🔺دام ترامپ قبل از تحلیف!
شب انتخابات آمریکا طی یادداشتی به اهمیت و حساسیت دو ماه و نیم پیشرو از روز بعد از این انتخابات تا 20 ژانویه روز تحلیف رئیس جمهور منتخب این کشور پرداختم و یکی از سناریوهای مطرح شده هم چراغ سبز ترامپ به نتانیاهو برای تمام کردن کارهای ناتمام خود قبل از به قدرت رسیدن او بود.
امروز هم مایک اوانس از مشاوران اوانجلیست ترامپ به روزنامه اسرائیلی یدیعوت احرونوت گفته است که رئیس جمهور جدید آمریکا دوست دارد که اسرائیل کار خود را تا 20 ژانویه تمام کند؛ هم حماس و حزبالله را نابود و هم به تاسیسات نفتی ایران برای فروپاشی اقتصاد آن حمله کند.
اوانس گفته است که پنجره فرصت برای اسرائیل فقط تا ژانویه باز است.
پرواضح است که حماس و حزبالله چنان که در این 13 ماه جنگ تمامعیار نابود نشدند، در این مدت کوتاه هم این اتفاق نمیافتد، اما یک روی دیگر چراغ سبز ترامپ برای اقدام علیه ایران در این دو ماه و نیم، نه فقط باز گذاشتن دست نتانیاهو برای انجام امور ناتمام خود، بلکه با هدف چالشآفرینی جدی برای دولت بایدن است. به این معنا که بایدن و دولتش درگیر تنشی بزرگ در خاورمیانه در مقابل ایران شود.
هیچ بعید نیست که هدف دیگر ترامپ فراهم شدن شرایطی برای نمایش چهرهای صلحطلب از خود پس از 20 ژانویه با توقف جنگها و تنشها پس از ورود آن به فاز خطرناکش باشد.
البته رویکرد ترامپ نه راهاندازی جنگ در دوره خود بلکه همچنان فشار سیاسی و اقتصادی است و از این رو هم تمایلی به ادامه جنگ پس از تحلیف خود ندارد و این چیزی نیست که نتانیاهو میخواهد.
در این زمینه ایتمار ایخنر خبرنگار سیاسی روزنامه اسرائیلی یدیعوت احرونوت امروز نوشت که ترامپ دیگر در معذوریت آرای اوانجلیستها نیست و حتی برای به دست آوردن جایزه صلح نوبل ممکن است نتانیاهو را هم قربانی کند!
روزنامه چپی هاآرتص نیز امروز طی مقالهای به قلم نداو تامیز ضمن تاختن به ترامپ از راستگرایان خواسته است زیاد هم خوشحال نباشند؛ چون اگر نتانیاهو در چهار سال آینده مطابق میل ترامپ عمل نکند، بهای آن را پرداخت خواهد کرد.
اما اگر ترامپ بخواهد در این دو ماه و نیم پیشرو از کیسه دولت بایدن خرج کند و فشار به ایران در این مدت وارد مرحله تازهای شود، هدف دیگر او میتواند خلق شرایطی در مقابل ایران باشد تا از نگاه او از هم اکنون بستر برای کسب امتیازات کلانی از تهران از موضع قدرت در میز مذاکرات آینده فراهم شود.
اما به احتمال زیاد دولت بایدن متوجه این رویکرد و دام ترامپ هست و بعید است که در این مدت باقیمانده بخواهد خود را درگیر جنگی گسترده در منطقه کند و از این رو ترجیحا تلاش خود را خواهد کرد که نتانیاهو را مهار کند و این اتفاق نیفتد؛ مگر این که تحول میدانی ناخواستهای رخ دهد.
اما خود نتانیاهو نیز بر خلاف تصورات زیاد اهل ریسک نیست و تا زمانی که حمایت و ورود آمریکا در هر جنگی علیه ایران را از قبل تضمین نکند، آتش جنگی منطقهای را شعلهور نمیکند.
در کنار آن هم برخی ناظران بعید نمیدانند که بایدن در این دو ماه بر نتانیاهو برای رسیدن به توافق فشار جدی وارد آورد؛ اما چه بسا بیبی ترجیح دهد که این امتیاز را به ترامپ بدهد تا مورد خشم او واقع نشود و نه بایدن.
با این حال باید دید بخش فراحزبی قدرت و به عبارتی دیگر «دولت پنهان» در آمریکا (از لابیها گرفته تا ..) چه میخواهد و در این مدت تا روز تحلیف به دنبال چیست.
در کل، منطقه در دو ماه و نیم پیشرو ظرفیت تحولات سترگی در جهت توقف و یا تشدید و گسترش جنگ دارد.
فعلا باید دید نتانیاهو با بازگشت ترامپ چه نوع بهرهبرداری از این وضع با چراغ سبز او میکند و تا کجا پیش میرود و بایدن نیز این دو ماه و چند روز را چگونه مدیریت میکند. آیا در دام نقشه احتمالی ترامپ و نتانیاهو میافتد و با آن همراهی میکند یا در مقابل آن میایستد و همچنین ایران به چه شکلی و در چه سطحی تهدیدهای خود برای پاسخ به اسرائیل را عملی خواهد کرد.
✍#صابر_گلعنبری
https://t.me/islahweb
شب انتخابات آمریکا طی یادداشتی به اهمیت و حساسیت دو ماه و نیم پیشرو از روز بعد از این انتخابات تا 20 ژانویه روز تحلیف رئیس جمهور منتخب این کشور پرداختم و یکی از سناریوهای مطرح شده هم چراغ سبز ترامپ به نتانیاهو برای تمام کردن کارهای ناتمام خود قبل از به قدرت رسیدن او بود.
امروز هم مایک اوانس از مشاوران اوانجلیست ترامپ به روزنامه اسرائیلی یدیعوت احرونوت گفته است که رئیس جمهور جدید آمریکا دوست دارد که اسرائیل کار خود را تا 20 ژانویه تمام کند؛ هم حماس و حزبالله را نابود و هم به تاسیسات نفتی ایران برای فروپاشی اقتصاد آن حمله کند.
اوانس گفته است که پنجره فرصت برای اسرائیل فقط تا ژانویه باز است.
پرواضح است که حماس و حزبالله چنان که در این 13 ماه جنگ تمامعیار نابود نشدند، در این مدت کوتاه هم این اتفاق نمیافتد، اما یک روی دیگر چراغ سبز ترامپ برای اقدام علیه ایران در این دو ماه و نیم، نه فقط باز گذاشتن دست نتانیاهو برای انجام امور ناتمام خود، بلکه با هدف چالشآفرینی جدی برای دولت بایدن است. به این معنا که بایدن و دولتش درگیر تنشی بزرگ در خاورمیانه در مقابل ایران شود.
هیچ بعید نیست که هدف دیگر ترامپ فراهم شدن شرایطی برای نمایش چهرهای صلحطلب از خود پس از 20 ژانویه با توقف جنگها و تنشها پس از ورود آن به فاز خطرناکش باشد.
البته رویکرد ترامپ نه راهاندازی جنگ در دوره خود بلکه همچنان فشار سیاسی و اقتصادی است و از این رو هم تمایلی به ادامه جنگ پس از تحلیف خود ندارد و این چیزی نیست که نتانیاهو میخواهد.
در این زمینه ایتمار ایخنر خبرنگار سیاسی روزنامه اسرائیلی یدیعوت احرونوت امروز نوشت که ترامپ دیگر در معذوریت آرای اوانجلیستها نیست و حتی برای به دست آوردن جایزه صلح نوبل ممکن است نتانیاهو را هم قربانی کند!
روزنامه چپی هاآرتص نیز امروز طی مقالهای به قلم نداو تامیز ضمن تاختن به ترامپ از راستگرایان خواسته است زیاد هم خوشحال نباشند؛ چون اگر نتانیاهو در چهار سال آینده مطابق میل ترامپ عمل نکند، بهای آن را پرداخت خواهد کرد.
اما اگر ترامپ بخواهد در این دو ماه و نیم پیشرو از کیسه دولت بایدن خرج کند و فشار به ایران در این مدت وارد مرحله تازهای شود، هدف دیگر او میتواند خلق شرایطی در مقابل ایران باشد تا از نگاه او از هم اکنون بستر برای کسب امتیازات کلانی از تهران از موضع قدرت در میز مذاکرات آینده فراهم شود.
اما به احتمال زیاد دولت بایدن متوجه این رویکرد و دام ترامپ هست و بعید است که در این مدت باقیمانده بخواهد خود را درگیر جنگی گسترده در منطقه کند و از این رو ترجیحا تلاش خود را خواهد کرد که نتانیاهو را مهار کند و این اتفاق نیفتد؛ مگر این که تحول میدانی ناخواستهای رخ دهد.
اما خود نتانیاهو نیز بر خلاف تصورات زیاد اهل ریسک نیست و تا زمانی که حمایت و ورود آمریکا در هر جنگی علیه ایران را از قبل تضمین نکند، آتش جنگی منطقهای را شعلهور نمیکند.
در کنار آن هم برخی ناظران بعید نمیدانند که بایدن در این دو ماه بر نتانیاهو برای رسیدن به توافق فشار جدی وارد آورد؛ اما چه بسا بیبی ترجیح دهد که این امتیاز را به ترامپ بدهد تا مورد خشم او واقع نشود و نه بایدن.
با این حال باید دید بخش فراحزبی قدرت و به عبارتی دیگر «دولت پنهان» در آمریکا (از لابیها گرفته تا ..) چه میخواهد و در این مدت تا روز تحلیف به دنبال چیست.
در کل، منطقه در دو ماه و نیم پیشرو ظرفیت تحولات سترگی در جهت توقف و یا تشدید و گسترش جنگ دارد.
فعلا باید دید نتانیاهو با بازگشت ترامپ چه نوع بهرهبرداری از این وضع با چراغ سبز او میکند و تا کجا پیش میرود و بایدن نیز این دو ماه و چند روز را چگونه مدیریت میکند. آیا در دام نقشه احتمالی ترامپ و نتانیاهو میافتد و با آن همراهی میکند یا در مقابل آن میایستد و همچنین ایران به چه شکلی و در چه سطحی تهدیدهای خود برای پاسخ به اسرائیل را عملی خواهد کرد.
