.
پای درد دلهای کودکان زبالهگرد؛ دلم برای پلو و گوشت لک زده. آرزو دارم کارنکنم، فقط درس بخوانم...
.
اول محمد صحبت میکند؛ چهارده ساله؛ بچه هرات است و یکسال و نیم در تهران زبالهگردی میکند؛ او که فقط یک پیراهن نازک و جلیقهای بدون آستین بر تن دارد و گویا این لباس، تنها لباسی است که از دار دنیا دارد؛ از کار کردن با پیمانکار میگوید؛ پیمانکار بازیافت زباله که محمد و بیش از صد کودک و بزرگسال دیگر (بیشتر کودکان زیر ۱۸ سال) برایش کار میکنند: «کار ما از ساعت ۴ بعد از ظهر شروع میشود و تا ساعت ۲ نصفه شب کار میکنیم. آخر شب، ماشین دنبالمان میآید و نان خشکها و زبالههای خشک را به پاسگاه نعمت آباد میبریم؛ آنجا کار سوا کردن زبالهها انجام میشود؛ هر روز ساعت چهار عصر، خود پیمانکار ما را میآورد و آخر شب بازمیگرداند. گونیها را که پر میکنیم، خرابهای پشت پارک میگذاریم تا آخر شب همه را بار ماشین پیمانکار کنیم.»
.
رحمان، کودکی سیزدهساله است که شناسنامه ندارد؛ او که ماههاست زبالهگردی میکند؛ تک و تنها در تهران و شبها در اتاقی در کنار کودکان زباله گرد دیگر میخوابد؛ او که هنگام ایستادن و صحبت کردن، انگار به شدت سردش است؛ در پاسخ به اینکه «آیا با همین لباس همیشه کار میکنی» میگوید: غیر از این لباسهای تنم، لباس دیگری ندارم؛ اینها را هم مردم به من داده اند؛ همیشه همینها تنم است؛ روزهای تعطیلی اگر لباسها خیلی کثیف شده باشند؛ توی حیاط آنها را میشورم.
.
او ماسک به چهره ندارد؛ در پاسخ به اینکه «چرا ماسک نمیزنی، مگر از کرونا نمیترسی» میگوید: چرا بترسم؛ ترس مال شماست، ما باید کار کنیم که خانوادهمان گرسنه نمانند؛ ماسک نمیزنم چون پول خرید ماسک ندارم؛ هر ماسک حداقل هزار تومان است؛ ما اگر ماسک بزنیم، یکساعته کثیف میشود و باید عوض کنیم؛ از کجا بیاورم روزی چند تا ماسک بخرم؛ اگر مردم به ما ماسک بدهند، میزنیم وگرنه، نه!
.
«شیپور» کودک دیگری است که بیش از یک سال است کار بازیافت زباله را انجام میدهد؛ او نیز شبها در نعمت آباد میخوابد؛ در اتاقی که پیمانکار اجاره کرده؛ او نیز پشت وانت یا خاور پیمانکار مینشیند؛ هم چهار بعد از ظهر برای آمدن به سر کار و هم نیمه شب، موقع بازگشتن.
او که از هرات آمده؛ فقط دو سال مدرسه رفته و بعد از بیماری پدر، مجبور شده سر کار برود؛ او روزی نهایت یک وعده غذا میخورد؛ میگوید: حدود سه نصفه شب به خانه میرسیم؛ چهار تا تخم مرغ میشکنیم در روغن و میخوریم؛ بعد از غذا، حدود پنج صبح میخوابیم تا یازده، دوزاده ظهر؛ بیدار که میشویم، چای و نان و پنیر میخوریم و باز روز از نو و روزی از نو! بوق ماشین پیمانکار ما را به خود میآورد که باید به زبالهها برگردیم!
.
این کودکان میگویند ماههاست گوشت نخوردهاند؛ حتی میوه هم نخوردهاند؛ شیر و ماست هم به ندرت؛ تمام خوراکشان نان خالی است؛ یا نان و پنیر و یا در بهترین حالت، نان و تخم مرغ!
شیپور میگوید: دلم برای پلو و گوشت لک زده؛ ماهی سالی، مردم این محل، یک وعده غذای گرم به ما میدهند که اگر این نباشد، خوراک ما همان نان خالی است و اگر بتوانیم، تخم مرغ.
.
شیپور در پاسخ به این سوال که «کی قرار است دیدن خانوادهات بروی؛ عید میروی یا نه» میگوید: ما عید و ناعید نداریم؛ پول داشته باشی، عید هست؛ پول که نداشته باشی، عید در کار نیست؛ همین الان اگر پول داشته باشی و بروی لباس برای خودت بخری، انگار عید آمده…
بزرگترین آرزوی شیپور این است: «کار نکنم؛ درس بخوانم و با خانوادهام زندگی کنم.»
https://ibb.co/x2Stvtr
#کودکان_زبالهگرد #فقر #کودکان_کار #حقوق_کار #سرنگونی_جمهوری_اسلامی #۱۶دی۹۹ #5Jan2021
ارسال فيلم، عکس و مطلب به ما:
▫️Telegram ID: @iranncmedia 👈
@irannc
پای درد دلهای کودکان زبالهگرد؛ دلم برای پلو و گوشت لک زده. آرزو دارم کارنکنم، فقط درس بخوانم...
