.چون #ایران بعد از #انقلاب_زن_زندگی_آزادی #مرد_میهن_ابادی یه ایران دیگه است ....تمومش میکنیم ....
خاطرهای از شب تولدم در بند نسوان زندان اوین: سال گذشته در چنین روزی، شب تولدم را در کنار زنانی سرشار از عشق، عاطفه و مهربانی در بند نسوان گذراندم. صبح، در هواخوری، اولین هدیه تولدم را از آتنا فرقدانی عزیز دریافت کردم؛ دختری که همیشه از او بهعنوان فرشتهای یاد میکردم. در سرمای بهمنماه، در کنار هم، کیک کوچکی را که با ماکارونی بهجای شمع تزئین شده بود، تقسیم کردیم. آتنا یک دستبند چرمی زیبا با نقش زنجیر به من هدیه داد، تمثیلی از زنجیرهای دستانمان...
برای ناهار، مهمان صدیقه مرادی و دیگر زندانیان سازمان مجاهدین بودیم. صدیقه، زنی که سالها در بند نسوان زندانی بود، همچون مادری مهربان برای همبندیهایش. چگونه میتوان چنین لحظات ناب انسانی را فراموش کرد؟ لحظاتی که از هرگونه منفعت و ریا به دور و سرشار از محبت واقعی بود.
عصر همان روز، مریم اکبری منفرد، که بهرغم گذشت هفت سال از محکومیت پانزدهسالهاش، همچنان با امید و ایمان ایستاده، با امکانات محدود زندان کیکی برایم پخت. طعم آن کیک، طعمی آمیخته با عشق و باور بود. مریم، با لبخندی همیشگی، تنها هفتهای یکبار دختران نوجوانش را میبیند؛ دخترانی که تصورشان از مادر، تنها یک ملاقات کابینی بیستدقیقهای است.
بهاره هدایت و نسیم باقری، هدایای خود را در تخت من گذاشته بودند. بهاره، فعال جنبش سبز، که سالها در زندان گذرانده، همواره مشغول مطالعه و ترجمه است و در چهرهاش غمی پنهان موج میزند. فریبا کمالآبادی، یکی دیگر از چهرههای شاخص بهاییت، کیفی قلاببافیشده به من هدیه داد. او که به جرم باورهای دینیاش به بیست سال حبس محکوم شده، در زندان کلاسهای فلسفه و تاریخ برگزار میکرد و دانستههایش را با دیگران به اشتراک میگذاشت.
ریحانه حاجابراهیم، که حکم اعدامش به پانزده سال زندان کاهش یافت، با عشق، عروسکی بافته و به من هدیه داد. ریحانه و همسرش، که او نیز در زندان است، تنها آرزویشان داشتن یک زندگی مشترک در خارج از دیوارهای زندان است.
آتنا دائمی شال سبزی که بافته بود و صدیقه، دستکش و هدبندی از کار دست خود را به من هدیه دادند. مرجان داوری، که تازه به بند نسوان منتقل شده بود و بعدتر به قرچک تبعید شد، کلاهی صورتی بافت و به من داد. بعدها شنیدم که قاضی مقیسه، که بهدست آبدارچی قهرمان کشته شد، حکم اعدام او را صادر کرده بود.
زهرا زهتابچی، یکی دیگر از همبندیهایم، قاب عکسی زیبا با نقش کبوتر به من هدیه داد. او از اعضای سازمان مجاهدین بود و محکوم به دوازده سال حبس.
در این بند، هر زنی به دلیل عقیده و آرمانهایش به اقدام علیه امنیت ملی محکوم شده است. بااینحال، آنچه در بند نسوان میتوان یافت، نه ناامیدی و شکست، بلکه عشق، مقاومت و ایستادگی است. در میان همه این زنان، نرگس محمدی را نباید فراموش کرد؛ زنی که درد دوری از فرزندانش را در پس لبخندی شیرین پنهان کرده است.
اینها تنها گوشهای از واقعیت زندانهای جمهوری اسلامی است؛ جایی که این آزادی خواه ، علیرغم تمام سختیها، همچنان با امید و عشق به یکدیگر، و همچنان بر باور شان ایستادهاند و درمقابل ضحاک لحظه ای سرخم نکرده اند ..
#زن_زندگی_آزادی
شعر من تقدیم به این شیرزنان:به تو می اندیشم به تو ای بانوی مهر و عاطفه ...گفته بودی دستهایت را در باغچه خواهی کاشت سبز خواهد شد ...دریغا که دستهایمان را ....قلبهایمان را در باغچه کاشتیم و سبز نشد ...دریغا که سالیان دراز به امید رویش جوانه ها چشم انتظار بهار نشستیم .. بهار رویش وعطر اقاقیا ...به آوای اندوهگین کلاغان سیاه در پس دیوار می نشینم و در انتظار صبحی دیگر ...انتظار ،انتظارو انتظار یک شنبه ای دیگر.....چه امید عبثی!!!مگر میشودعشق را به زنجیر کشید ؟؟!!به تو می اندیشم ...به درد نگاه پر اشتیاق تو ،برای دیدن کودکت ....به تویی که مادریت را ،این حس ناب پر شکوه را در 20 دقیقه روز ملاقات خلاصه میکنی ....
مادران آفتاب ،مادران گل و سبزه و زایش ...خزان نگاهتان دلم را میلرزاند ...
بانوان سرفراز سرزمین من اینجا ....با قامتی فرشته وار ،نم نم باران را به ترنم و ترانه رهایی تبدیل می کنند ،با صدایی فرو خفته از بغض های سالیان ....سکوتم رامکن باور ، در این دیار اهورایی شعرها و شورها ...می گویند آرام سخن بگوی ،ما به آرام سخن گفتن در زندان خو گرفته ایم ،به پنهان کردن دست نوشته هامان...
خاطرهای از شب تولدم در بند نسوان زندان اوین: سال گذشته در چنین روزی، شب تولدم را در کنار زنانی سرشار از عشق، عاطفه و مهربانی در بند نسوان گذراندم. صبح، در هواخوری، اولین هدیه تولدم را از آتنا فرقدانی عزیز دریافت کردم؛ دختری که همیشه از او بهعنوان فرشتهای یاد میکردم. در سرمای بهمنماه، در کنار هم، کیک کوچکی را که با ماکارونی بهجای شمع تزئین شده بود، تقسیم کردیم. آتنا یک دستبند چرمی زیبا با نقش زنجیر به من هدیه داد، تمثیلی از زنجیرهای دستانمان...
برای ناهار، مهمان صدیقه مرادی و دیگر زندانیان سازمان مجاهدین بودیم. صدیقه، زنی که سالها در بند نسوان زندانی بود، همچون مادری مهربان برای همبندیهایش. چگونه میتوان چنین لحظات ناب انسانی را فراموش کرد؟ لحظاتی که از هرگونه منفعت و ریا به دور و سرشار از محبت واقعی بود.
عصر همان روز، مریم اکبری منفرد، که بهرغم گذشت هفت سال از محکومیت پانزدهسالهاش، همچنان با امید و ایمان ایستاده، با امکانات محدود زندان کیکی برایم پخت. طعم آن کیک، طعمی آمیخته با عشق و باور بود. مریم، با لبخندی همیشگی، تنها هفتهای یکبار دختران نوجوانش را میبیند؛ دخترانی که تصورشان از مادر، تنها یک ملاقات کابینی بیستدقیقهای است.
بهاره هدایت و نسیم باقری، هدایای خود را در تخت من گذاشته بودند. بهاره، فعال جنبش سبز، که سالها در زندان گذرانده، همواره مشغول مطالعه و ترجمه است و در چهرهاش غمی پنهان موج میزند. فریبا کمالآبادی، یکی دیگر از چهرههای شاخص بهاییت، کیفی قلاببافیشده به من هدیه داد. او که به جرم باورهای دینیاش به بیست سال حبس محکوم شده، در زندان کلاسهای فلسفه و تاریخ برگزار میکرد و دانستههایش را با دیگران به اشتراک میگذاشت.