✍#صابر_گلعنبری
https://t.me/islahweb
Telegram
اصلاحوب | islahweb.org
✳️ اصلاحوب؛ کانال رسمی جماعت دعوت و اصلاح
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
🔺اسرائیل و طوفان لاهه!
دیوان کیفری بینالمللی (دادگاه لاهه) امروز حکم جلب و بازداشت نخست وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو و یواو گالانت وزیر دفاع سابق آن را به اتهام ارتکاب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت از جمله استفاده از گرسنگی به عنوان سلاحی علیه مردم غزه صادر کرد.
در همین حال نیز، دعوای آفریقای جنوبی نزد دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ) به اتهام نقض کنوانسیون نسلکشی در جریان است و تا کنون چند قرار موقت صادر شده، اما رای نهایی هنوز صادر نشده است.
مقامات اسرائیلی با عصبانیت شدیدی به حکم واکنش نشان داده و با هجمه سنگینی علیه دیوان لاهه و نهادهای بینالمللی دیگر آن را به «یهودیستیزی» متهم کردهاند.
این حکم هر چند پس از 14 ماه نسلکشی بیسابقه در غزه دیر صادر شده و بعید است به بهبودی سریع اوضاع در غزه کمک کند، اما در عین حال نخستین حکم بازداشت بینالمللی علیه دو مقام عالی رتبه اسرائیلی بوده و در ابعاد متعددی واجد اهمیت فراوانی است.
در مقایسه با دهها قطعنامه و حکم بینالمللی بر زمین مانده درباره اشغال اراضی فلسطینی و مسائل دیگری چون دیوار حائل، حکم دیرهنگام دادگاه و وارد کردن اتهاماتی سنگین و بیسابقه به رهبران آن را میتوان «طوفان و ضربهای قانونی» به چهره اسرائیل در دنیا و پیشرانی قوی برای شیفت پارادایمی در قبال آن در افکار عمومی جهان پنداشت.
در واقع، این حکم به مثابه محاکمه جهانی نتانیاهو و برآمدن تصویر فلسطین در جهان و فروریختن تصویری است که اسرائیل در طول بیش از 7 دهه درباره خود در جهان ساخته بود که بر اشغالگری و تعدی مستمر به حقوق ملتی دیگر سایه سنگینی انداخته بود.
اسرائیل همواره با کاربست اهرمهای نیرومند مالی و رسانهای، پیوند تاریخی با کانونهای قدرت در جهان، معرفی خود به عنوان تنها نظام توسعه یافته و دموکراتیکِ غربتبار در خاورمیانهِ دیکتاتورزدهِ شرقتبار و حربه «یهودیستیزی»، تصویری «متمدانه» و در عین حال «مظلوم» از خود در دنیا به ویژه در جهان غرب ساخته بود که شکستن آن امکانپذیر نبود، اما در همین یک سال و 2 ماه جنگ غزه با دستان خود با تحمیل این فاجعه انسانی و نسلکشی هر آنچه را در این 76 سال کاشته بود، بر باد فنا داد و آسیبی جبران ناپذیر به چهره و روایت اسرائیل در جهان وارد و روایت فلسطین را به شکل بیسابقهای به ویژه در جوامع غربی فربه کرد.
البته در کنار آن نیز جنگ غزه در سایه ناتوانی نهادهای بینالمللی در توقف این خشونت افسارگسیخته، نظم جهانی را در این مدت در برابر چالشهای جدی اخلاقی و قانونی قرار داده است؛ اما حکم دادگاه لاهه میتواند به بهبود اعتبار و جایگاه این نهادها کمک کند.
کما این که چنین حکمی متحدان اسرائیل را در صورت تداوم حمایت تسلیحاتی از آن پس از محکومیت به اتهام جنایت جنگی، در مظان بازخواست و در برابر محکی تاریخی برای اجرای این حکم و خودداری از ارسال اسلحه قرار میدهد. دستکم بر این اساس دیگر نتانیاهو آزادی عمل قانونی برای سفر به بیش از 120 کشور عضو دادگاه را نخواهد داشت و باید دید چه تعداد از این کشورها به آن پایبند خواهند بود.
امروز جوزف بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در واکنش به این حکم، آن «الزامآور» خواند و بیشتر کشورهای اروپایی هم تاکنون از آن استقبال کردهاند. واقعیت هم این است که پس از این حکم، دفاع از اسرائیل برای متحدان و لابیهای آن دشوارتر از قبل خواهد بود.
ناگفته هم نماند که نتانیاهو و گالانت پس از تحویل خود به دادگاه، میتوانند در آنجا حاضر شده و از خود دفاع کنند و یا این که دیوان عالی اسرائیل اقدام به بازجویی و محاکمه هر دو به اتهام جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت کند. اما بسیار بعید است که هیچکدام از این دو امر اتفاق بیفتد.
✍️#صابر_گلعنبری
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
دیوان کیفری بینالمللی (دادگاه لاهه) امروز حکم جلب و بازداشت نخست وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو و یواو گالانت وزیر دفاع سابق آن را به اتهام ارتکاب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت از جمله استفاده از گرسنگی به عنوان سلاحی علیه مردم غزه صادر کرد.
در همین حال نیز، دعوای آفریقای جنوبی نزد دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ) به اتهام نقض کنوانسیون نسلکشی در جریان است و تا کنون چند قرار موقت صادر شده، اما رای نهایی هنوز صادر نشده است.
مقامات اسرائیلی با عصبانیت شدیدی به حکم واکنش نشان داده و با هجمه سنگینی علیه دیوان لاهه و نهادهای بینالمللی دیگر آن را به «یهودیستیزی» متهم کردهاند.
این حکم هر چند پس از 14 ماه نسلکشی بیسابقه در غزه دیر صادر شده و بعید است به بهبودی سریع اوضاع در غزه کمک کند، اما در عین حال نخستین حکم بازداشت بینالمللی علیه دو مقام عالی رتبه اسرائیلی بوده و در ابعاد متعددی واجد اهمیت فراوانی است.
در مقایسه با دهها قطعنامه و حکم بینالمللی بر زمین مانده درباره اشغال اراضی فلسطینی و مسائل دیگری چون دیوار حائل، حکم دیرهنگام دادگاه و وارد کردن اتهاماتی سنگین و بیسابقه به رهبران آن را میتوان «طوفان و ضربهای قانونی» به چهره اسرائیل در دنیا و پیشرانی قوی برای شیفت پارادایمی در قبال آن در افکار عمومی جهان پنداشت.
در واقع، این حکم به مثابه محاکمه جهانی نتانیاهو و برآمدن تصویر فلسطین در جهان و فروریختن تصویری است که اسرائیل در طول بیش از 7 دهه درباره خود در جهان ساخته بود که بر اشغالگری و تعدی مستمر به حقوق ملتی دیگر سایه سنگینی انداخته بود.
اسرائیل همواره با کاربست اهرمهای نیرومند مالی و رسانهای، پیوند تاریخی با کانونهای قدرت در جهان، معرفی خود به عنوان تنها نظام توسعه یافته و دموکراتیکِ غربتبار در خاورمیانهِ دیکتاتورزدهِ شرقتبار و حربه «یهودیستیزی»، تصویری «متمدانه» و در عین حال «مظلوم» از خود در دنیا به ویژه در جهان غرب ساخته بود که شکستن آن امکانپذیر نبود، اما در همین یک سال و 2 ماه جنگ غزه با دستان خود با تحمیل این فاجعه انسانی و نسلکشی هر آنچه را در این 76 سال کاشته بود، بر باد فنا داد و آسیبی جبران ناپذیر به چهره و روایت اسرائیل در جهان وارد و روایت فلسطین را به شکل بیسابقهای به ویژه در جوامع غربی فربه کرد.
البته در کنار آن نیز جنگ غزه در سایه ناتوانی نهادهای بینالمللی در توقف این خشونت افسارگسیخته، نظم جهانی را در این مدت در برابر چالشهای جدی اخلاقی و قانونی قرار داده است؛ اما حکم دادگاه لاهه میتواند به بهبود اعتبار و جایگاه این نهادها کمک کند.
کما این که چنین حکمی متحدان اسرائیل را در صورت تداوم حمایت تسلیحاتی از آن پس از محکومیت به اتهام جنایت جنگی، در مظان بازخواست و در برابر محکی تاریخی برای اجرای این حکم و خودداری از ارسال اسلحه قرار میدهد. دستکم بر این اساس دیگر نتانیاهو آزادی عمل قانونی برای سفر به بیش از 120 کشور عضو دادگاه را نخواهد داشت و باید دید چه تعداد از این کشورها به آن پایبند خواهند بود.
امروز جوزف بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در واکنش به این حکم، آن «الزامآور» خواند و بیشتر کشورهای اروپایی هم تاکنون از آن استقبال کردهاند. واقعیت هم این است که پس از این حکم، دفاع از اسرائیل برای متحدان و لابیهای آن دشوارتر از قبل خواهد بود.
ناگفته هم نماند که نتانیاهو و گالانت پس از تحویل خود به دادگاه، میتوانند در آنجا حاضر شده و از خود دفاع کنند و یا این که دیوان عالی اسرائیل اقدام به بازجویی و محاکمه هر دو به اتهام جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت کند. اما بسیار بعید است که هیچکدام از این دو امر اتفاق بیفتد.
✍️#صابر_گلعنبری
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
Telegram
اصلاحوب | islahweb.org
✳️ اصلاحوب؛ کانال رسمی جماعت دعوت و اصلاح
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
🔺ایران و اروپا؛ مذاکره در وقت سوخته!
پس از تنش اخیر و دور دیگری از کنش و واکنش میان ایران و اروپا به دنبال تصویب قطعنامهای جدید در شورای حکام، امروز خبرگزاری ژاپنی کیودو از مذاکرات هستهای ایران و تروئیکای اروپا در جمعه آتی در ژنو خبر داد.
متعاقب آن وزارت خارجه ایران در بیانیه مختصری ضمن تایید دیدار بیان داشت که این نشست در سطح معاونان وزرای خارجه جمهوری اسلامی ایران، فرانسه، آلمان و انگلیس و در ادامه گفتگوهای نیویورک در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر گذشته برگزار میشود و در آن به طیفی از مباحث و موضوعات منطقهای و بینالمللی از جمله موضوع فلسطین و لبنان و نیز موضوع هستهای پرداخته خواهد شد.
