و گفت «اگر آنچه در دل منست قطرهای بیرون آید، جهان چنان شود که در عهد نوح، علیهالسلام.»
ذکر ابوالحسن خرقانی؛ تذکرةالاولیا
ذکر ابوالحسن خرقانی؛ تذکرةالاولیا
Gol Vajeh
Ebi
ای عشق!
جان من از بیدردی درد میکند!
زین پیش، هرچه بودهام...
عاشق نبودهام!
ای اجتناب ناپذیر!
باید تو را سرشار کرد...
به قدر آفتاب!
تو را باید بی ذرهای تعقید نوشت.
سلمان هراتی
جان من از بیدردی درد میکند!
زین پیش، هرچه بودهام...
عاشق نبودهام!
ای اجتناب ناپذیر!
باید تو را سرشار کرد...
به قدر آفتاب!
تو را باید بی ذرهای تعقید نوشت.
سلمان هراتی
محبوبات از مکروهات جدا نیست. محبوبِ بیمکروه محال است، چون محبوب، زوال مکروه است...شادی، زوالِ غم است و زوالِ غم، بیغم محال است.
فیه مافیه - مولانا
فیه مافیه - مولانا
Migorizi
Ashkan Khatibi & Qaziso ft. Amir Azimi
خوش می گریزی هر طرف از حلقه ما نی مکن
ای ماه برهم می زنی عهد ثریا نی مکن
تو روز پرنور و لهب ما در پی تو همچو شب
هر جا که منزل می کنی آییم آن جا نی مکن
مولانا
ای ماه برهم می زنی عهد ثریا نی مکن
تو روز پرنور و لهب ما در پی تو همچو شب
هر جا که منزل می کنی آییم آن جا نی مکن
مولانا
هر چه نوشته و کاغذ داشتم، همه را نابود کردم. رختهای چرکم را دور انداختم تا بعد از من که چیزهایم را وارسی میکنند چیز چرک نیابند. رخت زیرِ نو که خریده بودم پوشیدم، تا وقتیکه مرا از رختخواب بیرون میکشند و دکتر میآید معاینه بکند شیک بوده باشم. شیشه "اودکلنی" را برداشتم، در رختخواب پاشیدم که خوشبو بشود. ولی از آنجایی که هیچیک از کارهایم مانند دیگران نبود ایندفعه هم باز مطمئن نبودم، از جانسختی خود میترسیدم، مثل این بود که این امتیاز و برتری را به آسانی به کسی نمیدهند، میدانستم که به این مُفتی کسی نمیمیرد.
زنده بگور
صادق هدایت
زنده بگور
صادق هدایت
به چهرهها و راهها چنان نگاه میکنم که کور میشوم
چه مدتی است دلربا ندیدهام تو را؟
تو مهربان من بیا کنار پنجره
هلال ابروان خویش را
فراز بدر چهره ات برابرم نشان
که خشکسال شعر من شکفته چون جنان شود...
رضا براهنی
چه مدتی است دلربا ندیدهام تو را؟
تو مهربان من بیا کنار پنجره
هلال ابروان خویش را
فراز بدر چهره ات برابرم نشان
که خشکسال شعر من شکفته چون جنان شود...
رضا براهنی
تنهایی؛ درد پنهانی که همراهِ ماست، در خیابان، در محل کار، در جمعِ دوستان و حتی شاید در خانه.
سیدمحمد طباطبایی؛ نامه به مرتضی کیوان
سیدمحمد طباطبایی؛ نامه به مرتضی کیوان
علیرغم تمام تضمینهای تملق آمیز فرهنگ توده، هدف زندگی شادی نیست، بلکه معناست. کسانی که برای خوشبختی تلاش میکنند تا رنج را به حداقل برسانند یا به طور کلی از آن دوری کنند، فقط متوجه میشوند که زندگی بیش از پیش بیمزه تر و سطحیتر میشود.
جیمز هالیس
یافتن معنا در نیمه دوم زندگی
جیمز هالیس
یافتن معنا در نیمه دوم زندگی
میدانی هیچ حقیقتی خارج از وجود خودمان نیست. در عشق این مطلب بهتر معلوم میشود، چون هر کسی با قوهٔ تصور خودش کس دیگر را دوست دارد و این از قوهٔ تصور خودش است که کیف میبرد نه از زنی که جلو اوست و گمان میکند که او را دوست دارد. آن زن تصور نهانی خودمان است، یک موهوم است که با حقیقت خیلی فرق دارد.