ریحانه حاجابراهیم، که حکم اعدامش به پانزده سال زندان کاهش یافت، با عشق، عروسکی بافته و به من هدیه داد. ریحانه و همسرش، که او نیز در زندان است، تنها آرزویشان داشتن یک زندگی مشترک در خارج از دیوارهای زندان است.
آتنا دائمی شال سبزی که بافته بود و صدیقه، دستکش و هدبندی از کار دست خود را به من هدیه دادند. مرجان داوری، که تازه به بند نسوان منتقل شده بود و بعدتر به قرچک تبعید شد، کلاهی صورتی بافت و به من داد. بعدها شنیدم که قاضی مقیسه، که بهدست آبدارچی قهرمان کشته شد، حکم اعدام او را صادر کرده بود.
زهرا زهتابچی، یکی دیگر از همبندیهایم، قاب عکسی زیبا با نقش کبوتر به من هدیه داد. او از اعضای سازمان مجاهدین بود و محکوم به دوازده سال حبس.
در این بند، هر زنی به دلیل عقیده و آرمانهایش به اقدام علیه امنیت ملی محکوم شده است. بااینحال، آنچه در بند نسوان میتوان یافت، نه ناامیدی و شکست، بلکه عشق، مقاومت و ایستادگی است. در میان همه این زنان، نرگس محمدی را نباید فراموش کرد؛ زنی که درد دوری از فرزندانش را در پس لبخندی شیرین پنهان کرده است.
اینها تنها گوشهای از واقعیت زندانهای جمهوری اسلامی است؛ جایی که این آزادی خواه ، علیرغم تمام سختیها، همچنان با امید و عشق به یکدیگر، و همچنان بر باور شان ایستادهاند و درمقابل ضحاک لحظه ای سرخم نکرده اند ..
#زن_زندگی_آزادی
شعر من تقدیم به این شیرزنان:به تو می اندیشم به تو ای بانوی مهر و عاطفه ...گفته بودی دستهایت را در باغچه خواهی کاشت سبز خواهد شد ...دریغا که دستهایمان را ....قلبهایمان را در باغچه کاشتیم و سبز نشد ...دریغا که سالیان دراز به امید رویش جوانه ها چشم انتظار بهار نشستیم .. بهار رویش وعطر اقاقیا ...به آوای اندوهگین کلاغان سیاه در پس دیوار می نشینم و در انتظار صبحی دیگر ...انتظار ،انتظارو انتظار یک شنبه ای دیگر.....چه امید عبثی!!!مگر میشودعشق را به زنجیر کشید ؟؟!!به تو می اندیشم ...به درد نگاه پر اشتیاق تو ،برای دیدن کودکت ....به تویی که مادریت را ،این حس ناب پر شکوه را در 20 دقیقه روز ملاقات خلاصه میکنی ....
مادران آفتاب ،مادران گل و سبزه و زایش ...خزان نگاهتان دلم را میلرزاند ...
بانوان سرفراز سرزمین من اینجا ....با قامتی فرشته وار ،نم نم باران را به ترنم و ترانه رهایی تبدیل می کنند ،با صدایی فرو خفته از بغض های سالیان ....سکوتم رامکن باور ، در این دیار اهورایی شعرها و شورها ...می گویند آرام سخن بگوی ،ما به آرام سخن گفتن در زندان خو گرفته ایم ،به پنهان کردن دست نوشته هامان...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دلنوشته شکوفه آذر ماسوله، زندانی سیاسی سابق، با یادآوری خاطرهای از بند زنان زندان و تقدیم شعری به همبندیهای سابق که این روزها بهشدت تحت هجمههای نیروهای سایبری حکومتی قرار گرفتهاند.
خطاب به مزدوران: «در هر گوشهای از آن خاک، عزیزانی خفتهاند؛ کیان، خدانور، ژینا (مهسا امینی)، محمد حسینی، ندا، پویا... پیکر زیباترین فرزندان این سرزمین، خاک را به حرمت آغشتهاند، پیکر قشنگ ترین بچه هامون .....این پیکر ها انقدر اون خاک رو مقدس کرده به گونهای که دیگر جایی برای ستمگران و مزدوران و تفکرات بیمارشان باقی نمانده است. باید برین ...
خطاب به مزدوران: «در هر گوشهای از آن خاک، عزیزانی خفتهاند؛ کیان، خدانور، ژینا (مهسا امینی)، محمد حسینی، ندا، پویا... پیکر زیباترین فرزندان این سرزمین، خاک را به حرمت آغشتهاند، پیکر قشنگ ترین بچه هامون .....این پیکر ها انقدر اون خاک رو مقدس کرده به گونهای که دیگر جایی برای ستمگران و مزدوران و تفکرات بیمارشان باقی نمانده است. باید برین ...
دخترکان زیبا روی سرزمین من اینجا،با گیسوانی چونان شب سیاه ، سرشار ازعطر عطر یاس و ستاره ها .....نجواکنان در گوش یکدگر سرود دلکش رهایی زمزمه می کنند ....
دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم ،اگرچه با استخوان خویش
اگرچه صدباره مرده ام به گور خود خواهم ایستاد
که برکنم دست اهرمن به ناله آنچنان خویش.....
شکوفه آذرماسوله زندانی سیاسی سابق با نام مستعار پریسا آزادی
دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم ،اگرچه با استخوان خویش
اگرچه صدباره مرده ام به گور خود خواهم ایستاد
که برکنم دست اهرمن به ناله آنچنان خویش.....
شکوفه آذرماسوله زندانی سیاسی سابق با نام مستعار پریسا آزادی
Forwarded from رسانه همگرایی جمهوری خواهان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 تجمع اعتراضی سراسری بازنشستگان شوشتر همزمان با سایر شهرها در مقابل تامین اجتماعی با فریاد:
▪️وعده وعید کافیه سفره ما خالیه
▪️بازنشسته بپا خیز ، وقت نشستن ات نیست
▪️گرانی، تورم, بلای جان مردم
▪️ما بازنشستگانیم دنبال حقمانیم
▪️تا حق خود نگیریم ، آرام نمی نشینیم
▪️سالاری دروغگو، حاصل وعده هات کو
▪️تا کی سرافکندگی، یا مرگ یا زندگی
یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳
#یکشنبه_اعتراض
📌 با حمایت و همبستگی از اعتصابات و پیوستن به اعتراضات صنفی، جامعه مدنی را در مقابل ارتجاع حاکم قدرتمند تر سازیم.
#پیش_به_سوی_اتحاد_صنف_های_زحمتکش
#پیش_به_سوی_اعتصابات_سراسری
#فقط_کف_خیابان_بدست_میآد_حقمون
#نابود_باد_بندگی_زنده_باد_زندگی
رسانه همگرایی جمهوری خواهان
https://t.me/hamgerayerInternetRepublic
▪️وعده وعید کافیه سفره ما خالیه
▪️بازنشسته بپا خیز ، وقت نشستن ات نیست
▪️گرانی، تورم, بلای جان مردم
▪️ما بازنشستگانیم دنبال حقمانیم
▪️تا حق خود نگیریم ، آرام نمی نشینیم
▪️سالاری دروغگو، حاصل وعده هات کو
▪️تا کی سرافکندگی، یا مرگ یا زندگی
یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳
#یکشنبه_اعتراض
📌 با حمایت و همبستگی از اعتصابات و پیوستن به اعتراضات صنفی، جامعه مدنی را در مقابل ارتجاع حاکم قدرتمند تر سازیم.
#پیش_به_سوی_اتحاد_صنف_های_زحمتکش
#پیش_به_سوی_اعتصابات_سراسری
#فقط_کف_خیابان_بدست_میآد_حقمون
#نابود_باد_بندگی_زنده_باد_زندگی
رسانه همگرایی جمهوری خواهان
https://t.me/hamgerayerInternetRepublic
چهار زندانی سیاسی در زندان تهران بزرگ، که به اتهاماتی مرتبط با اعتراضات چهلم مهسا (ژینا) امینی در ۴ آبان ۱۴۰۱ بازداشت شدهاند، با اتهاماتی از جمله محاربه و مباشرت در قتل مواجه بوده و در معرض صدور حکم اعدام قرار دارند.
