد که سوژهها میتوانند در آن خود را بازشناسد. سوژههایی که علیه گفتمان مسلط شورش میکنند و آن را برنمیتابند و به دنبال گفتمان تازهای برای تعریف دوباره دنیای پیرامون میروند. تاریخ وجود دارد تا شدن را ممکن سازد تا سوژه از آن به مثابهی یک آزمایش استفاده کند و خود را در تاریخ رویداد قرار داده پروسه تکامل و تغییر و جدا شدن از گفتمان مسلط را بررسی کند اما همزمان بداند که تاریخ آزمایش نیست. برای همین باید بین شدن انقلابی و تاریخ انقلابها تفاوت قائل شد. در هر رویدادی آدمها طی پروسه و فرایندی شروع به بازشناسی خود میکنند و دقیقن در همین پروسه است که انقلاب شعوری و ساختاری شکل و چارچوب میگیرد. به طور کلی باید گفت بخش بزرگی از انقلاب شعوری که ایرانارشیستها آن را موکد میکنند در همین خلا که قیام فرودستان به دست داد شکل گرفت. ما از این خلا بزرگ این جدا شدن سوژهها از دست گفتمان مسلط را پر کریم. قیام دیماه یک امر نابهنگام برای گفتمان مسلط بود. تا همه در این نابهنگامی خود را دخیل کرده معنای تازهای بسازند و گفتمان خود را معرفی کنند. متاسفانه به دلیل ضعف چپهای سابق آنها نتوانستند به خوبی از این خلا بزرگ که هر روز در حال عمیقتر شدن است استفاده کرده اندیشههای نو را به میدان بیاورند. مشروطه خواهان و مجاهدین و دیگر اپوزیسیونها نیز به دلیل ضعف در گفتمان سازی و عدم شناخت نسل تازه و به خصوص دنیای تازه به یک سری شعار نخنمای سابق ادامه دادند. اما در این میان چپهای سابق بزرگترین ضعف را نشان دادند.
🆔 @iranarchismnews
✍"اقلیت و شدن انقلابی"
"ما همه اقلیتهایی در حال شدن هستیم"
طی این سالها همیشه چپ شعوری را به خاطر انقلابی بودنش سرزنش میکردند. حکومتها طی سالها یعنی بعد از انقلاب اکتبر و انقلابهای دیگر، مدام از شکست انقلابها و تغییرها سخن گفتهاند و کسی که مدام این گفتهها را مثل یک زندانبان در هرجایی که کوچکترین اکتی برای اعتراض میبیند بازگو کرده قشر متوسط بوده است. قشر متوسط بهترین تریبون برای گفتمان دیکتاتوری بود؛ یک دست آموز که در هرجایی حضور دارد و مدام بی آنکه بداند گفتمان حکومت را تبلیغ میکند. این انفعال تا جایی پیش رفت که در همین انتخابات سال گذشته حتی کوچکترین نافرمانی مدنی را تحمل نکرد و رای ندادن را یککاره مساوی با خیانت دانست. قشر متوسط در اکثریت است. او بیکه بداند بزرگترین ارتش دیکتاتوری است. او با ترس افزایی به نیروگاه رژیم سوخت میرساند. البته با توجه به رسوایی که رژیم جمهوری اسلامی پدید آورده در شرایط حاضر همه به لزوم براندازی پی بردهاند؛ اما هنوز کسی به انقلاب و شدن انقلابی اهمیت نمیدهند. هنوز همه فقط برانداز هستند و کمتر کسی دنبال شدن انقلابی و یا چیزی که در گروه ایرانارشیسم روی آن تاکید میکنیم یعنی #انقلاب_ساختاری است. با سقوط ریال زنگ خطر به صدا در آمده و قشر متوسط که متوجه شده راهی بجز براندازی وجود ندارد حاضر است به هر ریسمانی چنگ بزند تا قبل از پرتاب شدن کامل بین فرودستان خود را نجات دهد. قشر متوسط سازنده نیست. حتی وقتی که تصمیم به تغییر میگیرد تغییر سیاسی را موکد میکند و به «شدن» اهمیت