This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی بعدی؟
گفتگوی مت دیلاهانتی و دنش دسوزا
گفتگوی مت دیلاهانتی و دنش دسوزا
👍31👎3❤1
🌈 همجنسگرایی؛ تنوع طبیعی یا انحراف جنسی؟
ادیان بهویژه اسلام، مسیحیت و یهودیت، همجنسگرایی را گناه کبیره، انحراف یا تهدید خانواده میدانند.
اما علم چه میگوید؟
🔍 شواهد رفتاری، زیستی و تکاملی نشان میدهند که همجنسگرایی نه انحراف، بلکه بخشی طبیعی از تنوع رفتار جنسی در انسان و حیوانات است.
🧬 همجنسگرایی در طبیعت رایج است
مطالعات مردمشناسی و زیستشناسی رفتار حیوانی نشان دادهاند:
✅ بیش از ۱۵۰۰ گونه جانوری رفتار همجنسگرایانه دارند؛ از جمله:
• بونوبوها (نخستینهای بسیار نزدیک به انسان)
• دلفینها، قوها، زرافهها، فیلها، فلامینگوها و حتی حشرات
📚 (منبع: Bruce Bagemihl – Biological Exuberance)
🧠 چرا فرگشت چنین رفتاری را حفظ کرده؟
1. تقویت پیوند اجتماعی (Social bonding):
در بونوبوها، رفتارهای جنسی همجنسخواهانه برای کاهش پرخاشگری و افزایش همبستگی گروهی انجام میشود.
2. مهار رقابت جنسی:
کاهش خشونت بین نرها با استفاده از تماس غیرتناسلی، بهویژه در شرایط پرتنش.
3. کمک به مراقبت از نوزادان:
در برخی گونهها، همجنسگرایان نقشی حمایتی در مراقبت از فرزندان نزدیکان دارند.
(پدیدهی Kin Selection)
📚 (منبع: Frans de Waal – Bonobo and the Atheist | Richard Dawkins – The Selfish Gene)
🧠 مغز و هورمونها چه میگویند؟
• در مغز برخی مردان همجنسگرا، ساختارهایی (مثل هسته بیننخیصی anterior hypothalamus) بهصورت میانگین شبیهتر به زنان است.
• در دوران جنینی، تغییرات اندک در هورمونها میتواند نقش زیادی در جهتگیری جنسی بازی کند.
📚 (منبع: Simon LeVay – The Sexual Brain | Swaab et al.)
🛑 دین چرا آن را انکار میکند؟
ادیان سنتی مبتنی بر تولیدمثل، خانواده گسترده و کنترل اخلاقی هستند. رفتارهای غیرتناسلی و غیرمولد، در این ساختارها تهدید محسوب میشوند، نه تفاوت.
📚 (منبع: Yuval Noah Harari – Sapiens)
✅ نتیجه:
همجنسگرایی نه انحراف است، نه بیماری بلکه رفتاری طبیعی، پایدار و زیستیست که در بسیاری از گونهها و جوامع بشری وجود داشته
و تنها دلیل طرد آن، ساختارهای فرهنگی و دینی، نه دادههای علمی است.
📚 منابع:
• The Selfish Gene – Richard Dawkins
• Sapiens – Yuval Harari
• Bonobo and the Atheist – Frans de Waal
• Biological Exuberance – Bruce Bagemihl
• The Sexual Brain – Simon LeVay
• Sex at Dawn – Ryan & Jetha
• Mother Nature – Sarah Hrdy
@islie
ادیان بهویژه اسلام، مسیحیت و یهودیت، همجنسگرایی را گناه کبیره، انحراف یا تهدید خانواده میدانند.
اما علم چه میگوید؟
🔍 شواهد رفتاری، زیستی و تکاملی نشان میدهند که همجنسگرایی نه انحراف، بلکه بخشی طبیعی از تنوع رفتار جنسی در انسان و حیوانات است.
🧬 همجنسگرایی در طبیعت رایج است
مطالعات مردمشناسی و زیستشناسی رفتار حیوانی نشان دادهاند:
✅ بیش از ۱۵۰۰ گونه جانوری رفتار همجنسگرایانه دارند؛ از جمله:
• بونوبوها (نخستینهای بسیار نزدیک به انسان)
• دلفینها، قوها، زرافهها، فیلها، فلامینگوها و حتی حشرات
📚 (منبع: Bruce Bagemihl – Biological Exuberance)
🧠 چرا فرگشت چنین رفتاری را حفظ کرده؟
1. تقویت پیوند اجتماعی (Social bonding):
در بونوبوها، رفتارهای جنسی همجنسخواهانه برای کاهش پرخاشگری و افزایش همبستگی گروهی انجام میشود.
2. مهار رقابت جنسی:
کاهش خشونت بین نرها با استفاده از تماس غیرتناسلی، بهویژه در شرایط پرتنش.
3. کمک به مراقبت از نوزادان:
در برخی گونهها، همجنسگرایان نقشی حمایتی در مراقبت از فرزندان نزدیکان دارند.
(پدیدهی Kin Selection)
📚 (منبع: Frans de Waal – Bonobo and the Atheist | Richard Dawkins – The Selfish Gene)
🧠 مغز و هورمونها چه میگویند؟
• در مغز برخی مردان همجنسگرا، ساختارهایی (مثل هسته بیننخیصی anterior hypothalamus) بهصورت میانگین شبیهتر به زنان است.
• در دوران جنینی، تغییرات اندک در هورمونها میتواند نقش زیادی در جهتگیری جنسی بازی کند.
📚 (منبع: Simon LeVay – The Sexual Brain | Swaab et al.)
🛑 دین چرا آن را انکار میکند؟
ادیان سنتی مبتنی بر تولیدمثل، خانواده گسترده و کنترل اخلاقی هستند. رفتارهای غیرتناسلی و غیرمولد، در این ساختارها تهدید محسوب میشوند، نه تفاوت.
📚 (منبع: Yuval Noah Harari – Sapiens)
✅ نتیجه:
همجنسگرایی نه انحراف است، نه بیماری بلکه رفتاری طبیعی، پایدار و زیستیست که در بسیاری از گونهها و جوامع بشری وجود داشته
و تنها دلیل طرد آن، ساختارهای فرهنگی و دینی، نه دادههای علمی است.
📚 منابع:
• The Selfish Gene – Richard Dawkins
• Sapiens – Yuval Harari
• Bonobo and the Atheist – Frans de Waal
• Biological Exuberance – Bruce Bagemihl
• The Sexual Brain – Simon LeVay
• Sex at Dawn – Ryan & Jetha
• Mother Nature – Sarah Hrdy
@islie
👍39👎25❤14😍2
غیرت، ناموس، و تعصب؛ توهمی مقدس یا ابزار کنترل؟
در جوامع سنتی و مذهبی از جمله ایران واژههایی مثل غیرت، ناموس، و تعصب نه تنها تقدس یافتهاند، بلکه به ابزار سرکوب، کنترل بدن زن و توجیه خشونت بدل شدهاند. اما از کجا آمدهاند؟
📜 در متون اسلامی چه آمده؟
1. مالکیت جنسی مرد بر زن:
«نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنّى شِئْتُمْ»
(سوره بقره، آیه ۲۲۳)
زن کشتزار شماست، هر زمان که خواستید به سراغش بروید.
2. نابرابری جنسی در روابط:
مرد اجازه دارد تا ۴ زن دائم و تعداد نامحدودی صیغه داشته باشد، اما زن در صورت تمایل به رابطه دیگر، با مرگ مجازات میشود.
3. زن به عنوان منبع فتنه و بیعقلی:
«ناقصالعقل» بودن زنان در احادیث پیامبر اسلام و روایات اهل بیت به کرات تکرار شده؛ مانند روایت معروفی از نهجالبلاغه که زنان را «کمعقل» و «کمایمان» مینامد.
4. قتلهای ناموسی با حمایت شرعی:
در فقه اسلامی، مردی که همسر یا دخترش را در حال رابطه جنسی ببیند و بکشد، قصاص نمیشود (ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی ایران).
📚 اما علم / روانشناسی وجامعه شناسی چه میگوید؟
در کتاب انسان خردمند، یووال نوح هراری توضیح میدهد:
«در عصر شکار و گردآوری، زن و مرد ساختاری برابر داشتند؛ اما با آغاز کشاورزی و مفهوم مالکیت، زنان همردیف زمین و دام به حساب آمدند و مالکیت جنسی بر آنان رایج شد.»
ژن خودخواه داوکینز:
«رفتارهای محافظتآمیز افراطی از شریک جنسی، بازماندهای از دوران تکامل برای کنترل دسترسی ژنتیکی به نسل آینده است.»
روانشناسی تکاملی (David Buss):
رفتارهای غیرتی مردان در گذشته، پاسخی به ترس از «بینسبتی ژنتیکی» بود. اما در جامعه مدرن، این رفتارها منجر به اختلالات روانی، خشونت خانگی و آسیب اجتماعی میشود.
🧠 روانشناسی میگوید:
غیرت شدید نشانه اضطراب جدایی، اختلال وسواسی-کنترلی و اعتماد بهنفس پایین است.
“ناموس” مفهومی روانشناختی ندارد؛ بلکه ترکیبی از سندرم مالکیت جنسی و ساختار مردسالارانه سنتی است.
جمعبندی:
📌 «غیرت» بهتنهایی نهتنها فضیلت نیست، بلکه در اغلب موارد توجیه خشونت و کنترل بدن زن است.
📌 «ناموس» مفهومی بیپایه است که با پوشش، سکوت و سرکوب زن تعریف میشود.
📌 انسان مدرن، اگر از فرگشت آگاه باشد، میداند که باید این زنجیرهی فرهنگی را بشکند.
📚 منابع:
• Sapiens: A Brief History of Humankind – Yuval Noah Harari
• The Selfish Gene – Richard Dawkins
• The Moral Animal – Robert Wright
• DSM-5 – American Psychiatric Association
@islie
در جوامع سنتی و مذهبی از جمله ایران واژههایی مثل غیرت، ناموس، و تعصب نه تنها تقدس یافتهاند، بلکه به ابزار سرکوب، کنترل بدن زن و توجیه خشونت بدل شدهاند. اما از کجا آمدهاند؟
📜 در متون اسلامی چه آمده؟
1. مالکیت جنسی مرد بر زن:
«نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنّى شِئْتُمْ»
(سوره بقره، آیه ۲۲۳)
زن کشتزار شماست، هر زمان که خواستید به سراغش بروید.
2. نابرابری جنسی در روابط:
مرد اجازه دارد تا ۴ زن دائم و تعداد نامحدودی صیغه داشته باشد، اما زن در صورت تمایل به رابطه دیگر، با مرگ مجازات میشود.
3. زن به عنوان منبع فتنه و بیعقلی:
«ناقصالعقل» بودن زنان در احادیث پیامبر اسلام و روایات اهل بیت به کرات تکرار شده؛ مانند روایت معروفی از نهجالبلاغه که زنان را «کمعقل» و «کمایمان» مینامد.
4. قتلهای ناموسی با حمایت شرعی:
در فقه اسلامی، مردی که همسر یا دخترش را در حال رابطه جنسی ببیند و بکشد، قصاص نمیشود (ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی ایران).
📚 اما علم / روانشناسی وجامعه شناسی چه میگوید؟
در کتاب انسان خردمند، یووال نوح هراری توضیح میدهد:
«در عصر شکار و گردآوری، زن و مرد ساختاری برابر داشتند؛ اما با آغاز کشاورزی و مفهوم مالکیت، زنان همردیف زمین و دام به حساب آمدند و مالکیت جنسی بر آنان رایج شد.»
ژن خودخواه داوکینز:
«رفتارهای محافظتآمیز افراطی از شریک جنسی، بازماندهای از دوران تکامل برای کنترل دسترسی ژنتیکی به نسل آینده است.»
