[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
🔘اولین ترورهایی که محمد دستور داد، مربوط به یک مرد یهودی سالخورده به نام ابن اشرف بود. جرم او نوشتن شعر علیه مسلمانان بود. #بخش_سوم «محمد گفت: چه کسی مرا از شر ابن اشرف خلاص میکند؟» یکی از پیروانش داوطلب شد و گفت: «من این کار را برای تو انجام میدهم، ای…
🔘اسلام، دین خشونت و ترور.
ادامه…
#بخش_چهارم
💢به محض اینکه او خوابید و خروپف کرد، بلند شدم و او را به شکلی وحشتناکتر از هر کسی که تا به حال کشته شده بود، کشتم. نوک کمانم را در چشم سالم او گذاشتم، سپس فشار دادم تا از پشت گردنش بیرون آمد... وقتی به مدینه بازگشتم... پیامبر از من پرسید چه خبر است و وقتی ماجرا را گفتم، به من دعای خیر کرد.» (ص ۶۷۴-۶۷۵).
💢زندگینامه پیامبر این گزارش را با دو گزارش دیگر از ترورهای موفق دستور داده شده توسط پیامبر ادامه میدهد. ابوعفک «نارضایتی خود را از پیامبر نشان داد» و شعری سرود. «پیامبر گفت: چه کسی این شرور را برای من رسیدگی میکند؟» سپس سالم بن عمیر... رفت و او را کشت. (ص ۶۷۵). پس از این ترور، زنی به نام اسماء بنت مروان «نارضایتی نشان داد» و شعری علیه پیامبر سرود. «وقتی پیامبر شنید که او چه گفته است، گفت: چه کسی مرا از شر دختر مروان خلاص میکند؟» عمیر... که نزد او بود، این را شنید و همان شب به خانه او رفت و او را کشت. صبح روز بعد نزد پیامبر آمد و به او گفت که چه کرده است و پیامبر گفت: «تو به خدا و پیامبرش کمک کردی، ای عمیر.» (ص ۶۷۵-۶۷۶).
💢باز هم تأکید میکنیم که نمونههای فوق (که به هیچ وجه فهرست کاملی از خشونتهای موجود در قدیمیترین زندگینامه پیامبر نیست) برای توجیه کشتار و نابودی هر کسی که با ایدئولوژی اسلام و درخواست تسلیم مطلق آن مخالفت میکند، کافی است. با این حال، آنچه حتی مهمتر از این گزارشها برای شکلدهی به نگرش و رفتار مسلمانان است، مجموعهای از گفتهها و اقدامات محمد در احادیث است.
اکنون به چند نمونه از احادیث میپردازیم. در زیر چند نمونه از مجموعه احادیث بخاری، معتبرترین کتاب در اسلام سنی پس از قرآن، آورده شده است (صحیح بخاری، ۹ جلد، ترجمه دکتر محمد محسن خان، دار احیاء السنة، بیتا).
«پیامبر خدا گفت: بدانید که بهشت زیر سایه شمشیرهاست.» (جلد ۴، ص ۵۵)
«پیامبر خدا گفت: من مأمور شدهام که با مردم بجنگم تا بگویند: هیچ معبودی جز الله نیست، و هر کس بگوید: هیچ معبودی جز الله نیست، جان و مالش توسط من در امان خواهد بود...» (جلد ۴، ص ۱۲۴)
«شایسته پیامبر نیست که اسیران جنگی داشته باشد (و آنها را با فدیه آزاد کند) تا اینکه در زمین کشتار بزرگی (در میان دشمنانش) انجام دهد...» (جلد ۴، ص ۱۶۱)
«هر کس دین اسلام را تغییر دهد، او را بکشید.» (جلد ۹، ص ۴۵)
«یک جاسوس کافر نزد پیامبر آمد در حالی که او در سفر بود. جاسوس با همراهان پیامبر نشست و شروع به صحبت کرد و سپس رفت. پیامبر به همراهانش گفت: او را تعقیب کنید و بکشید. پس من او را کشتم. سپس پیامبر اموال جاسوس کشته شده را به او داد.» (جلد ۴، ص ۱۸۱-۱۸۲)
«برخی از افراد قبیله عکل نزد پیامبر آمدند و اسلام آوردند. آب و هوای مدینه با آنها سازگار نبود، بنابراین پیامبر به آنها دستور داد به شتران شیرده صدقه بروند و از شیر و ادرار آنها (به عنوان دارو) بنوشند. آنها این کار را کردند و پس از بهبودی از بیماریشان (سلامتی خود را به دست آوردند)، مرتد شدند (از اسلام برگشتند) و چوپان شتران را کشتند و شتران را با خود بردند. پیامبر (افرادی را) به تعقیب آنها فرستاد و آنها را (دستگیر کردند و) آوردند، و پیامبر دستور داد که دستها و پاهای آنها را قطع کنند و چشمهای آنها را با قطعات آهن داغ داغ کنند، و دستها و پاهای قطع شده آنها را نبندند، تا بمیرند.» (جلد ۸، ص ۵۱۹-۵۲۰)
«پیامبر از کنار من در مکانی به نام ابواء یا ودان گذشت و از او پرسیده شد که آیا حمله شبانه به جنگجویان مشرک با احتمال به خطر افتادن زنان و کودکان آنها جایز است یا نه. پیامبر پاسخ داد: آنها (یعنی زنان و کودکان) از آنها (یعنی مشرکان) هستند.» (جلد ۴، ص ۱۵۸-۱۵۹)
در دومین مجموعه معتبر احادیث، صحیح مسلم، فصل مربوط به این حدیث با عنوان «جواز کشتن زنان و کودکان در حملات شبانه، به شرطی که عمدی نباشد» آمده است. نویسنده سپس مینویسد: «از سعد بن جثامه نقل شده است که پیامبر خدا هنگامی که درباره کشتن زنان و کودکان مشرکان در حمله شبانه پرسیده شد، گفت: آنها از آنها هستند.» (جلد ۳، ص ۹۴۶-۹۴۷، صحیح مسلم، ترجمه عبدالحمید صدیقی، ۴ جلد)
در فصلی با عنوان «فضیلت کشتن یک کافر» میخوانیم: «ابوهریره نقل کرد که پیامبر خدا فرمود: یک کافر و کسی که او را کشته است، هرگز در جهنم جمع نخواهند شد.» مترجم مسلمان این اثر به این حدیث این پاورقی را اضافه کرده است: «این بدان معناست که کسی که در راه خدا (یعنی جهاد) کافری را بکشد، گناهانش بخشیده میشود و بنابراین به بهشت میرود. کافر حتماً به جهنم میرود. بنابراین کسی که کافری را کشته است، در جهنم با او جمع نخواهد شد.» (جلد ۲، ص ۶۹۰ از سنن ابوداوود، ترجمه احمد حسن، ۳ جلد، دهلی نو: کتب بهوان، ۱۹۹۰).
@islie
ادامه…
#بخش_چهارم
💢به محض اینکه او خوابید و خروپف کرد، بلند شدم و او را به شکلی وحشتناکتر از هر کسی که تا به حال کشته شده بود، کشتم. نوک کمانم را در چشم سالم او گذاشتم، سپس فشار دادم تا از پشت گردنش بیرون آمد... وقتی به مدینه بازگشتم... پیامبر از من پرسید چه خبر است و وقتی ماجرا را گفتم، به من دعای خیر کرد.» (ص ۶۷۴-۶۷۵).
💢زندگینامه پیامبر این گزارش را با دو گزارش دیگر از ترورهای موفق دستور داده شده توسط پیامبر ادامه میدهد. ابوعفک «نارضایتی خود را از پیامبر نشان داد» و شعری سرود. «پیامبر گفت: چه کسی این شرور را برای من رسیدگی میکند؟» سپس سالم بن عمیر... رفت و او را کشت. (ص ۶۷۵). پس از این ترور، زنی به نام اسماء بنت مروان «نارضایتی نشان داد» و شعری علیه پیامبر سرود. «وقتی پیامبر شنید که او چه گفته است، گفت: چه کسی مرا از شر دختر مروان خلاص میکند؟» عمیر... که نزد او بود، این را شنید و همان شب به خانه او رفت و او را کشت. صبح روز بعد نزد پیامبر آمد و به او گفت که چه کرده است و پیامبر گفت: «تو به خدا و پیامبرش کمک کردی، ای عمیر.» (ص ۶۷۵-۶۷۶).
💢باز هم تأکید میکنیم که نمونههای فوق (که به هیچ وجه فهرست کاملی از خشونتهای موجود در قدیمیترین زندگینامه پیامبر نیست) برای توجیه کشتار و نابودی هر کسی که با ایدئولوژی اسلام و درخواست تسلیم مطلق آن مخالفت میکند، کافی است. با این حال، آنچه حتی مهمتر از این گزارشها برای شکلدهی به نگرش و رفتار مسلمانان است، مجموعهای از گفتهها و اقدامات محمد در احادیث است.
اکنون به چند نمونه از احادیث میپردازیم. در زیر چند نمونه از مجموعه احادیث بخاری، معتبرترین کتاب در اسلام سنی پس از قرآن، آورده شده است (صحیح بخاری، ۹ جلد، ترجمه دکتر محمد محسن خان، دار احیاء السنة، بیتا).