این که چرا چنین نشستی در امتداد همان مذاکرات نیویورک قبل از تصویب قطعنامه اخیر برگزار نشد، خود جای سوال دارد؛ اما اکنون پرسش کانونی درباره نتایج احتمالی آن است.
دیپلماسی و مذاکره برای حل اختلاف و بحران و همچنین مدیریت تنش و منازعه از اهمیت راهبردی برخوردار است؛ اما نتیجهبخش بودن آن به مجموعه عوامل و متغیرهای مهمی بستگی دارد که برای مذاکرات دیرهنگام پیشرو میان ایران و اروپا غالبا وجود ندارد و به همین علت نمیتوان انتظار داشت که در خوشبینانهترین حالت واجد نتایج ملموسی در شرایط کنونی باشد.
اما این مذاکرات در عین حال میتواند فتح بابی برای گفتگو میان دو طرف باشد که در طول چند دهه گذشته جز در مقاطعی و به شکل موردی وجود نداشته است و به روندی مستمر در روابط دو طرف تبدیل نشد و این گفتگوها نیز میتواند همان سرنوشت گذشته را پیدا کند.
پروندههای مورد مناقشه میان اروپا و جمهوری اسلامی ایران بسیار است و هر کدام قطورتر از قبل شده است؛ از مسائل دو متعدد جانبه گرفته تا جنگ اوکراین، برنامهای هستهای ایران و جنگ غزه و لبنان و...
هر کدام از این موضوعات نیز به شکلی با دیگری ارتباط پیدا کرده است.
جدا از این که برخی مسائل دوجانبه میتواند تحت شرایطی میان ایران و اروپا تا حدودی حل و فصل و یا در جهت کاهش تنش مدیریت شود، اما بر کسی پوشیده نیست که اختلافات بنیادین دو طرف ابعاد منطقهای و بینالمللی دارد و یک سر مهم دیگر آن خود آمریکاست.
اما در کنار آن هم نظر به دوره گذار کنونی قبل از تحلیف ترامپ، نه آمریکا در موقعیتی است که از گفتگوی جدی ایران و اروپا حمایت کند و نه اساسا در انتظار دوره شروع به کار ترامپ به نظر میرسد که تروئیکای اروپایی در چنین شرایطی ارادهای جدی داشته باشد و بر خلاف آن احتمالا اراده سه کشور اروپایی بر بالا بردن تنش با هدف تشدید فشار بر ایران باشد.
اما این تشدید تنش با ایران و همچنین صدور مجوز حملات اوکراین به عمق روسیه میتواند بخشی از برنامهریزی دولت بایدن و اروپاییها برای چالشآفرینی جدی برای دولت آتی ترامپ و تحمیل دستور کاری مشخصی در چند پرونده جهانی باشد.
بر کسی پوشیده نیست که اروپا از بازندگان پیروزی ترامپ است و سیاستهای اقتصادی او و رویکردش در قبال جنگ اوکراین و ناتو تهدیدی برای اروپاست. از این منظر، هر اندازه مشکلات آمریکا در دوره چهار ساله ترامپ در خاورمیانه با ایران و مناطق دیگر پیچیدهتر و چالشیتر شود، دولت او از یک سو نمیتواند تمرکز کافی بر اجرای سیاستهای خود در قبال اروپا و ناتو داشته باشد و از دیگر سو نیز برای مقابله با چالشها در خاورمیانه به هر دو نیاز بیشتری پیدا میکند و همین خود فرصت بده بستانها با ترامپِ تاجر را از نظر اروپاییها افزایش میدهد.
از این رو در دوره دوم ترامپ بر خلاف دور نخست، چه بسا منفعت اروپا در بر هم زدن تمرکز او و در بحرانیتر شدن روابط غرب با ایران باشد. البته این هم سقف و ثغوری دارد و بعید است که اروپا در عین حال به دنبال خروج اوضاع از کنترل باشد.
اما اگر هم تشدید اقدامات اروپا معطوف به برنامهای برای تاثیرگذاری بر سیاست خارجی ترامپ به دلایل پیشگفته نباشد، باز نظر به پیچیدهتر و عمیقتر شدن بحران میان ایران و اروپا در دو سال اخیر احتمالا اروپاییها بیش از زمان دیگری حضور ترامپ را علی رغم اختلافات با او در پروندههای دیگر، واجد فرصت در پرونده مواجهه با ایران برای تغییر سیاستهای آن و گرفتن امتیاز بدانند.
اما در عین حال نیز فرضا اگر اروپا ارادهای جدی برای گفتگوی معطوف به نتیجه با ایران داشته باشد، نظر به تاثیر چشمگیر متغیر آمریکایی، باز بعید است که چنین مذاکراتی بدون تایید ترامپ به نتایج ملموس و چشمگیری منتج شود.
✍️#صابر_گلعنبری
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
پس از تنش اخیر و دور دیگری از کنش و واکنش میان ایران و اروپا به دنبال تصویب قطعنامهای جدید در شورای حکام، امروز خبرگزاری ژاپنی کیودو از مذاکرات هستهای ایران و تروئیکای اروپا در جمعه آتی در ژنو خبر داد.
متعاقب آن وزارت خارجه ایران در بیانیه مختصری ضمن تایید دیدار بیان داشت که این نشست در سطح معاونان وزرای خارجه جمهوری اسلامی ایران، فرانسه، آلمان و انگلیس و در ادامه گفتگوهای نیویورک در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر گذشته برگزار میشود و در آن به طیفی از مباحث و موضوعات منطقهای و بینالمللی از جمله موضوع فلسطین و لبنان و نیز موضوع هستهای پرداخته خواهد شد.
این که چرا چنین نشستی در امتداد همان مذاکرات نیویورک قبل از تصویب قطعنامه اخیر برگزار نشد، خود جای سوال دارد؛ اما اکنون پرسش کانونی درباره نتایج احتمالی آن است.
دیپلماسی و مذاکره برای حل اختلاف و بحران و همچنین مدیریت تنش و منازعه از اهمیت راهبردی برخوردار است؛ اما نتیجهبخش بودن آن به مجموعه عوامل و متغیرهای مهمی بستگی دارد که برای مذاکرات دیرهنگام پیشرو میان ایران و اروپا غالبا وجود ندارد و به همین علت نمیتوان انتظار داشت که در خوشبینانهترین حالت واجد نتایج ملموسی در شرایط کنونی باشد.
اما این مذاکرات در عین حال میتواند فتح بابی برای گفتگو میان دو طرف باشد که در طول چند دهه گذشته جز در مقاطعی و به شکل موردی وجود نداشته است و به روندی مستمر در روابط دو طرف تبدیل نشد و این گفتگوها نیز میتواند همان سرنوشت گذشته را پیدا کند.
پروندههای مورد مناقشه میان اروپا و جمهوری اسلامی ایران بسیار است و هر کدام قطورتر از قبل شده است؛ از مسائل دو متعدد جانبه گرفته تا جنگ اوکراین، برنامهای هستهای ایران و جنگ غزه و لبنان و...
هر کدام از این موضوعات نیز به شکلی با دیگری ارتباط پیدا کرده است.
جدا از این که برخی مسائل دوجانبه میتواند تحت شرایطی میان ایران و اروپا تا حدودی حل و فصل و یا در جهت کاهش تنش مدیریت شود، اما بر کسی پوشیده نیست که اختلافات بنیادین دو طرف ابعاد منطقهای و بینالمللی دارد و یک سر مهم دیگر آن خود آمریکاست.
اما در کنار آن هم نظر به دوره گذار کنونی قبل از تحلیف ترامپ، نه آمریکا در موقعیتی است که از گفتگوی جدی ایران و اروپا حمایت کند و نه اساسا در انتظار دوره شروع به کار ترامپ به نظر میرسد که تروئیکای اروپایی در چنین شرایطی ارادهای جدی داشته باشد و بر خلاف آن احتمالا اراده سه کشور اروپایی بر بالا بردن تنش با هدف تشدید فشار بر ایران باشد.
اما این تشدید تنش با ایران و همچنین صدور مجوز حملات اوکراین به عمق روسیه میتواند بخشی از برنامهریزی دولت بایدن و اروپاییها برای چالشآفرینی جدی برای دولت آتی ترامپ و تحمیل دستور کاری مشخصی در چند پرونده جهانی باشد.
بر کسی پوشیده نیست که اروپا از بازندگان پیروزی ترامپ است و سیاستهای اقتصادی او و رویکردش در قبال جنگ اوکراین و ناتو تهدیدی برای اروپاست. از این منظر، هر اندازه مشکلات آمریکا در دوره چهار ساله ترامپ در خاورمیانه با ایران و مناطق دیگر پیچیدهتر و چالشیتر شود، دولت او از یک سو نمیتواند تمرکز کافی بر اجرای سیاستهای خود در قبال اروپا و ناتو داشته باشد و از دیگر سو نیز برای مقابله با چالشها در خاورمیانه به هر دو نیاز بیشتری پیدا میکند و همین خود فرصت بده بستانها با ترامپِ تاجر را از نظر اروپاییها افزایش میدهد.
از این رو در دوره دوم ترامپ بر خلاف دور نخست، چه بسا منفعت اروپا در بر هم زدن تمرکز او و در بحرانیتر شدن روابط غرب با ایران باشد. البته این هم سقف و ثغوری دارد و بعید است که اروپا در عین حال به دنبال خروج اوضاع از کنترل باشد.
اما اگر هم تشدید اقدامات اروپا معطوف به برنامهای برای تاثیرگذاری بر سیاست خارجی ترامپ به دلایل پیشگفته نباشد، باز نظر به پیچیدهتر و عمیقتر شدن بحران میان ایران و اروپا در دو سال اخیر احتمالا اروپاییها بیش از زمان دیگری حضور ترامپ را علی رغم اختلافات با او در پروندههای دیگر، واجد فرصت در پرونده مواجهه با ایران برای تغییر سیاستهای آن و گرفتن امتیاز بدانند.
اما در عین حال نیز فرضا اگر اروپا ارادهای جدی برای گفتگوی معطوف به نتیجه با ایران داشته باشد، نظر به تاثیر چشمگیر متغیر آمریکایی، باز بعید است که چنین مذاکراتی بدون تایید ترامپ به نتایج ملموس و چشمگیری منتج شود.