.
اول محمد صحبت میکند؛ چهارده ساله؛ بچه هرات است و یکسال و نیم در تهران زبالهگردی میکند؛ او که فقط یک پیراهن نازک و جلیقهای بدون آستین بر تن دارد و گویا این لباس، تنها لباسی است که از دار دنیا دارد؛ از کار کردن با پیمانکار میگوید؛ پیمانکار بازیافت زباله که محمد و بیش از صد کودک و بزرگسال دیگر (بیشتر کودکان زیر ۱۸ سال) برایش کار میکنند: «کار ما از ساعت ۴ بعد از ظهر شروع میشود و تا ساعت ۲ نصفه شب کار میکنیم. آخر شب، ماشین دنبالمان میآید و نان خشکها و زبالههای خشک را به پاسگاه نعمت آباد میبریم؛ آنجا کار سوا کردن زبالهها انجام میشود؛ هر روز ساعت چهار عصر، خود پیمانکار ما را میآورد و آخر شب بازمیگرداند. گونیها را که پر میکنیم، خرابهای پشت پارک میگذاریم تا آخر شب همه را بار ماشین پیمانکار کنیم.»
.
رحمان، کودکی سیزدهساله است که شناسنامه ندارد؛ او که ماههاست زبالهگردی میکند؛ تک و تنها در تهران و شبها در اتاقی در کنار کودکان زباله گرد دیگر میخوابد؛ او که هنگام ایستادن و صحبت کردن، انگار به شدت سردش است؛ در پاسخ به اینکه «آیا با همین لباس همیشه کار میکنی» میگوید: غیر از این لباسهای تنم، لباس دیگری ندارم؛ اینها را هم مردم به من داده اند؛ همیشه همینها تنم است؛ روزهای تعطیلی اگر لباسها خیلی کثیف شده باشند؛ توی حیاط آنها را میشورم.
.
او ماسک به چهره ندارد؛ در پاسخ به اینکه «چرا ماسک نمیزنی، مگر از کرونا نمیترسی» میگوید: چرا بترسم؛ ترس مال شماست، ما باید کار کنیم که خانوادهمان گرسنه نمانند؛ ماسک نمیزنم چون پول خرید ماسک ندارم؛ هر ماسک حداقل هزار تومان است؛ ما اگر ماسک بزنیم، یکساعته کثیف میشود و باید عوض کنیم؛ از کجا بیاورم روزی چند تا ماسک بخرم؛ اگر مردم به ما ماسک بدهند، میزنیم وگرنه، نه!
.
«شیپور» کودک دیگری است که بیش از یک سال است کار بازیافت زباله را انجام میدهد؛ او نیز شبها در نعمت آباد میخوابد؛ در اتاقی که پیمانکار اجاره کرده؛ او نیز پشت وانت یا خاور پیمانکار مینشیند؛ هم چهار بعد از ظهر برای آمدن به سر کار و هم نیمه شب، موقع بازگشتن.
او که از هرات آمده؛ فقط دو سال مدرسه رفته و بعد از بیماری پدر، مجبور شده سر کار برود؛ او روزی نهایت یک وعده غذا میخورد؛ میگوید: حدود سه نصفه شب به خانه میرسیم؛ چهار تا تخم مرغ میشکنیم در روغن و میخوریم؛ بعد از غذا، حدود پنج صبح میخوابیم تا یازده، دوزاده ظهر؛ بیدار که میشویم، چای و نان و پنیر میخوریم و باز روز از نو و روزی از نو! بوق ماشین پیمانکار ما را به خود میآورد که باید به زبالهها برگردیم!
.
این کودکان میگویند ماههاست گوشت نخوردهاند؛ حتی میوه هم نخوردهاند؛ شیر و ماست هم به ندرت؛ تمام خوراکشان نان خالی است؛ یا نان و پنیر و یا در بهترین حالت، نان و تخم مرغ!
شیپور میگوید: دلم برای پلو و گوشت لک زده؛ ماهی سالی، مردم این محل، یک وعده غذای گرم به ما میدهند که اگر این نباشد، خوراک ما همان نان خالی است و اگر بتوانیم، تخم مرغ.
.
شیپور در پاسخ به این سوال که «کی قرار است دیدن خانوادهات بروی؛ عید میروی یا نه» میگوید: ما عید و ناعید نداریم؛ پول داشته باشی، عید هست؛ پول که نداشته باشی، عید در کار نیست؛ همین الان اگر پول داشته باشی و بروی لباس برای خودت بخری، انگار عید آمده…
بزرگترین آرزوی شیپور این است: «کار نکنم؛ درس بخوانم و با خانوادهام زندگی کنم.»
https://ibb.co/x2Stvtr
#کودکان_زبالهگرد #فقر #کودکان_کار #حقوق_کار #سرنگونی_جمهوری_اسلامی #۱۶دی۹۹ #5Jan2021
ارسال فيلم، عکس و مطلب به ما:
▫️Telegram ID: @iranncmedia 👈
@irannc
ImgBB
image
Image image hosted in ImgBB