«پیامبر خدا گفت: بدانید که بهشت زیر سایه شمشیرهاست.» (جلد ۴، ص ۵۵)
«پیامبر خدا گفت: من مأمور شدهام که با مردم بجنگم تا بگویند: هیچ معبودی جز الله نیست، و هر کس بگوید: هیچ معبودی جز الله نیست، جان و مالش توسط من در امان خواهد بود...» (جلد ۴، ص ۱۲۴)
«شایسته پیامبر نیست که اسیران جنگی داشته باشد (و آنها را با فدیه آزاد کند) تا اینکه در زمین کشتار بزرگی (در میان دشمنانش) انجام دهد...» (جلد ۴، ص ۱۶۱)
«هر کس دین اسلام را تغییر دهد، او را بکشید.» (جلد ۹، ص ۴۵)
«یک جاسوس کافر نزد پیامبر آمد در حالی که او در سفر بود. جاسوس با همراهان پیامبر نشست و شروع به صحبت کرد و سپس رفت. پیامبر به همراهانش گفت: او را تعقیب کنید و بکشید. پس من او را کشتم. سپس پیامبر اموال جاسوس کشته شده را به او داد.» (جلد ۴، ص ۱۸۱-۱۸۲)
«برخی از افراد قبیله عکل نزد پیامبر آمدند و اسلام آوردند. آب و هوای مدینه با آنها سازگار نبود، بنابراین پیامبر به آنها دستور داد به شتران شیرده صدقه بروند و از شیر و ادرار آنها (به عنوان دارو) بنوشند. آنها این کار را کردند و پس از بهبودی از بیماریشان (سلامتی خود را به دست آوردند)، مرتد شدند (از اسلام برگشتند) و چوپان شتران را کشتند و شتران را با خود بردند. پیامبر (افرادی را) به تعقیب آنها فرستاد و آنها را (دستگیر کردند و) آوردند، و پیامبر دستور داد که دستها و پاهای آنها را قطع کنند و چشمهای آنها را با قطعات آهن داغ داغ کنند، و دستها و پاهای قطع شده آنها را نبندند، تا بمیرند.» (جلد ۸، ص ۵۱۹-۵۲۰)
«پیامبر از کنار من در مکانی به نام ابواء یا ودان گذشت و از او پرسیده شد که آیا حمله شبانه به جنگجویان مشرک با احتمال به خطر افتادن زنان و کودکان آنها جایز است یا نه. پیامبر پاسخ داد: آنها (یعنی زنان و کودکان) از آنها (یعنی مشرکان) هستند.» (جلد ۴، ص ۱۵۸-۱۵۹)
در دومین مجموعه معتبر احادیث، صحیح مسلم، فصل مربوط به این حدیث با عنوان «جواز کشتن زنان و کودکان در حملات شبانه، به شرطی که عمدی نباشد» آمده است. نویسنده سپس مینویسد: «از سعد بن جثامه نقل شده است که پیامبر خدا هنگامی که درباره کشتن زنان و کودکان مشرکان در حمله شبانه پرسیده شد، گفت: آنها از آنها هستند.» (جلد ۳، ص ۹۴۶-۹۴۷، صحیح مسلم، ترجمه عبدالحمید صدیقی، ۴ جلد)
در فصلی با عنوان «فضیلت کشتن یک کافر» میخوانیم: «ابوهریره نقل کرد که پیامبر خدا فرمود: یک کافر و کسی که او را کشته است، هرگز در جهنم جمع نخواهند شد.» مترجم مسلمان این اثر به این حدیث این پاورقی را اضافه کرده است: «این بدان معناست که کسی که در راه خدا (یعنی جهاد) کافری را بکشد، گناهانش بخشیده میشود و بنابراین به بهشت میرود. کافر حتماً به جهنم میرود. بنابراین کسی که کافری را کشته است، در جهنم با او جمع نخواهد شد.» (جلد ۲، ص ۶۹۰ از سنن ابوداوود، ترجمه احمد حسن، ۳ جلد، دهلی نو: کتب بهوان، ۱۹۹۰).
@islie
◽️دُروغــها و خُــرافــاتِ اســلام◽️
◾️ســلســله مناظرات فلسفی
◾️مــوضــوع: اثبات وجود
خدا(برهان علیت)
◾️جلسه چهارم و پایانی .
◾️زمــان: جمعه ۲۶بهمن؛ ساعت 19 به وقت تهــران
◾️طرفین:
• جناب آرش (دگرانديش) نماینده گروه دروغ ها و خرافات اسلام
• جناب محمد صادق غفرانی (مسلمان،مستقل)
◽️لینکِ عضویَّت:
https://t.me/Islie_Group
◾️ســلســله مناظرات فلسفی
◾️مــوضــوع: اثبات وجود
خدا(برهان علیت)
◾️جلسه چهارم و پایانی .
◾️زمــان: جمعه ۲۶بهمن؛ ساعت 19 به وقت تهــران
◾️طرفین:
• جناب آرش (دگرانديش) نماینده گروه دروغ ها و خرافات اسلام
• جناب محمد صادق غفرانی (مسلمان،مستقل)
◽️لینکِ عضویَّت:
https://t.me/Islie_Group
مسائل دینی-عقیدتیات را اینجا بنویس! یا در کامنتها یا در گروه تماس با مدیریت.
ما تلاش میکنیم با رویکرد فلسفی-منطقی و دور از جانبداریِ خاصی بهش پاسخ بدیم.
مسائل جالب و عمیقت را، بهطور ناشناس در همین کانال پست خواهیم کرد.
نه فقط مسئله، میتوانی با چالشهای سخت، نظام فکری-عقیدتیِ ما را هم سنجش کنی!
@Islie_Group
ما تلاش میکنیم با رویکرد فلسفی-منطقی و دور از جانبداریِ خاصی بهش پاسخ بدیم.
مسائل جالب و عمیقت را، بهطور ناشناس در همین کانال پست خواهیم کرد.
نه فقط مسئله، میتوانی با چالشهای سخت، نظام فکری-عقیدتیِ ما را هم سنجش کنی!
@Islie_Group
اگه فکر میکنین که فقط مسلمونها هستن که از قرآن معجزات علمی بیرون میکشن، دارید اشتباه میکنین! 😁
هر چند که منتقدان تقریباً همهی این معجزات Fake رو رد کردن، ولی جالبه اگه اینبار از یه جنبهی دیگه این موضوع رو مورد انتقاد قرار بدیم. با یه پرسش از خود مسلمونها شروع میکنم: اگه ما همین معجزات علمی رو از کتب مقدس سایر ادیان و آیینها براتون بیاریم، قبول میکنین که اون ادیان هم الهی هستن؟
و اگه نه، چرا؟! منظورم کتب مقدس سایر ادیان ابراهیمی - مثل یهودیت و مسیحیت - نیست؛ گرچه اونها هم در مورد کتبشون از این ادعاها کم نمیکنن، ولی بالاخره این ادیان هم به نحوی میتونه به اسلام مرتبط باشه، لهذا برای اینکه شک و شبههای باقی نمونه، به نمونههایی از إعجاز علمی در سایر ادیان - مثلاً آیینهای بودا و هندو و... - اشاره میکنم. این آیینها هیچ ربطی به اسلام ندارن و خیلی هم قدیمیتر از اسلام و حتی مسیحیت هستن. معجزات علمی این آیینها رو هم شما از پیروانش خواهید پذیرفت؟ یا یه بام دارین ولی دو هوا؟
با این ادعای هندوان شروع کنیم در مورد
براهمنهها که از متون مقدس و قدیمیشون هست. میگن بخشهایی از این کتاب شامل پیشگوییهایی دربارهی پدیدههای طبیعی میشه - مثلاً طلوع و غروب خورشید. برای نمونه، بخش ۳.۴۴ از براهمنه به این مسئه اشاره داره که آیا خورشید واقعاً طلوع یا غروب میکنه یا نه، نوشته که:
«برخلاف باور و عقیدهی مردم که فکر میکنند خورشید غروب میکند، خورشید هیچوقت طلوع یا غروب نمیکند. چون پس از رسیدن به پایان روز، دو اثر متضاد ایجاد میکند: برای آنچه در پایین است، شب را میسازد و برای آنچه در سوی دیگر است، روز را».
متن انگلیسیاش:
«The sun does never rise nor set. When people think the sun is setting it is not so. For after having arrived at the end of the day, it makes itself produce two opposite effects, making night to what is below and day to what is on the other side. When they believe it rises in the morning this supposed rising is thus to be accounted for. Having reached the end of the night, it makes itself produce two opposite effects, making day to what is below and night to what is on the other side».
منبع:
- Aitareya Brahmana 3.44, Translator: J.S. Speyer
جالب بود! 😅 آیا چنین کتابی میتونه ساختهی خود بشر باشه؟! چطور سالها قبل از میلاد مسیح به این یافتههای جدید علمی اشاره کرده؟! این پیشگوییها جز از جانب خدا ممکن نیست و به خوبی دلالت بر الهیبودن این کتاب داره! 😉
خلاصتاً اینکه فقط مسلمونهای عزیز ما نیستن که چنین ادعاهایی رو - با تحریف و سوءتفسیر قرآن و علوم - طرح میکنن، در بقیهی ادیان هم این کار بسیار رایجه، تازه چنانکه میبینین و خواهید دید، بهنحو واقعاً قویتر و جالبتری! کلی هم عکس و فیلم و مقاله و کتاب براش تهیه کردن! 😆 الان سؤال اینه، چرا باید گفت اسلام بهخاطر این پیشگوییها از جانب خداست ولی هندوئیسم نه؟! چرا یه بام و دو هوا؟
بهنظر ما، همهشون در حال فریب و سوءتفسیر هستن، به لحاظ علمی ادعاهای همهشون باطله، فقط خواستم بگم تا بدونین توی هر نقطهی کرهی زمین، علوم تجربی داره پیشگوییهای دین همون منطقه رو اثبات میکنه و پیروان اون دین هم معمولاً از پیشگوییهای ادیان سایر مناطق جهان، بیاطلاع هستن. 😅 بازم براتون از این نمونههای جذاب بیارم؟ 😍
@islie
هر چند که منتقدان تقریباً همهی این معجزات Fake رو رد کردن، ولی جالبه اگه اینبار از یه جنبهی دیگه این موضوع رو مورد انتقاد قرار بدیم. با یه پرسش از خود مسلمونها شروع میکنم: اگه ما همین معجزات علمی رو از کتب مقدس سایر ادیان و آیینها براتون بیاریم، قبول میکنین که اون ادیان هم الهی هستن؟
و اگه نه، چرا؟! منظورم کتب مقدس سایر ادیان ابراهیمی - مثل یهودیت و مسیحیت - نیست؛ گرچه اونها هم در مورد کتبشون از این ادعاها کم نمیکنن، ولی بالاخره این ادیان هم به نحوی میتونه به اسلام مرتبط باشه، لهذا برای اینکه شک و شبههای باقی نمونه، به نمونههایی از إعجاز علمی در سایر ادیان - مثلاً آیینهای بودا و هندو و... - اشاره میکنم. این آیینها هیچ ربطی به اسلام ندارن و خیلی هم قدیمیتر از اسلام و حتی مسیحیت هستن. معجزات علمی این آیینها رو هم شما از پیروانش خواهید پذیرفت؟ یا یه بام دارین ولی دو هوا؟
با این ادعای هندوان شروع کنیم در مورد
براهمنهها که از متون مقدس و قدیمیشون هست. میگن بخشهایی از این کتاب شامل پیشگوییهایی دربارهی پدیدههای طبیعی میشه - مثلاً طلوع و غروب خورشید. برای نمونه، بخش ۳.۴۴ از براهمنه به این مسئه اشاره داره که آیا خورشید واقعاً طلوع یا غروب میکنه یا نه، نوشته که:
«برخلاف باور و عقیدهی مردم که فکر میکنند خورشید غروب میکند، خورشید هیچوقت طلوع یا غروب نمیکند. چون پس از رسیدن به پایان روز، دو اثر متضاد ایجاد میکند: برای آنچه در پایین است، شب را میسازد و برای آنچه در سوی دیگر است، روز را».
