📔📓📒📕📕📘📙📚
سریال - متنِ چاروچ (داشّاخنامه)
این سالها زیادی اُورت پول و َپله از دست و پای حکومت سرِ شعر ریخت! تا شاعرانِ در جبهه کون داده شکم جلو بردند و آغایانِ به قیلیویلی افتاده یککاره دیدند شاملو رفت و سرِ خر نیست دمِ حکومت تیزیدند که دیگر کارتان نباشد ما خود کار چاق میکنیم و جارنامه پی آتش بیاری از زیر بار دررفت و کارچاقکن شد! به هر شماره چنان در مَکُشمرگِمایی سرِ منبر رفت که حوزه را هم روسفید کرد و این چون کاک از پشتِ بافور به هر چه هیچ کاک گفت :
زکّی! مثل اینکه گلشیری هر چه گل داده بود بدبو شد!
کجایی شاملو که یککاره چشمی در راستهی بازاری که قلم، قلَم میکنند و مُفتی میفروشند روشن کرده باشی؟ آن آتشی را که سالها پیش از پیشِ تهران لبِ خلیج راندی و تا دمِ مرگِ تو خاموش بود، دوباره آمد و کارباشِ نگالی سیتیسُماقی شد! تو با فردوسی هم به جرم همکاری با حکومت به زور قاشقِ پستا میکردی، شاگردانِ تواما فقطافقط با جرینگجرینگ سکهای که خرجِ یک شبهی فمنیَعملی توی بالماسکهست، در حوزهی اذان شعر میخوانند و مثلِ قاشق نشسته رفت و آمد با همه درها داشته در شعرِ ملاعلیخانِ دامغانی کشفِ معانی میکنند. چه ناخَلف شاخههای تو شاگرد شاخ کردهاند؟ یللّی به حدّی رسیده که دیگر قیصرهَپلی هم پا در چاروقِ ملّی کرده شاعرِ بلاّست! اگر حوزه بخواهد سرِ شعر خندقِ بلایی در گفتوگوی مهاجرانی که محمودِ دمِ مرگ هم مریدِ خودخواندهی درگاهش شد ُپر بکند، همه شاگردان تو جنگی میتیزند :
ما مگه این¬جا قاقیم؟ سُک بزنید و سِی کنید که رفت وآمد با همه درها داریم، از هفت ماهه بیشتر چاقیم! ندیدید بابتِ شعری که در حسین صحرای کربلا میدوید پارسال اونی به مویّد دادیم و در عوض سرِ سفرهی کتابِ سال آتشی روشن شد؟ امسال هم بغلدستِ شاعرَکی تهرانجلسی که موشدَوانی در ماجرای هفتادعلیخان میکرد، مدالی دورِ گردن سانسورزادهای تلنگیدیم و در هوای گوزمرّهگی نرّهخری نونواریم که مادر منغریبم به هر طرف در میآرد و واز و وَلنگ هندوانه سرِ سفرهی غرب برده هرساله اسرارِ مگو آورده چنان از کیسهی خلیفه شر برداشت که آن قماش حتی شک برنداشت که سرِ حق نمیشود کلاهِ شرعی گذاشت!
#رکیکتر_از_ادبیات
#علی_عبدالرضایی
✅ کانال خبری ایرانارشیسم
@iranarchismnews
ادامهی این مطلب را در لینک زیر بخوانید: 👇👇👇
http://iranarchism.com/سریال_متنِ-چاروچ-داشّاخنامه/
سریال - متنِ چاروچ (داشّاخنامه)
این سالها زیادی اُورت پول و َپله از دست و پای حکومت سرِ شعر ریخت! تا شاعرانِ در جبهه کون داده شکم جلو بردند و آغایانِ به قیلیویلی افتاده یککاره دیدند شاملو رفت و سرِ خر نیست دمِ حکومت تیزیدند که دیگر کارتان نباشد ما خود کار چاق میکنیم و جارنامه پی آتش بیاری از زیر بار دررفت و کارچاقکن شد! به هر شماره چنان در مَکُشمرگِمایی سرِ منبر رفت که حوزه را هم روسفید کرد و این چون کاک از پشتِ بافور به هر چه هیچ کاک گفت :
زکّی! مثل اینکه گلشیری هر چه گل داده بود بدبو شد!