روانشناسی تکاملی (David Buss):
رفتارهای غیرتی مردان در گذشته، پاسخی به ترس از «بینسبتی ژنتیکی» بود. اما در جامعه مدرن، این رفتارها منجر به اختلالات روانی، خشونت خانگی و آسیب اجتماعی میشود.
🧠 روانشناسی میگوید:
غیرت شدید نشانه اضطراب جدایی، اختلال وسواسی-کنترلی و اعتماد بهنفس پایین است.
“ناموس” مفهومی روانشناختی ندارد؛ بلکه ترکیبی از سندرم مالکیت جنسی و ساختار مردسالارانه سنتی است.
جمعبندی:
📌 «غیرت» بهتنهایی نهتنها فضیلت نیست، بلکه در اغلب موارد توجیه خشونت و کنترل بدن زن است.
📌 «ناموس» مفهومی بیپایه است که با پوشش، سکوت و سرکوب زن تعریف میشود.
📌 انسان مدرن، اگر از فرگشت آگاه باشد، میداند که باید این زنجیرهی فرهنگی را بشکند.
📚 منابع:
• Sapiens: A Brief History of Humankind – Yuval Noah Harari
• The Selfish Gene – Richard Dawkins
• The Moral Animal – Robert Wright
• DSM-5 – American Psychiatric Association
@islie
👍40👎5❤3😍3
📌 آیا مغز برای خوشبختی ساخته شده یا فقط بقا؟
برخلاف آنچه روانشناسی عامهپسند میگوید، شواهد علوم اعصاب و فرگشت نشان میدهد که مغز ما «ماشین بقا» است، نه «کارخانه شادی».
از دید تکاملی، هر سازوکار مغزی که توانسته شانس زندهماندن و تولیدمثل ما را بالا ببرد، باقی مانده حتی اگر باعث اضطراب، ترس یا نارضایتی مزمن شود.
🔹 شواهد فرگشتی:
یوال نوح هراری در انسان خردمند توضیح میدهد که مغز ما طی صدها هزار سال در محیطهای پرخطر تکامل یافته و سیستم عصبیاش دائماً در حالت آمادهباش برای تهدید بوده.
داوکینز در ژن خودخواه میگوید هدف نهایی ژنها انتقال خودشان است؛ شادی یا آرامش ما صرفاً اثر جانبی است، نه هدف اصلی.
🔹 نمونه عملی:
سیستم پاداش دوپامین ما به «دستیابی» واکنش دارد، نه «داشتن». به همین دلیل، بعد از رسیدن به هدفی (خانه، همسر، شغل)، سطح رضایت بهسرعت به حالت عادی برمیگردد. پدیدهای که در روانشناسی به آن hedonic adaptation میگویند.
این مکانیسم ما را همیشه در جستجوی منابع بیشتر نگه میدارد، درست مثل اجداد شکارچیـگردآورنده که هیچگاه «سیر دائمی» را تجربه نمیکردند.
🔹 نتیجهگیری:
مغز ما برای بقا، شناسایی خطر و جستجوی فرصت طراحی شده؛ خوشبختی، اگر اتفاق بیفتد، محصول جانبی این فرایند است، نه هدف آن. افسانه «مغز خوشحال» بیشتر زاییده فرهنگ و مذهب است که وعده آرامش همیشگی میدهند. وعدهای که با زیستشناسی ما همخوانی ندارد.
منابع:
• Harari, Y. N. (Sapiens)
• Dawkins, R. (The Selfish Gene)
• Nesse & Williams (Why We Get Sick)
• Gilbert, D. (Stumbling on Happiness)
@islie
برخلاف آنچه روانشناسی عامهپسند میگوید، شواهد علوم اعصاب و فرگشت نشان میدهد که مغز ما «ماشین بقا» است، نه «کارخانه شادی».
از دید تکاملی، هر سازوکار مغزی که توانسته شانس زندهماندن و تولیدمثل ما را بالا ببرد، باقی مانده حتی اگر باعث اضطراب، ترس یا نارضایتی مزمن شود.
🔹 شواهد فرگشتی:
یوال نوح هراری در انسان خردمند توضیح میدهد که مغز ما طی صدها هزار سال در محیطهای پرخطر تکامل یافته و سیستم عصبیاش دائماً در حالت آمادهباش برای تهدید بوده.
داوکینز در ژن خودخواه میگوید هدف نهایی ژنها انتقال خودشان است؛ شادی یا آرامش ما صرفاً اثر جانبی است، نه هدف اصلی.
🔹 نمونه عملی:
سیستم پاداش دوپامین ما به «دستیابی» واکنش دارد، نه «داشتن». به همین دلیل، بعد از رسیدن به هدفی (خانه، همسر، شغل)، سطح رضایت بهسرعت به حالت عادی برمیگردد. پدیدهای که در روانشناسی به آن hedonic adaptation میگویند.
این مکانیسم ما را همیشه در جستجوی منابع بیشتر نگه میدارد، درست مثل اجداد شکارچیـگردآورنده که هیچگاه «سیر دائمی» را تجربه نمیکردند.
🔹 نتیجهگیری:
مغز ما برای بقا، شناسایی خطر و جستجوی فرصت طراحی شده؛ خوشبختی، اگر اتفاق بیفتد، محصول جانبی این فرایند است، نه هدف آن. افسانه «مغز خوشحال» بیشتر زاییده فرهنگ و مذهب است که وعده آرامش همیشگی میدهند. وعدهای که با زیستشناسی ما همخوانی ندارد.
منابع:
• Harari, Y. N. (Sapiens)
• Dawkins, R. (The Selfish Gene)
• Nesse & Williams (Why We Get Sick)
• Gilbert, D. (Stumbling on Happiness)
@islie
👍40❤6👎1
🐑 چرا قربانی کردن حیوانات «مقدس» بود؟
📜 در ادیان باستان، قربانی حیوانات ظاهراً برای «خشنودی خدا» انجام میشد، اما شواهد تاریخی و باستانشناسی نشان میدهد دلیل اصلی، اقتصادی و اجتماعی بود، نه الهی.
در جوامع کشاورزی و دامداری، گوشت و دام منابع ارزشمند و معیار ثروت بودند. قربانی کردن، شکلی از بازتوزیع منابع به نفع کاهنان، رهبران مذهبی و طبقه حاکم بود.
یووال نوح هراری در انسان خردمند اشاره میکند که آیین قربانی اغلب بهانهای برای گرفتن بهترین حیوانات از مردم و مصرف آنها توسط نخبگان مذهبی بود، نه نابود کردنشان.
📌 مثال تاریخی
در اورشلیم باستان، آیین قربانی یهود شامل سوزاندن بخش کوچکی از حیوان و مصرف بخش عمده توسط کاهنان بود (کتاب لاویان، فصل ۷).
در یونان باستان، جشنهای مذهبی مانند پانآتنهآ با قربانی گاو همراه بود، اما گوشت بین شهروندان تقسیم میشد. آیینی که کارکرد «مذهبی» و «اقتصادی» را توأمان داشت.
🔍 تحلیل علمی
از دیدگاه روانشناسی تکاملی، «قربانی» یک نمایش وفاداری گروهی (Costly Signaling) بود؛ نشان دادن اینکه فرد یا قبیله حاضر است منبع ارزشمند خود را برای «نظم اجتماعی» فدا کند. این کار، انسجام قبیلهای را بالا میبرد و قدرت رهبران را تثبیت میکرد.
📚 منابع
• هراری، انسان خردمند (Sapiens)
• داوکینز، ژن خودخواه (The Selfish Gene)
• Mauss, The Gift
• Burkert, Homo Necans
• Henrich, The Secret of Our Success
@islie
📜 در ادیان باستان، قربانی حیوانات ظاهراً برای «خشنودی خدا» انجام میشد، اما شواهد تاریخی و باستانشناسی نشان میدهد دلیل اصلی، اقتصادی و اجتماعی بود، نه الهی.
در جوامع کشاورزی و دامداری، گوشت و دام منابع ارزشمند و معیار ثروت بودند. قربانی کردن، شکلی از بازتوزیع منابع به نفع کاهنان، رهبران مذهبی و طبقه حاکم بود.
یووال نوح هراری در انسان خردمند اشاره میکند که آیین قربانی اغلب بهانهای برای گرفتن بهترین حیوانات از مردم و مصرف آنها توسط نخبگان مذهبی بود، نه نابود کردنشان.
📌 مثال تاریخی
در اورشلیم باستان، آیین قربانی یهود شامل سوزاندن بخش کوچکی از حیوان و مصرف بخش عمده توسط کاهنان بود (کتاب لاویان، فصل ۷).
در یونان باستان، جشنهای مذهبی مانند پانآتنهآ با قربانی گاو همراه بود، اما گوشت بین شهروندان تقسیم میشد. آیینی که کارکرد «مذهبی» و «اقتصادی» را توأمان داشت.
🔍 تحلیل علمی
از دیدگاه روانشناسی تکاملی، «قربانی» یک نمایش وفاداری گروهی (Costly Signaling) بود؛ نشان دادن اینکه فرد یا قبیله حاضر است منبع ارزشمند خود را برای «نظم اجتماعی» فدا کند. این کار، انسجام قبیلهای را بالا میبرد و قدرت رهبران را تثبیت میکرد.
📚 منابع
• هراری، انسان خردمند (Sapiens)
• داوکینز، ژن خودخواه (The Selfish Gene)
• Mauss, The Gift
• Burkert, Homo Necans
• Henrich, The Secret of Our Success
@islie
👍31❤10👎1
حماسهٔ گیلگمش: آزمایشگاهِ زندهٔ ذهن و فرهنگ
اگر بخواهیم ببینیم «داستان» چگونه دین، قانون و هویت میسازد، باید به اوروکِ ۴ هزار سال پیش برگردیم. گیلگمش ابتدا مجموعهای از سرودهای سومری دربارهٔ «بیلگمش» بود (حدود ۲۱۰۰–۲۰۰۰ ق.م.)، در دورهٔ بابلی (۱۸–۱۷ ق.م.) روایتمحور شد و در سدههای بعد، به «نسخهٔ معیارِ بابلی» با ۱۲ لوح رسید. ویرایشی که معمولاً به دبیر راوی مشهوری به نام سینلِقیاُونّینی نسبت میدهند. قرن نوزدهم، با کشف کتابخانهٔ آشوربانیپال در نینوا و خوانش «لوح طوفان» توسط جرج اسمیت (۱۸۷۲)، این حماسه دوباره به متنِ جهان برگشت.
درونمایهها چه میگویند؟ اِنکیدو «انسانِ طبیعی» است که با پیوند جنسی/اجتماعی و شهرنشینی «متمدن» میشود؛ دوستی و فقدان، گیلگمش را به جستوجوی نامیرایی میکشاند؛ و «طوفان بزرگ» با الگوی هشدار الهی–کشتی–نجات–قربانی، دقیقاً همان استخوانبندیای است که بعدتر در روایتهای ابراهیمی میبینیم. این «تأثیر مستقیم» خطی نیست؛ بلکه محصول چرخشِ موتیفها در فضای مشترکِ فرهنگی خاور نزدیک باستان است. چیزی که ریچارد داوکینز برایش واژهٔ «میم» (ژنِ فرهنگی) را پیشنهاد کرد؛ ایدههایی که مثل ژنها انتخاب و تکثیر میشوند.
حتی اپیزودِ مشهورِ «گیاهِ زندگی» که مار آن را میرباید، تمِ نمادینِ زندگی/دانایی/مار را پیشمیکشد؛ شباهتی تماتیک با «درخت زندگی/دانش» و مارِ سفر پیدایش. در قرآن نامی از گیلگمش نیست، اما کهنالگوهای آزمون، پاداش/تنبیه و طوفانِ نوح، از همان سفرهٔ مشترکِ روایتها تغذیه میکنند.