متن انگلیسیاش:
«The sun does never rise nor set. When people think the sun is setting it is not so. For after having arrived at the end of the day, it makes itself produce two opposite effects, making night to what is below and day to what is on the other side. When they believe it rises in the morning this supposed rising is thus to be accounted for. Having reached the end of the night, it makes itself produce two opposite effects, making day to what is below and night to what is on the other side».
منبع:
- Aitareya Brahmana 3.44, Translator: J.S. Speyer
جالب بود! 😅 آیا چنین کتابی میتونه ساختهی خود بشر باشه؟! چطور سالها قبل از میلاد مسیح به این یافتههای جدید علمی اشاره کرده؟! این پیشگوییها جز از جانب خدا ممکن نیست و به خوبی دلالت بر الهیبودن این کتاب داره! 😉
خلاصتاً اینکه فقط مسلمونهای عزیز ما نیستن که چنین ادعاهایی رو - با تحریف و سوءتفسیر قرآن و علوم - طرح میکنن، در بقیهی ادیان هم این کار بسیار رایجه، تازه چنانکه میبینین و خواهید دید، بهنحو واقعاً قویتر و جالبتری! کلی هم عکس و فیلم و مقاله و کتاب براش تهیه کردن! 😆 الان سؤال اینه، چرا باید گفت اسلام بهخاطر این پیشگوییها از جانب خداست ولی هندوئیسم نه؟! چرا یه بام و دو هوا؟
بهنظر ما، همهشون در حال فریب و سوءتفسیر هستن، به لحاظ علمی ادعاهای همهشون باطله، فقط خواستم بگم تا بدونین توی هر نقطهی کرهی زمین، علوم تجربی داره پیشگوییهای دین همون منطقه رو اثبات میکنه و پیروان اون دین هم معمولاً از پیشگوییهای ادیان سایر مناطق جهان، بیاطلاع هستن. 😅 بازم براتون از این نمونههای جذاب بیارم؟ 😍
@islie
به کانال «دروغها و خرافات اسلام» خوش آمدید!
توجه
در بازهی زمانیِ ۱ تا ۹ صبح، کامنت ارسال نکنید (بهطور رباتیک حذف خواهد شد).
گروه بحث
@Islie_Group
ارتباط با ادمینها
t.me/+ei63mBE23ME3ZmY0
توجه
در بازهی زمانیِ ۱ تا ۹ صبح، کامنت ارسال نکنید (بهطور رباتیک حذف خواهد شد).
گروه بحث
@Islie_Group
ارتباط با ادمینها
t.me/+ei63mBE23ME3ZmY0
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
اگه فکر میکنین که فقط مسلمونها هستن که از قرآن معجزات علمی بیرون میکشن، دارید اشتباه میکنین! 😁 هر چند که منتقدان تقریباً همهی این معجزات Fake رو رد کردن، ولی جالبه اگه اینبار از یه جنبهی دیگه این موضوع رو مورد انتقاد قرار بدیم. با یه پرسش از خود مسلمونها…
یه مورد دیگه براتون میارم که از قبلی هم جالبتره! اول بدونین تا الان زیستشناسان حدود ۱.۵ میلیون جاندار رو شناختن و میگن این تعداد فقط یه بخش کوچکی از همهی گونههای موجوده و هنوز میلیونها گونهی دیگه کشف و دیده نشدن... تخمینشون هم اینه که روی زمین در مجموع بین ۸ تا ۸.۷ میلیون گونهی زنده وجود داره!
حالا جالب اینجاست که متون باستانیِ هندو مثل Bhagavad Gita و Padma Purana، ادعاء میکنن که ۸.۴ میلیون «گونه» جاندار روی زمین داریم! مثلاً در Padma Purana، گونههای حیات به این صورت طبقهبندی و شمارش شدن:
از Jalaja، چند گونه داریم؟ ۹۰۰,۰۰۰ گونه و ۲,۰۰۰,۰۰۰ گونه از Sthavara و ۱,۱۰۰,۰۰۰ گونه از Krimayo و ۱,۰۰۰,۰۰۰ گونه از Pakshinam و ۳,۰۰۰,۰۰۰ گونه از Pashavah و ۴۰۰,۰۰۰ گونه از Manavah!
آیه سانسکریت:
jalaja nava lakshani, sthavara laksha-vimshati,
krimayo rudra-sankhyakah, pakshinam dasha-lakshanam,
trinshal-lakshani pashavah, chatur lakshani manavah
پس این متون باستانی، که قدمتی بیش از ۵۰۰۰ سال دارن، نه فقط تعداد گونههای حیات رو بیان کردن، بلکه اونها رو بهطور دقیق طبقهبندی هم کردن!
در Bhagavad Gita (فصل دوم، آیه ۲۲) اومده که:
«چنانکه انسان لباسهای کهنه رو کنار میذاره و لباس نو میپوشه، روح هم بدنهای فرسوده رو رها کرده و بدنهای جدید میپذیره».
روح میتونه در هر یک از این ۸.۴ میلیون گونه متولد بشه و رسیدن به جسم انسانی در فلسفهی ودایی به عنوان نقطهی اوج در مسیر تکامل معرفی شده.
در یکی دیگه از پاداهاشون هم - که قدمتی بیش از کل زیستشناسی جدید داره - اومده:
«ಎಂಭತ್ತ್ನಾಲ್ಕು ಲಕ್ಷ ಜೀವರಾಶಿಯನ್ನು ದಾಟಿ ಬಂದ ಈ ಶರೀರ...»
ترجمه:
«این بدن انسانی پس از گذر از ۸.۴ میلیون گونهی دیگه به وجود اومده».
حالا اینکه کتب مقدس هندوها ادعاء میکنه روح انسان با گذر از جسم ۸.۴ میلیون «گونهی مختلف» به جسم فعلی رسیده و همزمان زیستشناسان هم معتقدن که بین ۸ تا ۸.۷ میلیون «گونه» روی زمین وجود داره، عجیب نیست؟! بهراستی متون باستانیِ هندوان که قدمتش به قرنها قبل از میلاد مسیح برمیگرده، چگونه اون زمان از این حقایق دقیق خبر داشته؟! این متون رو که دیگه مسلمونهای عزیز از جانب خدا نمیدونن، معتقدن تألیف بشره... خب چطور تألیف بشره وقتی اینقدر اطلاعات دقیق علمیای میده که دانشمندان بهتازگی بهش رسیدن؟ أَفلا یؤمنون؟!! 😅
@islie
رفرنسها:
https://www.sanskritimagazine.com/number-of-life-forms-on-earth/?utm_source=chatgpt.com
https://rasikanandadas.wordpress.com/2018/12/24/20-what-is-the-scriptural-reference-for-8400000-species-of-life/?utm_source=chatgpt.com
https://hansadutta.com/krsnanews/2011/08/24/8400000-species-life-padma-purana/?utm_source=chatgpt.com
https://hinduism.stackexchange.com/questions/9901/what-are-the-84-lakh-8-4-million-species
https://harekrishnarevolution.wordpress.com/2011/07/02/8-4-million-species-of-life/
https://wordzz.com/soul-passes-8-4-million-species/
حالا جالب اینجاست که متون باستانیِ هندو مثل Bhagavad Gita و Padma Purana، ادعاء میکنن که ۸.۴ میلیون «گونه» جاندار روی زمین داریم! مثلاً در Padma Purana، گونههای حیات به این صورت طبقهبندی و شمارش شدن:
از Jalaja، چند گونه داریم؟ ۹۰۰,۰۰۰ گونه و ۲,۰۰۰,۰۰۰ گونه از Sthavara و ۱,۱۰۰,۰۰۰ گونه از Krimayo و ۱,۰۰۰,۰۰۰ گونه از Pakshinam و ۳,۰۰۰,۰۰۰ گونه از Pashavah و ۴۰۰,۰۰۰ گونه از Manavah!
آیه سانسکریت:
jalaja nava lakshani, sthavara laksha-vimshati,
krimayo rudra-sankhyakah, pakshinam dasha-lakshanam,
trinshal-lakshani pashavah, chatur lakshani manavah
پس این متون باستانی، که قدمتی بیش از ۵۰۰۰ سال دارن، نه فقط تعداد گونههای حیات رو بیان کردن، بلکه اونها رو بهطور دقیق طبقهبندی هم کردن!
در Bhagavad Gita (فصل دوم، آیه ۲۲) اومده که:
«چنانکه انسان لباسهای کهنه رو کنار میذاره و لباس نو میپوشه، روح هم بدنهای فرسوده رو رها کرده و بدنهای جدید میپذیره».
روح میتونه در هر یک از این ۸.۴ میلیون گونه متولد بشه و رسیدن به جسم انسانی در فلسفهی ودایی به عنوان نقطهی اوج در مسیر تکامل معرفی شده.
در یکی دیگه از پاداهاشون هم - که قدمتی بیش از کل زیستشناسی جدید داره - اومده:
«ಎಂಭತ್ತ್ನಾಲ್ಕು ಲಕ್ಷ ಜೀವರಾಶಿಯನ್ನು ದಾಟಿ ಬಂದ ಈ ಶರೀರ...»
ترجمه:
«این بدن انسانی پس از گذر از ۸.۴ میلیون گونهی دیگه به وجود اومده».
