خبرگر
#تاربخ #لرستانات #زن_زندگی_آزادی https://t.me/khabargar
نگاهی به جنایات «قصاب لرستان»/ وقتی افسران رضاخان روی دویدن اجساد سربریده شده شرط میبستند
#ملت_لر در دوره پهلوی شدیدترین سرکوبها را در تاریخ خود مشاهده کردند، به نحوی که سپهبد امیراحمدی به عنوان نماینده رضا شاه با جنایات هولناکی که انجام داد قصاب لرستان نام گرفت. کشتن زنان و کودکان و شرطبندی روی دویدن اجسادی که سرشان بریده میشد بخشی از جنایات فراوان در حق مردم لرستان است
در کودتای سوم اسفندماه ۱۲۹۹، رضاخان و امرای ارتشی که به اصطلاح یاران شب کودتا بودند در ایران به قدرت رسیدند و سپهبد امیراحمدی که نخستین سپهبد ایران محسوب میشد یکی از این افراد بوده که در لرستان حکومت میکند.
سپهبد امیر احمدی را با لقب قصاب لرستان میشناسند، چرا که در یک واقعه تاریخی دست به انجام جنایتی میزند که شبیه آن را سالهای اخیر توسط جاعش و داعش دیدیم
داگلاس در فصل نهم کتاب خود با عنوان «قصاب لرستان» به شرح زندگی مردمان این منطقه در زمان سلطنت رضا خان میپردازد و از واقعه غمانگیزی که خود شنونده آن توسط یک پیرمرد بازمانده بوده، پرده برمیدارد.
داگلاس چنین شرح میدهد که "فقر بیاندازه لرها معلول تاراج و چپاول ارتش ایران بود، این تراژدی به ریاست رضاشاه در رابطه با مطیع کردن لرها مربوط میشد.
البته ایشان(رضاشاه) سبب شده بود که فقر و محرومیت تشدید شود و قتل و غارت انجام شود، ساختن جاوه، تاسیس مدرسه، مخازن و سایر پروژهها جزء کارهای خوب محسوب میشود، اما برنامهای که رضاشاه برای عشایر پیاده کرد، نه تنها گرهی از کار آنها باز نکرد، بلکه فقر و محرومیت و قتل و غارت آنها را تشدید کرد.
داگلاس در فصل نهم کتاب سرزمین شگفتانگیز در تشریح چگونگی به قتل رساندن و شرطبندی سربازان بر سر راه رفتن روی اجسادی که سرشان بریده شده بود، اینچنین مینویسد:
"در سال ۱۹۳۶(۱۳۱۵ خورشیدی) دولت ایران تصمیم گرفت که جادهای در لرستان تاسیس کند، بین ارتش و لرها جنگ شد.
یکی از افسران شرکتکننده در این ماجرا به من گفت که سه روز تمام اجساد را روی چوبه دار نگه داشتیم تا درس خوبی برای لرها باشد.
پیرمردی از آنچه که دیده با داگلاس تعریف میکند:
پیرمرد گفت: اردوگاه من زیاد از اینجا دور نبود، ما ۱۰۰ نفر بودیم که در ۲۰ کلبه کوچک زندگی میکردیم. هزاران اسب، بز، گوسفند، گاو و دهها قاطر و گوساله داشتیم.
تعدادی از جوانان ما را در قلعه فلکالافلاک محاصره و به دار آویخته بودند، ارتش پیروز شد و نبرد دفاعی به پایان رسید و دیگر مانعی برای جادهای که رضا شاه قصد آن را داشت، نبود.
چند روز بعد در اردوگاه خود نشسته بودیم که از دور گردوخاک زیادی را مشاهده کردیم، سواره نظام ارتش ۴ نعل به سمت کلبهها میآموند، سرهنگی فرمانده سوارهها بود و وقتی به ما رسیدند، سرهنگ با صدای بلند فرمان صادر کرد، این فرمان، فرمان قتل عام ما بود.
در اجرای فرمان همهمان را هدف گلوله قرار دادند، شروع به تیراندازی به طرف کودکان کردند، کودکانی که در گهواره بودند و عدهای در حال بازی بودند، لوله هفتتیر را روی شقیقه انسانها گذاشته و شلیک میکردند و مغزها را متلاشی میکردند.
زنها جیغ کشیده و از چادر بیرون میآمدند، زن من به گوشهای خزیده بود و مثل بید میلرزید، من جلوی او ایستاده بودم و کاردی در دست داشتم که یک مرتبه صدای شلیک آمد و نقش زمین شدم و از حال رفتم.
وقتی به هوش آمدم، زنم را دیدم که کنارم افتاده و خون از بدنش جاری شده، جسد او و چند زن و کودک دیگر به زمین افتاده بود.
بر اثر گلولهای که به گردنم فرو رفته بود، زخمی شده بودم، آنها فکر میکردند من مُردم و من را رها کردند، اما چه مرگی؛ مرگ تدریجی و ای کاش مرده بودم؛ مرگ زجرآور.
پس از اینکه به هوش آمدم دیدم همه را کشتند، صدای سرهنگ را میشنیدم که معرکه را ترک نکرده بود، دوباره دیدم که گرد و خاکی بلند شد و چشمان ما آزار داده میشد.
در تاریخ ثبت شده که چه بر سر لرها آوردند، سرهنگ امیراحمدی چه فجایعی را از خود بر جای گذاشت.