این افراد امید معروفخانی (۳۵ ساله)، میلاد سلیمانیزاده (۳۰ ساله)، امید مرد میدان قزلجه (۳۰ ساله) و میلاد احمدی رودی (۲۵ ساله) هستند که به اتهامهایی از جمله قتل عمد، اخلال در نظم عمومی، حمل مواد منفجره غیرمجاز و محاربه متهم شدهاند. همچنین مهدی حمتی (۳۸ ساله) به اتهام اخلال در نظم عمومی، حمل مواد منفجره غیرمجاز و اجتماع و تبانی علیه امنیت داخلی در بازداشت بوده اما قرار بازداشت او به وثیقه تبدیل شده است.
روایت حکومت و تناقضهای موجود در پرونده
رسانههای حکومتی در ۵ آبان ۱۴۰۱ اعلام کردند که سرهنگ پاسدار امیر کمندی، عضو نیروی زمینی سپاه، در جریان اعتراضات تهران و بر اثر پرتاب نارنجک دستی در زیر پل ستارخان کشته شده است. تشییع جنازه او در ۷ آبان همان سال با حضور مقامات ارشد سپاه برگزار شد.
پس از گذشت بیش از ۱۶ ماه، قوه قضاییه جمهوری اسلامی در ۱ اسفند ۱۴۰۲ اعلام کرد که «عوامل قتل امیر کمندی» بازداشت شدهاند. طبق گزارش سازمان اطلاعات سپاه، متهمان این پرونده با دو دستگاه موتورسیکلت به محل حادثه رفته و از بالای پل شیخ فضلالله، نارنجکهای دستساز را به سمت نیروهای بسیج پرتاب کردهاند که یکی از این نارنجکها به سر امیر کمندی برخورد کرده و باعث مرگ او شده است.
این در حالی است که امید معروفخانی، یکی از متهمان اصلی پرونده، تأکید دارد که در زمان وقوع حادثه به دلیل تصادف رانندگی در بیمارستان بوده و اسناد پزشکی این موضوع را تأیید میکند. همچنین اطلاعات دریافتی از پرونده نشان میدهد که متهمان تحت فشار قرار گرفتهاند تا علیه یکدیگر اعتراف کنند.
روند بازداشت و اتهامات سنگین
بر اساس اسناد پرونده، امید معروفخانی، میلاد سلیمانیزاده و امید مرد میدان قزلجه بین ۲۵ تا ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ بازداشت شدند و میلاد احمدی رودی چند ماه بعد به آنها پیوست. پس از گذراندن بازجوییهای سنگین و سلول انفرادی، این افراد به زندان تهران بزرگ منتقل شدند.
پرونده این متهمان پس از صدور کیفرخواست در مهرماه ۱۴۰۳ به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی ارجاع شده است. با توجه به اتهامات محاربه و مباشرت در قتل، خطر صدور حکم اعدام برای این چهار زندانی سیاسی بسیار جدی است.
سابقه بازداشت افراد دیگر و نقض حقوق متهمان
بر اساس اطلاعات دریافتی، پیش از این، دو کارگر مغازه در نزدیکی محل حادثه بازداشت شده بودند که پس از یک سال با قرار منع تعقیب آزاد شدند. اما مدتی بعد، این پنج متهم جدید بازداشت و به پرونده اضافه شدند.
همچنین، اسناد پرونده نشان میدهد که در روز حادثه، نیروهای سپاه پاسداران از اسلحههای لانچر ۳۸ میلیمتری و پینتبال استفاده کردهاند. با این حال، روایت رسمی حکومت تنها بر حمله معترضان تأکید دارد، در حالی که تناقضهایی در گزارشهای ارائهشده توسط مقامات امنیتی وجود دارد.
خطر اعدام در یک روند دادرسی غیرشفاف
با توجه به ارجاع این پرونده به قاضی صلواتی، که به صدور احکام سنگین علیه معترضان مشهور است، نگرانیها درباره اجرای احکام اعدام علیه این چهار زندانی سیاسی افزایش یافته است. فعالان حقوق بشر و نهادهای بینالمللی بارها درباره عدم شفافیت روندهای قضایی در ایران و استفاده از اعترافات تحت فشار هشدار دادهاند.
این افراد امید معروفخانی (۳۵ ساله)، میلاد سلیمانیزاده (۳۰ ساله)، امید مرد میدان قزلجه (۳۰ ساله) و میلاد احمدی رودی (۲۵ ساله) هستند که به اتهامهایی از جمله قتل عمد، اخلال در نظم عمومی، حمل مواد منفجره غیرمجاز و محاربه متهم شدهاند. همچنین مهدی حمتی (۳۸ ساله) به اتهام اخلال در نظم عمومی، حمل مواد منفجره غیرمجاز و اجتماع و تبانی علیه امنیت داخلی در بازداشت بوده اما قرار بازداشت او به وثیقه تبدیل شده است.
روایت حکومت و تناقضهای موجود در پرونده
رسانههای حکومتی در ۵ آبان ۱۴۰۱ اعلام کردند که سرهنگ پاسدار امیر کمندی، عضو نیروی زمینی سپاه، در جریان اعتراضات تهران و بر اثر پرتاب نارنجک دستی در زیر پل ستارخان کشته شده است. تشییع جنازه او در ۷ آبان همان سال با حضور مقامات ارشد سپاه برگزار شد.
پس از گذشت بیش از ۱۶ ماه، قوه قضاییه جمهوری اسلامی در ۱ اسفند ۱۴۰۲ اعلام کرد که «عوامل قتل امیر کمندی» بازداشت شدهاند. طبق گزارش سازمان اطلاعات سپاه، متهمان این پرونده با دو دستگاه موتورسیکلت به محل حادثه رفته و از بالای پل شیخ فضلالله، نارنجکهای دستساز را به سمت نیروهای بسیج پرتاب کردهاند که یکی از این نارنجکها به سر امیر کمندی برخورد کرده و باعث مرگ او شده است.
این در حالی است که امید معروفخانی، یکی از متهمان اصلی پرونده، تأکید دارد که در زمان وقوع حادثه به دلیل تصادف رانندگی در بیمارستان بوده و اسناد پزشکی این موضوع را تأیید میکند. همچنین اطلاعات دریافتی از پرونده نشان میدهد که متهمان تحت فشار قرار گرفتهاند تا علیه یکدیگر اعتراف کنند.
روند بازداشت و اتهامات سنگین
بر اساس اسناد پرونده، امید معروفخانی، میلاد سلیمانیزاده و امید مرد میدان قزلجه بین ۲۵ تا ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ بازداشت شدند و میلاد احمدی رودی چند ماه بعد به آنها پیوست. پس از گذراندن بازجوییهای سنگین و سلول انفرادی، این افراد به زندان تهران بزرگ منتقل شدند.
پرونده این متهمان پس از صدور کیفرخواست در مهرماه ۱۴۰۳ به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی ارجاع شده است. با توجه به اتهامات محاربه و مباشرت در قتل، خطر صدور حکم اعدام برای این چهار زندانی سیاسی بسیار جدی است.
سابقه بازداشت افراد دیگر و نقض حقوق متهمان
بر اساس اطلاعات دریافتی، پیش از این، دو کارگر مغازه در نزدیکی محل حادثه بازداشت شده بودند که پس از یک سال با قرار منع تعقیب آزاد شدند. اما مدتی بعد، این پنج متهم جدید بازداشت و به پرونده اضافه شدند.
همچنین، اسناد پرونده نشان میدهد که در روز حادثه، نیروهای سپاه پاسداران از اسلحههای لانچر ۳۸ میلیمتری و پینتبال استفاده کردهاند. با این حال، روایت رسمی حکومت تنها بر حمله معترضان تأکید دارد، در حالی که تناقضهایی در گزارشهای ارائهشده توسط مقامات امنیتی وجود دارد.
خطر اعدام در یک روند دادرسی غیرشفاف
با توجه به ارجاع این پرونده به قاضی صلواتی، که به صدور احکام سنگین علیه معترضان مشهور است، نگرانیها درباره اجرای احکام اعدام علیه این چهار زندانی سیاسی افزایش یافته است. فعالان حقوق بشر و نهادهای بینالمللی بارها درباره عدم شفافیت روندهای قضایی در ایران و استفاده از اعترافات تحت فشار هشدار دادهاند.