این دوام چرا رخ میدهد؟ از نگاه روانشناسیِ شناختی و تکاملی، مغز ما یک ماشینِ تشخیص الگو و ساخت روایت است. برای مدیریت ترس از مرگ، توجیه رنج و ساختِ هنجار جمعی، «قصه» میسازد. حماسهها به ما میگویند؛ قهرمان کیست؟ قانون چیست؟ مرگ را چطور تحمل کنیم؟ و طبیعتِ بیرحم را چگونه معنا بدهیم. همین کارکرد، بقای فرهنگیِ آنها را تضمین میکند.
نتیجه: گیلگمش اثبات ماوراء نیست؛ بلکه سندی است از اینکه انسان پیش از علم مدرن با «روایت» به جهان نظم میداد. وقتی این سازوکار را بفهمیم، میتوانیم افسانه را در جای خودش بنشانیم و برای فهمِ واقعیت، به علم تکیه کنیم.
منابع:
Andrew George, The Epic of Gilgamesh (متن/ترجمهٔ معیار)
Stephanie Dalley, Myths from Mesopotamia (از جمله آتْرحاسی/طوفان)
Jeffrey Tigay, The Evolution of the Gilgamesh Epic
A. Heidel, The Gilgamesh Epic and Old Testament Parallels
Yuval N. Harari, Sapiens (نقش اسطوره در همبستگی کلان)
Richard Dawkins, The Selfish Gene (میمها و تکامل فرهنگی)
@islie
اگر بخواهیم ببینیم «داستان» چگونه دین، قانون و هویت میسازد، باید به اوروکِ ۴ هزار سال پیش برگردیم. گیلگمش ابتدا مجموعهای از سرودهای سومری دربارهٔ «بیلگمش» بود (حدود ۲۱۰۰–۲۰۰۰ ق.م.)، در دورهٔ بابلی (۱۸–۱۷ ق.م.) روایتمحور شد و در سدههای بعد، به «نسخهٔ معیارِ بابلی» با ۱۲ لوح رسید. ویرایشی که معمولاً به دبیر راوی مشهوری به نام سینلِقیاُونّینی نسبت میدهند. قرن نوزدهم، با کشف کتابخانهٔ آشوربانیپال در نینوا و خوانش «لوح طوفان» توسط جرج اسمیت (۱۸۷۲)، این حماسه دوباره به متنِ جهان برگشت.
درونمایهها چه میگویند؟ اِنکیدو «انسانِ طبیعی» است که با پیوند جنسی/اجتماعی و شهرنشینی «متمدن» میشود؛ دوستی و فقدان، گیلگمش را به جستوجوی نامیرایی میکشاند؛ و «طوفان بزرگ» با الگوی هشدار الهی–کشتی–نجات–قربانی، دقیقاً همان استخوانبندیای است که بعدتر در روایتهای ابراهیمی میبینیم. این «تأثیر مستقیم» خطی نیست؛ بلکه محصول چرخشِ موتیفها در فضای مشترکِ فرهنگی خاور نزدیک باستان است. چیزی که ریچارد داوکینز برایش واژهٔ «میم» (ژنِ فرهنگی) را پیشنهاد کرد؛ ایدههایی که مثل ژنها انتخاب و تکثیر میشوند.
حتی اپیزودِ مشهورِ «گیاهِ زندگی» که مار آن را میرباید، تمِ نمادینِ زندگی/دانایی/مار را پیشمیکشد؛ شباهتی تماتیک با «درخت زندگی/دانش» و مارِ سفر پیدایش. در قرآن نامی از گیلگمش نیست، اما کهنالگوهای آزمون، پاداش/تنبیه و طوفانِ نوح، از همان سفرهٔ مشترکِ روایتها تغذیه میکنند.
این دوام چرا رخ میدهد؟ از نگاه روانشناسیِ شناختی و تکاملی، مغز ما یک ماشینِ تشخیص الگو و ساخت روایت است. برای مدیریت ترس از مرگ، توجیه رنج و ساختِ هنجار جمعی، «قصه» میسازد. حماسهها به ما میگویند؛ قهرمان کیست؟ قانون چیست؟ مرگ را چطور تحمل کنیم؟ و طبیعتِ بیرحم را چگونه معنا بدهیم. همین کارکرد، بقای فرهنگیِ آنها را تضمین میکند.
نتیجه: گیلگمش اثبات ماوراء نیست؛ بلکه سندی است از اینکه انسان پیش از علم مدرن با «روایت» به جهان نظم میداد. وقتی این سازوکار را بفهمیم، میتوانیم افسانه را در جای خودش بنشانیم و برای فهمِ واقعیت، به علم تکیه کنیم.
منابع:
Andrew George, The Epic of Gilgamesh (متن/ترجمهٔ معیار)
Stephanie Dalley, Myths from Mesopotamia (از جمله آتْرحاسی/طوفان)
Jeffrey Tigay, The Evolution of the Gilgamesh Epic
A. Heidel, The Gilgamesh Epic and Old Testament Parallels
Yuval N. Harari, Sapiens (نقش اسطوره در همبستگی کلان)
Richard Dawkins, The Selfish Gene (میمها و تکامل فرهنگی)
@islie
❤23👍10
تجربهٔ نزدیک به مرگ (NDE):
تونلِ نور، شناور بودن و دیدن بدن از بالا (OBE)، ملاقات با موجودات نورانی، «مرور زندگی»، آرامش عمیق؛ روایتها پرقدرتاند اما شواهد علوم اعصاب نشان میدهد این پدیدهها برآمده از مغز در شرایط افراطیاند نه لزوماً پنجرهای به جهان دیگر.
1) تونلِ نور: فیزیولوژیِ شبکیه و قشر بینایی
کمبود اکسیژن (هیپوکسی/آنکسی) و تغییرات فشار CO₂، فعالیت نورونهای بینایی را از پیرامون به مرکز خاموش میکند. نتیجه دید تونلی و درخشش مرکزی. در اورژانس، سطح CO₂ بالاتر با احتمال شدت NDE همبسته گزارش شده (Klemenc-Ketis et al., Critical Care).
2) خروج از بدن (OBE): نقشهٔ بدن در مغز
تحریک الکتریکی آسیب خفیف در TPJ (مرکز ادغام دیداری–لمسی–دهلیزی) میتواند حس «شناورشدن بیرون از بدن» ایجاد کند یعنی با دستکاری یک ناحیهٔ ادغامی، «خود» از «بدن» جدا احساس میشود بدون هیچ مؤلفهٔ ماورایی.
3) مرور زندگی و «وضوحِ نابهنگام»
مطالعات موردی انسانی و مدلهای حیوانی گزارش میدهند افزایش هماهنگی گامای قشری در آستانهٔ مرگ رخ میدهد، الگویی که با بازخوانی گستردهٔ خاطرات و یکپارچگی ادراک هممعناست. همزمان، سیلاب کاتهکولامینها و اندورفینها میتواند حسِ آرامش را تقویت کند.
4) وقتی رؤیا به بیداری نشت میکند
REM-intrusion
در گروهی از تجربهکنندگان NDE، نفوذ ویژگیهای REM به بیداری (فلج خواب، توهّم دیداری/شنیداری) شایعتر است. این یعنی مغزهایی با مرزهای نازکتر بین REM و بیداری، مستعد تجربههای بسیار زنده در بحراناند.
5) داروشناسیِ NDE: مدل NMDA
کتامین (آنتاگونیست NMDA) در دوزهای زیر بیهوشی، طیف وسیعی از پدیدههای NDE مانند (تونل، شناور) ایجاد میکند.
6) قالب فرهنگی و میمها
محتوای NDE با انتظارات و باورهای هر فرهنگ تغییر میکند. مسیحیان فرشته و عیسی میبینند، هندوها یَمَدوت. این موارد فرهنگی نشان میدهد ذهن، تجربهٔ خام را با «داستانهای آماده» تعبیر میکند.
منابع
• Blanke O. et al., Nature (2002/2004): TPJ & OBE
• Borjigin E. et al., PNAS (2023): surge of gamma activity near death
• Klemenc-Ketis Z. et al., Critical Care (2010): CO₂ و NDE
• Nelson K. et al., Neurology (2006): REM intrusion predisposition
• Jansen K.: NMDA/ketamine model (مرورهای روانداروشناسی)
• Newberg A., Why God Won’t Go Away (نوروساینس تجربههای معنوی)
• Harari, Sapiens ؛ Dawkins, The Selfish Gene (میمها/تکامل فرهنگی)
@islie
تونلِ نور، شناور بودن و دیدن بدن از بالا (OBE)، ملاقات با موجودات نورانی، «مرور زندگی»، آرامش عمیق؛ روایتها پرقدرتاند اما شواهد علوم اعصاب نشان میدهد این پدیدهها برآمده از مغز در شرایط افراطیاند نه لزوماً پنجرهای به جهان دیگر.
1) تونلِ نور: فیزیولوژیِ شبکیه و قشر بینایی
کمبود اکسیژن (هیپوکسی/آنکسی) و تغییرات فشار CO₂، فعالیت نورونهای بینایی را از پیرامون به مرکز خاموش میکند. نتیجه دید تونلی و درخشش مرکزی. در اورژانس، سطح CO₂ بالاتر با احتمال شدت NDE همبسته گزارش شده (Klemenc-Ketis et al., Critical Care).
2) خروج از بدن (OBE): نقشهٔ بدن در مغز
تحریک الکتریکی آسیب خفیف در TPJ (مرکز ادغام دیداری–لمسی–دهلیزی) میتواند حس «شناورشدن بیرون از بدن» ایجاد کند یعنی با دستکاری یک ناحیهٔ ادغامی، «خود» از «بدن» جدا احساس میشود بدون هیچ مؤلفهٔ ماورایی.
3) مرور زندگی و «وضوحِ نابهنگام»
مطالعات موردی انسانی و مدلهای حیوانی گزارش میدهند افزایش هماهنگی گامای قشری در آستانهٔ مرگ رخ میدهد، الگویی که با بازخوانی گستردهٔ خاطرات و یکپارچگی ادراک هممعناست. همزمان، سیلاب کاتهکولامینها و اندورفینها میتواند حسِ آرامش را تقویت کند.
4) وقتی رؤیا به بیداری نشت میکند
REM-intrusion
در گروهی از تجربهکنندگان NDE، نفوذ ویژگیهای REM به بیداری (فلج خواب، توهّم دیداری/شنیداری) شایعتر است. این یعنی مغزهایی با مرزهای نازکتر بین REM و بیداری، مستعد تجربههای بسیار زنده در بحراناند.
5) داروشناسیِ NDE: مدل NMDA
کتامین (آنتاگونیست NMDA) در دوزهای زیر بیهوشی، طیف وسیعی از پدیدههای NDE مانند (تونل، شناور) ایجاد میکند.
6) قالب فرهنگی و میمها
محتوای NDE با انتظارات و باورهای هر فرهنگ تغییر میکند. مسیحیان فرشته و عیسی میبینند، هندوها یَمَدوت. این موارد فرهنگی نشان میدهد ذهن، تجربهٔ خام را با «داستانهای آماده» تعبیر میکند.
منابع
• Blanke O. et al., Nature (2002/2004): TPJ & OBE
• Borjigin E. et al., PNAS (2023): surge of gamma activity near death
• Klemenc-Ketis Z. et al., Critical Care (2010): CO₂ و NDE
• Nelson K. et al., Neurology (2006): REM intrusion predisposition
• Jansen K.: NMDA/ketamine model (مرورهای روانداروشناسی)
• Newberg A., Why God Won’t Go Away (نوروساینس تجربههای معنوی)
• Harari, Sapiens ؛ Dawkins, The Selfish Gene (میمها/تکامل فرهنگی)
@islie
👍24❤7👎3😍2
هَیمن (بکارت)چیست و چرا وجود دارد؟
از نظر آناتومیک، هَیمن یک چینِ مخاطی متغیر در مدخلِ واژن است. طی رشدِ جنینی، «صفحهٔ واژنی» (از آناستوموز مجرای مولر و سینوس ادراری–تناسلی) کانالیزه میشود؛ لایههای سطحی از هم جدا میگردند و بخشی از بافت در دهانه باقی میماند. همان چیزی که ما به آن هَیمن میگوییم. در بسیاری از نوزادان این بافت از همان ابتدا حلقوی هلالی و با دهانهٔ طبیعی است. درصد کمی «بیسوراخ» (imperforate) یا «غربالی سپتومدار» است که موضوعی کاملاً پزشکی و اصلاحپذیر بهحساب میآید.