حالا اینکه کتب مقدس هندوها ادعاء میکنه روح انسان با گذر از جسم ۸.۴ میلیون «گونهی مختلف» به جسم فعلی رسیده و همزمان زیستشناسان هم معتقدن که بین ۸ تا ۸.۷ میلیون «گونه» روی زمین وجود داره، عجیب نیست؟! بهراستی متون باستانیِ هندوان که قدمتش به قرنها قبل از میلاد مسیح برمیگرده، چگونه اون زمان از این حقایق دقیق خبر داشته؟! این متون رو که دیگه مسلمونهای عزیز از جانب خدا نمیدونن، معتقدن تألیف بشره... خب چطور تألیف بشره وقتی اینقدر اطلاعات دقیق علمیای میده که دانشمندان بهتازگی بهش رسیدن؟ أَفلا یؤمنون؟!! 😅
@islie
رفرنسها:
https://www.sanskritimagazine.com/number-of-life-forms-on-earth/?utm_source=chatgpt.com
https://rasikanandadas.wordpress.com/2018/12/24/20-what-is-the-scriptural-reference-for-8400000-species-of-life/?utm_source=chatgpt.com
https://hansadutta.com/krsnanews/2011/08/24/8400000-species-life-padma-purana/?utm_source=chatgpt.com
https://hinduism.stackexchange.com/questions/9901/what-are-the-84-lakh-8-4-million-species
https://harekrishnarevolution.wordpress.com/2011/07/02/8-4-million-species-of-life/
https://wordzz.com/soul-passes-8-4-million-species/
آیا باید برای هر چیزی دلیل داشت؟ کوتاه: نه!
تفصیل:
اجازه بدید یهکم از تجربهی شخصیِ خودم بنویسم... یه دورهای تو زندگیام بود، خیلی سال پیش، که برای هر باور و رفتاری دنبال دلیل میگشتم. وارد فاز بحثهای فلسفی و عقیدتی شده بودم و حس میکردم باید برای هر رفتار یا باوری، یه استدلال منطقی داشته باشم.
مثلاً میگفتم: «چرا باید درِ اتاقمو ببندم؟ چه دلیل منطقیای براش دارم؟»
در رو باز میذاشتم ولی بعدش معذب بودم، حس امنیت نداشتم. با این حال چون دلیل قانعکنندهای نداشتم، خودمو مجبور میکردم که همین وضع رو تحمل کنم.
یا میگفتم: «چرا باید از سوسک بترسم؟ دلیل منطقیام چیه؟!» بعد میرفتم یه سوسک میگرفتم دستم، فقط برای اینکه فکر میکردم ترسم بیدلیله. ولی نتیجهاش چی بود؟ عذاب بیدلیل.
حتی به بالش هم گیر میدادم! میگفتم: «چرا باید بالش بذارم زیر سرم؟» برمیداشتم و نتیجهاش میشد گردندرد و خواب بیکیفیت. اون موقع سعی میکردم برای این چیزا دلیل بیارم، ولی چون نمیتونستم، قیدشونو میزدم.
بعدتر که کمی بزرگتر شدم، فهمیدم همهچیز تو زندگی با منطق و استدلال جلو نمیره. ذهن ما پره از باورها، رفتارها، عادتها و حسهایی که نمیتونیم برای همشون دلیل بیاریم. اصلاً لزومی هم نداره. هر انسان میلیاردها میلیارد فقره باور در ذهنش داره، مگه میشه نشست یکییکی برای همه دلیل پیدا کرد؟!
خب پس یعنی میشه بعضی چیزا رو بدون دلیل پذیرفت؟ آره، ولی با چند شرط:
یک اینکه خلاف عقل و اخلاق نباشه.
یعنی اگه نمیتونی دلیل بیاری، حداقل مطمئن باش که دلیلی برای رد عقلانی یا اخلاقیاش هم وجود نداره.
دو اینکه باعث آزار و عذابت نشه.
اگه کاری باعث رنجیدنت میشه و انجامش هم هزینه داره ولی بدون لذت یا فایدهی قابل توجهی، لازمه یه بار با خودت خلوت کنی ببینی دقیقاً چرا داری انجامش میدی. مثلاً بستن در، اتفاقاً باعث راحتیام میشد، نه فقط رنجی نداشت، بلکه رنجی رو هم برمیداشت، پس مشکلی نبود. ولی گرفتن سوسک فقط بهم استرس میداد.
سه و از همه مهمتر اینکه در زمرهی باورای پایه و بنیادی نباشه.
بعضی چیزا مثل باور به خدا، دین، اختیار یا جبر، جزو پایههای فکری زندگیمونن. نمیتونیم راحت از کنارشون رد شیم. اینا همون چیزاییان که مسیر زندگی رو تعیین میکنن و لازمه براشون وقت و فکر بذاریم. اینکه درِ اتاقم باز بمونه یا ببندمش، یا اینکه دخترعمهام رو واقعاً عمهام بهدنیا آورده یا نه، یا اینکه جنیفر لوپز عمل جراحیِ زیبایی داشته یا نه، اینها در زمرهی مبانیِ فکری و زندگی نیست، ولی اینکه خدا هست یا نیست، محمد بن عبدالله نبی خداست یا نه، اینها در زمرهی باورهای پایهان و حتماً باید برای بررسیِ استدلالی و نقادیِ علمیاش وقت و انرژی زیادی صرف کرد. نگو نماز و روزه هم در حکم همون درِ اتاق هستن، دلیلی براشون ندارم، ولی انجامشون میدم... نه! این مغالطه میشه، خیلی استنتاج سطحی و ناشیانهای هست!
این پست رو نوشتم چون یه کاربری ازم سؤالاتی پرسید بعد فهمیدم دچار همین خطای محاسباتی و معرفتیِ قدیمیِ خودم شده! گفتم شاید این نکات بهدرد شما هم بخوره. کلاً داشتن زندگیِ اصولی و عقلانی و اخلاقی، سخت و ناممکن نیست، فقط نیاز به کمی تفکیک و تدقیق داره، باید حواست باشه به خودت زحمت الکی و بیجا ندی اون هم به بهونهی زندگیِ عقلانی و اخلاقی!
@islie
تفصیل:
اجازه بدید یهکم از تجربهی شخصیِ خودم بنویسم... یه دورهای تو زندگیام بود، خیلی سال پیش، که برای هر باور و رفتاری دنبال دلیل میگشتم. وارد فاز بحثهای فلسفی و عقیدتی شده بودم و حس میکردم باید برای هر رفتار یا باوری، یه استدلال منطقی داشته باشم.
مثلاً میگفتم: «چرا باید درِ اتاقمو ببندم؟ چه دلیل منطقیای براش دارم؟»
در رو باز میذاشتم ولی بعدش معذب بودم، حس امنیت نداشتم. با این حال چون دلیل قانعکنندهای نداشتم، خودمو مجبور میکردم که همین وضع رو تحمل کنم.
یا میگفتم: «چرا باید از سوسک بترسم؟ دلیل منطقیام چیه؟!» بعد میرفتم یه سوسک میگرفتم دستم، فقط برای اینکه فکر میکردم ترسم بیدلیله. ولی نتیجهاش چی بود؟ عذاب بیدلیل.
حتی به بالش هم گیر میدادم! میگفتم: «چرا باید بالش بذارم زیر سرم؟» برمیداشتم و نتیجهاش میشد گردندرد و خواب بیکیفیت. اون موقع سعی میکردم برای این چیزا دلیل بیارم، ولی چون نمیتونستم، قیدشونو میزدم.
بعدتر که کمی بزرگتر شدم، فهمیدم همهچیز تو زندگی با منطق و استدلال جلو نمیره. ذهن ما پره از باورها، رفتارها، عادتها و حسهایی که نمیتونیم برای همشون دلیل بیاریم. اصلاً لزومی هم نداره. هر انسان میلیاردها میلیارد فقره باور در ذهنش داره، مگه میشه نشست یکییکی برای همه دلیل پیدا کرد؟!
خب پس یعنی میشه بعضی چیزا رو بدون دلیل پذیرفت؟ آره، ولی با چند شرط:
یک اینکه خلاف عقل و اخلاق نباشه.
یعنی اگه نمیتونی دلیل بیاری، حداقل مطمئن باش که دلیلی برای رد عقلانی یا اخلاقیاش هم وجود نداره.
دو اینکه باعث آزار و عذابت نشه.
اگه کاری باعث رنجیدنت میشه و انجامش هم هزینه داره ولی بدون لذت یا فایدهی قابل توجهی، لازمه یه بار با خودت خلوت کنی ببینی دقیقاً چرا داری انجامش میدی. مثلاً بستن در، اتفاقاً باعث راحتیام میشد، نه فقط رنجی نداشت، بلکه رنجی رو هم برمیداشت، پس مشکلی نبود. ولی گرفتن سوسک فقط بهم استرس میداد.
سه و از همه مهمتر اینکه در زمرهی باورای پایه و بنیادی نباشه.
بعضی چیزا مثل باور به خدا، دین، اختیار یا جبر، جزو پایههای فکری زندگیمونن. نمیتونیم راحت از کنارشون رد شیم. اینا همون چیزاییان که مسیر زندگی رو تعیین میکنن و لازمه براشون وقت و فکر بذاریم. اینکه درِ اتاقم باز بمونه یا ببندمش، یا اینکه دخترعمهام رو واقعاً عمهام بهدنیا آورده یا نه، یا اینکه جنیفر لوپز عمل جراحیِ زیبایی داشته یا نه، اینها در زمرهی مبانیِ فکری و زندگی نیست، ولی اینکه خدا هست یا نیست، محمد بن عبدالله نبی خداست یا نه، اینها در زمرهی باورهای پایهان و حتماً باید برای بررسیِ استدلالی و نقادیِ علمیاش وقت و انرژی زیادی صرف کرد. نگو نماز و روزه هم در حکم همون درِ اتاق هستن، دلیلی براشون ندارم، ولی انجامشون میدم... نه! این مغالطه میشه، خیلی استنتاج سطحی و ناشیانهای هست!
این پست رو نوشتم چون یه کاربری ازم سؤالاتی پرسید بعد فهمیدم دچار همین خطای محاسباتی و معرفتیِ قدیمیِ خودم شده! گفتم شاید این نکات بهدرد شما هم بخوره. کلاً داشتن زندگیِ اصولی و عقلانی و اخلاقی، سخت و ناممکن نیست، فقط نیاز به کمی تفکیک و تدقیق داره، باید حواست باشه به خودت زحمت الکی و بیجا ندی اون هم به بهونهی زندگیِ عقلانی و اخلاقی!
@islie
#ترمینولوژی | اصطلاحشناسی
خردپذیر، خردگریز، خردستیز – سهگانهی خرد / عقل
اگه یه گزاره رو بیاریم جلوی عقل و منطق، فقط یکی از این سه حالت رو میتونه داشته باشه:
۱ - خردپذیر: یعنی پشتوانهی علمی-فلسفی داره؛ میتونی براش دلیل بیاری و یه منطقی پشتشه.
مثال: «آب تو ۱۰۰ درجه میجوشه» (تحت شرایط عادی)، یا «دو ضرب در دو مساویه با چهار».