دلنوشته شکوفه آذر ماسوله، زندانی سیاسی سابق، با یادآوری خاطرهای از بند زنان زندان و تقدیم شعری به همبندیهای سابق که این روزها بهشدت تحت هجمههای نیروهای سایبری حکومتی قرار گرفتهاند.
خطاب به مزدوران: «در هر گوشهای از آن خاک، عزیزانی خفتهاند؛ کیان، خدانور، ژینا (مهسا امینی)، محمد حسینی، ندا، پویا... پیکر زیباترین فرزندان این سرزمین، خاک را به حرمت آغشتهاند، پیکر قشنگ ترین بچه هامون .....این پیکر ها انقدر اون خاک رو مقدس کرده به گونهای که دیگر جایی برای ستمگران و مزدوران و تفکرات بیمارشان باقی نمانده است. باید برین ...
.چون #ایران بعد از #انقلاب_زن_زندگی_آزادی #مرد_میهن_ابادی یه ایران دیگه است ....تمومش میکنیم ....
خاطرهای از شب تولدم در بند نسوان زندان اوین: سال گذشته در چنین روزی، شب تولدم را در کنار زنانی سرشار از عشق، عاطفه و مهربانی در بند نسوان گذراندم. صبح، در هواخوری، اولین هدیه تولدم را از آتنا فرقدانی عزیز دریافت کردم؛ دختری که همیشه از او بهعنوان فرشتهای یاد میکردم. در سرمای بهمنماه، در کنار هم، کیک کوچکی را که با ماکارونی بهجای شمع تزئین شده بود، تقسیم کردیم. آتنا یک دستبند چرمی زیبا با نقش زنجیر به من هدیه داد، تمثیلی از زنجیرهای دستانمان...
برای ناهار، مهمان صدیقه مرادی و دیگر زندانیان سازمان مجاهدین بودیم. صدیقه، زنی که سالها در بند نسوان زندانی بود، همچون مادری مهربان برای همبندیهایش. چگونه میتوان چنین لحظات ناب انسانی را فراموش کرد؟ لحظاتی که از هرگونه منفعت و ریا به دور و سرشار از محبت واقعی بود.
عصر همان روز، مریم اکبری منفرد، که بهرغم گذشت هفت سال از محکومیت پانزدهسالهاش، همچنان با امید و ایمان ایستاده، با امکانات محدود زندان کیکی برایم پخت. طعم آن کیک، طعمی آمیخته با عشق و باور بود. مریم، با لبخندی همیشگی، تنها هفتهای یکبار دختران نوجوانش را میبیند؛ دخترانی که تصورشان از مادر، تنها یک ملاقات کابینی بیستدقیقهای است.
بهاره هدایت و نسیم باقری، هدایای خود را در تخت من گذاشته بودند. بهاره، فعال جنبش سبز، که سالها در زندان گذرانده
بهاره، فعال جنبش سبز، که سالها در زندان گذرانده، همواره مشغول مطالعه و ترجمه است و در چهرهاش غمی پنهان موج میزند. فریبا کمالآبادی، یکی دیگر از چهرههای شاخص بهاییت، کیفی قلاببافیشده به من هدیه داد. او که به جرم باورهای دینیاش به بیست سال حبس محکوم شده، در زندان کلاسهای فلسفه و تاریخ برگزار میکرد و دانستههایش را با دیگران به اشتراک میگذاشت.👇👇
https://www.instagram.com/reel/DGbfwSYtRjS/?igsh=eHdicWp4dTB1MDlq
خطاب به مزدوران: «در هر گوشهای از آن خاک، عزیزانی خفتهاند؛ کیان، خدانور، ژینا (مهسا امینی)، محمد حسینی، ندا، پویا... پیکر زیباترین فرزندان این سرزمین، خاک را به حرمت آغشتهاند، پیکر قشنگ ترین بچه هامون .....این پیکر ها انقدر اون خاک رو مقدس کرده به گونهای که دیگر جایی برای ستمگران و مزدوران و تفکرات بیمارشان باقی نمانده است. باید برین ...
.چون #ایران بعد از #انقلاب_زن_زندگی_آزادی #مرد_میهن_ابادی یه ایران دیگه است ....تمومش میکنیم ....
خاطرهای از شب تولدم در بند نسوان زندان اوین: سال گذشته در چنین روزی، شب تولدم را در کنار زنانی سرشار از عشق، عاطفه و مهربانی در بند نسوان گذراندم. صبح، در هواخوری، اولین هدیه تولدم را از آتنا فرقدانی عزیز دریافت کردم؛ دختری که همیشه از او بهعنوان فرشتهای یاد میکردم. در سرمای بهمنماه، در کنار هم، کیک کوچکی را که با ماکارونی بهجای شمع تزئین شده بود، تقسیم کردیم. آتنا یک دستبند چرمی زیبا با نقش زنجیر به من هدیه داد، تمثیلی از زنجیرهای دستانمان...
برای ناهار، مهمان صدیقه مرادی و دیگر زندانیان سازمان مجاهدین بودیم. صدیقه، زنی که سالها در بند نسوان زندانی بود، همچون مادری مهربان برای همبندیهایش. چگونه میتوان چنین لحظات ناب انسانی را فراموش کرد؟ لحظاتی که از هرگونه منفعت و ریا به دور و سرشار از محبت واقعی بود.
عصر همان روز، مریم اکبری منفرد، که بهرغم گذشت هفت سال از محکومیت پانزدهسالهاش، همچنان با امید و ایمان ایستاده، با امکانات محدود زندان کیکی برایم پخت. طعم آن کیک، طعمی آمیخته با عشق و باور بود. مریم، با لبخندی همیشگی، تنها هفتهای یکبار دختران نوجوانش را میبیند؛ دخترانی که تصورشان از مادر، تنها یک ملاقات کابینی بیستدقیقهای است.
بهاره هدایت و نسیم باقری، هدایای خود را در تخت من گذاشته بودند. بهاره، فعال جنبش سبز، که سالها در زندان گذرانده
بهاره، فعال جنبش سبز، که سالها در زندان گذرانده، همواره مشغول مطالعه و ترجمه است و در چهرهاش غمی پنهان موج میزند. فریبا کمالآبادی، یکی دیگر از چهرههای شاخص بهاییت، کیفی قلاببافیشده به من هدیه داد. او که به جرم باورهای دینیاش به بیست سال حبس محکوم شده، در زندان کلاسهای فلسفه و تاریخ برگزار میکرد و دانستههایش را با دیگران به اشتراک میگذاشت.👇👇
https://www.instagram.com/reel/DGbfwSYtRjS/?igsh=eHdicWp4dTB1MDlq
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تولد رضا رسایی بر مزارش 🔴آذردخت حقجویان، مادر جاویدنام رضا رسایی،در سال روز تولد این زندانی سیاسی اعدام شده، خواهان لغو به حکم اعدام شد.
در ویدئویی که از این مادر دادخواه، بر مزار فرزندش منتشر شده، او میگوید: «ما خواهان عدالت هستیم و پایان دادن به اعدام، فارغ از آنکه چه کسی از آن حمایت میکند. عدالت یعنی برآشفتن علیه تمام چیزهایی که یک انسان را از انسان شدن باز میدارد.»
خانم حقجویان در ادامه میافزاید: «بیعدالتی در یکجا، تهدیدی برای عدالت در همه جاست. لذا برخی مواقع از خودگذشتگی عادلانه به ضرورتی مقدس بدل میشود.
رضا جان تولدت مبارک، تو هرگز نامری و نامت تا ابد ماندنی است.»
رضا (غلامرضا) رسایی، پیرو آیین یارسان، بامداد ۱۶ مرداد۱۴۰۳ بدون اطلاع خانواده اعدام شد.
مادر رضا رسایی پیشتر با انتشار ویدئویی بر بیگناهی فرزند خود تأکید کرده و با اشاره به ابهامات پرونده گفته بود که حکم پسرش با «علم قاضی» صادر شده است.
عفو بینالملل نیز قبلا در بیانیهای با اشاره به اعترافات رضا رسایی «زیر شکنجه» خواستار توقف فوری اجرای حکم اعدام او شده بود.
