[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
20.1K subscribers
3.65K photos
1.07K videos
71 files
1.72K links
️انسان هر اندازه کمتر از حقایق آگاهی داشته باشد، بیشتر پذیرای خرافات خواهد بود!



دروغ‌ها و خرافاتِ اسلام:
https://t.me/Islie_Group

گروه سیاسی:
t.me/joinchat/GKIeuzu7ZRbM56GRGidicg

Channels:
@KHOD2 | @KTYAB | @Womens_Mag | @ARKIV
Download Telegram
▫️خشمِ مراقبت و ضرورتِ ترمیم

هرقدر هم آدمِ خوب و مهربانی باشی، هرقدر هم انسان‌دوست باشی، هرقدر هم آموزش دیده باشی، مراقبت از کودکان، کم یا زیاد برای یک معلّم خشم می‌آورد. این خشمِ مراقبت را گاهی خنده آن کودک یا رفاقت آن نوجوان برطرف می‌کند، گاهی احساسِ عزت‌نفس و توانمندی‌ای که به عنوان یک معلّم از نتیجه کارت پیدا می‌کنی و بخش زیادی از آن هم قرار است با پول، منزلت و قدردانی از سوی والدین، دولت و مردم جبران بشود. اگر این‌ها نباشند، آن خشمِ مراقبت برطرف نمی‌شود، از بین هم نمی‌رود، تبدیل می‌شود به بی‌میلی، به کم‌گذاشتن و حتی به تخلیه شدنِ آشکار و پنهان بر سرِ آن کودکان و نوجوانان.

آن دولتی که منزلت و درآمد معلّم را رعایت نمی‌کند، آن مدیرِ مدرسه غیرانتفاعی که معلم را بخشی از دارایی‌های مدرسه می‌داند و علیرغم شهریه بالا، مزد کم و بامنّت می‌دهد، آن والدینی که فکر می‌کنند معلّم "موظّف است" همه کار برای فرزندانشان بکند و آن جامعه‌ای که احترامش به معلّم در خیلی موارد تبدیل به تشریفاتی بیهوده و ریاکارانه شده است، نمی‌دانند که این خشمِ ترمیم‌نشده‌ی مراقبت گم نمی‌شود، بلکه خودش را به صورت علائمی در رشد فرزندان این ‌کشور نشان می‌دهد.

نمی‌گویم چیز خوبی در مدارس نیست. مدرسه پر از حس خوب و تعاملِ خواستنی و اتفاقاتِ عمیقاً انسانی و دلگرم‌کننده است‌. ولی این تصویر خیلی وقت‌ها نگاتیوی دارد که چندان جالب نیست و زیرِ تبریک‌ها و تمجیدهای کلیشه از "مقام شامخ معلّم" پنهان می‌شود. معلّم سرخورده، فرسوده و تحقیرشده، هرقدر هم انسان‌دوست و مهربان چیز خوبی ندارد که به آن کودکِ مشتاق و شکل‌پذیر بدهد.

محمود مقدسی

@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
▫️خشمِ مراقبت و ضرورتِ ترمیم هرقدر هم آدمِ خوب و مهربانی باشی، هرقدر هم انسان‌دوست باشی، هرقدر هم آموزش دیده باشی، مراقبت از کودکان، کم یا زیاد برای یک معلّم خشم می‌آورد. این خشمِ مراقبت را گاهی خنده آن کودک یا رفاقت آن نوجوان برطرف می‌کند، گاهی احساسِ عزت‌نفس…
یه زمانی چنین فکر می‌کردم که تشکر و قدردانی عبث و بیهوده‌ان. یه سری فعل متکلفانه و متصنعانه که هیچ ارزشی هم نداره، یه مشت لفظ که از دهن آدم بی هیچ زحمتی درمیاد و تهش هیچ‌چیز به هیچ‌کس اضافه نمی‌کنه. صرفاً یه لرزش پرده‌ی گوشه، از این گوش میاد و از اون یکی گوش درمی‌ره.

