[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
20K subscribers
3.65K photos
1.07K videos
71 files
1.72K links
️انسان هر اندازه کمتر از حقایق آگاهی داشته باشد، بیشتر پذیرای خرافات خواهد بود!



دروغ‌ها و خرافاتِ اسلام:
https://t.me/Islie_Group

گروه سیاسی:
t.me/joinchat/GKIeuzu7ZRbM56GRGidicg

Channels:
@KHOD2 | @KTYAB | @Womens_Mag | @ARKIV
Download Telegram
به کانال «دروغ‌ها و خرافات اسلام» خوش آمدید!

توجه
در بازه‌ی زمانیِ ۱ تا ۹ صبح، کامنت ارسال نکنید (به‌طور رباتیک حذف خواهد شد).

گروه بحث
@Islie_Group

ارتباط با ادمین‌ها
t.me/+ei63mBE23ME3ZmY0
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
اگه فکر می‌کنین که فقط مسلمون‌ها هستن که از قرآن معجزات علمی بیرون می‌کشن، دارید اشتباه می‌کنین! 😁 هر چند که منتقدان تقریباً همه‌ی این معجزات Fake رو رد کردن، ولی جالبه اگه این‌بار از یه جنبه‌ی دیگه این موضوع رو مورد انتقاد قرار بدیم. با یه پرسش از خود مسلمون‌ها…
یه مورد دیگه براتون میارم که از قبلی هم جالب‌تره! اول بدونین تا الان زیست‌شناسان حدود ۱.۵ میلیون جاندار رو شناختن و می‌گن این تعداد فقط یه بخش کوچکی از همه‌ی گونه‌های موجوده و هنوز میلیون‌ها گونه‌ی دیگه کشف و دیده نشدن... تخمین‌شون هم اینه که روی زمین در مجموع بین ۸ تا ۸.۷ میلیون گونه‌ی زنده وجود داره!

حالا جالب اینجاست که متون باستانیِ هندو مثل Bhagavad Gita و Padma Purana، ادعاء می‌کنن که ۸.۴ میلیون «گونه» جاندار روی زمین داریم! مثلاً در Padma Purana، گونه‌های حیات به این صورت طبقه‌بندی و شمارش شدن:

از Jalaja، چند گونه داریم؟ ۹۰۰,۰۰۰ گونه و ۲,۰۰۰,۰۰۰ گونه از Sthavara و ۱,۱۰۰,۰۰۰ گونه از Krimayo و ۱,۰۰۰,۰۰۰ گونه از Pakshinam و ۳,۰۰۰,۰۰۰ گونه از Pashavah و ۴۰۰,۰۰۰ گونه از Manavah!

آیه سانسکریت:

jalaja nava lakshani, sthavara laksha-vimshati,
krimayo rudra-sankhyakah, pakshinam dasha-lakshanam,
trinshal-lakshani pashavah, chatur lakshani manavah

پس این متون باستانی، که قدمتی بیش از ۵۰۰۰ سال دارن، نه فقط تعداد گونه‌های حیات رو بیان کردن، بلکه اون‌ها رو به‌طور دقیق طبقه‌بندی هم کردن!

در Bhagavad Gita (فصل دوم، آیه ۲۲) اومده که:
«چنانکه انسان لباس‌های کهنه رو کنار می‌ذاره و لباس نو می‌پوشه، روح هم بدن‌های فرسوده رو رها کرده و بدن‌های جدید می‌پذیره».

روح می‌تونه در هر یک از این ۸.۴ میلیون گونه متولد بشه و رسیدن به جسم انسانی در فلسفه‌ی ودایی به عنوان نقطه‌ی اوج در مسیر تکامل معرفی شده.

در یکی دیگه از پاداهاشون هم - که قدمتی بیش از کل زیست‌شناسی جدید داره - اومده:

«ಎಂಭತ್ತ್ನಾಲ್ಕು ಲಕ್ಷ ಜೀವರಾಶಿಯನ್ನು ದಾಟಿ ಬಂದ ಈ ಶರೀರ...»

ترجمه:
«این بدن انسانی پس از گذر از ۸.۴ میلیون گونه‌ی دیگه به وجود اومده».

حالا اینکه کتب مقدس هندوها ادعاء می‌کنه روح انسان با گذر از جسم ۸.۴ میلیون «گونه‌ی مختلف» به جسم فعلی رسیده و همزمان زیست‌شناسان هم معتقدن که بین ۸ تا ۸.۷ میلیون «گونه» روی زمین وجود داره، عجیب نیست؟! به‌راستی متون باستانیِ هندوان که قدمتش به قرن‌ها قبل از میلاد مسیح برمی‌گرده، چگونه اون زمان از این حقایق دقیق خبر داشته؟! این متون رو که دیگه مسلمون‌های عزیز از جانب خدا نمی‌دونن، معتقدن تألیف بشره... خب چطور تألیف بشره وقتی اینقدر اطلاعات دقیق علمی‌ای می‌ده که دانشمندان به‌تازگی بهش رسیدن؟ أَفلا یؤمنون؟!! 😅

@islie

رفرنس‌ها:

https://www.sanskritimagazine.com/number-of-life-forms-on-earth/?utm_source=chatgpt.com

https://rasikanandadas.wordpress.com/2018/12/24/20-what-is-the-scriptural-reference-for-8400000-species-of-life/?utm_source=chatgpt.com

https://hansadutta.com/krsnanews/2011/08/24/8400000-species-life-padma-purana/?utm_source=chatgpt.com

https://hinduism.stackexchange.com/questions/9901/what-are-the-84-lakh-8-4-million-species

https://harekrishnarevolution.wordpress.com/2011/07/02/8-4-million-species-of-life/

https://wordzz.com/soul-passes-8-4-million-species/
آیا باید برای هر چیزی دلیل داشت؟ کوتاه: نه!