در ویدئویی که از این مادر دادخواه، بر مزار فرزندش منتشر شده، او میگوید: «ما خواهان عدالت هستیم و پایان دادن به اعدام، فارغ از آنکه چه کسی از آن حمایت میکند. عدالت یعنی برآشفتن علیه تمام چیزهایی که یک انسان را از انسان شدن باز میدارد.»
خانم حقجویان در ادامه میافزاید: «بیعدالتی در یکجا، تهدیدی برای عدالت در همه جاست. لذا برخی مواقع از خودگذشتگی عادلانه به ضرورتی مقدس بدل میشود.
رضا جان تولدت مبارک، تو هرگز نامری و نامت تا ابد ماندنی است.»
رضا (غلامرضا) رسایی، پیرو آیین یارسان، بامداد ۱۶ مرداد۱۴۰۳ بدون اطلاع خانواده اعدام شد.
مادر رضا رسایی پیشتر با انتشار ویدئویی بر بیگناهی فرزند خود تأکید کرده و با اشاره به ابهامات پرونده گفته بود که حکم پسرش با «علم قاضی» صادر شده است.
عفو بینالملل نیز قبلا در بیانیهای با اشاره به اعترافات رضا رسایی «زیر شکنجه» خواستار توقف فوری اجرای حکم اعدام او شده بود.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لیلا مهدوی، مادر جاویدنام سیاوش محمودی، ضمن انتشار این ویدئو، نوشت:
«امنیت یا سرکوب؟ حقیقت را نمیتوان دفن کرد
بهشت زهرا جایی است که یاد عزیزان ازدسترفته زنده میماند، اما وقتی آن را به ابزاری برای کنترل و مهار حضور مردم تبدیل میکنند، معنای واقعی امنیت گم میشود. امنیت واقعی، حاصل اعتماد و احترام متقابل است، نه چتر نظارتی که حضور را محدود و یادها را سانسور کند.
آنهایی که برای آزادی و عدالت رفتند، برای جامعهای ساختند که در آن صدای مردم خاموش نشود. اما امروز، بهجای اینکه نام و یادشان راهی برای تحقق آرمانهایشان باشد، شاهد حضور و نظارتی هستیم که بیش از تأمین امنیت، هشداری برای خاموش کردن صداهاست.
آرامستانها جای سکوت نیستند؛ آنها بلندترین فریادهای تاریخاند. و هیچ دیواری، هیچ سایهای، هیچ چتری نمیتواند حقیقت را برای همیشه پنهان کنند.»
«امنیت یا سرکوب؟ حقیقت را نمیتوان دفن کرد
بهشت زهرا جایی است که یاد عزیزان ازدسترفته زنده میماند، اما وقتی آن را به ابزاری برای کنترل و مهار حضور مردم تبدیل میکنند، معنای واقعی امنیت گم میشود. امنیت واقعی، حاصل اعتماد و احترام متقابل است، نه چتر نظارتی که حضور را محدود و یادها را سانسور کند.
آنهایی که برای آزادی و عدالت رفتند، برای جامعهای ساختند که در آن صدای مردم خاموش نشود. اما امروز، بهجای اینکه نام و یادشان راهی برای تحقق آرمانهایشان باشد، شاهد حضور و نظارتی هستیم که بیش از تأمین امنیت، هشداری برای خاموش کردن صداهاست.
آرامستانها جای سکوت نیستند؛ آنها بلندترین فریادهای تاریخاند. و هیچ دیواری، هیچ سایهای، هیچ چتری نمیتواند حقیقت را برای همیشه پنهان کنند.»
Forwarded from Omid Tootian
ما با موج عظیم بلاهت مواجهیم.
یک مشت سفله خرد باخته، مدام برای من پیغام میفرستند که:
(چرا حرف می زنی؟ چرا مینویسی؟چرا نظر می دهی؟ ننویس ، نگو ، اظهار نظر نکن ، خفه شو بگذار هر کس هر کاری دلش خواست انجام دهد، تو که مخاطب زیادی نداری چرا به زمین و زمان گیر میدهی؟ به تو چه که درباره فلان موضوع یا فلان شخص اظهار نظر می کنی؟)
و این بزغاله های بع بع گو هرگز سخنان مرا نمیفهمند و غافلند از اینکه من هیچ چیز را برای خودم نمیخواهم، من همه چیز را برای همه می خواهم و هیچ دغدغه ای جز نجات ایران و ایرانی از چنگال استبداد و استثمار و استحمار و استعمار تاریخی ندارم.
من بارها گفته ام که جزو هیچ حزب و گروه و دسته ای نیستم و طرفدار هیچ خری هم نیستم که دوست دارد حکومت کند یا قدرت را در دست بگیرد و چپ و راست و بالا و پایین هم نمیشناسم.
من طرفدار آزادی و حقیقت و کرامت انسانم، همین
اما گویا خیلیها این را برنمی تابند، چون مفهوم آزادی و آزادگی را نمیفهمند.
خیلیها رعیت بودن و مجیزگویی را دوست دارند و میخواهند قلاده و افسار داشته باشند.
امثال رضا پهلوی و مسیح و حامد و فلان و بهمان برای من پشیزی ارزش ندارند، من با دروغ و فریب و ریاکاری مشکل دارم، من با پروژه های امنیتی مشکل دارم، من با پروپاگاندای صدای آمریکا و مهدکودک من و تو و کثافتخانه بی بی سی و عنتر آشغال مشکل دارم که مشغول عوامفریبی هستند.
من با فاندبگیرهایی که از خون مردم ارتزاق می کنند مشکل دارم.
کار رژیم جمهوری اسلامی تمام شده و دیگر کارکردی ندارد و سقوط حتمی است، اما مافیای حاکم بر ایران نمی خواهد این خوان گسترده را رها کند پس باید رفرم ایجاد کند و تغییر چهره دهد تا با فرمتی جدید دوباره دمار از روزگار مردم جان به لب رسیده درآورد.
لازم نیست نابغه باشی تا بفهمی رضا پهلوی یک پروژه امنیتی است.
کسی که با زبان خودش اقرار میکند که با اعضای سپاه و بدنه حکومت در ارتباط است.
کسی که به اقرار خودش مخالف اسلام ستیزی است، همان اسلامی که ایران را به نابودی کشانده.
کسی که به اقرار خودش معتقد است سرداران دزد و قاتل سپاه را باید بخشید تا چرخه خشونت متوقف شود و پولهای دزدیده شده توسط آنها در کشور خودمان هزینه شود.
او سالهاست در آب نمک خوابانده شده و سپاهیها به او وعده داده اند که از قدرت گرفتن او حمایت خواهند کرد به شرطی که پس از براندازی کماکان بدنه قدرت در دستان آنها باقی بماند و او فقط نقش مترسک سر جالیز را بازی کند.
بیجهت نیست که این روزها دوباره در بوق و کرنا میشود، کسی که هرگز هیچ اقدام موثری در جهت براندازی انجام نداده و هرگز طرح و برنامه و اراده ای برای سازماندهی مبارزان نداشته و تنها دستاوردش تسلیت گفتن به مردم و سخنرانیهای تکراری در مجامع بین المللی بوده است.
بی جهت نیست که کثافتی مثل امید دانا دوباره بیضه نوازی او را شروع کرده و جنایتکاری مثل مهدی نصیری با اجازه نهادهای امنیتی به خارج صادر میشود تا با رسانه ها مصاحبه کند و پروژه شاهزاده تاجزاده را کلید بزند، بعد هم با خیال راحت به ایران برگردد و کسی هم کاری به کارش نداشته باشد.
بیجهت نیست که سریال پر هزینه ای به نام تاسیان ساخته میشود و با شایعه توقیف و رفع توقیف برایش بازارگرمی می کنند.
هموطن، یکبار برای همیشه از خواب غفلت بیدار شو و قدرت خودت را باورکن و بدان هیچ کس جز خود ما، به داد ما نخواهد رسید و ما چاره ای نداریم جز اینکه با هم متحد شده و روی پاهای خود بایستیم وگرنه این چرخه باطل مدام تکرار خواهد شد تا روزی که دیگر چیزی از ایران و ایرانی باقی نماند.