۲ - خردگریز: یعنی عقل نمیتونه اثباتش کنه، ولی ردش هم نمیکنه. میشه گفت خارج از دسترسه.
مثال: «آیا آدمهای فضایی وجود دارن؟» – عقل نمیتونه وجودشون رو اثبات کنه، ولی رد هم نمیکنه. عقل اینجا حکمی نداره و ساکته.
۳ - خردستیز: یعنی با عقل و منطق در تضاده؛ عقل اون رو رد میکنه.
مثال: «دایرهی مربع»، یا «جمع دو عدد زوج میشه فرد» – اینها در سطح منطق، باطل و مردودن.
لطفاً این تفکیک مهم رو داشته باشین و بدونین که اگه گزارهای پشتوانهی عقلی نداشت یا خردگریزه یا خردستیز، و احکام معرفتیِ بار بر اینها با هم یکی نیست!
@islie
خردپذیر، خردگریز، خردستیز – سهگانهی خرد / عقل
اگه یه گزاره رو بیاریم جلوی عقل و منطق، فقط یکی از این سه حالت رو میتونه داشته باشه:
۱ - خردپذیر: یعنی پشتوانهی علمی-فلسفی داره؛ میتونی براش دلیل بیاری و یه منطقی پشتشه.
مثال: «آب تو ۱۰۰ درجه میجوشه» (تحت شرایط عادی)، یا «دو ضرب در دو مساویه با چهار».
۲ - خردگریز: یعنی عقل نمیتونه اثباتش کنه، ولی ردش هم نمیکنه. میشه گفت خارج از دسترسه.
مثال: «آیا آدمهای فضایی وجود دارن؟» – عقل نمیتونه وجودشون رو اثبات کنه، ولی رد هم نمیکنه. عقل اینجا حکمی نداره و ساکته.
۳ - خردستیز: یعنی با عقل و منطق در تضاده؛ عقل اون رو رد میکنه.
مثال: «دایرهی مربع»، یا «جمع دو عدد زوج میشه فرد» – اینها در سطح منطق، باطل و مردودن.
لطفاً این تفکیک مهم رو داشته باشین و بدونین که اگه گزارهای پشتوانهی عقلی نداشت یا خردگریزه یا خردستیز، و احکام معرفتیِ بار بر اینها با هم یکی نیست!
@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
#ترمینولوژی | اصطلاحشناسی خردپذیر، خردگریز، خردستیز – سهگانهی خرد / عقل اگه یه گزاره رو بیاریم جلوی عقل و منطق، فقط یکی از این سه حالت رو میتونه داشته باشه: ۱ - خردپذیر: یعنی پشتوانهی علمی-فلسفی داره؛ میتونی براش دلیل بیاری و یه منطقی پشتشه. مثال:…
عقلانیت و معنویت در دنیای مدرن - کردستان 98
@MalekianMedia
قطعهای از سخنرانیِ مصطفی ملکیان با عنوان «عقلانیت و معنویت در دنیای مدرن» - ۱۰ مهر ۹۸، کردستان
@islie
@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
@MalekianMedia – عقلانیت و معنویت در دنیای مدرن - کردستان 98
یکی از کاربران با لحنی بیشرمانه و دور از احترام، در انتقاد از ملکیان ادعاء کرد که ایشون فقط داره سخنان روحانیون رو با ادبیاتی دانشگاهی و علمی بازگو میکنه و هدفش هم فریب و تحمیق تودههاست. این کاربر که بهخاطر بیادبیاش بن شد اما لازم دیدم برای سایر کاربران نکاتی رو روشن کنم:
اول اینکه، ملکیان تصریحاً چندین بار تأکید میکنه که خدای ادیان (متشخص) خردگریز نیست و خردستیزه؛ یعنی اصلاً این تصور از خدا رو نمیشه و نباید با عقل عملی مورد ارزیابی قرار داد. یعنی وجود این خدا رو نباید پذیرفت، نباید حتی طوری زندگی کرد که گویی وجود داره. پس کلاً خدای روحانیون و متدینان به مرحلهی عقل عملی نمیرسه و در همون مرحلهی نظری تکلیفش روشن میشه. ملکیان جای دیگه هم اشاره میکنه به اینکه خدایی که متشخص نیست، وحی و نبوت و دین نداره! یعنی خدایی که وحی و نبوت و دین داره، خردستیزه. اصلاً ملکیان فقط یه تقسیمبندی معرفتشناختی آورد، حتی ابداع خودش هم نیست، این تقسیم در آثار فلاسفهی غربی اومده و همون رو نقل کرد، خب من و شما چنانچه تشخیص بدیم گزارهای خردستیزه، بهش عقیده پیدا نمیکنیم، نباید که حتماً در مورد تکتک گزارهها منتظر تأیید یا رد ملکیان بمونیم! ولو اینکه اشاره کردم ایشون خودش در این مورد همنظر با ماست.
دوم اینکه، ملکیان در همین صوت هم، تأکید و تصریح کرد که انسان حق نداره عقیده پیدا بکنه به گزارههای خردگریزِ برابر، بلکه فقط باید طوری زندگی و مشی کنه که گویی اون گزارهها صادق یا کاذبن (بسته به تشخیص عقل عملیش)، نه اینکه عقیده و باور پیدا کنه. یعنی نباید گزارهای که دلیلی براش نداریم رو، قبول کنیم یا بهش عقیدهمند بشیم. خب میخوام بدونم در فقه و چهارچوب اسلامی اصلاً چنین چیزی معنا داره؟! پذیرفته میشه؟ مگه میشه مسلمان بود ولی به خدا عقیده نداشت؟! عقیده و باور به خدا از شروط لازم مسلمانیه و ملکیان میگه وجود خدا اگه خردگریزِ برابر هم باشه، شما حق نداری بهش عقیده پیدا کنی، خب مگه چنین چیزی در اسلام قابل قبوله؟ مسلمان باشی ولی فاقد اعتقاد به خدا!
سوم اینکه ملکیان خودش بارها فرق میان عقاید دینی با عقاید غیردینی رو گفته، خلاصهاش اینه که فرضاً اگه ما گزارههای غیردینی رو بتونیم بدون دلیل بپذیریم، حق نداریم همین معامله رو با گزارههای دینی هم داشته باشیم، چون بین این دو قسم گزاره فرقهایی هست که معاملات و احکام بار بر اونها رو تغییر میده.
و نهایتاً، همین که جامعهی ایران و بعد مسلمانان دریابن و قبول کنن که وجود خداوند و بقیهی گزارههای دینی و اسلامی مثل نبوت و معاد و... قابل اثبات نیست، و عقل و منطق و علم و هیچ استدلالی قدرت اثباتشون رو نداره، همین برای ما کفایت میکنه. اگه همین رو هم قبول کنن برای ما کافیه و ما به مقصود و مطلوب خودمون رسیدیم.
حالا کجای این حرفا، شبیه حرفاییه که روحانیون بیان میکنن؟ معضل بعضی از منتقدان اسلام اینه که قدرت تشخیص منافع خودشون رو ندارن! جایی که فعالیت یه نفر کامل همراستا و همجهت با منافع و مصالح اونهاست، طی یه خطای محاسباتی احساس خطر و فوراً حمله میکنن... یعنی اگه تشخیص بدن این چیزی که مورد حمله و خشمشونه چقدر در نهایت همجهت با منافع و مقاصدشون هست، نهتنها دست میکشن از این حملات نامنصفانهشون، بلکه به دفاع از اون هم بلند میشن؛ ولی متأسفانه مشکل بعضیا همین ضعف و عجز در تشخیص منفعت و ضرره.
@islie
اول اینکه، ملکیان تصریحاً چندین بار تأکید میکنه که خدای ادیان (متشخص) خردگریز نیست و خردستیزه؛ یعنی اصلاً این تصور از خدا رو نمیشه و نباید با عقل عملی مورد ارزیابی قرار داد. یعنی وجود این خدا رو نباید پذیرفت، نباید حتی طوری زندگی کرد که گویی وجود داره. پس کلاً خدای روحانیون و متدینان به مرحلهی عقل عملی نمیرسه و در همون مرحلهی نظری تکلیفش روشن میشه. ملکیان جای دیگه هم اشاره میکنه به اینکه خدایی که متشخص نیست، وحی و نبوت و دین نداره! یعنی خدایی که وحی و نبوت و دین داره، خردستیزه. اصلاً ملکیان فقط یه تقسیمبندی معرفتشناختی آورد، حتی ابداع خودش هم نیست، این تقسیم در آثار فلاسفهی غربی اومده و همون رو نقل کرد، خب من و شما چنانچه تشخیص بدیم گزارهای خردستیزه، بهش عقیده پیدا نمیکنیم، نباید که حتماً در مورد تکتک گزارهها منتظر تأیید یا رد ملکیان بمونیم! ولو اینکه اشاره کردم ایشون خودش در این مورد همنظر با ماست.
دوم اینکه، ملکیان در همین صوت هم، تأکید و تصریح کرد که انسان حق نداره عقیده پیدا بکنه به گزارههای خردگریزِ برابر، بلکه فقط باید طوری زندگی و مشی کنه که گویی اون گزارهها صادق یا کاذبن (بسته به تشخیص عقل عملیش)، نه اینکه عقیده و باور پیدا کنه. یعنی نباید گزارهای که دلیلی براش نداریم رو، قبول کنیم یا بهش عقیدهمند بشیم. خب میخوام بدونم در فقه و چهارچوب اسلامی اصلاً چنین چیزی معنا داره؟! پذیرفته میشه؟ مگه میشه مسلمان بود ولی به خدا عقیده نداشت؟! عقیده و باور به خدا از شروط لازم مسلمانیه و ملکیان میگه وجود خدا اگه خردگریزِ برابر هم باشه، شما حق نداری بهش عقیده پیدا کنی، خب مگه چنین چیزی در اسلام قابل قبوله؟ مسلمان باشی ولی فاقد اعتقاد به خدا!
سوم اینکه ملکیان خودش بارها فرق میان عقاید دینی با عقاید غیردینی رو گفته، خلاصهاش اینه که فرضاً اگه ما گزارههای غیردینی رو بتونیم بدون دلیل بپذیریم، حق نداریم همین معامله رو با گزارههای دینی هم داشته باشیم، چون بین این دو قسم گزاره فرقهایی هست که معاملات و احکام بار بر اونها رو تغییر میده.