تفصیل:
اجازه بدید یه‌کم از تجربه‌ی شخصیِ خودم بنویسم... یه دوره‌ای تو زندگی‌ام بود، خیلی سال پیش، که برای هر باور و رفتاری دنبال دلیل می‌گشتم. وارد فاز بحث‌های فلسفی و عقیدتی شده بودم و حس می‌کردم باید برای هر رفتار یا باوری، یه استدلال منطقی داشته باشم.

مثلاً می‌گفتم: «چرا باید درِ اتاقمو ببندم؟ چه دلیل منطقی‌ای براش دارم؟»
در رو باز می‌ذاشتم ولی بعدش معذب بودم، حس امنیت نداشتم. با این حال چون دلیل قانع‌کننده‌ای نداشتم، خودمو مجبور می‌کردم که همین وضع رو تحمل کنم.

یا می‌گفتم: «چرا باید از سوسک بترسم؟ دلیل منطقی‌ام چیه؟!» بعد می‌رفتم یه سوسک می‌گرفتم دستم، فقط برای اینکه فکر می‌کردم ترسم بی‌دلیله. ولی نتیجه‌اش چی بود؟ عذاب بی‌دلیل.

حتی به بالش هم گیر می‌دادم! می‌گفتم: «چرا باید بالش بذارم زیر سرم؟» برمی‌داشتم و نتیجه‌اش می‌شد گردن‌درد و خواب بی‌کیفیت. اون موقع سعی می‌کردم برای این چیزا دلیل بیارم، ولی چون نمی‌تونستم، قیدشونو می‌زدم.

بعدتر که کمی بزرگ‌تر شدم، فهمیدم همه‌چیز تو زندگی با منطق و استدلال جلو نمی‌ره. ذهن ما پره از باورها، رفتارها، عادت‌ها و حس‌هایی که نمی‌تونیم برای همشون دلیل بیاریم. اصلاً لزومی هم نداره. هر انسان میلیاردها میلیارد فقره باور در ذهنش داره، مگه می‌شه نشست یکی‌یکی برای همه دلیل پیدا کرد؟!

خب پس یعنی میشه بعضی چیزا رو بدون دلیل پذیرفت؟ آره، ولی با چند شرط:

یک اینکه خلاف عقل و اخلاق نباشه.
یعنی اگه نمی‌تونی دلیل بیاری، حداقل مطمئن باش که دلیلی برای رد عقلانی یا اخلاقی‌اش هم وجود نداره.

دو اینکه باعث آزار و عذابت نشه.
اگه کاری باعث رنجیدنت میشه و انجامش هم هزینه داره ولی بدون لذت یا فایده‌ی قابل توجهی، لازمه یه بار با خودت خلوت کنی ببینی دقیقاً چرا داری انجامش می‌دی. مثلاً بستن در، اتفاقاً باعث راحتی‌ام می‌شد، نه فقط رنجی نداشت، بلکه رنجی رو هم برمی‌داشت، پس مشکلی نبود. ولی گرفتن سوسک فقط بهم استرس می‌داد.

سه و از همه مهم‌تر اینکه در زمره‌ی باورای پایه و بنیادی نباشه.
بعضی چیزا مثل باور به خدا، دین، اختیار یا جبر، جزو پایه‌های فکری زندگی‌مونن. نمی‌تونیم راحت از کنارشون رد شیم. اینا همون چیزایی‌ان که مسیر زندگی رو تعیین می‌کنن و لازمه براشون وقت و فکر بذاریم. اینکه درِ اتاقم باز بمونه یا ببندمش، یا اینکه دخترعمه‌ام رو واقعاً عمه‌ام به‌دنیا آورده یا نه، یا اینکه جنیفر لوپز عمل جراحیِ زیبایی داشته یا نه، اینها در زمره‌ی مبانیِ فکری و زندگی نیست، ولی اینکه خدا هست یا نیست، محمد بن عبدالله نبی خداست یا نه، این‌ها در زمره‌ی باورهای پایه‌ان و حتماً باید برای بررسیِ استدلالی و نقادیِ علمی‌اش وقت و انرژی زیادی صرف کرد. نگو نماز و روزه هم در حکم همون درِ اتاق هستن، دلیلی براشون ندارم، ولی انجامشون می‌دم... نه! این مغالطه می‌شه، خیلی استنتاج سطحی و ناشیانه‌ای هست!

این پست رو نوشتم چون یه کاربری ازم سؤالاتی پرسید بعد فهمیدم دچار همین خطای محاسباتی و معرفتیِ قدیمیِ خودم شده! گفتم شاید این نکات به‌درد شما هم بخوره. کلاً داشتن زندگیِ اصولی و عقلانی و اخلاقی، سخت و ناممکن نیست، فقط نیاز به کمی تفکیک و تدقیق داره، باید حواست باشه به خودت زحمت الکی و بی‌جا ندی اون هم به بهونه‌ی زندگیِ عقلانی و اخلاقی!

@islie
#ترمینولوژی | اصطلاح‌شناسی

خردپذیر، خردگریز، خردستیز – سه‌گانه‌ی خرد / عقل

اگه یه گزاره رو بیاریم جلوی عقل و منطق، فقط یکی از این سه حالت رو می‌تونه داشته باشه:

۱ - خردپذیر: یعنی پشتوانه‌ی علمی-فلسفی داره؛ می‌تونی براش دلیل بیاری و یه منطقی پشتشه.
مثال: «آب تو ۱۰۰ درجه می‌جوشه» (تحت شرایط عادی)، یا «دو ضرب در دو مساویه با چهار».