دیدگاه فرگشتی ؛ سه ایدهٔ اصلی:
1. «باقیماندهٔ رشدی» (Byproduct/Spandrel):
سادهترین و پرطرفدارترین توضیح هَیمن سازگاری مستقیمی برای تولیدمثل نیست؛ یک پیامد فرایندِ کانالیزهشدن واژن است که چون هزینهٔ تکاملیِ معناداری تحمیل نکرده، حذف نشده. تنوع بسیار زیاد شکل ضخامت و وجود یا عدمِ آن در انسان و گونههای دیگر، با یک «کارکردِ دقیق و انتخابشده» جور درنمیآید.
2. «محافظت در کودکی» (Protection Hypothesis):
پیشنهاد میکند در سالهای پیش از بلوغ که اپیتلیوم واژن نازکتر و میکروبیوم هنوز بالغ نیست، هَیمن مانعِ جزئیِ مکانیکی و میکروبی باشد. شواهد مستقیم محدود و ناهمسو است و این نقش، اگر باشد، جزئی تلقی میشود.
3. افسانهٔ «نشانهٔ بکارت»:
از نظر زیستشناختی بیبنیاد است. هَیمن میتواند بدون هیچ فعالیت جنسی تغییر کند (ورزش، تامپون، معاینات، یا حتی بدون علت مشخص) و از سوی دیگر، ممکن است پس از رابطهٔ جنسی هم دستنخورده باقی بماند. بنابراین «تست بکارت» فاقد اعتبار علمی و مغایر اخلاق پزشکی است. این موضعِ WHO و ACOG است.
میانگونهای و تطبیقی:
ساختارهای هَیمنمانند در چندین نخستی و برخی پستانداران دیگر هم گزارش شده است اما کارکرد واحد و فراگیری بهدست نیامده. این الگو با یک ویژگیِ خنثی و کمهزینه سازگارتر است تا سازگاریِ مثبت.
پیامدهای بالینی ، اجتماعی:
• هَیمن شاخصِ سابقهٔ جنسی نیست و معاینهٔ آن برای قضاوت اخلاقی و حقوقی بیاعتبار است.
• «داستان بکارت» ابزار فرهنگیِ کنترل بدن زن بوده، نه یک واقعیت بیولوژیک.
• آموزش مبتنی بر شواهد، احترام به تنوع آناتومیک، و ردِ برچسبزنی و آزمایشهای غیرعلمی.
منابع:
• Gray’s Anatomy (واژن/پریوُلوا)
• Moore & Persaud, The Developing Human (جنینشناسی دستگاه تناسلی)
• WHO (2018–2020): Eliminating Virginity Testing
• ACOG Committee Opinion: Virginity Testing Is Not a Medical Procedure
• Sarah Blaffer Hrdy, Mother Nature (زیستشناسی تولیدمثل انسان)
• Harari, Sapiens ؛ Dawkins, The Selfish Gene (ویژگیهای خنثی/غیرانطباقی در تکامل فرهنگی/زیستی)
@islie
از نظر آناتومیک، هَیمن یک چینِ مخاطی متغیر در مدخلِ واژن است. طی رشدِ جنینی، «صفحهٔ واژنی» (از آناستوموز مجرای مولر و سینوس ادراری–تناسلی) کانالیزه میشود؛ لایههای سطحی از هم جدا میگردند و بخشی از بافت در دهانه باقی میماند. همان چیزی که ما به آن هَیمن میگوییم. در بسیاری از نوزادان این بافت از همان ابتدا حلقوی هلالی و با دهانهٔ طبیعی است. درصد کمی «بیسوراخ» (imperforate) یا «غربالی سپتومدار» است که موضوعی کاملاً پزشکی و اصلاحپذیر بهحساب میآید.
دیدگاه فرگشتی ؛ سه ایدهٔ اصلی:
1. «باقیماندهٔ رشدی» (Byproduct/Spandrel):
سادهترین و پرطرفدارترین توضیح هَیمن سازگاری مستقیمی برای تولیدمثل نیست؛ یک پیامد فرایندِ کانالیزهشدن واژن است که چون هزینهٔ تکاملیِ معناداری تحمیل نکرده، حذف نشده. تنوع بسیار زیاد شکل ضخامت و وجود یا عدمِ آن در انسان و گونههای دیگر، با یک «کارکردِ دقیق و انتخابشده» جور درنمیآید.
2. «محافظت در کودکی» (Protection Hypothesis):
پیشنهاد میکند در سالهای پیش از بلوغ که اپیتلیوم واژن نازکتر و میکروبیوم هنوز بالغ نیست، هَیمن مانعِ جزئیِ مکانیکی و میکروبی باشد. شواهد مستقیم محدود و ناهمسو است و این نقش، اگر باشد، جزئی تلقی میشود.
3. افسانهٔ «نشانهٔ بکارت»:
از نظر زیستشناختی بیبنیاد است. هَیمن میتواند بدون هیچ فعالیت جنسی تغییر کند (ورزش، تامپون، معاینات، یا حتی بدون علت مشخص) و از سوی دیگر، ممکن است پس از رابطهٔ جنسی هم دستنخورده باقی بماند. بنابراین «تست بکارت» فاقد اعتبار علمی و مغایر اخلاق پزشکی است. این موضعِ WHO و ACOG است.
میانگونهای و تطبیقی:
ساختارهای هَیمنمانند در چندین نخستی و برخی پستانداران دیگر هم گزارش شده است اما کارکرد واحد و فراگیری بهدست نیامده. این الگو با یک ویژگیِ خنثی و کمهزینه سازگارتر است تا سازگاریِ مثبت.
پیامدهای بالینی ، اجتماعی:
• هَیمن شاخصِ سابقهٔ جنسی نیست و معاینهٔ آن برای قضاوت اخلاقی و حقوقی بیاعتبار است.
• «داستان بکارت» ابزار فرهنگیِ کنترل بدن زن بوده، نه یک واقعیت بیولوژیک.
• آموزش مبتنی بر شواهد، احترام به تنوع آناتومیک، و ردِ برچسبزنی و آزمایشهای غیرعلمی.
منابع:
• Gray’s Anatomy (واژن/پریوُلوا)
• Moore & Persaud, The Developing Human (جنینشناسی دستگاه تناسلی)
• WHO (2018–2020): Eliminating Virginity Testing
• ACOG Committee Opinion: Virginity Testing Is Not a Medical Procedure
• Sarah Blaffer Hrdy, Mother Nature (زیستشناسی تولیدمثل انسان)
• Harari, Sapiens ؛ Dawkins, The Selfish Gene (ویژگیهای خنثی/غیرانطباقی در تکامل فرهنگی/زیستی)
@islie
👍31❤14
فرگشتِ ترس از تاریکی؛ چرا هنوز شبها نگرانیم؟
در اکوسیستم نیاکان ما، شب برابر بود با کاهش دید، افزایش درندگان و احتمال گمشدن. طبیعی است که ژنهایی دوام بیاورند که صاحبانشان در تاریکی احتیاطکارتر، گوشبهزنگتر و بدبینتر بودند.
1) بیناییِ کمنور و «پرکردنِ شکافها»
وقتی نور کم است، قشر بینایی دادهٔ مطمئنِ کافی ندارد؛ مغز برای بقا، حدس میزند. حدسِ امنتر، نسبت دادن محرک مبهم به «تهدید» یا «عامل» است. این همان Error Management است: هزینهٔ «وحشت بیجا» کمتر از هزینهٔ «بیخیالی مرگبار».
2) ماژول ترس و «آمادگی» برای تهدیدهای قدیمی
پژوهشهای کلاسیک نشان دادهاند که شرطیشدن ترس به محرکهایی مثل مار/عنکبوت سریعتر و مقاومتر است، ویژگیای که در نور کم تشدید میشود.
3) چرا در تاریکی «روح/جن» میبینیم؟
دستگاه بیشفعالِ کشف عامل (Hyperactive Agency Detection Device) در شرایط ابهام، «عاملیت» میسازد، سایهی کسی یا صدا چیزی. این میانبُر، در گذشته جان میخرید، ولی امروز سوختِ خرافه است.
4) زیستعصبشناسیِ تهدیدِ شبانه
تاریکی یعنی عدمقطعیت حسی، برانگیختگی سمپاتیک و آمادهباش آمیگدالا. ذهن داستان میسازد تا شکافهای ادراکی را پر کند (پاریدولیا: دیدن چهره در تاریکی). این «قصه» الزاماً معنوی نیست، مغزِ پیشبینیگر است.
5) فرهنگ، قالب میدهد
محتوای ترس شبانه با فرهنگ عوض میشود (جن/روح/هیولا)، اما هستهٔ زیستی ثابت است. شب = اطلاعات کمتر = حدس تهدید.
جمعبندی: ترس از تاریکی، محصول مغز بقا محور است نه حضور نیروهای ماورایی. هرجا ابهام زیاد شود، ذهنِ تکاملیافته «تهدید» و «عامل» میسازد تا زنده بمانیم. علم این را توضیح میدهد، خرافه آن را اسطوره میکند.
منابع:
• Yuval N. Harari – Sapiens
• Richard Dawkins – The Selfish Gene
• Arne Öhman & Susan Mineka – “Fears, Phobias, and Preparedness” (Psychological Review)
• Martie Haselton & David Buss – Error Management Theory
• Pascal Boyer – Religion Explained
• Robert Sapolsky – Behave
• Daniel Kahneman – Thinking, Fast and Slow
@islie
در اکوسیستم نیاکان ما، شب برابر بود با کاهش دید، افزایش درندگان و احتمال گمشدن. طبیعی است که ژنهایی دوام بیاورند که صاحبانشان در تاریکی احتیاطکارتر، گوشبهزنگتر و بدبینتر بودند.
1) بیناییِ کمنور و «پرکردنِ شکافها»
وقتی نور کم است، قشر بینایی دادهٔ مطمئنِ کافی ندارد؛ مغز برای بقا، حدس میزند. حدسِ امنتر، نسبت دادن محرک مبهم به «تهدید» یا «عامل» است. این همان Error Management است: هزینهٔ «وحشت بیجا» کمتر از هزینهٔ «بیخیالی مرگبار».
2) ماژول ترس و «آمادگی» برای تهدیدهای قدیمی
پژوهشهای کلاسیک نشان دادهاند که شرطیشدن ترس به محرکهایی مثل مار/عنکبوت سریعتر و مقاومتر است، ویژگیای که در نور کم تشدید میشود.
3) چرا در تاریکی «روح/جن» میبینیم؟
دستگاه بیشفعالِ کشف عامل (Hyperactive Agency Detection Device) در شرایط ابهام، «عاملیت» میسازد، سایهی کسی یا صدا چیزی. این میانبُر، در گذشته جان میخرید، ولی امروز سوختِ خرافه است.
4) زیستعصبشناسیِ تهدیدِ شبانه
تاریکی یعنی عدمقطعیت حسی، برانگیختگی سمپاتیک و آمادهباش آمیگدالا. ذهن داستان میسازد تا شکافهای ادراکی را پر کند (پاریدولیا: دیدن چهره در تاریکی). این «قصه» الزاماً معنوی نیست، مغزِ پیشبینیگر است.
5) فرهنگ، قالب میدهد
محتوای ترس شبانه با فرهنگ عوض میشود (جن/روح/هیولا)، اما هستهٔ زیستی ثابت است. شب = اطلاعات کمتر = حدس تهدید.