کجایی شاملو که یککاره چشمی در راستهی بازاری که قلم، قلَم میکنند و مُفتی میفروشند روشن کرده باشی؟ آن آتشی را که سالها پیش از پیشِ تهران لبِ خلیج راندی و تا دمِ مرگِ تو خاموش بود، دوباره آمد و کارباشِ نگالی سیتیسُماقی شد! تو با فردوسی هم به جرم همکاری با حکومت به زور قاشقِ پستا میکردی، شاگردانِ تواما فقطافقط با جرینگجرینگ سکهای که خرجِ یک شبهی فمنیَعملی توی بالماسکهست، در حوزهی اذان شعر میخوانند و مثلِ قاشق نشسته رفت و آمد با همه درها داشته در شعرِ ملاعلیخانِ دامغانی کشفِ معانی میکنند. چه ناخَلف شاخههای تو شاگرد شاخ کردهاند؟ یللّی به حدّی رسیده که دیگر قیصرهَپلی هم پا در چاروقِ ملّی کرده شاعرِ بلاّست! اگر حوزه بخواهد سرِ شعر خندقِ بلایی در گفتوگوی مهاجرانی که محمودِ دمِ مرگ هم مریدِ خودخواندهی درگاهش شد ُپر بکند، همه شاگردان تو جنگی میتیزند :
ما مگه این¬جا قاقیم؟ سُک بزنید و سِی کنید که رفت وآمد با همه درها داریم، از هفت ماهه بیشتر چاقیم! ندیدید بابتِ شعری که در حسین صحرای کربلا میدوید پارسال اونی به مویّد دادیم و در عوض سرِ سفرهی کتابِ سال آتشی روشن شد؟ امسال هم بغلدستِ شاعرَکی تهرانجلسی که موشدَوانی در ماجرای هفتادعلیخان میکرد، مدالی دورِ گردن سانسورزادهای تلنگیدیم و در هوای گوزمرّهگی نرّهخری نونواریم که مادر منغریبم به هر طرف در میآرد و واز و وَلنگ هندوانه سرِ سفرهی غرب برده هرساله اسرارِ مگو آورده چنان از کیسهی خلیفه شر برداشت که آن قماش حتی شک برنداشت که سرِ حق نمیشود کلاهِ شرعی گذاشت!
#رکیکتر_از_ادبیات
#علی_عبدالرضایی
✅ کانال خبری ایرانارشیسم
@iranarchismnews
ادامهی این مطلب را در لینک زیر بخوانید: 👇👇👇
http://iranarchism.com/سریال_متنِ-چاروچ-داشّاخنامه/
📚📙📘📗📕📒📔
سریال - متنِ ششداش (پیک آخر)
به جای زیرلفظی زیرم رفتهاند که زیرشان بکنم تا هملفظی با امثالِ مُلانتر بوق کنند، باشد! میکنم! اما با این وقتِ اندکمندک و خرج معیشت و فلان و بَهمان من که نمیتوانم برای هر اراجیفی پاسخیه صادر کنم، من لااقل ۲۵ساعت از اوقات یومیه رو مجبورم صرفِ خوشوقتی کنم تا چند سطری شعر از بلغورخانه بریزم بیرون! اما چه کنم با این دوستان بادبادی که هی میپرسند جواب دادی؟ آنها نمیدانند که من نمیتوانم مثل بچهی آدم گپ لب کنم. دوباره اون تلو میدهند که دشمنتراشی کنم، باشد! میکنم! اما همینجا به دوستانِ کونگندهام بگویم که خودکارِ سیاهِ من مِنبعد چیزی جز شعر در صفحه توو نمیکند و همقدِّ مدعی کوتاه نمیآید.