۲ - خردگریز: یعنی عقل نمی‌تونه اثباتش کنه، ولی ردش هم نمی‌کنه. می‌شه گفت خارج از دسترسه.
مثال: «آیا آدم‌های فضایی وجود دارن؟» – عقل نمی‌تونه وجودشون رو اثبات کنه، ولی رد هم نمی‌کنه. عقل اینجا حکمی نداره و ساکته.

۳ - خردستیز: یعنی با عقل و منطق در تضاده؛ عقل اون رو رد می‌کنه.
مثال: «دایره‌ی مربع»، یا «جمع دو عدد زوج میشه فرد» – این‌ها در سطح منطق، باطل و مردودن.

لطفاً این تفکیک مهم رو داشته باشین و بدونین که اگه گزاره‌ای پشتوانه‌ی عقلی نداشت یا خردگریزه یا خردستیز، و احکام معرفتیِ بار بر این‌ها با هم یکی نیست!

@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
@MalekianMedia – عقلانیت و معنویت در دنیای مدرن - کردستان 98
یکی از کاربران با لحنی بی‌شرمانه و دور از احترام، در انتقاد از ملکیان ادعاء کرد که ایشون فقط داره سخنان روحانیون رو با ادبیاتی دانشگاهی و علمی بازگو می‌کنه و هدفش هم فریب و تحمیق توده‌هاست. این کاربر که به‌خاطر بی‌ادبی‌اش بن شد اما لازم دیدم برای سایر کاربران نکاتی رو روشن کنم:

اول اینکه، ملکیان تصریحاً چندین بار تأکید می‌کنه که خدای ادیان (متشخص) خردگریز نیست و خردستیزه؛ یعنی اصلاً این تصور از خدا رو نمی‌شه و نباید با عقل عملی مورد ارزیابی قرار داد. یعنی وجود این خدا رو نباید پذیرفت، نباید حتی طوری زندگی کرد که گویی وجود داره. پس کلاً خدای روحانیون و متدینان به مرحله‌ی عقل عملی نمی‌رسه و در همون مرحله‌ی نظری تکلیفش روشن می‌شه. ملکیان جای دیگه هم اشاره می‌کنه به اینکه خدایی که متشخص نیست، وحی و نبوت و دین نداره! یعنی خدایی که وحی و نبوت و دین داره، خردستیزه. اصلاً ملکیان فقط یه تقسیم‌بندی معرفت‌شناختی آورد، حتی ابداع خودش هم نیست، این تقسیم در آثار فلاسفه‌ی غربی اومده و همون رو نقل کرد، خب من و شما چنانچه تشخیص بدیم گزاره‌ای خردستیزه، بهش عقیده پیدا نمی‌کنیم، نباید که حتماً در مورد تک‌تک گزاره‌ها منتظر تأیید یا رد ملکیان بمونیم! ولو اینکه اشاره کردم ایشون خودش در این مورد هم‌نظر با ماست.

دوم اینکه، ملکیان در همین صوت هم، تأکید و تصریح کرد که انسان حق نداره عقیده پیدا بکنه به گزاره‌های خردگریزِ برابر، بلکه فقط باید طوری زندگی و مشی کنه که گویی اون گزاره‌ها صادق یا کاذبن (بسته به تشخیص عقل عملیش)، نه اینکه عقیده و باور پیدا کنه. یعنی نباید گزاره‌ای که دلیلی براش نداریم رو، قبول کنیم یا بهش عقیده‌مند بشیم. خب می‌خوام بدونم در فقه و چهارچوب اسلامی اصلاً چنین چیزی معنا داره؟! پذیرفته می‌شه؟ مگه می‌شه مسلمان بود ولی به خدا عقیده نداشت؟! عقیده و باور به خدا از شروط لازم مسلمانیه و ملکیان می‌گه وجود خدا اگه خردگریزِ برابر هم باشه، شما حق نداری بهش عقیده پیدا کنی، خب مگه چنین چیزی در اسلام قابل قبوله؟ مسلمان باشی ولی فاقد اعتقاد به خدا!

سوم اینکه ملکیان خودش بارها فرق میان عقاید دینی با عقاید غیردینی رو گفته، خلاصه‌اش اینه که فرضاً اگه ما گزاره‌های غیردینی رو بتونیم بدون دلیل بپذیریم، حق نداریم همین معامله رو با گزاره‌های دینی هم داشته باشیم، چون بین این دو قسم گزاره فرق‌هایی هست که معاملات و احکام بار بر اون‌ها رو تغییر می‌ده.

و نهایتاً، همین که جامعه‌ی ایران و بعد مسلمانان دریابن و قبول کنن که وجود خداوند و بقیه‌ی گزاره‌های دینی و اسلامی مثل نبوت و معاد و... قابل اثبات نیست، و عقل و منطق و علم و هیچ استدلالی قدرت اثبات‌شون رو نداره، همین برای ما کفایت می‌کنه. اگه همین رو هم قبول کنن برای ما کافیه و ما به مقصود و مطلوب خودمون رسیدیم.

حالا کجای این حرفا، شبیه حرفاییه که روحانیون بیان می‌کنن؟ معضل بعضی از منتقدان اسلام اینه که قدرت تشخیص منافع خودشون رو ندارن! جایی که فعالیت یه نفر کامل هم‌راستا و هم‌جهت با منافع و مصالح اون‌هاست، طی یه خطای محاسباتی احساس خطر و فوراً حمله می‌کنن... یعنی اگه تشخیص بدن این چیزی که مورد حمله و خشم‌شونه چقدر در نهایت هم‌جهت با منافع و مقاصدشون هست، نه‌تنها دست می‌کشن از این حملات نامنصفانه‌شون، بلکه به دفاع از اون هم بلند می‌شن؛ ولی متأسفانه مشکل بعضیا همین ضعف و عجز در تشخیص منفعت و ضرره.