✍️#صابر_گلعنبری
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
Telegram
اصلاحوب | islahweb.org
✳️ اصلاحوب؛ کانال رسمی جماعت دعوت و اصلاح
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
🔺اسرائیل و حزبالله؛ ایستگاه پایانی جنگ؟!
به موازات بالا گرفتن خوشبینیها نسبت به دستیابی به آتشبس دو ماهه در جنگ لبنان، دو طرف اسرائیلی و حزبالله بر شدت حملات خود در دو روز اخیر افزودهاند.
تشدید حملات هوایی اسرائیل و بمباران گسترده برجها و ساختمانهای بلندمرتبه در شهرهای جنوب و ضاحیه بیروت با توجه به برخورداری از جنگافزارهای پیشرفته و قدرت تخریب بالا امر عجیبی نیست؛ اما ثبت بیشترین تعداد حملات حزبالله در طول بیش از دو ماه جنگِ ویرانگر و ترور همه رهبران و فرماندهان رده بالای آن در دیروز قابل تامل است.
بنا به اعلام رادیو ارتش اسرائیل حدود 340 موشک و راکت شلیک شد و 500 بار آژیر خطر در شمال و مرکز اسرائیل به صدا درآمد و حدود 4 میلیون اسرائیلی برای چند بار به پناهگاه رفتند. این اعداد در طول جنگ بیسابقه بوده است و هر چند تلفات جانی خاصی بر جای نگذاشت اما موجب شکلگیری موجی از وحشت و نگرانی شد.
در کل حتی میتوان حملات دیروز حزبالله را همپا و چه بسا بزرگتر از عملیات «وعده صادق ۲» ایران پنداشت؛ هم بازه زمانی آن طولانیتر (24 ساعت) بود؛ هم تعداد موشکها و آژیرها و نیز تصاویری عینیتر از اصابتها منتشر شد.
هر چند شدت گرفتن حملات دو طرف در میانه حرف و حدیثها میتواند نشانگر نزدیک بودن توافق باشد؛ اما در کل احتمالا سه هدف را دنبال میکند:
هدف نخست: به فرض نزدیک بودن توافق هر کدام با فشار سنگین نظامی، طرف مقابل را مجبور به کوتاه آمدن از خواستههای خود در اختلافات باقیمانده و تحمیل شروط خود در این خصوص کند.
هدف دوم: هر کدام با حداکثر سطح آتش قبل از توافق احتمالی تلاش میکند که تصویر نهایی پایان جنگ را به نفع خود رقم زند و خود را در موضع قدرت برای شکلگیری نوعی معادله پس از جنگ نشان دهد.
هدف سوم: در صورت شکست مذاکرات آتشبس، اراده و قدرت خود را برای تداوم جنگ به نمایش بگذارند.
قبلا نیز گفته شد که جنگ لبنان به دلایلی لزوما مانند جنگ غزه به درازا نمیکشد؛ از جمله به علل درگیر شدن عمق اسرائیل، تبعات کمتر آن بر آینده نتانیاهو در مقایسه با جنگ غزه و تاثیر تحولات غزه بر اوضاع کرانه باختری و غیره.
اما مساله مهم در این میان این است که چه توافقی با چه مضمونی امضا میشود؟
در دو روز گذشته به ویژه در ساعات اخیر حجم انبوهی اخبار در رسانههای اسرائیلی و آمریکایی درباره قریب الوقوع توافق منتشر شده است؛ تا جایی که برخی منابع گفتند که فردا بایدن و ماکرون توافق آتشبس دو ماهه را اعلام خواهند کرد.
هنوز محتوای توافق احتمالی آتشبس روشن نیست؛ اما آنچه فعلا در رسانههای اسرائیلی و آمریکایی درباره آن مطرح شده، بیشتر به نفع اسرائیل است و حزبالله همچنان سکوت کرده است.
اکنون پرسش این است که آیا واقعا این بار توافقی رخ خواهد داد یا سرنوشت موج خوشبینی خبری نیز مانند دفعات قبل خواهد بود؟
اگر واقعا توافقی قریبالوقوع در «ساعات آتی» در کار نباشد که چندان هم محتمل نيست، میتوان گفت که این موج خبری سنگین دو هدف را دنبال میکند؛ این که حزبالله تحت شدیدترین فشارها برای پذیرش نهایی توافق کنونی قرار گیرد یا مجبور به اتخاذ موضعی علنی در مخالفت با آن شود و در مظان اتهام رد توافق قرار گیرد.
واقعیت هم این است که حزبالله در طول مذاکرات آتشبس به دلایل متعددی به ویژه در ارتباط با وضعیت دشوار داخلی لبنان، نمیخواهد خود را در جایگاه مخالف و مانع در مذاکرات و در مسیر توافق نشان دهد و به همین علت هم از اتخاذ موضع صریح پرهیز میکند.
در کل باید دید آیا این بار خوشبینیها و اظهارنظرها درباره نزدیک بودن توافق آتشبس در جنگ لبنان رنگ واقعیت به خود میگیرد یا خیر؟ در صورت توافق، مضمون آن چیست؟ آیا عملا توافقی منهای غزه شکل میگیرد؟
#صابر_گلعنبری
https://t.me/islahweb
به موازات بالا گرفتن خوشبینیها نسبت به دستیابی به آتشبس دو ماهه در جنگ لبنان، دو طرف اسرائیلی و حزبالله بر شدت حملات خود در دو روز اخیر افزودهاند.
تشدید حملات هوایی اسرائیل و بمباران گسترده برجها و ساختمانهای بلندمرتبه در شهرهای جنوب و ضاحیه بیروت با توجه به برخورداری از جنگافزارهای پیشرفته و قدرت تخریب بالا امر عجیبی نیست؛ اما ثبت بیشترین تعداد حملات حزبالله در طول بیش از دو ماه جنگِ ویرانگر و ترور همه رهبران و فرماندهان رده بالای آن در دیروز قابل تامل است.
بنا به اعلام رادیو ارتش اسرائیل حدود 340 موشک و راکت شلیک شد و 500 بار آژیر خطر در شمال و مرکز اسرائیل به صدا درآمد و حدود 4 میلیون اسرائیلی برای چند بار به پناهگاه رفتند. این اعداد در طول جنگ بیسابقه بوده است و هر چند تلفات جانی خاصی بر جای نگذاشت اما موجب شکلگیری موجی از وحشت و نگرانی شد.
در کل حتی میتوان حملات دیروز حزبالله را همپا و چه بسا بزرگتر از عملیات «وعده صادق ۲» ایران پنداشت؛ هم بازه زمانی آن طولانیتر (24 ساعت) بود؛ هم تعداد موشکها و آژیرها و نیز تصاویری عینیتر از اصابتها منتشر شد.
هر چند شدت گرفتن حملات دو طرف در میانه حرف و حدیثها میتواند نشانگر نزدیک بودن توافق باشد؛ اما در کل احتمالا سه هدف را دنبال میکند:
هدف نخست: به فرض نزدیک بودن توافق هر کدام با فشار سنگین نظامی، طرف مقابل را مجبور به کوتاه آمدن از خواستههای خود در اختلافات باقیمانده و تحمیل شروط خود در این خصوص کند.
هدف دوم: هر کدام با حداکثر سطح آتش قبل از توافق احتمالی تلاش میکند که تصویر نهایی پایان جنگ را به نفع خود رقم زند و خود را در موضع قدرت برای شکلگیری نوعی معادله پس از جنگ نشان دهد.
هدف سوم: در صورت شکست مذاکرات آتشبس، اراده و قدرت خود را برای تداوم جنگ به نمایش بگذارند.
قبلا نیز گفته شد که جنگ لبنان به دلایلی لزوما مانند جنگ غزه به درازا نمیکشد؛ از جمله به علل درگیر شدن عمق اسرائیل، تبعات کمتر آن بر آینده نتانیاهو در مقایسه با جنگ غزه و تاثیر تحولات غزه بر اوضاع کرانه باختری و غیره.
اما مساله مهم در این میان این است که چه توافقی با چه مضمونی امضا میشود؟
در دو روز گذشته به ویژه در ساعات اخیر حجم انبوهی اخبار در رسانههای اسرائیلی و آمریکایی درباره قریب الوقوع توافق منتشر شده است؛ تا جایی که برخی منابع گفتند که فردا بایدن و ماکرون توافق آتشبس دو ماهه را اعلام خواهند کرد.
هنوز محتوای توافق احتمالی آتشبس روشن نیست؛ اما آنچه فعلا در رسانههای اسرائیلی و آمریکایی درباره آن مطرح شده، بیشتر به نفع اسرائیل است و حزبالله همچنان سکوت کرده است.
اکنون پرسش این است که آیا واقعا این بار توافقی رخ خواهد داد یا سرنوشت موج خوشبینی خبری نیز مانند دفعات قبل خواهد بود؟
اگر واقعا توافقی قریبالوقوع در «ساعات آتی» در کار نباشد که چندان هم محتمل نيست، میتوان گفت که این موج خبری سنگین دو هدف را دنبال میکند؛ این که حزبالله تحت شدیدترین فشارها برای پذیرش نهایی توافق کنونی قرار گیرد یا مجبور به اتخاذ موضعی علنی در مخالفت با آن شود و در مظان اتهام رد توافق قرار گیرد.
واقعیت هم این است که حزبالله در طول مذاکرات آتشبس به دلایل متعددی به ویژه در ارتباط با وضعیت دشوار داخلی لبنان، نمیخواهد خود را در جایگاه مخالف و مانع در مذاکرات و در مسیر توافق نشان دهد و به همین علت هم از اتخاذ موضع صریح پرهیز میکند.
در کل باید دید آیا این بار خوشبینیها و اظهارنظرها درباره نزدیک بودن توافق آتشبس در جنگ لبنان رنگ واقعیت به خود میگیرد یا خیر؟ در صورت توافق، مضمون آن چیست؟ آیا عملا توافقی منهای غزه شکل میگیرد؟
#صابر_گلعنبری
https://t.me/islahweb
Telegram
اصلاحوب | islahweb.org
✳️ اصلاحوب؛ کانال رسمی جماعت دعوت و اصلاح
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
🔺ایران و ترامپ؛ احترام و اعتماد؟!
فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت ایران امروز در نشست خبری خود در پاسخ به سوالی درباره موضع ایران در قبال درخواست احتمالی دولت آمریکا برای مذاکره دوجانبه گفت که دولت جمهوری اسلامی ایران هر پیشنهادی را که در راستای منافع ایران باشد بررسی میکند.
وی سپس این مذاکره را نیازمند احترام و اعتمادسازی دانست و تاکید کرد که احترام و اعتماد هم موضوعی نیست که فقط در کلام متبادر بشود و باید عملیاتی شود.
این دو «پیش شرط» که معمولا در رابطه با مذاکره با آمریکا مطرح میشود دو مفهوم کلی است و سطح و دامنه و مصادیق روشنی هم برای آنها تعریف نشده است؛ این که مشخصا باید چه نوع احترام و اعتمادسازی انجام شود؟ البته تا حدودی مفهوم اعتمادسازی روشن است، ولی مفهوم احترام در روابط شخصی واضح است، اما در دنیای سیاست به چه معناست؟
آیا آمریکا برای نشان دادن احترام باید دست از خصومت بردارد یا تحریمها را کاهش داده یا رفع کند یا داراییهای ایران را آزاد کند و غیره؟
هیچ کدام از این اتفاقات قبل از مذاکره روی نخواهد داد و بعد از مذاکره هم برخی از آنها مانند دست برداشتن از دشمنی اتفاق نخواهد افتاد؛ مگر این که یکی از دو طرف اساسا ماهیت سیاست خود در قبال دیگری را تغییر دهد.
اما فارغ از این مباحث، پرسش این است که مگر اروپا و بالاخص سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس آن دو شرط را از نظر تهران به جای آوردهاند؟ یعنی اعتمادسازی کردهاند که قرار است گفتگوهای روز جمعه آتی در ژنو برگزار شود؟ مضافا این که این گفتگوها پس از تصویب قطعنامه اخیر در شورای حکام با پیشنهاد سه کشور و تحریمهای اروپا انجام میشود که اگر قرار بود از منظر احترام و اعتمادسازی به مذاکره نگریست، این رفتار تروئیکای اروپایی واجد چه نوع احترام و اعتمادسازیِ مورد نظر تهران است؟
کما این که مگر مذاکرات مستقیم منتج به برجام با آمریکا مسبوق به چنین احترام و اعتمادسازی بود؟ اگر بود که چرا این اعتماد برجام را تقویت نکرد و اگر نبود چرا آن وقت مذاکره صورت گرفت؟
حالا نیز چنین است و طرح این ملاکها موضوعیت ندارد. حال که در گفتگو با اروپا از دو عامل پیشگفته عبور شده، این پرسش مطرح میشود که چرا در مورد آمریکا نیز چنین نشود؟
از این گذشته اتفاقا ترامپ کسی نیست که حتی در ظاهر امر نیز احترام را نگه دارد؛ چه رسد به این که احترام کلامی را عملیاتی کند. در دوره نخست او این رفتارش در قبال متحدان آمریکا به ویژه عربستان کاملا مشهود بود؛ تا جایی که آن را «گاو شیرده» نامید؛ اما بن سلمان به روی خود نیاورد و با وجود آن منافعش را در بازگشت ترامپ به قدرت میدید و او را بر دموکراتها که ظواهر را نیز رعایت میکنند، ترجیح داد.
از این رو، اگر ایران قصد مذاکرهای با دولت ترامپ را دارد که به احتمال زیاد اتفاق میافتد، باید خود را برای اظهارات جنجالی و «احترامسوز» او آماده کند. ترامپ خیلی دوست دارد که با اولین مذاکره و هر توافقی بر روی آن مانور دهد و آن را نشانه پیروزی خود بداند و چه بسا کلماتی بر زبان جاری کند که برای تهران آزار دهنده باشد.
در هر صورت به نظر میرسد که تهران به طریقی و شیوهای با ترامپ مذاکره خواهد کرد؛ اما مشکل سیاست خارجی ایران این است که نه بموقع مذاکره میکند و نه بموقع ابتکار عمل دارد و واکنشها و گفتگوها معمولا در چارچوبی انفعالی و نه ابتکاری است.
✍️#صابر_گلعنبری
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparati
فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت ایران امروز در نشست خبری خود در پاسخ به سوالی درباره موضع ایران در قبال درخواست احتمالی دولت آمریکا برای مذاکره دوجانبه گفت که دولت جمهوری اسلامی ایران هر پیشنهادی را که در راستای منافع ایران باشد بررسی میکند.
وی سپس این مذاکره را نیازمند احترام و اعتمادسازی دانست و تاکید کرد که احترام و اعتماد هم موضوعی نیست که فقط در کلام متبادر بشود و باید عملیاتی شود.
این دو «پیش شرط» که معمولا در رابطه با مذاکره با آمریکا مطرح میشود دو مفهوم کلی است و سطح و دامنه و مصادیق روشنی هم برای آنها تعریف نشده است؛ این که مشخصا باید چه نوع احترام و اعتمادسازی انجام شود؟ البته تا حدودی مفهوم اعتمادسازی روشن است، ولی مفهوم احترام در روابط شخصی واضح است، اما در دنیای سیاست به چه معناست؟
آیا آمریکا برای نشان دادن احترام باید دست از خصومت بردارد یا تحریمها را کاهش داده یا رفع کند یا داراییهای ایران را آزاد کند و غیره؟
هیچ کدام از این اتفاقات قبل از مذاکره روی نخواهد داد و بعد از مذاکره هم برخی از آنها مانند دست برداشتن از دشمنی اتفاق نخواهد افتاد؛ مگر این که یکی از دو طرف اساسا ماهیت سیاست خود در قبال دیگری را تغییر دهد.
اما فارغ از این مباحث، پرسش این است که مگر اروپا و بالاخص سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس آن دو شرط را از نظر تهران به جای آوردهاند؟ یعنی اعتمادسازی کردهاند که قرار است گفتگوهای روز جمعه آتی در ژنو برگزار شود؟ مضافا این که این گفتگوها پس از تصویب قطعنامه اخیر در شورای حکام با پیشنهاد سه کشور و تحریمهای اروپا انجام میشود که اگر قرار بود از منظر احترام و اعتمادسازی به مذاکره نگریست، این رفتار تروئیکای اروپایی واجد چه نوع احترام و اعتمادسازیِ مورد نظر تهران است؟
کما این که مگر مذاکرات مستقیم منتج به برجام با آمریکا مسبوق به چنین احترام و اعتمادسازی بود؟ اگر بود که چرا این اعتماد برجام را تقویت نکرد و اگر نبود چرا آن وقت مذاکره صورت گرفت؟
حالا نیز چنین است و طرح این ملاکها موضوعیت ندارد. حال که در گفتگو با اروپا از دو عامل پیشگفته عبور شده، این پرسش مطرح میشود که چرا در مورد آمریکا نیز چنین نشود؟
از این گذشته اتفاقا ترامپ کسی نیست که حتی در ظاهر امر نیز احترام را نگه دارد؛ چه رسد به این که احترام کلامی را عملیاتی کند. در دوره نخست او این رفتارش در قبال متحدان آمریکا به ویژه عربستان کاملا مشهود بود؛ تا جایی که آن را «گاو شیرده» نامید؛ اما بن سلمان به روی خود نیاورد و با وجود آن منافعش را در بازگشت ترامپ به قدرت میدید و او را بر دموکراتها که ظواهر را نیز رعایت میکنند، ترجیح داد.
از این رو، اگر ایران قصد مذاکرهای با دولت ترامپ را دارد که به احتمال زیاد اتفاق میافتد، باید خود را برای اظهارات جنجالی و «احترامسوز» او آماده کند. ترامپ خیلی دوست دارد که با اولین مذاکره و هر توافقی بر روی آن مانور دهد و آن را نشانه پیروزی خود بداند و چه بسا کلماتی بر زبان جاری کند که برای تهران آزار دهنده باشد.
در هر صورت به نظر میرسد که تهران به طریقی و شیوهای با ترامپ مذاکره خواهد کرد؛ اما مشکل سیاست خارجی ایران این است که نه بموقع مذاکره میکند و نه بموقع ابتکار عمل دارد و واکنشها و گفتگوها معمولا در چارچوبی انفعالی و نه ابتکاری است.
✍️#صابر_گلعنبری
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparati
Telegram
اصلاحوب | islahweb.org
✳️ اصلاحوب؛ کانال رسمی جماعت دعوت و اصلاح
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
🔺چند تحول و پیوند آنها!
منطقه در این چند روز در دو ماه مانده به پایان ریاست جمهوری بایدن شاهد تحولات قابل تاملی است که باید دید چه پیوند مستقیم و غیر مستقیمی میان این تحولات وجود دارد و آیا همزمانی آنها اتفاقی است یا نتیجه رابطه تاثیر و تاثری است؟
اما این تحولات:
۱. آتش بس لبنان
۲. اعلام آمریکا برای ازسرگیری مذاکرات آتش بس غزه
۳. سفر برت مک گورک فرستاده آمریکا در امور خاورمیانه به ریاض برای پیگیری عادیسازی با اسرائیل
۴. مذاکرات ایران و اروپا در ژنو
هر کدام از چهار رخداد مربوط به یک پرونده حساس و تنشی در خاورمیانه است؛ جنگ لبنان، جنگ غزه، عادی سازی روابط میان عربستان و اسرائیل و پرونده هستهای ایران.
از این میان تقریبا پرونده جنگ لبنان با آتشبس اعلام شده ولو موقتا بسته شده است.
سه رخداد نخست به احتمال زیاد در پیوند مستقیمی با یکدیگر و محصول برنامهریزی آمریکاست و باید دید هدف دولت این کشور از آنها در این بازه زمانی گذار قبل از تحلیف ترامپ چیست؟
در این میان، چه در دوره باقیمانده بایدن چه در دوره ترامپ، جنگ غزه بر سه پرونده دیگر ارجحیت دارد. متعاقب بستن این پرونده، بعید نیست که دستکم سطحی از عادیسازی روابط ریاض و تلآویو اتفاق بیفتد.
اما رویداد چهارم احتمالا پیوند مستقیمی با سه مورد قبلی نداشته باشد؛ ولی میتواند متاثر از آنها باشد.
