This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠پیام صوتی #منوچهر_بختیاری از زندان کرج: با درود به ملت #ایران، حال که جمهوری اسلامی در سراشیبی سقوط قرار گرفته و همه اقشار ملت با اراده قوی راه نجات خود را تغییر رژیم قرار دادهاند، به #شاهزاده_رضا_پهلوی به عنوان نماینده مطلق خود برای عبور از استبداد دینی، وکالت میدهم.
#من_هم_به_شاهزاده_رضا_پهلوی_وکالت_میدهم #این_رژیم_جعلی_بزودی_سرنگون_می_شود #اعتراضات_میلیونی_کف_خیابونها=پیروزی #اعتصابات_سراسری_پیروزی_را_تسریع_میکند #مهسا_امینی #قیام #زن_زندگی_آزادی_ایران
💎 @iranyarannetwork1398
#من_هم_به_شاهزاده_رضا_پهلوی_وکالت_میدهم #این_رژیم_جعلی_بزودی_سرنگون_می_شود #اعتراضات_میلیونی_کف_خیابونها=پیروزی #اعتصابات_سراسری_پیروزی_را_تسریع_میکند #مهسا_امینی #قیام #زن_زندگی_آزادی_ایران
💎 @iranyarannetwork1398
ترور ناموفق روشنفکران ایرانی #اتوبوس_ارمنستان در سال ۷۵ توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی
تابستان سال ۱۳۷۵ ، جمعی از روزنامه نگاران و شاعران ایرانی ، به دعوت انجمن نویسندگان ارمنستان ، با اتوبوس راهی این کشور شدند ، غافل از آن که نیروهای امنیتی ج ا تصمیم دارند با سرنگون کردن اتوبوس در دره، خود را یکباره از بخشی از هنرمندان و فرهیختگان جامعه فرهنگی ایران خلاص کنند.
یکسال پیش از مرگ فروهرها در تابستان ۱۳۷۶، ۲۱ نویسنده و روزنامه نگار برای شرکت در مراسمی راهی ارمنستان شدند. منصور کوشان هم در اتوبوس بود و قرار بود با ۲۰ سرمایه ادبی دیگر ایران به قعر دره سقوط کند.
او می گوید: اتحادیه نویسندگان ارمنستان از ایروان ما را دعوت کرده بودند. من با سفارت تماس گرفتم، صحت و سقم قضیه درست بود، برنامه شب شعر ترتیب داده شده بود.
کوشان که مسئولیت هماهنگی با نویسندگان برای این سفر را برعهده گرفته بود میگوید: وقتی که بحث سفر به ارمنستان با اتوبوس مطرح شد #غفار_حسینی به این ماجرا شک میکند، او در جلسه گروه مشورتی کانون نویسندگان این هشدار را داد که نیروهای امنیتی ج ا ،به احتمال زیاد، پشت این دعوت هستند. غفار حسینی بعدها توسط همان تیم وزارت اطلاعات با تزریق،سیانور در آپارتمانش کشته شد.
نویسندگان سوار بر اتوبوس، به سوی ارمنستان میروند اما پیش از رسیدن به مرز،و در نیمه شب،مسافران ناگهان متوجه میشوند که اتوبوس در خاکی و کنار پیچ جاده توقف کرده اما راننده در جای خود نیست.
مسافران از اتوبوس پیاده میشوند، راننده را مییابند که کمی دورتر ایستاده. او در پاسخ به این پرسش که چرا از اتوبوس بیرون پریدی گفت خوابم گرفته و ترسیدم. آنجا بود که مسافران به یاد هشدار غفار حسینی میافتند و درمییابند که چه نقشهای برایشان کشیده شده.
منصور کوشان: من با این پیشزمینه، زمانی که اتوبوس در گردنه ایستاد و راننده پرید پائین و اتوبوس در لبه گردنه ایستاد خیلی وحشت کردم، ولی شرایط ایجاب میکرد که به رویم نیاورم که افراد در اتوبوس آرامش خودشان را حفظ کنند، چون نزدیکهای صبح بود، و هر لحظه ممکن بود که نیروهای امنیتی برسند و با توجه به این که ما از توطئه آگاه هستیم، ما را تیرباران کنند یا به شکل دیگری سر به نیست کنند.
در نتیجه، ما پذیرفتیم که راننده اتوبوس خواب آلود بوده و از اتوبوس پایین پریده. مجددا سوار شدیم که به راهمان ادامه دهیم. دو تا از دوستان، یکی این طرف راننده ایستاد و آقای مندنیپور پشت سر راننده، که اگر دوباره اتفاقی افتاد، جلوی پرت شدن اتوبوس را بگیریم که دقیقا همین شد.
