ادهم، او هم معلم بود!
سلام و احترام خدمت کاربران گرامی؛
اتفاقی دردناک در ارتباط با ضرب و شتم دانشآموزان معصوم در گوشهای از جغرافیای این سرزمین، دل همهی ما را به درد آورد و مایهی تعجب و تأسف عمیق عموم مردم، بهویژه جامعهی فرهنگیان شد.
این عمل بهشدت محکوم است و باید با فرد خطاکار از طریق مجاری قانونی برخورد شود که قطعاً نیز چنین خواهد شد. اما باید توجه داشت که اینگونه حرکات ناشایست – که گاه در هر صنفی ممکن است رخ دهد – نباید ما را به قضاوتهای تعمیمیافته سوق دهد. به فرمودهی قرآن، نباید «تر و خشک را با هم بسوزانیم» و خدایناکرده، رفتار نادرست یک معلم خطاکار را به پای تمام معلمان این سرزمین بنویسیم.
یادمان نرود که معلمان، سنگربانان علم و داناییاند و سالیان سال است در مبارزه با جهل و خرافات، با اسلحهی قلم و گام، جانفشانی کردهاند. خدمات و تلاشهای خستگیناپذیر این قشر بزرگ (که همواره به دلایلی نیز مورد کملطفی قرار گرفتهاند) نباید به حاشیه رانده شود.
برای اثبات صدق این سخن، نمونهای روشن از ایثار و فداکاری را از دل خاطرات، با شما عزیزان در میان میگذارم:
در اواخر اسفند سال ۱۳۷۵، آقای مرحوم ادهم مظفری، معلمی جوان با تنها یک سال سابقهی خدمت، اهل روستای پشتهی کامیاران، در کلاس درس واقع در روستای الک (از توابع همان شهرستان) مشغول تحویل دفترچههای نوروزی به دانشآموزان بود. هنگام تحویل دفترچهها، توضیحات لازم را نیز ارائه میداد. دانشآموزان یکییکی خداحافظی میکردند.
ناگهان چند دانشآموز سراسیمه بازگشتند و به در و پنجرهی مدرسه کوبیدند:
«آقای معلم! آقای معلم! شیوا در آب افتاد!»
(ناگفته نماند که روستای الک در کنار رودخانهای واقع شده است.)
ادهم جوان، جوانمردانه و بیدرنگ خود را به محل حادثه رساند و مشاهده کرد که شیوای معصوم، بههمراه کیف و دفترچهاش، در سیلاب خروشان دست و پا میزند. شیوا با دیدن معلمش، فریاد زد:
«آقای مظفری جان! کمک! کمک!»
ادهم، به حکم انسانیت و بهویژه رسالت والای معلم بودنش، چارهای نداشت جز آنکه آموختههای ایثار را در میدان عمل به نمایش گذارد و آموزههایش را با جان خود معنا کند.
بیدرنگ، بیهیچ تردید، خود را به دل رودخانه انداخت. در میان امواج خروشان، شیوای بیپناه را از چنگ آب بیرون کشید و پدرانه در آغوش گرفت. با هر زحمتی که بود، او را نجات داد.
اما متأسفانه خود، خسته و کوفته از جدال با امواج، نتوانست از دست سیلاب نجات یابد و در برابر چشمان اشکبار شاگردانش، جان به جانآفرین تسلیم کرد.
و اینچنین، ایثارش سند افتخار جامعهی فرهنگیان و درسی عملی برای همهی دانشآموزان شد؛ درسی که میبایست در کتابهای درسی گنجانده میشد تا همانند ریزعلی خواجویها، سرمشق نسل امروز و فردا باشد، اما دریغ که این اتفاق نیفتاد... تا جایی که بسیاری هنوز هم از این حادثهی بزرگ بیخبرند.
تا جایی که بنده اطلاع دارم، تنها کاری که در بزرگداشت این معلم بزرگوار شده، نامگذاری چهارراه ورودی روانسر به کامیاران به نام «ادهم مظفری» است؛ و این نیز اجحافی دیگر در حق جامعهی معلمان!
خداوند بزرگ، ادهم خوشنام را با شهدای بدر و احد محشور گرداند.
✍️ خلیل صالحی – معلم بازنشسته
#ادهم_مظفری
#قهرمان_گمنام
#معلم_فداکار
#فرهنگیان
#یاد_معلم
#معلم_شهید
#جان_فدا_برای_دانشآموز
#قلم_و_فداکاری
#ایثار_معلمان
#آموزش_و_پرورش
#فرهنگی
#الگوی_نسل_جدید
#شهید_فرهنگی
#شیوا_و_ادهم
#خاطرات_معلمی
📲 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸 اینستاگرام 🔸 تلگرام 🔸 وبسایت 🔸 آپارات
سلام و احترام خدمت کاربران گرامی؛
اتفاقی دردناک در ارتباط با ضرب و شتم دانشآموزان معصوم در گوشهای از جغرافیای این سرزمین، دل همهی ما را به درد آورد و مایهی تعجب و تأسف عمیق عموم مردم، بهویژه جامعهی فرهنگیان شد.