«علی چقد ضِر میزنی برو سرِ اصل مطلب»
«من که نسبتی با نثرِ تخمی و روزنامهای جماعتِ خرکوسنویس ندارم، چطوری تکلیف این شبا رو روشن کنم؟ ولی باشد! سعی میکنم طوری طیِّ قلم کنم که حالی هر نابلدی هم بشود!»
دربارهی خوشدستی عبدالرضایی پیشترنیز در مطبوعاتِ ایران دو نفر کلمفرسایی کردند، اولی علی لمبرینام شاعرمآبیست که جوان بود و جویای نام! وی بعد از نشرِ کتابِ اولش که باباچاهی¬نامه نام داشت مقالهای در روزنامهی ایران خودکار کرد و سطرهای مرا جهتِ خوشرقصی نزدِ باباچهچه ببخشید! رویاچه! به این پیرپسر نسبت داد! من این سطرها را با سطری که از من برخاسته در آن ذیل فرو میکنم تا ماموشکا قضاوت کند.
۱ -حرا از تو نگفتن شنیده بود/ عصا از تو نرفتن بهسوی اژدها/ و آتش در تو نیاویخت که بسپاری پر (پاریس در رنو-۳۸(
از تو سخن از بهآرامی/ از تو سخن/ از به تو گفتن/ از تو سخن از بهآزادی/ وقتی سخن از تو میگویم (از دوستت دارم - رویایی-۶4)
۲- درچشم¬های تو دنبال چشم تو میگردم (این گربه عزیز-۴۳)
در چشمی باز/ چشم دیگر باز میروید (لبریختهها-رویایی-۱۵(
۳- در سعی این جاده که از روی خودش برگشت ( این گربه عزیز -۳۹(
و روی راه رفته تکان میخورد ( لبریختهها-رویایی-۳۹(
لمبَری در یکهمثالی که از این آخری آورده مدعی شد که از اُستاش (طفلکی زیادی پنچره مثلِ لاستیکِ ماشینم سه اُستاچُسک عوض کرده تا حالا!) تاثیر پذیرفتهام .
📚📙📘📗📕📒📔
#علی_عبدالرضایی #لیدر_ایرانارشیسم #رکیکتر_از_ادبیات
✅ کانال خبری ایرانارشیسم
@iranarchismnews
ادامهای این مطلب را در وبسایت بخوانید:
http://iranarchism.com/سریال-متنِ-ششداش_-داشاخنامه/
سریال - متنِ ششداش (پیک آخر)
به جای زیرلفظی زیرم رفتهاند که زیرشان بکنم تا هملفظی با امثالِ مُلانتر بوق کنند، باشد! میکنم! اما با این وقتِ اندکمندک و خرج معیشت و فلان و بَهمان من که نمیتوانم برای هر اراجیفی پاسخیه صادر کنم، من لااقل ۲۵ساعت از اوقات یومیه رو مجبورم صرفِ خوشوقتی کنم تا چند سطری شعر از بلغورخانه بریزم بیرون! اما چه کنم با این دوستان بادبادی که هی میپرسند جواب دادی؟ آنها نمیدانند که من نمیتوانم مثل بچهی آدم گپ لب کنم. دوباره اون تلو میدهند که دشمنتراشی کنم، باشد! میکنم! اما همینجا به دوستانِ کونگندهام بگویم که خودکارِ سیاهِ من مِنبعد چیزی جز شعر در صفحه توو نمیکند و همقدِّ مدعی کوتاه نمیآید.
«علی چقد ضِر میزنی برو سرِ اصل مطلب»
«من که نسبتی با نثرِ تخمی و روزنامهای جماعتِ خرکوسنویس ندارم، چطوری تکلیف این شبا رو روشن کنم؟ ولی باشد! سعی میکنم طوری طیِّ قلم کنم که حالی هر نابلدی هم بشود!»