در مورد همدردی و همدلی هم همین تصور رو داشتم. می‌گفتم خب آخه گفتن «متأسفم» یا «می‌فهممت» چه دردی از کسی دوا می‌کنه؟! ولی کم‌کم، با گذر زمان، فهمیدم قضیه اصلاً این‌قدر سطحی نیست!

آدم‌ها با همین حرف‌های کوچک خیلی جون می‌گیرن. ساختار روان ما جوریه که با یه لفظ خالی، با یه تشکر ساده، می‌تونه از ته خط، بشه نقطه سر خط. فقط هم کودکان نیستن که به محبت و توجه نیاز دارن، ما بالغین هم در اعماق دلمون دنبال دیده‌شدن و درک‌شدنیم.

👈 وقتی کسی چیزی یادت می‌ده، وقتی برات وقت می‌ذاره، وقتی تجربه‌شو بی‌چشم‌داشت می‌ریزه وسط، شاید نخواد پول بگیره، شاید نگه منت سرته، ولی یه تشکر ساده از طرف تو می‌تونه خیلی حالش رو خوب کنه. یه جوری که از شدت خستگی و فرسودگی‌اش بسی کاسته بشه. بدونه که زحمتش بی‌نتیجه نبوده، دیده شده، ارزش داشته.

و بدترین و ناشیانه‌ترین مواجهه‌ی ممکن، اینه که وقتی می‌دونی طرف مقابلت بیشتر از تو تسلط داره، سال‌ها بیشتر از تو وقت گذاشته و کار کرده، بری باهاش جوری بحث کنی که انگار در یه سطحی، طوری که انگار طلبکاری، انگار اومدی مچش رو بگیری، افشاءش کنی و... . این برخوردها نه‌تنها بی‌احترامی و بی‌اخلاقی محسوب می‌شه، بلکه واقعاً روان اون آدمو خُرد می‌کنه. بیشتر از خستگیِ جسم و تدریس و تفهیم، این بی‌احترامی روانشو می‌سابه، عصبی‌ترش می‌کنه، دل‌سردش می‌کنه.

تشکر و قدردانی، لطف نیست، احترامه. یه کار کوچک که یه اثر خیلی بزرگ داره، هم برای اون، هم برای خودت.

وظیفه‌ی هیچ‌کس نیست که ما رو قانع کنه، چیزی رو به ما بفهمونه، بدون مزد چیزی رو برامون تدریس کنه، پس چنانچه دیدیم کسی داره برامون وقت می‌ذاره، طلبکارانه نگیم «اگه راست می‌گی بگو که...»، «چقدر بد توضیح می‌دی!»، «از این مصطلحات استفاده می‌کنی که بگی خیلی حالیته؟!»، «تو فقط حرف، حرف خودته!» و... . وقتی برای تدریس و مشاوره، هزینه پرداخت می‌کنیم و پول می‌دیم هم با طرف مقابل اینطوری حرف می‌زنیم؟! تازه اینجا پول و مزدی هم در کار نیست.

@islie
#ترمینولوژی | اصطلاح‌شناسی

یکی از دوستان از من پرسید: «فرق روان‌شناسی و جامعه‌شناسی با روان‌شناختی و جامعه‌شناختی چیه؟! چرا گاهی می‌نویسین روان‌شناختی؟»

می‌دونین که ما یه علم منطق داریم یه علم فیزیک
وقتی می‌خوایم به یه گزاره در فیزیک یا منطق اشاره کنیم چی می‌گیم؟ می‌گیم گزاره‌ی فیزیکی، گزاره‌ی منطقی
یه دونه «یاء نسبت» به حرف آخرش اضافه می‌کنیم، درسته؟
حالا همین کار رو برای روان‌شناسی بکنین! می‌شه گزاره‌ی روان‌شناسی‌ای! که خیلی مسخره است. لذا اومدن گفتن یا بگین گزاره‌ی روان‌شناسانه یا گزاره‌ی روان‌شناختی.

