کارنیل
14.2K subscribers
7.56K photos
1.11K videos
255 files
2.19K links
مشاوره و کوچینگ توسعه فردی
مشاوره و کوچینگ سازمانی(ویژه مدیران)



@Rezamahmoudi07
Download Telegram
من دختری 22 ساله هستم که 6 ماهه با پسری 27 ساله باهم ارتباط داریم.
از همون بار اول که همدیگرو دیدیم چون متوجه شباهت و خصوصیات اخلاقی مشترکی باهم شدیم، رابطه ی جدی رو شروع کردیم و قصدمون ازدواج بود
من و ایشون باهم هیچ مشکلی نداریم و خیلی همدیگرو دوست داریم و خیلی همدیگرو درک میکنیم و باهم خوبیم و هردو بر این عقیده ایم که باهم خوشبخت میشیم چون خیلی همانند هستیم و نقاط اشتراک بسیاری داریم.
اما مشکل اینجاست که پدر این آقا بیمار هستن و سرطان دارن و حالشون خیلی بده و دکترا جوابش کردن و کل خانواده درگیر پدر هستن و همه بشدت ناراحت هستن.
من با ایشون صحبت کردم تا ببینم برنامش چیه؟
گفت که منو خیلی دوست داره و 100% قصد ازدواج بامن رو داره و اگر من نباشم شاید هیچ وقت ازدواج نکنه
ولی الان شرایطشو نداره و انقدر حال مادرش بده که حتی جرات نمی کنه این موضوع ازدواج رو با کسی از اعضای خانواده مطرح کنه
البته همه اعضای خانواده از ارتباط ما خبر دارن
از من خواست که من 2 سال صبر کنم تا ایشون بتونن اقدام کنن
من مادرم کاملا در جریان همه چی هستن.
به مادرم که گفتم ایشون گفتن که نمیشه رو هوا 2 سال صبر کرد. مخصوصا اینکه من الان سن ازدواجمه
منم به ایشون گفتم که من نمیتونم رو هوا و صرفا بخاطر یه لفظ ریسک به این بزرگی کنم و زندگیمو به خطر بندازم.
ایشون گفتن هرکاری بگی من انجام میدم که خیال خودت و مادرتو از این بابت راحت کنم و از نگرانی درتون بیارم ولی الان واقعا نمیتونم به خانوادم حرفی بزنم.
من یه جورایی غیر مستقیم پیشنهاد نشون کردن یا نامزدی رو دادم، ولی ایشون میگه من حتی کلامی نمیتونم الان بگم چون واقعا همه خانواده و فامیل ازم شاکی و ناراحت میشن
بعد از طرفی من دلم نمیخواد رابطه ی دوستیمون طولانی بشه
و دوست دارم نهایت تا سال دیگه ازدواج کنم.
ایشون خیلی ازم خواهش میکنه که شرایطش رو درک کنم و صبر کنم تا اون بتونه اقدام کنه
ولی من با وجود اینکه خیلی ایشون رو دوست دارم و بنظرم بهترین هستن، نمیتونم فقط صرفا از روی یه حرف و قول لفظی، اعتماد کنم.
همش میگم اگه 2سال صبر کنم و نظرش عوض بشه تکلیف چیه؟
یا بعد 2سال ملاکاش تغییر کنه و دیگه بنظرش من خوب نباشم چی؟
ولی وقتی اینا رو به خودش میگم میگه من سرم بره قولم نمیره، من تا آخر رو حرفم وایمیسم، من نامرد نیستم و از این حرفا
پدرشون 8 ساله که مریضه
الان 5 ماهه که حالش خیلی خیلی بدتر شده و حدود 1 ماهه که دیگه نمیتونه هیچ کاری انجام بده و الان فقط چشماش حرکت میکنه.
منو تو گروه خانوادگیشون تو تلگرام آورده اونجا صحبت میکنن بعضی وقتا باهم و اینکه چند بار برام عکس فرستاده
واینکه 1 بار مامان و باباش رفته بودن مشهد همین اواخر
چند تا از دوستاش رو به همراه خانوماشون دعوت کرده بود، منم رفتم، دیدم که اتاق پدرش روی میزش یه عالمه قرص و آمپول بود که اسم قرصها و آمپول ها رو برداشتم و تو اینترنت سرچ کردم.
توی اتاق واکر بود و کلی بسته های ایزی لایف.
مطمئن شدم که همه حرفاش درسته چون بهم گفته بود که پدرم دیگه اصلا نمیتونه راه بره و اختیار خودشو نداره.
تا حالا بارها بردنش بیمارستان یا آمبولانس اومده و بردنش بیمارستان.
بعد یکی از دوستای صمیمیش همیشه حال مامانشو ازم میپرسه.
میگه دلم نمیاد از خودش بپرسم چون میدونم خیلی بهم میریزه
اینکه مامانش مریضه من حتی 1% شکی ندارم
چون هرروز خونشون شلوغه و همه فامیلاشون میان عیادت و کلی سر و صدا و صدای جیغ و گریه میاد از خونشون وقتی باهاش دارم تلفنی صحبت میکنم.
👆👆👆👆👆
#صوت
زیباذهن
#مشاور_اقا