#استاد_پیرانی
دیدگاه شما نسبت به « شیخ عبدالحمید اسماعیل زهی» که خود را مرجع اعلای دینی اهل سنت در ایران معرفی می کند، چیست؟
**در حقیقت، ما از جناب استاد #مولوی_عبدالحمید-حفظه الله– نشنیدهایم که خود را اینگونه معرفی کند، اما در عین حال ایشان یکی از رهبران #اهل_سنت_ایران هستند و تلاشهای بی شائبه و پرباری به ویژه در سیستان و #بلوچستان مبذول داشته اند. البته جماعتها، جریانها، شخصیتهای برجسته و رهبران دیگری در میان اهل سنت وجود دارند.
@islahweb
دیدگاه شما نسبت به « شیخ عبدالحمید اسماعیل زهی» که خود را مرجع اعلای دینی اهل سنت در ایران معرفی می کند، چیست؟
**در حقیقت، ما از جناب استاد #مولوی_عبدالحمید-حفظه الله– نشنیدهایم که خود را اینگونه معرفی کند، اما در عین حال ایشان یکی از رهبران #اهل_سنت_ایران هستند و تلاشهای بی شائبه و پرباری به ویژه در سیستان و #بلوچستان مبذول داشته اند. البته جماعتها، جریانها، شخصیتهای برجسته و رهبران دیگری در میان اهل سنت وجود دارند.
@islahweb
#مولوی، دیوان شمس، غزلیات
ملولان همه رفتند در خانه ببندید
بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید
به #معراج برآیید چو از آل رسولید
رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید
چو او ماه شکافید شما ابر چرایید
چو او چست و ظریفست شما چون هلپندید
ملولان به چه رفتید که مردانه در این راه
چو فرهاد و چو شداد دمی کوه نکندید
چو مه روی نباشید ز مه روی متابید
چو رنجور نباشید سر خویش مبندید
چنان گشت و چنین گشت چنان راست نیاید
مدانید که چونید مدانید که چندید
چو آن چشمه بدیدیت چرا آب نگشتید
چو آن خویش بدیدیت چرا خویش پسندید
چو در کان نباتید ترش روی چرایید
چو در آب حیاتید چرا خشک و نژندید
چنین برمستیزید ز دولت مگریزید
چه امکان گریزست که در دام کمندید
گرفتار کمندید کز او هیچ امان نیست
مپیچید مپیچید بر استیزه مرندید
چو پروانه جانباز بسایید بر این شمع
چه موقوف رفیقید چه وابسته بندید
از این شمع بسوزید دل و جان بفروزید
تن تازه بپوشید چو این کهنه فکندید
ز روباه چه ترسید شما شیرنژادید
خر لنگ چرایید چو از پشت سمندید
همان یار بیاید در دولت بگشاید
که آن یار کلیدست شما جمله کلندید
خموشید که گفتار فروخورد شما را
خریدار چو طوطیست شما شکر و قندید
@islahweb
ملولان همه رفتند در خانه ببندید
بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید
به #معراج برآیید چو از آل رسولید
رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید
چو او ماه شکافید شما ابر چرایید
چو او چست و ظریفست شما چون هلپندید
ملولان به چه رفتید که مردانه در این راه
چو فرهاد و چو شداد دمی کوه نکندید
چو مه روی نباشید ز مه روی متابید
چو رنجور نباشید سر خویش مبندید
چنان گشت و چنین گشت چنان راست نیاید
مدانید که چونید مدانید که چندید
چو آن چشمه بدیدیت چرا آب نگشتید
چو آن خویش بدیدیت چرا خویش پسندید
چو در کان نباتید ترش روی چرایید
چو در آب حیاتید چرا خشک و نژندید
چنین برمستیزید ز دولت مگریزید
چه امکان گریزست که در دام کمندید
گرفتار کمندید کز او هیچ امان نیست
مپیچید مپیچید بر استیزه مرندید
چو پروانه جانباز بسایید بر این شمع
چه موقوف رفیقید چه وابسته بندید
از این شمع بسوزید دل و جان بفروزید
تن تازه بپوشید چو این کهنه فکندید
ز روباه چه ترسید شما شیرنژادید
خر لنگ چرایید چو از پشت سمندید
همان یار بیاید در دولت بگشاید
که آن یار کلیدست شما جمله کلندید
خموشید که گفتار فروخورد شما را
خریدار چو طوطیست شما شکر و قندید
@islahweb