مثلاً اگه خواستی بگی من روان‌شناسی می‌خونم، همینطوری می‌نویسی اما اگه خواستی بگی یه تحقیق روان‌شناسی‌ای دارم، به‌جاش می‌گی یه تحقیق روان‌شناختی / روان‌شناسانه دارم. همین! 😊❤️

شات از «غلط ننویسیم - نجفی»

@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
اگه فکر می‌کنین که فقط مسلمون‌ها هستن که از قرآن معجزات علمی بیرون می‌کشن، دارید اشتباه می‌کنین! 😁 هر چند که منتقدان تقریباً همه‌ی این معجزات Fake رو رد کردن، ولی جالبه اگه این‌بار از یه جنبه‌ی دیگه این موضوع رو مورد انتقاد قرار بدیم. با یه پرسش از خود مسلمون‌ها…
اینجا چی داریم؟ 😍 سرعت دقیق نور در آیین هندو! ☀️

سایانا (SAYANA)، یه دانشمند ودیک از قرن چهاردهم، جایی گفته:

«با احترام عمیق، به خورشید تعظیم می‌کنم، که در نصف یه نیمشا (NIMESHA)، ۲۲۰۲ یوجانا (YOJANA) را طی می‌کند.»

خب محاسبه‌ی سرعت نور بر پایه‌ی قول سایانا:

یه واحد NIMESHA برابره با ۱۶/۷۵ (کسر) ثانیه؛ یعنی برابره با یه ثانیه ضرب در ۱۶، تقسیم بر ۷۵، که میشه تقریباً ۰.۲۱۳ ثانیه.

حالا نصف یه واحد از NIMESHA برابره با:
((۱۶ ÷ ۷۵) × (۱ ÷ ۲) = ۸/۷۵)
یعنی تقریباً ۰.۱۰۶۶ ثانیه

یه واحد YOJANA هم برابره با ۹ مایل یعنی تقریباً ۱۴.۵ کیلومتر

فرمول محاسبه‌ی سرعت برای نور:
c = (2202 × 14.5) / 0.1066 = 31929 ÷ 0.1066 = 299522 km/s!

و اما سرعت دقیق نور در فیزیک مدرن:
299792 km/s!

حالا در آیین هندو سرعت حرکت خورشید (خورشید مجاز از نور خورشید) چند بود؟
299522 km/s!

غالباً می‌گن که منبع سایانا چیزی جز خود وداها نبوده. انصافاً دقیق و تمیز بود، خودتون حساب کنین! هنوز هم ایمان نمی‌آورید؟! به‌راستی چطور ممکنه «بشری معمولی» در آن زمان‌های خیلی قدیم به چنین فکت‌های علمیِ مدرنی، چنین اشاره‌ی دقیقی کرده باشه؟! 🤔🙂

@islie
آیت‌السفاهة خامنه‌ای:
«ببینید؛ وقتی که امام حسن مجتبیٰ صلح کردند با معاویه، یک عدّه‌ای می‌آمدند گله میکردند و اعتراض میکردند. حضرت میفرمودند که: «ما تَدری لَعَلَّه فِتنَةٌ لَکُم وَ مَتاعٌ الی حین»؛ این تا یک وقتی است، این موقّت است. یعنی در کلمات امام حسن مجتبیٰ (علیه السّلام) اشاره شده به اینکه این حادثه، این تسلّط کفر و نفاق، بنا نیست دائمی باشد؛ در تقدیر الهی این موقّت است. تا کی؟ تا سال 70. یعنی طبق همین روایت، سال 70 هجری بنا است هر کس از اهل‌بیت در قید حیات است، قیام کند و حکومت را به دست بگیرد، و امامت واقعی تحقّق پیدا کند».

رهبر شرارت دو نکته‌ی مهم رو اعتراف کرده:
یک اینکه من و حکومتم تا اطلاع ثانوی تحت تسلط و یوغ کفار (به‌طور خاص ترامپ) هستیم 😆
و دو اینکه «تا اطلاع ثانوی»!
یعنی چی؟ یعنی به محض اینکه کمی تقویت بشیم دوباره قیام و حمله می‌کنیم، و زبان حالش می‌شه اینکه، مذاکره برای ما معنی نداره، ما فقط وقتی در موضع ضعف هستیم توافق می‌کنیم برای تداوم بقاء، و به محض قدرت‌گیری، مذاکره دیگه چه صیغه‌ایه؟ در اسرع فرصت حمله می‌کنیم 👈 ما قرار نیست هیچ‌وقت آدم بشیم!