@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
یکی از کاربران با لحنی بی‌شرمانه و دور از احترام، در انتقاد از ملکیان ادعاء کرد که ایشون فقط داره سخنان روحانیون رو با ادبیاتی دانشگاهی و علمی بازگو می‌کنه و هدفش هم فریب و تحمیق توده‌هاست. این کاربر که به‌خاطر بی‌ادبی‌اش بن شد اما لازم دیدم برای سایر کاربران…
یادمه قبلاً هم جایی دیدم که یه نفر بی‌هیچ تأمل و تأدبی، به یکی از گفته‌های ملکیان – که نقل به مضمون از فایرابند و بعضی دیگه از فلاسفه‌ی علم بود – حمله کرد و برچسب ضدیت با علوم تجربی بهش زد، بدون اینکه حتی بفهمه ایشون داره چی می‌گه، حالا فهم همون مطلب به کنار، اصلاً دریغ از اینکه بدونه یا بخواد بدونه که ملکیان، سال‌ها در معرض بی‌مهری و تحقیر ایستاد، ولی بی‌وقفه از جایگاه علوم تجربی دفاع کرد.

نمونه‌ی روشنش مناظره‌اش با محمدمهدی میرباقریه؛ جایی که با تمام قدرت، از ارزش و اعتبار علوم تجربی در برابر علوم اسلامی، دفاع کرد. چه تلاش‌ها که نکرد و چه بارها که به دوش نکشید، برای اینکه علوم تجربی رو در ایران، از تهدید بدفهمی‌ها نجات بده، برای اینکه مانع نابودیِ سرمایه‌ها و منابع این ملت و مملکت در راه اسلامی‌کردن علوم بشه.

اما بعضیا کافیه فقط یه پیام که ظاهرش خلاف میل‌شونه رو از کسی بخونن – بی‌زمینه، بی‌عمق، بی‌درک – و فوراً حکم صادر کنن و حمله کنن و تا هفت نسل قبل و بعد طرف رو به فحش‌های جنسی و رکیک بکشن و تمام بقیه‌ی زحماتش رو هم نادیده بگیرن.

واقعاً آدم گاهی حیرت می‌کنه که چطور بعضی از کسایی که اینقدر ادعای اخلاق، انصاف و تفکر هم دارن، در بزنگاه‌ها اینقدر حقیر و سطحی و اخلاق‌گریز ظاهر می‌شن.

طرف جون و مال و حیثیت و قدرت و شهرت و همه‌چیزش رو در راه همون چیزی گذاشته که ما می‌خوایم، اونم در ایران، وسط این همه گرگ و تروریست، بعد یه عده میان به‌خاطر چهار خط مکتوب یا ده دقیقه صوتش - که البته اصل منظورش رو هم نفهمیدن - شدیدترین حملات و تهمت‌ها رو نثارش می‌کنن. این بود همون انصاف و اخلاقی که ما داعیه‌اش رو جار می‌زدیم؟ آندره‌آ می‌گفت: «بدبخت ملتی که قهرمان ندارد» و گالیله در جواب گفت: «نه، بدبخت ملتی که نیاز به قهرمان دارد» حالا من در جواب هر دو می‌گم: «بدبخت ملتی که قهرمانش را از دشمن تشخیص نمی‌دهد و با بی‌مهری او را طرد کرده و می‌راند».

@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
یه مورد دیگه براتون میارم که از قبلی هم جالب‌تره! اول بدونین تا الان زیست‌شناسان حدود ۱.۵ میلیون جاندار رو شناختن و می‌گن این تعداد فقط یه بخش کوچکی از همه‌ی گونه‌های موجوده و هنوز میلیون‌ها گونه‌ی دیگه کشف و دیده نشدن... تخمین‌شون هم اینه که روی زمین در مجموع…
قانون پایستگیِ انرژی در Bhagavath Gita!


بهگود گیتا:
روح نه خلق می‌شود و نه نابود؛ فقط از بدنی به بدن دیگر منتقل می‌شود.

فیزیک مدرن:
انرژی نه خلق می‌شود و نه نابود؛ فقط از شکلی به شکل دیگر تبدیل می‌شود.

فکرش رو بکنین همین یه جمله اگه در قرآن بود بعضی مسلمونا چه غوغای تاریخی و جهانی‌ای به پا می‌کردن! حالا فارغ از شوخی، به بهگود گیتا ایمان نمیارین؟ 😆

@islie
پدر:
«امیدوارم که پسرمون داره در حق‌مون دعا می‌کنه»

مادر:
«آره، امیدوارم همین‌طوره»

پسرشون:
«خداوندا به پدر و مادرم رحم کن از اون رحم‌هایی که در کودکی هنگام تربیتم، به من کردند» - آیه‌ی ۲۴ سوره‌ی اسراء 😄

#meme
@islie
دوستان!

قصد دارم به‌نحو منطقی و محترمانه، درباره‌ی استدلال‌هایی بحث کنیم که برای اثبات اصول و گزاره‌های دینی مطرح می‌شن.

نمی‌خوام تکیه‌‌ی بحث بر فهم عرفی و عامیانه باشه، پس فقط اگه مطالعه‌ی کافی داشتین و داوطلب هستین، زیر این پست پیام بذارین تا شروع کنیم.