نمیدهد. بی خود نبود که سال 88 اکثریتی خیابانها را خانه کردند تا موسوی به حقش برسد و در نهایت حتی اگر آن جنبش پیروز میشد نتیجهای جز تدام دیکتاتوری نداشت. البته دیکتاتور مریض جمهوری اسلامی این را هم تاب نیاورد. با این وجود چند سال بعد برای پاسداشت از همین بیعملگی و «انفعال تاریخی» دوباره قشر متوسط وارد خیابان شد تا با رای دادن به لیست امید به دیکتاتوری دهن کجی کرده و اصلاح طلبان را به قدرت برساند. این وضعیت فاجعه بار را فقط ترس از انقلاب و عدم درک "شدن" انقلابی پدید آورده است. دلوز بود که گفت بین تاریخ انقلابها و شدن انقلابی تفاوت وجود دارد. و عدم درک همین موضوع باعث شد با وجود اینکه از همان اویل انقلاب ۵۷ به لزوم براندازی پی برده بودیم از انقلاب دوری کردیم و چهل سال منتظر ماندیم. دمکراسی و سکولاریسم و هر آنچه شما انتظارش را میکشید ساختنی است. نمیتوان به غرب نگاه کرد و عینن تجربههای آنها را روی ایران پیاده کرد. اینکه مشتی بیسواد این روزها از پادشاهی مشروطه که قبلن پروژهاش در ایران شکست خورده است حرف میزنند جز تبعیت از همین انفعال تاریخی چیزی را نشان نمیدهد. اینکه شدن سوئد و بریتانیا را به پای بودن سیستم پادشاهی قلمداد میکنند، اینکه حتی نمیتوانند ادعا کنند آیا اگر باز هم پادشاهی مشروطه در این کشورها نبود به این نقطه که روی آن ایستادهاند میرسیدند؟ اینکه انفعال تاریخی خود را پای تاریخ انقلاب مینویسند یعنی هنوز دنبال تغییر نیستند و فقط براندازی میخواهند. انقلاب مجموعهای از شدنها را پدید میآورد که سوژهها میتوانند در آن خود را بازشناسد. سوژههایی که علیه گفتمان مسلط شورش میکنند و آن را برنمیتابند و به دنبال گفتمان تازهای برای تعریف دوباره دنیای پیرامون میروند. تاریخ وجود دارد تا شدن را ممکن سازد تا سوژه از آن به مثابهی یک آزمایش استفاده کند و خود را در تاریخ رویداد قرار داده پروسه تکامل و تغییر و جدا شدن از گفتمان مسلط را بررسی کند اما همزمان بداند که تاریخ آزمایش نیست. برای همین باید بین شدن انقلابی و تاریخ انقلابها تفاوت قائل شد. در هر رویدادی آدمها طی پروسه و فرایندی شروع به بازشناسی خود میکنند و دقیقن در همین پروسه است که انقلاب شعوری و ساختاری شکل و چارچوب میگیرد. به طور کلی باید گفت بخش بزرگی از انقلاب شعوری که ایرانارشیستها آن را موکد میکنند در همین خلا که قیام فرودستان به دست داد شکل گرفت. ما از این خلا بزرگ این جدا شدن سوژهها از دست گفتمان مسلط را پر کریم. قیام دیماه یک امر نابهنگام برای گفتمان مسلط بود. تا همه در این نابهنگامی خود را دخیل کرده معنای تازهای بسازند و گفتمان خود را معرفی کنند. متاسفانه به دلیل ضعف چپهای سابق آنها نتوانستند به خوبی از این خلا بزرگ که هر روز در حال عمیقتر شدن است استفاده کرده اندیشههای نو را به میدان بیاورند. مشروطه خواهان و مجاهدین و دیگر اپوزیسیونها نیز به دلیل ضعف در گفتمان سازی و عدم شناخت نسل تازه و به خصوص دنیای تازه به یک سری شعار نخنمای سابق ادامه دادند. اما در این میان چپهای سابق بزرگترین ضعف را نشان دادند.
🆔 @iranarchismnews