مواجهه‌ی حسینی‌اش تا اطلاع ثانوی شده حسنی! در عالم لفظ فرق حسن و حسین یه حرفه ولی در عالم واقع هم فرقش ظاهراً یه حرفه؛ اون حرف هم، حرف ترامپه.

خامنه‌ای، از طرف صادق هدایت یه نامه‌ی سرگشاده برات دارم، با دقت بخون:

برو هنبونه‌ی کثافت! تو داری نفس از ماتحت می‌کشی. همه‌ی حواست توی مستراح و رختخواب است. آن‌وقت می‌خواهی وکیل این ملت هم بشوی تا بهتر بتوانی به خاک سیاهش بنشانی؟! دستپاچه‌ی آینده‌ی تولید مثل‌هایت هستی تا ریخت منحوست به مردمان آتیه هم تحمیل بشود؟! می‌خواهی درِ این هشتی باز بماند و باز هم یک‌نفر با شهوت و بی‌شرمیِ خودت اینجا بنشیند و گوش مردمان آینده را ببرد؟! تو وجودت دشنام به بشریت است! تو هیچ‌وقت در زندگی، زیبایی نداشتی و ندیدی و اگر هم دیدی، سرت نشده. یک چشم‌انداز زیبا هرگز تو را نگرفته، یک صورت قشنگ یا موسیقی دلنواز تو را تکان نداده و کلام موزون و فکر عالی هرگز به قلبت اثر نکرده. تو تنها اسیر شکم و زیرِ شکمت هستی. حرص می‌زنی که این زندگیِ ننگینی که داری، در زمان و مکان طولانی‌تری بکنی. از کرم، از خوک هم پَست‌تری! تو پَستی را با شیر مادرت مکیدی. کدام خوک جان و مال هم‌جنس خودش را به بازیچه گرفته، یا پول آن‌ها را اندوخته، و یا خوراک و دوای آن‌ها را احتکار کرده؟! تو خون هزاران بی‌گناه را از صبح تا شام مثل زالو می‌مکی و کِیف می‌کنی… تُف به محیطی که تو را پرورش داده… اگر لیاقت اَخ و تُف را داشته‌باشد! به‌قدر یک خوک، به‌قدر یک میکروب طاعون در دنیا، زندگیِ تو معنی‌ای ندارد. هر روزی که ۳-۴ هزارتومان بیشتر دزدیدی، آن روز را جشن می‌گیری. با وجودی که رو به مرگی و از درد پیچ‌و‌تاب می‌خوری، باز هم دست‌بردار نیستی! می‌دانی؟! توبه‌ی گرگ مرگ است. آسوده باش، من دیگر حرفه‌ی شاعری را طلاق دادم. بزرگ‌ترین و عالی‌ترین شعر در زندگی من؛ از بین‌بردن تو و امثال تو است که صدها هزار نفر را محکوم به مرگ و بدبختی می‌کنید و رجز می‌خوانید. گورکَن‌های بی‌شرف!

@islie
خطابی به نسل جوان: وقتشه که نسل‌های قبلی، به پاسخگویی و چالش دعوت بشن!

از پدر، مادر و بزرگ‌ترهاتون بپرسید:
مرجع تقلیدت کیه؟
نصفشون احتمالاً نمی‌دونن یا با تردید جواب می‌دن.

اگه دقیق جواب دادن، قدم بعدی اینه:
چرا این مرجع رو انتخاب کردی؟ مناط و ملاکت چی بود؟ چرا یکی دیگه رو انتخاب نکردی؟
جواب‌هایی مثل «پدرم گفت»، «همه اینو قبول دارن» یا «از قدیم این بوده» قابل قبول نیست. باید جواب علمی بده، باید ملاکی بده که بتونه ازش دفاع کنه، اگه ملاک داد، ملاکش رو نقد کن، به چالشش بکش.