و نهایتاً، همین که جامعهی ایران و بعد مسلمانان دریابن و قبول کنن که وجود خداوند و بقیهی گزارههای دینی و اسلامی مثل نبوت و معاد و... قابل اثبات نیست، و عقل و منطق و علم و هیچ استدلالی قدرت اثباتشون رو نداره، همین برای ما کفایت میکنه. اگه همین رو هم قبول کنن برای ما کافیه و ما به مقصود و مطلوب خودمون رسیدیم.
حالا کجای این حرفا، شبیه حرفاییه که روحانیون بیان میکنن؟ معضل بعضی از منتقدان اسلام اینه که قدرت تشخیص منافع خودشون رو ندارن! جایی که فعالیت یه نفر کامل همراستا و همجهت با منافع و مصالح اونهاست، طی یه خطای محاسباتی احساس خطر و فوراً حمله میکنن... یعنی اگه تشخیص بدن این چیزی که مورد حمله و خشمشونه چقدر در نهایت همجهت با منافع و مقاصدشون هست، نهتنها دست میکشن از این حملات نامنصفانهشون، بلکه به دفاع از اون هم بلند میشن؛ ولی متأسفانه مشکل بعضیا همین ضعف و عجز در تشخیص منفعت و ضرره.
@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
یکی از کاربران با لحنی بیشرمانه و دور از احترام، در انتقاد از ملکیان ادعاء کرد که ایشون فقط داره سخنان روحانیون رو با ادبیاتی دانشگاهی و علمی بازگو میکنه و هدفش هم فریب و تحمیق تودههاست. این کاربر که بهخاطر بیادبیاش بن شد اما لازم دیدم برای سایر کاربران…
یادمه قبلاً هم جایی دیدم که یه نفر بیهیچ تأمل و تأدبی، به یکی از گفتههای ملکیان – که نقل به مضمون از فایرابند و بعضی دیگه از فلاسفهی علم بود – حمله کرد و برچسب ضدیت با علوم تجربی بهش زد، بدون اینکه حتی بفهمه ایشون داره چی میگه، حالا فهم همون مطلب به کنار، اصلاً دریغ از اینکه بدونه یا بخواد بدونه که ملکیان، سالها در معرض بیمهری و تحقیر ایستاد، ولی بیوقفه از جایگاه علوم تجربی دفاع کرد.
نمونهی روشنش مناظرهاش با محمدمهدی میرباقریه؛ جایی که با تمام قدرت، از ارزش و اعتبار علوم تجربی در برابر علوم اسلامی، دفاع کرد. چه تلاشها که نکرد و چه بارها که به دوش نکشید، برای اینکه علوم تجربی رو در ایران، از تهدید بدفهمیها نجات بده، برای اینکه مانع نابودیِ سرمایهها و منابع این ملت و مملکت در راه اسلامیکردن علوم بشه.
اما بعضیا کافیه فقط یه پیام که ظاهرش خلاف میلشونه رو از کسی بخونن – بیزمینه، بیعمق، بیدرک – و فوراً حکم صادر کنن و حمله کنن و تا هفت نسل قبل و بعد طرف رو به فحشهای جنسی و رکیک بکشن و تمام بقیهی زحماتش رو هم نادیده بگیرن.
واقعاً آدم گاهی حیرت میکنه که چطور بعضی از کسایی که اینقدر ادعای اخلاق، انصاف و تفکر هم دارن، در بزنگاهها اینقدر حقیر و سطحی و اخلاقگریز ظاهر میشن.
طرف جون و مال و حیثیت و قدرت و شهرت و همهچیزش رو در راه همون چیزی گذاشته که ما میخوایم، اونم در ایران، وسط این همه گرگ و تروریست، بعد یه عده میان بهخاطر چهار خط مکتوب یا ده دقیقه صوتش - که البته اصل منظورش رو هم نفهمیدن - شدیدترین حملات و تهمتها رو نثارش میکنن. این بود همون انصاف و اخلاقی که ما داعیهاش رو جار میزدیم؟ آندرهآ میگفت: «بدبخت ملتی که قهرمان ندارد» و گالیله در جواب گفت: «نه، بدبخت ملتی که نیاز به قهرمان دارد» حالا من در جواب هر دو میگم: «بدبخت ملتی که قهرمانش را از دشمن تشخیص نمیدهد و با بیمهری او را طرد کرده و میراند».
@islie
نمونهی روشنش مناظرهاش با محمدمهدی میرباقریه؛ جایی که با تمام قدرت، از ارزش و اعتبار علوم تجربی در برابر علوم اسلامی، دفاع کرد. چه تلاشها که نکرد و چه بارها که به دوش نکشید، برای اینکه علوم تجربی رو در ایران، از تهدید بدفهمیها نجات بده، برای اینکه مانع نابودیِ سرمایهها و منابع این ملت و مملکت در راه اسلامیکردن علوم بشه.
اما بعضیا کافیه فقط یه پیام که ظاهرش خلاف میلشونه رو از کسی بخونن – بیزمینه، بیعمق، بیدرک – و فوراً حکم صادر کنن و حمله کنن و تا هفت نسل قبل و بعد طرف رو به فحشهای جنسی و رکیک بکشن و تمام بقیهی زحماتش رو هم نادیده بگیرن.
واقعاً آدم گاهی حیرت میکنه که چطور بعضی از کسایی که اینقدر ادعای اخلاق، انصاف و تفکر هم دارن، در بزنگاهها اینقدر حقیر و سطحی و اخلاقگریز ظاهر میشن.
طرف جون و مال و حیثیت و قدرت و شهرت و همهچیزش رو در راه همون چیزی گذاشته که ما میخوایم، اونم در ایران، وسط این همه گرگ و تروریست، بعد یه عده میان بهخاطر چهار خط مکتوب یا ده دقیقه صوتش - که البته اصل منظورش رو هم نفهمیدن - شدیدترین حملات و تهمتها رو نثارش میکنن. این بود همون انصاف و اخلاقی که ما داعیهاش رو جار میزدیم؟ آندرهآ میگفت: «بدبخت ملتی که قهرمان ندارد» و گالیله در جواب گفت: «نه، بدبخت ملتی که نیاز به قهرمان دارد» حالا من در جواب هر دو میگم: «بدبخت ملتی که قهرمانش را از دشمن تشخیص نمیدهد و با بیمهری او را طرد کرده و میراند».
@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
یه مورد دیگه براتون میارم که از قبلی هم جالبتره! اول بدونین تا الان زیستشناسان حدود ۱.۵ میلیون جاندار رو شناختن و میگن این تعداد فقط یه بخش کوچکی از همهی گونههای موجوده و هنوز میلیونها گونهی دیگه کشف و دیده نشدن... تخمینشون هم اینه که روی زمین در مجموع…
قانون پایستگیِ انرژی در Bhagavath Gita!
بهگود گیتا:
روح نه خلق میشود و نه نابود؛ فقط از بدنی به بدن دیگر منتقل میشود.
فیزیک مدرن:
انرژی نه خلق میشود و نه نابود؛ فقط از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود.
فکرش رو بکنین همین یه جمله اگه در قرآن بود بعضی مسلمونا چه غوغای تاریخی و جهانیای به پا میکردن! حالا فارغ از شوخی، به بهگود گیتا ایمان نمیارین؟ 😆
@islie
بهگود گیتا:
روح نه خلق میشود و نه نابود؛ فقط از بدنی به بدن دیگر منتقل میشود.
فیزیک مدرن:
انرژی نه خلق میشود و نه نابود؛ فقط از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود.
فکرش رو بکنین همین یه جمله اگه در قرآن بود بعضی مسلمونا چه غوغای تاریخی و جهانیای به پا میکردن! حالا فارغ از شوخی، به بهگود گیتا ایمان نمیارین؟ 😆
@islie
دوستان!
قصد دارم بهنحو منطقی و محترمانه، دربارهی استدلالهایی بحث کنیم که برای اثبات اصول و گزارههای دینی مطرح میشن.
نمیخوام تکیهی بحث بر فهم عرفی و عامیانه باشه، پس فقط اگه مطالعهی کافی داشتین و داوطلب هستین، زیر این پست پیام بذارین تا شروع کنیم.
و در صورتی هم که بحث ارزشمند و جدی پیش بره، شاید گروه رو موقتاً برای دیگران ببندم تا با تمرکز بیشتر و دور از حواشی، گفتوگو رو ادامه بدیم.
فقط کافیه اعلام آمادگی کنین!
👈 ولا تقف ما ليس لك به علم، إن السمع والبصر والفؤاد كل أولئك كان عنه مسئولاً
@islie
قصد دارم بهنحو منطقی و محترمانه، دربارهی استدلالهایی بحث کنیم که برای اثبات اصول و گزارههای دینی مطرح میشن.
نمیخوام تکیهی بحث بر فهم عرفی و عامیانه باشه، پس فقط اگه مطالعهی کافی داشتین و داوطلب هستین، زیر این پست پیام بذارین تا شروع کنیم.
و در صورتی هم که بحث ارزشمند و جدی پیش بره، شاید گروه رو موقتاً برای دیگران ببندم تا با تمرکز بیشتر و دور از حواشی، گفتوگو رو ادامه بدیم.
فقط کافیه اعلام آمادگی کنین!
👈 ولا تقف ما ليس لك به علم، إن السمع والبصر والفؤاد كل أولئك كان عنه مسئولاً
@islie
سالها پیش در یکی از سرویسهای بهداشتیِ عمومی، دیدم یه کسی رفت یه تکهی صابون رو از لابهلای فضولات انسانی برداشت، شست، و در آخر مصرف کرد! من تعجب و تهوع و احساس چندش عمیقی کردم، ولی بعدها فهمیدم برای یه شیعه از مستحباته که حتی یه لقمهی نان رو هم از همونجا برداره و بخوره... واقعاً قصد توهین و تحقیر ندارم، شرمندهام، ولی خودتون بخونید:
باب ۳۹: اینکه هر کس به توالت رود و لقمهای نان در نجاست و کثافت بیابد، مستحب است آن را بشوید و پس از بیرون آمدن بخورد.
[1] محمد بن علی بن الحسین روایت کرده است: امام باقر علیهالسلام به مستراح رفت و لقمهای نان در نجاست یافت. آن را برداشت و شست و به غلامی که با او بود داد و فرمود: «نزدت بماند تا وقتی بیرون آمدم آن را بخورم.» وقتی امام علیهالسلام بیرون آمد، به غلام فرمود: «آن لقمه کجاست؟» غلام گفت: «ای پسر رسول خدا! آن را خوردم.» امام علیهالسلام فرمود: «هرگاه این لقمه در شکم کسی قرار گیرد، بهشت بر او واجب میشود. پس برو، تو آزادی! زیرا ناپسند میدانم مردی از اهل بهشت را به خدمت بگیرم.»