جمعبندی: ترس از تاریکی، محصول مغز بقا محور است نه حضور نیروهای ماورایی. هرجا ابهام زیاد شود، ذهنِ تکاملیافته «تهدید» و «عامل» میسازد تا زنده بمانیم. علم این را توضیح میدهد، خرافه آن را اسطوره میکند.
منابع:
• Yuval N. Harari – Sapiens
• Richard Dawkins – The Selfish Gene
• Arne Öhman & Susan Mineka – “Fears, Phobias, and Preparedness” (Psychological Review)
• Martie Haselton & David Buss – Error Management Theory
• Pascal Boyer – Religion Explained
• Robert Sapolsky – Behave
• Daniel Kahneman – Thinking, Fast and Slow
@islie
👍25❤7
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤39👍11
مسلمانان عزمشان را جزم کردهاند
از خامنهای بگیر تا نوچههای کانالهای تلگرامی
یکصدا مشغول پیشگوییاند:
«نابودی اسرائیل، آن هم به زودی!»
این نمایش، مرا یاد روزگار نیوتن انداخت
زمانی که پیشگویان فریاد میزدند جهان به زودی به پایان میرسد
نیوتن با محاسباتش اثبات کرد:
«پیش از ۲۰۶۰ خبری از پایان دنیا نیست!»
و گفت:
«این را نگفتم که پایان جهان را پیشبینی کرده باشم
گفتم تا دهان پیشگویان را ببندم
که با هر بار پیشگویی غلط، چاقویی به حیثیت و اعتبار خودشان میزنند»
امروز همین حکایت را در جهان اسلام و مخصوصاً شیعه داریم
البته وعده نابودی جهان نه!
وعده نابودی اسرائیل
که هر چه بیشتر قطعی و هیجانی باشد، زخم عمیقتر و کشندهتری بر پیکر اسلام وارد میکند
ای تاریخ بنویس:
اسرائیل - چه خوب چه بد - هست و خواهد ماند
و بنویس که همگی - از قرآن و خامنهای
تا سگهای هار نگهبان نظام -
سوگند خوردند که نابودیاش نزدیک است
تجربه تاریخی شهادت بده آنچه نزدیک است
نه نابودی اسرائیل
بلکه نابودی باقیمانده اعتبار خودشان است
و آیندگان، خاک بر سرتان اگر این فصلهای تاریخ را نخوانید یا فراموش کنید
@islie
از خامنهای بگیر تا نوچههای کانالهای تلگرامی
یکصدا مشغول پیشگوییاند:
«نابودی اسرائیل، آن هم به زودی!»
این نمایش، مرا یاد روزگار نیوتن انداخت
زمانی که پیشگویان فریاد میزدند جهان به زودی به پایان میرسد
نیوتن با محاسباتش اثبات کرد:
«پیش از ۲۰۶۰ خبری از پایان دنیا نیست!»
و گفت:
«این را نگفتم که پایان جهان را پیشبینی کرده باشم
گفتم تا دهان پیشگویان را ببندم
که با هر بار پیشگویی غلط، چاقویی به حیثیت و اعتبار خودشان میزنند»
امروز همین حکایت را در جهان اسلام و مخصوصاً شیعه داریم
البته وعده نابودی جهان نه!
وعده نابودی اسرائیل
که هر چه بیشتر قطعی و هیجانی باشد، زخم عمیقتر و کشندهتری بر پیکر اسلام وارد میکند
ای تاریخ بنویس:
اسرائیل - چه خوب چه بد - هست و خواهد ماند
و بنویس که همگی - از قرآن و خامنهای
تا سگهای هار نگهبان نظام -
سوگند خوردند که نابودیاش نزدیک است
تجربه تاریخی شهادت بده آنچه نزدیک است
نه نابودی اسرائیل
بلکه نابودی باقیمانده اعتبار خودشان است
و آیندگان، خاک بر سرتان اگر این فصلهای تاریخ را نخوانید یا فراموش کنید
@islie
👍62❤11👎2🤣2
بارها و بارها دیدهام که عدهای جاهل (از مخالفان اسلام) بهجای تمرکز روی نقدهای عمیق، جدی و مستند به اسلام، اشکالات بچگانه و سطحی را تبلیغ میکنند. مسلمانان هم دقیقاً میروند سراغ همین اشکالات پیشپاافتاده و جوابهایی ظاهراً منطقی به همانها میدهند
مشکل اینجاست که مخاطب بیطرف و بیخبر، معمولاً دقت ندارد آن نقد و اشکال اساساً ایراد منطقی و علمی داشت
حتی خود منتقدان جدی اسلام هم، آن اشکالات را ابلهانه و ناشیانه میدانند - چه رسد به مسلمانان
آن مخاطب بیطرف فقط میبیند یک مسلمان با اعتمادبهنفس و مستند و منطقی جواب داد و اشکال را رفع کرد و خیال میکند اسلام همیشه جواب قانعکننده دارد حتی برای نقدهای جدی!
این پاسخگویی منطقی به شبهات و اشکالات بچگانه و ناشیانه را، تسری و تعمیم میدهد به همه نقدها و اشکالات - حتی موارد جدی و عمیق
از آن طرف، آن مسلمان شیاد و فرصتطلب هم، عمداً میرود سراغ همین نقدهای آبکی که راحت میشود جوابشان را داد، ولی هیچوقت جرأت نمیکند به نقدهای جدی و منطقی نزدیک شود
برای همین همیشه گفتهام: نقد ناشیانه و مندرآوردی مطرح نکنید
چون در نهایت، به جای تضعیف، به نفع طرف مسلمان تمام میشود
«حمایت ناشیانه از موضعی، مخربتر از حمله هوشمندانه به همان موضع است»
حرف واضح است! مخاطب بیطرف و بیخبر، وقتی دید مسلمان به چند سؤال پاسخ خوبی میدهد، توجه نمیکند آن سؤالات از ابتداء ناشیانه بود، گمان میکند اسلام برای هر سؤالی پاسخ دارد!
مدیریت این کانال
اعلام برائت میکند از بخش عظیمی از اشکالات و نقدهایی که علیه اسلام و مسلمانان در مجازی تبلیغ و پخش میشود - که البته بعید نیست پخش آن بخشی از نقشه و برنامه خود مسلمانان باشد و توسط آنها انجام شود!
اینکه چه اشکالی را باید تبلیغ کرد و چه اشکالی را نباید تبلیغ کرد
امری است که تشخیص آن را بر عهده اعضای مسلط میگذاریم
پس اگر تسلط و قدرت تشخیص ندارید، سکوت کنید یا در موارد دیگر همکاری و مشارکت داشته باشید
@islie
مشکل اینجاست که مخاطب بیطرف و بیخبر، معمولاً دقت ندارد آن نقد و اشکال اساساً ایراد منطقی و علمی داشت
حتی خود منتقدان جدی اسلام هم، آن اشکالات را ابلهانه و ناشیانه میدانند - چه رسد به مسلمانان
آن مخاطب بیطرف فقط میبیند یک مسلمان با اعتمادبهنفس و مستند و منطقی جواب داد و اشکال را رفع کرد و خیال میکند اسلام همیشه جواب قانعکننده دارد حتی برای نقدهای جدی!
این پاسخگویی منطقی به شبهات و اشکالات بچگانه و ناشیانه را، تسری و تعمیم میدهد به همه نقدها و اشکالات - حتی موارد جدی و عمیق
از آن طرف، آن مسلمان شیاد و فرصتطلب هم، عمداً میرود سراغ همین نقدهای آبکی که راحت میشود جوابشان را داد، ولی هیچوقت جرأت نمیکند به نقدهای جدی و منطقی نزدیک شود
برای همین همیشه گفتهام: نقد ناشیانه و مندرآوردی مطرح نکنید
چون در نهایت، به جای تضعیف، به نفع طرف مسلمان تمام میشود
«حمایت ناشیانه از موضعی، مخربتر از حمله هوشمندانه به همان موضع است»
حرف واضح است! مخاطب بیطرف و بیخبر، وقتی دید مسلمان به چند سؤال پاسخ خوبی میدهد، توجه نمیکند آن سؤالات از ابتداء ناشیانه بود، گمان میکند اسلام برای هر سؤالی پاسخ دارد!
مدیریت این کانال
اعلام برائت میکند از بخش عظیمی از اشکالات و نقدهایی که علیه اسلام و مسلمانان در مجازی تبلیغ و پخش میشود - که البته بعید نیست پخش آن بخشی از نقشه و برنامه خود مسلمانان باشد و توسط آنها انجام شود!
اینکه چه اشکالی را باید تبلیغ کرد و چه اشکالی را نباید تبلیغ کرد
امری است که تشخیص آن را بر عهده اعضای مسلط میگذاریم
پس اگر تسلط و قدرت تشخیص ندارید، سکوت کنید یا در موارد دیگر همکاری و مشارکت داشته باشید
@islie
👍39❤11
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امید به تغییر
فیلسوف اسلاوی ژیژک
فیلسوف اسلاوی ژیژک
❤23👍5
🔬 تابوهای قاعدگی: از «ناپاکی» تا علم تکامل
🩸 تاریخچهی تابوها
در طول تاریخ، قاعدگی بارها بهعنوان «مسئلهای خطرناک یا ناپاک» تصویر شده است.
• در زرتشت، زن در دوران قاعدگی «دروج نَسُو» (نیروی اهریمنی و آلودهکننده) تلقی میشد. او باید در اتاقی جدا (دَستَدان) نگهداری میشد و حتی نگاه یا لمس او «آلودهکننده» دانسته میشد.
• در اسلام، زن حائض از ورود به مسجد، نماز، روزه و لمس قرآن منع شده و حتی در برخی روایات تماس با او یا غذای آمادهشده توسط او ناپاک شمرده شده است.
• در ادیان و فرهنگهای دیگر (مثلاً یهودیت ارتدکس یا هندوئیسم)، زن قاعدهدار باید از بقیه جدا باشد و هرچه لمس کند «نجس» میشود.
📌 وجه مشترک همهٔ اینها: کنترل بدن زن از طریق تابوها و محدودسازی نقش اجتماعی او.
🧬 نگاه علمی و فرگشتی
• از دیدگاه زیستشناسی تکاملی، قاعدگی یک سازوکار فرگشتی است. پوشش داخلی رحم (اندومتر) که برای لانهگزینی جنین آماده شده، اگر بارداری رخ ندهد، دفع میشود. این یعنی بدن دوباره آمادهٔ باروری میشود.
• ریچارد داوکینز در کتاب ژن خودخواه توضیح میدهد که بدن انسان و دیگر جانوران ماده، راهبردهایی را برای انتخاب ژنی و بیشینه کردن بقا ساختهاند. قاعدگی هم بخشی از همین استراتژی ژنی است؛ نه «لعنت» و نه «ناپاکی».
• پژوهشهای انسانشناختی (Harari – Sapiens) نشان میدهند که تابوهای مرتبط با خون و بدن، بیشتر برای مدیریت قدرت اجتماعی و مردسالارانه ساخته شدهاند تا واقعیتهای پزشکی.
🧠 پیامدهای روانشناختی و اجتماعی
• شرمافکنی درباره قاعدگی باعث میشود زنان از بیان مشکلات پزشکیشان (مثل سندروم پیش از قاعدگی یا اندومتریوز) خودداری کنند.
• در بسیاری جوامع سنتی، دختران نوجوان اولین تجربهٔ قاعدگی را با ترس، انزوا و احساس «گناه» پشت سر میگذارند.
• نتیجه؟ سکوت، کمبود آموزش، افزایش عفونتها به خاطر ناآگاهی از بهداشت قاعدگی، و حتی ترک تحصیل دختران در کشورهای فقیر.
• قاعدگی یک فرایند زیستی و تکاملی است؛ نشانهٔ سلامت و باروری.
• تمام برچسبهای «گناه»، «نجس» و «خطرناک» ساختهٔ فرهنگ و دین هستند؛ نه علم.