و در صورتی هم که بحث ارزش‌مند و جدی پیش بره، شاید گروه رو موقتاً برای دیگران ببندم تا با تمرکز بیشتر و دور از حواشی، گفت‌وگو رو ادامه بدیم.

فقط کافیه اعلام آمادگی کنین!

👈 ولا تقف ما ليس لك به علم، إن السمع والبصر والفؤاد كل أولئك كان عنه مسئولاً

@islie
سال‌ها پیش در یکی از سرویس‌های بهداشتیِ عمومی، دیدم یه کسی رفت یه تکه‌ی صابون رو از لابه‌لای فضولات انسانی برداشت، شست، و در آخر مصرف کرد! من تعجب و تهوع و احساس چندش عمیقی کردم، ولی بعدها فهمیدم برای یه شیعه از مستحباته که حتی یه لقمه‌ی نان رو هم از همونجا برداره و بخوره... واقعاً قصد توهین و تحقیر ندارم، شرمنده‌ام، ولی خودتون بخونید:

باب ۳۹: اینکه هر کس به توالت رود و لقمه‌ای نان در نجاست و کثافت بیابد، مستحب است آن را بشوید و پس از بیرون آمدن بخورد.
[1] محمد بن علی بن الحسین روایت کرده است: امام باقر علیه‌السلام به مستراح رفت و لقمه‌ای نان در نجاست یافت. آن را برداشت و شست و به غلامی که با او بود داد و فرمود: «نزدت بماند تا وقتی بیرون آمدم آن را بخورم.» وقتی امام علیه‌السلام بیرون آمد، به غلام فرمود: «آن لقمه کجاست؟» غلام گفت: «ای پسر رسول خدا! آن را خوردم.» امام علیه‌السلام فرمود: «هرگاه این لقمه در شکم کسی قرار گیرد، بهشت بر او واجب می‌شود. پس برو، تو آزادی! زیرا ناپسند می‌دانم مردی از اهل بهشت را به خدمت بگیرم.»

[2] در کتاب «عُیون الأخبار» با سندهایی که در باب کامل کردن وضو خواهد آمد، از امام رضا، از پدرانش، از امام حسین بن علی علیه‌السلام روایت شده که به مستراح رفت و لقمه‌ای افتاده یافت. آن را به غلامش داد و فرمود: «ای غلام! وقتی بیرون آمدم، این لقمه را به من یادآوری کن.» اما غلام آن را خورد. وقتی امام حسین علیه‌السلام بیرون آمد، پرسید: «ای غلام! آن لقمه کجاست؟» گفت: «ای آقای من! آن را خوردم.» فرمود: «تو به خاطر خدا آزادی.» مردی پرسید: «آیا او را آزاد کردی؟» فرمود: «آری، از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که فرمود: هر کس لقمه‌ای افتاده بیابد و آن را پاک کند یا بشوید و سپس بخورد، وقتی در شکمش قرار گیرد، خداوند او را از آتش آزاد می‌کند و من بنده‌ای را که خدا از آتش آزادش کرده، به خدمت نگرفتم.»

و طبرسی این روایت را در «صحیفه الرضا علیه‌السلام» با سندی که خواهد آمد نقل کرده است.

[1] الفقيه ج ۱ ص ۱۰
[2] العيون ص ۲۰۸ - صحيفة الرضا ص ۳۱
- وسائل الشيعة / الشيخ حرّ العاملي / جلد ۱ صفحه ۲۵۴

@islie
▫️خشمِ مراقبت و ضرورتِ ترمیم

هرقدر هم آدمِ خوب و مهربانی باشی، هرقدر هم انسان‌دوست باشی، هرقدر هم آموزش دیده باشی، مراقبت از کودکان، کم یا زیاد برای یک معلّم خشم می‌آورد. این خشمِ مراقبت را گاهی خنده آن کودک یا رفاقت آن نوجوان برطرف می‌کند، گاهی احساسِ عزت‌نفس و توانمندی‌ای که به عنوان یک معلّم از نتیجه کارت پیدا می‌کنی و بخش زیادی از آن هم قرار است با پول، منزلت و قدردانی از سوی والدین، دولت و مردم جبران بشود. اگر این‌ها نباشند، آن خشمِ مراقبت برطرف نمی‌شود، از بین هم نمی‌رود، تبدیل می‌شود به بی‌میلی، به کم‌گذاشتن و حتی به تخلیه شدنِ آشکار و پنهان بر سرِ آن کودکان و نوجوانان.

آن دولتی که منزلت و درآمد معلّم را رعایت نمی‌کند، آن مدیرِ مدرسه غیرانتفاعی که معلم را بخشی از دارایی‌های مدرسه می‌داند و علیرغم شهریه بالا، مزد کم و بامنّت می‌دهد، آن والدینی که فکر می‌کنند معلّم "موظّف است" همه کار برای فرزندانشان بکند و آن جامعه‌ای که احترامش به معلّم در خیلی موارد تبدیل به تشریفاتی بیهوده و ریاکارانه شده است، نمی‌دانند که این خشمِ ترمیم‌نشده‌ی مراقبت گم نمی‌شود، بلکه خودش را به صورت علائمی در رشد فرزندان این ‌کشور نشان می‌دهد.

نمی‌گویم چیز خوبی در مدارس نیست. مدرسه پر از حس خوب و تعاملِ خواستنی و اتفاقاتِ عمیقاً انسانی و دلگرم‌کننده است‌. ولی این تصویر خیلی وقت‌ها نگاتیوی دارد که چندان جالب نیست و زیرِ تبریک‌ها و تمجیدهای کلیشه از "مقام شامخ معلّم" پنهان می‌شود. معلّم سرخورده، فرسوده و تحقیرشده، هرقدر هم انسان‌دوست و مهربان چیز خوبی ندارد که به آن کودکِ مشتاق و شکل‌پذیر بدهد.