[2] در کتاب «عُیون الأخبار» با سندهایی که در باب کامل کردن وضو خواهد آمد، از امام رضا، از پدرانش، از امام حسین بن علی علیهالسلام روایت شده که به مستراح رفت و لقمهای افتاده یافت. آن را به غلامش داد و فرمود: «ای غلام! وقتی بیرون آمدم، این لقمه را به من یادآوری کن.» اما غلام آن را خورد. وقتی امام حسین علیهالسلام بیرون آمد، پرسید: «ای غلام! آن لقمه کجاست؟» گفت: «ای آقای من! آن را خوردم.» فرمود: «تو به خاطر خدا آزادی.» مردی پرسید: «آیا او را آزاد کردی؟» فرمود: «آری، از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود: هر کس لقمهای افتاده بیابد و آن را پاک کند یا بشوید و سپس بخورد، وقتی در شکمش قرار گیرد، خداوند او را از آتش آزاد میکند و من بندهای را که خدا از آتش آزادش کرده، به خدمت نگرفتم.»
و طبرسی این روایت را در «صحیفه الرضا علیهالسلام» با سندی که خواهد آمد نقل کرده است.
[1] الفقيه ج ۱ ص ۱۰
[2] العيون ص ۲۰۸ - صحيفة الرضا ص ۳۱
- وسائل الشيعة / الشيخ حرّ العاملي / جلد ۱ صفحه ۲۵۴
@islie
باب ۳۹: اینکه هر کس به توالت رود و لقمهای نان در نجاست و کثافت بیابد، مستحب است آن را بشوید و پس از بیرون آمدن بخورد.
[1] محمد بن علی بن الحسین روایت کرده است: امام باقر علیهالسلام به مستراح رفت و لقمهای نان در نجاست یافت. آن را برداشت و شست و به غلامی که با او بود داد و فرمود: «نزدت بماند تا وقتی بیرون آمدم آن را بخورم.» وقتی امام علیهالسلام بیرون آمد، به غلام فرمود: «آن لقمه کجاست؟» غلام گفت: «ای پسر رسول خدا! آن را خوردم.» امام علیهالسلام فرمود: «هرگاه این لقمه در شکم کسی قرار گیرد، بهشت بر او واجب میشود. پس برو، تو آزادی! زیرا ناپسند میدانم مردی از اهل بهشت را به خدمت بگیرم.»
[2] در کتاب «عُیون الأخبار» با سندهایی که در باب کامل کردن وضو خواهد آمد، از امام رضا، از پدرانش، از امام حسین بن علی علیهالسلام روایت شده که به مستراح رفت و لقمهای افتاده یافت. آن را به غلامش داد و فرمود: «ای غلام! وقتی بیرون آمدم، این لقمه را به من یادآوری کن.» اما غلام آن را خورد. وقتی امام حسین علیهالسلام بیرون آمد، پرسید: «ای غلام! آن لقمه کجاست؟» گفت: «ای آقای من! آن را خوردم.» فرمود: «تو به خاطر خدا آزادی.» مردی پرسید: «آیا او را آزاد کردی؟» فرمود: «آری، از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود: هر کس لقمهای افتاده بیابد و آن را پاک کند یا بشوید و سپس بخورد، وقتی در شکمش قرار گیرد، خداوند او را از آتش آزاد میکند و من بندهای را که خدا از آتش آزادش کرده، به خدمت نگرفتم.»
و طبرسی این روایت را در «صحیفه الرضا علیهالسلام» با سندی که خواهد آمد نقل کرده است.
[1] الفقيه ج ۱ ص ۱۰
[2] العيون ص ۲۰۸ - صحيفة الرضا ص ۳۱
- وسائل الشيعة / الشيخ حرّ العاملي / جلد ۱ صفحه ۲۵۴
@islie
▫️خشمِ مراقبت و ضرورتِ ترمیم
هرقدر هم آدمِ خوب و مهربانی باشی، هرقدر هم انساندوست باشی، هرقدر هم آموزش دیده باشی، مراقبت از کودکان، کم یا زیاد برای یک معلّم خشم میآورد. این خشمِ مراقبت را گاهی خنده آن کودک یا رفاقت آن نوجوان برطرف میکند، گاهی احساسِ عزتنفس و توانمندیای که به عنوان یک معلّم از نتیجه کارت پیدا میکنی و بخش زیادی از آن هم قرار است با پول، منزلت و قدردانی از سوی والدین، دولت و مردم جبران بشود. اگر اینها نباشند، آن خشمِ مراقبت برطرف نمیشود، از بین هم نمیرود، تبدیل میشود به بیمیلی، به کمگذاشتن و حتی به تخلیه شدنِ آشکار و پنهان بر سرِ آن کودکان و نوجوانان.
آن دولتی که منزلت و درآمد معلّم را رعایت نمیکند، آن مدیرِ مدرسه غیرانتفاعی که معلم را بخشی از داراییهای مدرسه میداند و علیرغم شهریه بالا، مزد کم و بامنّت میدهد، آن والدینی که فکر میکنند معلّم "موظّف است" همه کار برای فرزندانشان بکند و آن جامعهای که احترامش به معلّم در خیلی موارد تبدیل به تشریفاتی بیهوده و ریاکارانه شده است، نمیدانند که این خشمِ ترمیمنشدهی مراقبت گم نمیشود، بلکه خودش را به صورت علائمی در رشد فرزندان این کشور نشان میدهد.
نمیگویم چیز خوبی در مدارس نیست. مدرسه پر از حس خوب و تعاملِ خواستنی و اتفاقاتِ عمیقاً انسانی و دلگرمکننده است. ولی این تصویر خیلی وقتها نگاتیوی دارد که چندان جالب نیست و زیرِ تبریکها و تمجیدهای کلیشه از "مقام شامخ معلّم" پنهان میشود. معلّم سرخورده، فرسوده و تحقیرشده، هرقدر هم انساندوست و مهربان چیز خوبی ندارد که به آن کودکِ مشتاق و شکلپذیر بدهد.
✍ محمود مقدسی
@islie
هرقدر هم آدمِ خوب و مهربانی باشی، هرقدر هم انساندوست باشی، هرقدر هم آموزش دیده باشی، مراقبت از کودکان، کم یا زیاد برای یک معلّم خشم میآورد. این خشمِ مراقبت را گاهی خنده آن کودک یا رفاقت آن نوجوان برطرف میکند، گاهی احساسِ عزتنفس و توانمندیای که به عنوان یک معلّم از نتیجه کارت پیدا میکنی و بخش زیادی از آن هم قرار است با پول، منزلت و قدردانی از سوی والدین، دولت و مردم جبران بشود. اگر اینها نباشند، آن خشمِ مراقبت برطرف نمیشود، از بین هم نمیرود، تبدیل میشود به بیمیلی، به کمگذاشتن و حتی به تخلیه شدنِ آشکار و پنهان بر سرِ آن کودکان و نوجوانان.
آن دولتی که منزلت و درآمد معلّم را رعایت نمیکند، آن مدیرِ مدرسه غیرانتفاعی که معلم را بخشی از داراییهای مدرسه میداند و علیرغم شهریه بالا، مزد کم و بامنّت میدهد، آن والدینی که فکر میکنند معلّم "موظّف است" همه کار برای فرزندانشان بکند و آن جامعهای که احترامش به معلّم در خیلی موارد تبدیل به تشریفاتی بیهوده و ریاکارانه شده است، نمیدانند که این خشمِ ترمیمنشدهی مراقبت گم نمیشود، بلکه خودش را به صورت علائمی در رشد فرزندان این کشور نشان میدهد.
نمیگویم چیز خوبی در مدارس نیست. مدرسه پر از حس خوب و تعاملِ خواستنی و اتفاقاتِ عمیقاً انسانی و دلگرمکننده است. ولی این تصویر خیلی وقتها نگاتیوی دارد که چندان جالب نیست و زیرِ تبریکها و تمجیدهای کلیشه از "مقام شامخ معلّم" پنهان میشود. معلّم سرخورده، فرسوده و تحقیرشده، هرقدر هم انساندوست و مهربان چیز خوبی ندارد که به آن کودکِ مشتاق و شکلپذیر بدهد.
✍ محمود مقدسی
@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
▫️خشمِ مراقبت و ضرورتِ ترمیم هرقدر هم آدمِ خوب و مهربانی باشی، هرقدر هم انساندوست باشی، هرقدر هم آموزش دیده باشی، مراقبت از کودکان، کم یا زیاد برای یک معلّم خشم میآورد. این خشمِ مراقبت را گاهی خنده آن کودک یا رفاقت آن نوجوان برطرف میکند، گاهی احساسِ عزتنفس…
یه زمانی چنین فکر میکردم که تشکر و قدردانی عبث و بیهودهان. یه سری فعل متکلفانه و متصنعانه که هیچ ارزشی هم نداره، یه مشت لفظ که از دهن آدم بی هیچ زحمتی درمیاد و تهش هیچچیز به هیچکس اضافه نمیکنه. صرفاً یه لرزش پردهی گوشه، از این گوش میاد و از اون یکی گوش درمیره.
در مورد همدردی و همدلی هم همین تصور رو داشتم. میگفتم خب آخه گفتن «متأسفم» یا «میفهممت» چه دردی از کسی دوا میکنه؟! ولی کمکم، با گذر زمان، فهمیدم قضیه اصلاً اینقدر سطحی نیست!
آدمها با همین حرفهای کوچک خیلی جون میگیرن. ساختار روان ما جوریه که با یه لفظ خالی، با یه تشکر ساده، میتونه از ته خط، بشه نقطه سر خط. فقط هم کودکان نیستن که به محبت و توجه نیاز دارن، ما بالغین هم در اعماق دلمون دنبال دیدهشدن و درکشدنیم.
👈 وقتی کسی چیزی یادت میده، وقتی برات وقت میذاره، وقتی تجربهشو بیچشمداشت میریزه وسط، شاید نخواد پول بگیره، شاید نگه منت سرته، ولی یه تشکر ساده از طرف تو میتونه خیلی حالش رو خوب کنه. یه جوری که از شدت خستگی و فرسودگیاش بسی کاسته بشه. بدونه که زحمتش بینتیجه نبوده، دیده شده، ارزش داشته.
