#قطعه ای از کتاب #تو_تویی :
ماه ها از شروع جنگی عظیم میگذشت و جنگ همچنان ادامه داشت . سربازان هر دو طرف خسته شده بودند . فرمانده یکی از طرفین جنگ ، با طراحی یک حمله بزرگ یرای پایان دادن به این جنگ ارتش خود را اماده میکرد .
او طرح حمله را با دقت و درایت کامل ریخته بود و به پیروزی نیروهایش اطمینان کامل داشت ...
ولی تنها مسئله نگران کننده ، خستگی و دودلی سربازانش بود.
فرمانده ابتدا تمامی سربازان ارتش خود را جمع کرد و در مورد کلیات نقشه اش توضیحاتی به انان داد .
سپس سکه ای از جیب خود بیرون اورد و رو به سربازانش کرد و گفت :« سکه را بالا می اندازیم اگر شیر امد پیروز میشویم و اگر خط امد شکست میخوریم » سپس سکه را به هوا انداخت . همه به چرخش سکه در هوا خیره شدند تا اینکه سکه به زمین رسید ... بله شیر امد .هورااااا. فریاد شادی سربازان به هوا برخاست .
فردای ان روز همه سربازان با نیروی فوق العاده ای به دشمن تاختند و پیروز شدند .
پس از پایان نبرد یکی از معاونان فرمانده نزد او امد و گفت :« قربان ! ایا شما واقعا میخواستید سرنوشت کشورمان را با چرخش سکه تعیین کنید ؟؟؟»
فرمانده لبخندی زد و سکه را به او نشان داد .
هردو طرف سکه شیر بود ...
#خودباوری_اعتمادبه_نفس💪
⚜با کتاب خوندن زندگیتونو زیباتر کنید⚜
@karnil
Www.karnil.com
ماه ها از شروع جنگی عظیم میگذشت و جنگ همچنان ادامه داشت . سربازان هر دو طرف خسته شده بودند . فرمانده یکی از طرفین جنگ ، با طراحی یک حمله بزرگ یرای پایان دادن به این جنگ ارتش خود را اماده میکرد .
او طرح حمله را با دقت و درایت کامل ریخته بود و به پیروزی نیروهایش اطمینان کامل داشت ...
ولی تنها مسئله نگران کننده ، خستگی و دودلی سربازانش بود.
فرمانده ابتدا تمامی سربازان ارتش خود را جمع کرد و در مورد کلیات نقشه اش توضیحاتی به انان داد .
سپس سکه ای از جیب خود بیرون اورد و رو به سربازانش کرد و گفت :« سکه را بالا می اندازیم اگر شیر امد پیروز میشویم و اگر خط امد شکست میخوریم » سپس سکه را به هوا انداخت . همه به چرخش سکه در هوا خیره شدند تا اینکه سکه به زمین رسید ... بله شیر امد .هورااااا. فریاد شادی سربازان به هوا برخاست .
فردای ان روز همه سربازان با نیروی فوق العاده ای به دشمن تاختند و پیروز شدند .
پس از پایان نبرد یکی از معاونان فرمانده نزد او امد و گفت :« قربان ! ایا شما واقعا میخواستید سرنوشت کشورمان را با چرخش سکه تعیین کنید ؟؟؟»
فرمانده لبخندی زد و سکه را به او نشان داد .
هردو طرف سکه شیر بود ...
#خودباوری_اعتمادبه_نفس💪
⚜با کتاب خوندن زندگیتونو زیباتر کنید⚜
@karnil
Www.karnil.com