گرچه مذاکرات با اروپا فعلا چندان محتمل نیست که به گشایشی منجر شود و باید دید درباره پرونده هستهای ایران در مقطع زمانی پیشرو چه اتفاقی میافتد.
نتانیاهو دیشب به این پرونده اشاره و سپس یکی از دلایل آتشبس در لبنان را به تمرکز بر تهدید ایران ربط داد. آیا این گفته او صرفا برای توجیه توافق آتشبس با لبنان برای مخالفان اسرائیلی آن بوده یا هدف دیگری در کار است؟
سوریه نیز در این میان آبستن حوادث و تحولاتی است؛ هم از منظر تهدیدها و حملات روزانه اسرائیل و احتمال ترور بشار اسد رئیسجمهور این کشور و نیز دورخیز مخالفان برای گسترش مناطق تحت کنترل خود و شروع حملاتی در محدوده پیرامونی شهر حلب.
✍#صابر_گلعنبری
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
منطقه در این چند روز در دو ماه مانده به پایان ریاست جمهوری بایدن شاهد تحولات قابل تاملی است که باید دید چه پیوند مستقیم و غیر مستقیمی میان این تحولات وجود دارد و آیا همزمانی آنها اتفاقی است یا نتیجه رابطه تاثیر و تاثری است؟
اما این تحولات:
۱. آتش بس لبنان
۲. اعلام آمریکا برای ازسرگیری مذاکرات آتش بس غزه
۳. سفر برت مک گورک فرستاده آمریکا در امور خاورمیانه به ریاض برای پیگیری عادیسازی با اسرائیل
۴. مذاکرات ایران و اروپا در ژنو
هر کدام از چهار رخداد مربوط به یک پرونده حساس و تنشی در خاورمیانه است؛ جنگ لبنان، جنگ غزه، عادی سازی روابط میان عربستان و اسرائیل و پرونده هستهای ایران.
از این میان تقریبا پرونده جنگ لبنان با آتشبس اعلام شده ولو موقتا بسته شده است.
سه رخداد نخست به احتمال زیاد در پیوند مستقیمی با یکدیگر و محصول برنامهریزی آمریکاست و باید دید هدف دولت این کشور از آنها در این بازه زمانی گذار قبل از تحلیف ترامپ چیست؟
در این میان، چه در دوره باقیمانده بایدن چه در دوره ترامپ، جنگ غزه بر سه پرونده دیگر ارجحیت دارد. متعاقب بستن این پرونده، بعید نیست که دستکم سطحی از عادیسازی روابط ریاض و تلآویو اتفاق بیفتد.
اما رویداد چهارم احتمالا پیوند مستقیمی با سه مورد قبلی نداشته باشد؛ ولی میتواند متاثر از آنها باشد.
گرچه مذاکرات با اروپا فعلا چندان محتمل نیست که به گشایشی منجر شود و باید دید درباره پرونده هستهای ایران در مقطع زمانی پیشرو چه اتفاقی میافتد.
نتانیاهو دیشب به این پرونده اشاره و سپس یکی از دلایل آتشبس در لبنان را به تمرکز بر تهدید ایران ربط داد. آیا این گفته او صرفا برای توجیه توافق آتشبس با لبنان برای مخالفان اسرائیلی آن بوده یا هدف دیگری در کار است؟
سوریه نیز در این میان آبستن حوادث و تحولاتی است؛ هم از منظر تهدیدها و حملات روزانه اسرائیل و احتمال ترور بشار اسد رئیسجمهور این کشور و نیز دورخیز مخالفان برای گسترش مناطق تحت کنترل خود و شروع حملاتی در محدوده پیرامونی شهر حلب.
✍#صابر_گلعنبری
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
Telegram
اصلاحوب | islahweb.org
✳️ اصلاحوب؛ کانال رسمی جماعت دعوت و اصلاح
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
🔺جهنم ترامپ در غزه!
دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب آمریکا دیروز تهدید کرد که اگر چنانچه گروگانها تا قبل از ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵ یعنی روز تحلیف او آزاد نشوند، در خاورمیانه و علیه کسانی که دست به این اقدام زدهاند، جهنم به پا خواهد شد.
ترامپ در عین حال بدون هیچ اشارهای به وضعیت غیرانسانی غزه و جنایت نسلکشی در آن که موشه یعلون وزیر دفاع سابق اسرائیل چند روز قبل آن را «پاکسازی نژادی» نامید، محبوس بودن گروگانها در غزه را «جنایت علیه بشریت» خواند.
امروز هم نخست وزیر اسرائیل از تهدیدهای ترامپ تشکر و قدردانی کرد.
ترامپ در حالی خاورمیانه را به «برپایی جنهم» تهدید میکند که نتانیاهو عینا با طولانیترین جنگ تاریخ اسرائیل دو هدف مهم نابودی حماس و آزادی گروگانها، منطقه را از 14 ماه قبل به چنین «جهنمی» تبدیل کرده است؛ اما آنچه او به دنبالش بود، تاکنون محقق نشده و جنگ هنوز ادامه دارد.
هنوز روشن نیست که ترامپ به دنبال برپا کردن جهنم در کجای خاورمیانه است. در کلِ آن، علیه متحدان حماس در منطقه یا فقط در همان غزه که گروگانها حضور دارند. در هر حال، غزه و مردمان عادی آن یقینا نقطه کانونی «جهنمی» خواهند بود که به آن تهدید کرده است و چه بسا ترور رهبران حماس در ترکیه و قطر یا فشار بر این کشورها برای اخراج آنها را نیز شامل شود.
اما پرسش اینجاست که ترامپ با مردم غزه چه خواهد کرد؟ بدتر از این وضعی که در آن قرار گرفتهاند، چه بلایی مانده که قرار است ترامپ بر سر این منطقه کوچک بیاورد و آن را تبدیل به جهنم کند؟ همین «جهنم نتانیاهویی» جز بمب اتم چه کم دارد و چه برای بی بی جز حکم تعقیب دادگاه لاهه به ارمغان آورده است که ترامپ با «جهنم» خود میخواهد به دست بیاورد.
روشن است که ترامپ میخواهد سریع این گروگانها آزاد شوند و آن را به حساب خود بنویسد؛ اما وقتی این اتفاق با «جنهم بی بی» محقق نشد، با برپایی «جهنم ترامپ» نیز بسیار بعید است که میسر باشد.
از آن گذشته حالا که جان انسان عادی غزهای هیچ ارزشی برای ترامپ و نزدیکان اوانجلیست او ندارد، همین جهنم که خود تهدیدی برای جان گروگانهاست، باعث کشته شدن بقیه آنها میشود و بعید است که دیگر گروگانی بماند که ترامپ با آزادی او پز دهد!
از این رو دو انگیزه مهم میتواند پشت این تهدید رئیس جمهور منتخب امریکا باشد؛ نخست این که او اطلاع دارد که نتانیاهو تا 20 ژانویه آینده توافق مبادله گروگانها با حماس را امضا خواهد کرد و این افراد آزاد میشوند و از هم اکنون برای آن هنگام برنامهریزی کرده که در آن وقت، این اتفاق را نتیجه تهدید خود معرفی کند. دیگر این که با چنین تهدیدی بر حماس برای کوتاه آمدن از خواستههای خود برای توقف جنگ و عقب نشینی اسرائیل از غزه فشار آورد. اما چنان که تاکنون «جهنم نتانیاهو» موجب دست کشیدن این تشکیلات از این خواستهها نشده است، بعید است که تهدید ترامپ نیز چنین نتیجهای داشته باشد.
به هر حال توافق در جنگ غزه با آتشبس موقت و بدون پایان جنگ و خروج نیروهای اسرائیلی از آن به معنای تلاقی دو جهنم نتانیاهو-ترامپ پس از آزادی گروگانها در غزه خواهد بود و به همین علت چه بسا حماس ترجیح دهد که با حفظ گروگانها به استقبال این تلاقی برود و نه بدون آن.
✍#صابر_گلعنبری
https://t.me/islahweb
دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب آمریکا دیروز تهدید کرد که اگر چنانچه گروگانها تا قبل از ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵ یعنی روز تحلیف او آزاد نشوند، در خاورمیانه و علیه کسانی که دست به این اقدام زدهاند، جهنم به پا خواهد شد.
ترامپ در عین حال بدون هیچ اشارهای به وضعیت غیرانسانی غزه و جنایت نسلکشی در آن که موشه یعلون وزیر دفاع سابق اسرائیل چند روز قبل آن را «پاکسازی نژادی» نامید، محبوس بودن گروگانها در غزه را «جنایت علیه بشریت» خواند.
امروز هم نخست وزیر اسرائیل از تهدیدهای ترامپ تشکر و قدردانی کرد.
ترامپ در حالی خاورمیانه را به «برپایی جنهم» تهدید میکند که نتانیاهو عینا با طولانیترین جنگ تاریخ اسرائیل دو هدف مهم نابودی حماس و آزادی گروگانها، منطقه را از 14 ماه قبل به چنین «جهنمی» تبدیل کرده است؛ اما آنچه او به دنبالش بود، تاکنون محقق نشده و جنگ هنوز ادامه دارد.
هنوز روشن نیست که ترامپ به دنبال برپا کردن جهنم در کجای خاورمیانه است. در کلِ آن، علیه متحدان حماس در منطقه یا فقط در همان غزه که گروگانها حضور دارند. در هر حال، غزه و مردمان عادی آن یقینا نقطه کانونی «جهنمی» خواهند بود که به آن تهدید کرده است و چه بسا ترور رهبران حماس در ترکیه و قطر یا فشار بر این کشورها برای اخراج آنها را نیز شامل شود.
اما پرسش اینجاست که ترامپ با مردم غزه چه خواهد کرد؟ بدتر از این وضعی که در آن قرار گرفتهاند، چه بلایی مانده که قرار است ترامپ بر سر این منطقه کوچک بیاورد و آن را تبدیل به جهنم کند؟ همین «جهنم نتانیاهویی» جز بمب اتم چه کم دارد و چه برای بی بی جز حکم تعقیب دادگاه لاهه به ارمغان آورده است که ترامپ با «جهنم» خود میخواهد به دست بیاورد.
