#قمر_الملوک_وزیری، اولین #بانوی آوازه خوان ایران
قمرالملوک وزیری (تولد:۱۲۸۴ در قزوین ـ درگذشت: ۱۴مرداد ۱۳۳۸ در۵۴سالگی) اولین #خواننده_زن ایرانی بود که صدایش ضبط شد و بدون حجاب به روی صحنه رفت و معروفترین خواننده زن آوازهای سنتی ایران بود.
پدرش پیش از تولد او درگذشت و مادرش را نیز در ۱۸ماهگی ازدست داد و سرپرستی اش را مادر بزرگش خیرالنسا (افتخارالذاکرین) که روضه خوان حرم ناصرالدین شاه قاجار بود، به عهده گرفت. مادربزرگ گاه او را با خود به روضه خوانی می برد. قمر از همان کودکی مرثیه های سوگواری را پیش خود واگویه می کرد و در تنهایی آنها را می خواند. از همان کودکی شوق خوانندگی در دلش شکفت و وقتی اندکی بزرگتر شد از مادربزرگش خواست که او را به یک معلم آواز بسپارد تا نزد او تمرین خوانندگی کند. مادربزرگ ابتدا نپذیرفت زیرا در آن دوره خوانندگی زن رسم نبود و مردم این کار را ناپسند می دانستند.
اصرار قمر باعث شد که مادر بزرگ بپذیرد ...
#زنان_هنرمند
🔻 وصیتنامه قمرالملوک وزیری - 1338
من مرده ام اما خاطرات حیات هنری ام نمرده. وقتی که تو، این دردِ دل های مرا میخوانی، من زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته ام. دیگر از حنجره خشکم صوتی بر نمی خیزد و دنیایم تاریک و خاموش است، اما روحم عظمتش را از دست نداده و هنرم را بنده زور و زر و خیانت نکردم. مطمئنم کسی بعد از مرگم، از من بدگویی نمی کند.
من هیچ ثروتی ندارم، اما دل های یتیمانی را دارم که بخاطر مرگم از غم مالامال میشوند. چشمهائی را دارم که در فقدانم اشک می ریزند. همان هائی که با پولم پرورش یافتند، شوهر کردند، داماد شدند و به جای اینکه جایشان در مراکز فساد و زندان باشد، انسانهای خوشبختی هستند. بعضیها می گفتند: ما باید هر چه بیشتر پول بگیریم تا مثل قمر نشویم.
نمیدانند که کنسرتهایم با آن چنان استقبالی روبرو میشد که مردم از در و دیوارش بالا میرفتند و بلیط ها را به 10 برابر قیمت میخریدند. اما تمام آنچه را که میگرفتم به موسسات خیریه و دارالایتام میبخشیدم که برایم لذتی وصف نشدنی داشت.
شبی نزدیک خانه ام مردی را دیدم که به دیوار تکیه داده و چشمانش پر اشک است. گفتم مرا می شناسی ؟
اشک هایش را پنهان کرد و گفت: کیست که تو را نشناسد !
با زحمت و اصرار وادارش کردم درد دلش را بگوید.
گفت: زنم دو قلو زائیده، یکی مرده و حالا پس از خاکسپاری طفل، بخاطر بی پولی روی رفتن به خانه را ندارم. با سماجت راضی اش کردم تا مرا بخانه اش ببرد.
اطاقی نمناک که زیلوی پاره و رختخوابی پارهتر و نور شمعی که پت پت میکرد، تزئینات خانه اش بود. زن بی حال بود و طفلبیگناه سینه خشک مادرش را میمکید. دلم آنقدر به درد آمد که وصفنشدنی بود. پول دادم و مرد را راهی کردم چند پرس چلوکباب، تخم مرغ، شیر، خرما و اقلام دیگر بخرد. طفل را تروخشک و قنداق پاره را عوض کردم و تمام دستمزد آن شبم را لای قنداق طفل گذاشتم.
شبی دیگر که از کنسرت بخانه برمیگشتم تا درشکه چی لاله زار مرا بخانه ببرد. درشکه چی مرا نشناخت و زبان شکوه از وضع ناگوارش کرد. گفت: فردا عروسی پسرم است، شرمنده رویش که نمی توانم جشن مفصلی برایش بگیرم.
فردایش با پرس و جوی فراوان بدون اینکه درشکهچی بوئی ببرد، آدرس منزلش را یافتم و کلیه اقلام و امکانات را برایش فراهم و خانه اش را چراغانی کردم و در مجلس عروسی با افتخار خواندم، شوقی که آن لحظه در چهره آن مرد دیدم، بالاترین شادی و افتخار برایم بود و احساس عظمت کردم. انگار فرشتگان و ارواح مقدس زیر گوشم زمزمه میکردند: قمر تو بهتری زن دنیائی.
ای بد خواهان بدانید که قمر با افتخار و بزرگی، باهنر زیست. امروز که زیر خروارها خاک خفته ام، نه دلی را شکسته ام و نه کسی از من کینه به دل دارد. می دانم دلهای عاشقان هنرم در غمم شکسته. ما رفتیم، اما شما که این هنر ملی و فاخر را به مادیات می فروشید و آلوده می کنید و نقطه روشنی در زندگی ندارید، گناهتان نابخشودنی است.
#زنان_مشروطه
#هنر_پیشرو
https://t.me/khabargar
قمرالملوک وزیری (تولد:۱۲۸۴ در قزوین ـ درگذشت: ۱۴مرداد ۱۳۳۸ در۵۴سالگی) اولین #خواننده_زن ایرانی بود که صدایش ضبط شد و بدون حجاب به روی صحنه رفت و معروفترین خواننده زن آوازهای سنتی ایران بود.