بعد از چند دقیقه راننده، اتوبوس را پرگاز کرد و ناگهان به سرعت پرید پائین، مندنی پور فرمان را چرخاند و آقای توفان ترمز دستی را کشید و ما نجات یافتیم در حالیکه دقیقا سر اتوبوس در دره بود و کف اتوبوس به یک صخره سنگی گیر کرده بود.
ماشینهای عبوری به ایستگاه پلیس خبر دادند و مسافران ابتدا به پاسگاه رفتند و بعد مصطفی کاظمی که سال بعد در قتل فروهرها مستقیما شرکت داشت با نام مستعار هاشمی خود را به محل رساند و نویسندگان را به زندان آستارا برد و بازجویی کرد.
بهنود میگوید او به من گفت که ما با ماجرای سعیدی سیرجانی برای شما پیام فرستادیم و شما نشنیده گرفتید.
مصطفی کاظمی معاون سعید امامی در پرونده قتل های زنجیرهای سال بعد از حادثه اتوبوس بود من به او گفتم که یعنی شما دارید به من میگویید که سعیدی سیرجانی را کشته اید.
فرج سرکوهی میگوید: در همان صبح روز ۱۶ مرداد، اندکی پس از ناکامی راننده در پرتاب نویسندگان به دره، آقای هاشمی به همراه کسی آمد که ما او را به نام حاج اصغر آقا می شناختیم. به گفته او، کسی نمیتواند چهره او را از یاد ببرد: به دلیل داشتن چشمی مصنوعی.
او در چند عملیات امنیتی دیگر که مرتبط با روشنفکران از جمله سرکوهی بوده حضور داشته و به همین دلیل برای ایشان چهرهای کاملا اشنا بوده. بعلاوه یک تیم عملیاتی مرکز فرماندهی ندارد؟ آنها چه کسانی بودند و چه سرنوشتی یافتند؟
مشکل این است که به شیوه مرسوم نیروهای اطلاعاتی، این افراد نامهای مستعار متعدد دارند و در موقعیتهای گوناگون، با نقشهای متفاوت حضور یافتهاند.
ناصر زرافشان میگوید پس از مطابقتها میتوان پی برد که همه آنها یک تن هستند. اما آن یک تن کیست و نام واقعی او چیست؟ پاسخی برای این پرسش وجود ندارد.
پایان
#مهسا_امينی#قیام#زن_زندگی_آزادی_ایران
🔗 خط خطي
💎 @iranyarannetwork1398
تابستان سال ۱۳۷۵ ، جمعی از روزنامه نگاران و شاعران ایرانی ، به دعوت انجمن نویسندگان ارمنستان ، با اتوبوس راهی این کشور شدند ، غافل از آن که نیروهای امنیتی ج ا تصمیم دارند با سرنگون کردن اتوبوس در دره، خود را یکباره از بخشی از هنرمندان و فرهیختگان جامعه فرهنگی ایران خلاص کنند.
یکسال پیش از مرگ فروهرها در تابستان ۱۳۷۶، ۲۱ نویسنده و روزنامه نگار برای شرکت در مراسمی راهی ارمنستان شدند. منصور کوشان هم در اتوبوس بود و قرار بود با ۲۰ سرمایه ادبی دیگر ایران به قعر دره سقوط کند.
او می گوید: اتحادیه نویسندگان ارمنستان از ایروان ما را دعوت کرده بودند. من با سفارت تماس گرفتم، صحت و سقم قضیه درست بود، برنامه شب شعر ترتیب داده شده بود.
کوشان که مسئولیت هماهنگی با نویسندگان برای این سفر را برعهده گرفته بود میگوید: وقتی که بحث سفر به ارمنستان با اتوبوس مطرح شد #غفار_حسینی به این ماجرا شک میکند، او در جلسه گروه مشورتی کانون نویسندگان این هشدار را داد که نیروهای امنیتی ج ا ،به احتمال زیاد، پشت این دعوت هستند. غفار حسینی بعدها توسط همان تیم وزارت اطلاعات با تزریق،سیانور در آپارتمانش کشته شد.
نویسندگان سوار بر اتوبوس، به سوی ارمنستان میروند اما پیش از رسیدن به مرز،و در نیمه شب،مسافران ناگهان متوجه میشوند که اتوبوس در خاکی و کنار پیچ جاده توقف کرده اما راننده در جای خود نیست.