• با گسترش سواد پزشکی و آگاهی فرگشتی میتوانیم این تابوها را بشکنیم و قاعدگی را آنطور که هست ببینیم: بخشی طبیعی از بدن انسان.
📚 منابع:
• Dawkins, R. The Selfish Gene
• Gunter, J. The Vagina Bible
• Harari, Y. N. Sapiens: A Brief History of Humankind
• WHO – Menstrual Health and Hygiene Reports
• Nappi RE. Menstrual physiology and evolution. Journal of Endocrinological Investigation
@islie
🩸 تاریخچهی تابوها
در طول تاریخ، قاعدگی بارها بهعنوان «مسئلهای خطرناک یا ناپاک» تصویر شده است.
• در زرتشت، زن در دوران قاعدگی «دروج نَسُو» (نیروی اهریمنی و آلودهکننده) تلقی میشد. او باید در اتاقی جدا (دَستَدان) نگهداری میشد و حتی نگاه یا لمس او «آلودهکننده» دانسته میشد.
• در اسلام، زن حائض از ورود به مسجد، نماز، روزه و لمس قرآن منع شده و حتی در برخی روایات تماس با او یا غذای آمادهشده توسط او ناپاک شمرده شده است.
• در ادیان و فرهنگهای دیگر (مثلاً یهودیت ارتدکس یا هندوئیسم)، زن قاعدهدار باید از بقیه جدا باشد و هرچه لمس کند «نجس» میشود.
📌 وجه مشترک همهٔ اینها: کنترل بدن زن از طریق تابوها و محدودسازی نقش اجتماعی او.
🧬 نگاه علمی و فرگشتی
• از دیدگاه زیستشناسی تکاملی، قاعدگی یک سازوکار فرگشتی است. پوشش داخلی رحم (اندومتر) که برای لانهگزینی جنین آماده شده، اگر بارداری رخ ندهد، دفع میشود. این یعنی بدن دوباره آمادهٔ باروری میشود.
• ریچارد داوکینز در کتاب ژن خودخواه توضیح میدهد که بدن انسان و دیگر جانوران ماده، راهبردهایی را برای انتخاب ژنی و بیشینه کردن بقا ساختهاند. قاعدگی هم بخشی از همین استراتژی ژنی است؛ نه «لعنت» و نه «ناپاکی».
• پژوهشهای انسانشناختی (Harari – Sapiens) نشان میدهند که تابوهای مرتبط با خون و بدن، بیشتر برای مدیریت قدرت اجتماعی و مردسالارانه ساخته شدهاند تا واقعیتهای پزشکی.
🧠 پیامدهای روانشناختی و اجتماعی
• شرمافکنی درباره قاعدگی باعث میشود زنان از بیان مشکلات پزشکیشان (مثل سندروم پیش از قاعدگی یا اندومتریوز) خودداری کنند.
• در بسیاری جوامع سنتی، دختران نوجوان اولین تجربهٔ قاعدگی را با ترس، انزوا و احساس «گناه» پشت سر میگذارند.
• نتیجه؟ سکوت، کمبود آموزش، افزایش عفونتها به خاطر ناآگاهی از بهداشت قاعدگی، و حتی ترک تحصیل دختران در کشورهای فقیر.
• قاعدگی یک فرایند زیستی و تکاملی است؛ نشانهٔ سلامت و باروری.
• تمام برچسبهای «گناه»، «نجس» و «خطرناک» ساختهٔ فرهنگ و دین هستند؛ نه علم.
• با گسترش سواد پزشکی و آگاهی فرگشتی میتوانیم این تابوها را بشکنیم و قاعدگی را آنطور که هست ببینیم: بخشی طبیعی از بدن انسان.
📚 منابع:
• Dawkins, R. The Selfish Gene
• Gunter, J. The Vagina Bible
• Harari, Y. N. Sapiens: A Brief History of Humankind
• WHO – Menstrual Health and Hygiene Reports
• Nappi RE. Menstrual physiology and evolution. Journal of Endocrinological Investigation
@islie
👍24❤10👎1
«قُدسیسازیِ شرم»: چگونه شرم جنسی به ابزار حکمرانی تبدیل میشود؟
شرم بهعنوان یک احساس انسانی
شرم بخشی از روانشناسی اجتماعی انسان است. احساسی که ما را نسبت به نگاه دیگران حساس میکند.
در تکامل، شرم کمک میکرد انسانها هنجارهای گروهی را رعایت کنند و طرد نشوند.
قدسیسازیِ شرم
اما همین احساس طبیعی، وقتی توسط دین و قدرت «قدسی» میشود، به ابزار حکمرانی بدل میگردد. در ادیان ابراهیمی، رابطهٔ جنسی خارج از ازدواج «گناه کبیره» معرفی شده است. پوشش اجباری، ممنوعیتهای سختگیرانه در باب سکسوالیته، و «تابوی حرفزدن از بدن» همگی نمونههایی از همین فرایند قدسیسازیاند.
وقتی شرم «مقدس» شود، نقد آن به معنای «توهین به خدا یا دین» معرفی میشود. اینجاست که شرم از یک احساس انسانی به ابزار قدرت تبدیل میشود.
نگاه علمی و روانشناختی
داوکینز در ژن خودخواه مینویسد میل جنسی نیرویی زیستی است برای تداوم ژنها. «اخلاقگذاری» افراطی روی آن هیچ پایه علمی ندارد.
هراری در Sapiens نشان میدهد که جوامع با کنترل بدن و سکسوالیته، نظم سیاسی و اقتصادی خود را تحکیم کردهاند.
روانشناسی مدرن توضیح میدهد که شرم جنسی افراطی منجر به اضطراب، افسردگی و اختلالات جنسی میشود.
در بسیاری جوامع هنوز آموزش جنسی در مدارس «بیحیایی» شمرده میشود. صحبت از قاعدگی یا میل جنسی زنان «شرمآور» دانسته میشود. نتیجه؟ سکوت، خرافه، بارداری ناخواسته، بیماریهای مقاربتی، و سرکوب روانی.
شرم یک احساس طبیعی است.
اما وقتی «قدسی» میشود، به ابزار سلطه بر بدن و ذهن انسان بدل میگردد و تنها راهحل آن سواد علمی، آموزش جنسی، و نقد خرافات.
📚 منابع:
• Dawkins, R. The Selfish Gene
• Harari, Y. N. Sapiens: A Brief History of Humankind
• Gunter, J. The Vagina Bible
• WHO reports on sexual health & rights
• Baumeister & Exline (2000), Psychology of Guilt and Shame
@islie
شرم بهعنوان یک احساس انسانی
شرم بخشی از روانشناسی اجتماعی انسان است. احساسی که ما را نسبت به نگاه دیگران حساس میکند.
در تکامل، شرم کمک میکرد انسانها هنجارهای گروهی را رعایت کنند و طرد نشوند.
قدسیسازیِ شرم
اما همین احساس طبیعی، وقتی توسط دین و قدرت «قدسی» میشود، به ابزار حکمرانی بدل میگردد. در ادیان ابراهیمی، رابطهٔ جنسی خارج از ازدواج «گناه کبیره» معرفی شده است. پوشش اجباری، ممنوعیتهای سختگیرانه در باب سکسوالیته، و «تابوی حرفزدن از بدن» همگی نمونههایی از همین فرایند قدسیسازیاند.
وقتی شرم «مقدس» شود، نقد آن به معنای «توهین به خدا یا دین» معرفی میشود. اینجاست که شرم از یک احساس انسانی به ابزار قدرت تبدیل میشود.
نگاه علمی و روانشناختی
داوکینز در ژن خودخواه مینویسد میل جنسی نیرویی زیستی است برای تداوم ژنها. «اخلاقگذاری» افراطی روی آن هیچ پایه علمی ندارد.
هراری در Sapiens نشان میدهد که جوامع با کنترل بدن و سکسوالیته، نظم سیاسی و اقتصادی خود را تحکیم کردهاند.
روانشناسی مدرن توضیح میدهد که شرم جنسی افراطی منجر به اضطراب، افسردگی و اختلالات جنسی میشود.
در بسیاری جوامع هنوز آموزش جنسی در مدارس «بیحیایی» شمرده میشود. صحبت از قاعدگی یا میل جنسی زنان «شرمآور» دانسته میشود. نتیجه؟ سکوت، خرافه، بارداری ناخواسته، بیماریهای مقاربتی، و سرکوب روانی.
شرم یک احساس طبیعی است.
اما وقتی «قدسی» میشود، به ابزار سلطه بر بدن و ذهن انسان بدل میگردد و تنها راهحل آن سواد علمی، آموزش جنسی، و نقد خرافات.
📚 منابع:
• Dawkins, R. The Selfish Gene
• Harari, Y. N. Sapiens: A Brief History of Humankind
• Gunter, J. The Vagina Bible
• WHO reports on sexual health & rights
• Baumeister & Exline (2000), Psychology of Guilt and Shame
@islie
👍18❤3👎1
اگر فقط یک «باید» باقی مانده باشد، این است که ما «باید واقعیتهای این جهان را به هر ضرب و زوری که شده، به خودمان بقبولانیم»
اگر مسیح یک حرف راست زده باشد، همین است که گفته: «حقیقت نجاتبخش است»
و حقیقتی که غالباً نمیخواهیم بپذیریم این است که ارزش و حیثیت انسان، بر خلاف آنچه همیشه تصور میشود، هیچ ریشه و پایه عینی در بیرون از ذهن ندارد
آنچه به بشریت بیشترین ارزش و بها را میدهد - و البته باید بدهد - فقط ذهنیت فردی یا جمعی خودش است. در واقع و در خارج، انسان تفاوتی مکشوف با سایر چیزها ندارد، توفیری با سنگ و چوب - حتی بدتر از آن - ندارد
جهان نسبت به او همانقدر بیاعتناست که به اشیاء بیجان
اخلاق نیز چنین است
چیزی نیست که بتوان آن را به طور کامل و همگانی اجراء کرد. فقط باید خود را تقویت کنیم. آیا میخواهید جامعهای بسازید که بتوان در آن مغازه یا خودرو را بیهیچ قفل و حفاظی رها کرد و مطمئن بود هیچکس دست به سرقت نمیزند؟ این محال است! انسان ناچار است خود را مجهز کند
مجهز برای مقابله با دزدی، برای مقابله با ظلم، برای مقابله با انسانهای بیمار
ما نمیتوانیم در جهانی سراسر تهدید و خطر، بیدفاع زندگی کنیم. وظیفه هر فرد این است که خود را مجهز کند
هیچ دین، مکتب یا نظام فکریای تاکنون نتوانسته و نخواهد توانست جامعهای کاملاً اخلاقی بسازد. حتی در جوامع عمیقاً دیندار هم، جنایت، سرقت و تجاوز فراوان رخ میدهد، و چه بسا آمار آن از بعضی جوامع سکولار نیز فراتر رود. بنابراین اگر کسی بخواهد تنها بر پایه آموزههای دینی یا وعدههای اخلاقی دیگران، زندگیاش را ایمن سازد، گرفتار توهمی خطرناک شده است
برای حفاظت از خانه و ماشین، شما ناچارید قفل و دزدگیر نصب کنید
چون میدانید دیگران همیشه به ارزشهای اخلاقی پایبند نیستند
ارزش واقعی یک قفل یا آژیر، به مراتب بیشتر از تمام کتابهای مقدس و احکام دینی است که تنها وعده امنیت میدهند، در حالی که توان ایجاد آن را ندارند و در اکثر موارد خود مخل امنیتاند
واقعیت این است که در این جهان، هیچ نیرویی وجود ندارد که بتواند به طور کامل جلوی بدی، شر و ظلم را بگیرد. این وظیفه خود توست که در این میدان ستیز و بقاء، از خودت محافظت کنی
دین مانند استراتژی کبکها در باور عامیانه است
چنانکه کبک سرش را در برف میکند تا دشمن را نبیند و گمان میکند حالا در امان است، دیندار هم سرش را در وعدههای دین میکند و نمیتواند تهدیدات واقعی را ببیند
واقعیت این است که تو به جای تلاش برای اخلاقیکردن یا متدینکردن همه انسانها، باید تمرکزت را بر تجهیز و تقویت خودت بگذاری تا بتوانی در مواجهه با خطرات از خودت دفاع کنی!