پدرش پیش از تولد او درگذشت و مادرش را نیز در ۱۸ماهگی ازدست داد و سرپرستی اش را مادر بزرگش خیرالنسا (افتخارالذاکرین) که روضه خوان حرم ناصرالدین شاه قاجار بود، به عهده گرفت. مادربزرگ گاه او را با خود به روضه خوانی می برد. قمر از همان کودکی مرثیه های سوگواری را پیش خود واگویه می کرد و در تنهایی آنها را می خواند. از همان کودکی شوق خوانندگی در دلش شکفت و وقتی اندکی بزرگتر شد از مادربزرگش خواست که او را به یک معلم آواز بسپارد تا نزد او تمرین خوانندگی کند. مادربزرگ ابتدا نپذیرفت زیرا در آن دوره خوانندگی زن رسم نبود و مردم این کار را ناپسند می دانستند.
اصرار قمر باعث شد که مادر بزرگ بپذیرد ...
#زنان_هنرمند
🔻 وصیتنامه قمرالملوک وزیری - 1338
من مرده ام اما خاطرات حیات هنری ام نمرده. وقتی که تو، این دردِ دل های مرا میخوانی، من زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته ام. دیگر از حنجره خشکم صوتی بر نمی خیزد و دنیایم تاریک و خاموش است، اما روحم عظمتش را از دست نداده و هنرم را بنده زور و زر و خیانت نکردم. مطمئنم کسی بعد از مرگم، از من بدگویی نمی کند.
من هیچ ثروتی ندارم، اما دل های یتیمانی را دارم که بخاطر مرگم از غم مالامال میشوند. چشمهائی را دارم که در فقدانم اشک می ریزند. همان هائی که با پولم پرورش یافتند، شوهر کردند، داماد شدند و به جای اینکه جایشان در مراکز فساد و زندان باشد، انسانهای خوشبختی هستند. بعضیها می گفتند: ما باید هر چه بیشتر پول بگیریم تا مثل قمر نشویم.
نمیدانند که کنسرتهایم با آن چنان استقبالی روبرو میشد که مردم از در و دیوارش بالا میرفتند و بلیط ها را به 10 برابر قیمت میخریدند. اما تمام آنچه را که میگرفتم به موسسات خیریه و دارالایتام میبخشیدم که برایم لذتی وصف نشدنی داشت.
شبی نزدیک خانه ام مردی را دیدم که به دیوار تکیه داده و چشمانش پر اشک است. گفتم مرا می شناسی ؟
اشک هایش را پنهان کرد و گفت: کیست که تو را نشناسد !
با زحمت و اصرار وادارش کردم درد دلش را بگوید.
گفت: زنم دو قلو زائیده، یکی مرده و حالا پس از خاکسپاری طفل، بخاطر بی پولی روی رفتن به خانه را ندارم. با سماجت راضی اش کردم تا مرا بخانه اش ببرد.
اطاقی نمناک که زیلوی پاره و رختخوابی پارهتر و نور شمعی که پت پت میکرد، تزئینات خانه اش بود. زن بی حال بود و طفلبیگناه سینه خشک مادرش را میمکید. دلم آنقدر به درد آمد که وصفنشدنی بود. پول دادم و مرد را راهی کردم چند پرس چلوکباب، تخم مرغ، شیر، خرما و اقلام دیگر بخرد. طفل را تروخشک و قنداق پاره را عوض کردم و تمام دستمزد آن شبم را لای قنداق طفل گذاشتم.
شبی دیگر که از کنسرت بخانه برمیگشتم تا درشکه چی لاله زار مرا بخانه ببرد. درشکه چی مرا نشناخت و زبان شکوه از وضع ناگوارش کرد. گفت: فردا عروسی پسرم است، شرمنده رویش که نمی توانم جشن مفصلی برایش بگیرم.
فردایش با پرس و جوی فراوان بدون اینکه درشکهچی بوئی ببرد، آدرس منزلش را یافتم و کلیه اقلام و امکانات را برایش فراهم و خانه اش را چراغانی کردم و در مجلس عروسی با افتخار خواندم، شوقی که آن لحظه در چهره آن مرد دیدم، بالاترین شادی و افتخار برایم بود و احساس عظمت کردم. انگار فرشتگان و ارواح مقدس زیر گوشم زمزمه میکردند: قمر تو بهتری زن دنیائی.
ای بد خواهان بدانید که قمر با افتخار و بزرگی، باهنر زیست. امروز که زیر خروارها خاک خفته ام، نه دلی را شکسته ام و نه کسی از من کینه به دل دارد. می دانم دلهای عاشقان هنرم در غمم شکسته. ما رفتیم، اما شما که این هنر ملی و فاخر را به مادیات می فروشید و آلوده می کنید و نقطه روشنی در زندگی ندارید، گناهتان نابخشودنی است.
#زنان_مشروطه
#هنر_پیشرو
https://t.me/khabargar
Telegram
خبرگر
#خبرگرصدای_بیصدایان_وستمدیدگان_دادخواه
ارتباط با ادمینها(,عکس ها و ویدیوهای خود را برای انعکاس از این جا
با ما در میان بگذارید.)
@mansoor1999
ارتباط با ادمینها(,عکس ها و ویدیوهای خود را برای انعکاس از این جا
با ما در میان بگذارید.)
@mansoor1999