مسافران از اتوبوس پیاده میشوند، راننده را مییابند که کمی دورتر ایستاده. او در پاسخ به این پرسش که چرا از اتوبوس بیرون پریدی گفت خوابم گرفته و ترسیدم. آنجا بود که مسافران به یاد هشدار غفار حسینی میافتند و درمییابند که چه نقشهای برایشان کشیده شده.
منصور کوشان: من با این پیشزمینه، زمانی که اتوبوس در گردنه ایستاد و راننده پرید پائین و اتوبوس در لبه گردنه ایستاد خیلی وحشت کردم، ولی شرایط ایجاب میکرد که به رویم نیاورم که افراد در اتوبوس آرامش خودشان را حفظ کنند، چون نزدیکهای صبح بود، و هر لحظه ممکن بود که نیروهای امنیتی برسند و با توجه به این که ما از توطئه آگاه هستیم، ما را تیرباران کنند یا به شکل دیگری سر به نیست کنند.
در نتیجه، ما پذیرفتیم که راننده اتوبوس خواب آلود بوده و از اتوبوس پایین پریده. مجددا سوار شدیم که به راهمان ادامه دهیم. دو تا از دوستان، یکی این طرف راننده ایستاد و آقای مندنیپور پشت سر راننده، که اگر دوباره اتفاقی افتاد، جلوی پرت شدن اتوبوس را بگیریم که دقیقا همین شد.
بعد از چند دقیقه راننده، اتوبوس را پرگاز کرد و ناگهان به سرعت پرید پائین، مندنی پور فرمان را چرخاند و آقای توفان ترمز دستی را کشید و ما نجات یافتیم در حالیکه دقیقا سر اتوبوس در دره بود و کف اتوبوس به یک صخره سنگی گیر کرده بود.
ماشینهای عبوری به ایستگاه پلیس خبر دادند و مسافران ابتدا به پاسگاه رفتند و بعد مصطفی کاظمی که سال بعد در قتل فروهرها مستقیما شرکت داشت با نام مستعار هاشمی خود را به محل رساند و نویسندگان را به زندان آستارا برد و بازجویی کرد.
بهنود میگوید او به من گفت که ما با ماجرای سعیدی سیرجانی برای شما پیام فرستادیم و شما نشنیده گرفتید.
مصطفی کاظمی معاون سعید امامی در پرونده قتل های زنجیرهای سال بعد از حادثه اتوبوس بود من به او گفتم که یعنی شما دارید به من میگویید که سعیدی سیرجانی را کشته اید.
فرج سرکوهی میگوید: در همان صبح روز ۱۶ مرداد، اندکی پس از ناکامی راننده در پرتاب نویسندگان به دره، آقای هاشمی به همراه کسی آمد که ما او را به نام حاج اصغر آقا می شناختیم. به گفته او، کسی نمیتواند چهره او را از یاد ببرد: به دلیل داشتن چشمی مصنوعی.
او در چند عملیات امنیتی دیگر که مرتبط با روشنفکران از جمله سرکوهی بوده حضور داشته و به همین دلیل برای ایشان چهرهای کاملا اشنا بوده. بعلاوه یک تیم عملیاتی مرکز فرماندهی ندارد؟ آنها چه کسانی بودند و چه سرنوشتی یافتند؟
مشکل این است که به شیوه مرسوم نیروهای اطلاعاتی، این افراد نامهای مستعار متعدد دارند و در موقعیتهای گوناگون، با نقشهای متفاوت حضور یافتهاند.
ناصر زرافشان میگوید پس از مطابقتها میتوان پی برد که همه آنها یک تن هستند. اما آن یک تن کیست و نام واقعی او چیست؟ پاسخی برای این پرسش وجود ندارد.
پایان
#مهسا_امينی#قیام#زن_زندگی_آزادی_ایران
🔗 خط خطي
💎 @iranyarannetwork1398
Twitter
ترور ناموفق روشنفکران ایرانی #اتوبوس_ارمنستان در سال ۷۵ توسط وزارت اطلاعات:
تابستان سال ۱۳۷۵،جمعی از روزنامه نگاران و شاعران ایرانی،به دعوت انجمن نویسندگان ارمنستان،با اتوبوس راهی این کشور شدند،غافل از آن که نیروهای امنیتی ج ا تصمیم دارند با سرنگون کردن…
تابستان سال ۱۳۷۵،جمعی از روزنامه نگاران و شاعران ایرانی،به دعوت انجمن نویسندگان ارمنستان،با اتوبوس راهی این کشور شدند،غافل از آن که نیروهای امنیتی ج ا تصمیم دارند با سرنگون کردن…