دربارهی خوشدستی عبدالرضایی پیشترنیز در مطبوعاتِ ایران دو نفر کلمفرسایی کردند، اولی علی لمبرینام شاعرمآبیست که جوان بود و جویای نام! وی بعد از نشرِ کتابِ اولش که باباچاهی¬نامه نام داشت مقالهای در روزنامهی ایران خودکار کرد و سطرهای مرا جهتِ خوشرقصی نزدِ باباچهچه ببخشید! رویاچه! به این پیرپسر نسبت داد! من این سطرها را با سطری که از من برخاسته در آن ذیل فرو میکنم تا ماموشکا قضاوت کند.
۱ -حرا از تو نگفتن شنیده بود/ عصا از تو نرفتن بهسوی اژدها/ و آتش در تو نیاویخت که بسپاری پر (پاریس در رنو-۳۸(
از تو سخن از بهآرامی/ از تو سخن/ از به تو گفتن/ از تو سخن از بهآزادی/ وقتی سخن از تو میگویم (از دوستت دارم - رویایی-۶4)
۲- درچشم¬های تو دنبال چشم تو میگردم (این گربه عزیز-۴۳)
در چشمی باز/ چشم دیگر باز میروید (لبریختهها-رویایی-۱۵(
۳- در سعی این جاده که از روی خودش برگشت ( این گربه عزیز -۳۹(
و روی راه رفته تکان میخورد ( لبریختهها-رویایی-۳۹(
لمبَری در یکهمثالی که از این آخری آورده مدعی شد که از اُستاش (طفلکی زیادی پنچره مثلِ لاستیکِ ماشینم سه اُستاچُسک عوض کرده تا حالا!) تاثیر پذیرفتهام .
📚📙📘📗📕📒📔
#علی_عبدالرضایی #لیدر_ایرانارشیسم #رکیکتر_از_ادبیات
✅ کانال خبری ایرانارشیسم
@iranarchismnews
ادامهای این مطلب را در وبسایت بخوانید:
http://iranarchism.com/سریال-متنِ-ششداش_-داشاخنامه/
ایرانارشیسم
سریال متنِ ششداش_ پیک آخر
به جای زیرلفظی زیرم رفتهاند که زیرشان بکنم تا هملفظی با امثالِ مُلانتر بوق کنند، باشد! میکنم! اما با این وقتِ اندکمندک و خرج معیشت و فلان و بَهمان من که نمیتوانم برای هر اراجیفی
رکیکتر از ادبیات.pdf
866.5 KB
فایل دانلود: 👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿
🪓📗🧨📙🪓📔🧨
نام کتاب: #رکیکتر_از_ادبیات
مولف: #علی_عبدالرضایی
ناشر: #کالج_شعر
دیشب خدا به شبهای حیّ آمد. به پای تختم چنان دو زانو نشست که آفتاب بالا رفت و آب هی آمد! به لطفِ لا در حضورِ بالا وضو دلالت نکرد و فوری دلایل از انجیل که بیرون شد، توراتخوانی خلیل بهنامِ ابلیس شد آغاز و افاعیلِ اباطیل که موزون شد، خدا چنان به خود آمد که آسمان ولو کرد و قاری حبشی به شرطِ دنیا حشری شد. اذان که دربرداد مناره اکبر شد، زمین هوا درداد، در آسمان افتاد!
#رکیکتر_از_ادبیات
#موتا
https://t.me/iranarchismnews/24240
🪓📗🧨📙🪓📔🧨
نام کتاب: #رکیکتر_از_ادبیات
مولف: #علی_عبدالرضایی
ناشر: #کالج_شعر
دیشب خدا به شبهای حیّ آمد. به پای تختم چنان دو زانو نشست که آفتاب بالا رفت و آب هی آمد! به لطفِ لا در حضورِ بالا وضو دلالت نکرد و فوری دلایل از انجیل که بیرون شد، توراتخوانی خلیل بهنامِ ابلیس شد آغاز و افاعیلِ اباطیل که موزون شد، خدا چنان به خود آمد که آسمان ولو کرد و قاری حبشی به شرطِ دنیا حشری شد. اذان که دربرداد مناره اکبر شد، زمین هوا درداد، در آسمان افتاد!
