دیشب دوباره خوابی از فصل خزان دیدم
پاییز را غمگین و بس دل ناگران دیدم
پُرسوز بود و از هوایش غصّه میبارید
بر روی هم افتاده اجسادی جوان دیدم
تعدادشان لحظه به لحظه بیشتر میشد
روی زمین از خونشان رودی روان دیدم
دشمن در آن سو تا بُن ِ دندان مسلح بود
این سو ولی صدها هزاران قهرمان دیدم
آن زن؛ برای زندگی آزادگی میخواست
شلیک تیری را به سویش بیامان دیدم
یک مادری در سوگ دختر ناله سر میداد
فرزند ِ او را در میان ِ آسمان دیدم
خشمی درون صورت ِ مردم نمایان بود
من چهرهها را همچنان آتشفشان دیدم
فصل زمستان رفت و تنها روسیاهی ماند
تعبیر شُد خواب و وطن را شادمان دیدم
#ریکه
#گیله_مرد
با اجازهی شاعر یک بیت به این شعر اضافه کردم:
مردانمان؛ هرچند همیشه - با زنان بودند
کاوۀ آیندۀ این سرزمین - از بانوان دیدم
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی @irannc
پاییز را غمگین و بس دل ناگران دیدم
پُرسوز بود و از هوایش غصّه میبارید
بر روی هم افتاده اجسادی جوان دیدم
تعدادشان لحظه به لحظه بیشتر میشد
روی زمین از خونشان رودی روان دیدم
دشمن در آن سو تا بُن ِ دندان مسلح بود
این سو ولی صدها هزاران قهرمان دیدم
آن زن؛ برای زندگی آزادگی میخواست
شلیک تیری را به سویش بیامان دیدم
یک مادری در سوگ دختر ناله سر میداد
فرزند ِ او را در میان ِ آسمان دیدم
خشمی درون صورت ِ مردم نمایان بود
من چهرهها را همچنان آتشفشان دیدم
فصل زمستان رفت و تنها روسیاهی ماند
تعبیر شُد خواب و وطن را شادمان دیدم
#ریکه
#گیله_مرد
با اجازهی شاعر یک بیت به این شعر اضافه کردم:
مردانمان؛ هرچند همیشه - با زنان بودند
کاوۀ آیندۀ این سرزمین - از بانوان دیدم
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی @irannc