این عمل بهشدت محکوم است و باید با فرد خطاکار از طریق مجاری قانونی برخورد شود که قطعاً نیز چنین خواهد شد. اما باید توجه داشت که اینگونه حرکات ناشایست – که گاه در هر صنفی ممکن است رخ دهد – نباید ما را به قضاوتهای تعمیمیافته سوق دهد. به فرمودهی قرآن، نباید «تر و خشک را با هم بسوزانیم» و خدایناکرده، رفتار نادرست یک معلم خطاکار را به پای تمام معلمان این سرزمین بنویسیم.
یادمان نرود که معلمان، سنگربانان علم و داناییاند و سالیان سال است در مبارزه با جهل و خرافات، با اسلحهی قلم و گام، جانفشانی کردهاند. خدمات و تلاشهای خستگیناپذیر این قشر بزرگ (که همواره به دلایلی نیز مورد کملطفی قرار گرفتهاند) نباید به حاشیه رانده شود.
برای اثبات صدق این سخن، نمونهای روشن از ایثار و فداکاری را از دل خاطرات، با شما عزیزان در میان میگذارم:
در اواخر اسفند سال ۱۳۷۵، آقای مرحوم ادهم مظفری، معلمی جوان با تنها یک سال سابقهی خدمت، اهل روستای پشتهی کامیاران، در کلاس درس واقع در روستای الک (از توابع همان شهرستان) مشغول تحویل دفترچههای نوروزی به دانشآموزان بود. هنگام تحویل دفترچهها، توضیحات لازم را نیز ارائه میداد. دانشآموزان یکییکی خداحافظی میکردند.
ناگهان چند دانشآموز سراسیمه بازگشتند و به در و پنجرهی مدرسه کوبیدند:
«آقای معلم! آقای معلم! شیوا در آب افتاد!»
(ناگفته نماند که روستای الک در کنار رودخانهای واقع شده است.)
ادهم جوان، جوانمردانه و بیدرنگ خود را به محل حادثه رساند و مشاهده کرد که شیوای معصوم، بههمراه کیف و دفترچهاش، در سیلاب خروشان دست و پا میزند. شیوا با دیدن معلمش، فریاد زد:
«آقای مظفری جان! کمک! کمک!»
ادهم، به حکم انسانیت و بهویژه رسالت والای معلم بودنش، چارهای نداشت جز آنکه آموختههای ایثار را در میدان عمل به نمایش گذارد و آموزههایش را با جان خود معنا کند.
بیدرنگ، بیهیچ تردید، خود را به دل رودخانه انداخت. در میان امواج خروشان، شیوای بیپناه را از چنگ آب بیرون کشید و پدرانه در آغوش گرفت. با هر زحمتی که بود، او را نجات داد.
اما متأسفانه خود، خسته و کوفته از جدال با امواج، نتوانست از دست سیلاب نجات یابد و در برابر چشمان اشکبار شاگردانش، جان به جانآفرین تسلیم کرد.
و اینچنین، ایثارش سند افتخار جامعهی فرهنگیان و درسی عملی برای همهی دانشآموزان شد؛ درسی که میبایست در کتابهای درسی گنجانده میشد تا همانند ریزعلی خواجویها، سرمشق نسل امروز و فردا باشد، اما دریغ که این اتفاق نیفتاد... تا جایی که بسیاری هنوز هم از این حادثهی بزرگ بیخبرند.
تا جایی که بنده اطلاع دارم، تنها کاری که در بزرگداشت این معلم بزرگوار شده، نامگذاری چهارراه ورودی روانسر به کامیاران به نام «ادهم مظفری» است؛ و این نیز اجحافی دیگر در حق جامعهی معلمان!
خداوند بزرگ، ادهم خوشنام را با شهدای بدر و احد محشور گرداند.
✍️ خلیل صالحی – معلم بازنشسته
#ادهم_مظفری
#قهرمان_گمنام
#معلم_فداکار
#فرهنگیان
#یاد_معلم
#معلم_شهید
#جان_فدا_برای_دانشآموز
#قلم_و_فداکاری
#ایثار_معلمان
#آموزش_و_پرورش
#فرهنگی
#الگوی_نسل_جدید
#شهید_فرهنگی
#شیوا_و_ادهم
#خاطرات_معلمی
📲 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸 اینستاگرام 🔸 تلگرام 🔸 وبسایت 🔸 آپارات