شبکه ایرانیاران (مؤسس ویکتوریا آزاد)
3.83K subscribers
9.99K photos
15.4K videos
46 files
4.49K links
کانال رسمی تلگرامی شبکه ایرانیاران
https://t.me/iranyarannetwork1398

توییتر؛ victoriaazad24@

📲فیلم، صدا، عکس، خبر و پیام‌ خود را بفرستید: 📩 T.me/vicazad98

تفاهم‌نامه: fa.petitions.net/iranyarannetwork
وبسایت ویکتوریا آزاد
https://victoriaazad.com/
Download Telegram
شبکه ایرانیاران (مؤسس ویکتوریا آزاد)
💠پادکست محمد نوری زاد با حجم کم خدمت شما تقدیم میشود! 🍃شجاعت اندیشیدن و عمل کردن🍃 #زن_زندگی_آزادی لینک اینستاگرام👇🏿👇🏿 https://www.instagram.com/reel/CxPopZ5N3NB/?igshid=NjZiM2M3MzIxNA== 💎 @iranyarannetwork1398
🎙متن پادکست شجاعت اندیشیدن
       #اپیزود_۱۰

📕 عنوان:
 سه قطعه شعر:
تولد ، رستاخیز ، شکفتن

📕 سروده‌ی:
#محمد_نوری‌زاد

📕 کارگردان:
      #مسعود_دقیقی

📕 تاریخ انتشار:  ۱۴۰۲/۵/۱۲

📕 درود همراهان خوبم
من مسعود دقیقی هستم و شما صدای ما را از کانال پادکست شجاعت اندیشیدن می‌شنوید.
دهمین اپیزودمان به انتشار سروده‌ی زیبا و پرمضمون آزاده‌ی دربند و زندانی سیاسی استاد محمد نوری‌زاد برای بانوان سرزمین‌مان و همسر فرهیخته، مقاوم و صبورشان بانو فاطمه‌ ملکی که در عرصه‌های گوناگون از جنگ هشت‌ساله گرفته تا سازندگی در مناطق محروم کشور و مبارزه علیه ظلم و فقر و فساد و استبداد و ناآزادی و زشتی و تباهی، همواره حامی و همدل و همراه ایشان بوده‌ و هستند، اختصاص دارد. با آرزوی این‌که نظام سیاسی حاکم و زمامداران و ذی‌منصبان و دستگاه قضایی سرزمین غم‌زده و ویران‌مان دریابند که جای ستیزندگان با فساد و ظلم و جهالت و گمراهی و تباهی و استبداد، زندان نیست و بر این‌بنیاد در راستای آزادی جملگیِ زندانیان سیاسی اقدام عاجل به‌عمل بیاورند، توجه شما را به این اپیزود جلب می‌کنم.

📚 سه‌قطعه شعر

📕 بانوی من درود
دیروز پیشِ چشمِ تو مرا بردند
باکی نیست
زیر بالِشَت اما، سه قطعه شعر نهاده‌ام
بردار و بخوان
سه قطعه شعر، سه قطعه عشق، سه چکه اشک
برای صبح‌ها، عصرها، و شباهنگامِ تو

📕 شعر صبح نامش 《تولد》 است
تولد من از تو
فرزندان‌مان از ما
و فردا از همه‌ی ما
یک مردم چنین زاده می‌شوند:
از مادر
از زن
از همسر

📕 عصرها قطعه‌ی دوم را بخوان که نامش 《رستاخیز》 است
من در رستخیز، نه پایان دنیا، که دوامِ آن‌را دیده‌ام
من در این شعر، زندگی را به‌دستِ قیامت سپرده‌ام و دستِ قیامت را به‌دستِ تو
مگر نه‌این‌که رستاخیز برای زندگان است و قیامتِ مردگان، بی‌بها؟
البته این نیز در این شعر گفته‌ام که زندگی مفهومش را مدیونِ پیامبریِ توست
می‌پذیرم هیچ زنی پیامبر نبوده
اما هیچ پیامبری نیز بی‌مادر نبوده
من در این شعر، لباسِ قیامت را به قامتِ زنانی چون تو پوشانده‌ام که پیامبر می‌زایند
شعر دوم من با همین مختصر پایان می‌پذیرد که رستاخیز حریصانه از فهمِ مادرانه‌ی تو شیر می‌نوشد

📕 نام قطعه‌ی سوم 《شکفتن》 است
فصلی که در تو فراوان دیده‌ام
دریغ که شتابِ رفتن، میان من و تو فاصله افکند
وگرنه در این قطعه حیاتِ هر پدیده را پیشِ پای تو کمال می‌بخشیدم
باورم بر این است که همه‌ی هستی، هرجا که بنا بر شکفتن دارد، در آینه‌ی تو به خویش می‌نگرد
چراکه تو روزها سر بلند می‌کنی، و شب‌ها می‌شکفی
شب گویا همه را برای شکفتنِ تو به خواب می‌برد
باز باورم براین است که شب با تو که می‌شکفد، روز می‌شود
خط پایان شعر سوم من 《مرگ》 است
همان‌که آغازِ شکفتن است
همان‌که برای شکفتن به اجازه‌ی تو محتاج است

📕 پس عزیز من
با این سه قطعه شعر
صبح‌ها بر سرِ میلاد من پای بکوب، برقص
عصرها لباسِ قیامت بپوش
و شب‌ها شکوفه کن

📕 اگر روزی روزگاری از این دخمه بازآمدم
نخست در آبشارِ فهمِ تو تن می‌شُویَم و مثل همیشه از آن شیر می‌مکم
و بعد، به‌نیتِ فردا رو به تو نماز می‌کنم
و اگر نه، مرا بازآمدنی نبود، فردا از آنِ تو
بگیر و شیرش بده از فهمِ جاری‌ات
چنان‌که سربرآوَرَد
و از قامتِ قیامت بالا رود
و همان‌جا بشکفد

بدرود ای بر زمین، خدا
به خدا می‌سپارمت

#محمد_نوری‌زاد
  زندان اوین، بند ۲ الف
  ۲۴/اسفند/۸۹

💎 https://t.me/iranyarannetwork1398/27083