روشن است که ترامپ میخواهد سریع این گروگانها آزاد شوند و آن را به حساب خود بنویسد؛ اما وقتی این اتفاق با «جنهم بی بی» محقق نشد، با برپایی «جهنم ترامپ» نیز بسیار بعید است که میسر باشد.
از آن گذشته حالا که جان انسان عادی غزهای هیچ ارزشی برای ترامپ و نزدیکان اوانجلیست او ندارد، همین جهنم که خود تهدیدی برای جان گروگانهاست، باعث کشته شدن بقیه آنها میشود و بعید است که دیگر گروگانی بماند که ترامپ با آزادی او پز دهد!
از این رو دو انگیزه مهم میتواند پشت این تهدید رئیس جمهور منتخب امریکا باشد؛ نخست این که او اطلاع دارد که نتانیاهو تا 20 ژانویه آینده توافق مبادله گروگانها با حماس را امضا خواهد کرد و این افراد آزاد میشوند و از هم اکنون برای آن هنگام برنامهریزی کرده که در آن وقت، این اتفاق را نتیجه تهدید خود معرفی کند. دیگر این که با چنین تهدیدی بر حماس برای کوتاه آمدن از خواستههای خود برای توقف جنگ و عقب نشینی اسرائیل از غزه فشار آورد. اما چنان که تاکنون «جهنم نتانیاهو» موجب دست کشیدن این تشکیلات از این خواستهها نشده است، بعید است که تهدید ترامپ نیز چنین نتیجهای داشته باشد.
به هر حال توافق در جنگ غزه با آتشبس موقت و بدون پایان جنگ و خروج نیروهای اسرائیلی از آن به معنای تلاقی دو جهنم نتانیاهو-ترامپ پس از آزادی گروگانها در غزه خواهد بود و به همین علت چه بسا حماس ترجیح دهد که با حفظ گروگانها به استقبال این تلاقی برود و نه بدون آن.
✍#صابر_گلعنبری
https://t.me/islahweb
Telegram
اصلاحوب | islahweb.org
✳️ اصلاحوب؛ کانال رسمی جماعت دعوت و اصلاح
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺نگرانی دیکتاتور!
معمولا پس از سقوط نظامی غیر دموکراتیک، قبل از همه، مستبدانی نگران میشوند که پشتوانه مردمی ندارند و حکمرانی آنها مولود زد و بندهای داخلی و خارجی است.
رئیس جمهور مصر از این دست حکام است که واکنشی انفعالی به سقوط اسد نشان داد و در نشستی با اشاره به آن میگوید: «نگران نباشید چون به فضل خدا من دو کار را نکردهام. دستانم به خون آلوده نیست و مالی را چپاول نکردهام»!
بماند که لسان حال بحران مصر، چنبره نظامیان بر اقتصادش و کودتای خونین 2013 نافی سخنان اوست؛ اما همین حرفها پژواک نگرانی شدید از پیامد تغییر در سوریه است. مصر و سوریه از قدیم به داشتن بدترین زندانها در جهان عرب معروف هستند.
برخی فلسطینیها قبلا میگفتند که حاضر هستند صد سال در اسرائیل محبوس باشند اما یک روز در زندان مصر نباشند! البته امروز وضعیت زندانهای اسرائیل بدتر و کشته شدن زندانیان فلسطینی گواه آن است.
بعید است این نگرانی موجب بازنگری سیسی در سیاست داخلی شود، اما احتمالا موجب بها دادن بیشتر به نقش متغیر اسرائیلی در سیاست خارجی مصر شود و همین خود دورنمای احیای روابط با تهران را تیرهتر میکند.
#صابر_گلعنبری
@islahweb
معمولا پس از سقوط نظامی غیر دموکراتیک، قبل از همه، مستبدانی نگران میشوند که پشتوانه مردمی ندارند و حکمرانی آنها مولود زد و بندهای داخلی و خارجی است.
رئیس جمهور مصر از این دست حکام است که واکنشی انفعالی به سقوط اسد نشان داد و در نشستی با اشاره به آن میگوید: «نگران نباشید چون به فضل خدا من دو کار را نکردهام. دستانم به خون آلوده نیست و مالی را چپاول نکردهام»!
بماند که لسان حال بحران مصر، چنبره نظامیان بر اقتصادش و کودتای خونین 2013 نافی سخنان اوست؛ اما همین حرفها پژواک نگرانی شدید از پیامد تغییر در سوریه است. مصر و سوریه از قدیم به داشتن بدترین زندانها در جهان عرب معروف هستند.
برخی فلسطینیها قبلا میگفتند که حاضر هستند صد سال در اسرائیل محبوس باشند اما یک روز در زندان مصر نباشند! البته امروز وضعیت زندانهای اسرائیل بدتر و کشته شدن زندانیان فلسطینی گواه آن است.
بعید است این نگرانی موجب بازنگری سیسی در سیاست داخلی شود، اما احتمالا موجب بها دادن بیشتر به نقش متغیر اسرائیلی در سیاست خارجی مصر شود و همین خود دورنمای احیای روابط با تهران را تیرهتر میکند.
#صابر_گلعنبری
@islahweb
🔺عاملیت «اسلامیت» در روابط!
یازدهمین اجلاس سران «کشورهای اسلامی در حال توسعه» معروف به «دی ۸» فردا در قاهره برگزار میشود. این مجموعه با شمول ایران، ترکیه، اندونزی، مصر، پاکستان، مالزی، نیجریه و بنگلادش شامل مهمترین کشورهای اسلامی به استثنای عربستان است.
بیست و هفت سال قبل مجموعه اقتصادی دی ۸ با ابتکار نجمالدیناربکان نخستوزیر اسلامگرای ترکیه تشکیل شد. «اسلامیت» انگیزه تشکیل این گروه بود و اربکان امید داشت که چنین پیوندی محملی برای ایجاد یک بلوک اسلامی قوی در جهان شود.
از این رو نیز اهداف کلانی در همان نشست نخست در سال 1997 تعریف شد، مانند «صلح به جای درگیری»، «گفتگو به جای تقابل»، و«همکاری به جای استثمار» و...
اما بعد از نزدیک به سه دهه نه تنها هیچ کدام از اهداف پیشگفته ترجمانی نیافته، بلکه اکثرا هم عکس آنها اتفاق افتاده است. مثلا، رقابت بعضا تنشآلود میان ایران و ترکیه (دو عضو مهم این مجموعه) جز همکاریهای موردی و جزئی به خاطر جبر همسایگی هیچ وقت به «همکاری راهبردی» ارتقا نیافته و در بحران سوریه به عنوان مهمترین پرونده چالشی این چند دهه میان دو کشور نتوانستند با همکاری آن را حل و فصل کنند.
مصر و ایران نیز (دو عضو این مجموعه) بعد از چهار دهه هنوز روابط دیپلماتیک رسمی ندارند و گروه دی ۸ هم در این سه دهه نتوانست این روابط را احیا کند.
در کنار آن هم مناسبات اقتصادی کشورهای عضو دی ۸ نیز اگر پیشرفتی داشته، موردی و مولود روابط دو جانبه بوده است نه در چارچوب این گروه.
این واقعیت نشانگر این است که «هویت اسلامی مشترک» هر چند به لحاظ نظری میتواند پیشرانی برای همگرایی باشد، اما تجربه عملی دی ۸ و سازمان همکاری اسلامی نشان میدهد که «اسلامیت» آن عاملیت نهادی و هدایتگر برای پیریزی همکاری بنیادین میان دول اسلامی را نداشته و ندارد و «جنبه تشریفاتی» داشته و به تبع آن هم نشستهای اسلامی از یک «دورهمی» فراتر نرفته است.
این ناکامی محصول عوامل متعددی است: نخست این که «اسلامیت» نه یک مولفه بلکه صرفا مفهوم و عنوانی کلی است که در تعریف آن هم اتفاق نظری میان قدرتهای بزرگ اسلامی وجود ندارد و آنچه بیشتر در جهتدهی به روابط فیمابین اثرگذار بوده، دریافتهای پارادوکسیکال از این مفهوم و دستهبندیهای برآمده از آن چون «اسلام وهابی»، «اسلام صفوی» و «اسلام عثمانی» (عثمانیگری) و غیره بوده است.
اما عامل دوم این که تنظیمگر عمده روابط بین الملل و به ویژه میان دول عربی و اسلامی در جریان جنگ سرد غالبا مناسبات قدرت میان قدرتهای بزرگ بوده و در دوره پساجنگ سرد نیز نظم تکقطبی آمریکا به شکلی مستقیم و غیرمستقیم جهتدهنده این روابط بوده است. از این منظر هم امروز همپیمانی غالب بازیگران اسلامی با آمریکا نقش پررنگی در روابط خارجی آنها دارد. با این حال، فضایی هم که برای عاملیت مستقل خود این کشورها وجود دارد، به دلیل رقابتها و تنشهای دیرینه و تعارض منافع غالبا در جهت معکوس «همگرایی اسلامی» عمل کرده است.
عامل سوم هم این که در دنیای مدرن روابط بینالملل عاملیت مولفههای هویتی (چه قومیتی و چه دینی) در شکلدهی به این روابط تا حد زیادی کاهش یافته است؛ البته در این میان مولفههای قومی هنوز پررنگتر از دیگر مولفهها هستند.
امروز منظومه «منافع» در ابعاد مختلف امنیتی، سیاسی و اقتصادی آن، نقش عاملیت اصلی را در تنظیم روابط دارد. البته منافع اقتصادی صدرنشین است و بدون وجود چنین منافعی، کشورها فاقد زبان مشترک مدرن برای خلق ارتباط عمیق خواهند بود و همین مولفه هم خود بسترساز منافع کلان ژئوپلیتیکی است و نه بر عکس مانند گذشته. در واقع ظهور بازیگرانی چون قطر و امارات معطوف به نقش کلیدی این مولفه است.
اما همین عامل نیز در حقیقت در امتداد عامل دوم و هژمونی اقتصادی و امنیتی آمریکا قرار دارد. نقش این هژمونی آنجا نمایان میشود که وقتی بازیگری «عصیانگر» مانند ایران خارج از این منظومه بینالمللی بازی میکند، این نظم با فشارهای سیاسی و تحریمی آن را پس میزند و حتی اگر هم برخی کشورها بخواهند، اما اجازه همکاری نمیدهد.
