کاش اسبی بودم
ولی سوارم عاشق بود
کاش آیینه ای بودم
ولی به دیوار اتاق زنی زیبا آویخته بودم
کاش گل سرخی بودم
ولی در روز عشاق به دختری هدیه ام می دادند
کاش قرص نانی بودم
ولی بر سفره ی زنی گرسنه.
کاش رودی بودم
ولی از وطنم کردستان می گذشتم
کاش بی هیچ شرطی
برای آخرین بار
تو را در آغوش می کشیدم وُ
آنگاه جان می سپردم
✍ #شیرکو_بیکس
#زن_زندگی_آزادی
https://t.me/khabargar
کاش اسبی بودم
ولی سوارم عاشق بود
کاش آیینه ای بودم
ولی به دیوار اتاق زنی زیبا آویخته بودم
کاش گل سرخی بودم
ولی در روز عشاق به دختری هدیه ام می دادند
کاش قرص نانی بودم
ولی بر سفره ی زنی گرسنه.
کاش رودی بودم
ولی از وطنم کردستان می گذشتم
کاش بی هیچ شرطی
برای آخرین بار
تو را در آغوش می کشیدم وُ
آنگاه جان می سپردم
✍ #شیرکو_بیکس
#زن_زندگی_آزادی
https://t.me/khabargar
خبرگر
#جوانان_انقلابی_محلات #ما_خاموش_شدنی_نیستیم #انقلاب_ادامه_دارد https://t.me/khabargar
مگر چه می خواهم از وطن؟
جز گهواره و گندم
و اندکْ خیالی خیس با طعمِ تُردِ کوهستان ها
چه می خواهم من؟
جز تکه ای نان و آفتاب و آرامش
جز بارانی که آهسته و نرم می بارد
و آن پنجره :
که سمتِ بوسه و چراغ
گشوده می شود
و آینه وار...
مرا می طلبد
مگر من چه می خواهم از موطن اَم؟
که همچون کوچه ای برفرازِ خاطره و ابر
یا چونان پرنده ای در قفس
از من دریغ اَش می کنید!
و حسرتِ نور و لبخند و آواز را
بر شانه هایم می نشانید
و این گونه است:
که طاق ها و دروازه ها می گریند
اشک ها می رویند
و کودکان و آوارگان، میانِ مسلخ و مرگ
پرسه می زنند
می روند مهتاب و رؤیا بیاوراَند
چه می خواهم از وطن؟
شمایان که لهجه یِ اهریمن دارید: بگویید:
خستگی های من
طلوعِ کدام رازْ دانه و فاجعه است
زخم ها و رنج ها و اَندوه یاران
حوالیِ کدامین ستاره خواهند شکفت
آری
شمایان که فریادها و بغض ها را
نجوایی مختصر می پندارید: بگویید :
سهم من از موطن اَم چیست!
آه ممنوعِ من... میهنِ تلخ
ای سرزمینِ حماسه های ِ بی نام در نهایتِ دیوارهایِ خاموش
تا میعاد در حوادث : بدرود
تا اوجِ مشعل ها و ابدیتِ یک چهره
بدرود
📚 #شیرکو_بیکس
✍ #ترجمه_امید_آدینه
https://t.me/khabargar
جز گهواره و گندم
و اندکْ خیالی خیس با طعمِ تُردِ کوهستان ها
چه می خواهم من؟
جز تکه ای نان و آفتاب و آرامش
جز بارانی که آهسته و نرم می بارد
و آن پنجره :
که سمتِ بوسه و چراغ
گشوده می شود
و آینه وار...
مرا می طلبد
مگر من چه می خواهم از موطن اَم؟
که همچون کوچه ای برفرازِ خاطره و ابر
یا چونان پرنده ای در قفس
از من دریغ اَش می کنید!
و حسرتِ نور و لبخند و آواز را
بر شانه هایم می نشانید
و این گونه است:
که طاق ها و دروازه ها می گریند
اشک ها می رویند
و کودکان و آوارگان، میانِ مسلخ و مرگ
پرسه می زنند
می روند مهتاب و رؤیا بیاوراَند
چه می خواهم از وطن؟
شمایان که لهجه یِ اهریمن دارید: بگویید:
خستگی های من
طلوعِ کدام رازْ دانه و فاجعه است
زخم ها و رنج ها و اَندوه یاران
حوالیِ کدامین ستاره خواهند شکفت
آری
شمایان که فریادها و بغض ها را
نجوایی مختصر می پندارید: بگویید :
سهم من از موطن اَم چیست!
آه ممنوعِ من... میهنِ تلخ
ای سرزمینِ حماسه های ِ بی نام در نهایتِ دیوارهایِ خاموش
تا میعاد در حوادث : بدرود
تا اوجِ مشعل ها و ابدیتِ یک چهره
بدرود
📚 #شیرکو_بیکس
✍ #ترجمه_امید_آدینه
https://t.me/khabargar
Telegram
خبرگر
#خبرگرصدای_بیصدایان_وستمدیدگان_دادخواه
ارتباط با ادمینها(,عکس ها و ویدیوهای خود را برای انعکاس از این جا
با ما در میان بگذارید.)
@mansoor1999
ارتباط با ادمینها(,عکس ها و ویدیوهای خود را برای انعکاس از این جا
با ما در میان بگذارید.)
@mansoor1999