#رکیکتر_از_ادبیات
#موتا
https://t.me/iranarchismnews/24240
Forwarded from کانال تحلیلی حزب براندازان( موتا)
رکیکتر از ادبیات.pdf
866.5 KB
فایل دانلود: 👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿
🪓📗🧨📙🪓📔🧨
نام کتاب: #رکیکتر_از_ادبیات
مولف: #علی_عبدالرضایی
ناشر: #کالج_شعر
دیشب خدا به شبهای حیّ آمد. به پای تختم چنان دو زانو نشست که آفتاب بالا رفت و آب هی آمد! به لطفِ لا در حضورِ بالا وضو دلالت نکرد و فوری دلایل از انجیل که بیرون شد، توراتخوانی خلیل بهنامِ ابلیس شد آغاز و افاعیلِ اباطیل که موزون شد، خدا چنان به خود آمد که آسمان ولو کرد و قاری حبشی به شرطِ دنیا حشری شد. اذان که دربرداد مناره اکبر شد، زمین هوا درداد، در آسمان افتاد!
#رکیکتر_از_ادبیات
#موتا
https://t.me/iranarchismnews/24240
🪓📗🧨📙🪓📔🧨
نام کتاب: #رکیکتر_از_ادبیات
مولف: #علی_عبدالرضایی
ناشر: #کالج_شعر
دیشب خدا به شبهای حیّ آمد. به پای تختم چنان دو زانو نشست که آفتاب بالا رفت و آب هی آمد! به لطفِ لا در حضورِ بالا وضو دلالت نکرد و فوری دلایل از انجیل که بیرون شد، توراتخوانی خلیل بهنامِ ابلیس شد آغاز و افاعیلِ اباطیل که موزون شد، خدا چنان به خود آمد که آسمان ولو کرد و قاری حبشی به شرطِ دنیا حشری شد. اذان که دربرداد مناره اکبر شد، زمین هوا درداد، در آسمان افتاد!
#رکیکتر_از_ادبیات
#موتا
https://t.me/iranarchismnews/24240
Forwarded from کانال تحلیلی حزب براندازان( موتا)
رکیکتر از ادبیات.pdf
866.5 KB
فایل دانلود: 👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿
🪓📗🧨📙🪓📔🧨
نام کتاب: #رکیکتر_از_ادبیات
مولف: #علی_عبدالرضایی
ناشر: #کالج_شعر
دیشب خدا به شبهای حیّ آمد. به پای تختم چنان دو زانو نشست که آفتاب بالا رفت و آب هی آمد! به لطفِ لا در حضورِ بالا وضو دلالت نکرد و فوری دلایل از انجیل که بیرون شد، توراتخوانی خلیل بهنامِ ابلیس شد آغاز و افاعیلِ اباطیل که موزون شد، خدا چنان به خود آمد که آسمان ولو کرد و قاری حبشی به شرطِ دنیا حشری شد. اذان که دربرداد مناره اکبر شد، زمین هوا درداد، در آسمان افتاد!
#رکیکتر_از_ادبیات
#موتا
https://t.me/iranarchismnews/24240
🪓📗🧨📙🪓📔🧨
نام کتاب: #رکیکتر_از_ادبیات
مولف: #علی_عبدالرضایی
ناشر: #کالج_شعر
دیشب خدا به شبهای حیّ آمد. به پای تختم چنان دو زانو نشست که آفتاب بالا رفت و آب هی آمد! به لطفِ لا در حضورِ بالا وضو دلالت نکرد و فوری دلایل از انجیل که بیرون شد، توراتخوانی خلیل بهنامِ ابلیس شد آغاز و افاعیلِ اباطیل که موزون شد، خدا چنان به خود آمد که آسمان ولو کرد و قاری حبشی به شرطِ دنیا حشری شد. اذان که دربرداد مناره اکبر شد، زمین هوا درداد، در آسمان افتاد!
#رکیکتر_از_ادبیات
#موتا
https://t.me/iranarchismnews/24240