اگه کسی از این مرحله هم با موفقیت عبور کرد، بپرسید:
کدوم یک از آثار و رسائلش رو خوندی؟ آخرین باری که به رساله‌اش رجوع کردی کی بوده؟ کجا خوندی؟ کتابشو خریدی؟ آیا مواضعش تغییر و تطوری نداشته؟ نظرش رو به‌روزرسانی نکرده؟ خبر داری؟ آخرین بار کی پیگیر شدی؟

اگه باز هم همراه بود و کم نیاورد، برسید به اصل ماجرا:
در رساله‌اش نوشته اصول دین تحقیقی‌ست یا تقلیدی؟
اگه گفت "تحقیقی"، بخواید نشون بده دقیقاً کجا نوشته و چی نوشته.

و بعد، مهم‌ترین سؤال:
تحقیقاتت برای فهم اصول دین چی بوده؟ چه منابعی رو خوندی؟ به چه نتایجی رسیدی؟

اگه هم گفت تقلیدی، دوباره به چالشش بکشید، خب تقلید از کی؟ اعتبار اون اولین مرجع تقلید رو کی تعیین کرده؟!

هرجا هم کمک خواستید، ما در خدمت‌تون هستیم! برخلاف اکثر تصورات و اقوال، نسل شما فاسد و تهی نیست، به‌نظرم نسبت به محدودیت‌ها و فشارهایی که روشه، پر از عقل و معناست. عمیقاً دوستتون دارم. ❤️

@islie
آتئیسم جهانی (گلوبال) در برابر آتئیسم‌های محلی (لوکال، منطقه‌ای)

یکی از فلاسفه (Jeanine Diller) اشاره می‌کند چنانکه بیشتر خداباوران هنگام ادعای وجود خدا، یک تصور و تعریف خاص و مشخص از خدا، در ذهن دارند، اکثر آتئیست‌ها هم هنگام ادعای عدم وجود خدا، یک مفهوم و تعریف خاص از خدا را مدنظر دارند. ایشان (Diller) بین آتئیسم لوکال (که وجود یک نوع خاص از خدا را انکار می‌کند) با آتئیسم گلوبال (که گزاره‌ای است مبنی بر اینکه هیچ خدایی از هیچ نوعی و با هیچ تعریفی وجود ندارد و همه‌ی مفاهیم مشروع خدا بدون مصداق‌اند) تمایز و تفکیک قائل می‌شود.

از دانشنامه‌ی معتبر فلسفه‌ی استنفورد - مدخل Atheism and Agnosticism.

مقاله‌ی مربوط:
Diller, Jeanine (2016). Global and local atheisms. International Journal for Philosophy of Religion 79 (1):7-18.

#Atheism
@islie
22 February 1966:
...اگه کتاب مقدس رو درست و دقیق بخونید، قوی‌ترین نیرویی است که تا امروز برای کمک به بی‌خدایی وجود داشته!

28 October 1966:
...من واقعاً تعجب می‌کنم از اون انسان‌های باهوش و باسوادی که این‌چنین کتاب مقدس رو جدی و مهم گرفتند!

از کتاب «Yours, Isaac Asimov: A Lifetime of Letters» به تألیف آیزاک آسیموف (Isaac Asimov) - شیمی‌دان و نویسنده‌ی آمریکایی، یکی از معروف‌ترین نویسندگان رمان‌های علمی-تخیلی و کتاب‌های علمی برای عموم.

@islie
حیات و جهان بشر پر شده از ضعف‌ها و نقص‌هایی تراژیک و ترسناک؛ برای انسان، بعضی کوشش‌ها و رسیدن‌ها چنان دشوارند که گاه فاصله‌ی آن‌ها با عدم امکان، بی‌نهایت کوچک می‌شود. مثلاً یافتن معنایی جدی و عمیق برای زندگی، ایستادن بر سر ارزش‌ها - چه در عرصه‌ی نظر و چه در میدان عمل - یا تحقق عدالت، کاستن از رنج‌های بسیار عظیم و شاید مهم‌تر از همه، پاسخ‌‌گفتن به پرسش‌های بنیادینِ انسان از لحظه‌ی تولد فلسفه و تفکر. بسیار چراها و بسیار ندانستن‌هاست که مسیر ما به کشف آن‌ها مسدود شده و بعید نیست تا انسان انسان است مسدود بماند.