این همان کاری است که ما در تمام طول فعالیت خود در این کانال انجام دادهایم
با تدبیر و احتیاط، خود را از آزار و اذیت و تهدید دینداران در امان نگه داشتهایم
اگر میخواستیم دینداران را اخلاقی کنیم یا وعدههای اخلاقی آنها را جدی بگیریم تا الان حذف شده بودیم
انسانهای ضعیف و تنبل نمیخواهند بپذیرند که همه ارزشها، چه دینی چه اخلاقی و سکولار، همیشه قابل اعتماد نیستند و به طور دائم باید آماده بود که توسط هر کسی به راحتی نقض شوند
آنها چون توان یا حوصله تجهیز و تقویت خودشان در این دار نزاع و بقاء را ندارند، ترجیح میدهند سرشان را مثل کبک در برف این ارزشها فرو کنند
دیر نیست که یا این برف با گرمای خورشید آب شود یا قبل از آن، دشمن شما را از همان ماتحتی که از برف بیرون زده، شکار کند!
اسلام مانند برف است اما نه چون سفید است، با این تاریخچه سیاه و خونی، وجه شبهش به برف جز این نیست که میتواند فضای تاریکی ایجاد کند که چشم کبکها نور واقعیت را نبیند
دروغها و خرافات اسلام
@islie
اگر مسیح یک حرف راست زده باشد، همین است که گفته: «حقیقت نجاتبخش است»
و حقیقتی که غالباً نمیخواهیم بپذیریم این است که ارزش و حیثیت انسان، بر خلاف آنچه همیشه تصور میشود، هیچ ریشه و پایه عینی در بیرون از ذهن ندارد
آنچه به بشریت بیشترین ارزش و بها را میدهد - و البته باید بدهد - فقط ذهنیت فردی یا جمعی خودش است. در واقع و در خارج، انسان تفاوتی مکشوف با سایر چیزها ندارد، توفیری با سنگ و چوب - حتی بدتر از آن - ندارد
جهان نسبت به او همانقدر بیاعتناست که به اشیاء بیجان
اخلاق نیز چنین است
چیزی نیست که بتوان آن را به طور کامل و همگانی اجراء کرد. فقط باید خود را تقویت کنیم. آیا میخواهید جامعهای بسازید که بتوان در آن مغازه یا خودرو را بیهیچ قفل و حفاظی رها کرد و مطمئن بود هیچکس دست به سرقت نمیزند؟ این محال است! انسان ناچار است خود را مجهز کند
مجهز برای مقابله با دزدی، برای مقابله با ظلم، برای مقابله با انسانهای بیمار
ما نمیتوانیم در جهانی سراسر تهدید و خطر، بیدفاع زندگی کنیم. وظیفه هر فرد این است که خود را مجهز کند
هیچ دین، مکتب یا نظام فکریای تاکنون نتوانسته و نخواهد توانست جامعهای کاملاً اخلاقی بسازد. حتی در جوامع عمیقاً دیندار هم، جنایت، سرقت و تجاوز فراوان رخ میدهد، و چه بسا آمار آن از بعضی جوامع سکولار نیز فراتر رود. بنابراین اگر کسی بخواهد تنها بر پایه آموزههای دینی یا وعدههای اخلاقی دیگران، زندگیاش را ایمن سازد، گرفتار توهمی خطرناک شده است
برای حفاظت از خانه و ماشین، شما ناچارید قفل و دزدگیر نصب کنید
چون میدانید دیگران همیشه به ارزشهای اخلاقی پایبند نیستند
ارزش واقعی یک قفل یا آژیر، به مراتب بیشتر از تمام کتابهای مقدس و احکام دینی است که تنها وعده امنیت میدهند، در حالی که توان ایجاد آن را ندارند و در اکثر موارد خود مخل امنیتاند
واقعیت این است که در این جهان، هیچ نیرویی وجود ندارد که بتواند به طور کامل جلوی بدی، شر و ظلم را بگیرد. این وظیفه خود توست که در این میدان ستیز و بقاء، از خودت محافظت کنی
دین مانند استراتژی کبکها در باور عامیانه است
چنانکه کبک سرش را در برف میکند تا دشمن را نبیند و گمان میکند حالا در امان است، دیندار هم سرش را در وعدههای دین میکند و نمیتواند تهدیدات واقعی را ببیند
واقعیت این است که تو به جای تلاش برای اخلاقیکردن یا متدینکردن همه انسانها، باید تمرکزت را بر تجهیز و تقویت خودت بگذاری تا بتوانی در مواجهه با خطرات از خودت دفاع کنی!
این همان کاری است که ما در تمام طول فعالیت خود در این کانال انجام دادهایم
با تدبیر و احتیاط، خود را از آزار و اذیت و تهدید دینداران در امان نگه داشتهایم
اگر میخواستیم دینداران را اخلاقی کنیم یا وعدههای اخلاقی آنها را جدی بگیریم تا الان حذف شده بودیم
انسانهای ضعیف و تنبل نمیخواهند بپذیرند که همه ارزشها، چه دینی چه اخلاقی و سکولار، همیشه قابل اعتماد نیستند و به طور دائم باید آماده بود که توسط هر کسی به راحتی نقض شوند
آنها چون توان یا حوصله تجهیز و تقویت خودشان در این دار نزاع و بقاء را ندارند، ترجیح میدهند سرشان را مثل کبک در برف این ارزشها فرو کنند
دیر نیست که یا این برف با گرمای خورشید آب شود یا قبل از آن، دشمن شما را از همان ماتحتی که از برف بیرون زده، شکار کند!
اسلام مانند برف است اما نه چون سفید است، با این تاریخچه سیاه و خونی، وجه شبهش به برف جز این نیست که میتواند فضای تاریکی ایجاد کند که چشم کبکها نور واقعیت را نبیند
دروغها و خرافات اسلام
@islie
❤21👍7
دروغها و خرافات اسلام
اگر فقط یک «باید» باقی مانده باشد، این است که ما «باید واقعیتهای این جهان را به هر ضرب و زوری که شده، به خودمان بقبولانیم» اگر مسیح یک حرف راست زده باشد، همین است که گفته: «حقیقت نجاتبخش است» و حقیقتی که غالباً نمیخواهیم بپذیریم این است که ارزش و حیثیت…
عدهای هنوز از فروپاشی دین هراس دارند و دلواپس فروپاشی اخلاقاند
صرف نظر از اینکه اخلاق از دین استقلال دارد
اما اصلاً کدام اخلاق؟
یک خرید ساده دوغ و ماست را در نظر بگیر
روی بستهها، قیمت دقیق و اعشاری درج شده. کارتخوان همان رقم را بیکموکاست از حساب تو کم میکند
کاغذ باطلهای به عنوان رسید یا فاکتور به تو میدهد تا مطمئن شوی فروشنده ریالی بیشتر نکشیده
همهچیز در این معامله تحت نظارت و کنترل است
این کنترلها یعنی چه؟ یعنی از همان لحظه آغاز، فرض را بر بیاخلاقی فروشنده گذاشتهای. هیچکس به «اخلاق» تکیه نکرده. حسابوکتابهای دقیق، دستگاهها، فاکتور و سند است که اعتماد را تضمین میکند
پس کدام اخلاق؟! اگر اخلاق واقعاً حاکم بود، نه نیازی به کارتخوان بود، نه به فاکتور، نه به برچسب قیمت. این ابزارها وجود دارند چون در ناخودآگاه جمعی همه پذیرفتهایم: باید طوری زندگی کرد که گویی کسی اخلاقی زندگی نمیکند
هر کس به محض اینکه بتواند، از ما دزدی میکند، این پیشفرض همه ماست حتی در یک خرید ساده ماست و دوغ
که پیشفرض درستی است!
این پیشفرض به همه وجوه زندگی سرایت کرده است
از فروشنده لبنیات تا رؤسای جمهور ابرقدرتها
ما عملاً در زندگی هیچ وابستگی و تکیهای بر اخلاق دیگران نداریم
پس شما نگران فروپاشی کدام اخلاقاید؟ جوامع قرنهاست با فرض اینکه اخلاق فروپاشیده، خودشان را تنظیم کرده و جلو بردهاند
دروغها و خرافات اسلام
@islie
صرف نظر از اینکه اخلاق از دین استقلال دارد
اما اصلاً کدام اخلاق؟
یک خرید ساده دوغ و ماست را در نظر بگیر
روی بستهها، قیمت دقیق و اعشاری درج شده. کارتخوان همان رقم را بیکموکاست از حساب تو کم میکند
کاغذ باطلهای به عنوان رسید یا فاکتور به تو میدهد تا مطمئن شوی فروشنده ریالی بیشتر نکشیده
همهچیز در این معامله تحت نظارت و کنترل است
این کنترلها یعنی چه؟ یعنی از همان لحظه آغاز، فرض را بر بیاخلاقی فروشنده گذاشتهای. هیچکس به «اخلاق» تکیه نکرده. حسابوکتابهای دقیق، دستگاهها، فاکتور و سند است که اعتماد را تضمین میکند
پس کدام اخلاق؟! اگر اخلاق واقعاً حاکم بود، نه نیازی به کارتخوان بود، نه به فاکتور، نه به برچسب قیمت. این ابزارها وجود دارند چون در ناخودآگاه جمعی همه پذیرفتهایم: باید طوری زندگی کرد که گویی کسی اخلاقی زندگی نمیکند
هر کس به محض اینکه بتواند، از ما دزدی میکند، این پیشفرض همه ماست حتی در یک خرید ساده ماست و دوغ
که پیشفرض درستی است!
این پیشفرض به همه وجوه زندگی سرایت کرده است
از فروشنده لبنیات تا رؤسای جمهور ابرقدرتها
ما عملاً در زندگی هیچ وابستگی و تکیهای بر اخلاق دیگران نداریم
پس شما نگران فروپاشی کدام اخلاقاید؟ جوامع قرنهاست با فرض اینکه اخلاق فروپاشیده، خودشان را تنظیم کرده و جلو بردهاند
دروغها و خرافات اسلام
@islie
👍37❤3🤣1
«طبسنتی مقدس؟ وقتی بازاریابی جای علم را میگیرد»
قدسیسازی در طول تاریخ
در فرهنگهای مختلف، درمانگران سنتی با «هالهٔ تقدس» معرفی میشدند:
• جادوگران آفریقا
• عطاریهای ایران
• و در ادیان ابراهیمی، روایتهای «شفابخشی مقدس».
این «قدسیسازی» باعث شد مردم بدو پرسش علمی، نسخهها را بپذیرند.
اسلام و مذهب شیعه؛ از روایت تا خرافه
در متون اسلامی (شیعه و سنی)، احادیث زیادی هست که مدعیاند برخی رفتارها یا مواد «شفابخش قطعی»اند.
• «ادرار شتر» بهعنوان درمان بیماریها (حدیثی در صحیح بخاری و منابع شیعی).
• نسبتدادن شفابخشی به تربت کربلا (تربت حسینی شفا میدهد).
• نسبتدادن درمان به دعا، زیارت یا دمیدن امام/پیامبر.
مشکل کجاست؟
این نسخهها نه تنها هیچ آزمون علمی و بالینی ندارند، بلکه در مواردی زیانآورند.
• مصرف ادرار یا مدفوع حیوانات میتواند عامل عفونتهای خطرناک باشد.
• اتکا به دعا یا زیارت بهجای درمان پزشکی، موجب تأخیر در مراجعه و افزایش مرگومیر شده.
در واقع، این نوع «طباسلامی» بیشتر از آنکه درمان باشد، ابزار کنترل فرهنگی و اقتصادی بوده است.