@omidtootian
یک مشت سفله خرد باخته، مدام برای من پیغام میفرستند که:
(چرا حرف می زنی؟ چرا مینویسی؟چرا نظر می دهی؟ ننویس ، نگو ، اظهار نظر نکن ، خفه شو بگذار هر کس هر کاری دلش خواست انجام دهد، تو که مخاطب زیادی نداری چرا به زمین و زمان گیر میدهی؟ به تو چه که درباره فلان موضوع یا فلان شخص اظهار نظر می کنی؟)
و این بزغاله های بع بع گو هرگز سخنان مرا نمیفهمند و غافلند از اینکه من هیچ چیز را برای خودم نمیخواهم، من همه چیز را برای همه می خواهم و هیچ دغدغه ای جز نجات ایران و ایرانی از چنگال استبداد و استثمار و استحمار و استعمار تاریخی ندارم.
من بارها گفته ام که جزو هیچ حزب و گروه و دسته ای نیستم و طرفدار هیچ خری هم نیستم که دوست دارد حکومت کند یا قدرت را در دست بگیرد و چپ و راست و بالا و پایین هم نمیشناسم.
من طرفدار آزادی و حقیقت و کرامت انسانم، همین
اما گویا خیلیها این را برنمی تابند، چون مفهوم آزادی و آزادگی را نمیفهمند.
خیلیها رعیت بودن و مجیزگویی را دوست دارند و میخواهند قلاده و افسار داشته باشند.
امثال رضا پهلوی و مسیح و حامد و فلان و بهمان برای من پشیزی ارزش ندارند، من با دروغ و فریب و ریاکاری مشکل دارم، من با پروژه های امنیتی مشکل دارم، من با پروپاگاندای صدای آمریکا و مهدکودک من و تو و کثافتخانه بی بی سی و عنتر آشغال مشکل دارم که مشغول عوامفریبی هستند.
من با فاندبگیرهایی که از خون مردم ارتزاق می کنند مشکل دارم.
کار رژیم جمهوری اسلامی تمام شده و دیگر کارکردی ندارد و سقوط حتمی است، اما مافیای حاکم بر ایران نمی خواهد این خوان گسترده را رها کند پس باید رفرم ایجاد کند و تغییر چهره دهد تا با فرمتی جدید دوباره دمار از روزگار مردم جان به لب رسیده درآورد.
لازم نیست نابغه باشی تا بفهمی رضا پهلوی یک پروژه امنیتی است.
کسی که با زبان خودش اقرار میکند که با اعضای سپاه و بدنه حکومت در ارتباط است.
کسی که به اقرار خودش مخالف اسلام ستیزی است، همان اسلامی که ایران را به نابودی کشانده.
کسی که به اقرار خودش معتقد است سرداران دزد و قاتل سپاه را باید بخشید تا چرخه خشونت متوقف شود و پولهای دزدیده شده توسط آنها در کشور خودمان هزینه شود.
او سالهاست در آب نمک خوابانده شده و سپاهیها به او وعده داده اند که از قدرت گرفتن او حمایت خواهند کرد به شرطی که پس از براندازی کماکان بدنه قدرت در دستان آنها باقی بماند و او فقط نقش مترسک سر جالیز را بازی کند.
بیجهت نیست که این روزها دوباره در بوق و کرنا میشود، کسی که هرگز هیچ اقدام موثری در جهت براندازی انجام نداده و هرگز طرح و برنامه و اراده ای برای سازماندهی مبارزان نداشته و تنها دستاوردش تسلیت گفتن به مردم و سخنرانیهای تکراری در مجامع بین المللی بوده است.
بی جهت نیست که کثافتی مثل امید دانا دوباره بیضه نوازی او را شروع کرده و جنایتکاری مثل مهدی نصیری با اجازه نهادهای امنیتی به خارج صادر میشود تا با رسانه ها مصاحبه کند و پروژه شاهزاده تاجزاده را کلید بزند، بعد هم با خیال راحت به ایران برگردد و کسی هم کاری به کارش نداشته باشد.
بیجهت نیست که سریال پر هزینه ای به نام تاسیان ساخته میشود و با شایعه توقیف و رفع توقیف برایش بازارگرمی می کنند.
هموطن، یکبار برای همیشه از خواب غفلت بیدار شو و قدرت خودت را باورکن و بدان هیچ کس جز خود ما، به داد ما نخواهد رسید و ما چاره ای نداریم جز اینکه با هم متحد شده و روی پاهای خود بایستیم وگرنه این چرخه باطل مدام تکرار خواهد شد تا روزی که دیگر چیزی از ایران و ایرانی باقی نماند.
@omidtootian
🔻اصغر سپهری، با ابراز نگرانی در مورد وضعیت سلامتی فاطمه سپهری، نوشت که خواهرش اخیرا در زندان «دچار تاری دید، ضعف شدید و تعریق بیش از حد شده است.»
او ساعاتی پیش در حساب خود در شبکه ایکس نوشت: «مشخص نیست که این علائم ناشی از بیماری قلبی است یا علت دیگری دارد، اما عدم رسیدگی فوری به این وضعیت میتواند جان او را به خطر بیندازد.»
او ضمن انتقاد از تاخیر در روند درمان خواهرش نوشت که قرار بود بر أساس توصیه پزشک، فاطمه سپهری جلسات فیزیوتراپی انجام دهد و دوباره معاینه شود اما به گفته او «تاکنون نه جلسات فیزیوتراپی انجام شده و نه مراجعهای به جراح دست صورت گرفته است.»
آقای سپهری خواستار پیگیری فوری این وضعیت و اجرای کامل روند درمانی خواهرش مطابق با دستورات پزشکان متخصص شده است.
او ساعاتی پیش در حساب خود در شبکه ایکس نوشت: «مشخص نیست که این علائم ناشی از بیماری قلبی است یا علت دیگری دارد، اما عدم رسیدگی فوری به این وضعیت میتواند جان او را به خطر بیندازد.»
او ضمن انتقاد از تاخیر در روند درمان خواهرش نوشت که قرار بود بر أساس توصیه پزشک، فاطمه سپهری جلسات فیزیوتراپی انجام دهد و دوباره معاینه شود اما به گفته او «تاکنون نه جلسات فیزیوتراپی انجام شده و نه مراجعهای به جراح دست صورت گرفته است.»
آقای سپهری خواستار پیگیری فوری این وضعیت و اجرای کامل روند درمانی خواهرش مطابق با دستورات پزشکان متخصص شده است.
مریم حسنی دختر مهدی حسنی زندانی سیاسی محکوم به اعدام با نشر صدای پدرش نوشته:
صدای بابام از پشت دیوارهای زندان… حرفهایی که برای من و خطاب به همه شما گفته. این صدا خاموش نمیشه، تا روزی که عدالت زنده باشه. لطفا گوش کنید، همراه باشید، منتشر کنید . کارشناسان سازمان ملل متحد روز سهشنبه هفتم اسفند از جمهوری اسلامی ایران خواستند که حکم اعدام بهروز احسانیاسلاملو و مهدی حسنی، دو زندانی سیاسی، را متوقف کند. در تاریخ ۲۶ ژانویه، ۷ بهمن- بدون اطلاع قبلی به خود آنها، وکلایشان یا خانوادههایشان، این دو مرد از زندان اوین به زندان قزلحصار منتقل شدند؛ مکانی که مقامات معمولاً زندانیان را برای اجرای حکم اعدام منتقل میکنند. این موضوع نگرانیهای جدی در مورد اجرای قریبالوقوع حکم اعدام آنها ایجاد کرده است.
#مهدی_حسنی
#بهروز_احسانی
صدای بابام از پشت دیوارهای زندان… حرفهایی که برای من و خطاب به همه شما گفته. این صدا خاموش نمیشه، تا روزی که عدالت زنده باشه. لطفا گوش کنید، همراه باشید، منتشر کنید . کارشناسان سازمان ملل متحد روز سهشنبه هفتم اسفند از جمهوری اسلامی ایران خواستند که حکم اعدام بهروز احسانیاسلاملو و مهدی حسنی، دو زندانی سیاسی، را متوقف کند. در تاریخ ۲۶ ژانویه، ۷ بهمن- بدون اطلاع قبلی به خود آنها، وکلایشان یا خانوادههایشان، این دو مرد از زندان اوین به زندان قزلحصار منتقل شدند؛ مکانی که مقامات معمولاً زندانیان را برای اجرای حکم اعدام منتقل میکنند. این موضوع نگرانیهای جدی در مورد اجرای قریبالوقوع حکم اعدام آنها ایجاد کرده است.