محمود مقدسی

@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
▫️خشمِ مراقبت و ضرورتِ ترمیم هرقدر هم آدمِ خوب و مهربانی باشی، هرقدر هم انسان‌دوست باشی، هرقدر هم آموزش دیده باشی، مراقبت از کودکان، کم یا زیاد برای یک معلّم خشم می‌آورد. این خشمِ مراقبت را گاهی خنده آن کودک یا رفاقت آن نوجوان برطرف می‌کند، گاهی احساسِ عزت‌نفس…
یه زمانی چنین فکر می‌کردم که تشکر و قدردانی عبث و بیهوده‌ان. یه سری فعل متکلفانه و متصنعانه که هیچ ارزشی هم نداره، یه مشت لفظ که از دهن آدم بی هیچ زحمتی درمیاد و تهش هیچ‌چیز به هیچ‌کس اضافه نمی‌کنه. صرفاً یه لرزش پرده‌ی گوشه، از این گوش میاد و از اون یکی گوش درمی‌ره.

در مورد همدردی و همدلی هم همین تصور رو داشتم. می‌گفتم خب آخه گفتن «متأسفم» یا «می‌فهممت» چه دردی از کسی دوا می‌کنه؟! ولی کم‌کم، با گذر زمان، فهمیدم قضیه اصلاً این‌قدر سطحی نیست!

آدم‌ها با همین حرف‌های کوچک خیلی جون می‌گیرن. ساختار روان ما جوریه که با یه لفظ خالی، با یه تشکر ساده، می‌تونه از ته خط، بشه نقطه سر خط. فقط هم کودکان نیستن که به محبت و توجه نیاز دارن، ما بالغین هم در اعماق دلمون دنبال دیده‌شدن و درک‌شدنیم.

👈 وقتی کسی چیزی یادت می‌ده، وقتی برات وقت می‌ذاره، وقتی تجربه‌شو بی‌چشم‌داشت می‌ریزه وسط، شاید نخواد پول بگیره، شاید نگه منت سرته، ولی یه تشکر ساده از طرف تو می‌تونه خیلی حالش رو خوب کنه. یه جوری که از شدت خستگی و فرسودگی‌اش بسی کاسته بشه. بدونه که زحمتش بی‌نتیجه نبوده، دیده شده، ارزش داشته.

و بدترین و ناشیانه‌ترین مواجهه‌ی ممکن، اینه که وقتی می‌دونی طرف مقابلت بیشتر از تو تسلط داره، سال‌ها بیشتر از تو وقت گذاشته و کار کرده، بری باهاش جوری بحث کنی که انگار در یه سطحی، طوری که انگار طلبکاری، انگار اومدی مچش رو بگیری، افشاءش کنی و... . این برخوردها نه‌تنها بی‌احترامی و بی‌اخلاقی محسوب می‌شه، بلکه واقعاً روان اون آدمو خُرد می‌کنه. بیشتر از خستگیِ جسم و تدریس و تفهیم، این بی‌احترامی روانشو می‌سابه، عصبی‌ترش می‌کنه، دل‌سردش می‌کنه.

تشکر و قدردانی، لطف نیست، احترامه. یه کار کوچک که یه اثر خیلی بزرگ داره، هم برای اون، هم برای خودت.

وظیفه‌ی هیچ‌کس نیست که ما رو قانع کنه، چیزی رو به ما بفهمونه، بدون مزد چیزی رو برامون تدریس کنه، پس چنانچه دیدیم کسی داره برامون وقت می‌ذاره، طلبکارانه نگیم «اگه راست می‌گی بگو که...»، «چقدر بد توضیح می‌دی!»، «از این مصطلحات استفاده می‌کنی که بگی خیلی حالیته؟!»، «تو فقط حرف، حرف خودته!» و... . وقتی برای تدریس و مشاوره، هزینه پرداخت می‌کنیم و پول می‌دیم هم با طرف مقابل اینطوری حرف می‌زنیم؟! تازه اینجا پول و مزدی هم در کار نیست.

@islie
#ترمینولوژی | اصطلاح‌شناسی

یکی از دوستان از من پرسید: «فرق روان‌شناسی و جامعه‌شناسی با روان‌شناختی و جامعه‌شناختی چیه؟! چرا گاهی می‌نویسین روان‌شناختی؟»

می‌دونین که ما یه علم منطق داریم یه علم فیزیک
وقتی می‌خوایم به یه گزاره در فیزیک یا منطق اشاره کنیم چی می‌گیم؟ می‌گیم گزاره‌ی فیزیکی، گزاره‌ی منطقی
یه دونه «یاء نسبت» به حرف آخرش اضافه می‌کنیم، درسته؟
حالا همین کار رو برای روان‌شناسی بکنین! می‌شه گزاره‌ی روان‌شناسی‌ای! که خیلی مسخره است. لذا اومدن گفتن یا بگین گزاره‌ی روان‌شناسانه یا گزاره‌ی روان‌شناختی.