اما این تراژدی دردناک‌تر می‌شود آنجا که یک دیندار، تنها چون من، دین و الهیات او را نپذیرفته‌ام، انتظار بی‌جایی دارد که تمام این مسئولیت‌های دشوار را، بی‌هیچ لغزشی، به دوش بکشم و بدون هیچ خدشه و خطائی، همه‌ی این مشکلات و معضلات را، در جهان سکولار یک‌شبه و از ریشه، حل کنم.

غافل از اینکه این گره‌های کور، نه فقط مسئله‌‌ی من، بلکه گرفتاریِ مشترک همه‌ی ماست. به طناب همه‌ی ما انسان‌ها بدون استثناء این گره‌ها کور شده، فقط من نیستم که به گره‌ی کور رسیدم، خود او دیندار هم اگر بدون حجاب و جهل بنگرد، همین گره‌ها را در طناب حیاتش خواهد دید. ما انسان‌ها همگی سرنشینان یک کشتی هستیم، در وسط طوفانی مشترک.

و باز دردناک‌تر از این، جهل عمیق و مرکب او از این حقیقت است که دین هم، برخلاف آنچه می‌پندارد، طبق هیچ قرائت و خوانشی، راه‌حلی و درمانی برای این معضلات ارائه نمی‌دهد، این گره‌ها را اگر نگوییم دین کورتر کرده و می‌کند، قاطعانه می‌گوییم که حل و باز نمی‌تواند بکند.

شاید تو را بی‌هوش کند و بله! درد برای انسان ناهشیار معنی نمی‌دهد، ولی خوابیدن که هنر مواجهه نیست، واقعاً می‌توانی در بیداری و هشیاری هم، دردی نکشی؟ دین در مواجهه‌ی با این دردها، داروی بی‌هوشی تو است، در بیداری این دردها درمان دارد؟ تو از من می‌خواهی بخوابم و بیدار نشوم تا واقعیت‌ها را نبینم و دردها را حس نکنم؟ تا کِی باید خودم را به خواب جهل و انکار بزنم؟ تعجب می‌کنم در جهانی که قرن‌هاست داروهای ضدخوابی مثل دکارت و هیوم و کانت و نیچه و ویتگنشتاین و حتی هایدگر، به بدنش تزریق شده، چگونه می‌توانی اینقدر آسوده و راحت بخوابی؟ گیرم من نتوانم مشکلات بی‌پایان بشر در بیداری و جهان سکولار را حل و رفع کنم، اما مگر تو خودت توانسته‌ای جهان بدیل و جایگزینی تعریف کنی که بهتر نه، حداقل بدتر از این جهان مدنظر من نباشد؟

درست مثل این است که هر دو سوار بر کشتیِ سوراخی باشیم، من تلاش کنم که سوراخش را پر کنم و نتوانم و تو از دور بایستی و به شکست من بخندی و از خوشحالی برقصی! البته نه خنده و رقصی از روی پوچی و بی‌خیالی، بلکه با این عقیده‌ی راسخ که اقیانوس عمیقاً خیرخواه و عاشق تو است و اگر کشتی غرق شود تو را نجات می‌دهد چون به او باور داشته‌ای! مسخره‌تر اینکه از من هم می‌خواهی به‌جای تلاش برای پرکردن این سوراخ، مثل تو عقب بایستم و دلم را به این ایمان که اقیانوس عاشقمان است و نجاتمام می‌دهد خوش کنم! به آن تعجب قبلی، تأسف هم اضافه می‌شود وقتی که من بتوانم سوراخ را با زحمت فراوان پر کنم و تو زنده بمانی و همچنان منتظر سوراخ بعدی، تا دوباره به شکست احتمالیِ من بخندی و سر آن برقصی!