#مهدی_حسنی
#بهروز_احسانی
رضا محمدحسینی، زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، در آستانه روز جهانی زن :
به نام آزادی، به نام شجاعت، به نام زنانی که مرزهای ایستادگی را به چالش کشیدهاند.
امروز، در آستانهی #روز_جهانی_زن، صدای زنانی را میشنویم که نه تنها برای حقوق خود، بلکه برای کرامت انسانی، عدالت و آزادی یک ملت ایستادهاند. زنانی که به جرم باور، به جرم دفاع از حقیقت، به جرم عشق به میهن، در پشت دیوارهای زندان گرفتار آمدهاند، اما صدایشان خاموش نشده است.
ناهید شیرپیشه، فاطمه سپهری، شکیلا منفرد، محبوبه رضایی، مهناز طراح، زهره سرو، گلرخ ایرایی، حمیده زراعی و دهها نفر دیگر، زنانی که بهای آزادگی را با بند و زنجیر میپردازند، زنانی که در تاریکی زندان، چراغ امید یک ملتاند.
اما در کنار زنان دربند، نمیتوان از مادرانی نگفت که دلشان را به داغ فرزندانشان سپردهاند، اما سکوت نکردهاند. گوهر عشقی (مادر ستار بهشتی)، شهناز اکملی (مادر مصطفی کریمبیگی)، سکینه احمدی (مادر ابراهیم کتابدار)، بتول حسینی(مادر بهنام محجوبی)، اکرم نقابی(مادر سعید زینالی)، محبوبه رمضانی(مادر پژمان قلیپور)، رحیمه یوسفزاده (مادر نوید بهبودی) و هزاران مادر، خواهر و همسر دادخواه ایران، زنانی که عزیزشان را حکومت ظالم از آنها گرفت، اما آنها به زانو درنیامدند. آنان، در برابر تهدید، ارعاب و سرکوب، فریاد دادخواهی را بلندتر از همیشه سر دادهاند تا نگذارند خون بیگناهان به فراموشی سپرده شود.
در کنار آنها، مادران، خواهران و همسرانی ایستادهاند که هر لحظه با ترس و اضطراب چشمانتظار خبری از عزیزانشان هستند، مادران زندانیان سیاسی، بهویژه مادران زندانیان در خطر اعدام که هر طلوع و غروب، کابوس از دست دادن فرزندانشان را با خود حمل میکنند. آنها در برابر زندانها فریاد میزنند، از جهان میخواهند که فرزندانشان را فراموش نکند، از انسانیت میخواهند که بیدار بماند.
این زنان، چه در پشت میلههای زندان، چه در کوچهها و خیابانهای دادخواهی، صدای بلند حقیقتاند، زنانی که تاریخ به نامشان شهادت خواهد داد: آزادی، با شجاعت آنان ممکن خواهد شد.
در اینجا، در زندان قزلحصار، دیوارها شاید بلند باشند، اما حقیقت بلندتر است. قلبهای ما به یاد تکتک شما میتپد، ایمان ما به آزادی، با ایستادگی شما قویتر میشود. روز جهانی زن، روز بزرگداشت شجاعت شماست، روزی که نه تنها از زنان، بلکه از هر انسان آزادیخواهی تجلیل میکند.
این روز را در کنار شما، در کنار همهی زنان آزادهی ایران، با امید به روزی که دیگر هیچ زنی به جرم آزادیخواهی در بند نباشد، گرامی میداریم.
#رضا_محمدحسینی
به نام آزادی، به نام شجاعت، به نام زنانی که مرزهای ایستادگی را به چالش کشیدهاند.
امروز، در آستانهی #روز_جهانی_زن، صدای زنانی را میشنویم که نه تنها برای حقوق خود، بلکه برای کرامت انسانی، عدالت و آزادی یک ملت ایستادهاند. زنانی که به جرم باور، به جرم دفاع از حقیقت، به جرم عشق به میهن، در پشت دیوارهای زندان گرفتار آمدهاند، اما صدایشان خاموش نشده است.
ناهید شیرپیشه، فاطمه سپهری، شکیلا منفرد، محبوبه رضایی، مهناز طراح، زهره سرو، گلرخ ایرایی، حمیده زراعی و دهها نفر دیگر، زنانی که بهای آزادگی را با بند و زنجیر میپردازند، زنانی که در تاریکی زندان، چراغ امید یک ملتاند.
اما در کنار زنان دربند، نمیتوان از مادرانی نگفت که دلشان را به داغ فرزندانشان سپردهاند، اما سکوت نکردهاند. گوهر عشقی (مادر ستار بهشتی)، شهناز اکملی (مادر مصطفی کریمبیگی)، سکینه احمدی (مادر ابراهیم کتابدار)، بتول حسینی(مادر بهنام محجوبی)، اکرم نقابی(مادر سعید زینالی)، محبوبه رمضانی(مادر پژمان قلیپور)، رحیمه یوسفزاده (مادر نوید بهبودی) و هزاران مادر، خواهر و همسر دادخواه ایران، زنانی که عزیزشان را حکومت ظالم از آنها گرفت، اما آنها به زانو درنیامدند. آنان، در برابر تهدید، ارعاب و سرکوب، فریاد دادخواهی را بلندتر از همیشه سر دادهاند تا نگذارند خون بیگناهان به فراموشی سپرده شود.
در کنار آنها، مادران، خواهران و همسرانی ایستادهاند که هر لحظه با ترس و اضطراب چشمانتظار خبری از عزیزانشان هستند، مادران زندانیان سیاسی، بهویژه مادران زندانیان در خطر اعدام که هر طلوع و غروب، کابوس از دست دادن فرزندانشان را با خود حمل میکنند. آنها در برابر زندانها فریاد میزنند، از جهان میخواهند که فرزندانشان را فراموش نکند، از انسانیت میخواهند که بیدار بماند.
این زنان، چه در پشت میلههای زندان، چه در کوچهها و خیابانهای دادخواهی، صدای بلند حقیقتاند، زنانی که تاریخ به نامشان شهادت خواهد داد: آزادی، با شجاعت آنان ممکن خواهد شد.
در اینجا، در زندان قزلحصار، دیوارها شاید بلند باشند، اما حقیقت بلندتر است. قلبهای ما به یاد تکتک شما میتپد، ایمان ما به آزادی، با ایستادگی شما قویتر میشود. روز جهانی زن، روز بزرگداشت شجاعت شماست، روزی که نه تنها از زنان، بلکه از هر انسان آزادیخواهی تجلیل میکند.
این روز را در کنار شما، در کنار همهی زنان آزادهی ایران، با امید به روزی که دیگر هیچ زنی به جرم آزادیخواهی در بند نباشد، گرامی میداریم.
#رضا_محمدحسینی
🔴 از جان کودکان #بلوچستان چه میخواهید؟ فقط ۵ سالش بود به چه جرمی جان شیرینش با گلوله جنگی گرفتید؟!
#یوسف_شهلی_بر
#نه_به_جمهوری_اسلامی غرق خون این وطن، کودکان در کفن
در تاریخ ۶ اسفند ۱۴۰۳، یوسف شهلیبر، کودک ۵ سالهای از منطقه بلوچستان در ایرانشهر، در پی تیراندازی نیروهای یگان مرصاد سپاه به خودروی یک خانواده، با پنج گلوله زخمی شد. این حادثه در منطقه چاهجمال رخ داد و یوسف همراه با مادر باردارش، مریم شهلیبر، هدف گلوله قرار گرفتند.
یوسف به دلیل کمبود امکانات پزشکی خود را قبل از عمل از دست داد. مادر او همچنان در بخش مراقبتهای ویژه و در شرایط وخیمی بستری است.