#تاربخ
#لرستانات
#زن_زندگی_آزادی
https://t.me/khabargar
#ملت_لر در دوره پهلوی شدیدترین سرکوبها را در تاریخ خود مشاهده کردند، به نحوی که سپهبد امیراحمدی به عنوان نماینده رضا شاه با جنایات هولناکی که انجام داد قصاب لرستان نام گرفت. کشتن زنان و کودکان و شرطبندی روی دویدن اجسادی که سرشان بریده میشد بخشی از جنایات فراوان در حق مردم لرستان است
در کودتای سوم اسفندماه ۱۲۹۹، رضاخان و امرای ارتشی که به اصطلاح یاران شب کودتا بودند در ایران به قدرت رسیدند و سپهبد امیراحمدی که نخستین سپهبد ایران محسوب میشد یکی از این افراد بوده که در لرستان حکومت میکند.
سپهبد امیر احمدی را با لقب قصاب لرستان میشناسند، چرا که در یک واقعه تاریخی دست به انجام جنایتی میزند که شبیه آن را سالهای اخیر توسط جاعش و داعش دیدیم
داگلاس در فصل نهم کتاب خود با عنوان «قصاب لرستان» به شرح زندگی مردمان این منطقه در زمان سلطنت رضا خان میپردازد و از واقعه غمانگیزی که خود شنونده آن توسط یک پیرمرد بازمانده بوده، پرده برمیدارد.
داگلاس چنین شرح میدهد که "فقر بیاندازه لرها معلول تاراج و چپاول ارتش ایران بود، این تراژدی به ریاست رضاشاه در رابطه با مطیع کردن لرها مربوط میشد.
البته ایشان(رضاشاه) سبب شده بود که فقر و محرومیت تشدید شود و قتل و غارت انجام شود، ساختن جاوه، تاسیس مدرسه، مخازن و سایر پروژهها جزء کارهای خوب محسوب میشود، اما برنامهای که رضاشاه برای عشایر پیاده کرد، نه تنها گرهی از کار آنها باز نکرد، بلکه فقر و محرومیت و قتل و غارت آنها را تشدید کرد.
داگلاس در فصل نهم کتاب سرزمین شگفتانگیز در تشریح چگونگی به قتل رساندن و شرطبندی سربازان بر سر راه رفتن روی اجسادی که سرشان بریده شده بود، اینچنین مینویسد:
"در سال ۱۹۳۶(۱۳۱۵ خورشیدی) دولت ایران تصمیم گرفت که جادهای در لرستان تاسیس کند، بین ارتش و لرها جنگ شد.
یکی از افسران شرکتکننده در این ماجرا به من گفت که سه روز تمام اجساد را روی چوبه دار نگه داشتیم تا درس خوبی برای لرها باشد.
پیرمردی از آنچه که دیده با داگلاس تعریف میکند:
پیرمرد گفت: اردوگاه من زیاد از اینجا دور نبود، ما ۱۰۰ نفر بودیم که در ۲۰ کلبه کوچک زندگی میکردیم. هزاران اسب، بز، گوسفند، گاو و دهها قاطر و گوساله داشتیم.
تعدادی از جوانان ما را در قلعه فلکالافلاک محاصره و به دار آویخته بودند، ارتش پیروز شد و نبرد دفاعی به پایان رسید و دیگر مانعی برای جادهای که رضا شاه قصد آن را داشت، نبود.
چند روز بعد در اردوگاه خود نشسته بودیم که از دور گردوخاک زیادی را مشاهده کردیم، سواره نظام ارتش ۴ نعل به سمت کلبهها میآموند، سرهنگی فرمانده سوارهها بود و وقتی به ما رسیدند، سرهنگ با صدای بلند فرمان صادر کرد، این فرمان، فرمان قتل عام ما بود.
در اجرای فرمان همهمان را هدف گلوله قرار دادند، شروع به تیراندازی به طرف کودکان کردند، کودکانی که در گهواره بودند و عدهای در حال بازی بودند، لوله هفتتیر را روی شقیقه انسانها گذاشته و شلیک میکردند و مغزها را متلاشی میکردند.
زنها جیغ کشیده و از چادر بیرون میآمدند، زن من به گوشهای خزیده بود و مثل بید میلرزید، من جلوی او ایستاده بودم و کاردی در دست داشتم که یک مرتبه صدای شلیک آمد و نقش زمین شدم و از حال رفتم.
وقتی به هوش آمدم، زنم را دیدم که کنارم افتاده و خون از بدنش جاری شده، جسد او و چند زن و کودک دیگر به زمین افتاده بود.
بر اثر گلولهای که به گردنم فرو رفته بود، زخمی شده بودم، آنها فکر میکردند من مُردم و من را رها کردند، اما چه مرگی؛ مرگ تدریجی و ای کاش مرده بودم؛ مرگ زجرآور.
پس از اینکه به هوش آمدم دیدم همه را کشتند، صدای سرهنگ را میشنیدم که معرکه را ترک نکرده بود، دوباره دیدم که گرد و خاکی بلند شد و چشمان ما آزار داده میشد.
در تاریخ ثبت شده که چه بر سر لرها آوردند، سرهنگ امیراحمدی چه فجایعی را از خود بر جای گذاشت.
#تاربخ
#لرستانات
#زن_زندگی_آزادی
https://t.me/khabargar
Telegram
خبرگر
#خبرگرصدای_بیصدایان_وستمدیدگان_دادخواه
ارتباط با ادمینها(,عکس ها و ویدیوهای خود را برای انعکاس از این جا
با ما در میان بگذارید.)
@mansoor1999
ارتباط با ادمینها(,عکس ها و ویدیوهای خود را برای انعکاس از این جا
با ما در میان بگذارید.)
@mansoor1999