صورتکها ؛ صادق هدایت
صورتکها ؛ صادق هدایت
نامهای که برایم نوشتهای چنان آتشی در دلم افروخته است که از روزهای سرد پاییز باکی ندارم.
لبانم را چنان زیبا وصف کردهای که در آینه به خود نگریستم تا ببینم لبانم همانقدر زیبایند که تو میگویی؟ میدانم که اغراق میکنی…
اگر من آن زنی هستم که در نامه و شعرت از شیفتگی و عشقت به او سخن راندهای، چرا تنهایم گذاشتی دلبندم؟ چرا تنهایم؟
" نامه از پیرایه به ناظم حکمت "
لبانم را چنان زیبا وصف کردهای که در آینه به خود نگریستم تا ببینم لبانم همانقدر زیبایند که تو میگویی؟ میدانم که اغراق میکنی…
اگر من آن زنی هستم که در نامه و شعرت از شیفتگی و عشقت به او سخن راندهای، چرا تنهایم گذاشتی دلبندم؟ چرا تنهایم؟
" نامه از پیرایه به ناظم حکمت "
Siavash Ghomayshi
khabidi
بخواب كه میروی
ستاره به شيب
دامن شب میجويد.
چه میدوم در خويش و
به رفتار
زنگولههای بیصدا
كه به دير
بودمان.
بخواب كه میروي
اي زخم هميشهی دل!
اين زاد و رود
به پی گشت پگاه
زانو میزند.
🕊🥀🤍
سیروس رادمنش
ستاره به شيب
دامن شب میجويد.
چه میدوم در خويش و
به رفتار
زنگولههای بیصدا
كه به دير
بودمان.
بخواب كه میروي
اي زخم هميشهی دل!
اين زاد و رود
به پی گشت پگاه
زانو میزند.
🕊🥀🤍
سیروس رادمنش
و گفت «حسن خلق آنست که خلق را نرنجانی و رنج خلق بکشی بیکینه و مکافات.»
- ذکر سری سقطی؛ تذکرةالاولیا
- ذکر سری سقطی؛ تذکرةالاولیا
اما مگر فایدهٔ اینهمه گلهایی که روی قبرها میگذارند چیست؟ من هرگز به علتِ این کار کاملاً پی نبردهام. چند میخک با رنگهای گوناگون بر کنارههای قبر نهادم. در گورستان حالم خوشتر بود تا در شهر؛ این حال تا مدتی بعد نیز ادامه داشت. در شهر که راه میرفتم تا مدتِ زیادی احساس میکردم که از میانِ گورستان میگذرم.
از نامه های کافکا به میلنا
از نامه های کافکا به میلنا
چه لطفی در حقم کردند، آنان که وجودم را فراموش کردند که توانستم خودم را به یاد بیاورم، که بدانم کیستم.
نشخوار رؤیاها؛ آریل دورفمن
نشخوار رؤیاها؛ آریل دورفمن
رنجی که دلدار بر دل تو مینشاند میتواند تلخ باشد، حتی هنگامی که میان دغدغهها، گرفتاریها و شادمانیهایی جا میگیرد که ربطی به او ندارد و تنها گهگاهی از آنها روبر میگردانی تا به او بیندیشی. اما اگر این رنج هنگامی زاده شود که از خوشبختی دیدار دلدار آکندهای، خلائی که ناگهان جان تو را در می نوردد که تا آن لحظه خوش و آرام و آفتابی بوده است، در تو چنان توفان بی لگامی برپا میکند که در برابرش هیچ نمیدانی که بتوانی تا پایان پایداری کنی.
" در جستجوی زمان از دست رفته "
" مارسل پروست "
" در جستجوی زمان از دست رفته "
" مارسل پروست "
هر کس باید بتواند به جایی پناه آورد، چون مواردی پیش میآید که حتما لازم است انسان بتواند به یکجا، به هر کجا که باشد برود.
داستایفسکی
داستایفسکی
دیگر زندگی را چندان آسان نمیبینم. حساسیتهای من به جای آنکه کمتر شود، مدام بیشتر میشود. هرچیز بیارزش و ناچیزی آزارم میدهد.
از نامههای گوستاو فلوبر و ژرژ ساند
از نامههای گوستاو فلوبر و ژرژ ساند