جانیست غذای او غم و اندیشه
جانی دگر است همچو شیر بیشه
اندیشه چو تیشه است گِزافه مَنْدیش
هان تا نزنی تو پای خود را تیشه
#مولانا
وجود تو دو قسمت دارد. یک قسمت آن خوراکش غم و اندیشه های پریشان و افکار متضاد است و قسمت دیگر مانند شیری در بیشه است.
افکار زیاد و منفی مانند تیشه ای است که بر پای وجود تو کوبیده می شوند، مراقب باش بیش از حد اجازه ورود این افکار را به ذهنت ندهی.
@karnil
جانی دگر است همچو شیر بیشه
اندیشه چو تیشه است گِزافه مَنْدیش
هان تا نزنی تو پای خود را تیشه
#مولانا
وجود تو دو قسمت دارد. یک قسمت آن خوراکش غم و اندیشه های پریشان و افکار متضاد است و قسمت دیگر مانند شیری در بیشه است.
افکار زیاد و منفی مانند تیشه ای است که بر پای وجود تو کوبیده می شوند، مراقب باش بیش از حد اجازه ورود این افکار را به ذهنت ندهی.
@karnil
آن نیاز مریمی بودست و درد
که چنان طفلی سخن آغاز کرد
هر چه رویید از پی محتاج رست
تا بیابد طالبی چیزی که جست
حق تعالی گر سماوات آفرید
از برای دفع حاجات آفرید
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود
هر کجا کشتیست آب آنجا رود
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
تا نزاید طفلک نازک گلو
کی روان گردد ز پستان شیر او
رو بدین بالا و پستیها بدو
تا شوی تشنه و حرارت را گرو
حاجت تو کم نباشد از حشیش
آب را گیری سوی او میکشیش
گوش گیری آب را تو میکشی
سوی زرع خشک تا یابد خوشی
زرع جان را کش جواهر مضمرست
ابر رحمت پر ز آب کوثرست
تا سقاهم ربهم آید خطاب
تشنه باش الله اعلم بالصواب
حکایت ۱۵۱ دفتر سوم مثنوی که مولانا در این حکایت می گوید هر چیزی را که خدا افرید برای نیازی افرید و برای رسیدن به چیزی باید محتاج واقعی اون باشی.
آب ، کم جو ،تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
*مضمر=پنهان
سقاهم=اب برسان به انها
ربهم = پروردگارشان
حشیش=علف ،منظور گیاهه که نیازمنده اب هست
در اخر حکایت اب بیشتر نماد نیاز درونی و هدف انسانه
#مولانا
@karnil
که چنان طفلی سخن آغاز کرد
هر چه رویید از پی محتاج رست
تا بیابد طالبی چیزی که جست
حق تعالی گر سماوات آفرید
از برای دفع حاجات آفرید
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود
هر کجا کشتیست آب آنجا رود
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
تا نزاید طفلک نازک گلو
کی روان گردد ز پستان شیر او
رو بدین بالا و پستیها بدو
تا شوی تشنه و حرارت را گرو
حاجت تو کم نباشد از حشیش
آب را گیری سوی او میکشیش
گوش گیری آب را تو میکشی
سوی زرع خشک تا یابد خوشی
زرع جان را کش جواهر مضمرست
ابر رحمت پر ز آب کوثرست
تا سقاهم ربهم آید خطاب
تشنه باش الله اعلم بالصواب
حکایت ۱۵۱ دفتر سوم مثنوی که مولانا در این حکایت می گوید هر چیزی را که خدا افرید برای نیازی افرید و برای رسیدن به چیزی باید محتاج واقعی اون باشی.