مثلاً اگه خواستی بگی من روان‌شناسی می‌خونم، همینطوری می‌نویسی اما اگه خواستی بگی یه تحقیق روان‌شناسی‌ای دارم، به‌جاش می‌گی یه تحقیق روان‌شناختی / روان‌شناسانه دارم. همین! 😊❤️

شات از «غلط ننویسیم - نجفی»

@islie
[دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
اگه فکر می‌کنین که فقط مسلمون‌ها هستن که از قرآن معجزات علمی بیرون می‌کشن، دارید اشتباه می‌کنین! 😁 هر چند که منتقدان تقریباً همه‌ی این معجزات Fake رو رد کردن، ولی جالبه اگه این‌بار از یه جنبه‌ی دیگه این موضوع رو مورد انتقاد قرار بدیم. با یه پرسش از خود مسلمون‌ها…
اینجا چی داریم؟ 😍 سرعت دقیق نور در آیین هندو! ☀️

سایانا (SAYANA)، یه دانشمند ودیک از قرن چهاردهم، جایی گفته:

«با احترام عمیق، به خورشید تعظیم می‌کنم، که در نصف یه نیمشا (NIMESHA)، ۲۲۰۲ یوجانا (YOJANA) را طی می‌کند.»

خب محاسبه‌ی سرعت نور بر پایه‌ی قول سایانا:

یه واحد NIMESHA برابره با ۱۶/۷۵ (کسر) ثانیه؛ یعنی برابره با یه ثانیه ضرب در ۱۶، تقسیم بر ۷۵، که میشه تقریباً ۰.۲۱۳ ثانیه.

حالا نصف یه واحد از NIMESHA برابره با:
((۱۶ ÷ ۷۵) × (۱ ÷ ۲) = ۸/۷۵)
یعنی تقریباً ۰.۱۰۶۶ ثانیه

یه واحد YOJANA هم برابره با ۹ مایل یعنی تقریباً ۱۴.۵ کیلومتر

فرمول محاسبه‌ی سرعت برای نور:
c = (2202 × 14.5) / 0.1066 = 31929 ÷ 0.1066 = 299522 km/s!

و اما سرعت دقیق نور در فیزیک مدرن:
299792 km/s!

حالا در آیین هندو سرعت حرکت خورشید (خورشید مجاز از نور خورشید) چند بود؟
299522 km/s!

غالباً می‌گن که منبع سایانا چیزی جز خود وداها نبوده. انصافاً دقیق و تمیز بود، خودتون حساب کنین! هنوز هم ایمان نمی‌آورید؟! به‌راستی چطور ممکنه «بشری معمولی» در آن زمان‌های خیلی قدیم به چنین فکت‌های علمیِ مدرنی، چنین اشاره‌ی دقیقی کرده باشه؟! 🤔🙂

@islie
آیت‌السفاهة خامنه‌ای:
«ببینید؛ وقتی که امام حسن مجتبیٰ صلح کردند با معاویه، یک عدّه‌ای می‌آمدند گله میکردند و اعتراض میکردند. حضرت میفرمودند که: «ما تَدری لَعَلَّه فِتنَةٌ لَکُم وَ مَتاعٌ الی حین»؛ این تا یک وقتی است، این موقّت است. یعنی در کلمات امام حسن مجتبیٰ (علیه السّلام) اشاره شده به اینکه این حادثه، این تسلّط کفر و نفاق، بنا نیست دائمی باشد؛ در تقدیر الهی این موقّت است. تا کی؟ تا سال 70. یعنی طبق همین روایت، سال 70 هجری بنا است هر کس از اهل‌بیت در قید حیات است، قیام کند و حکومت را به دست بگیرد، و امامت واقعی تحقّق پیدا کند».

رهبر شرارت دو نکته‌ی مهم رو اعتراف کرده:
یک اینکه من و حکومتم تا اطلاع ثانوی تحت تسلط و یوغ کفار (به‌طور خاص ترامپ) هستیم 😆
و دو اینکه «تا اطلاع ثانوی»!
یعنی چی؟ یعنی به محض اینکه کمی تقویت بشیم دوباره قیام و حمله می‌کنیم، و زبان حالش می‌شه اینکه، مذاکره برای ما معنی نداره، ما فقط وقتی در موضع ضعف هستیم توافق می‌کنیم برای تداوم بقاء، و به محض قدرت‌گیری، مذاکره دیگه چه صیغه‌ایه؟ در اسرع فرصت حمله می‌کنیم 👈 ما قرار نیست هیچ‌وقت آدم بشیم!

مواجهه‌ی حسینی‌اش تا اطلاع ثانوی شده حسنی! در عالم لفظ فرق حسن و حسین یه حرفه ولی در عالم واقع هم فرقش ظاهراً یه حرفه؛ اون حرف هم، حرف ترامپه.

خامنه‌ای، از طرف صادق هدایت یه نامه‌ی سرگشاده برات دارم، با دقت بخون:

برو هنبونه‌ی کثافت! تو داری نفس از ماتحت می‌کشی. همه‌ی حواست توی مستراح و رختخواب است. آن‌وقت می‌خواهی وکیل این ملت هم بشوی تا بهتر بتوانی به خاک سیاهش بنشانی؟! دستپاچه‌ی آینده‌ی تولید مثل‌هایت هستی تا ریخت منحوست به مردمان آتیه هم تحمیل بشود؟! می‌خواهی درِ این هشتی باز بماند و باز هم یک‌نفر با شهوت و بی‌شرمیِ خودت اینجا بنشیند و گوش مردمان آینده را ببرد؟! تو وجودت دشنام به بشریت است! تو هیچ‌وقت در زندگی، زیبایی نداشتی و ندیدی و اگر هم دیدی، سرت نشده. یک چشم‌انداز زیبا هرگز تو را نگرفته، یک صورت قشنگ یا موسیقی دلنواز تو را تکان نداده و کلام موزون و فکر عالی هرگز به قلبت اثر نکرده. تو تنها اسیر شکم و زیرِ شکمت هستی. حرص می‌زنی که این زندگیِ ننگینی که داری، در زمان و مکان طولانی‌تری بکنی. از کرم، از خوک هم پَست‌تری! تو پَستی را با شیر مادرت مکیدی. کدام خوک جان و مال هم‌جنس خودش را به بازیچه گرفته، یا پول آن‌ها را اندوخته، و یا خوراک و دوای آن‌ها را احتکار کرده؟! تو خون هزاران بی‌گناه را از صبح تا شام مثل زالو می‌مکی و کِیف می‌کنی… تُف به محیطی که تو را پرورش داده… اگر لیاقت اَخ و تُف را داشته‌باشد! به‌قدر یک خوک، به‌قدر یک میکروب طاعون در دنیا، زندگیِ تو معنی‌ای ندارد. هر روزی که ۳-۴ هزارتومان بیشتر دزدیدی، آن روز را جشن می‌گیری. با وجودی که رو به مرگی و از درد پیچ‌و‌تاب می‌خوری، باز هم دست‌بردار نیستی! می‌دانی؟! توبه‌ی گرگ مرگ است. آسوده باش، من دیگر حرفه‌ی شاعری را طلاق دادم. بزرگ‌ترین و عالی‌ترین شعر در زندگی من؛ از بین‌بردن تو و امثال تو است که صدها هزار نفر را محکوم به مرگ و بدبختی می‌کنید و رجز می‌خوانید. گورکَن‌های بی‌شرف!

@islie
خطابی به نسل جوان: وقتشه که نسل‌های قبلی، به پاسخگویی و چالش دعوت بشن!

از پدر، مادر و بزرگ‌ترهاتون بپرسید:
مرجع تقلیدت کیه؟
نصفشون احتمالاً نمی‌دونن یا با تردید جواب می‌دن.

اگه دقیق جواب دادن، قدم بعدی اینه:
چرا این مرجع رو انتخاب کردی؟ مناط و ملاکت چی بود؟ چرا یکی دیگه رو انتخاب نکردی؟
جواب‌هایی مثل «پدرم گفت»، «همه اینو قبول دارن» یا «از قدیم این بوده» قابل قبول نیست. باید جواب علمی بده، باید ملاکی بده که بتونه ازش دفاع کنه، اگه ملاک داد، ملاکش رو نقد کن، به چالشش بکش.

اگه کسی از این مرحله هم با موفقیت عبور کرد، بپرسید:
کدوم یک از آثار و رسائلش رو خوندی؟ آخرین باری که به رساله‌اش رجوع کردی کی بوده؟ کجا خوندی؟ کتابشو خریدی؟ آیا مواضعش تغییر و تطوری نداشته؟ نظرش رو به‌روزرسانی نکرده؟ خبر داری؟ آخرین بار کی پیگیر شدی؟

اگه باز هم همراه بود و کم نیاورد، برسید به اصل ماجرا:
در رساله‌اش نوشته اصول دین تحقیقی‌ست یا تقلیدی؟
اگه گفت "تحقیقی"، بخواید نشون بده دقیقاً کجا نوشته و چی نوشته.

و بعد، مهم‌ترین سؤال:
تحقیقاتت برای فهم اصول دین چی بوده؟ چه منابعی رو خوندی؟ به چه نتایجی رسیدی؟

اگه هم گفت تقلیدی، دوباره به چالشش بکشید، خب تقلید از کی؟ اعتبار اون اولین مرجع تقلید رو کی تعیین کرده؟!

هرجا هم کمک خواستید، ما در خدمت‌تون هستیم! برخلاف اکثر تصورات و اقوال، نسل شما فاسد و تهی نیست، به‌نظرم نسبت به محدودیت‌ها و فشارهایی که روشه، پر از عقل و معناست. عمیقاً دوستتون دارم. ❤️

@islie
آتئیسم جهانی (گلوبال) در برابر آتئیسم‌های محلی (لوکال، منطقه‌ای)

یکی از فلاسفه (Jeanine Diller) اشاره می‌کند چنانکه بیشتر خداباوران هنگام ادعای وجود خدا، یک تصور و تعریف خاص و مشخص از خدا، در ذهن دارند، اکثر آتئیست‌ها هم هنگام ادعای عدم وجود خدا، یک مفهوم و تعریف خاص از خدا را مدنظر دارند. ایشان (Diller) بین آتئیسم لوکال (که وجود یک نوع خاص از خدا را انکار می‌کند) با آتئیسم گلوبال (که گزاره‌ای است مبنی بر اینکه هیچ خدایی از هیچ نوعی و با هیچ تعریفی وجود ندارد و همه‌ی مفاهیم مشروع خدا بدون مصداق‌اند) تمایز و تفکیک قائل می‌شود.

از دانشنامه‌ی معتبر فلسفه‌ی استنفورد - مدخل Atheism and Agnosticism.

مقاله‌ی مربوط:
Diller, Jeanine (2016). Global and local atheisms. International Journal for Philosophy of Religion 79 (1):7-18.

#Atheism
@islie
22 February 1966:
...اگه کتاب مقدس رو درست و دقیق بخونید، قوی‌ترین نیرویی است که تا امروز برای کمک به بی‌خدایی وجود داشته!

28 October 1966:
...من واقعاً تعجب می‌کنم از اون انسان‌های باهوش و باسوادی که این‌چنین کتاب مقدس رو جدی و مهم گرفتند!

از کتاب «Yours, Isaac Asimov: A Lifetime of Letters» به تألیف آیزاک آسیموف (Isaac Asimov) - شیمی‌دان و نویسنده‌ی آمریکایی، یکی از معروف‌ترین نویسندگان رمان‌های علمی-تخیلی و کتاب‌های علمی برای عموم.

@islie