در این زمینه مثلا کشوری اسلامی مثل آذربایجان همکاری با اسرائیل را بیشتر از روابط با ایران واجد منافع میداند.
در چنین منظومهای «اسلامیت جمهوری اسلامی» فاقد عاملیتِ لازم برای توسعه روابط -چه با این کشورها و چه بین اسلامی- میشود؛ اما «اسلامیت ترکی» و «اسلامیت عربستانی» در امتداد مولفههای پیشگفته به عنوان بازیگرانی «غیرعصیانگر» در نظم بینالملل قابلیت عاملیت مستقل آنها را افزایش میدهد؛ گرچه همین اسلامیت نیز اگر خارج از همان نظم بازی کند در انزوا قرار میگیرد.
کما این که «اسلامیت» در ابربحران غزه در سایه سه مولفه یاد شده جهتدهنده روابط و منافع دول اسلامی عملا فاقد هر گونه کارکردی برای حل آن بود.
✍#صابر_گلعنبری
t.me/islahweb
یازدهمین اجلاس سران «کشورهای اسلامی در حال توسعه» معروف به «دی ۸» فردا در قاهره برگزار میشود. این مجموعه با شمول ایران، ترکیه، اندونزی، مصر، پاکستان، مالزی، نیجریه و بنگلادش شامل مهمترین کشورهای اسلامی به استثنای عربستان است.
بیست و هفت سال قبل مجموعه اقتصادی دی ۸ با ابتکار نجمالدیناربکان نخستوزیر اسلامگرای ترکیه تشکیل شد. «اسلامیت» انگیزه تشکیل این گروه بود و اربکان امید داشت که چنین پیوندی محملی برای ایجاد یک بلوک اسلامی قوی در جهان شود.
از این رو نیز اهداف کلانی در همان نشست نخست در سال 1997 تعریف شد، مانند «صلح به جای درگیری»، «گفتگو به جای تقابل»، و«همکاری به جای استثمار» و...
اما بعد از نزدیک به سه دهه نه تنها هیچ کدام از اهداف پیشگفته ترجمانی نیافته، بلکه اکثرا هم عکس آنها اتفاق افتاده است. مثلا، رقابت بعضا تنشآلود میان ایران و ترکیه (دو عضو مهم این مجموعه) جز همکاریهای موردی و جزئی به خاطر جبر همسایگی هیچ وقت به «همکاری راهبردی» ارتقا نیافته و در بحران سوریه به عنوان مهمترین پرونده چالشی این چند دهه میان دو کشور نتوانستند با همکاری آن را حل و فصل کنند.
مصر و ایران نیز (دو عضو این مجموعه) بعد از چهار دهه هنوز روابط دیپلماتیک رسمی ندارند و گروه دی ۸ هم در این سه دهه نتوانست این روابط را احیا کند.
در کنار آن هم مناسبات اقتصادی کشورهای عضو دی ۸ نیز اگر پیشرفتی داشته، موردی و مولود روابط دو جانبه بوده است نه در چارچوب این گروه.
این واقعیت نشانگر این است که «هویت اسلامی مشترک» هر چند به لحاظ نظری میتواند پیشرانی برای همگرایی باشد، اما تجربه عملی دی ۸ و سازمان همکاری اسلامی نشان میدهد که «اسلامیت» آن عاملیت نهادی و هدایتگر برای پیریزی همکاری بنیادین میان دول اسلامی را نداشته و ندارد و «جنبه تشریفاتی» داشته و به تبع آن هم نشستهای اسلامی از یک «دورهمی» فراتر نرفته است.
این ناکامی محصول عوامل متعددی است: نخست این که «اسلامیت» نه یک مولفه بلکه صرفا مفهوم و عنوانی کلی است که در تعریف آن هم اتفاق نظری میان قدرتهای بزرگ اسلامی وجود ندارد و آنچه بیشتر در جهتدهی به روابط فیمابین اثرگذار بوده، دریافتهای پارادوکسیکال از این مفهوم و دستهبندیهای برآمده از آن چون «اسلام وهابی»، «اسلام صفوی» و «اسلام عثمانی» (عثمانیگری) و غیره بوده است.
اما عامل دوم این که تنظیمگر عمده روابط بین الملل و به ویژه میان دول عربی و اسلامی در جریان جنگ سرد غالبا مناسبات قدرت میان قدرتهای بزرگ بوده و در دوره پساجنگ سرد نیز نظم تکقطبی آمریکا به شکلی مستقیم و غیرمستقیم جهتدهنده این روابط بوده است. از این منظر هم امروز همپیمانی غالب بازیگران اسلامی با آمریکا نقش پررنگی در روابط خارجی آنها دارد. با این حال، فضایی هم که برای عاملیت مستقل خود این کشورها وجود دارد، به دلیل رقابتها و تنشهای دیرینه و تعارض منافع غالبا در جهت معکوس «همگرایی اسلامی» عمل کرده است.
عامل سوم هم این که در دنیای مدرن روابط بینالملل عاملیت مولفههای هویتی (چه قومیتی و چه دینی) در شکلدهی به این روابط تا حد زیادی کاهش یافته است؛ البته در این میان مولفههای قومی هنوز پررنگتر از دیگر مولفهها هستند.
امروز منظومه «منافع» در ابعاد مختلف امنیتی، سیاسی و اقتصادی آن، نقش عاملیت اصلی را در تنظیم روابط دارد. البته منافع اقتصادی صدرنشین است و بدون وجود چنین منافعی، کشورها فاقد زبان مشترک مدرن برای خلق ارتباط عمیق خواهند بود و همین مولفه هم خود بسترساز منافع کلان ژئوپلیتیکی است و نه بر عکس مانند گذشته. در واقع ظهور بازیگرانی چون قطر و امارات معطوف به نقش کلیدی این مولفه است.
اما همین عامل نیز در حقیقت در امتداد عامل دوم و هژمونی اقتصادی و امنیتی آمریکا قرار دارد. نقش این هژمونی آنجا نمایان میشود که وقتی بازیگری «عصیانگر» مانند ایران خارج از این منظومه بینالمللی بازی میکند، این نظم با فشارهای سیاسی و تحریمی آن را پس میزند و حتی اگر هم برخی کشورها بخواهند، اما اجازه همکاری نمیدهد.
در این زمینه مثلا کشوری اسلامی مثل آذربایجان همکاری با اسرائیل را بیشتر از روابط با ایران واجد منافع میداند.
در چنین منظومهای «اسلامیت جمهوری اسلامی» فاقد عاملیتِ لازم برای توسعه روابط -چه با این کشورها و چه بین اسلامی- میشود؛ اما «اسلامیت ترکی» و «اسلامیت عربستانی» در امتداد مولفههای پیشگفته به عنوان بازیگرانی «غیرعصیانگر» در نظم بینالملل قابلیت عاملیت مستقل آنها را افزایش میدهد؛ گرچه همین اسلامیت نیز اگر خارج از همان نظم بازی کند در انزوا قرار میگیرد.
کما این که «اسلامیت» در ابربحران غزه در سایه سه مولفه یاد شده جهتدهنده روابط و منافع دول اسلامی عملا فاقد هر گونه کارکردی برای حل آن بود.
✍#صابر_گلعنبری
t.me/islahweb
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺چرا ترکیه کانال فارسی نزند؟!
یکی از پرسشهای پربسامد این روزها درباره چرایی اقدام ترکیه به راهاندازی شبکه فارسی TRT است. اما چرا چنین شبکهای راهاندازی نکند؟ وقتی به خوبی درک کرده است که مرجعیت رسانه، خبر، تصویر و تحلیل در ایران به خارج منتقل شده و کشور فاقد رسانه کارآمد و حرفهای است.
طبیعی است که کشورها با شناسایی ظرفیتها و فرصتهای پیرامونی بخواهند از آنها در جهت منافع خود بهره ببرند ومساله اساسی میزان موفقیت در این راه است.
ایران کشور بزرگی در منطقه است و افکار عمومی آن برای بازیگران دور و نزدیک به ویژه در این بزنگاه تاریخی اهمیت خاصی پیدا کرده وبه همین علت است که نتانیاهو نیز پشت هم پیام میدهد.
البته ترکیه سالهاست که در حوزه پیرامونی ودر جهان عرب و اسلام نفوذ نرم فرهنگی و اقتصادی را دنبال میکند وسریالهای آن در ایران در کشورهای دیگر حتی بیشتر از داخل ترکیه بیننده دارند.
در همین حال سیاست باز گردشگری با جذب ۵۷ میلیون گردشگر در سال جدا از آورده ۵۵ میلیارد دلاری عملا ترکیه را به کانون تلاقی مشرق و مغرب عربی و پل ارتباطی فرهنگهای جهان در خاورمیانه تبدیل کرده است.
#صابر_گلعنبری
@islahweb
یکی از پرسشهای پربسامد این روزها درباره چرایی اقدام ترکیه به راهاندازی شبکه فارسی TRT است. اما چرا چنین شبکهای راهاندازی نکند؟ وقتی به خوبی درک کرده است که مرجعیت رسانه، خبر، تصویر و تحلیل در ایران به خارج منتقل شده و کشور فاقد رسانه کارآمد و حرفهای است.
طبیعی است که کشورها با شناسایی ظرفیتها و فرصتهای پیرامونی بخواهند از آنها در جهت منافع خود بهره ببرند ومساله اساسی میزان موفقیت در این راه است.
ایران کشور بزرگی در منطقه است و افکار عمومی آن برای بازیگران دور و نزدیک به ویژه در این بزنگاه تاریخی اهمیت خاصی پیدا کرده وبه همین علت است که نتانیاهو نیز پشت هم پیام میدهد.
البته ترکیه سالهاست که در حوزه پیرامونی ودر جهان عرب و اسلام نفوذ نرم فرهنگی و اقتصادی را دنبال میکند وسریالهای آن در ایران در کشورهای دیگر حتی بیشتر از داخل ترکیه بیننده دارند.
در همین حال سیاست باز گردشگری با جذب ۵۷ میلیون گردشگر در سال جدا از آورده ۵۵ میلیارد دلاری عملا ترکیه را به کانون تلاقی مشرق و مغرب عربی و پل ارتباطی فرهنگهای جهان در خاورمیانه تبدیل کرده است.
#صابر_گلعنبری
@islahweb