تضاد با علم
کارآزمایی بالینی: هیچکدام از این نسخهها در آزمون علمی کنترلشده، اثربخشیای بالاتر از دارونما نشان ندادهاند.
تعارض منافع: امروز مبلغان طباسلامی و سنتی، با فروش داروها و «نسخههای مقدس»، سودهای کلان میبرند. اینجا دین و بازاریابی دست به دست هم میدهند.
روانشناسیِ باور به «شفای مقدس»
داوکینز در ژن خودخواه توضیح میدهد ایدهها مثل ژنها تکثیر میشوند. «ایمان به شفا توسط امام» یک میم فرهنگی است. بقای آن ناشی از قدسیسازی و ترس از نقد است، نه از اثر واقعی.
هراری در انسان خردمند نشان میدهد، داستانهای مقدس در طول تاریخ برای کنترل اجتماعی ساخته شدهاند. وقتی «تربت شفا میدهد» یا «ادرار شتر داروست»، در واقع دین دارد قدرت خودش را بر بدن انسان تثبیت میکند.
پیامدهای اجتماعی
قربانیان طباسلامی و سنتی در ایران کم نیستند. از مسمومیت با داروهای گیاهی تقلبی تا مرگ ناشی از رها کردن درمان سرطان. خرافات مقدس باعث میشوند مردم از واکسن یا داروهای مدرن بترسند، اما به خوردن ادرار شتر یا مالیدن خاک متوسل شوند.
«قدسیسازی» درمان، جان انسانها را به خطر میاندازد. اسلام و تشیع هم مانند دیگر ادیان، روایتهای فراوان از «شفای مقدس» دارند که با علم پزشکی ناسازگار است. نقد این خرافات ضروری و دفاع از جان و سلامت انسانهاست.
📚 منابع:
• Dawkins, R. The Selfish Gene (میمها و بقای فرهنگی)
• Harari, Y. N. Sapiens (قدسیسازی و نقش اجتماعی داستانها)
• WHO – Reports on Traditional & Complementary Medicine
• Goldacre, B. Bad Science (نقد علمی داروهای جایگزین)
• منابع اسلامی: صحیح بخاری، بحارالانوار
@islie
قدسیسازی در طول تاریخ
در فرهنگهای مختلف، درمانگران سنتی با «هالهٔ تقدس» معرفی میشدند:
• جادوگران آفریقا
• عطاریهای ایران
• و در ادیان ابراهیمی، روایتهای «شفابخشی مقدس».
این «قدسیسازی» باعث شد مردم بدو پرسش علمی، نسخهها را بپذیرند.
اسلام و مذهب شیعه؛ از روایت تا خرافه
در متون اسلامی (شیعه و سنی)، احادیث زیادی هست که مدعیاند برخی رفتارها یا مواد «شفابخش قطعی»اند.
• «ادرار شتر» بهعنوان درمان بیماریها (حدیثی در صحیح بخاری و منابع شیعی).
• نسبتدادن شفابخشی به تربت کربلا (تربت حسینی شفا میدهد).
• نسبتدادن درمان به دعا، زیارت یا دمیدن امام/پیامبر.
مشکل کجاست؟
این نسخهها نه تنها هیچ آزمون علمی و بالینی ندارند، بلکه در مواردی زیانآورند.
• مصرف ادرار یا مدفوع حیوانات میتواند عامل عفونتهای خطرناک باشد.
• اتکا به دعا یا زیارت بهجای درمان پزشکی، موجب تأخیر در مراجعه و افزایش مرگومیر شده.
در واقع، این نوع «طباسلامی» بیشتر از آنکه درمان باشد، ابزار کنترل فرهنگی و اقتصادی بوده است.
تضاد با علم
کارآزمایی بالینی: هیچکدام از این نسخهها در آزمون علمی کنترلشده، اثربخشیای بالاتر از دارونما نشان ندادهاند.
تعارض منافع: امروز مبلغان طباسلامی و سنتی، با فروش داروها و «نسخههای مقدس»، سودهای کلان میبرند. اینجا دین و بازاریابی دست به دست هم میدهند.
روانشناسیِ باور به «شفای مقدس»
داوکینز در ژن خودخواه توضیح میدهد ایدهها مثل ژنها تکثیر میشوند. «ایمان به شفا توسط امام» یک میم فرهنگی است. بقای آن ناشی از قدسیسازی و ترس از نقد است، نه از اثر واقعی.
هراری در انسان خردمند نشان میدهد، داستانهای مقدس در طول تاریخ برای کنترل اجتماعی ساخته شدهاند. وقتی «تربت شفا میدهد» یا «ادرار شتر داروست»، در واقع دین دارد قدرت خودش را بر بدن انسان تثبیت میکند.
پیامدهای اجتماعی
قربانیان طباسلامی و سنتی در ایران کم نیستند. از مسمومیت با داروهای گیاهی تقلبی تا مرگ ناشی از رها کردن درمان سرطان. خرافات مقدس باعث میشوند مردم از واکسن یا داروهای مدرن بترسند، اما به خوردن ادرار شتر یا مالیدن خاک متوسل شوند.
«قدسیسازی» درمان، جان انسانها را به خطر میاندازد. اسلام و تشیع هم مانند دیگر ادیان، روایتهای فراوان از «شفای مقدس» دارند که با علم پزشکی ناسازگار است. نقد این خرافات ضروری و دفاع از جان و سلامت انسانهاست.
📚 منابع:
• Dawkins, R. The Selfish Gene (میمها و بقای فرهنگی)
• Harari, Y. N. Sapiens (قدسیسازی و نقش اجتماعی داستانها)
• WHO – Reports on Traditional & Complementary Medicine
• Goldacre, B. Bad Science (نقد علمی داروهای جایگزین)
• منابع اسلامی: صحیح بخاری، بحارالانوار
@islie
❤19👍6
@ISLIE
@ISLIE_Group
t.me/+XyKtJdO5TRI5M2Q0
t.me/+9A4eKsZUjbxkNWFk
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤6👍5
سوءبرداشت «بقاء اصلح»؛ فرگشت اخلاقی نیست
معنای واقعی «اصلح»
• در نظریهٔ داروین، «اصلح» (fittest) به معنای سازگاری بیشتر با محیط است، نه «بهترین» یا «اخلاقیترین». یعنی موجودی که شانس بیشتری برای بقا و تکثیر ژنها داشته باشد، حتی اگر ضعیفتر، زشتتر یا از دید ما غیراخلاقیتر باشد.
داوکینز در ژن خودخواه توضیح میدهد؛ طبیعت بر اساس انتخاب ژنی کار میکند. ژنها فقط به دنبال بقای خود هستند، نه دنبال ارزشهای اخلاقی.
مثالهای علمی
•ویروسها: سویهای از ویروس که سریعتر منتقل شود، «اصلح» است حتی اگر کشندهتر باشد. این را در کرونا دیدیم.
• حشرات و انگلها: موجوداتی که با روشهای فریبنده ژنهایشان را منتقل میکنند، «اصلح» هستند؛ اما از دید اخلاقی ما «خوب» نیستند.
سوءاستفادههای تاریخی و دینی
• در قرن نوزدهم، این بدفهمی باعث تولد «داروینیسم اجتماعی» شد که منجر توجیه استعمار، نژادپرستی و حذف «ضعیفترها».
• در ادیان (از جمله اسلام و شیعه)، بارها گفته شده که «خدا قویترها «مومنین» را نگه میدارد» یا «بیماریها مجازات الهیاند و مؤمنان اصلح باقی میمانند».
این برداشتها علمی نیستند؛ دین سعی کرده قوانین بیرحم طبیعت را بهنفع خود قدسی کند.
حقیقت این است طبیعت بیطرف است؛ اخلاق و معنا را انسان میسازد.
روانشناسی و خرافه
چرا مردم دوست دارند «اصلح» را با «خوب» یا «اخلاقی» یکی بگیرند؟
ذهن انسان میل دارد به طبیعت «معنا» بدهد. همانطور که هراری در انسان خردمند (Sapiens) میگوید، جوامع برای کنترل مردم، پدیدههای طبیعی را با «قصهٔ اخلاقی» توضیح دادهاند. اما تکامل هیچ برنامه اخلاقی ندارد. این ما هستیم که باید با آگاهی، اخلاق و همبستگی اجتماعی بسازیم.
«اصلح» = سازگارتر با محیط، نه «اخلاقیتر» یا «برتر». طبیعت کور است؛ انتخاب طبیعی فقط ژنها را غربال میکند. خرافه و دین، بارها این قانون را برای توجیه قدرت، نابرابری و حتی خشونت سوءاستفاده کردهاند. علم، با شفافیت نشان میدهد که تکامل یک واقعیت بیطرف است؛ اخلاق محصول فرهنگ و خرد انسانی است، نه طبیعت.
📚 منابع:
• Dawkins, R. The Selfish Gene
• Harari, Y. N. Sapiens: A Brief History of Humankind
• Darwin, C. On the Origin of Species
• Dennett, D. Darwin’s Dangerous Idea
@islie
معنای واقعی «اصلح»
• در نظریهٔ داروین، «اصلح» (fittest) به معنای سازگاری بیشتر با محیط است، نه «بهترین» یا «اخلاقیترین». یعنی موجودی که شانس بیشتری برای بقا و تکثیر ژنها داشته باشد، حتی اگر ضعیفتر، زشتتر یا از دید ما غیراخلاقیتر باشد.
داوکینز در ژن خودخواه توضیح میدهد؛ طبیعت بر اساس انتخاب ژنی کار میکند. ژنها فقط به دنبال بقای خود هستند، نه دنبال ارزشهای اخلاقی.
مثالهای علمی
•ویروسها: سویهای از ویروس که سریعتر منتقل شود، «اصلح» است حتی اگر کشندهتر باشد. این را در کرونا دیدیم.
• حشرات و انگلها: موجوداتی که با روشهای فریبنده ژنهایشان را منتقل میکنند، «اصلح» هستند؛ اما از دید اخلاقی ما «خوب» نیستند.
سوءاستفادههای تاریخی و دینی
• در قرن نوزدهم، این بدفهمی باعث تولد «داروینیسم اجتماعی» شد که منجر توجیه استعمار، نژادپرستی و حذف «ضعیفترها».
• در ادیان (از جمله اسلام و شیعه)، بارها گفته شده که «خدا قویترها «مومنین» را نگه میدارد» یا «بیماریها مجازات الهیاند و مؤمنان اصلح باقی میمانند».
این برداشتها علمی نیستند؛ دین سعی کرده قوانین بیرحم طبیعت را بهنفع خود قدسی کند.
حقیقت این است طبیعت بیطرف است؛ اخلاق و معنا را انسان میسازد.
روانشناسی و خرافه
چرا مردم دوست دارند «اصلح» را با «خوب» یا «اخلاقی» یکی بگیرند؟
ذهن انسان میل دارد به طبیعت «معنا» بدهد. همانطور که هراری در انسان خردمند (Sapiens) میگوید، جوامع برای کنترل مردم، پدیدههای طبیعی را با «قصهٔ اخلاقی» توضیح دادهاند. اما تکامل هیچ برنامه اخلاقی ندارد. این ما هستیم که باید با آگاهی، اخلاق و همبستگی اجتماعی بسازیم.
«اصلح» = سازگارتر با محیط، نه «اخلاقیتر» یا «برتر». طبیعت کور است؛ انتخاب طبیعی فقط ژنها را غربال میکند. خرافه و دین، بارها این قانون را برای توجیه قدرت، نابرابری و حتی خشونت سوءاستفاده کردهاند. علم، با شفافیت نشان میدهد که تکامل یک واقعیت بیطرف است؛ اخلاق محصول فرهنگ و خرد انسانی است، نه طبیعت.
📚 منابع:
• Dawkins, R. The Selfish Gene
• Harari, Y. N. Sapiens: A Brief History of Humankind
• Darwin, C. On the Origin of Species
• Dennett, D. Darwin’s Dangerous Idea
@islie
👍10❤7