@islie
مهم نیست چقدر در علوم مختلف مهارت و تسلط داری، اینجا تحصیلات و مدارک کافی نیست، هیچ‌چیز کافی نیست جز یه رجوع صادقانه به درون خودت! برای چی؟ برای پاسخ به یه پرسش ساده اما مهم:

تصور کن من ادعایی مطرح می‌کنم، براش استدلال میارم، اما تو استدلالم رو نمی‌پذیری. پس دوباره برای همون استدلال هم، دلیل تازه‌ای میارم، و باز هم نمی‌پذیری. در ادامه، برای اون دلیل دوم، استدلال سومی می‌سازم. این زنجیره تا کجا ادامه داره؟ کجا توقف می‌کنه؟ آیا نقطه‌ای هست که دیگه از من دلیلی نمی‌خوای؟ اگه آره، اون نقطه کجاست؟

شاید بگی اونجا که از قبل با دلیلم موافق بودی، اما خود این پذیرش بر چه پایه‌ای است؟ آیا دلیلی براش داری؟ و برای اون دلیل، دلیل دیگه‌ای؟ این سلسله بی‌پایانه، یا نهایتاً به جایی ختم می‌شه؟ اونجا، اون نقطه‌ی نهایی کجاست؟ از خودت بپرس، در سکوتی عمیق و دقیق.

از خودت بپرس! بعد جوابت رو ذیل این پست بنویس، بررسیش می‌کنیم.

نکته: دارم به یه منطقه‌ی ممنوعه دعوتت می‌کنم، ورود به این منطقه، جرأت خاصی می‌خواد.

@islie
...و اما این سرنوشت عادیِ عقل بشر است که عمارت و نظام فکریِ خود را با شتاب تمام به پایان برساند و بنا کند و آنگاه، بسیار دیرتر، تازه به تحقیق بپردازد که آیا اساس آن درست ریخته شده است یا نه! اما بعداً بهانه‌های متعدد پیش کشیده می‌شوند تا ما را درباره‌ی استحکام زیربنای ساختمان، دلگرم کنند یا حتی مانع چنین آزمایش دیرهنگام و خطرناکی شوند!

نقد عقل محض - کانت

@islie
تعلیم فقط یک شغل نیست، در اصل یک فعل است...

فعلی که تعریف و قواعد مشخصی دارد،
اولین قاعده‌اش شاید این باشد که معلم چگونه اندیشیدن در باب هر موضوع را می‌آموزاند و نه یک گونه‌ی خاص از اندیشه‌ها را
مقام معلم آنیست که در عمق جان انسان و متعلم اثر می‌کند
نه آنی که به‌خاطر یک پول سیاه بامنت و همیشه معوقه، بخواهد صرفاً رفع تکلیف بکند
آن مقامی که در تاریخ ذیل عنوان معلمی همیشه در حال درخشش بود
این چیزی نیست که ما امروز به عنوان یک شغل رایج و آسیب‌دیده در این کشور می‌شناسیم!
بسیاری از شاغلان این شغل، اصلاً به معنای حقیقی، معلم نیستند. این‌ها فقط شاغلند
آن مقامی که در تاریخ همه‌ی بزرگان در مدحش گفته‌اند که این مشاغل سخیف و متکلفانه نیستند!

تا زمانی که تعلیم می‌دهی طبق قواعد و موازین علمی و اخلاقی، معلمی، حتی اگر هیچ مرجع معتبری تو را معلم نشناسد. اما اگر تعلیم ندهی یا مطابق علم و اخلاق تعلیم ندهی، معلم نیستی ولو تمام مراجع رسمی و تمام قوانین و کشورها، تو را معلم بشناسند.

سال‌ها پیش یکی از معلمانم در اعتراض به والدین ما گفت «کسی که خودش تربیت نشده چگونه می‌تواند فرزندانی را تربیت کند؟!»، همان لحظه فوراً در دلم گفتم «چقدر درست گفت اما حیف که خودش هم تربیت نشده بود» و واقعاً هم تشخیصم درست بود و تربیت نشده بود. آنچه اکثر معلمان ما در حق ما ادا کرده‌اند بیش از تربیت، ضد-تربیت بوده است.

من روز معلم را فقط به معلمان شایسته و حقیقی که اندک‌شمار هم هستند، عمیقاً تبریک عرض می‌کنم و تسلیت می‌گویم به مرگ وجدان و اخلاق آن کسانی که با سوءنیت‌ها و سوءاستفاده‌های شخصی، هم حیثیت تعلیم و هم جان متعلم را به تباهی کشیده و می‌کشند! 💔

@islie