آب ، کم جو ،تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
*مضمر=پنهان
سقاهم=اب برسان به انها
ربهم = پروردگارشان
حشیش=علف ،منظور گیاهه که نیازمنده اب هست
در اخر حکایت اب بیشتر نماد نیاز درونی و هدف انسانه
#مولانا
@karnil
سَر شِکَسته نیست، این سَر را مَبَند
یک دو روزک جَهْد کُن، باقی بِخَند
#مولانا
خیلی از ما دائم در حال فکر کردن به این هستیم که اگه فلان اتفاق بیوفته چی میشه، اگه اینطوری بشه چی میشه، اگه فلانی نیاد چی میشه، و هزاران اگر و اگر دیگه که اگر واقعا یک بار اینها را بشینیم بنویسیم، می بینیم که یک در هزار هرگز اتفاق نمی افتند. این افکار واقعا مانند خوره به جان ما می افتند و بسیاری از انرژی های ما را تحلیل می برند. مولانا به این حالت در بیت بالا اشاره می کنند که سر ما واقعا الان نشکسته است و سری را که نشکسته چرا می بندیم؟ چرا از چیزی که اتفاق نیوفتاده می ترسیم؟ چرا حرفی را که هنوز نشنیده ایم از شنیدن آن می ترسیم؟ ترس به قول مولانا آواز غول است:
ترس و نومیدیت دان آواز غول
می کشد گوش تا تا قعر سفول
یعنی ترس و نا امیدی وسوسه شیطان است و گوش تو را میگیره و می کشه تا قعر نا امیدی و بعد هم ما را رها می کنه.
در عوض چه کار میشه کرد؟
مولانا به ما میگه باید برای رهایی از این افکار، مشغول به کاری بشی. به جای فکر کردن به این چیزها، کاری برای خودت دست و پا کن و این تلاش تو بعد از دو روز به شادی و حس خرسندی منجر میشه.
هر ندایی که تو را بالا کشید
آن ندا می دان که از بالا رسید
یعنی باید بدونی که آن ندا و حسی که باعث شادی تو می شود و تو را بالا می کشد، آن ندایی الهی است. این بیت دقیقا معادل این سخن شمس الحق است:
هر اعتقاد که تو را گرم کرد آن را نگه دار و هر اعتقادی که تو را سرد کرد از آن به دور باش.
#شمس_تبریزی
🌹🌹🌹
برای همه شما دوستان ذهنی آرام و جسمی فعال و سالم و شاد آرزو می کنم
@karnil
یک دو روزک جَهْد کُن، باقی بِخَند
#مولانا
خیلی از ما دائم در حال فکر کردن به این هستیم که اگه فلان اتفاق بیوفته چی میشه، اگه اینطوری بشه چی میشه، اگه فلانی نیاد چی میشه، و هزاران اگر و اگر دیگه که اگر واقعا یک بار اینها را بشینیم بنویسیم، می بینیم که یک در هزار هرگز اتفاق نمی افتند. این افکار واقعا مانند خوره به جان ما می افتند و بسیاری از انرژی های ما را تحلیل می برند. مولانا به این حالت در بیت بالا اشاره می کنند که سر ما واقعا الان نشکسته است و سری را که نشکسته چرا می بندیم؟ چرا از چیزی که اتفاق نیوفتاده می ترسیم؟ چرا حرفی را که هنوز نشنیده ایم از شنیدن آن می ترسیم؟ ترس به قول مولانا آواز غول است:
ترس و نومیدیت دان آواز غول
می کشد گوش تا تا قعر سفول
یعنی ترس و نا امیدی وسوسه شیطان است و گوش تو را میگیره و می کشه تا قعر نا امیدی و بعد هم ما را رها می کنه.
در عوض چه کار میشه کرد؟
مولانا به ما میگه باید برای رهایی از این افکار، مشغول به کاری بشی. به جای فکر کردن به این چیزها، کاری برای خودت دست و پا کن و این تلاش تو بعد از دو روز به شادی و حس خرسندی منجر میشه.