و بدترین و ناشیانهترین مواجههی ممکن، اینه که وقتی میدونی طرف مقابلت بیشتر از تو تسلط داره، سالها بیشتر از تو وقت گذاشته و کار کرده، بری باهاش جوری بحث کنی که انگار در یه سطحی، طوری که انگار طلبکاری، انگار اومدی مچش رو بگیری، افشاءش کنی و... . این برخوردها نهتنها بیاحترامی و بیاخلاقی محسوب میشه، بلکه واقعاً روان اون آدمو خُرد میکنه. بیشتر از خستگیِ جسم و تدریس و تفهیم، این بیاحترامی روانشو میسابه، عصبیترش میکنه، دلسردش میکنه.
تشکر و قدردانی، لطف نیست، احترامه. یه کار کوچک که یه اثر خیلی بزرگ داره، هم برای اون، هم برای خودت.
وظیفهی هیچکس نیست که ما رو قانع کنه، چیزی رو به ما بفهمونه، بدون مزد چیزی رو برامون تدریس کنه، پس چنانچه دیدیم کسی داره برامون وقت میذاره، طلبکارانه نگیم «اگه راست میگی بگو که...»، «چقدر بد توضیح میدی!»، «از این مصطلحات استفاده میکنی که بگی خیلی حالیته؟!»، «تو فقط حرف، حرف خودته!» و... . وقتی برای تدریس و مشاوره، هزینه پرداخت میکنیم و پول میدیم هم با طرف مقابل اینطوری حرف میزنیم؟! تازه اینجا پول و مزدی هم در کار نیست.
@islie
در مورد همدردی و همدلی هم همین تصور رو داشتم. میگفتم خب آخه گفتن «متأسفم» یا «میفهممت» چه دردی از کسی دوا میکنه؟! ولی کمکم، با گذر زمان، فهمیدم قضیه اصلاً اینقدر سطحی نیست!
آدمها با همین حرفهای کوچک خیلی جون میگیرن. ساختار روان ما جوریه که با یه لفظ خالی، با یه تشکر ساده، میتونه از ته خط، بشه نقطه سر خط. فقط هم کودکان نیستن که به محبت و توجه نیاز دارن، ما بالغین هم در اعماق دلمون دنبال دیدهشدن و درکشدنیم.
👈 وقتی کسی چیزی یادت میده، وقتی برات وقت میذاره، وقتی تجربهشو بیچشمداشت میریزه وسط، شاید نخواد پول بگیره، شاید نگه منت سرته، ولی یه تشکر ساده از طرف تو میتونه خیلی حالش رو خوب کنه. یه جوری که از شدت خستگی و فرسودگیاش بسی کاسته بشه. بدونه که زحمتش بینتیجه نبوده، دیده شده، ارزش داشته.
و بدترین و ناشیانهترین مواجههی ممکن، اینه که وقتی میدونی طرف مقابلت بیشتر از تو تسلط داره، سالها بیشتر از تو وقت گذاشته و کار کرده، بری باهاش جوری بحث کنی که انگار در یه سطحی، طوری که انگار طلبکاری، انگار اومدی مچش رو بگیری، افشاءش کنی و... . این برخوردها نهتنها بیاحترامی و بیاخلاقی محسوب میشه، بلکه واقعاً روان اون آدمو خُرد میکنه. بیشتر از خستگیِ جسم و تدریس و تفهیم، این بیاحترامی روانشو میسابه، عصبیترش میکنه، دلسردش میکنه.
تشکر و قدردانی، لطف نیست، احترامه. یه کار کوچک که یه اثر خیلی بزرگ داره، هم برای اون، هم برای خودت.
وظیفهی هیچکس نیست که ما رو قانع کنه، چیزی رو به ما بفهمونه، بدون مزد چیزی رو برامون تدریس کنه، پس چنانچه دیدیم کسی داره برامون وقت میذاره، طلبکارانه نگیم «اگه راست میگی بگو که...»، «چقدر بد توضیح میدی!»، «از این مصطلحات استفاده میکنی که بگی خیلی حالیته؟!»، «تو فقط حرف، حرف خودته!» و... . وقتی برای تدریس و مشاوره، هزینه پرداخت میکنیم و پول میدیم هم با طرف مقابل اینطوری حرف میزنیم؟! تازه اینجا پول و مزدی هم در کار نیست.
@islie
#ترمینولوژی | اصطلاحشناسی
یکی از دوستان از من پرسید: «فرق روانشناسی و جامعهشناسی با روانشناختی و جامعهشناختی چیه؟! چرا گاهی مینویسین روانشناختی؟»
میدونین که ما یه علم منطق داریم یه علم فیزیک
وقتی میخوایم به یه گزاره در فیزیک یا منطق اشاره کنیم چی میگیم؟ میگیم گزارهی فیزیکی، گزارهی منطقی
یه دونه «یاء نسبت» به حرف آخرش اضافه میکنیم، درسته؟
حالا همین کار رو برای روانشناسی بکنین! میشه گزارهی روانشناسیای! که خیلی مسخره است. لذا اومدن گفتن یا بگین گزارهی روانشناسانه یا گزارهی روانشناختی.
مثلاً اگه خواستی بگی من روانشناسی میخونم، همینطوری مینویسی اما اگه خواستی بگی یه تحقیق روانشناسیای دارم، بهجاش میگی یه تحقیق روانشناختی / روانشناسانه دارم. همین! 😊❤️
شات از «غلط ننویسیم - نجفی»
@islie
یکی از دوستان از من پرسید: «فرق روانشناسی و جامعهشناسی با روانشناختی و جامعهشناختی چیه؟! چرا گاهی مینویسین روانشناختی؟»
میدونین که ما یه علم منطق داریم یه علم فیزیک
وقتی میخوایم به یه گزاره در فیزیک یا منطق اشاره کنیم چی میگیم؟ میگیم گزارهی فیزیکی، گزارهی منطقی
یه دونه «یاء نسبت» به حرف آخرش اضافه میکنیم، درسته؟
حالا همین کار رو برای روانشناسی بکنین! میشه گزارهی روانشناسیای! که خیلی مسخره است. لذا اومدن گفتن یا بگین گزارهی روانشناسانه یا گزارهی روانشناختی.
مثلاً اگه خواستی بگی من روانشناسی میخونم، همینطوری مینویسی اما اگه خواستی بگی یه تحقیق روانشناسیای دارم، بهجاش میگی یه تحقیق روانشناختی / روانشناسانه دارم. همین! 😊❤️
شات از «غلط ننویسیم - نجفی»
@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
اگه فکر میکنین که فقط مسلمونها هستن که از قرآن معجزات علمی بیرون میکشن، دارید اشتباه میکنین! 😁 هر چند که منتقدان تقریباً همهی این معجزات Fake رو رد کردن، ولی جالبه اگه اینبار از یه جنبهی دیگه این موضوع رو مورد انتقاد قرار بدیم. با یه پرسش از خود مسلمونها…
اینجا چی داریم؟ 😍 سرعت دقیق نور در آیین هندو! ☀️
سایانا (SAYANA)، یه دانشمند ودیک از قرن چهاردهم، جایی گفته:
«با احترام عمیق، به خورشید تعظیم میکنم، که در نصف یه نیمشا (NIMESHA)، ۲۲۰۲ یوجانا (YOJANA) را طی میکند.»
خب محاسبهی سرعت نور بر پایهی قول سایانا:
یه واحد NIMESHA برابره با ۱۶/۷۵ (کسر) ثانیه؛ یعنی برابره با یه ثانیه ضرب در ۱۶، تقسیم بر ۷۵، که میشه تقریباً ۰.۲۱۳ ثانیه.
حالا نصف یه واحد از NIMESHA برابره با:
((۱۶ ÷ ۷۵) × (۱ ÷ ۲) = ۸/۷۵)
یعنی تقریباً ۰.۱۰۶۶ ثانیه
یه واحد YOJANA هم برابره با ۹ مایل یعنی تقریباً ۱۴.۵ کیلومتر
فرمول محاسبهی سرعت برای نور:
c = (2202 × 14.5) / 0.1066 = 31929 ÷ 0.1066 = 299522 km/s!
و اما سرعت دقیق نور در فیزیک مدرن:
299792 km/s!
حالا در آیین هندو سرعت حرکت خورشید (خورشید مجاز از نور خورشید) چند بود؟
299522 km/s!
غالباً میگن که منبع سایانا چیزی جز خود وداها نبوده. انصافاً دقیق و تمیز بود، خودتون حساب کنین! هنوز هم ایمان نمیآورید؟! بهراستی چطور ممکنه «بشری معمولی» در آن زمانهای خیلی قدیم به چنین فکتهای علمیِ مدرنی، چنین اشارهی دقیقی کرده باشه؟! 🤔🙂
@islie
سایانا (SAYANA)، یه دانشمند ودیک از قرن چهاردهم، جایی گفته:
«با احترام عمیق، به خورشید تعظیم میکنم، که در نصف یه نیمشا (NIMESHA)، ۲۲۰۲ یوجانا (YOJANA) را طی میکند.»
خب محاسبهی سرعت نور بر پایهی قول سایانا:
یه واحد NIMESHA برابره با ۱۶/۷۵ (کسر) ثانیه؛ یعنی برابره با یه ثانیه ضرب در ۱۶، تقسیم بر ۷۵، که میشه تقریباً ۰.۲۱۳ ثانیه.
حالا نصف یه واحد از NIMESHA برابره با:
((۱۶ ÷ ۷۵) × (۱ ÷ ۲) = ۸/۷۵)
یعنی تقریباً ۰.۱۰۶۶ ثانیه
یه واحد YOJANA هم برابره با ۹ مایل یعنی تقریباً ۱۴.۵ کیلومتر
فرمول محاسبهی سرعت برای نور:
c = (2202 × 14.5) / 0.1066 = 31929 ÷ 0.1066 = 299522 km/s!
و اما سرعت دقیق نور در فیزیک مدرن:
299792 km/s!
حالا در آیین هندو سرعت حرکت خورشید (خورشید مجاز از نور خورشید) چند بود؟
299522 km/s!
غالباً میگن که منبع سایانا چیزی جز خود وداها نبوده. انصافاً دقیق و تمیز بود، خودتون حساب کنین! هنوز هم ایمان نمیآورید؟! بهراستی چطور ممکنه «بشری معمولی» در آن زمانهای خیلی قدیم به چنین فکتهای علمیِ مدرنی، چنین اشارهی دقیقی کرده باشه؟! 🤔🙂
@islie