این اولین بار نیست که در اثر شلیک نیروهای انتظامی، مردم بیگناه کشته میشوند. این کودک چه از زندگی فهمید جز رنج و درد و محرومیت؟ این مردم چرا باید اسیر دست حکومت کودککش باشند؟
به بدن نحیف یوسف، پنج گلوله اصابت کرده، پنج گلوله بابت پنج سال زندگی در جمهوری اسلامی!
#یوسف_شهلی_بر
#نه_به_جمهوری_اسلامی غرق خون این وطن، کودکان در کفن
در تاریخ ۶ اسفند ۱۴۰۳، یوسف شهلیبر، کودک ۵ سالهای از منطقه بلوچستان در ایرانشهر، در پی تیراندازی نیروهای یگان مرصاد سپاه به خودروی یک خانواده، با پنج گلوله زخمی شد. این حادثه در منطقه چاهجمال رخ داد و یوسف همراه با مادر باردارش، مریم شهلیبر، هدف گلوله قرار گرفتند.
یوسف به دلیل کمبود امکانات پزشکی خود را قبل از عمل از دست داد. مادر او همچنان در بخش مراقبتهای ویژه و در شرایط وخیمی بستری است.
این اولین بار نیست که در اثر شلیک نیروهای انتظامی، مردم بیگناه کشته میشوند. این کودک چه از زندگی فهمید جز رنج و درد و محرومیت؟ این مردم چرا باید اسیر دست حکومت کودککش باشند؟
به بدن نحیف یوسف، پنج گلوله اصابت کرده، پنج گلوله بابت پنج سال زندگی در جمهوری اسلامی!
خبرگر
Photo
عبدالله عارف، مدیر سابق کمپین فعالین بلوچ: «یوسف شهلی بر آلن کردی و سکوتی که وجدان جهان را و سازمان های حقوق بشری را به چالش میکشد»
به گزارش کمپین فعالین بلوچ، عبدالله عارف، مدیر و سردبیر سابق سازمان حقوق بشری کمپین فعالین بلوچ در رابطه با قتل "یوسف شهلی بُر" کودک ۵ ساله بلوچ توسط نیروهای یگان تکاوری در چاه جمال ایرانشهر و مجروح شدن مادر باردار وی که منجر به سقط جنین او شد، در یک پست اینستاگرامی واکنش نشان داد.
آقای عارف نوشت: “در سال ۲۰۱۵ تصویر پیکر بی جان آلن کردی کودک سوری که در آبهای مدیترانه غرق شد جهان را تکان داد و بحران پناهجویان را به مرکز توجه افکار عمومی و سیاست مداران تبدیل کرد اما اکنون در سال ۲۰۲۴، قتل یوسف شهلی بر کودک ۵ ساله بلوچ، به دست نیروهای امنیتی #جمهوری_اسلامی ایران بار دیگر وجدان جهانی را به چالش میکشد؛ آیا خون این کودک بیگناه نیز میتواند جهان را بیدار کند؟”
“قتل یوسف تنها یک نمونه از ده ها مورد کودک کشی و سرکوب بی رحمانه ای است که مردم بلوچ به ویژه کودکان از آن رنج میبرند. جمهوری اسلامی با توسل به خشونت سیستماتیک، تبعیض نژادی و سرکوب خونین نه تنها آزادی های اساسی مردم را سلب کرده، بلکه حتی کودکان را نیز از حق ابتدایی زنده ماندن محروم ساخته است.”
وی ادامه داد: “این جنایت مانند دیگر موارد نقض حقوق بشر در ایران با واکنشهای محدودی از سوی جامعه جهانی مواجه شده است. آیا سازمانهای حقوق بشری که در برابر مرگ آلن کردی سکوت نکردند اکنون در برابر یوسف شهلی بر و دیگر کودکان بلوچ نیز خواهند ایستاد؟ یا باز هم سیاست و مصلحت گرایی بر وجدان جهانی غلبه خواهد کرد؟”
آقای عبدالله عارف تاکید کرد: “خون یوسف، نه فقط لکه ننگی بر دستان سرکوبگران جمهوری اسلامی، بلکه آزمونی برای جامعه بین المللی است. اگر جهان امروز از کنار این جنایت بگذرد فردا کودکان دیگری قربانی خواهند شد و این بار نه فقط در #بلوچستان، بلکه در هر نقطه ای که عدالت قربانی قدرت طلبی شود.”
لازم به ذکر است، شامگاه دوشنبه ۶ اسفند ماه ۱۴۰۳، نیروهای یگان تکاوری ایرانشهر در منطقه چاه جمال ایرانشهر بدون ایست و هشدار به سمت یک خودروی سواری تیراندازی کردند که منجر به زخمی شدن "یوسف شهلی بر" ۵ ساله و مادر باردار او "مریم شهلی بر" ۳۲ ساله شد. در پی این جراحت، یوسف به دلیل عدم رسیدگی پزشکی در بیمارستان خاتم ایرانشهر جان باخت و مادر باردار او که همچنان در وضعیت بد جسمانی بسر میبرد، جنین او سقط شد.
به گزارش کمپین فعالین بلوچ، عبدالله عارف، مدیر و سردبیر سابق سازمان حقوق بشری کمپین فعالین بلوچ در رابطه با قتل "یوسف شهلی بُر" کودک ۵ ساله بلوچ توسط نیروهای یگان تکاوری در چاه جمال ایرانشهر و مجروح شدن مادر باردار وی که منجر به سقط جنین او شد، در یک پست اینستاگرامی واکنش نشان داد.
آقای عارف نوشت: “در سال ۲۰۱۵ تصویر پیکر بی جان آلن کردی کودک سوری که در آبهای مدیترانه غرق شد جهان را تکان داد و بحران پناهجویان را به مرکز توجه افکار عمومی و سیاست مداران تبدیل کرد اما اکنون در سال ۲۰۲۴، قتل یوسف شهلی بر کودک ۵ ساله بلوچ، به دست نیروهای امنیتی #جمهوری_اسلامی ایران بار دیگر وجدان جهانی را به چالش میکشد؛ آیا خون این کودک بیگناه نیز میتواند جهان را بیدار کند؟”
“قتل یوسف تنها یک نمونه از ده ها مورد کودک کشی و سرکوب بی رحمانه ای است که مردم بلوچ به ویژه کودکان از آن رنج میبرند. جمهوری اسلامی با توسل به خشونت سیستماتیک، تبعیض نژادی و سرکوب خونین نه تنها آزادی های اساسی مردم را سلب کرده، بلکه حتی کودکان را نیز از حق ابتدایی زنده ماندن محروم ساخته است.”
وی ادامه داد: “این جنایت مانند دیگر موارد نقض حقوق بشر در ایران با واکنشهای محدودی از سوی جامعه جهانی مواجه شده است. آیا سازمانهای حقوق بشری که در برابر مرگ آلن کردی سکوت نکردند اکنون در برابر یوسف شهلی بر و دیگر کودکان بلوچ نیز خواهند ایستاد؟ یا باز هم سیاست و مصلحت گرایی بر وجدان جهانی غلبه خواهد کرد؟”
آقای عبدالله عارف تاکید کرد: “خون یوسف، نه فقط لکه ننگی بر دستان سرکوبگران جمهوری اسلامی، بلکه آزمونی برای جامعه بین المللی است. اگر جهان امروز از کنار این جنایت بگذرد فردا کودکان دیگری قربانی خواهند شد و این بار نه فقط در #بلوچستان، بلکه در هر نقطه ای که عدالت قربانی قدرت طلبی شود.”
لازم به ذکر است، شامگاه دوشنبه ۶ اسفند ماه ۱۴۰۳، نیروهای یگان تکاوری ایرانشهر در منطقه چاه جمال ایرانشهر بدون ایست و هشدار به سمت یک خودروی سواری تیراندازی کردند که منجر به زخمی شدن "یوسف شهلی بر" ۵ ساله و مادر باردار او "مریم شهلی بر" ۳۲ ساله شد. در پی این جراحت، یوسف به دلیل عدم رسیدگی پزشکی در بیمارستان خاتم ایرانشهر جان باخت و مادر باردار او که همچنان در وضعیت بد جسمانی بسر میبرد، جنین او سقط شد.