هر ندایی که تو را بالا کشید
آن ندا می دان که از بالا رسید
یعنی باید بدونی که آن ندا و حسی که باعث شادی تو می شود و تو را بالا می کشد، آن ندایی الهی است. این بیت دقیقا معادل این سخن شمس الحق است:
هر اعتقاد که تو را گرم کرد آن را نگه دار و هر اعتقادی که تو را سرد کرد از آن به دور باش.
#شمس_تبریزی
🌹🌹🌹
برای همه شما دوستان ذهنی آرام و جسمی فعال و سالم و شاد آرزو می کنم
@karnil
بیدارشو ای دل که جهان میگذرد
وین مایهی عمر ، رایگان میگذرد
در منزل تن مخسب و غافل منشین
کز منزل عمر کاروان میگذرد
#مولانا
Alpha
@karnil l karnil.com
وین مایهی عمر ، رایگان میگذرد
در منزل تن مخسب و غافل منشین
کز منزل عمر کاروان میگذرد
#مولانا
Alpha
@karnil l karnil.com
اهلِ نماز می شوم ، جمله نیاز می شوم
سوی حِجاز می شوم باز مقابلم تویی
باده ی ناب می شوم ، شِعر و کِتاب می شوم
یکسره خواب می شوم ، باز مقابلم تویی
هَمرهِ موج می شوم ، راهیِ اوج می شوم
فوج به فوج می شوم ، باز مقابلم تویی
سایه ی ماه می شوم ، در ته چاه می شوم
راهیِ راه می شوم ، باز مقابلم تویی
توی رَواق می شوم ، کُنجِ اُتاق می شوم
بسته به طاق می شوم ، باز مقابلم تویی
اینهمه مَرد می شوم، مَخزنِ درد می شوم
ساکت و سرد می شوم ، باز مقابلم تویی
از همه دور می شوم ، نقطه ی کور می شوم
زنده به گور می شوم ، باز مقابلم تویی
همدمِ خار میشوم ، بی کَس و یار میشوم
بر سرِ دار می شوم باز مقابلم تویی !
#مولانا
Rebin
@karnil
سوی حِجاز می شوم باز مقابلم تویی
باده ی ناب می شوم ، شِعر و کِتاب می شوم
یکسره خواب می شوم ، باز مقابلم تویی
هَمرهِ موج می شوم ، راهیِ اوج می شوم
فوج به فوج می شوم ، باز مقابلم تویی
سایه ی ماه می شوم ، در ته چاه می شوم
راهیِ راه می شوم ، باز مقابلم تویی
توی رَواق می شوم ، کُنجِ اُتاق می شوم
بسته به طاق می شوم ، باز مقابلم تویی
اینهمه مَرد می شوم، مَخزنِ درد می شوم
ساکت و سرد می شوم ، باز مقابلم تویی
از همه دور می شوم ، نقطه ی کور می شوم
زنده به گور می شوم ، باز مقابلم تویی
همدمِ خار میشوم ، بی کَس و یار میشوم
بر سرِ دار می شوم باز مقابلم تویی !
#مولانا
Rebin
@karnil
آدمی را حق تعالی هر لحظه از نو می آفریند و در باطن او چیزی تازه می فرستد که اول به دوم نمی ماند و دوم به سوم الّا او از خویشتن غافل است و خود را نمی شناسد.
#فیه_ما_فیه
#مولانا
@karnil
#فیه_ما_فیه
#مولانا
@karnil
کارنیل
Rebin @karnil
ای در زمین ما را قمر ای نیم شب ما را سحر
ای در خطر ما را سپر ای ابر شکربار من
خوش می روی در جان من خوش می کنی درمان من
ای دین و ای ایمان من ای بحر گوهردار من
#مولانا
#معنویت 💚
https://t.me/joinchat/AAAAADvn_CpsUD5HCGhMag
ای در خطر ما را سپر ای ابر شکربار من
خوش می روی در جان من خوش می کنی درمان من
ای دین و ای ایمان من ای بحر گوهردار من
#مولانا
#معنویت 💚
https://t.me/joinchat/AAAAADvn_CpsUD5HCGhMag